جلسه هفدهم : جايگاه هدايت در نماز (٢)
آيا براى كسى كه به خدا اعتقاد دارد و مقصد او رسيدن به خدا و سعادت است ، اما به جاى مسير صحيح بندگى خدا، كج راهه را مى پيمايد و در نتيجه به تناسب فاصله اى كه پيموده از خداوند دورتر مى شود؛ خسارتى بالاتر از نرسيدن به خدا و دورتر شدن از مقصد اصلى وجود دارد؟ مسلما اگر او در آغاز متوقف مى ماند و آن بى راهه را نمى پيمود، كمتر از خدا فاصله مى گرفت و خسارت كمترى را متحمل مى شد و بيهوده زحمتى را براى خود فراهم نمى نمود كه نه فقط نفعى عايد او نمى سازد، بلكه باعث از كف دادن سرمايه عمر و زيان او هم مى گردد.
خداوند متعال فرجام اين دسته را كه به جاى مسير هدايت ، گمراهى را برمى گزيند و در نتيجه ، از خداوند دورترشوند، فرجامى عبرت آموز مى داند و در اين باره مى فرمايد:
قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا # الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا؛ (١٣٧)
«بگو: آيا شما را از زيان كارترين مردم آگاه گردانم ؟ [آنان] كسانى اند كه كوششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خودپندارند كه كارى خوب انجام مى دهند».
ب ) موقعيت انسان و درخواست هدايت به صراط مستقيم
بايسته است كه انسان به حساسيت و اهميت موقعيت خود در نظام هستى توجه داشته باشد و بداند كه در مسير دستيابى به هدف ، پيوسته بر سر دو راهى است . در اين بين اگر راه صحيح را تشخيص ندهد و بر نگزيند، هر چه تلاش كند، زيان و ضررش افزون تر مى شود؛ گرچه خود بر اين پندار باشد كه راه صحيحى را برگزيده و كار مثبت و خوبى را به ثمر رسانده است ؛ چنان كه برخى خواسته يا ناخواسته زمينه هاى گمراهى مردم و دور شدن آنان از معنويت و آلوده دشن آنها به فساد را فراهم مى كنند و مردم را از مساجد جدا كرده ، به فرهنگ سراها مى كشانند. آنان اين تلاش خسارت بار را خدمت به مردم مى شمارند و خدا را بر اى دستاوردهايشان شكر مى گزارند؛ غافل از آنكه روزى به فرجام بد تلاش هاى انحرافى خود گرفتار مى شوند و در عذاب كسانى كه گمراهشان كرده اند، شريك مى شوند.
پس از آن كه انسان خدا را شناخت و ضرورت بندگى و استعانت از او را دريافت ، بايد توجه داشته باشد كه ضرورى ترين چيزى كه بايد در دستيابى به آن از خداوند مدد جويد، هدايت به مسير صحيح كمال و سعادت است . اگر چنين مقصودى حاصل شود و خداوند انسان را به صراط مستقيم خويش راهنمايى كند، ساير نعمت هايى كه خداوند در اختيار وى مى گذارد در جهت خير و صلاح او به كار گرفته خواهند شد؛ اما اگر چنين رهيافت ارزشمند و سعادت مندانه اى براى او حاصل نشد و از هدايت و صراط مستقيم خداوند محروم گرديد، نعمت هاى الهى كه در اختيارش نهاده شده سودى به حال او نمى بخشند و در مسير ضلالت و گمراهى صرف مى شوند. اينجاست كه ما اهميت و جايگاه آيه اهدنا الصراط المستقيم را به خوبى درك مى كنيم ؛ آيه اى كه به ما هشدار مى دهد پيوسته نگران عاقبت خويش باشيم . نگران آن باشيم كه نكند با توجه نداشتن به حيله هاى گوناگون شيطان براى فريب انسان و وسوسه هاى نفس اماره و تشكيك هاى شيطان هاى خارجى كه همواره با افكار و سخنان خود زمينه انحراف مردم را فراهم مى آورند، راه نادرستى را برگزينيم و هر قدم ما گامى باشد به سوى انحطاط و سقوط.
