توسل بنى اسرائيل به محمد و آل محمدعليهالسلام
وقتى كه فرعون فرزندان بنى اسرائيل را مى كشت و زنده مى گذاشت زنهاى آنان را و كارهاى سخت به آنان واگذار مى كرد، خدا وحى فرستاد به موسى : بگو به بنى اسرائيل كه در ابتداى هر عملى صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد تا آنكه كار بر آنان آسان شود و آنان كه فراموش كردند، از بام به زمين مى افتادند و يا به تعب و مشقت مى رسيدند، چون متذكر شدند بر خود بخوانند اين ذكر صلوات را - يا كس ديگر بر آنان بخواند اگر نمى توانند خودشان بخوانند - پس مى خواندند و خوب مى شدند.
و بعضى از زنان بنى اسرائيل بچه خود را مى بردند در صحرا يا غار كوهى مى گذاشتند و ده مرتبه صلوات بر او مى خواندند، پس خدا ملكى مى فرستاد كه او را تربيت مى كند - و از يك انگشت او شير و از انگشت ديگر غذا بيرون مى شد - تا آنكه بزرگ مى شد. و آنانى كه به اين دستور عمل مى كردند و سالم مى ماندند بيشتر بودند از آنانى كه كشته شدند.
و زنان بنى اسرائيل را به كنيزى مى گرفتند. پس بنى اسرائيل به سوى موسىعليهالسلام
ضجه مى كردند و مى گفتند: اينان دختران و خواهران ما را مى گيرند و زنا مى كنند. پس امر شد كه زنان وقتى كه مردى از فرعونيان را مى ديدند، بر خودشان بخوانند ذكر شريف صلوات را. پس مى خواندند و شر آنان برطرف مى شد به بركت صلوات (بقيه روايات در مورد صلوات در باب دوم بيايد ان شاء الله تعالى).
و وقتى كه موسىعليهالسلام
با بنى اسرائيل رسيدند به دريا و وقت غرق شدن فرعون و تابعين او رسيد، وحى فرستاد خداوند عزوجل به سوى موسى : بگو براى بنى اسرائيل تجديد كنند اقرار به وحدانيت مرا و اعتقاد نمايند به رسالت آقاى خلق من و تجديد كنند ولايت اميرالمؤ منين على و آل طيبين او را و بگويند: خدايا، به جاه و جلالت آنان ما را از روى آب بگذران ، تا آب دريا مثل زمين شود.
پس حضرت موسى به آنان فرمود ولى قبول نكردند. و اما كالب بن يوحنا اطاعت كرد و دستور عمل نمود و رفت با اسب خود بر روى دريا. پس آب دريا مثل زمين شد و او رفت آن طرف دريا و برگشت و فرمود: اى بنى اسرائيل ، اطاعت كنيد موسى را؛ كه نيست اين دعا مگر مفتاح درهاى بهشت و اسباب بستن درهاى جهنم و نازل كننده روزيها و جلب كننده براى بندگان خدا رضايت حق تعالى را. پس قبول نكردند و گفتند: نمى رويم مگر بر زمين پس خدا وحى فرستاد به سوى موسى : بزن عصا را به دريا و بگو: خدايا، به جاه محمد و آل طيبين او كه دريا را براى ما بشكافى پس عمل كرد و شكافته شد. حضرت موسى فرمود: وارد شويد گفتند: زمين گل است مى ترسيم ميان آن فرو رويم پس خدا فرمود: بگو اى موسى : خدايا، به جاه محمد و آل طيبين او كه خشك نما زمين را. پس گفت و خشك شد.
حضرت موسىعليهالسلام
فرمود: داخل شويد عرض كردند ما دوازده قبيله مى باشيم در تقدم و تاءخر خوف فتنه و فساد داريم پس امر فرمود خدا موسى را كه : عصا را دوازده مرتبه بزن به دوازده موضع دريا و بگو: خدايا، به جاه محمد و آل طيبين او كه دوازده محل درست شود. پس گفت و كرد و شد.
