آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى0%

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفى آزاديان
گروه: مشاهدات: 14419
دانلود: 2187

توضیحات:

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 91 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14419 / دانلود: 2187
اندازه اندازه اندازه
آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۵ - بخش دوم : آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايىرحمه‌الله عليه

اما در مرحله بالاتر، قدوسيت به عنوان يك جريان در زندگى شخص ادامه مى يابد. اين مرحله از قدوسيت ، زمانى تحقق مى يابد كه مومن به مقتضاى ايمانش عمل كند و اراده خود را به طور كامل تسليم اراده خدا نمايد.

وقتى ايمان دار به طور كامل به خدا تسليم شود، عمل تقديس شدن قطعى است در آن هنگام روح القدس اعمال جسم را خواهد كشت(٣٢٧) و اطاعت از كلام خدا را ايجاد خواهد كرد(٣٢٨) و ثمره روح را به وجود خواهد آورد(٣٢٩) و او را براى خدمت به كار خواهد برد.

آنگاه در «فيض و معرفت خداوند و نجات دهنده ما عيسى مسيح» ترقى خواهد كرد(٣٣٠) و در خداوند نمو مى كند و در محبت ترقى خواهد كرد(٣٣١) و خودش را «از هر نجاست جسم و روح» طاهر خواهد ساخت و «قدوسيت را در خداترسى» به كمال خواهد رسانيد(٣٣٢) و به صورت مسيح در خواهد آمد(٣٣٣). (٣٣٤)

اما مرحله كامل قدوسيت را نبايد با بى گناهى كامل برابر دانست ، زيرا بى گناهى كامل و شبيه به خدا شدن در اين دنيا امكان ندارد؛(٣٣٥) كامل بودن هدفى است كه بايد به آن برسيم ، اما نه در اين دنيا.

عده اى بر آنند كه اثبات كنند مى توان در اين دنيا به مقام بى گناهى كامل رسيد و به اين گفته يوحنا استشهاد مى كنند:

«كسى كه گناه مى كند از ابليس است ؛ زيرا كه ابليس از ابتدا گناهكار بوده است هر كه از خدا مولود شده است گناه نمى كند؛ زيرا تخم او در وى است و او نمى تواند گناهكار بوده باشد زيرا كه از خدا تولد يافته است .»(٣٣٦)

مخالفان اين ديدگاه ، مقصود يوحنا از بى گناهى را بى گناهى كامل نمى دانند و معتقدند مفهوم اصلى آيه اين است كه : «كسى كه از روى عادت و به طور مرتب گناه مى كند از ابليس است و كسى كه از خدا باشد به طور مرتب گناه نمى كند.» زيرا در غير اين صورت ، اين گفته ، با سخنان بعدى او در تعارض خواهد بود.

در آن جا كه به ايمان داران سفارش مى كند كه وقتى گناهى كردند چه كنند: «اى فرزندان من ، اين را به شما مى نويسم تا گناه نكنيد و اگر كسى گناهى كند، شفيعى داريم نزد پدر، يعنى عيسى مسيح عادل و او است كفاره به جهت گناهان ما».(٣٣٧)

به ايمان داران سفارش شده است كه گناه نكند، ولى اگر گناه كند راه علاج وجود دارد. يوحنا اضافه مى كند كه اگر در نور راه برويم «خون پسر او عيسى مسيح را از هر گناه پاك مى سازد.»(٣٣٨)

باز مى فرمايد: «اگر گويم كه گناه نداريم خود را گمراه مى كنيم و راستى در ما نيست»(٣٣٩) پس به طور قطع ، به اين نتيجه مى رسيم كه مقصود يوحنا بى گناهى كامل نيست .»(٣٤٠) اما با وجود اين ، نبايد پنداشت كه زندگى مسيحيان با شكست و نقص همراه است ؛ زيرا «ناقص بودن گناه آلود برخلاف كلام خدا مى باشد. كتاب مقدس نه فقط از گناه چشم پوشى نمى كند، بلكه مى خواهد كه ايمان داران داراى زندگى پيروزمندانه اى باشد.

