راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء0%

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء نویسنده:
محقق: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
مترجم: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
گروه: اخلاق اسلامی

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

نویسنده: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
محقق: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
مترجم: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
گروه:

مشاهدات: 37501
دانلود: 4155

توضیحات:

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 37501 / دانلود: 4155
اندازه اندازه اندازه
راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

نویسنده:
فارسی

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

فصل: تصديق وجود خداوند سبحان امرى فطرى است

بسا گفته مى شود: تصديق به وجود بارى تعالى امرى فطرى است، و به همين سبب ديده مى شود مردم در گرفتاريهاى هولناك و حالات دشوار بر حسب سرشت خود به خدا توكّل مى كنند، و به طور ناخود آگاه به مسبّب الاسباب و آسان كننده دشواريها رو مى آورند، گواه اين امر گفتار حق تعالى است كه فرموده است:وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ من خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ الله، و نيز: قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ الله أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ الله تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ، بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ.

در تفسير امام عسكرى (عليه السلام) است كه از امام صادق (عليه السلام) درباره خداوند پرسش شد امام (عليه السلام) به پرسش كننده فرمود: «اى بنده خدا آيا هرگز سوار كشتى شده اى؟ عرض كرد: آرى، فرمود: آيا اتّفاق افتاده است كه كشتى تو شكسته شود، و كشتى ديگرى كه تو را نجات دهد وجود نداشته، و شناورى هم سودى نداشته باشد. عرض كرد: آرى، فرمود: آيا در آن هنگام به چيزى كه قادر است تو را از آن مهلكه نجات دهد دل نبستى؟ عرض كرد: آرى. امام صادق (عليه السلام) فرمود: آن چيز همان خداست، پروردگارى كه قادر است بنده اش را نجات دهد به هنگامى كه هيچ نجات دهنده اى نيست، و يارى كند در حالى كه هيچ فريادرسى نيست.»

گفته اند: در قول خداوند متعال كه فرموده است: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ اشاره ظريفى به اين موضوع است، چه حقّ تعالى اقرار به ربوبيّت خود را از آنها خواسته و از وجود خود از آنها نپرسيده است، و اين تذكارى است بر اين كه آنها در سرشت عقل و فطرت خود به هستى او اقرار داشته اند، و نيز به همين سبب است كه خداوند همه پيامبران را براى دعوت به يگانگى خود و گفتن لا اله الّا الله برانگيخته است، و به آنها دستور داده نشده است كه مردم را به گفتن لنا اله (ما را خدايى است) دعوت كنند، زيرا اقرار به هستى او در عقل و فطرت آنها سرشته و نهفته شده است.

شيخ صدوق به سند صحيح از زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده و گفته است: از آن حضرت درباره قول خداوند متعال: حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ به، و از حنيفيّت پرسش كردم فرمود: «اين همان سرشت آدمى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده است، و تبديلى در خلقت خداوند نيست.» و فرمود: «خداوند شناخت خود را در سرشت انسان قرار داده است.» همچنين از آن حضرت پرسيدم: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ من بَنِي آدَمَ من ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ امام (عليه السلام) فرمود:

«خداوند ذريّه آدم را تا روز قيامت از صلب او بيرون آورد، و آنها مانند مورچه خارج شدند، و خداوند خود را به آنها شناساند، و خلقت مخلوقات خود را به آنها نماياند، و اگر اين نبود احدى خدا را نشناخته بود.» و گفت: «پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: هر مولودى بر فطرت يعنى بر شناخت اين كه خداوند آفريننده اوست، به دنيا مى آيد، و اين به مقتضاى گفتار اوست كه فرموده است: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ من خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ الله.»

در روايات ديگرى به طور مستفيص آمده است: «فطرت همان توحيد است.»

و به سند خود از ابن عمر روايت كرده كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است:

«كودكانتان را به خاطر گريه اى كه مى كنند نزنيد، زيرا گريه آنها تا چهار ماه شهادت لا اله الا الله، و چهار ماه صلوات بر پيامبر و آل او (صلوات الله عليهم)، و چهار ماه دعاى بر پدر و مادر است.» در كافى نيز نزديك به همين معنا روايت شده است.

