مقدّمه مؤلف
بسم الله الرّحمن الرّحيم نخست خداوند متعال را ستايش مى كنم. ستايشى بسيار، هميشگى و پياپى، هر چند در پيشگاه جلال او ستايش ستايشگران ناچيز است. سپس بر پيامبر او و اوصياى آن حضرت درود مى فرستم، درودى كه گستردگى آن علاوه بر سرور رسولان و عترت معصوم آن حضرت ديگر فرستادگان خدا را نيز فرا گيرد. پس از آن از خداوند سبحان در آنچه به انجامش تصميم گرفته ام درخواست خير و خوبى مى كنم، و آن تصميم بر نوشتن كتابى است در تهذيب كتاب احياء علوم الدّين كه از تصانيف ابو حامد محمّد بن محمد غزّالى طوسى است.
اين كتاب اگر چه در همه كشورها مانند خورشيد در نيمروز، مشهور و مشتمل بر علوم دينى مهمّى است كه براى آخرت سودمند مى باشد، و پاى بندى به آنها مى تواند مايه رستگارى و رسيدن به درجات عالى اخروى شود علاوه بر اينها از حسن بيان و شيوايى نگارش و زيبايى ترتيب و تدوين برخوردار است، ليكن چون غزّالى به هنگام نگارش آن بر مذهب عامّه بوده و هنوز شيعه نشده، و اين سعادت را خداوند در اواخر عمر به او ارزانى داشته است، چنان كه آن را در كتاب خود به نام سرّ العالمين اظهار كرده، و ابن جوزى حنبلى اين امر را گواهى داده است به همين سبب يكى از اركان مهمّ ايمان را فرو گذاشته و آن را در اين كتاب ذكر نكرده است، اين ركن مهمّ عبارت از شناخت امامان معصوم (عليهم السلام) است كه پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) تمسّك به آنها و قرآن را سفارش فرموده است، درود خداوند بر همه آنان باد.
و نيز بسيارى از مطالب آن بويژه آنچه در بخش عبادات آمده مبتنى بر اصول نادرست عامّه، و از بدعتها و ساخته هاى فاسد فرقه گرايان و هواپرستان است.
همچنين بيشتر اخبارى كه در آن كتاب نقل شده به كسانى اسناد داده شده است كه به دروغگويى و افترا بر خدا و پيامبرش مشهورند، و هيچ اعتمادى به گفته هاى آنها نيست، و آنچه از سخنان آنها با عقل و دين مطابق است در احاديثى كه از اهل عصمت و طهارت و خاندان وحى و رسالت كه درود خداوند بر آنان باد روايت شده با بيانى بهتر و سندى محكمتر موجود است.
و نيز در آن افسانه هاى عجيب و داستانهاى شگفت انگيزى از صوفيان نقل شده است كه بيشتر خردمندان نمى توانند آنها را بپذيرند، چه از محدوده عقل بدورند، و سود و فايده چندانى بر نقل آنها مترتّب نيست. اين امور و مسائل ديگرى از اين گونه، باعث اشمئزاز و تنفّر حقّ طلبان طايفه ناجيه اماميّه از آن كتاب شده، و در نتيجه طبع اكثر آنها به مطالعه آن اثر و استفاده از آن راغب نيست.