اگر علماى اخلاق پيوسته مردم را به وسوسه هاى شيطانى - به خصوص حيله هاى نفس انسان و محمل ها و توجيه هايى كه براى انحراف و فريب انسان پيش روى او مى نهد - آگاه مى سازند و به آنان هشدار مى دهند كه مواظب باشند در اين دام بد فرجام گرفتار نيابند، به جهت الهامى است كه از فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گرفته اند؛ آنجا كه فرمود:
اءعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك ؛ (١٣٨)
«دشمن ترين دشمنان تو نفس توست كه بين دو پهلوى تو قرار گرفته است».
حيله هاى نفس آن قدر گسترده و خطرناك است كه مربيان اخلاق تاكيد دارند همه حيله هاى نفس را براى مردم بازگو نكنيد؛ چون باعث ياس آنان مى شود. حال با توجه به مكر نفس اماره و خطرها و لغزش هايى كه شيطان و عوامل او فرا روى ما نهاده اند، آيا نبايد مهم ترين و ضرورى ترين خواسته ما از خداوند اين باشد كه راه هدايت و وصول به كمال نهايى و قرب خويش را به ما بنماياند و ما را از دام شيطان و عوامل او برهاند؟
جلسه هفدهم : جايگاه هدايت در نماز (٢)
مفهوم و جايگاه هدايت و برخى از گونه هاى آن
ما بايد به هنگام خواندن سوره حمد قصد قرائت قرآن داشته باشيم و نمى توانيم آن را به عنوان دعا بخوانيم . در اين كه مى توان در ضمن قصد قرائب ، قصد دعا نيز داشت ، فقها اختلاف نظر دارند؛ اما بر ما پوشيده نيست كه در ان سوره پس از ذكر برخى صفات خداوند و ارتباط با معبود، به انسان تعليم داده شده كه در نماز خود از خداوند مهمترين نيازش را كه هدايت است ، درخواست كند و او دست كم روزانه ده مرتبه از خداوند هدايت را بخواهد.
بنابراين ، از ديدگاه قرآن مهمترين و ضرورى ترين نياز انسان ، هدايت است كه در صورت تحقق آن ، ساير نعمت هايى كه خدا در اختيار انسان نهاده در مسير صحيح و سعادت وى به كار گرفته مى شوند؛ اما اگر انسان به هدايت نرسيد، نعمت هاى الهى را در مسير باطل به كار مى گيرد و نفعى از آنها عايدش نمى شود و مصداق كلام خداوند قرار مى گيرد كه فرمود: الم تَرَ الى الذين بدلوا نعمة الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار؛ (١٣٩)
«آيا به كسانى كه [سپاس] نعمت خدا را به كفر [ناسپاسى] تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند ننگريستى».
با توجه به جايگاه و اهميت هدايت ، جا دارد كه درباره مفهوم و حقيقت آن بيشتر بينديشيم و تلاش كنيم كه شرايط و زمينه هاى تحصيل آن را فراهم آوريم .
درباره مفهوم هدايت گفته شده كه عبارت است از تعيين كمال مناسب يك شى ء و راه لرسيدن به آن ؛ از اين رو هر موجودى كه كمال او عين ذاتش نيست ، نيازمند هدايت است و در كسب كمال مناسب خويش ، به مكمل نياز دارد. (١٤٠)
مفهوم هدايت در نگاه اول واضح به نظر مى رسد: اما با دقت و عنايت بيشتر در حقيقت آن ، پرسش هايى براى انسان رخ مى نماياند؛ به خصوص در باب هدايت خدا كه در قرآن و از جمله در سوره حمد ذكر شده است ؛ به همين دليل براى روشن شدن ماهيت هدايت خدا در سوره حمد، لازم است كه به برخى از تقسيمات هدايت اشاره كنيم :
الف ) هدايت عامه تكوينى
هدايت عامه ، عبارت است از دلالت به سوى كمال وجودى خاصى كه لياقت آن را دارد و در پرتو همين هدايت الهى ، كشش درونى براى رسيدن به آن كمال وجودى در نهادش تعبيه شده است . اين هدايت از طريق خلق قوا، استعدادها و فراهم ساختن زمينه ها براى رسيدن هر موجودى به كمالى كه لايق اوست ، صورت مى پذيرد. اين هدايت عام است و همه موجودات - چه جاندار و چه بى جان و در ميان جانداران ، چه مختار و چه غير مختار - را شامل مى شود.
