راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء0%

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء نویسنده:
محقق: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
مترجم: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
گروه: اخلاق اسلامی

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

نویسنده: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
محقق: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
مترجم: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
گروه:

مشاهدات: 37497
دانلود: 4155

توضیحات:

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 37497 / دانلود: 4155
اندازه اندازه اندازه
راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

نویسنده:
فارسی

فصل: شرح علم آخرت و نقل اخبار در اين باره

غزّالى مى گويد: «اگر بگويى چنانچه ممكن نيست علم آخرت را به تفصيل بيان كنى به گونه اى فشرده و گذرا برايم شرح ده، بايد بدانى كه علم آخرت دو قسم است: يكى علم مكاشفه و ديگرى علم معامله.

قسم اوّل يعنى علم مكاشفه، عبارت از علم باطن است و آن غايت و مقصد همه دانشهاست. يكى از عارفان گفته است: هر كه را از اين علم بهره اى نباشد، بر او بيم سوء عاقبت دارم، كمترين بهره از اين علم تصديق آن و واگذار كردن آن به اهلش مى باشد. ديگرى گفته است: هر كس در او يكى از دو صفت كبر يا بدعت باشد از اين علم درى به روى او گشوده نخواهد شد. و نيز گفته اند: هر كه دنيا را دوست، و بر پيروى از هوا و هوسهاى خود اصرار داشته باشد، علم مذكور برايش تحقّق نخواهد يافت، هر چند به ديگر دانشها دست يابد، و كمترين كيفر كسى كه اين علم را انكار كند محروم شدن از آن است.

علم مكاشفه دانش صدّيقان و مقرّبان است، و آن عبارت از نورانيّتى است كه در دل پس از تطهير و پاكيزه كردن آن از صفات نكوهيده ظاهر مى شود، و بر اثر اين روشنى امورى كه پيش از آن نام آنها را مى شنيده، و آنها را معانى مجمل و مبهمى مى انگاشته بر او مكشوف مى گردد، و در نتيجه امور مذكور براى او روشن مى شود، تا آن جا كه معرفت حقيقى به ذات حق تعالى و صفات كامله و افعال او، حكمت او در آفريدن دنيا و آخرت، سبب مترتّب بودن آخرت بر دنيا، شناخت معناى نبوّت و نبىّ، دانستن معناى وحى، دانستن معناى فرشتگان و شياطين، چگونگى دشمنى شيطان با انسان، چگونگى ظاهر شدن فرشته بر پيامبران و رسيدن وحى به ايشان، شناخت ملكوت آسمانها و زمين، شناخت دل و چگونگى برخورد سپاه فرشتگان و لشكر شياطين با آن، دانستن تفاوت ميان الهام فرشته و وسوسه شيطان، شناخت آخرت، بهشت، دوزخ، عذاب گور، صراط، ترازو و حساب برايش حاصل مى شود، همچنين معناى قول حق تعالى را كه فرموده است:كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً و: إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ.

معناى لقاى پروردگار و نظر بر رخسار كريم او، معناى تقرّب به او و نزول در جوار او، معناى حصول سعادت به سبب همنشينى با ملاء اعلا، مجاورت با فرشتگان و پيامبران همه برايش روشن مى شود، و نيز معناى تفاوت درجات بهشتيان را درك مى كند، تا آن جا كه برخى از اين بهشتيان بعضى ديگر را مانند ستاره درخشان در فضاى آسمان مى بينند، و چيزهاى ديگرى كه شرح آنها به درازا مى انجامد، چه موقعيّت مردمان پس از تصديق اصل اين امور از نظر درك معانى آنها مختلف است:

عقيده برخى اين است كه همه اينها مثل است، و آنچه خداوند براى بندگان شايسته اش آماده ساخته نه چشمى آنها را ديده، نه گوشى شنيده و نه به دلى خطور كرده است، و خلايق از بهشت جز صفات و نام چيزى درك نمى كنند.

دسته ديگر بعضى از اين امور را مثال، و برخى را مطابق با حقيقتى مى دانند كه از لفظ آنها فهميده مى شود، برخى ديگر معتقدند كه منتهاى معرفت حق تعالى، اعتراف به عجز از شناخت اوست، و بعضى هم در طريق معرفت خداوند مدّعى توفيقات بزرگى شده اند.

برخى از اينان مى گويند منتهاى معرفت خداوند همان است كه اعتقاد همه عوام بدان رسيده است، و آن اين كه او موجودى دانا، توانا، شنوا، بينا، گويا و مريد است. بنابراين منظور ما از علم مكاشفه اين است كه پرده برداشته شود تا صريح حقّ در اين امور آشكار گردد، به گونه اى كه گويا با چشم سر، و خالى از هر گونه شكّ و ترديد اين امور مشاهده و معلوم شده است. اين امر از نظر گوهر و سرشت انسان قابل امكان است، جز ابن كه زنگار پليديها و كثافات دنيا بر روى آينه دل جمع و متراكم شده است و مقصود از علم راه آخرت دانستن كيفيّت زدودن اين پليديها از اين آينه است، پليديهايى كه ميان بنده و حقّ تعالى، و نيز شناخت صفات و افعال او مانع و حجاب است. بى شك زدودن اين زنگارها و پاكيزه ساختن آن از پليديها تنها از طريق ترك شهوات، و اقتدا به پيامبران در همه احوال آنها، امكان پذير است، از اين رو به اندازه اى كه از دل حجاب برداشته مى شود، و در برابر حقّ قرار مى گيرد، انوار حقايق بر آن مى تابد، و براى رسيدن به اين مقصود جز تحمّل رياضتهايى كه تفصيل آنها در جاى خود خواهد آمد، و جز كسب دانش و فرا گرفتن آن، راهى وجود ندارد.

