رجعت (يا بازگشت به جهان)

رجعت (يا بازگشت به جهان)0%

رجعت (يا بازگشت به جهان) نویسنده:
گروه: اصول دین

رجعت (يا بازگشت به جهان)

نویسنده: محمدرضا ضميرى
گروه:

مشاهدات: 4691
دانلود: 1633

توضیحات:

رجعت (يا بازگشت به جهان)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 41 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4691 / دانلود: 1633
اندازه اندازه اندازه
رجعت (يا بازگشت به جهان)

رجعت (يا بازگشت به جهان)

نویسنده:
فارسی

گفتار پنجم : استدلال بر رجعت از قرآن و سنت

۱ - رجعت در قرآن :

رجعت و بازگشت برخى انسانها به دنيا پس از مردن مستلزم هيچگونه محذور عقلى نيست(٥٢)، علاوه بر آنكه در مواردى واقع هم شده است(٥٣) از اين روى در اصل رجوع برخى انسانها به دنيا جاى هيچگونه انكارى نيست از سوى ديگر آيات و روايات فراوانى در اثبات رجعت به معناى اصطلاحى آن وارد شده است اما، پيش از بيان آيات ذكر چند نكته ضرورى است :

اول : در ميان آياتى كه مورد استدلال قرار گرفته است ، واژه «رجعت» به كار نرفته اما با دقت و تعمق در معناى آيات معلوم مى شود كه آنها با رجعت ، هماهنگى و سازگارى دارند.

دوم : آيات فراوانى توسط ائمه اطهار،عليهم‌السلام ، به رجعت تفسير شده و از آنجا كه ما قائل به عصمت آنها هستيم به آن آيات با كمك روايات استناد مى نماييم سوم : از آياتى كه در مورد رجعت وارد شده اند گاهى به روز قيامت و يا به روز ظهور حضرت حجت ،عليه‌السلام ، تفسير شده و اين نكته ضربه اى به استدلال به رجعت نمى زند چرا كه اين معانى با هم منافات نداشته و هر كدام از بطنى از بطون قرآن حكايت دارد.

و بالاخره در حدود هفتاد آيه در مورد رجعت وجود دارد، كه به خاطر اختصار به سه آيه اكتفا مى كنيم :

آيه اول :

( وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُون ) َ (٥٤)

و هنگاميكه قول بر آنان واقع گردد، از زمين موجودى را بيرون مى سازيم كه با آنان سخن مى گويد (يا با آنان مى جنگد) ولى مردم به آيات ما ايمان نمى آورند، و روزى كه از هر امتى گروهى از كسانى كه تكذيب ما كردند، محشور كرده و سپس آنها نگه داشته مى شوند.

اين آيه مشهورترين آيه رجعت است كه به تنهايى بر رجعت دلالت دارد. چرا كه ظاهر آيه به خوبى بيانگر اين مطلب است كه اين حشر گروهى از هر امتى غير از حشر در روز قيامت است زيرا حشر در آيه فوق حشر همگانى نيست در حالى كه حشر در روز قيامت شامل همه انسانها مى گردد، چنانكه در آيه اى در وصف حشر روز قيامت چنين مى فرمايد:

( وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا ) (٥٥)

و همه را مشهور كرده و احدى از آنان را فرو نخواهيم گذاشت

«آلوسى» يكى از مفسران بزرگ اهل سنت اشكالى به استدلال آيه فوق بر رجعت نموده و مى گويد:

منظور از حشر، حشر براى عذاب است كه بعد از آن حشر كلى اتفاق مى افتد. يعنى حشر بعد از حشر، يك حشر كلى براى همه خلايق و يك حشر نيز تنها براى كسانى كه مورد خشم و عذاب الهى قرار مى گيرند(٥٦) پس آيه دلالتى بر رجعت نداشته و منظور آيه حشر در روز قيامت است

علامه طباطبايى قدس سره ، در پاسخ به او چنين مى نويسد:

چنانچه منظور حشر براى عذاب بود لازم بود كه اين غايت ذكر شود، يعنى گفته شود، «نحشر الى العذاب» تا ابهام برطرف شود كما اينكه در آيه ديگر كه در مورد حشر براى عذاب است غايت مذكور بيان شده است :( وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّـهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ ) ...(٥٧) مضافا اين كه بعد از حشر سخن از عتاب و سرزنش ‍ است نه عذاب(٥٨)