به تعبير ديگر، خداوند هر موجودى را كه آفريده ، به سوى مقصد و كمال وجودى خاص خودش هدايت كرده ؛ چنان كه قرآن مى فرمايد:
قال ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ؛ (١٤١)
«پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى در خور او داده ، پس آن را هدايت فرموده است».
سراسر جهان حتى جمادات ، از هدايت الهى برخوردارند. هدايت موجودات حيوانى - از جمله انسان در خصوص قوا و نيازهاى حيوانى - از طريق غرايز انجام مى پذيرد و غرايز حيوان را به كمال خاص خود رهنمون مى سازد.
با توجه به برخوردارى همه موجودات از هدايت الهى و تعابيرى كه در قرآن به كار گرفته رفته است ، مى توان ادعا كرد كه حتى جمادات و حيوانات از شعور باطنى برخوردارند. ماهيت و شعاع هدايت تكوينى موجودات و نيز درك باطنى آنها براى ما ناشناخته است ؛ اما قرآن بر وجود نوعى شعور باطنى در آنها اشاره دارد؛ و از جمله ، همه موجودات عالم را تسبيح كننده خود معرفى مى كند و مى فرمايد: يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض ؛ (١٤٢)
«آنچه در آسمان ها و زمين است خداوند را مى ستايد».
در جاى ديگر مى فرمايد:
الم تر ان الله يسبح له من فى السموات و الارض و الطير صافات كل قد علم صلاته و تسبيحه و الله عليم بما يفعلون ؛ (١٤٣)
«آيا ندانسته اى كه هر كه [و هر چه] در آسمان ها و زمين است ، براى خدا تسبيح مى گويند، و پرندگان [نيز] در حالى كه در آسمان پر گشوده اند [تسبيح او مى گويند]؟ همه ستايش و نيايش خود را مى دانند، و خدا به آنچه مى كنند داناست».
ب ) هدايت خاصه تكوينى
گفتيم كه همه موجودات - اعم از جماد، گياه و حيوان - در گستره طبيعت از نوعى هدايت تكوينى و طبيعى بهره مندند. همچنين حيوانات از هدايت هاى غريزى كه توام با نوعى درك و شعور است برخوردار مى باشند. انسان از هر دو نوع اين هدايت برخوردار است ؛ اما به دليل جايگاه ويژه اى كه در عرصه خلقت دارد و به جهت شرافت ذاتى و رتبه وجودى اش ، خداوند براى او هدايت ويژه اى در نظر گرفته است .
به تعبير ديگر، انسان در مرحله تكوين ؛ از قوا، استعدادها و ظرفيت هاى بيشترى برخوردار است و غايت او متعالى تر از مقصد ساير موجودات است و رسالت و ماموريت او عظيم تر مى باشد؛ از اين رو نيازمند هدايتى پيچيده تر و متناسب با ظرفيت هاى وجودى اش مى باشد.
در مسير هدايت خاصه ، خداوند انسان را از فطرت برخوردار ساخت تا در پرتو ان به سوى حق و پيروى از ان دعوت شود و نياز خود و ساير موجودات را به موجودى كه از هر نقصى مبراست و سلسله موجودات به او معرفت نتهى شود، درك كند. لازمه اين حس و درك درونى ، پرستش و خضوع و احساس وابستگى و نياز به مبدا هستى و پيروى از حق مطلق است .
از سوى ديگر، خداى متعال انسان را با نيروى عقل مجهر فرموده تا به وسيله مفاهيم ذهين از حقايق نظرى و عملى آگاه شود و هم بتواند حقايق هستى مخصوصا چيزهايى كه از دسترس حس خارج است به كمك عقل بشناسد و هم بتواند خوبى ها و بدى ها و بايد و نبايدهاى مربوط به رفتارهاى اختيارى را تشخيص دهد.