امّا علم مكاشفه در كتابها وارد نمى شود و كسى كه خداوند چيزى از اين دانش را به او ارزانى داشته است پيرامون مسائل آن جز با اهلش گفتگو نمى كند و او بر سبيل مذاكره و به طور سرّى در اين امر با وى مشاركت مى كند. اين علم پنهانى همان است كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در گفتار خود اراده كرده و فرموده است:

«همانا برخى از علوم صورت پوشيده اى دارد كه جز اهل معرفت كسى آن را نمى داند و اينان چون از آن دانش سخن بگويند تنها كسانى كه نسبت به خدا خدعه مى كنند آن را منكر مى شوند و كسانى كه به خدا اعتقاد دارند آن را مى پذيرند بنابراين كسى را كه خداوند علمى به او عطا كرده است كوچك نشماريد، زيرا خداوند او را حقير ندانسته كه آن دانش را به وى ارزانى داشته است.»

مى گويم: ما نيز از طريق خاصّه به سند خود از امير مؤمنان (عليه السلام) روايت داريم كه فرموده است: «همانا محبوبترين بندگان نزد خدا بنده اى است كه خدا او را به تسلّط بر نفس خويش يارى داده است، او اندوه را شعار خود كرده و ترس را دثار خود ساخته است. پس چراغ هدايت در دلش روشن شده تا آن جا كه مى فرمايد: او جامه شهوات را از تن بيرون كرده، و خود را از همه مقاصد جز يك مقصد تهى ساخته است از صفت كورى بيرون رفته و از مشاركت با هواپرستان خارج شده، و از كليدهاى ابواب هدايت و رستگارى، و قفلهاى درهاى هلاكت گشته است راه خود را ديده، و در آن رفته، و نشانه هاى خويش را شناخته، و سختيها را گذرانده، و به محكمترين حلقه ها و استوارترين ريسمانها چنگ زده است، لذا يقين او مانند يقين به روشنايى آفتاب است.»

ضمن گفتار ديگرى فرموده است: «براستى خرد خود را زنده كرده، و نفس خويش را ميرانده، به طورى كه بزرگش خرد، و درشتش نرم شده است.

رخشنده اى بسيار نورانى بر او تابيد، و راه برايش روشن شد، و در پرتو آن راه را پيمود، و ابواب، او را به باب سلامت و سراى اقامت راندند. و پاهايش با آرامش بدن در جاى امن و آسوده استوار شد، به سبب آنچه دلش را به آن گماشت و پروردگارش را بدان خشنود ساخت.»

و فرموده است: «بلكه من در علمى پنهان فرو رفته ام كه اگر آن را آشكار كنم شما مانند لرزش ريسمان در چاه ژرف مضطرب و لرزان مى شويد.»

و نيز فرموده است: «از پيامبر خدا هزار باب علم فراگرفتم. كه از هر بابى هزار باب ديگر به رويم گشوده شد.»

كميل بن زياد نخعى از آن حضرت درباره حقيقت پرسيد، فرمود: «تو را با حقيقت چكار است؟ عرض كرد: آيا من رازدار تو نيستم؟ فرمود: آرى، ليكن آنچه از من لبريز مى شود بر تو مى تراود. سپس به پرسشهاى او پاسخ داد.»