مى گويم: شايد سرّش اين باشد كه كودك در چهار ماه نخست جز خدا كه معرفت و توحيد خود را در سرشت او قرار داده است كسى را نمى شناسد، و گريه او تنها براى توسّل به خداوند و التجاى به اوست نه غير او، و اين شهادت او بر يگانگى خداوند است، در چهار ماه بعدى مادرش را از اين جهت كه وسيله تغذيه او، نه از حيث اين كه مادر اوست مى شناسد، و به همين سبب غالبا از پستان ديگران نيز شير مى نوشد، امّا در اين مدّت پس از خداوند جز كسى را كه واسطه ميان او و پروردگار است و به طور طبيعى مكلّف به تأمين روزى اوست نمى شناسد آن هم از حيث اين كه وسيله است نه چيز ديگر، و همين خود معناى رسالت است بنابراين گريه او در اين مدّت در واقع اقرار به رسالت مى باشد. در چهار ماه ديگر پدر و مادرش را مى شناسد و مى داند كه در تأمين روزى خود به آنها نيازمند است، پس گريه او در اين دوران در واقع دعا براى پدر و مادر و طلب سلامتى و بقاى آنهاست.

در حديث مشهور آمده است: «هر نوزادى بر فطرت خداپرستى به دنيا مى آيد، و پدر و مادرش او را يهودى يا نصرانى و يا مجوسى مى كنند.»

از يكى از اهل معرفت و توحيد دليل اثبات صانع را پرسيدند پاسخ داد:

روز ما را از چراغ بى نياز كرده است.

گفتار غزّالى در اين باره به خواست خداوند در كتاب محبّت و انس از بخش منجيات بزودى خواهد آمد.

فصل: خداوند يگانه است و انبازى ندارد

او خداوندى است يگانه كه هيچ شريك و انبازى ندارد، زيرا چنان كه خود فرموده است:وَ ما كانَ مَعَهُ من إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ الله عَمَّا يَصِفُونَ، يعنى اگر خداوند تعدّد داشت آفرينش هر يك از آنها با ديگرى متفاوت بود، و هر كدام فرمانروايى مملكت خويش را داشت، و قهرا مانند پادشاهان دنيا ميان آنها جنگ و ستيز اتّفاق مى افتاد.

از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: دليل بر يگانگى خدا چيست؟ فرمود:

«پيوستگى و انسجام تدبير، و تماميّت خلقت چنان كه فرموده است: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا الله لَفَسَدَتا. مقصود امام (عليه السلام) اين است كه اگر خدا متعدّد بود ارتباط ميان موجودات وجود نداشت بلكه نظام جهان به هم مى ريخت، و آسمانها و زمين تباه مى شد.

امير مؤمنان (عليه السلام) در وصيّتهاى خويش به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرموده است: «و بدان اى پسرك من اگر براى خدا شريكى وجود داشت، پيامبران او نيز به سوى تو مى آمدند، و آثار سلطنت و قدرت او را مى ديدى، و افعال و صفات او را مى شناختى، ليكن خداوند يكتا و يگانه است چنان كه خود خويشتن را بدين صفت توصيف كرده است، در پادشاهى او هيچ كس را ياراى نزاع نيست، و سلطنت او هرگز زايل نمى شود.»

شيخ صدوق به سند خود از شريح بن هانى روايت كرده كه گفته است:

يك تن عرب بيابانى در اثناى جنگ جمل در جلو امير مؤمنان (عليه السلام) برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! آيا مى گويى: خدا يكى است؟ شريح گفت: در اين هنگام مردم بر او هجوم برده گفتند: اى اعرابى آيا نمى بينى امير مؤمنان (عليه السلام) فكرش گرفتار چه امورى است؟ امير مؤمنان (عليه السلام) فرمود: «او را رها كنيد، زيرا آنچه اين اعرابى مى خواهد همان است كه ما از اين قوم مى خواهيم سپس فرمود:

اى اعرابى! گفتن اين كه خدا يكى مى باشد بر چهار گونه است، دو قسم آنها بر خداوند متعال روا نيست، و دو قسم ديگر درباره خداوند ثابت است آن دو قسمى كه بر خدا روا نيست، اين است كه گوينده بگويد او يكى است، و مقصودش واحد عددى باشد، و اين چيزى است كه جايز نيست، زيرا آنچه دوّمى ندارد در زمره اعداد به شمار نمى آيد، آيا نمى بينى آن كه معتقد باشد خداوند سوّمين اقنوم است كافر شده است. ديگر اين است كه گوينده بگويد: او يكى از مردم است، و منظورش اين باشد كه او يكى از انواع اين جنس است، و اين هرگز در مورد خداوند جايز نيست، چه تشبيه است، و خداوند برتر از اين است كه شبيه چيزى باشد، امّا دو قسمى كه در خداوند ثابت است يكى اين است كه گفته شود:

او يگانه اى است كه در ميان اشيا هيچ مانندى ندارد، همان طورى كه پروردگار ما چنين است، و ديگر اين كه بگويند: پروردگار ما وحدت ذاتى دارد، به اين معنا كه او چه در وجود و چه در عقل و چه در وهم قسمت پذير نيست، و پروردگار ما به همين گونه است.»

دلائل سخن امير مؤمنان (عليه السلام) كه فرموده است: «خداوند در ميان اشيا مانندى ندارد» پيش از اين بيان كرديم و پس از اين نيز در تأكيد آن سخن خواهيم گفت، و امّا گفتار آن حضرت كه «خداوند نه در وجود و نه در عقل و نه در وهم قسمت پذير نيست» دليل آن اين است كه اگر قابل انقسام باشد محتاج خواهد بود، زيرا هر مركّبى قائم و متحقّق به وجود اجزاى خويش بوده و در تحقّق خود محتاج به آنهاست، در حالى كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است، و نيز اگر خداوند ذاتش داراى جزء بود ناگزير جزء او بر او تقدّم و اولويّت داشت و آن جزء به اين كه معبود و مورد پرستش باشد سزاوارتر بود. در حالى كه خداوند متعال منزّه از آن است.

فصل: خداوند سبحان مانندى ندارد

خداوند عزّ و جلّ يگانه بى همتايى است كه هيچ نظير و مانندى ندارد، و ذات شريف بى نيازى است كه همه بدو نيازمندند و او را هيچ شبيه و وزيرى نيست، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، زيرا برابرى در رتبه دليل نقصان كمال، و كمك خواستن از غير مستلزم عجز و نشانه زوال است، و به همين سبب روشن مى شود كه او ديگر صفات كمال را نيز داراست، بى آن كه از چيزى استفاده كند و يا وسيله اى به كار برد، و يا خسته و درمانده شده باشد، زيرا نقص و عجز و نياز شايسته پروردگار متعال نيست. بنابراين او بدون گوش و ابزار آن شنوا، و بدون چشم و مژه بيناست، همچنان كه بدون اعضا فعّال ما يشاء، و بدون زبان گوياست، و چگونه ممكن است خداوند شنوا و بينا نباشد و حال آن كه شنوايى و بينايى كمال است و چطور امكان دارد كه مخلوق كاملتر از خالق و مصنوع شريفتر و جامعتر از صانع باشد، و چگونه ممكن است اين تقسيم عادلانه باشد هر گاه نقص را متوجّه او كنيم و كمال را در مخلوق و مصنوع او بدانيم، يا چگونه امكان پذير است استدلال ابراهيم (عليه السلام) در برابر پدرش (عمويش. م) كه به سبب نادانى و درماندگى بتان را مى پرستيد درست باشد كه به او گفت: لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً و اگر سخن ابراهيم (عليه السلام) درباره معبودش را به او برگردانيم حجّت وى باطل و دليلش ساقط خواهد شد، و قول حق تعالى كه: وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ صدق نخواهد كرد، و خداوند متعال برتر و منزّه از اين است، بلكه دورى به هر اندازه باشد مانع شنوايى او نبوده، و تاريكى حايل بينايى او نيست هيچ شنيدنى هر چند پنهان باشد از علم او دور نيست، و هيچ ديدنى هر چند ريز و خرد باشد از ديد او بركنار نمى باشد، او رازها و سخنان بيخ گوشى را مى شنود، و آنچه را در اعماق خاك است مى بيند، و حركت ذرّه را در امواج فضا مى داند، و جنبش مورچه سياه را بر روى سنگ سخت در شب تاريك، بلكه آنچه ريزتر و ناپيداتر از آن است مى داند، و ذرّه اى از آنچه در آسمانها و زمين است از علم او پنهان نيست، يَعْلَمُ ما يَلِجُ في الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ من السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها، وَ يَعْلَمُ ما في الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، وَ ما تَسْقُطُ من وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها، وَ ما تَخْرُجُ من ثَمَراتٍ من أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ من أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ، يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ، عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ، سَواءٌ مِنْكُمْ من أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ من جَهَرَ به وَ من هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ.

