دوزخ و عذاب هاى آن
دوزخ «جهنم»، جايى است كه گناهكاران و انسان هاى شقى را در آنجا به انواع عقوبت كيفر مى دهند و آن عقوبت چيزى جز پاداش كردار انسان نيست :
(
وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ،
)
(
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
)
.
همانگونه كه بهشت به تبع بهشتيان ، درجات دارد، جهنم نيز به تبع جهنم ، دركات و طبقات دارد. از اين رو، حق تعالى جهنم را هفت طبقه آفريده است :
(
وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ
)
.
عذاب دوزخى ها، هم جسمانى است و هم روحانى كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود:
دوزخيان با غل و زنجير و بندهايى آهنين بسته شده اند
و آتش ، تمام وجودشان را فراگرفته
و خودشان ، آتش گيره آنند.
بر سر و روى تبهكا.ران ، آب جوشان مى ريزند كه اندرون آنان را نيز ذوب مى كند
و هرگاه از سوز عطش ، آب درخواست كنند، آب داغ و آلوده و گنديده اى به آنان داده مى شود كه آن را با حرص و ولع مى نوشند.
غذايشان از درخت «زقوم» است كه از آتش مى رويد و چون مس گداخته در شكم ها مى جوشد،
از آتش دوزخ ، لباس هايى برايشان دوخته شده است
دوزخيان ، افزون بر اين نوع شكنجه ها، به لحاظ روحى نيز عذاب مى بينند. آنها در دوزخ تحقير و خوار مى شوند،
با الفاظ ويژه مورد شديدترين اهانت قرار مى گيرند.
از شديدترين عذاب هاى جهنم ، آتشى است كه روح و جان آدمى را مى گذارد.
خلود در آتش
در اين جا اين پرسش مطرح مى شود آيا كسانى كه وارد دوزخ مى شوند، براى ابد و به طور جاودانه در آن اقامت دارند و يا اين كه پس از مدتى ، وارد بهشت مى شوند؟ در پاسخ به اين پرسش ، نخست ديدگاه برخى از متكلمين را بررسى مى كنيم و سپس به نظريه علامه طباطبايىرحمهالله
مى پردازيم :
تفتازانى مى گويد: كافران به طور جاودانه در آتش معذب مى شوند، اما فاسقان روزى از آتش نجات مى يابند.
جرجانى نيز مى گويد:
مرتكب گناه بزرگ هرگز در آتش جاويد نخواهد بود؛ زيرا خداوند فرموده است :
(
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
)
و شكى نيست كه مومن فاسق و صاحب گناه كبيره ، عمل خير را كه همان ايمان او باشد، انجام داده است
بنابراين ، براى اين كه پاداش عمل خير خود را ببيند يا نخست بايد به بهشت برود و آنگاه وارد دوزخ شود كه اين فرض به اجماع باطل است
يا اين كه ابتدا وارد دوزخ شده و سپس به پاداش كار خيرى كه انجام داده است برسد؛ اين صورت مطلوب است به اين سبب ، شخص جاودانه در آتش نخواهد ماند.
شيخ مفيد مى نويسد:
خلود در آتش تنها متوجه كافران است و بس ، نه گناهكاران خداشناس كه به نماز و فرايض اقرار دارند. اين نظريه علماى اماميه است و «مرجئه » اصحاب حديث «پيروان احمد حنبل» با اماميه هم عقيده اند.
معتزله خلاف اين نظريه را برگزيده و معتقدند كه افزون بر كافران ، مسلمانان مرتكب كبيره و فاسقان نيز در عذاب جاودانند. از اين رو، به اعتقاد اماميه هر كس بر اثر گناه خويش در آتش دوزخ عذاب ببيند، در صورتى كه خداشناس باشد و نماز را پذيرفته باشد، از آتش نجات مى يابد و به سوى بهشت رهسپار شود.
علامه حلى مانند استادش محقق طوسى مى فرمايد:
همه مسلمانان اتفاق و اجماع دارند كه كافران در عذاب جاويد خواهند بود؛ ولى درباره مسلمانانى كه مرتكب گناه بزرگ شده اند، اختلاف دارند.
«وعيديه» (گروهى از خوارج) معتقدند مرتكب گناه بزرگ كافر است و كافر عذابى دايم دارد، ولى اماميه و گروهى از معتزله و اشاعره مى گويند: به دو دليل عذاب اين گروه جاويد نيست :
١ - چون ايمان دارند مستحق پاداشند:
(
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
)
.
پس يا بايد ثواب بر عقاب مقدم باشد «نخست به بهشت و سپس به دوزخ درآيند» كه اين صورت به اتفاق و اجماع باطل است ؛ زيرا صاحب ثواب را هرگز از بهشت خارج نخواهند ساخت و يا عقاب بر ثواب پيشى مى گيرد «نخست دوزخ و سپس بهشت» كه اين صورت درست است ، و يا ثواب و عقاب با هم جمع مى شود كه چنين فرضى محال است
٢ - در فرض جاودانه بودن عذاب و عدم انقطاع آن :
اگر كسى يك عمر به عبادت و بندگى خدا اشتغال داشته باشد، ولى در پايان عمر يك گناه بزرگ انجام دهد، با اين كه داراى ايمان است ، لازم مى آيد در عذاب دوزخ جاودانه باشد؛ درست مانند كسى كه تمام عمر به خداوند شرك ورزيده است حال آن كه همه خردمندان چنين داورى را قبيح مى شمارند.