پولس مى پرسد: «پس چه گوييم آيا در گناه بمانيم ؟»(٣٤١) جواب قطعى اين است «حاشا! ماياينكه از گناه مرديم چگونه ديگر در آن زيست كنيم ؟».(٣٤٢)

پولس رسول به قرنتيان هشدار مى دهد كه كسانى كه در گناه زندگى مى كنند «وارث ملكوت نخواهد شد(٣٤٣)». (٣٤٤)

٤ - آثار ديگر نجات

همانگونه كه در آغاز اين فصل اشاره شد، بر عادل شمردگى ، فرزندخواندگى و تقديس ، آثار و فوايدى مانند يقين به محبت خدا، سلامت باطن ، شادى ، زيادى نعمت و پايدارى بار مى شود كه در اين جا به ذكر چند آيه درباره آنها، بسنده مى كنيم :

پولس در رساله به روميان مى نويسد:

«پس چون كه به ايمان عادل شمرده شديم ، نزد خدا سلامتى داريم به وساطت خداوند ما، عيسى مسيح ، كه به وساطت او دخول نيز يافته ايم ، به وسيله ايمان در آن فيضى كه در آن پايداريم و به اميد جلال خدا فخر مى نماييم و نه تنها بلكه در مصيبت ها هم فخر مى كنيم ؛ چون مى دانيم مصيبت صبر را پيدا مى كند و صبر امتحان را و امتحان اميد را و اميد باعث شرمسارى نمى شود؛ زيرا مبحت خدا در دل هاى ما به روح القدس كه به ما عطا شد ريخته شده است ؛ زيرا هنگامى كه ما هنوز ضعيف بوديم ، در زمان معين مسيح براى بى دينان وفات يافت .»(٣٤٥)

وى در آيه ديگرى با اشاره به برخى ديگر از اين ثمرات ، ملكوت خدا را به وجود آنها تعريف مى كند: «زيرا ملكوت خدا اكل و شرب نيست ، بلكه عدالت و سلامتى و خوشى در روح القدس است .»(٣٤٦)

در جايى ديگر، به اين نكته توجه مى دهد كه نعمت هاى خدا جاودانه است ومؤ منان در آنها پايدارند؛ «چون در نعمت ها و دعوت خدا بازگشتى نيست ؛»(٣٤٧) «زيرا يقين مى دانم كه نه موت و نه حيات و نه فرشتگان و نه رؤ سا و نه قدرت ها و نه چيزهاى حال و نه چيزهاى آينده و نه بلندى و نه پستى و نه هيچ چيز ديگر خواهد توانست ما را از محبت خدا كه در خداوند ما عيسى مسيح است جدا سازد.»(٣٤٨) و آيات فراوان ديگر.(٣٤٩)

آثار نجات در لحظه مرگ

در مسيحيت ، مرگ بر سه نوع است :

مرگ جسمانى ، مرگ روحانى و مرگ ابدى

مقصود از مرگ جسمانى جدا شدن روح از بدن است

مقصود از مرگ روحانى وضعيتى روحانى است كه انسان پيش از نجات دارد و آن ، مردن در خطاها و گناهان است

مراد از مرگ ابدى نيز داورى و محكوميت ابدى در مورد كسانى است كه در زندگى خود هرگز از موت به حيات منتقل نشده اند.

بنابراين ، مرگ روحانى و مرگ ابدى به روح انسان مربوط مى شوند.(٣٥٠)

مقصود ما در اين جا مرگ جسمانى است كه در اثر آن ، روح از بدن جدا مى شود و به زندگى خود ادامه مى دهد و بدن در قبر فاسد مى شود و به خاك برميگردد. اين نوع مرگ با گناه در ارتباط است ؛ زيرا حضرت آدمعليه‌السلام پيش سقوط خود تابع مرگ نبود. از اين رو، مرگ جسمانى تابع مرگ روحانى است و در حكم مجازات و لعنت قرار دارد.(٣٥١)