بر آنچه در دلها خطور مى كند، و در انديشه ها مى گذرد آگاه است، در كشور وجود و در جهان ملكوت چيزى جريان نمى يابد مگر اين كه چگونگى آن را مى داند، أَ لا يَعْلَمُ من خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، خداوند در اين آيه ارشاد فرموده است كه از طريق توجّه به خلق بر علم خالق متعال استدلال كنى، زيرا شكّى نيست كه خلقت موجودات ظريف و صنع آراسته او به نظم و ترتيب، هر چند در موجودى خرد و ريز، گوياى علم خالق و صانع آنها به چگونگى اين آراستگى و نظمى است كه در آنها برقرار كرده است، و آنچه خداوند در كتاب خود بيان فرموده كاملترين رهنمون و جامعترين تعريف است.

فصل: خداوند سبحان متكلّم است

خداوند متعال متكلّم است و با هر كس، و با هر چه، و به هر گونه كه بخواهد سخن مى گويد، و آنچه را كه خواست او باشد انجام مى دهد، بر هر چه بخواهد و هر چه باشد قادر است نسبت به موجودات به هر گونه كه بخواهد اراده مى كند، و حوادث و وقايع را طبق مشيّت خود سامان مى دهد، او آغاز كننده و بازگرداننده و به جا آورنده است هر چه را بخواهد، هيچ كس نمى تواند حكم او را ردّ كند و يا قضاى او را به تأخير اندازد، جز به توفيق او نمى توان از گناه دورى جست، و جز به اراده و كمك او نمى توان بر طاعت وى دست يافت، و هيچ كس را اراده اى نيست مگر اين كه خدا اراده كرده باشد. با هر چيزى همراه است امّا نه اين كه قرين آن باشد، و غير هر چيزى است امّا نه اين كه جدا از آن باشد، ميان سه تن نجوايى (سخن بيخ گوشى) صورت نمى گيرد مگر اين كه او چهارمين آنهاست، و ميان پنج تن جز اين كه او ششمين آنهاست، و ميان كمتر و يا بيشتر از اينها جز اين كه او با آنهاست، و هر جا باشيد با شماست.

خداوند فرموده است: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ من حَبْلِ الْوَرِيدِ أَلا إِنَّهُمْ في مِرْيَةٍ من لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله.»

در حديث آمده است: «اگر شما ريسمانى به پايين ترين زمين سرازير كنيد، آن بر خدا فرود خواهد آمد.» همراه بودن خداوند با بندگانش به سبب امتزاج و تداخل و حلول و اتّحاد و همسانى در وجود، و يا در زمان و مكان و يا در اشاره و امثال اينها نيست، خداوند از همه اينها منزّه و برتر است.»

شيخ صدوق به سند صحيح از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه از آن حضرت درباره قول خداوند متعال: الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى پرسيدند فرمود: «نسبت خداوند با اشيا برابر است، هيچ چيزى از چيز ديگر به او نزديكتر نيست، بعيد از او دور نيست، و قريب به او نزديك نمى باشد، و نسبت او به هر چيزى مساوى است.» و كافى نيز به سند خود همين را نقل كرده است.

و نيز به سند خود از امام هادى (عليه السلام) حديث كرده كه فرموده است:

«همگى اشيا براى خداوند از نظر علم و قدرت و سلطنت و احاطه او بر آنها برابرند.»

از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل شده كه فرموده است: «هيچ صفتى بر صفت ديگر او پيشى نگرفته است، اوّل است پيش از آن كه آخر باشد، و ظاهر است پيش از آن كه باطن باشد.»