از اين رو لازم ديدم آن كتاب را از آنچه مايه عيب و زشتى آن است پاك كنم و تمام مطالب آن را بر اصولى محكم استوار سازم كه شكّ و ترديد در آن راه نداشته باشد، و در برخى از بابهاى آن روايات مناسب هر باب را كه از اهل بيت (عليهم السلام) و پيروان آنان نقل شده و از اسرار و حكمى است كه به آنها اختصاص دارد بر آن بيفزايم، و بعضى از مباحث آن را با منظّم كردن مطالب و حذف زوايد خلاصه كنم، تا رغبت خوانندگان به مطالعه آن افزون شود. همچنين لازم ديدم برخى از بابهاى طولانى آن را به فصلهاى كوتاهتر تقسيم كنم تا موجب خستگى مطالعه كنندگان نگردد، بى آن كه در ترتيب ابواب و فصول آن تغييرى ايجاد كنم و چيزى از آنها را مقدّم يا مؤخّر بدارم. و نيز تا حدّ ممكن در بيان الفاظ و عبارات آن تصرّف نكرده ام، زيرا عبارات آن در نهايت خوبى و استحكام و متانت و انسجام است و استفاده از چنين كتابى براى خواصّ و عوام ضرورى است، بويژه در اين روزگار كه نادانى عموميّت پيدا كرده و گمراهى گسترش يافته و اوضاع همان گونه شده كه غزّالى درباره زمان خود گفته است:
«بيمارى، انبوه مردم را فرا گرفته بلكه دامنگير همه توده ها شده و اين بدان سبب است كه در توجّه به اهداف بلند دين و ملاحظه قلّه رفيع آن كوتاهى مى كنند و از اين امر كه مسؤوليت آن سنگين است غافلند، و نمى دانند قضيّه جدّى است آخرت آمدنى، دنيا پشت كردنى، مرگ نزديك، سفر طولانى، توشه اندك، خطرات بزرگ و راه بسته است و از نظر منتقدان با بصيرت هر علم و عملى كه براى خداوند خالص نباشد مردود است، و طىّ كردن راه آخرت با خطرات بسيار آن بدون راهنما و همراه دشوار، خستگى آور و آزار دهنده است.
راهنمايان اين راه علمايى هستند كه وارثان پيامبرانند، و عصر ما از وجود چنان دانشمندانى تهى است از آنان جز شمارى كه مايه آنها از دانش اندك است به جاى نمانده، و شيطان بر بسيارى از آنها چيره شده و سر به طغيان برداشته اند، در نتيجه هر كدام از آنها به بهره خود از دنيا شيفته و خرسند است. معروف را منكر و منكر را معروف مى بينند، تا آن حدّ كه دانش دين كهنه گشته، و نشانه هاى هدايت از سراسر جهان زدوده شده است، و به مردم چنان وانمود كرده اند كه دانش دين منحصر است به:
اوّل: احكام قضا و دادرسى كه قاضيان با استفاده از اين احكام به هنگامى كه اوباش و اراذل به جان هم مى افتند خصومتهاى آنها را حلّ و فصل مى كنند.
دوّم: دانش جدل كه فخرفروشان آن را وسيله اى براى چيرگى بر حريفان، و خاموش كردن آنان قرار مى دهند.
سوّم: بيان مسجّع و موزون كه واعظان با استفاده از آن عوام را مى فريبند.
اين كه دانش دين را به اينها منحصر كرده اند براى اين است كه جز اينها وسيله ديگرى براى شكار عوام و به دست آوردن مال حرام و كسب ثروت نيافته اند.
امّا دانش راه آخرت و آنچه گذشتگان نيكوكار ما بر آن بوده اند يعنى دانشى كه خداوند در كتابش آن را فقه، حكمت، نور، هدايت و رشد ناميده است از ميان مردم برچيده شده و بكلّى فراموش گرديده است».
غزّالى مى گويد: «و چون اين غفلت براى دين رخنه اى بزرگ و رخدادى ناگوار و تيره است به منظور احياى علوم دين، و نماياندن روش رهبران پيشين، و نشان دادن اين كه از ديدگاه پيامبران و گذشتگان صالح چه دانشهايى سودمند است نگارش اين كتاب را مهمّ و ضرورى ديدم».
مى گويم: من نيز درست به همين دلايل و امورى كه برشمرده شد به تنقيح كتاب او و زنده كردن احياى وى همّت گماشتم، تا دانشهاى دين را زندگى نوى بخشم، و راه و روش امامان دين را به گونه اى بهتر و عالى تر بنمايانم. و آن را محجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء ناميدم و اگر بخواهم مى توانم آن را «محجّة البيضاء فى احياء الاحياء» بنامم. من اين كار را براى تقرّب جستن به درگاه الهى انجام دادم، و اميدوارم خداوند پويندگان اين راه را از آن بهره مند فرمايد و آن را در روز بازپسين ذخيره اى برايم قرار دهد، و در عمل به آن موفّقم بدارد، و به لطف و كرم خويش مرا در پاداش ديگر عمل كنندگان به آن شريك سازد، آمين.