از سوى ديگر دو شاهد در خود آيات قبل و بعد وجود دارد كه مؤ يد اين است كه حشر براى عذاب نيست و اين واقعه قبل از قيامت است يكى در صدر آيه كه مى فرمايد:( وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ ) كه مورد اتفاق همه مفسران است كه وقوع قول از علائم قيامت است و روشن است كه علامت يك شى غير از آن شى است و ديگر آنكه پس از سه آيه مى فرمايد:( وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ) و قضاياى قيامت را از آنجا آغاز مى كند.

به هر حال از اين آيه به خوبى فهميده مى شود كه پيش از قيامت گروهى از هر امتى محشور مى شوند و مورد مواخذه قرار مى گيرند و اين حشر نيز به معناى برگشتن به دنيا پس از مرگ است

علاوه بر دلالت روشن خود آيه ، بر رجعت ، احاديث فراوانى در ذيل اين آيه كريمه از اهل بيتعليهم‌السلام ، وارد شده و ايشان ، آيه مذكور را بر رجعت منطبق دانسته اند كه از جمله ، مى توان به روايت زير اشاره كرد:

فقال الرجل لابى عبداللهعليه‌السلام : ان العامة تزعم ان قوله «و يوم نحشر من كل امة فوجا» عنى فى القيامة فقال ابوعبدالله : فيحشر الله يوم القيامة من كل امة فوجا و يدع الباقين ، لا ولكنه فى الرجعة و اما آيه القيامة «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا»(٥٩)

آن مرد به امام صادق ،عليه‌السلام ، عرضه داشت : كه اهل سنت گمان كرده اند كه آيه «روزى كه از هر امتى گروهى را محشور مى كنيم» مربوط به قيامت است حضرت در پاسخ فرمود: آيا چنين است كه خداوند روز قيامت از هر امتى تنها گروهى را محشور كرده و بقيه را رها مى سازد؟ خير، اينگونه نيست ولكن آيه در مورد رجعت است اما آيا قيامت آن است كه مى فرمايد: «همه را محشور ساخته و از احدى چشم پوشى نمى كنيم .»

آيه دوم :

( إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ ) (٦٠)

همانا ما فرستادگان خويش و مومنان را در دنيا، آن روزى كه شاهدان اقامه شوند يارى خواهيم نمود. آيه فوق خاطر نشان مى سازد كه وعده الهى بر آن تعلق گرفته است كه همه انبيا و مؤ منان را در همين دنيا يارى خواهد كرد. چنانكه از ظاهر آيه برداشت مى شود اين نصرت انبيا و مؤ منان به صورت گروهى و دسته جمعى صورت خواهد پذيرفت از آنجا كه چنين نصرتى در گذشته اتفاق نيفتاده پس قطعا در آينده به وقوع خواهد پيوست ، چرا كه وعده الهى تخلف ناپذير است

از طرفى چون همه پيامبران (به جز حضرت عيسى و خضر،عليهما‌السلام ،) و مؤ منان بسيارى از دنيا رفته اند و در اين دنيا يارى نشده اند به مقتضاى آيه فوق بايستى آنها زنده شوند تا در همين دنيا يارى شوند بخصوص كه لفظ نصرت در مواردى بكار مى رود كه دو گروه مشغول مخاصمه باشند و بعد شخصى يا گروهى يكى از طرفهاى مخاصمه را كمك بكند تا بر طرف مقابل چيره شود و طبيعى است كه چنين معانى با رجعت سازگارى دارد، موئد چنين استدلالى به آيه شريفه حديثى است كه از امام صادق ،عليه‌السلام ، نقل شده كه فرمود:

والله فى الرجعة اما علمت ان انبيا الله كثير لم ينصروا فى الدنيا و قتلوا و الائمه من بعدهم قتلوا و لم ينصروا ذلك فى الرجعة(٦١)

به خدا سوگند اين آيه در مورد رجعت است ، مگر نمى دانيد كه پيامبران بسيارى در اين دنيا كشته شدند و نصرت خداوند به آنان نرسيد؟ امامان كشته شدند و نصرت خداوند شامل حال آنها نشد، اين آيه در رجعت محقق خواهد شد.