همچنين امير مؤمنان (عليه السلام) فرموده است: «علم خداوند به درگذشتگان مانند علم او به بازماندگان است، و علم او به آنچه در بالاترين آسمانهاست مانند علم اوست به آنچه در پايين ترين زمينهاست.»

از امام باقر (عليه السلام) نقل است كه «خداوند بود و هيچ چيزى جز او وجود نداشت، و پيوسته به آنچه مى شود عالم است از اين رو علم او به هر چيزى پيش از آن كه وجود يابد، مانند علم اوست به آن پس از به وجود آمدنش.»

از امام صادق روايت شده كه فرموده است: «خداوندى كه پروردگار ماست همواره علم، شنوايى، بينايى و قدرت جزء ذات او بوده در حالى كه معلوم، مسموع، مبصر و مقدورى وجود نداشته است، و چون اشيا را پديد آورد علم او بر معلوم و سمع او بر مسموع و بصر او بر مبصر و قدرت او بر مقدور قرار گرفت.»

از امام رضا (عليه السلام) روايت است كه فرموده است: «خداوند داراى معناى ربوبيّت بود، در آن هنگام كه مربوبى وجود نداشت. و داراى حقيقت الوهيّت بود، در آن موقع كه پرستنده اى موجود نبود، و داراى معناى عالم بود، در آن زمان كه معلومى به وجود نيامده بود، و داراى معناى خالق بود، در آن هنگام كه مخلوقى وجود نيافته بود، و داراى تأويل سمع بود، در آن موقع كه مسموعى وجود نداشت. نه اين كه از آن زمان كه خلق كرده معناى خالقيّت را يافته، و از آن هنگام كه موجودات را پديد آورده معناى آفريننده را پيدا كرده است، چگونه چنين نباشد و حال آن كه مذ (از) به كمك او نمى آيد، و قد (به تحقيق) به او نزديك نمى شود، و لعلّ (شايد) او را محبوب نمى كند. و متى (وقتى كه) براى او تعيين وقت نمى كند، و حين (هنگام) شامل او نمى شود، و مع (با) قرين او نمى گردد.»

فصل: خداوند سبحان داراى وحدت معنوى است

خداوند داراى وحدت معنوى است، و مركب از معانى متعدّد مختلف نيست، به آنچه مى بيند مى شنود، و به آنچه مى شنود مى بيند، چنان كه امام باقر (عليه السلام) فرموده است.

به امام صادق (عليه السلام) عرض كردند: مردى است كه مدّعى دوستى شما اهل بيت است، مى گويد: خداوند هميشه با گوش شنوا، و با چشم بينا، و با علم عليم، و با قدرت قادر است، امام (عليه السلام) خشمگين شد، سپس فرمود: «هر كس اين را گفته، چنانچه به آن معتقد بوده مشرك است، و بر طريق ولايت ما نيست، خداوند متعال ذاتى است دانا، شنوا، بينا و قادر.»

از امام رضا (عليه السلام) روايت است كه «هر كس اين سخن را بگويد، و به آن معتقد باشد جز خداوند خدايان ديگرى نيز برگزيده است، و بر ولايت ما نيست.

سپس فرمود: خداوند همواره به ذات خود دانا، توانا، زنده، قديم، ازلى شنوا و بينا بوده است از آنچه مشركان و مشبّهه مى گويند منزّه و بسيار برتر است.»

و نيز از آن حضرت روايت شده است كه از آن بزرگوار پرسيدند: آيا خداوند متعال اشيا را به قدرت آفريده يا به غير قدرت؟ فرمود: «روا نيست گفته شود كه خدا اشيا را به وسيله قدرت آفريده است، زيرا اگر بگويى اشيا را به قدرت آفريده است، چنين مى نمايد كه قدرت را چيزى غير از او دانسته، و آن را وسيله اى براى وى در خلق اشيا قرار داده اى و اين شرك است.»