غزّالى مى گويد: «من اين كتاب را به چهار بخش تقسيم كردم: بخش عبادات، بخش عادات، بخش مهلكات و بخش منجيات، و كتاب علم را كه مقصود نهايى است در سرآغاز اين مباحث قرار دادم تا دانشى را كه خداوند تحصيل آن را به وسيله پيامبرش بر بندگان واجب ساخته است معلوم سازم، چه آن حضرت فرموده است: «طلب دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است» و دانش سودمند را از آنچه زيانبار است جدا و مشخص گردانم، زيرا آن بزرگوار فرموده است: «از دانشى كه سودى نمى رساند به خدا پناه مى بريم» و ثابت كنم كه مردم اين روزگار از راه درست منحرف شده و به درخشش سراب مغرور گشته، و از دانش به قشر آن بسنده كرده، و از مغز و حقيقت علم بدور مانده اند و اين چهار بخش هر كدام مشتمل بر ده كتاب است:
الف- بخش عبادات ١- كتاب علم ٢- كتاب قواعد عقايد ٣- كتاب اسرار طهارت ٤- كتاب اسرار نماز ٥- كتاب اسرار زكات ٦- كتاب اسرار روزه ٧- كتاب اسرار حجّ ٨- كتاب آداب تلاوت قرآن ٩- كتاب اذكار و ادعيّه ١٠- كتاب ترتيب اوراد در اوقات مختلف ب- بخش عادات ١- كتاب آداب غذا خوردن ٢- كتاب آداب ازدواج ٣- كتاب احكام كسب ٤- كتاب حلال و حرام ٥- كتاب آداب مصاحبت و معاشرت با طبقات مردم ٦- كتاب عزلت ٧- كتاب آداب سفر ٨- كتاب آداب سماع و وجد ٩- كتاب امر به معروف و نهى از منكر ١٠- كتاب آداب معيشت و اخلاق نبوّت
مى گويم: من به جاى كتاب آداب سماع و وجد پس از كتاب آداب معيشت و اخلاق نبوّت كتاب آداب شيعه و اخلاق امامت را قرار داده ام، زيرا سماع و وجد از مذهب اهل بيت (عليهم السلام) نيست.
غزّالى مى گويد:
ج- بخش مهلكات ١- كتاب شرح شگفتيهاى دل ٢- كتاب رياضت نفس ٣- كتاب آفات شهوتهاى شكم و فرج ٤- كتاب آفات زبان ٥- كتاب نكوهش خشم، كينه و حسد ٦- كتاب نكوهش دنيا ٧- كتاب نكوهش ثروت و بخل ٨- كتاب نكوهش جاه و ريا ٩- كتاب نكوهش كبر و خودپسندى ١٠- كتاب نكوهش غرور د- بخش منجيات ١- كتاب توبه ٢- كتاب صبر و شكر ٣- كتاب خوف و رجا ٤- كتاب فقر و زهد ٥- كتاب توحيد و توكّل ٦- كتاب محبّت، انس، شوق و رضا ٧- كتاب نيّت، صدق و اخلاص ٨- كتاب مراقبت و حسابرسى ٩- كتاب تفكّر ١٠- كتاب يادآورى مرگ و آنچه پس از آن است امّا در بخش عبادات نكات آداب و دقايق سنن و اسرار معانى آنها را كه هر عالم عاملى از دانستن آنها ناگزير است ذكر خواهم كرد. مطالبى كه هر كس آنها را نداند از دانشمندان علوم آخرت به شمار نمى آيد، و بيشتر آنها در فقه و احكام ناديده گرفته شده است.
در بخش عادات اسرار معاملات جارى ميان مردم و پيچيدگيها و دقايق سنّتها و موارد پرهيز در اجراى آنها را شرح خواهم داد، و اينها چيزهايى است كه هيچ ديندارى از دانستن آنها بى نياز نيست.
