گفتار دوم : جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه
اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت ، پيش از قيامت ، به دنيا، از ويژگى خاصى برخوردار است و در منابع اسلامى اهميت آن با بيانات گوناگونى مطرح شده است در برخى روايات روز رجعت را يكى از روزهاى الهى كه عظمت و قدرت الهى در آن متجلى خواهد شد. برشمرده اند:
عن ابى عبداللهعليهالسلام
قال : ايام الله ثلاثة : يوم يقوم القائم و يوم الكرة و يوم القيامة
امام صادقعليهالسلام
، فرمودند: روزهاى الهى سه تاست : روزى كه قائم (آل محمد،عليهالسلام
) قيام خواهد كرد، روز رجعت و روز قيامت
منظور از «روزهاى خدا» چيست ؟ مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه مى فرمايد:
اينكه ايام خاصى به خدا نسبت داده مى شود با آنكه همه روزها متعلق به خداست ، نكته اش اين است كه در آن روزهاى خاص ، امر خدا چنان ظهورى مى يابد كه براى هيچ كس ديگرى اين ظهور پيدا نمى شود. مثل مرگ در آن موقعى كه تمام اسباب دنيوى از تاءثير گذارى مى افتد و قدرت و عظمت الهى ظهور و بروز مى كند.
ايشان در ادامه احتمال ديگرى را در تفسير «ايام الله» بيان مى كند كه ممكن است مقصود اين باشد كه نعمتهاى الهى در آن روز ظهور خاصى مى يابند، كه آن ظهور براى غير او نخواهد بود، مانند روز نجات حضرت ابراهيم ،عليهالسلام
، از آتش
پس منظور از «ايام الله» روزهايى است كه امر الهى اعم از نعمت يا نقمت ، عزت و ذلت ظهور تام مى يابد.
آرى رجعت و بازگشت انسانهايى كه سالها پيش از دنيا رفته اند حكايت از قدرت و عظمت الهى دارد و در آن روز اين عظمت و شوكت الهى براى همگان آشكار مى شود (معناى اول) و يا در آن روز نعمتهاى خداوند شامل مؤ منان برجسته و نخبه شده و آنان را براى مشاهده ظهور امام عصر، عجل الله تعالى فرجه الشريف ، و غلبه مظلومان بر زورمداران به اين دنيا برمى گرداند، و از طرفى هم با بازگشت كافران سيه دل ، آنان را بر سر خاك ذلت و خوارى خواهد نشاند (معناى دوم).
امام صادق ،عليهالسلام
، يكى از ويژگيهاى شيعه را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمايند:
ليس منا من لم يؤ من بكرتنا و لم يستحل متعتنا
يعنى از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد.
چرا كه در آن روزگار، رجعت يكى از معتقدات ويژه شيعه محسوب مى شد، بطورى كه ساير مذاهب آن را يكى از نقاط امتياز شيعه از ساير مكاتب قلمداد مى كردند.
امام صادقعليهالسلام
، در حديث ديگرى ، يكى از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمايند:
من اقر بسبعة اشيا فهو مؤ من و ذكر منها الايمان بالرجعة
هر كس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد، مؤ من است ، و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذكر فرمودند.
لازمه چنين سخنى آن است كه ايمان كامل زمانى حاصل مى شود كه علاوه بر اعتقاد به توحيد و...، اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته باشد بر اين اساس بر هر شيعه اى اين اعتقاد ضرورى است ، از سوى ديگر اين اميد را در دل او زنده نگه مى دارد كه اگر پيش از ظهور منجى عالم بشريت از دنيا برود خداوند وى را براى نصرت دين خويش و درك لقاى آن حضرت ، به دنيا بر مى گرداند.