بنابر اعتقاد مسيحيان ، كسانى كه به عيسى مسيح ايمان آورند از اين مجازات آزاد مى شوند، به اين خاطر نبايد از مرگ ترسى به دل راه دهند؛ زيرا نيش موت از آنها برداشته شده است و آنان با اين مرگ ، به حضور مسيح مى روند و نزد خدا ساكن مى شوند و كسانى كه به آن حضرت ايمان نياورده باشند، با فرا رسيدن مرگ جسمانى به مجازات ابدى محكوم مى شوند.(٣٥٢)

مومنان مسيحى ، به هنگام مرگ از نيش موت آزاد هستند؛ «این موت ، نيش ‍ تو كجا است و اى گور، ظفر تو كجا؛ نيش موت گناه است .»(٣٥٣)

در آن هنگام «نفوسشان كاملا مقدس شده ، در مجد و عظمت وارد مى شوند و اجسادشان به طور دايمى با مسيح متحد گشته ، در قبرها استراحت مى كنند تا قيامت فرابرسد.»(٣٥٤) اما بى دينان در لحظه مرگ ، دچار نيش دردناك موت خواهد بود.

آثار نجات پس از مرگ

پس از مرگ جسمانى(٣٥٥) و پيش از آنكه داورى نهايى فرابرسد، رويداد بسيار مهمى رخ خواهد داد و آن ، آمدن دوباره مسيح است وقتى مسيح بياييد رستاخيز صورت مى گيرد كه شامل رستاخيز بدن نيز مى شود. «بدن بايد زنده شده ؛ جلال يابد تا نجات كامل انسان به تحقق برسد.»(٣٥٦)

بدنى كه قيام كرده با بدن زمينى و فانى ارتباط مشخصى دارد. از اين رو قابل شناخت و تشخيص است و با آن بدن تفاوت هايى نيز خواهد داشت بدن قيام كرده از گناهان و عيوب پاك و پر جلال گشته ، مانند بدن مسيح از محدوديت هاى مادى آزاد شده است ؛ به گونه اى كه مى تواند خدا را ببيند.(٣٥٧)

بعضى از مسيحيان بر اين باورند كه مسيح داراى دو رجعت خواهد بود:

رجعت در آسمان و رجعت در زمين

در رجعت اولى ، ايمان داران در آسمان جمع مى شوند و مردگان در مسيح برخواهند خواست و ايمان داران زنده نيز متبدل خواهند شد. اما وقتى كه به زمين مى آيد با مؤ منان و خاصان همراه خواهد بود.

بنابراين ، در مرحله نخست ، خاصانش در نزد او ربوده مى شوند و در مرحله دوم ، خاصانش همراه او مى آيند.(٣٥٨)

هدف از آمدن مسيح در آسمان «رجعت در آسمان» چند چيز است :

١ - بردن ايمان داران به نزد خود؛

براى اين كه مسيح ما را به نزد خود ببرد، اولا بايد مردگان زنده شوند.

ثانيا: ايمان داران زنده ، بايد متبدل گردند؛ يعنى بدنشان تغيير كند؛ زيرا گوشت و خون نمى تواند وارث ملكوت شود.

٢ - داورى و پاداش ايمان داران ؛

مومنان هرگز به خاطر گناه داورى نمى شوند؛ زيرا در صليب دادرسى شده اند. آنها درباره استفاده از استعدادهايشان و فرصت هايى كه در اختيار داشته اند، مورد داورى قرار خواهند گرفت

درست است كه مؤ منان از فيض ، نجات يافته اند، ولى نتيجه اين نجات بايد اعمال نيكو باشد. وقتى مسيح بيايد، كارهاى مؤ منان با آتش سنجيده مى شود؛ اگر از چوب يا گياه يا كاه باشد از بين خواهد رفت ، ولى خود مومن مانند شخصى كه از ميان آتش خلاص شده ، نجات خواهد يافت ؛ و اگر كارهاى مؤ منان از طلا يا نقره باشد، پاداش خواهند گرفت

٣ - از ميان بردن مانع ؛

او مى آيد تا مانع ظهور شخص بى دين را از ميان بردارد؛ زيرا بنابر اعتقاد مسيحيت ، پيش از داورى نهايى ، شيطان و فرشتگانش بر روى زمين قدرت فراوانى خواهند يافت و موجب بروز بى دينى و برنامه هاى آخر الزمان خواهند شد.(٣٥٩)

هدف از آمدن مسيح به زمين :

پس از هزار سال كه از رجعت اولى مسيح گذشت ، عيسى مسيح براى بار دوم رجعت كرده ، از آسمان به زمين مى آيد. هدف او از آمدن به زمين چند چيز مى تواند باشد:

١ - ظاهر كردن خود و خاصانش ؛

او به همراه فرشتگان و انبوه نجات يافتگان ، با شكوهى خاص به زمين مى آيد؛ به گونه اى كه همه او را خواهند ديد.