در بخش مهلكات همگى خويهاى نكوهيده اى را كه قرآن به محو آنها و تزكيه نفس و تطهير دل از آنها دستور داده بيان خواهم كرد، و تعريف و حقيقت هر يك از اين خويها و سپس اسبابى را كه موجب پيدايش آنهاست توضيح خواهم داد آنگاه آفاتى را كه پيامد اين صفات است برخواهم شمرد، و پس از آن نشانه هاى شناخت اين خويها، و راههاى درمان و رهايى از آنها را با ذكر شواهدى از آيات و احاديث و گفتار بزرگان ارائه خواهم كرد.
در بخش منجيات تمامى خويهاى ستوده و خصلتهاى پسنديده مقرّبان و صدّيقان را كه به وسيله آنها بنده به پروردگار جهانيان تقرّب مى جويد ذكر مى كنم، و تعريف و حقيقت هر خصلت و اسباب وصول به آن را شرح مى دهم.
همچنين ثمراتى را كه از آن به دست مى آيد، و نشانه هايى را كه بدان شناخته مى شود، و آنچه را مايه فضيلت و ارزش آن شده است همگى را با ذكر شواهدى از شرع و عقل بيان مى كنم. در اين مورد كتابهاى بسيارى نوشته شده است ليكن كتاب حاضر با داشتن پنج ويژگى از آنها ممتاز است:
١- باز كردن گرههايى كه بر رشته مباحث زده اند، و پرده برداشتن از آنچه پنهانش داشته اند، و تفصيل آنچه به اجمال بيان كرده اند.
٢- ترتيب و تنظيم آنچه به طور پراكنده و نامنظّم بيان شده است.
٣- ايجاز آنچه به اطناب بيان كرده اند و ثبت دقيق گفتار آنها.
٤- حذف مكرّرات.
٥- بررسى موضوعهاى مشكل كه فهم آنها براى عموم دشوار است، و در هيچ كتابى از آنها ذكرى به ميان نيامده است، زيرا اگر چه مصنّفان در برخورد با اين مسائل به يك شيوه رفتار و توارد كرده اند ليكن شگفتى ندارد كه هر كدام از پويندگان اين راه متوجّه امرى شده، كه ديگران از آن غافل مانده اند و درك آن به او اختصاص يافته است. يا اين كه از آن غافل نمانده اند، ليكن از ذكر آن در كتب خود غفلت كرده، و يا اين كه غفلت نكرده اند ولى مانعى در راه آنان وجود داشته است كه نتوانسته اند پرده از روى آن بردارند. اينها ويژگيهاى كتاب حاضر است در حالى كه حاوى مجموع اين علوم نيز مى باشد.
امّا دو چيز مرا بر آن داشت كه اين كتاب را به چهار بخش تقسيم كنم، نخستين آنها كه انگيزه اصلى من بود اين است كه رعايت ترتيب مذكور در تحقيق و تفهيم ضرورى است، زيرا دانشى كه مربوط به آخرت است به دو بخش منقسم مى شود، يكى دانش معامله است و ديگرى دانش مكاشفه، مقصود از دانش مكاشفه علمى است كه هدف آن تنها كشف معلوم و حقيقت است، و منظور از دانش معامله دانشى است كه علاوه بر كشف حقيقت عمل به مقتضاى آن نيز مراد مى باشد. هدف اين كتاب تنها دانش معامله است، و از دانش مكاشفه كه آوردن آن در كتب جايز شمرده نشده در اين جا سخنى نيست، زيرا اگر چه هدف نهايى جويندگان، و مطمح نظر صدّيقان همان دانش مكاشفه است، و علم معامله راهى است براى رسيدن به آن، ليكن پيامبران- كه درود خداوند بر آنان باد- با مردم جز درباره علم طريق و ارشاد به آن سخن نگفته اند، و درباره دانش مكاشفه تنها با رمز و اشاره و يا تمثيل و اجمال سخن رانده اند، زيرا مى دانسته اند فهم عامّه مردم از درك آن ناتوان است. و «دانشمندان وارثان پيامبرانند» و جز اقتدا به شيوه انبيا راهى ندارند. دانش معامله نيز به دو بخش تقسيم مى شود، يكى علم ظاهر يعنى دانستن وظايف اعضاى بدن، ديگرى علم باطن يعنى دانستن اعمال دل، كارهايى كه اعضاى بدن انجام مى دهند يا عبادت است و يا عادت، و آنچه بر دل مى گذرد كه به حكم پنهان بودن آنها از حواسّ از عالم ملكوت است- يا ستوده است و يا نكوهيده، بنابراين علم معامله به چهار بخش تقسيم مى شود، و هيچ نظريّه اى در اين دانش از اين چهار قسم بيرون نيست.