باز گفتند: طورى شود كه هر يك از ما در حال عبور ديگرى را ببينيم و از حال يكديگر خبردار باشيم پس خدا وحى فرستاد به موسى كه : عصا را به آبهاى اطراف بزن و بگو: خدايا به جاه محمد و آل طيبين او كه طبقات وسيع قرار بدهى براى اين آبها كه يكديگر را ببينند. پس گفت و شد و عبور كردند. بعد فرعونيان وارد شدند و تمام غرق شدند.
و وقتى كه در صحراى تيه بنى اسرائيل تشنه شدند و گريه و ضجه كردند، حضرت موسى عرض كرد: الهى به حق محمد سيد انبيا و به حق على سيد اوصيا و به حق فاطمه سيد زنان و به حق حسن سيد اوليا و به حق حسين افضل شهدا و به حق عترت و خلفاى آنها آقايان خوبان و پاكيزگان دنيا، كه بندگان خود را سيراب نمايى پس خدا وحى فرستاد: اى موسى ، بزن عصاى خود را به سنگ پس زد و دوازده چشمه جارى شد. آشاميدند و سيراب شدند.
و وقتى كه بنى اسرائيل گوساله پرست شدند و حضرت موسىعليهالسلام
از مناجات برگشت ، به قدرت پروردگار گوساله گويا شد و گفت : اى موسى ، مخذول نشدند اينان به عبادت من مگر براى تهاون و استخفاف به صلوات بر محمد و آل طيبين او و انكار ولايت اهل بيت پيامبر و نبوت رسول الله و وصايت وصى او.
و حضرت موسى به آنان فرمود: بايد توبه كنيد و آنهايى كه گوساله را عبادت نكردند بكشند آنان را كه عبادت كردند. وقتى كه توبه كردند و كشته شدند، آمرزيده مى شوند و جاى آنان بهشت مى باشد. پس تسليم شدند براى كشته شدن پس كشندگان گفتند: مصيبت ما بزرگتر است كه به دست خودمان پدران و مادران و فرزندان و برادران و خويشان خود را به قتل رسانيم
پس خدا وحى فرستاد: اى موسى ، اين براى اين است كه اينان از آنان دورى و با آنان دشمنى نكردند. بگو به آنان كه بخوانند خدا را به محمد و آل طيبين او تا آسان شود. گفتند و آسان شد و كشتند جماعت كثيرى از آنان را. پس الهام شدند و گفتند بعضى به بعضى ديگر: آيا خدا قرار نداده توسل به محمد و آل طيبين او را امرى كه نااميد نمى شود به آن درخواستى و اميدى ؟! و همچنين توسل مى جستند انبيا و مرسلين ، پس چرا ما متوسل نشويم به محمد و آل محمد؟!
پس اجتماع كردند و ضبحه كردند و عرض كردند: اى ربنا بجاه محمد الاكرم و بجاه على الافضل الاعظم و بجاه فاطمه ذى الفضل و العصمه و بجاه الحسن و الحسين سبطى سيد المرسلين و سيدى شباب اهل الجنان اجمعين و بجاه الذريه الطيبه الطاهرة من آل طه و يس ، گناهان ما را بيامرز و از لغزش ما بگذر و حكم قتل را از ما برطرف گردان
پس ندا شد به حضرت موسى كه از قتل دست بردارند كه سوال كردند از من بعضى از آنان به دعايى و قسم دادند مرا به قسمى كه اگر كسانى گوساله پرستيدند از من سوال مى كردند كه آنان را توفيق دهم و نگهدارى كنم كه گوساله بپرستند هر آينه مى كردم ، و اگر شيطان قسم مى داد مرا كه به آن هدايت كنم او را، و اگر نمرود يا فرعون قسم مى دادند مرا به آن ، هر آينه نجات مى دادم آنان را. پس قتل از آنان برطرف شد و حسرت مى خوردند كه چرا ما اين دعا را نكرديم كه خدا ما را از فتنه نگه دارد.