٢ - داورى امت ها؛

اين داورى را نبايد با داورى نهايى يكى دانست ؛ اين داورى در زمين است ، در حالى كه داورى دومى در آسمان هاست

در داورى اولى ، مسيح بر تخت پرجلال خود خواهد نشست ، ولى در دومى ، بر روى تخت بزرگ سفيد خواهد بود.

اين داورى پيش از دوره هزار ساله انجام مى شود؛ يعنى در ابتداى آمدن مسيح بر روى زمين ، ولى دومى پس از دوره هزار ساله است در اولى تمام امت ها جمع مى شوند، اما در دومى فقط مردگان در مورد اولى هيچ ذكرى از قيامت نيست ، اما در دومى قيامت وجود دارد و...

٣ - آزاد ساختن و بركت دادن خلقت ؛

زمين به خاطر گناه ملعون گرديد، ولى با آمدن مسيح لعنت از آن برداشته مى شود و خلقت به جلال اوليه خود باز خواهد گشت

٤ - برقرارى ملكوت ؛

مسيح ملكوت را از خدا دريافت و در جهان مستقر مى كند. فقط در آن زمان است كه جهان از آن خداوند ما و مسيح او خواهد بود. در آن زمان ، اورشليم پايتخت كشور جديد و صلح و عدالت ، اساس فرمانروايى خواهد بود.(٣٦٠)

داورى نهايى

هزار سال پس از برقرارى ملكوت خدا و آمدن مسيح به روى زمين ، داورى نهايى صورت مى گيرد. اين داورى براى مردگان گناه كار است و بر پايه داورى عادلانه و قاطع خدا قرار دارد. خدا دادرس و داور همگان است ، ولى كار خود را توسط مسيح انجام مى دهد:

«داورى را به پسر سپرده است .»(٣٦١)

اين پاداشى براى فروتنى او است نكته شايان توجه ، اين است كه همان گونه كه يك رستاخيز همگانى وجود ندارد، يك داورى همگانى نيز وجود ندارد؛ يعنى با توجه به عوامل انسانى و موضوع ها و كسانى كه مورد داورى قرار مى گيرند، دست كم هفت داورى در آينده وجود خواهد داشت :

١ - داورى ايمان داران ؛

وقتى مسيح رجعت كند، ايمان داران را براى كارها و فرصت هايى كه در اختيار داشته اند، مورد داورى قرار مى دهد. اين داورى نه براى مجازات ؛ بلكه براى گرفتن پاداش است

٢ - داورى اسرائيل ؛

٣ - داورى بابل ؛

٤ - داورى وحش و نبى كاذب و لشكريان آنها؛

٤ - داورى امت ها؛

٥ - داورى شيطان و فرشتگان ؛

٦ - داورى مردگانى كه نجات ندارند.

داورى ايمان داران در همان آغاز رجعت نخست صورت مى گيرد. داورى هاى دوم تا ششم نيز پس از رجعت دوم صورت مى گيرد؛ ولى آنچه در داورى نهايى مورد توجه است ، داورى قسم هفتم مى باشد كه داورى مردگان گناه كار است اين داورى در آخر سلطنت هزار ساله انجام مى گيرد. در اين داورى از فرصت ها و امكاناتى كه هر يك از آنها داشته اند پرسش ‍ مى شود. براى كسانى كه انجيل را شنيده اند، از پذيرش و عدم پذيرش آن و براى كسانى كه آن را نشنيده اند، از مكاشفه و بينشى كه به آنها دست داده است(٣٦٢)