آيا اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب ؟
قبل از پاسخ دادن به اين سؤ ال لازم است نخست تصوير روشنى از دو واژه اصول دين و اصول مذهب به دست آوريم
همانطور كه مى دانيم دين در يك تقسيم بندى به اصول دين و فروع دين تقسيم مى شود و منظور از اصول دين ، در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان مى شود، و منظور از فروع دين احكام عملى است كه وظايف فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان مى كند. به عبارت ديگر منظور از اصول دين ، اساسى ترين و زير بنايى ترين امور اعتقادى است ، در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبت به آنها جنبه تبعى و فرعى دارند، آن اصول عبارتند از: توحيد، نبوت ، معاد كه اديان الهى در سه اصل فوق مشتركنند و اين اصول در حقيقت پاسخى به روشن ترين سؤ الات فكرى انسانند. و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است
اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب كه در اصول بنيادى دين با يكديگر مشتركنند برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند، كه موجب پيدايش روشهاى مختلفى در دين مى شود. اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب با حفظ اصول و وجوه اشتراك - را اصول مذهب مى گويند.
عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمى شود، بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشت خاص مى شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است از اين روست كه مى بينيم مذاهب مختلفى همچون شيعه و سنى پديد آمده كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبت به امامت دارند.
اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نمى باشد، بلكه از اصول مذهب اماميه است ، بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مؤ منان و كافران ، به دنيا پيش از قيامت ضرورى است هر چند كه باور داشتن به جزئيات مسائلى كه در رجعت اتفاق مى افتد لازم و ضرورى نيست
به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است مرحوم «شبر» در اين باره مى گويد:
اصل رجعت حق است ، و شبهه اى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤ منان و شيعيان مى شود.
چرا كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده رواياتى كه در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است ، از جهت تعداد و نيز صحت مدارك و وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست
با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و جز آنها ضرورى است ، اما، بايد توجه داشت كه اختلاف و بينشهاى متفاوت در جزئيات مساءله رجعت ، ضررى به اصل آن نمى زند، همانطور كه برداشتهاى متفاوت در ويژگيهاى صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمى سازد. آنگاه ايشان ادامه مى دهند كه ايمان به رجعت بطور كلى واجب و لازم است
نتيجه آنكه مساءله رجعت از ضروريات مذهب و مكتب تشيع است ، كه اعتقاد به آن ضرورى است ، هر چند اعتقاد به جزئيات مانند اينكه چه كسانى رجعت مى كنند و يا زمان آن چه موقعى است و... لازم نيست ولى بايد توجه داشت كه اعتقاد به آن در رتبه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد نيست
نويسنده كتاب الشيعه و الرجعه ، گويا در صدد است با استناد به يك حديث ، كفر كسانى را كه اعتقاد به رجعت ندارند ثابت كند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مى كند:
(
إِلَـٰهُكُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ
.)
آنان كه به آخرت ايمان ندارند دلهايشان انكار كند و خود كبر فروشند. آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه ، حديثى را از امام باقر،عليهالسلام
، نقل مى كند كه فرمودند:
فى قوله «الذين لا يؤ منون بالاخرة»، يعنى انهم لا يومنون بالرجعة انها حق «قلوبهم منكرة» يعنى انها كافرة «و هم مستكبرون».
اين سخن خداوند: «آنان كه به آخرت ايمان ندارند» يعنى اينكه آنها به حقانيت رجعت ايمان ندارند. و اينكه مى فرمايد: «دلهايشان انكار كند» يعنى اينكه دلهايشان به كفر گراييده «و خود كبر فروشند». وى در فهرست كتاب ، مطلب را چنين عنوان مى كند:
معتقد نبودن به رجعت كفر است
آنگاه در جايگاه بحث ياد شده ، به آن حديث استناد مى كند، چنانچه منظور ايشان آن است كه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم كفر است و هم تراز با توحيد و نبوت و معاد، مى بايست به رجعت نيز معتقد بود، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن روشن است ، ولى چنانچه منظور آن باشد، كسانى كه قلوب آنها كافر است ، از پذيرفتن رجعت سرباز مى زنند، يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «كفر» را داشته اند و اين كفر مانع پذيرش رجعت شده است ، نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند، اين حرف قابل قبول است و در حقيقت حديث به ريشه روانى عدم پذيرش رجعت اشاره دارد.
احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيق تر به نظر مى رسد، و آن اينكه منظور از اينكه قلوب آنها كافر است اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و آثار و احكام كفار بر آنها مترتب مى شود، بلكه بدين معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعا كافر شده اند.
آيا رجعت يك پيشگويى تاريخى است يا يك مساءله اعتقادى ؟
يكى از انديشمندان معاصر تصور كرده كه رجعت نه يك مساءله اعتقادى ، بلكه از قضاياى مسلم تاريخى است در نتيجه اعتقاد و انكار آن هيچ خدشه اى در ايمان انسان وارد نمى سازد. وى مى گويد:
قضيه رجعتى كه برخى از آيات قرآنى و احاديث از آن سخن گفته اند، كه شيعه از بين امت اسلامى به آن قائل است ، بدين معنى نيست كه اصل رجعت ، به عنوان يكى از اصول دين مطرح و در مرتبه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد باشد، بلكه از مسلمات قطعيه محسوب مى شود و شاءن آن در اين مورد هم شاءن بسيارى از قضاياى فقهى و تاريخى است كه راهى به انكار آنها نيست ، مثلا همه فقها در حرمت مال غصبى اتفاق دارند يا با دلايل محكم تاريخى ثابت شده كه جنگ بدر در سال دوم از هجرت واقع شده است قضيه اول ، قضيه اى فقهى و قضيه دوم ، قضيه اى تاريخى است و با اين حال هر دو از اصول دين محسوب نمى شوند و رجعت نيز چنين است
در اين سخن دو احتمال به نظر مى رسد، يكى آنكه اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست كه انكار آن موجب كفر گردد، هر چند خود از امور اعتقادى محسوب مى شود. اين سخن صحيح و قابل قبول است احتمال ديگر آنكه رجعت از سنخ امور اعتقادى نيست بلكه صرفا يك پيشگويى تاريخى در مورد آينده بشرى است ، همانند قضاياى تاريخى و فقهى كه هر چند قطعى است ، ولى اعتقاد به آن ضرورى نيست
اين سخن برخلاف مفاد ادعيه و روايات و سخنان علماى كلام است ، در زيارت امام حسينعليهالسلام
، مى خوانيم :
انى من المؤ منين برجعتكم (١٦)
من به بازگشت شما اهل بيتعليهمالسلام
ايمان و اعتقاد دارم يا در زيارت حضرت ابوالفضل ،عليهالسلام
آمده است :
انى بكم و بايابكم من المؤ منين
من به شما و بازگشتتان معتقدم در رواياتى كه قبلا بيان شد، امام صادقعليهالسلام
مى فرمايند:
من اقر بسبعة اشياء فهو مؤ من و ذكر منها الايمان بالرجعة
هر كس به هفت چيز معتقد باشد، مؤ من است و از ميان هفت چيز ايمان به رجعت را بيان فرمود.
در سخنان بسيارى از انديشمندان كلامى ، رجعت به عنوان يك امر اعتقادى مطرح شده بطورى كه اعتقاد به آن را ضرورى شمرده اند، مرحوم شبر در اين باره مى فرمايد:
پس اعتقاد به اصل رجعت به طور اجمالى واجب است هر چند كه تفاصيل آن موكول به ائمه اهل البيت ،عليهمالسلام
، مى شود.
بنابراين در تمامى روايات مذكور و روايات متعدد ديگر، رجعت به عنوان يك مساءله اعتقادى مطرح شده است ، كه خود گوياى آنست كه رجعت از زمره امور اعتقادى است نه صرفا يك قضيه مسلم تاريخى
شاهد ديگر آنكه پيوست علماى كلام موضوع رجعت را در كنار ساير مباحث اعتقادى بحث كرده اند، و اين خود شاهد تلقى اعتقادى بودن رجعت است نكته ديگر آنكه آيا صرف تحقق رجعت در آينده موجب قضيه تاريخى بودن آن مى شود؟ اگر چنين است ، معاد هم كه در آينده محقق مى شود، صرفا يك قضيه تاريخى خواهد بود، آيا نويسنده به آن ملتزم مى شود؟