از امير مؤمنان (عليه السلام) روايت شده كه فرموده است: «... كمال اخلاص نسبت به وى نفى صفات از اوست، زيرا هر صفتى گواهى مى دهد كه غير از موصوف است، و هر موصوفى شهادت مى دهد كه غير از صفت است، بنابراين كسى كه خداوند را وصف مى كند ديگرى را قرين او ساخته، و آن كه ديگرى را قرين او كند، او را دو تا دانسته، و آن كه او را دو تا بداند وى را تجزيه و تقسيم كرده، و هر كه او را تقسيم كند نسبت به او شناخت ندارد و كسى كه نسبت به وى شناخت ندارد به او اشاره مى كند، و آن كه به او اشاره كند، وى را محدود و معيّن كرده، و آن كه او را محدود كند وى را شمرده است، و كسى كه بگويد در چيست، او را ضمن چيزى قرار داده، و آن كه بگويد بر چيست، جاهايى را از او تهى دانسته است.»

كلمات امير مؤمنان (عليه السلام) در توصيف و تنزيه حقّ تعالى فراوان است، و ما بخشى از آنها را در كتاب علم اليقين نقل كرده ايم.

فصل: خداوند سبحان قديم است

خداوند متعال قديم است يعنى همواره بوده و پيوسته خواهد بود، زنده اى ست جاويد كه نمى ميرد، و قيّومى است قائم به ذات خويش كه چيزى از او فوت نمى شود، چرت و خواب او را فرا نمى گيرد، نزاييده و زاده نشده و هيچ كس كفو و همتاى او نيست. خردها و انديشه ها به قلّه شناخت او نمى رسند و چشمان سر و ديده هاى دل او را درك نمى كنند ذات مقدّس او از مكان و جهت و زمان و حركت منزّه، و از اتّحاد و حلول و دگرگونى و نابودى مبرّ است وجودى است جاويد و سرمدى كه او را ضدّى نيست، و حقّ محضى است كه فساد و بطلان به آستان او راه ندارد. آرى پروردگار ما چنين است، زيرا آن كه خلاف اينهاست يا ناقص است و يا عاجز و يا محتاج، و خداوند از اين جمله منزّه و بسيار برتر است.

از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) روايت شده كه فرموده است: «خداوند به هيچ چيزى شبيه نيست، و هيچ چيزى به او شباهت ندارد، و هر چه در وهم و خيال مى آيد او خلاف آن است.»

امام باقر (عليه السلام) فرموده است: «آيا جز اين است كه خداوند بدين سبب عالم و قادر ناميده شده كه دانش را به دانشمندان و قدرت را به قدرتمندان عطا كرده است، و هر چه را شما در دقيقترين معانى آن به وسيله اوهام خود تميز دهيد، آن مانند شما مخلوق و مصنوع است، و به شما بازگشت دارد خداوند متعال بخشنده حيات و زندگى و مقدّر كننده مرگ مى باشد شايد مورچه خيال مى كند كه خداوند نيز داراى دو شاخك است، زيرا كمال مورچه به وجود اينهاست، و تصوّر مى كند كه نبود اينها براى كسى كه فاقد آنهاست مايه نقصان مى باشد. به گمان من حال خردمندان بشر در توصيفى كه از خداوند متعال مى كنند نيز به همين گونه است، و در هر حال به او پناه مى بريم.»

باب سوّم در عدل

پروردگار متعال مرتكب فعل قبيح نمى شود، زيرا به قبح آن دانا و به ترك آن تواناست، و به ارتكاب آن نيازى ندارد. روشن است كه اگر خداوند فعل قبيح به جا آورد، وثوق به نويد و تهديد او، و اعتماد به انبيا و فرستادگانش از ميان مى رود و ساحت مقدّس او از چنين اعمالى منزّه و مبرّاست: وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ لَنْ يُخْلِفَ الله وَعْدَهُ و هر عملى خداوند به جا مى آورد تمامى آن از روى حكمت و مصلحت است، هر چند او از همه جهانيان بى نياز مى باشد، و چون پروردگار متعال منزّه از اعمال ستم و ارتكاب قبيح است، لذا مسؤوليت آنچه دانش بندگان بدان نمى رسد، و نسبت به آن نادانند از عهده آنها برداشته شده، و تنها در امورى كه دانش آن را به آنان داده و آن امور را به آنها شناسانيده است آنان را مورد موأخذه و بازخواست قرار مى دهد، چنان كه فرموده است: وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى الله حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ، تا نگويند: لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ و نيز: وَ ما كانَ الله لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ امام صادق (عليه السلام) در توضيح اين آيه فرموده است: «... يعنى تا آنگاه كه مردم را آگاه كند چه چيزى او را خشنود و چه چيزى او را خشمگين مى سازد»، و درباره قول خداوند: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها فرموده است: «تا براى انسان بيان كند چه امورى را بايد انجام دهد، و چه كارهايى را بايد ترك كند.» در خصوص آيه: إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً فرموده است: «يعنى او را دانا كرديم به اين كه يا فرمانبردار است و يا سرپيچى مى كند»، و در مورد آيه: وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ فرموده است: «يعنى راه خوبى و بدى را به انسان ارائه داديم.»