البته گفتنى است كه مسيحيان درباره رجعت مسيح ، برداشت هاى متفاوتى از كتاب مقدس دارند. آنچه گذشت ، بيشتر با عقايد پروتستان هماهنگ است كه بر دنيوى بودن رجعت تاكيد دارند، ولى كليساى كاتوليك بر آن است كه بازگشت مسيح ، جنبه اخروى دارد.(٣٦٣)

بهشت و جهنم

به اعتقاد مسيحيت ، «پس از همه داورى ها، يك حالت نهايى براى تمام اشخاصى كه به وسيله خدا خلق شده اند، وجود خواهد داشت در اين ابديت ، ديگر فرصت انتخاب نيست انتخاب در راه خدا بايد تا زمانى كه شخص زنده است صورت گيرد... اگر كسى در اين دنيا به وسيله مسيح نجات نيابد، ديگر اميدى براى او نيست .»(٣٦٤)

كسانى كه محكوم مى شوند، به جهنم «درياچه آتش» و كسانى كه نجات مى يابند، به بهشت وارد مى شوند. بهشت و جهنم هر دو وجود خارجى دارند. واژه جهنم از كلمه يونانى gehenna گرفته شده و به معناى زباله اى است كه بيرون شهر ريخته مى شد. كلمه يونانى نيز از ge - hinnom عبرى كه به معناى «دره هنوم» است گرفته شده كتاب مقدس ‍(٣٦٥) معناى اين واژه و نيز كاربرد اين دره را شرح مى دهد.

هنوم در هى اى بود كه در آن ، مرتب آتش روشن بود و زباله در آن مى ريختند. هم چنين اجساد جنايت كارانى كه اعدام مى شدند، در آنجا انداخته مى شد.(٣٦٦) دره هنوم وضعيت گناهكار را جدا از خدا نشان مى دهد.(٣٦٧) يادآورى جهنم براى هيچ كدام از ما خوشايند نيست ، ولى بدون وجود چنين مكانى خداوند نمى تواند خداى دادگرى باشد.(٣٦٨)

در مقابل جهنم ، بهشت قرار دارد كه مكانى دايمى براى نجات يافتگان است بهشت اقامتگاه كسانى است كه فرزند خدا شده ، از حيات جاودانه برخوردارند.

بهشت يعنى زندگى ابدى در كنار خدا! در اين دنيا ما با ديدار نيست كه زندگى مى كنيم ، بلكه با ايمان زندگى مى كنيم در آسمان از آنچه به وسيله ايمان نصيب ما مى شد، عملا برخوردار خواهيم گرديد.

براى نشان دادن حالت ابدى نجات يافتگان اصطلاحات گوناگونى به كار رفته است ؛ مثل «فردوس»،(٣٦٩) «خانه پدر»،(٣٧٠) «وطن سماوى»(٣٧١) و «شهر» كه نشانه مشاركت و تفاهم و هماهنگى و فعاليت است(٣٧٢). (٣٧٣)

چيزهايى كه خدا در بهشت براى دوستان خود مهيا كرده و به گونه اى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به خاطر هيچ كس خطور نكرده است(٣٧٤)

رستگارى ابدى و شقاوت جاودانه

كسانى كه به عنوان مجازات به جهنم رهسپار مى شوند، جاودانه و به صورت ابدى در آن ماندگار هستند و تا ابد از حضور خدا محروم مى شوند. البته مجازاتشان داراى درجاتى است كه با عدالت الاهى مطابقت دارد. در مقابل ، ايمان داران تا ابد در حضور خدا به سر مى برند و از لطف و رحمت بى پايانش برخوردار مى گردند.(٣٧٥)

در عهد جديد آياتى بر اين مطلب دلالت دارند: «پس اصحاب طريق چپ را گويد: «اى ملعونان ! از من دور شويد در آتش جاودانى كه براى ابليس و فرشتگان او مهيا شده است و در عذاب جاودانى خواهند رفت ، اما عادلان در حيات جاودانى .»(٣٧٦)

بخش دوم : آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايىرحمه‌الله

فصل نخست : ماهيت نجات

فصل دوم : عوامل نجات

فصل سوم : آثار و نتايج نجات

فصل نخست : ماهيت نجات

معناى نجات

واژه نجات در لغت به معناى رهايى ، خلاصى ، آزادى ، رستگارى(٣٧٧) و امنيت(٣٧٨) به كار مى رود.