همچنين خداوند به وسيله وحى نيز انسان ها را هدايت مى كند. زيرا عقل انسان ناقص و از ارائه همه برنامه ها و قواعد زندگى فردى و اجتماعى ناتوان است و نمى توان همه راه هاى منتهى به سعادت را به انسان بنماياند؛ به همين دليل سنت قطعى الهى بر اين جارى شده كه كاستى عقل در هدايت بشر را به وسيله وحى جبران كند؛ از اين رو خداوند مستقيما وحى را در اختيار پيامبران مى گذارد تا آنان آيات الهى را به بندگان خدا تعليم دهند و ايشان را به سوى خداوند هدايت كنند. البته ممكن است پيام دعوت انبيا به شمارى از انسان ها نرسد و آنان از هدايت به وسيله وحى محروم بمانند يا اما اين استثنا خللى در قاعده كلى وارد نمى سازد؛ همان طور كه سنت الهى در آفرينش انسان ، برخوردار ساختن او از چشم و گوش است و عواملى باعث مى شود كه عده اى از اين دو نعمت الهى محروم بمانند؛ برخى نيز از عقل محروم مى گردند و تكليفى متوجه آنان نمى شود.
بنابراين ، انسان در اصل برخوردارى از نيروهاى ادراكى و عقل اختيارى ندارد، همچنين در ارسال اصل وحى نقش و اختيارى ندارد و او چه بخواهد و چه نخواهد، وحى در اختيارش نهاده شده است . چنان كه پيامبران نيز اختيارى در پيامبر شدن و مخاطب وحى قرار گرفتن نداشتند و خداوند آنان را لايق پيامبرى دانست و به آنها وحى كرد:
الله اعلم حيث يجعل رسالته ؛ (١٤٤)
«خدا بهتر مى داند رسالتش را كجا قرار دهد».
البته به جز معناى اصطلاحى وحى كه همان وحى ارسالى است ، مى توان معناى وحى را توسعه داد تا «تحديث»و «الهام» را نيز شامل شود؛ چنان كه در قرآن در مفهوم وحى توسعه داده شده و در برخى ايات بر الهام اطلاق گرديده است ؛ نظير آيه : و اذ اوحيت الى الحواريين ان آمنوا بى و برسولى قالوا آمنّا و اشهد باءنّنا مسلمون ؛ (١٤٥)
«و [ياد كن] هنگامى را كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستاده ام ايمان آوريد. گفتند: ايمان آورديم ، و گواه باش كه ما مسلمانيم».
در آيه ديگر خداوند مى فرمايد:
و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين ؛ (١٤٦)
«و به مادر موسى وحى كرديم كه : او را شير ده و چون بر او بيمناك شدن او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از [زمره] پيبمرانش قرار مى دهيم».
ج ) هدايت تشريعى
دانستيم كه جهت گيرى حركتهاى طبيعى و نيز جهت دادن به حركت هاى نيمه آگاهانه يا آگاهانه همه موجودات جاندار و ذى شعور كه در سايه نوعى شعور و ادراك و به وسيله ابزارها و وسايل مختلف انجام مى گيرد مستند به هدايت تكوينى الهى است ؛ اما دركهاى عقلانى يا وحيانى مربوط به رفتارهاى اختيارى و بايد و نبايدها مستند به هدايت تشريعى الهى مى باشد.
بنابراين ، هدايت تشريعى ، عبارت است از آموزه هاى عقل ، فطرت و قانون سعادت بخشى كه خداوند به وسيله وحى در اختيار انسان مى نهد و با امر به فضايل و خوبى ها و نهى از رذايل و بدى ها او را آگاه مى كند كه با انتخاب خويش راهى را برگزيند كه به سعادت وى منتهى مى گردد.
خداوند انسان را آفريد تا در اين عالم به اختيار خويش سرنوشت خود را رقم زند و با اراده وى مسير تكامل اش را برگزيند؛ از اين روى راه سعادت و شقاوت را به وى نشان داد و او را از ظرفيت ها، زمينه ها و عوامل لازم براى پيمودن مسير سعادت برخوردار ساخت .
از ان پس ، اين انسان است كه با انتخاب خويش يا راهى را بر مى گزيند كه به سعادت او منتهى مى شود و يا راهى را انتخاب مى كند كه با شقاوت او ختم مى گردد.
