احوال كسانى كه به نحوى بر حاكم جور كمك كردند
هدايت گفت : رفيق ! به نظر من از آن ظالم كه آنجا بر سر و صورتش مى زنند علت عذابش را بپرسى
گفتم : باشد و من به سوى آن ظالم ديگر، حركت كردم و از فاصله اى نه چندان دور پرسيدم :
اى ملعون تو چه كردى كه با اين ظالمين هم منزل شدى ؟
گفت : از من مپرس كه شرم سارم
گفتم : مگر چه كردى ؟
گفت : من مسلمان بودم ، نماز مى خواندم ، روزه مى گرفتم اما چون به مال دنيا حريص بودم ، از زبانم و قلمم به نفع حاكم جور كمك گرفتم
گفتم : خيال كردى آن ظالمها مسلمان نبودن ؟ چرا، آنها هم مسلمان بودند.
پس تو دست كمى از ظالمين ندارى ، آيا در دنيا شنيده بودى كه هر كس به ظالم كمك كند پس آن ظالم است و اگر چه قلمى را براى ظالم آماده كند و يا مركبى را جهت استفاده ظالم بدهد.
ظالم : بله من مى دانستم كه نبايد به ظالم كمك كنم اما!
گفتم : اما چى ؟
ظالم : اما امان از حرص ، ولع مال دنيا، به حق ، دوستى دنيا راس همه گناهان است
چقدر تلاش كردم دنيا زده نباشم ولى بالاخره ، دنيا گريبانم را گرفت و مرا در باتلاق آتشى كه ملاحظه مى فرماييد فرو برد.
گفتم : بله ، چقدر در دنيا بزرگان ما فرمودند و از قول خداوند هم لابد شنيدى كه خداوند تبارك و تعالى خطاب به حضرت عيسى ، فرموده بود: با عيسى ، عقلت را به كار بى انداز و فكر كن و با دقت ببين در اقصى نقاط روى زمين ، حال ظالمين چگونه است
آيا تو احوال فرعون و نمرود و ساير ظالمين را شنيده بودى و نگفتى آنها با آن همه قدرت و مكنت در روى زمين فساد كردند و به دست خدا هلاك شدند و دنيا و مال و منال آن نتوانست به دادشان برسد.
آرى خداوند تبارك و تعالى به عيسىعليهالسلام
فرمود: اى عيسى هر وصيتى كه به تو مى كنم براى تو نصيحت است و حرف من حق است و من حق آشكارم و به حق مى گويم اگر بعد از اينكه تو را از عواقب معصيت خبردار كردم مرا معصيت كنى كسى به تو يارى نتواند كند و دستگيرى غير از من تو را نخواهد بود.
ولى من فكر مى كنم تو محبتى از ظالم به دل داشتى كه در نهايت به آنها كمك كردى ؟
ظالم : نه من محبتى نسبت به آنها نداشتم ، ولى فكر نمى كردم دنيا براى من خطرى داشته باشد.
گفتم : هلاكت ، از آن كسى است ، كه دنيا را به حال خود، بى خطر بداند و بگويد من مى توانم از عهده دنيا برآيم
گفتم : شما بيچاره ها خيال مى كرديد، اين حرفها نسيه است و با وسوسه هاى شيطان خود را در غفلت نگه داشته بوديد و حال اينكه بزرگان دين ، چقدر به ماها سفارش كردند، حتى تا جايى كه مى فرمودند: هر كس به بقاى حاكم جور دعا كند، مثل ، كسى است كه دوست داشته باشد كه خداوند را معصيت كند.
از اين مهمتر اگر كسى در راه خانه هم چيزى در اختيار ظالم بگذارد و تنها بقاى آنها را به خاطر پرداخت حق الزحمه يا كرايه بخواهد از ظالمان محسوب مى شود. مگر در دنيا نشنيدى امام كاظمعليهالسلام
به صفوان شتربان گفت : اى ابا صفوان همه كارهاى تو خوب است و زيبا جز يك كار.
صفوان گفت : چه كارى ؟
حضرت فرمود: كرايه دادن شتران به اين ظالم ، يعنى هارون الرشيد.
صفوان گفت : من شترها را در اختيار آنها به جهت باطل لهو و لعب قرار ندادم من شترها را براى راه مكه جهت حمل حجاج دادم اين راه را نيز خودم نمى روم بلكه نوكرانم را گماشتم
حضرت فرمود: آيا كرايه ها به عهده آنها نيست ؟
صفوان گفت : آرى به عهده آنهاست جانم فدايت حضرت فرمود: آيا دوست دارى كه آنها زنده بمانند تا كرايه تو را بعد از برگشتن ، بدهند؟
صفوان گفت : آرى دوست دارم ، زنده بمانند.
حضرت فرمود: هر كس بقاى ظالم را بخواهد از ظالمان است و هر كس از آنها باشد در جهنم مى رود.
پيامبر فرمود: «هر كس قدمى با ظالم بردارد تا او را يارى دهد به تحقيق از دين اسلام خارج شده
(يعنى ديگر مسلمان نيست»).
حال اين تو و اين عذابى كه كم شدنى نيست
ظالم خطاب به سردمدارشان گفت : خدا عذابتان را زياد كند، اگر شماها، ما را گمراه نمى كرديد ما حالمان چنين نبود.