نجا، النجاء: الخلاص من الشى ء.(٣٧٩)

رها شدن از چيزى را نجات گويند.

نجا من الهلاك ؛ (ينجو)، (نجاه)، خلص ؛(٣٨٠)

از نابودى نجات يافت يا خلاص شد.

نجا فلان من الشر؛

«فلان شخص از شر و بدى آزاد شد.»

اين واژه با مشتقاتش بارها «حدود هشتاد بار» در قرآن كريم به كار رفته است كه در همه موارد، معانى لغوى مراد بوده است :

( وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ... ) (٣٨١)

( قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ...، ) (٣٨٢)

( فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ... ) (٣٨٣)

( وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ... ) (٣٨٤) و...

بنابراين ، اصل اين واژه در لغت و قرآن به معناى رستن ، آزاد شدن ، در امان شدن و رهايى يافتن است(٣٨٥)

براى دست يابى به معناى اصطلاحى و مورد نظر، بايسته است واژه نجات را در مقايسه با كلماتى چون فلاح ، سعادت و فوز معنا كنيم ؛ زيرا در قرآن كريم اين واژه ها در معانى نزديك به هم به كار رفته و به نظر مى رسد كه همگى به يك مصداق حقيقى اشاره دارند.

فلاح در لغت در معانى رستگارى ، سعادت ، نجات ، رهايى ، موفقيت ،(٣٨٦) رهايى از بدى ها و دست يابى به خوبى ها؛(٣٨٧) كاميابى و در خوبى و نعمت پايدار بودن به كار رفته است ؛ بنابراين به كسى كه در بهشت قرار مى گيرد، «مفلح» مى گويند.(٣٨٨)

علامه طباطبايىرحمه‌الله با استناد به گفته راغب در تفسير معناى فلاح مى نويسد:

«الفلح»، در لغت به معناى شكافتن است از اين رو گفته مى شود الحديد بالحديد يفلح ؛ «آهن با آهن شكافته مى شود.»

«فلاح» به معناى پيروزى و رسيدن به هدف است كه بر دو نوع است :

فلاح دنيوى و فلاح اخروى

فلاح دنيوى به اين معناست كه انسان با دست يابى به چيزهايى نظير بقاء، توان گرى ، عزت واژه زندگى اش خوش و خرم شود. فلاح اخروى نيز در چهار چيز تحقق مى يابد، بقاء بدون فناء، غناى بدون فقرب عزت بدون ذلت و علم بدون جهل(٣٨٩)

سپس مى افزايد: فلاح همان سعادت است ، به همين سبب ، راغب ، فلاح را به معناى رسيدن به هدف و آرزو كه معناى سعادت است ، تعريف كرده است ؛ ولى به خاطر عنايتى ، از سعادت به فلاح تعبير مى كنند و آن عنايت اين است :

ميان انسان و اهداف و آرزوهايش ، پيوسته موانع و حجاب هايى وجود دارد كه شرط رسيدن به آن ها، برداشتن موانع و شكافتن آن حجاب هاست

انسانى كه بتواند با شجاعت و قدرت و تحمل سختى ها، آن موانع را از جلوى پاى خويش بردارد و به هدف برسد، رستگار ناميده مى شود.

بنابراين ، مفلح به كسى گفته مى شود كه با رنج و تعب به مقصود رسيده باشد. هر جا كه واژه «فلاح» به كار رفته ، اين مفهوم در آن نهفته است ؛ مانند َدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ) ،(٣٩٠) ( قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ) (٣٩١ ( ) إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ) (٣٩٢) و ساير موارد.(٣٩٣)

بنابراين ، از ديد علامه طباطبايىرحمه‌الله ، مفاهيم فلاح و سعادت به يك حقيقت اشاره دارند.