صراط مستقيم يا هدايت به مطلوب و كمال نهايى
وقتى در نماز جمله اهدنا الصراط المستقيم را مى گوييم ، منظورمان درخواست دادن عقل و فرستادن وحى و نصوص دينى نيست ؛ چون خداوند ما را از نيروى عقل ، نصوص دينى و هدايت به وسيله پيامبر خويش برخوردار ساخته است ؛ گرچه درخواست هدايت را مى توان به معناى درخواست بقا و تداوم اين نعمت هاى الهى دانست .
توضيح اين كه خداوند لحظه به لحظه نعمت هاى خود را افاظه مى كند و اگر ما را از نيروى عقل برخوردار ساخته ، تداوم آن به عنايت ، فضل و لطف بى كرانش بستگى دارد. او مى تواند اين نعمت را از ما دريغ دارد و قوه عقل را از ما بستاند؛ چه اين كه ممكن است برخى را از نعمت چشم و گوش محروم كند. همچنين ممكن است پس از آنكه وحى را در اختيار ما نهاد، توان درك آن را از انسان بگيرد تا ديگر نتواند از اين سرچشمه فزاينده هدايت بهره گيرد.
پس درخواست هدايت به اصل عقل و وحى ، هم مى تواند به معناى درخواست تداوم و بقاى آنها باشد، و هم تواند به معناى افزايش قدرت فهم ، درك و مراتب عقلانى و بهره برى بيشتر از وحى ؛ از اين رو در برخى از دعاها آمده است :
اللهم ارزقنى عقلا كاملا؛ (١٤٧)
«خدايا، عقل كامل روزى من كن».
اما مسلم است كه به صرف برخوردار شدن از عقل و وحى ، بار ما به منزل نمى رسد و بسيارى از كسانى كه خداوند آنان را به وسيله عقل و وحى هدايت كرد، راه سرپيچى از منطق عقل و وحى را پيش گرفتند و به گمراهى گرفتار شدند؛ چنان كه خداوند درباره قوم ثمود مى فرمايد:
و اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما كانوا يكسبون ؛ (١٤٨)
«و اما ثموديان : پس آنان را راهبرى كرديم و[لى] كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند، پس به [كيفر] آنچه مرتكب مى شدند صاعقه عذاب خفت آور آنان را فرا گرفت».
بسيار جالب توجه است كه خداوند در آيه فوق ، واژه «استحبوا» را به كار برده كه به معناى ترجيح دادن از روى ميل و رغبت است ؛ چنان كه درباره دنياپرستان مى فرمايد:
الذين يستحبون الحياة الدنيا على الآخرة و يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا اولئك فى ضلال بعيد؛ (١٤٩)
«همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و مانع راه خدا مى شوند و آن را كج مى شمارند، آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند».
خداوند مى فرمايد: پس از آنكه قوم ثمود را هدايت كرديم و وسايل هدايت را در اختيارشان نهاديم ، آنان كورى و گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند و روى از هدايت برتافتند؛ گويا كه سخن حق را نمى شنيدند و از درك و شناخت مسير هدايت محروم بودند.
البته برخى از اقوام پيامبران ديگر نيز، در اين سرنوشت نكبت بار با قوم ثمود هم داستان بودند و نه تنها نخواستند از هدايت الهى استفاده كنند، بلكه پيامبران و بشارت دهندگان به هدايت را تبعيد و زندانى كردند و يا آنان را به قتل رساندند.
برخى از آنها وقتى پيامبر خدا با آنان سخن مى گفت ، انگشت در گوش خود فرو مى بردند تا سخنان وى را نشنوند؛ مانند قوم حضرت نوح عليه السلام كه خداوند درباره آنان مى فرمايد:
و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا؛ (١٥٠)
«و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى ، انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزوند».
پس برخوردار شدن از هدايت عقل و وحى ، شرط لازم رسيدن به سعادت است و تا انسان عقل نداشته باشد، نمى تواند بفهمد تا ايمان بياورد و بر اساس ايمان خود عمل كند. نيز تا از قوانين سعادت بخش وحى برخوردار نشود، نمى تواند راه سعادت را بپيمايد؛ اما اين دو عنصر ارزشمند به تنهايى كافى نيستند و ممكن است انسان در عين برخوردار بودن از آنها، به سعادت نرسد و مستحق عذاب الهى شود. بنابراين ، هدايت به عقل و اصل وحى نمى تواند هدف اساسى در زندگى انسان باشد تا آنجا كه لازم باشد همه روزه ده بار در نمازهايمان آن را از خداوند درخواست كنيم .