كميل نقل كرده است: «امير مؤمنان (عليه السلام) دستم را گرفت و به بيرون شهر برد، چون به بيابان رسيديم، آن حضرت آهى بلند از سينه برآورد، و پس از آن به من فرمود: «اى كميل بن زياد! اين دلها مانند ظرفهايند، و بهترين آنها نگاهدارنده ترين آنهاست، اينك آنچه را به تو مى گويم نگه دار. مردم سه دسته اند: عالم ربّانى، طالب علمى كه در طريق رستگارى است و دسته اى كه مانند مگس ريزه اند. اينان هر آوازكننده اى را پيروند، و با هر بادى به حركت در مى آيند. از انوار دانش روشنى نطلبيده اند، و به ستون استوارى پناه نبرده اند تا آن جا كه مى فرمايد: بدان در اين جا (به سينه مبارك خود اشاره فرمود) علم فراوان است. كاش حاملانى براى آن مى يافتم، آرى مى يابم تيزفهم نامطمئنى كه دين را وسيله به دست آوردن دنيا قرار مى دهد، و به نعمتهاى خدا بر بندگانش و به حجّتهاى او بر دوستانش برترى مى جويد، يا كسى را مى يابم كه فرمانبردار اهل حقّ است در حالى كه او را در زمينه دانش بينشى نيست با نخستين شبهه اى كه روى دهد آتش شكّ در دلش افروخته مى شود، بدان كه نه اين شايستگى دارد و نه آن. يا كسى را مى يابم كه به لذّات دنيا دل بسته، و در برابر شهوات به آسانى عنان خود را از دست مى دهد. يا كسى را كه شيفته گردآورى و انباشتن مال و منال است، اين دو نيز در هيچ چيزى جانب دين را نگه نمى دارند، شبيه ترين موجود به آنها دامهاى چرنده اند، بدين گونه با مرگ دانشمندان دانش مى ميرد. آرى زمين هرگز از كسى كه با حجّت و دليل دين خدا را بر پا مى دارد خالى نيست كه آن شخص يا آشكار و مشهور است، و يا ترسان و پنهان تا حجّتها و دلائل روشن خدا از ميان نرود، ولى آنان چند نفرند و كجايند؟ به خدا سوگند آنان شمارشان اندك و قدر و منزلتشان نزد خداوند بزرگ است، خداوند به وسيله آنها حجّتها و دليلهاى روشن خود را حفظ مى كند تا آنها را به امثال خود بسپارند، و در دل آنها مستقرّ سازند، علم و دانش بر اساس بينش حقيقى به آنها رو آورد، و با آسودگى يقين آن را به كار بستند، و آنچه را متنعّمان سخت و دشوار ديدند. آنان سهل و آسان يافتند و به آنچه افراد نادان از آن گريزان بودند خو گرفتند، و با بدنهايى كه ارواح آنها وابسته به ملا اعلا بود در دنيا زندگى كردند. آنان جانشينان و نمايندگان خداوند در زمين و داعيان او به سوى دينند آه آه از اشتياقى كه به ديدار آنها دارم. اى كميل اگر مى خواهى بازگرد.»

از امام زين العابدين (عليه السلام) روايت شده كه فرموده است: «به خدا سوگند اگر ابوذر آنچه را در قلب سلمان بود مى دانست او را مى كشت در حالى كه پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ميان اين دو پيوند برادرى برقرار كرده بود. اينك شما درباره ديگران چه گمان داريد. همانا علم عالمان سخت و دشوار است، جز فرشته مقرّب و پيامبر مرسل يا بنده مؤمنى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده است كسى نمى تواند آن را تحمّل كند، و فرمود: سلمان بدان جهت از عالمان گرديد چون يكى از ما اهل بيت به شمار مى آيد، از اين رو او را به عالمان نسبت دادم.»

منظور امام (عليه السلام) اهل بيت توحيد و علم و معرفت و حكمت است، نه اهل بيت زنان و كودكان و خانواده و فرزندان. در حديث نبوى نيز آمده است: «سلمان از ما اهل بيت است.»

و در حديث نيز آمده است كه «اگر ابوذر حكمتى را كه در درون سلمان بود مى دانست او را كافر مى شمرد، و در روايت ديگر است كه او را مى كشت.»

و در ابيات زير كه منسوب به امام زين العابدين (عليه السلام) مى باشد آمده است:

انى لا كتم من علمى جواهره كى لا يرى الحق ذو جهل فيفتننا

و قد تقدم فى هذا ابو حسن الى الحسين و وصى قبله الحسنا

يا رب جوهر علم لو ابوح به لقيل لى انت ممن يعبد الوثنا

و لاستحل رجال مسلمون دمى يرون اقبح ما ياتونه حسنا

از فرزندان حضرت امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرموده است: «همگى مردم چهارپايانند جز يكى از مؤمنان».

مى گويم: گفتار خداوند روايت مذكور را گواهى مى كند كه فرموده است:أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا.

و از فرزندش امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرموده است: «امر ما رازى است پوشيده در سرّى كه زير نقاب ميثاق است هر كس از آن پرده بردارد خداوند او را خوار مى گرداند.»

و نيز فرموده است: «امر ما رازى است در سرّى پوشيده است و رازى است مكتوم و رازى است كه حمل آن سرّ است و سرّى است بر سرّ، و سرّى است در زير نقاب سرّ.»

و نيز فرموده است: «امر ما حقّ است، و حقّ حقّ است و آن ظاهر و باطن ظاهر، و باطن باطن است و آن سرّ و سرّ سرّ و سرّ مكتوم و سرّ پوشيده به سرّ داشت.»

و نيز ضمن اشاره به لزوم مكتوم داشتن اين راز فرموده است: «تقيّه دين من و دين پدران من است هر كس تقيّه نكند دين ندارد.»

و نيز فرموده است: «با مردم مطابق آنچه مى دانند رفتار كنيد، و از آنچه نمى دانند آنها را معاف بداريد، و بر ما و خودتان چيزى تحميل نكنيد. همانا امر ما سخت و دشوار است، و هيچ كس جز فرشته مقرّب يا پيامبر مرسل يا مؤمنى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده است آن را تحمّل نمى كند.»