آيه سوم :

( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ) (٦٢)

و ما تو را جز براى بشارت و بيم جهانيان نفرستاديم همانگونه كه از جهت اعتقادى روشن است نبوت پيامبر اسلام حضرت محمد،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، عموميت داشته و شامل همه عصرها و نسلها مى شود، اما تحقق عينى اين بعثت و رسيدن پيام دعوت حضرت به همه مردم جهان هنوز محقق نشده است بر طبق مفاد برخى روايات اين دعوت در روز رجعت عينيت خواهد يافت ، چنانكه امام محمد باقر،عليه‌السلام ، مى فرمايد:

اين آيه در رجعت تحقق مى يابد.(٦٣)

٢ - رجعت در روايات

روايات در يك تقسيم بندى به «واحد» و «متواتر» تقسيم مى شوند. منظور از خبر واحد روايتى است كه به سر حد يقين نرسيده باشد، در حالى كه مراد از خبر متواتر روايتى است كه در اثر كثرت نقل آن يقينى شده و جاى هيچگونه ابهامى در آن وجود نداشته باشد. پس از روشن شدن اين دو اصطلاح ، مى گوييم اخبار و رواياتى كه از معصومين ،عليهم‌السلام ، در موضوع رجعت نقل شده آنقدر فراوان است كه به طور قطعى مى توان متواتر بودن آنها را پذيرفت در اين باره اظهار نظر برخى كارشناسان احاديث را مرور مى كنيم :

١. مرحوم «مجلسى» مى گويد: «اگر مثل اين روايات (رجعت) متواتر نباشد پس در چه چيزى مى توان ادعاى تواتر نمود.»(٦٤)

٢. مرحوم شيخ «حر عاملى» مى نويسد: «هيچ شكى نيست كه اين احاديث مذكور به حد تواتر معنوى رسيده است زيرا موجب يقين هستند براى هر كسى كه قلب خويش را از هر شبهه اى و تقليدى پاك كند.»(٦٥)

٣. «محدث جزايرى» در شرح تهذيب ادعا كرده كه ٦٢٠ حديث پيرامون رجعت ديده است(٦٦)

٤. مرحوم «شيخ حر عاملى» در كتاب الايقاظ من الهجعة تعداد ٥٢٠ حديث در زمينه رجعت نقل كرده و در آخر بيان مى كند كه برخى روايات را نيز بنا به عللى نقل نكرده است(٦٧)

دسته بندى روايات

همان گونه كه بيان شد روايات بسيارى در مورد رجعت نقل شده است ، به گونه اى كه حتى احاطه علمى و شناخت اجمالى بر آنها به سختى حاصل مى شود از اين روى براى آشنايى مختصر با روايات ، لازم است كه آنها را دسته بندى كنيم و مفاد هر دسته را اجمالا بررسى كنيم روايات رجعت در يك تقسيم بندى به پنج دسته تقسيم مى شوند:

دسته اول : رواياتى كه بيان مى كند اولين كسى كه به دنيا رجعت مى كند حسين بن على ،عليه‌السلام ، است «زيد شحام» از امام صادق ،عليه‌السلام ، نقل مى كند كه فرموده :

اول من يكر فى رجعتة الحسين بن على ،عليه‌السلام ، يمكث فى الارض حتى يقسط حاجباه على عينيه(٦٨)

اولين شخصى كه به دنيا رجعت خواهد كرد امام حسين ،عليه‌السلام ، است ايشان آنقدر در زمين زندگى خواهد نمود تا آنكه از فرط پيرى دو ابروى او بر چشمانش بيفتد.

دسته دوم : رواياتى كه مضمونش رجعت پيامبر اكرم ،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، و حضرت على ،عليه‌السلام ، است

«بكير بن اعين» مى گويد: كسى كه هيچ ترديدى در سخن او ندارم ، يعنى امام محمد باقر،عليه‌السلام ، به من فرمود:

ان رسول الله امير المومنين سيرجعان(٦٩)

بزودى رسول گرامى و امير المومنين به دنيا باز مى گردند.