انگيزه دوّم من، مشاهده علاقه صادقانه دانشجويان در فرا گرفتن فقه بود فقهى كه اگر كسى از خدا نترسد مى تواند آن را ابزار فخرفروشى و برترى جويى قرار دهد، و از مقام و منزلتى كه اين دانش در ميان مردم دارد در رقابتها و همچشميها از آن كمك بگيرد. فقه داراى چهار بخش است، و چون كسى كه درزىّ محبوب باشد محبوب است، بعيد نيست كه ترتيب اين كتاب به گونه اى كه در فقه است سبب جلب دلها به سوى آن شود.
با توجّه به اين مطلب بود كه يكى از دانشمندانى كه مى خواست دل برخى از سران را به دانش طبّ راغب سازد اين دانش را مانند تقويم نجومى در جدولهايى قرار داد، و ارقامى براى آن نوشت، و آن را تقويم الصّحه ناميد، تا با اين ترتيب كه براى آنها مأنوس بود. رغبت آنها را به مطالعه كتاب خود جلب كند.
بى شك كشانيدن دلها به سوى دانشى كه نتيجه اش زندگى جاويد مى باشد مهمّتر از جلب توجّه دلها به سمت دانشى است كه فايده اش تنها تأمين صحّت بدن است، ثمره آن علم، معالجه دلها و ارواح است كه وسيله زندگانى ابدى است، و دانش طبّ كه عهده دار درمان بدن است، و بدن كه خواه و ناخواه در معرض تباهى و نابودى قرار مى گيرد هرگز داراى چنين ارزشى نيست.
از خداوند توفيق و ارشاد و درستى كردار را خواستاريم كه او كريم و بخشنده است.
كتاب علم
اين نخستين كتاب از بخش عبادات المحجّة البيضاء في تهذيب الاحياء مى باشد، و در آن هفت باب است:
باب اوّل: در فضيلت علم و فرا گرفتن و ياد دادن آن.
باب دوّم: در بيان علومى كه واجب عينى و يا واجب كفايى است و تعريف فقه و كلام از علوم دين، و بيان علم آخرت و علم دنيا.
باب سوّم: در آنچه عامّه آن را از علوم دين مى شمارند و از آن جمله نيست، و بيان نوع علم نكوهيده و اندازه آن.
باب چهارم: در سبب روى آوردن مردم به مناظره و شرايط و آداب و آفات آن.
باب پنجم: در آداب معلّم و دانش آموز.
باب ششم: در آفات دانش و دانشمندان، و نشانه هايى كه دانشمندان دنيا را از دانشمندان آخرت جدا مى كند.
باب هفتم: در اقسام خرد و شرف آن، و اخبارى كه درباره آن رسيده است.
باب اوّل در فضيلت علم و فرا گرفتن و ياد دادن آن، با ذكر شواهد نقلى و عقلى
فصل
امّا شواهد فضيلت علم از قرآن: شَهِدَ الله أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ
، بنگر چگونه در اين آيه خداوند از خودش شروع كرده و فرشتگان را در مرتبه دوّم و دانشمندان را در مرتبه سوّم قرار داده است و همين در شرافت، فضيلت، جلال و بزرگوارى دانشمندان كافى است.
خداوند عزّ و جلّ فرموده است: يَرْفَعِ الله الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.
ابن عبّاس گفته است: دانشمندان هفتصد درجه بر مؤمنان برترى دارند كه ميان هر درجه مسافت پانصد سال راه است.
و نيز فرموده:قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ، و نيز: إِنَّما يَخْشَى الله من عِبادِهِ الْعُلَماءُ
.