و وقتى در بنى اسرائيل قتلى واقع شد و آمدند نزد موسىعليهالسلام
كه بيان فرمايد كشنده را، خدا وحى فرستاد: اى موسى اجابت كن سوال آنان را و از من درخواست كن تا بيان فرمايم قاتل را تا خود قاتل قصاص شود و غير او سالم بماند از تهمت و غرامت ؛ كه من اراده دارم به اين كار توسعه دهم روزى مردى از خوبان امت تو را كه دين و عمل او صلوات بر محمد و آل طيبين او و تفضيل محمد و على است بر كل خلايق و در اين قضيه او را غنى مى گردانم و بعضى از ثوابهاى او را در دنيا به او بدهم
پس حضرت موسى درخواست كرد. پس خدا وحى فرستاد كه : بفرما كه خدا امر مى فرمايد كه شما گاوى بكشيد. گفتند: آيا با ما سخريه مى كنى ؟ فرمود: پناه مى برم از اين كه باشم از جاهلان عرض كردند: از پروردگار خود سوال فرما كه بيان فرمايد صفت آن گاو را. پس خدا وحى فرستاد كه : آن گاو نه بزرگ و نه كوچك و وسط است بين اين دو حد. عرض كردند: سوال كن كه رنگ آن چيست ؟ وحى شد كه : آن گاوى است زرد خوشرنگ فرح بخش عرض كردند: سوال كن كه بيان فرمايد خصوصيات آن را. پس خداوند تعالى وحى فرمود: اى موسى ، بگو كه آن گاوى است كار نكرده و آب نكشيده و سالم است از تمام عيوب و رنگ ديگر ندارد.
و اين گاو فقط به نزد جوانى بود كه در خواب پيغمبر و اميرالمؤ منين و ائمهعليهالسلام
م را ديده بود و به او فرموده بودند كه : چون دوست ما بودى و فضيلت مى دادى ما را بر خلايق ، مى خواهيم بعض ثواب تو را در دنيا به تو بدهيم وقتى كه آمدند براى خريدن گاو نفروش مگر به امر مادرت كه خدا تلقين مى كند او را چيزى كه غنى شوى تو و اعقاب تو پس از خواب بيدار شد و خوشحال گشت
پس آمدند براى خريدن گاو. مادر او مضاعف كرد قيمت گاو را تا آنكه گفت : به اندازه پرى پوست گاو بزرگ طلا بدهيد. قبول كردند و خريدند و كشتند و قطعه اى از دم گاو را گرفتند و آن قطعه را به آن مقتول زدند و گفتند: خدايا، به جاه محمد و آل طيبين او كه اين كشته شده را زنده كن و او را گويا فرما كه خبر دهد از كشنده خود. پس زنده شد به سلامت تام و تمام و گفت : اى موسى ، اى پيغمبر خدا، دو پسر عموى من حسد بردند مرا جهت دختر عموى من ، پس مرا كشتند و سر اين محل انداختند كه ديه مرا بگيرند.
پس حضرت موسى آن دو نفر قاتل را گرفت و كشت و قبل از زنده شدن هر چه مى زدند زنده نمى شد. حضرت موسى فرمود: اول پول گاو را بدهيد. پس دادند و بعد زدند و زنده شد. بعضى از بنى اسرائيل به حضرت موسى عرض كردند در مقابل آن كشته شده كه زنده شده بود: نمى دانيم كداميك عجيب تر است ؛ زنده شدن اين كشته شده و اِخبار كردنش از قاتل خود يا غنى كردن خدا اين جوان را به اين مال زياد!
پس خدا وحى فرستاد به سوى موسى : بگو براى بنى اسرائيل : هر كس ميل دارد كه زندگانى او در دنيا خوب شود و در بهشت محل او عظيم شود و هم نديم پيغمبر و آل او شود، پس به جا بياورد همان كارى كه اين جوان كرد؛ و آن اين بود كه شنيد از حضرت موسى ذكر محمد و آل طيبين او را و بر آنان صلوات مى فرستاد و آنان را بر جميع خلايق از جن و انس و ملائك فضيلت مى داد. پس به اين جهت اين مال را به او رسانيدم براى آنكه متنعم به نعمات شود و احسان به اهلش بنمايد و با دشمنان مدارا نمايد.