دسته سوم : رواياتى كه در مورد رجعت پيامبران گذشته وارد شده است «عبدالله بن مسكال» از امام صادق ،عليه‌السلام ، نقل مى كند كه آن حضرت در تفسير اين آيه قرآن :

( وَإِذْ أَخَذَ اللَّـهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ) (٧٠)

و خدا از پيامبران پيمان گرفت كه شما را كتاب و حكمت داده ام ، به پيامبرى كه آيين شما را تصديق مى كند و به رسالت نزد شما مى آيد بگرويد و يارى اش كنيد...

چنين فرمود:

ما بعث الله نبيا من لدن آدم و هلم جرا الا و يرجع الى الدنيا فينصر رسول الله و امير المومنين(٧١)

خداوند هيچ پيامبرى را از آدم تا سايرين (خاتم الانبيا) مبعوث نكرده ، جز آنكه به دنيا بازگشته و رسول خدا،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، و اميرالمومنين ،عليه‌السلام ، را يارى خواهند كرد.

دسته چهارم : احاديثى كه بيان مى كند، يكى از چيزهايى كه قبل از قيامت از زمين بيرون مى آيد «دابة الارض» است و احاديثى داريم كه بيان مى كند اين دابة الارض ، اميرالمؤ منين است «ابوالطفيل» گويد:

مطالبى را در مورد رجعت از سلمان و مقداد و ابى بن كعب شنيده بودم ، در كوفه به خدمت حضرت على ،عليه‌السلام ، نقل كردم حضرت همه را تصديق فرمود: آنگاه يقين من به رجعت ، در سطح يقينم به قيامت شد.

از مطالبى كه از محضر حضرت پرسيدم در مورد «دابة الارض» بود. فرمود: از اين پرسش در گذر.

عرض كردم مرا آگاه ساز، فرمود: دابة الارض جنبنده ايست كه غذا مى خورد، در بازار راه مى رود، ازدواج مى كند، پرسيدم : او كيست ؟ فرمود:

او كسى است كه استقرار و آرامش زمين به وسيله اوست ، گفتم : او چه كسى است ؟ فرمود: او صاحب زمين است گفتم كيست ؟ فرمود: او صديق امت است فاروق امت است ، ذوالقرنين امت است گفتم : او چه كسى است ؟ فرمود: او كسى است كه علم الكتاب نزد اوست ، او كسى است كه آنچه از طرف خدا آمده تصديق نموده روزى كه جز من و محمد به آن كافر بودند كه به خدا سوگند منم ، گفتم : نامش را بفرماييد.

فرمود: گفتم .»(٧٢)

خروج «دابة الارض» در روايات اهل سنت به عنوان يكى از علائم قيامت از آن ياد شده است و ويژگيهايى براى آن بر شمرده اند كه بر حضرت على ،عليه‌السلام ، تطبيق مى كند ولى تصريحى به نام حضرت ننموده اند به عنوان نمونه :

١. براى دابة الارض سه خروج است

٢. اولين نشانه ، طلوع خورشيد از مغرب است و خروج دابة الارض

٣. خروج دابة الارض از مسجد الحرام است

٤. انگشتر حضرت سليمان ،عليه‌السلام ، و عصاى حضرت موسى ،عليه‌السلام ، در دست اوست

٥. دابة الارض مؤ من و كافر را نشان مى گذارد كه براى همه شناخته مى شود و نشانه هاى ديگر...(٧٣)

دسته پنجم : اين دسته مربوط به احاديثى است كه آيات مربوط به رجعت را تفسير و تبيين كرده است

«ابن خالد كابلى» از امام سجاد،عليه‌السلام ، در تفسير آيه شريفه :( إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَىٰ مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَىٰ وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ) (٧٤) آن كسى كه قرآن را بر تو فرض نمود تو را به بازگشت گاه برمى گرداند فرمود:

يرجع اليكم نبيكم و اميرالمؤ منين و الائمه ،عليه‌السلام (٧٥) پيامبر و على و همه امامان ،عليه‌السلام ، به سوى شما باز مى گردند.