بنابراين ، آيات و رواياتى را كه بر عذاب جاودان دلالت دارند، بايد تاويل برد و تاويل آنها يا به اين است كه عذاب جاودان را مخصوص } كافر { بدانيم ، يا اين است كه بگوييم مراد از خلود مدت طولانى است ، نه عذاب هميشگى
علامه طباطبايىرحمهالله
از دو ديدگاه به اين بحث پرداخته است :
ديدگاه نقلى و ديدگاه عقلى
به باور ايشان ، ظواهر لفظى و نقلى كتاب خدا به روشنى خلود و جاودانگى عذاب را آشكار مى كند:(
وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ
)
،
و روايات زيادى كه به حد استفاضه «نزديك به يقين» است و از طريق اهل بيتعليهمالسلام
رسيده آن را تاييد مى كند، اما رواياتى كه از غير طريق اهل بيتعليهمالسلام
روايت شده و دلالت بر قطع عذاب دوزخ مى كند، به خاطر مخالفتشان با صريح قرآن طرح مى شوند.
اما به لحاظ عقلى چند مساله قابل ذكر است :
١ - به هيچ وجه نمى توان همه احكام شرع و ويژگى هاى معاد را با مقدمات عقلى اثبات كرد؛ زيرا آنها از دسترس عقل به دورند و تنها راه اثبات آنها تصديق به نبوت پيامبر صادقصلىاللهعليهوآلهوسلم
است
پيامبر اصل معاد و جزئيات احكام را از طريق وحى اثبات مى كند. بنابراين ، ديگر لازم نيست كه جداگانه فروع و احكام را با دلايل عقلى اثبات كرد.
٢ - نعمت و عذاب عقلى كه بر نفس انسان عارض مى شود، يا بر اثر تجرد روح و تخلق آن به اخلاق و ملكات خوب و بد است ، و يا به دليل احوال خوب و بدى است كه نفس كسب كرده است ؛ يعنى احوال و ملكات در نفس انسان صورتى نيكو يا زشت ايجاد مى كنند و نفس به دليل آن صورت ، يا در نعمت قرار مى گيرد و يا دچار عذاب مى شود. حال چه ذات نفس سعيد باشد و چه شقى
٣ - اگر صورت هاى شايسته و ناشايست در نفس ثبات نيافته باشد، به زودى از بين مى رود؛ زيرا از نظر عقل ، صورت هاى ناسازگار دوام ندارد؛ يعنى فشار، قسر، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است القسر لا يدوم
بنابراين ، اگر ذات نفس بد و خبيث باشد، صورت هاى نيكو و زيبا كه در آن نقش بسته ، به زودى از آن زايل مى شود. پس نفس مى ماند و سعادت يا شقاوت ذاتى او؛ براى مثال ، نفس مومن بر اثر گناهان ، صورت هاى زشت به خود مى گيرد و سرانجام از بين مى رود؛ چون زشتى با ذات او سازگار نيست ، چنان كه نفس كافر اگر بر اثر تكرار كارهاى شايسته صورت هاى نيكو به خود گرفت ، بالاخره از نفس او زايل مى شود؛ چون عرصه نفس او با آن كارها هم خوان نيست
٤ - اگر صورت هاى ياد شده مانند بخل ، در جان انسان رسوخ كرد، ثابت شده باشد؛ يعنى صورت و نوعيت تازه اى به نفس داده باشد، چنين انسانى نوع جديدى از انسان است «انسان قبلى جنس و انسان بخيل نوعى از آن به شمار مى آيد». آنگونه كه «ناطق» وقتى با جنس {حيوان}. ضميمه شود، نوعى به نام «انسان» به بار مى آورد و اگر «صاهل» بر آن جنس «حيوان» افزوده شود، نوع ديگرى به نام «اسب» پديد مى آيد. همچنين صورت هاى نوعيه اى كه بر اثر تكرار يك سنخ عمل «مانند: بخل ، فحاشى ، سخن چينى ، غيبت ، و...» در نفس انسان پديد مى آيد، اگر در نفس انسان رسوخ كند و بر اثر تكرار به منزله جزئى از انسان ، شريك جنس او شود، نوعيت تازه اى به انسان مى بخشد و انسان به انواع گوناگونى تقسيم مى شود و در قيامت شكل ها و صورت هاى جديدى به خود مى گيرد. چون نفس انسان ، مجرد و دايم الوجود است ، هر گناهى كه از او سر بزند، در صورتى كه گناه جزو ذاتى او نشود؛ يعنى عوامل بيرونى با زور و قسر، گناه را بر او تحميل كرده باشند، در اين صورت ، تنها عذاب و شكنجه آن گناه را مى چشد و پاك مى شود و از عذاب و عقاب نجات مى يابد، ولى اگر نفس او با گناه سنخيت پيدا كرد و عصيان گرى ، ذاتى او شد؛ يعنى بدون قسر و زور و فشار، به معصيت تن در دهد و با گناه دوست شده باشد، در عذاب جاودان خواهد ماند و چنين انسانى همواره گرفتار و معذب به لوازم ملكات نفسانى خويش است بنابراين ، عذاب جاودان نتيجه شقاوت و بدبختى ذاتى او است و كسى آن را به زور و فشار بر او تحميل نكرده است