اما ديگر دير شده و نمى توانيم گذشته را جبران كنيم اى كاش ، آنهايى كه در دنيا بسر مى برند مى فهميدند كه اينجا چه خبر است و مواظب خود مى بودند.
آنها هم مثل ما خود را بخواب غفلت مى زدند و وقتى مى فهمند كه ديگر دير شده و قابل برگشت نيست
اگر صداى مرا به گوش مردم دنيا مى رساندند، با تمام توان فرياد مى زدم اى مردم از آتش جهنم بترسد
اى انسانها! خيال نكنيد براى هميشه در دنيا ماندگاريد تا دنيا را مزه كنيد عمرتان تمام و بيچارگى گريبان شما را مى گيرد.
گفتم : حال نمى خواهد درس اخلاق بگويى ، اگر كسى عقل داشت و فرمايش اولياء الهى را شنيد و به داد خود رسيد، كه رسيد و الا، همين جهنم هر روز مى گويد(
هَلْ مِن مَّزِيدٍ
)
.
ظالم : تا انسان طعم زجر و شكنجه و عذاب را نچشد، وقتى به او بگويند مثلا صورتم از آتش مى سوزد درك نمى كند اما وقتى فقط يك بند انگشتش بسوزد مى فهمد سوزش يعنى چه
گفتم : بله و خيال مى كرديد خود رو آمديد و همه كاره دنيا هستيد و اگر وجدانتان روزى شما را مواخذه مى كرد در جوابش مى گفتيد حالا در فرصتهاى بعدى توبه مى كنيم ، غافل از اينكه مرگ خبر نمى كند.
ظالم : من هم همين جورى خودم را فريب دادم ، امروز و فردا كردم و همين طور تا سى سال گذشت تا به خودم بيايم ، اجلم رسيد و ناگهان ديدم جهان در چشمم سياه شد و صورت وحشتناك ملك الموت را مشاهده كردم ، تا بخواهم از او اجازه بگيرم و گذشته ام را جبران كنم جانم را ستاند كه خدا نياورد آن ساعت را كه هنوز هم بدنم مى لرزد.
گفتم : خدا و رسولش و ائمه معصومينعليهالسلام
راست فرمودند و ما هم به راستى آنها را پذيرفتيم و با جان و دل ، فرامينشان را اجراء كرديم ، چون به روز جزا اعتقاد داشتيم و مى دانستيم هر كس هر عملى مرتكب شود جزاى آن را مى بيند.
من با آن همه صحبت و مكالمه با «ظالم» ديگر خسته شده بودم و از چهره ام كاملا نمايان بود و جناب هدايت نيز به خستگى من پى برد و خطاب به من گفت : رفيق ، مى بينم خيلى خسته شدى ، حال برويم زير سايه درختى استراحت كن و يك نوشيدنى خنك ميل كن تا سرحال بياييد.
گفتم : كجا! كدام درخت ! اصلا در اين مكان درختى پيدا مى شود؟
گفت : آن ، با من
فقط از دستم بگير و راه بيا.
گفتم : خدا،ت و را از من نگيرد تو نبودى من چه مى كردم
هدايت دست مرا گرفت و تا من به خودم بيايم در زير سايه درختى كه سر به فلك كشيده بود، قرار گرفتيم و آنجا تختى مهيا كرده بودند، كه روى آنها زير انداز نرم و بالشهاى نرم و لطيف قرار داشت و در مقابل آن تخت ميزى گذاشته بودند كه در روى ميز جام هاى نوشيدنى كه از انواع ميوه هاى بهشتى آماده شده بود و عطر آن ، نخورده انسان را مدهوش مى كرد، قرار داده بودند و آنگاه غلامهاى بهشتى براى پذيرايى از ما حاضر شدند، و ليوانى را به من و هدايت دادند و آن غلامان از جام نوشابه ها، ليوان ما را لبريز كرد و من بلادرنگ نوشابه را سر كشيدم و خستگى از تنم بيرون رفت
دراز كشيدم و سرم را روى بالشت گذاشتم و يك چرتى زدم
بعد از مدتى هدايت مرا بيدار كرد و به من گفت پا شو، هنوز سفر ادامه دارد. حالا بعد از ديدن منازل جهنميان ، با هم پيش بهشتيان خواهيم رفت و آنجا مى بينى نعمت الهى يعنى چه و صفا و عشق و خلاصه ، بهشتى كه در دنيا تعريفش را شنيده بودى به چشم مى بينى و با اهل آن از كردارشان در دنيا مى پرسى و به حالشان غبطه مى خورى
گفتم : البته قبلا در ديدار با والد مكرمم گوشه هايى از نعمت هاى الهى كه به بندگان صالح عطا فرموده ملاحظه كردم و به حق بهشت جايى ماندنى است
هدايت : مى دانم ولى با حوصله نديدى و وصف آن را از اهلشان نپرسيدى
گفتم : «رزقنا الله و اياكم».
بعد از حرفهايى كه ميان من و هدايت رد و بدل شد، هدايت رو كرد به من و گفت : برويم سراغ گروه ديگر از جهنميان و باز هم عبرت بگيريم