و نيز احاديثى كه در تفسير آيات : آيه ٨٣ سوره نمل ،(٧٦) آيه ١ سوره مدثر،(٧٧) آيه ١٤ سوره اعراف ، آيه ٣٦ سوره حجر و آيه ٧٩ سوره ص ،(٧٨) آيه ١٣ سوره ذاريات ،(٧٩) آيه ١٢ سوره نازعات ،(٨٠) آيه ٢٠ سوره مائده ،(٨١) آيه ٣٩ سوره يونس ،(٨٢) آيه ١٢٤ سوره طه ،(٨٣) آيه ٩٥ سوره انبياء(٨٤) آيه ٩٣ سوره نمل ،(٨٥) آيه ٥ و ٦ سوره قصص ،(٨٦) آيه ١١ سوره غافر،(٨٧) آيه ٤٤ سوره ق ،(٨٨) و آيات بسيار ديگرى كه در احاديث اهل بيت ،عليهم‌السلام ، به رجعت تفسير شده است

گفتار ششم : فلسفه و هدف رجعت

يكى از مباحث مربوط به رجعت ، چرايى و فلسفه آن است و اينكه هدف از بر انگيختن مؤ منان خالص و كافران بدطينت در اين دنيا چيست ؟ دو هدف براى اين رستاخيز كوچك مطرح است يكى تكامل و شقاوت بيشتر، ديگرى نصرت دين و حكومت عدل جهانى

اوج تكامل و شقاوت

همان گونه كه مى دانيم رجعت جنبه عمومى و همگانى نداشته و اختصاص‍ به مؤ منان خالص و كافران ستمگر دارد چنانكه امام صادق ،عليه‌السلام ، فرمود:

ان الرجعة ليست بعامة و هى خاصة ، لا يرجع الا من محض الايمان محضا او محض الشرك محضا.(٨٩)

رجعت (بازگشت به دنيا) امرى همگانى نيست ، بلكه امرى اختصاصى است و تنها كسانى رجعت مى كنند كه به ايمان خالص و يا شرك خالص ‍ رسيده باشند. از اين روى بازگشت مجدد اين دو گروه به دنيا به منظور تكميل يك حلقه تكاملى براى گروه اول و پست ترين درجه انحطاط براى گروه دوم است

به ديگر سخن : چون مؤ منان واقعى در مسير تكامل معنوى با موانعى در زندگى روبرو بوده اند تكامل آنان ناتمام مانده است چرا كه در پرتو دولت كريمه و عدالت زندگى نكرده اند و در زندگى اجتماعى پيوسته با جباران و ستمگران روبرو بوده اند و لذا در بعد تكامل اجتماعى دچار نواقص و كمبودهايى شده اند.

پس حكمت الهى اقتضا مى كند كه با رجعت و بازگشت به دنيا آخرين مسير تكامل خويش را طى كنند.

مؤ منان واقعى كه پيوسته در زندگى فردى خويش از هيچ عمل صالحى كوتاهى نكرده اند، در روز رجعت با مشاهده مجازات ستمگران و نظاره تشكيل حكومت صالحان بر روى زمين و نصرت دين خدا به اوج تكامل نائل مى شوند، در مقابل منافقان و جباران تاريخ كه از هيچ جنايتى بر بشريت فروگذارى نمى كردند به دنيا بر مى گردند تا به بخشى از مجازاتهاى خويش برسند و در دادگاه بشريت به سزاى اعمال ننگين خود نائل شوند.

در نتيجه بازگشت اين دو گروه به جهان پس از مرگ درسى از عظمت الهى است كه مردم با مشاهده آن مى توانند به اوج تكامل معنوى نائل گردند.(٩٠)

نصرت دين و حكومت عدل جهانى

از آيات و روايات متعدد چنين به دست مى آيد كه قبل از قيامت ، دين اسلام بر همه اديان و مكاتب بشرى غلبه پيدا مى كند و مردم خسته از پندارهاى بشرى به زلال معرفت الهى نائل مى شوند و از سوى ديگر حاكميت سياسى و اجتماعى كره زمين به دست مسلمانان به رهبرى حضرت حجت ،عليه‌السلام ، خواهد افتاد. بر اين اساس يكى از اهداف رجعت برخى انسانها به دنيا، نصرت و يارى دين اسلام و كمك براى تشكيل حكومت دينى فراگير بر سطح كره خاك خواهد بود.