و نيز: قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ من عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ.
و نيز:قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ
من الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ به، تا اعلام كند كه به نيروى
دانش قادر به آوردن تخت بلقيس است.
و نيز: وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ الله خَيْرٌ. در اين آيه بيان شده است كه عظمت قدر آخرت به وسيله علم دانسته مى شود.
و نيز:وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.
و نيز:وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ.
خداوند حكم حوادث را به استنباط دانشمندان موكول و رتبه آنان را در كشف حكم به رتبه پيامبران ملحق فرموده است: درباره آيه كريمه: يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ،
مراد علم است و«ريشا»
يعنى يقين،وَ «لِباسُ التَّقْوى »
يعنى حيا.
و نيز: وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ.
و نيز: فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ.
و نيز: بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ.
و نيز: خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ. و اين سخن را براى منّت گذاشتن بر انسان بيان كرده است.
خداوند در فضيلت ياد گرفتن علم فرموده است:فَلَوْ لا نَفَرَ من كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا في الدِّينِ.
و نيز:فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.
در فضيلت آموزش علم فرموده است: وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ.
مقصود از انذار ارشاد و آموزش دادن به آنان است.
و نيز:وَ إِذْ أَخَذَ الله مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ
و اين حكم دلالت بر وجوب آموزش دارد.
و نيز: وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ. و اين حكم بر حرمت كتمان حقّ است همان گونه كه در مورد شهادت مى فرمايد: وَ من يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ.
پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «خداوند به هيچ دانشمندى دانشى نداد جز اين كه به مانند پيمانى كه از پيامبران گرفته است از او پيمان گرفت. كه آن را به مردم بياموزد، و آن را كتمان نكند».
خداوند فرموده است: وَ منأَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى الله وَ عَمِلَ صالِحاً.
و نيز:ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
.
و نيز:وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ.
مى گويم: اينها آياتى است كه غزّالى ذكر كرده است.
فصل: گفتار برخى از دانشمندان در فضيلت علم
مى گويم: يكى از دانشمندان ما گفته است: بدان خداوند سبحان دانش را سبب كلّى آفرينش تمام جهان علوى و سفلى قرار داده و در جلالت و بالندگى دانش همين بس است. خداوند سبحان در كتاب خود از باب تذكّر و بينش دادن به خردمندان فرموده است:
الله الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ من الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ الله عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ الله قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً
اين آيه كريمه در اثبات شرافت علم دليلى كافى است، بويژه علم توحيد كه اساس هر دانش و مدار هر معرفت است. و خداوند سبحان علم را عالى ترين و شريفترين چيزها معرّفى كرده، و آن را بر فرزند آدم پس از نعمت آفرينش و بيرون آوردن او از ظلمت عدم به روشنايى وجود، نخستين منّت قرار داده، و در اوّلين سوره اى كه بر پيامبرش محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نازل كرده فرموده است:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ من عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ،
بايد انديشيد كه چگونه خداوند كتاب كريم خود را كه لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ من بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا من خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ من حَكِيمٍ حَمِيدٍ با نعمت ايجاد آغاز، و پس از آن نعمت علم را ذكر فرموده است، و اگر پس از موهبت ايجاد، منّتى بالاتر و نعمتى والاتر از علم وجود داشت خداوند اين منزلت را به علم نمى بخشيد و آن را سرآغاز انوار هدايت و طريق دلالت بر صراط مستقيم قرار نمى داد. مضافا به اين كه ذكر آن در خلال اين آيات از زيبايى مخصوصى برخوردار، و دقايق معانى و حقايق بلاغت را داراست. درباره وجوه تناسب ميان آيات مذكور در آغاز اين سوره- كه براى ايجاد نظمى بديع در آيات، بعضى از آنها مشتمل بر خلق انسان از علق است. و برخى مشعر بر آموزش چيزهايى به اوست كه نسبت به آنها ناآگاه بوده- گفته شده است كه: خداوند حالت نخستين انسان را كه علقه بوده ذكر كرده، و علقه پست ترين چيزهاست، و آخرين حال او را كه عالم شدن است بيان فرموده، و اين عالى ترين مراتب است، گويى خداوند متعال فرموده است: اى انسان تو در آغاز حال در اين مرتبه اى كه در نهايت پستى است قرار داشته اى، و در آخر كار به اين درجه كه شريفترين و گرانقدرترين درجات است رسيده اى، و بيان مذكور متضمّن اين است كه علم اشرف مراتب است، زيرا اگر چيزى شريفتر از آن وجود داشت ذكر آن در اين جا سزاوارتر بود.