ولى واژه سعادت ، در لغت به معناى خوش بختى و پيروزى است در مقابل ، شقاوت به معناى بدبختى ، خوارى و پريشانى(٣٩٤) است علامه طباطبايىرحمه‌الله ، معناى سعادت را رسيدن به مطلوب مى داند و در توضيح آن مى نويسد:

«سعادت و شقاوت در مقابل هم قرار دارند و سعادت هر چيزى به اين است كه به خير وجودى اش برسد تا به اين سبب با رسيدن به كمال خود، لذت ببرد.

بنابراين ، سعادت انسان - كه مركب از روح و بدن است - به اين است كه به خير بدنى و روحانى خود نايل آيد تا به اين وسيله متنعم شود و لذت ببرد.

شقاوتش نيز به اين است كه به خير وجودى خود نرسيده باشد. در نتيجه نه متنعم مى شود و نه لذت مى برد. بنابراين ، دو واژه سعادت و شقاوت در اصطلاح علمى ، از قبيل عدم و ملكه اند.»(٣٩٥)

با اين بيان ، روشن است كه سعادت و لذت قرين يكديگرند و تفاوت عمده آن دو در اين است كه واژه لذت در موارد لحظه اى و كوتاه مدت نيز به كار مى رود؛ به خلاف سعادت كه تنها به لذت هاى پايدار و يا نسبتا پايدار گفته مى شود.

بنابراين ، از آن جا كه زندگى در اين دنيا خالى از رنج و درد نيتس ، سعادت مند به كسى گفته مى شود كه لذت هاى او به لحاظ كمى و كيفى از دردهايش بيشتر باشد.

قرآن كريم با پذيرش همين مفهوم از سعادت «خوشبختى به معناى نيل به مطلوب و لذت ،» دريچه اى نو به روى انسان مى گشايد و او را به لذت هاى بهتر و پايدارتر، رهنمون مى سازد، والآخرة خير و ابقى(٣٩٦)

قرآن به انسان ها يادرآوريى كند كه تمام هستيشان به زندگى در اين دنيا محدود نمى شود و آنها، راهى بس دراز در پيش دارند و لذت ها و آلامى در انتظارشان است كه لذت ها و دردهاى دنيوى در برابر آنها ناچيز به حساب مى آيد. از اين رو، به كسانى سعيد و شقى مى گويد كه فرداى قيامت سعيد يا شقى باشند.

( يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِفَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ﴿ ١٠٥ ﴾فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ﴿ ١٠٦ ﴾خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَإِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ﴿ ١٠٧ ﴾وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَعَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذ ٍ) .(٣٩٧)

در اين باره ، به تفصيل ، بحث خواهيم كرد.

واژه فوز در لغت به معناى پيروزى ، كاميابى و رهايى است و فائز يعنى كامياب ، برنده و پيروز.(٣٩٨) همچنين به شخصى كه از شر و بدى رسته و به خير و خوبى رسيده باشد، فائز گويند، فاز بالجنة و نجا من النار.(٣٩٩)

قرآن كريم ، به كسانى كه توانسته اند با چيره شدن بر هواهاى نفسانى و رعايت تقواى الاهى به مطلوب حقيقى خود برسند و در بهشت جاى گيرند، «فائزون» مى گويد و به آن موهبتى كه دست يافته اند، يعنى بهشت ، فوز بزرگ گفته است :

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ ) ،(٤٠٠)

( لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِأَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ ) ،(٤٠١)

( ... فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ... ) . (٤٠٢)

و آيات فراوان ديگر.

بنابراين ، برنده و رستگار واقعى كسى است كه فرداى قيامت برنده و رستگار باشد. به اين جهت ، فوز همان فلاح است(٤٠٣)

از مطالب پيش گفته به اين نتيجه مى رسيم كه رويكرد قرآن كريم به مفاهيم فلاح ، سعادت و فوز، رويكردى آخرت شناسانه و عاقبت انديشانه است قرآن كريم ، اين مفاهيم را در معنا و مصداق واحد كه تجلى آن ، بهشت است به كار برده و رهروان كوى خود را به پيمودن مسيرى سفارش مى كند كه تنها همان يك مصداق پايانه اش باشد.