برخى روايات مساءله فراگير شدن دين اسلام و غلبه آن بر ساير اديان همزمان با رجعت دانسته اند، چنانچه امام باقر،عليه‌السلام ، در تفسير آيه شريفه :

( هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ .) (٩١)

او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، با دينى درست و بر حق ، تا او را بر همه دينها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش ‍ نيايد.

مى فرمايد:

يظهره الله عزوجل فى الرجعة(٩٢)

خداوند دين حق را در رجعت بر ساير اديان غلبه و برترى مى دهد.

و در روايت ديگرى آمده است كه :

ان رسول الله اذا رجع آمن به الناس كلهم(٩٣)

هنگامى كه رسول خدا رجعت مى كند همه مردم به او ايمان مى آورند.

در هنگام رجعت ، با بازگشت پيامبر اكرم ،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، فرقه هاى مختلف اسلامى به وحدت واقعى مى رسند و اسلام در چهره واقعى اش ‍ يعنى شيعه متجلى خواهد شد و علاوه بر اين وحدت درونى اسلام ، با نزول حضرت عيسى ،عليه‌السلام ، به زمين و اقتدا به نماز امام عصر،عليه‌السلام ، مسيحيت تحريف شده كنار رفته و پيروان آن پيامبر خدا از اسلام واقعى تبعيت خواهند كرد. بدين شكل دين اسلام بر همه اديان ديگر غلبه و تفوق پيدا خواهد كرد.

مرحوم آيت الله شاه آبادى در فلسفه و هدف رجعت ، بيانى عرفانى دارند و به طور خلاصه فلسفه آن را سه چيز مى دانند:

١. استعداد امت ؛

٢. استدعاى آنها؛

٣. استحضار ايشان(٩٤)

گفتار هفتم : شبهات رجعت

با وجود توصيفها و تبيين هايى كه انديشمندان شيعه نسبت به ماهيت رجعت و دلايل آن داشته اند، اشكالاتى از سوى برادران اهل سنت پيرامون حقانيت رجعت عنوان شده است برخى از اين شبهات از منظر عقل و برخى ديگر از ناحيه نقل طرح شده كه لازم است به صورت مستدل و منطقى به آنها پاسخ داده شود.

رجعت و تناسخ

برخى چنين پنداشته اند كه رجعت مستلزم قول به تناسخ است و بديهى است كه تناسخ از نقطه نظر عقلى و شرعى باطل است در نتيجه عقيده به رجعت در تعارض با عقل و دين قرار مى گيرد. احمد امين مصرى معتقد است كه قول به تناسخ توسط شيعه رايج شده است ، او مى نويسد:

تحت التشيع ظهر القول بتناسخ الارواح(٩٥)

زير لواى شيعه عقيده به تناسخ پديدار شد.

پيش از هرگونه پاسخى به اين شبهه نخست مى بايست معنا، انواع و دلايل تناسخ تبيين شود تا به طور دقيق تفاوت ميان رجعت و تناسخ مورد بازشناسى قرار گيرد.

معناى تناسخ

صدر المتالهين معناى تناسخ و تفاوت آن را با ساير مفاهيم مشابه ، به بهترين شيوه بيان كرده است او مى گويد:

هنگامى كه نفس از بدن جدا شود، اگر به بدن انسان ديگرى تعلق گيرد به آن «نسخ» گويند و اگر به بدن حيوانى تعلق گيرد به آن «مسخ» گفته مى شود و چنانچه به جسم نباتى تعلق گيرد به آن «فسخ» و در صورتى كه به جسم جمادى تعلق گيرد از آن به «رسخ » ياد مى شود. تناسخ از نسخ به معناى نقل است ، تناسخ در نشاءه دنيا به همان معنايى كه گذشت ، محال است(٩٦)

اقسام تناسخ

تناسخ داراى سه قسم است :

الف) تناسخ مطلق ؛

ب) تناسخ نزولى ؛

ج) تناسخ صعودى

مقصود از تناسخ مطلق اين است كه هنگامى كه انسانى از دنيا برود، روح و نفس او از بدنش جدا نشده و به بدن موجود ديگرى منتقل گردد، خواه بدن انسان باشد يا بدن حيوان يا نبات ، و اين انتقال روح از بدنى به بدن ديگر به صورت پيوسته و مستمر ادامه دارد.