هدايتى كه ما در نماز از خداوند مى خواهيم ، هدايت خاصى است كه مى تواند هدف زندگى ما باشد و در پرتو آن ، به سعادت ابدى نايل شويم .
صاحبنظران ، هدايت را داراى دو گونه دانسته اند:
گونه اول ، هدايت به معناى «ارائه طريق» و به تعبير ديگر «راهنمايى» است ؛ هدايتى كه خداوند درباره همه بندگان خود اعمال مى كند و راه سعادت و شقاوت را به آنها مى نماياند تا آنان با اراده و اختيار خود يا راه سعادت را بپويند و يا راه شقاوت را برگزينند. برخى از آيات ناظر به اين قسم از هدايت هستند؛ از جمله :
- انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا؛ (١٥١)
«و ما راه را به او نشان داديم ، يا سپاس گزار خواهد بود و يا ناسپاس»؛
- و هديناه النجدين ؛ (١٥٢)
«و هر دو راه [خير و شر] را بدو نشان داديم»؛
- و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها؛ (١٥٣)
«سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد پس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد».
گونه دوم ، هدايت به معناى «ايصال الى المطلوب» و به تعبير ديگر «راهبرى» است . اين هدايت تكوينى باشد و در برابر ضلالت تكوينى قرار مى گيرد. در پرتو چنين هدايتى علاوه بر اين كه راه را به انسان نشان دهند، دست او را مى گيرند و قدم به قدم به پيش مى برند تا به سر منزل مقصود برسد، فرجام اين هدايت ، رسيدن به هدف و سعادت است .
بى ترديد هدايتى كه در سوره حمد ذكر شده ، هدايت به معناى رسيدن به مطلوب است كه همه بندگان خدا از آن برخوردار نيستند و تنها بندگان مؤ من خدا كه در صدد اطاعت و عمل به تكاليف و وظايف خويش برآمده اند، بدان نايل مى شوند. خداوند بسيارى از مردم را از قدرت عقل ، شناخت و درك برخوردار ساخت و وحى ، مقررات و قوانين خويش را به آنها عنايت كرد و حتى برخى از آنان عمرى را در مطالعه و تحقيق در آيات و روايات سپرى كردند و به اجتهاد در فهم و درك آنها نيز نايل شدند؛ اما گمراه گرديدند و به انحراف و سقوط كشيده شدند. خداوند درباره اين دسته مى فرمايد:
افرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة فمن يهديه من بعد الله افلا تذكرون ؛ (١٥٤)
«پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده نهانده است ؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد»؟
از اين آيه استفاده مى شود كه برخى افراد به مسير حق و سعادت آگاهى يافته اند؛ اما به دليل نافرمانى خدا و پيروى هواى نفس ، خداوند آنان را ا زهدايت به مقصود نهايى محروم كرده است ؛ چنان كه برخى از آيات ديگر نيز به محروم شدن برخى از افراد از هدايت - به معناى ايصال به مطلوب - اشاره دارند. آيات ذيل بيان مى كنند كه خداوند هر كه را بخواهد، هدايت مى كند و ستمگران و فاسقان را از هدايت خويش محروم مى نمايد:
- و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء؛ (١٥٥)
«و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم ، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند، پس خدا هر كه را بخواهد گمراه كند و هر كه را بخواهد هدايت كند»؛
- ان الله لا يهدى القوم الظالمين ؛ (١٥٦)
«البته خدا قوم ستمگر را هدايت نمى كند»؛
- و الله لا يهدى القوم الفاسقين ؛ (١٥٧)
«و خدا قوم فاسق را هدايت نمى كند».