وجه ديگر اين است كه خداوند فرموده است:وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ
، در اصول فقه ثابت شده است كه: ترتّب حكم بر وصف گوياى علّت بودن وصف است، و اين امر دلالت دارد بر اين كه خداوند به صفت اكرميّت اختصاص دارد، زيرا اوست كه به انسان دانش آموخته است، و اگر چيزى برتر و ارزشمندتر از دانش مى بود قرين شدن آن با صفت اكرميّت خداوند كه به صيغه افعل تفضيل است سزاوارتر بود.
خداوند سبحان پذيرش حقّ و عمل به آن را بر پايه توجّه به حقّ، و توجّه را بر اساس بيم و خشيت قرار داده، و بيم و خشيت را به دانشمندان منحصر كرده و فرموده است: سَيَذَّكَّرُ من يَخْشى و إِنَّما يَخْشَى الله من عِبادِهِ الْعُلَماءُ و نيز خداوند علم را حكمت ناميده، و حكمت را بزرگ شمرده و فرموده است:
وَ من يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً
و خلاصه آنچه در تفسير حكمت گفته شده اين است كه آن عبارت از موعظه هاى قرآن و علم و فهم و نبوّت است، در آن جا كه خداوند متعال فرموده است: وَ من يُؤْتَ الْحِكْمَةَ، و آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا، و فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ، و همه اينها به علم اشاره دارد، و نيز خداوند عالمان را بر ديگران برترى داده و فرموده است:هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ.
خداوند در قرآن كريم ده چيز را كنار هم قرار داده كه عبارت است از پليد و پاكيزه، فرموده است: قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ، ديگر كورى و بينايى، تاريكى و روشنى، سايه و آفتاب، زندگى و مرگ، چنانچه در تفسير آنها دقّت كنى در مى يابى كه همه آنها به علم برگشت دارد، همچنين خداوند سبحان عالمان و فرشتگان را قرين خويش ساخته و فرموده است: شَهِدَ الله أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ،
و بر اين اكرام خود به آنان افزوده و فرموده است: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا الله وَ الرَّاسِخُونَ في الْعِلْمِ و نيز: قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ من عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ
و فرموده است:يَرْفَعِ الله الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ
. خداوند درجات مذكور در اين آيه را براى چهار دسته از مؤمنان ذكر كرده، درباره اهل بدر فرموده است:إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ تا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ و درباره مجاهدان: فَضَّلَ الله الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً
و نسبت به كسانى كه اعمال شايسته انجام مى دهند: وَ منيَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى و درباره عالمان فرموده است: يَرْفَعِ الله الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ،
بنابراين خداوند مؤمنان اهل بدر را به درجاتى بر ديگران، و عالمان را به درجاتى بر همه طبقات مردم برترى داده، در نتيجه افضليت آنان را بر مردم ثابت كرده است. خداوند سبحان در قرآن مجيد پنج منقبت براى عالمان ذكر فرموده است: نخست ايمان: وَ الرَّاسِخُونَ في الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا به دوّم توحيد: شَهِدَ الله أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ، سوّم گريه و اندوه: إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ تا وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ چهارم خشوع: إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ من قَبْلِهِ پنجم ترس: إِنَّما يَخْشَى الله من عِبادِهِ الْعُلَماءُ
، خداوند به پيامبرش با همه علم و حكمتى كه به او ارزانى داشته است دستور مى دهد كه: وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً، و فرموده است: بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ و نيز فرموده است: وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.
اينها بخشى از فضايلى بود كه خداوند در قرآن كريم براى علم ذكر كرده است.