از تناسخ نزولى به تناسخ محدود هم تعبير مى شود، توضيح آنكه ارواحى كه از ابدان جدا شده اند دو قسم اند: گروهى كه در زمينه علم و عمل كامل شده و به كمال امكانى خود نائل شده اند. گروه دوم ارواحى كه در دو زمينه فوق به تكامل مطلوب نرسيده اند. بر اين اساس به ابدان ديگر منتقل مى شوند تا به كمال مطلوب خويش دسترسى پيدا كنند.

توضيح تناسخ صعودى نيازمند به مقدمه اى است و آن اينكه حيات بر چيزى افاضه مى شود كه استعداد آن را داشته باشد و هر چه استعدادش ‍ براى دريافت حيات بيشتر باشد در مرحله بالاترى از حيات قرار مى گيرد، بر اين اساس گياه استعداد بيشترى براى پذيرش حيات از حيوان دارد و همينطور حيوان نسبت به انسان ، با اين توضيح مقصود از تناسخ صعودى روشن مى گردد كه حيات در آغاز به نبات و سپس به حيوان و آنگاه به انسان منتقل مى شود تناسخ مطلق در تعارض با اعتقاد به معاد است چرا كه روح پيوسته از بدنى ديگر انتقال مى يابد، در نتيجه مجالى براى بعثت و برانگيختگى او نيست مضافا اينكه معلوم نيست روح و نفس به واسطه كداميك از رفتار بدنها مجازات يا پاداش داده مى شود؟ و بر اساس تناسخ نزولى هر چند براى گروه اول تصوير معاد امكان پذير است اما امكان معاد براى گروه دوم توجيه ناپذير است ، و بالاخره تناسخ صعودى كه خود فرض ‍ باطلى است

دلايل بطلان تناسخ

دلايل و شواهد گوناگونى براى سستى نظريه تناسخ اقامه شده است كه بطور فشرده به دو دليل اشاره مى شود:

الف) دليل عقلى : اگر نظريه تناسخ صحيح بود مى بايست روحى كه به بدن دوم تعلق گرفته است ، حالات و زندگانى كه در بدن اول داشته را به ياد مى داشت چرا كه تذكر و نسيان از حالات و كمالات روح است ، هيچيك از ما با مراجعه به درون خود، چيزى از حالات و صفات بدن ديگر را به ياد ندارد و اين خود ساده ترين و واضحترين دليل بطلان تناسخ است

ب) دليل نقلى : از آن منظر كه عقيده به تناسخ با باور به معاد و زندگى پس از مرگ در تضاد بوده ، روايات متعددى از اهل بيت ،عليه‌السلام ، در بطلان تناسخ وارد شده است ، امام رضا،عليه‌السلام ، در اين زمينه مى فرمايد:

من قال بالتناسخ فهو كافر بالله العظيم يكذب بالجنة و النار(٩٧)

هر آنكس كه به تناسخ باور داشته باشد او به خداوند بزرگ كفر ورزيده و بهشت و جهنم را تكذيب كرده است

مرحوم مجلسى در زمينه بطلان تناسخ ادعاى اجماع كرده و مى گويد:

ضرورت دين و اجماع مسلمانان بر نادرستى تناسخ دلالت دارد.(٩٨)

تفاوت رجعت و تناسخ

از توضيحات گذشته تفاوت ميان رجعت و تناسخ آشكار مى شود، در رجعت ارواح گروهى از مؤ منان و يا كافران كه بر اثر مرگ از بدنهايشان جدا شده بود، پيش از قيامت مجددا به همان بدنها بر مى گردد تا آنان كه در ايمان سر آمد روزگار شده اند به تكامل بيشتر و مجرمان بدطينت نيز به خفت و خوارى دنيوى دچار شوند.