بنابراين معناى اين كلام كه ما برخى را گمراه مى كنيم و آنان را از هدايت خود محروم مى نماييم ، اين نيست كه عقل ، قدرت تشخيص و آموزه هاى وحيانى را از دسترس آنان خارج مى كند و هدايت عمومى خويش را از آنان دريغ دارد، بلكه منظور آن است كه به دليل نافرمانى و پيروى آنان از هواى نفس ، دستيابى به سعادت ابدى و هدايت - به معناى ايصال به مطلوب - را از آنان دريغ ميدارد. البته چون سنت ها و كارهاى خداوند بدون دليل و حساب نيست ، بى جهت كسانى را گمراه نمى كند؛ بلكه پس از آنكه آنان با اختيار خود به كارهاى ناشايست دست زدند و استحقاق گمراهى را يافتند، خداوند نيز آنها را گمراه و از هدايت خويش محروم مى كند؛ از اين رو خداوند مى فرمايد:
فلما زاغوا اءزاغ الله قلوبهم و الله لا يهدى القوم الفاسقين ؛ (١٥٨)
«پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهايشان را بر گردانيد، و خدا قوم فاسق و نافرمان را هدايت نمى كند».
خداوند بندگان خويش را از هدايت عمومى به وسيله عقل و انبياى خود برخوردار مى سازد و به جز افرادى كه با عقل ندارند و يا پيام انبيا به آنها نرسيده ، بقيه انسان ها - اعم از مومن ، فاسق و كافر - به سوى حق راهنمايى مى كند؛ اما عده اى به جاى انتخاب مسير حق ، راه باطل را بر مى گزينند و على رغم تذكرات ، راهنمايى هاى رهبران الهى و تنبيه هاى مقطعى خداوند، بر انحراف و گمراهى خويش اصرار مى ورزند و در نتيجه ، خداوند حكيم آنان را به بدترين عقوبت ها كه محروم شدن از سعادت و رضوان حق است ، گرفتار مى كند. به سبب خوى سرپيچى و طغيان در برابر خداست كه پروردگار عالم قدرت فهم و درك صحيح و بصيرت را از آنان مى ستاند تا با دلى بى بهره از بصيرت و دانايى ، درجات هلاكت و گمراهى را يكى پس از ديگرى پشت سر نهند و در نهايت به دوزخ و آتش قهر و كيفر خدا گرفتار آيند.
راهكار رسيدن به هدف نهايى
روشن شد هدايتى كه مى تواند مقصود آدمى باشد و بايد بزرگ ترين آرمان انسان شود - و به جهت اصالت و اهميتى كه دارد خداوند در سوره حمد بدان اشاره كرده - هدايتى است فراتر از هدايت از طريق عقل ، فطرت ، وحى و سخنان پيامبران و اولياى الهى است . اين هدايت ، همان ايصال به مطلوب است كه انسان با استفاده از راهنمايى هاى خداوند و پيامبران الهى و پيشه كردن تقوا و بندگى خدا لايق آن مى گردد.
اين هدايت ، به قدرى مهم است كه تنها به دست خداست . با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گل سرسبد وجود، عصاره ارزشها و فضايل ، عزيزترين و شريف ترين بندگان خدا و حبيب خداست و خدا او را واسطه بين خود و جهان قرار داده ، خداوند چنين هدايتى را به وى نسپرده و مى فرمايد:
انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء و هو اعلم بالمهتدين ؛
«تو هر كس را دوست دارى نمى توانى راهنمايى كنى . ليكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمايى مى كند و او به راه يافتگان داناتر است».
با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مظهر اتم رحمت الهى است ، بدون اراده و اذن خداوند نمى تواند كسى را هدايت كند و تا خداوند نخواهد كسى به وسيله او هدايت نمى شود. البته اگر خداوند بخواهد، اين امكان فراهم گردد كه هدايت - به معناى ايصال به مطلوب - به وسيله رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم انجام پذيرد و آن حضرت وسيله رسيدن به مقصود و رضوان الهى شود؛ چه اين كه اعتقاد ما اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت عليهم السلام وسيله و طريق رسيدن به خداوند و سعادت ابدى هستند و تنها از مجراى محبت و اطاعت ايشان است كه انسان ها به هدايت و رضوان خداوند نايل مى شوند؛ از اين رو در زيارت مى خوانيم :
فما من شى ء الا و انتم له السبب و اليه السبيل ؛ (١٥٩)
«هيچ چيز نيست ، مگر آن كه شما وسيله و طريق رسيدن به آن هستيد».
اما آنان تابع اراده و خواست خدا هستند و هرگاه خداوند اراده كند، وسيله هدايت ديگران مى شوند.