فصل

خداوند متعال به آفريدگانش مهربانتر از آن است كه آنان را به ارتكاب گناه مجبور، و سپس آنها را به سبب آن عذاب كند، چنان كه فرموده است: ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ الله لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ و نيز او نيرومندتر از آن است كه امرى را اراده كند و تحقّق نيابد، چنان كه فرموده است: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ الله بنابراين چنان كه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «نه جبر است و نه تعويض بلكه امرى ميان اين دو امر است و فرموده است: اين امر بدان مى ماند كه شخصى را در حال ارتكاب گناه مشاهده، و او را از آن نهى كنى، و وى از آن دست باز ندارد، تو او را رها مى كنى، و او آن گناه را به جا مى آورد، بى شكّ در آن هنگام كه سخنت را نپذيرفت، و او را به حال خود رها كردى، او را به ارتكاب گناه فرمان نداده اى.»

امام رضا (عليه السلام) فرموده است: «خداوند متعال به اجبار اطاعت نمى شود، و به غلبه نافرمانى نمى گردد. او بندگانش را در مملكت خود مهمل رها نكرده است.

مالك هر چيزى است كه در ملك آنهاست، و قادر به هر چيزى است كه در قدرت آنهاست اگر بندگان راه طاعت پويند خداوند راه آنان را سدّ نمى كند، و مانع آنها نمى شود، و اگر نافرمانى او را در پيش گيرند، چنانچه بخواهد ميان آنان و گناه حايل مى شود، و اگر حايل نشود و آن كار را انجام دهند، او آنها را در آن گناه وارد نكرده است.»

امام باقر (عليه السلام) فرموده است: «در تورات نوشته شده است اى موسى! من تو را آفريدم و برگزيدم و نيرو دادم و به طاعت خود امر، و از نافرمانى خود نهى كردم، اگر مرا اطاعت كنى تو را بر طاعت خود يارى مى كنم، و اگر نافرمانى من كنى تو را بر نافرمانى خود كمك نكرده ام، در طاعتى كه به جا آورده اى مرا به تو منّت و در گناهى كه مرتكب شده اى مرا بر تو حجّت است.»

امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «مردم در مسأله قدر سه دسته اند:

دسته اى گمان مى كنند خداوند مردم را به نافرمانى خود مجبور كرده است، اينها بر خداوند ستم كرده و كافرند، دسته ديگر مى پندارند خداوند امور را به مردم واگذار كرده است، اينان خدا را در سلطنت خود سست مى انگارند و كافرند.

دسته ديگر مى گويند: خداوند بندگانش را به آنچه توان آن را دارند مكلّف ساخته، و در آنچه طاقت آن را ندارند تكليف خود را از آنها برداشته است، هنگامى كه كار نيكى مى كنند حمد خدا را به جاى مى آورند، و چون مرتكب كار بدى مى شوند آمرزش مى طلبند. اينان مسلمان كاملند.»

سخن گفتن درباره قدر از سوى شرع نهى شده، چه آن سرّى از اسرار الهى است. امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «در روز بازپسين هنگامى كه خداوند بندگانش را گرد مى آورد از آنها درباره آنچه با آنان پيمان بسته پرسش مى كند، و از آنچه تكليف را در آنها از آنان برداشته نمى پرسد» از آن حضرت درباره طلسم و تعويذ پرسيدند كه آيا چيزى از قدر الهى را دفع مى كند، فرمود: «اين هم از قدر است.»»