واژه نجات كه بحث لغوى آن گذشت ، در پاره اى از آيات به معنايى به كار رفته كه با معانى واژه هاى فوق ، همخوانى دارد. در برخى آيات ، نجات به معناى رهايى از آتش جهنم و برخوردار شدن از مغفرت و بهشت الاهى آمده است در اين صورت با مصاديق فوز و فلاح و سعادت يكى مى شود؛ زيرا كسانى مصداق اين نوع نجات قرار مى گيرند كه در دنيا به قصد رسيدن به آن ، به انجام كارهايى اقدام و از بعضى كارها پرهيز كرده باشند؛ يعنى به فرموده قرآن ، در دنيا مومن و باتقوا بوده باشند:( وَيُنَجِّي اللَّـهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ) .(٤٠٤)

بنابراين ، به همان سان كه سعادت مندان و رستگاران به بهشت الاهى بشارت داده شده اند، نجات يافتگان نيز از بخشش خداوندى برخوردار مى شوند و به بهشت مى روند.

در اين جا به چند نمونه از آياتى كه به اين نوع خاص از معناى نجات اشاره دارند، مى پردازيم :

رابطه جهان بينى و رستگارى

١ -يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴿ ١٠ ﴾تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴿ ١١ ﴾يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴿ ١٢ ﴾وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَانَصْرٌ مِّنَ اللَّـهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌوَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (٤٠٥)

همان گونه كه ملاحظه شد، اين آيات آشكارا معناى نجات و مصداق آن را رهايى از عذاب دردناك دوزخ و برخوردار شدن از مغفرت و بهشت الاهى مى داند.

٢ –( وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ ) (٤٠٦)

در اين آيه ، نجات در مقابل آتش قرار گرفته است مراد از آتش همان دوزخ است كه در برابرش بهشت قرار دارد. از اين نوع تقابل ، استنباط مى شود كه نجات به معناى رهايى از دوزخ و سكونت در بهشت است

٣ -( وَيُنَجِّي اللَّـهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ) (٤٠٧)

در اين آيه ، جمله( لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ) (٤٠٨) بيان نجاتى است كه خداوند انجام مى دهد.

گويا فرموده ، خداوند انسان هاى با تقوا را نجات مى دهد و ديگر نه از بيرون به آنها بدى مى رسد و نه از درون اندوهى آزارشان مى دهد.

مرحوم علامهرحمه‌الله اين آيه را ناظر به آيه( إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ) مى داند.

در آيه دومى ، خداوند به انسان هاى باتقوا به جهت صبرى كه داتشتند پاداش مى دهد و آنها را رستگار مى نامد. از اين آيات نيز به دست مى آيد كه مراد از نجات ، در امان شدن از عذاب هاى روحى و جسمى و دريافت نمودن پاداش است

بنابراين ، از ديدگاه علامه طباطبايىرحمه‌الله ، يكى از مصاديق بارز و مهم نجات در قرآن كريم ، «رهايى انسان از عذاب جهنم و برخوردار شدن از نعمت بهشت است كه اين امر موجب مى شود كه انسان به خير وجودى و كمال مطلوب و حقيقى خود برسد و از آن لذت ببرد.»

با توجه به بررسى هايى كه درباره واژه هاى فوز، فلاح و سعادت صورت گرفت ، اين امر روشن مى شود كه در اين نوشتار، ماهيت نجات با ماهيت آنها يكى است و هيچ تفاوتى در مصاديق ، عوامل و نتايج آنها جز تفاوت در الفاظ نمى بيند.

از اين رو، نگارنده به جاى استفاده از واژه نجات خود را در استفاده از آن واژه ها و نيز واژه فارسى «رستگارى» مختار مى بيند.

رابطه جهان بينى و رستگارى

در تعريفى كه براى نجات ارائه شد، نكاتى وجود دارد(٤٠٩) كه فهم عميق تر آنها مى طلبد مباحثى درباره جهان بينى اسلامى و رابطه آن با رستگارى انسان مطرح شود.

هدف از بيان اين مطلب ، آن است كه پس از آشنايى اجمالى با نظام آفرينش ‍ و رابطه آن با آفريدگار و شناخت جايگاه انسان و ويژگى هاى او، اهداف خداوند را از آفرينش جويا شويم(٤١٠)