آن جوان عرض كرد: اى پيامبر خدا، چگونه نگهدارى كنم اين مال را و خودم را از شر دشمنان و حسودان ؟ حضرت موسىعليهالسلام
فرمود: بخوان به آن مالها صلوات بر پيامبر و آل طيبين او را؛ كه آن خدايى كه به بركت صلوات اين مال را به تو عطا فرمود، اين مال را به بركت همين صلوات حفظ خواهد فرمود. پس مى گفت آن جوان و مالش از شر دزدان و حسودان محفوظ ماند.
و آن مرد كشته شده گفت : خدايا، من از تو سوال مى كنم به آن سوالى كه اين جوان كرد از توسل و صلواتش بر پيامبر و آل طيبين او كه مرا در دنيا باقى گذارى و از نعمتهاى دنيا بهره ور گردانى و دشمنان و حسودان را از من دور فرمايى و روزى فراوان خوبى به من لطف فرمايى
پس خدا وحى فرستاد به موسىعليهالسلام
كه : اين كشته شده شصت سال عمر كرد و هفتاد سال ديگر به او عمر مى دهم با بدن صحيح تا از نعمت ما بهره ور گردد و با دختر عموى خود ازدواج كند. و اى موسى ، اگر اين جوان قاتل مثل آن جوان متوسل مى شد به محمد و آل طيبين او، او را از حسد نگهدارى مى نمودم و اگر با توبه از من سوال مى كرد و متوسل مى شد، من او را رسوا نمى كردم و اگر بعد از رسوا شدن از من سوال مى كرد، و متوسل به محمد و آل طيبين او مى شد، من كار او را از نظرها مى بردم كه مردم فراموش كنند.
پس مردم ضجه كردند به سوى موسى كه : اين قبيله فقير شد به واسطه اين پول زياد كه از آنان گرفته شده پس دعا كن كه خدا بر ما وسعت دهد. پس حضرت موسىعليهالسلام
فرمود: واى بر شما! چقدر كور است قلبهاى شما! آيا نشنيديد دعاى آن جوان و دعاى آن شخص كشته شده را؟! شما هم مثل آنان دعا كنيد و متوسل شويد به محمد و آل طيبين او.
پس دعا كردند و گفتند: خدايا، به سوى تو ملتجى شديم و به فضل و كرم تو اعتماد كرديم پس فقر و احتياج را از ما برطرف گردان به جاه محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و طيبين از آل او.
پس خدا وحى فرستاد به سوى موسى كه : بزرگان آنان بروند به فلان خرابه و از آنجا گنجى كه ده هزار هزار دينار دارد استخراج كنند و از هر كس هر چه گرفتند رد كنند و باقى را تقسيم كنند. اين براى خاطر توسل آنان بوده
و در بحار از اميرالمؤ منينعليهالسلام
نقل كرده است كه فرمود: خداوند تعالى به سبب ما آهن را بر داودعليهالسلام
نرم كرد. و سليمان بن داود سوال كرد از خدا به سبب ما اهل بيت كه عالم به نطق پرندگان شد.
در تفسير آيه شريفه در سوره بقره :(
وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا
)
، در تفسير عسكرىعليهالسلام
توسل يهود را در ده سال قبل از ظهور محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
بيان كرده كه دچار طايفه اسد و غطفان شدند و به رسم هميشگى دعا كردند و به حق محمد و آل طيبين او خدا آنان را بر دشمنان غالب كرد.
و همچنين وقتى كه دشمنان آب را بر روى آنان بستند و تشنگى بر آنان سخت شد، دعا كردند و گفتند: خدايا به جاه محمد و آل طيبين او كه بر ما آب نازل گردان پس باران فراوانى نازل شد و سيراب شدند.
و از عجايب قضايا قضيه اصحاب رقيم بود. و آن سه نفر بودند كه در غار كوهى قرار گرفتند، يكمرتبه سنگ بزرگى افتاد مقابل آن غار و مسدود شد.
پس متوسل شدند و خدا را به جاه محمد و آل طيبين او قسم دادند، پس سنگ برطرف شد. و تفصيل اين قضايا در تفسير عسكرىعليهالسلام
، و در بحار ج ٩٤/١٣ و در تفسير برهان مذكور است