اما در نظر معتقدان به تناسخ ، ارواح پس از مرگ ابدان ، به ابدان ديگرى انتقال مى يابند تا به تكاملى در خور خود نائل آيد، و هيچ ضرورتى ايجاب نمى كند كه ارواح به همان ابدان گذشته برگردند، به ديگر سخن آنچه در رجعت ادعا شده جز اين نيست كه بار ديگر روحى كه از بدن جدا شده پيش از قيامت ، ديگر بار به همان بدن برگردد و در اين مدت روح به بدن ديگرى انتقال نمى يابد.

ولى در تناسخ به محض اينكه روح از يك بدن جدا شود به بدن ديگرى انتقال مى يابد و اين سير تبدل ابدان پيوسته ادامه دارد و هيچ دليلى اقتضا نمى كند كه اين روح به همان بدن اول رجوع كند.

بر اين اساس سستى نظر احمد امين آشكار مى شود، چرا كه اساسا شيعه با دلائل نقلى و عقلى تناسخ را باطل مى داند، پس چگونه مى توان پيدايش ‍ نظريه تناسخ را به آنان نسبت داد؟ از سوى ديگر صدر المتاءلهين قول به تناسخ را به فلاسفه يونان باستان نظير افلاطون و ارسطو و فيثاغورس و انباذقلس و هرمس نسبت مى دهد.(٩٩)

به هر حال مكتب تشيع تناسخ را مردود دانسته و دلائل نقلى و عقلى فراوانى بر آن اقامه كرده ولى اعتقاد به رجعت را بر اساس روايات متواتر و منطق عقلى صحيح پذيرفته است

آيا رجعت با آيات قرآن تنافى دارد؟

آلوسى از مفسران اهل سنت معتقد است كه عقيده به رجعت با برخى آيات صريح قرآن منافات دارد در توضيح ديدگاه مفسر ياد شده بايد گفت كه : بعضى از آيات قرآن كريم بطور واضح و صريح رجوع و رجعت به دنيا را نفى مى كند، مانند آيه زير:

( حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿ ٩٩ ﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ ۚ كَلَّا ۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ .) (١٠٠)

آن هنگامى كه مرگ گريبانگير يكى از آنان (مشركين) شود، مى گويد خداوندا بار ديگر مرا به دنيا باز گردان تا اعمال شايسته اى را كه ترك كرده ام ، انجام دهم (از طرف خدا خطاب مى رسد كه) هرگز، اين سخنى است كه فقط بر زبان جارى مى كنند و در وراء آنان برزخى است تا آن روز كه مبعوث شوند. لذا با توجه به اين آيه و آيات مشابه ديگر كه رجعت به دنيا را پيش از قيامت نفى مى كنند(١٠١) عقيده به رجعت مخالف قرآن است هيچ گونه اعتبار و ارزشى ندارد.

آلوسى در اين زمينه مى نويسد:

چگونه مى توان رجعت را از آن (آيه ٨٠ از سوره نمل) استفاده كرد در حالى كه آيات كريمه از آن منع مى كند از آن موارد است قول خداوند متعال كه مى فرمايد( قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ ...)

آخر آيه ظهور در عدم رجعت بصورت مطلق دارد و اينكه زنده كردن بعد از مردن و برگرداندن به دنيا از امورى است كه مورد قدرت خداوند است بحثى در آن نيست جز آنكه بحث در وقوع آن است(١٠٢)

پاسخ : اين اشكال از عدم درك صحيح عقيده شيعه به رجعت ناشى شده است ، رجعتى كه شيعه بدان عقيده دارد اين است كه گروهى از خواص ‍ انسانهاى ظالم و كافر در هنگام ظهور امام عصر، عجل الله تعالى فرجه الشريف براى انجام وعده الهى مبتنى بر انتقام از گردنكشان تاريخ به دنيا باز مى گردند، چنين رجوعى به دنيا مورد نفى آيه شريفه قرار نگرفته است ، آيه شريفه رجوع برخى مشركان به جهت اصلاح اعمال ننگين گذشته خود را مورد انكار شديد قرار داده است ، بنابراين رجعتى كه در آيه مورد نفى و انكار واقع شده نوع خاصى از رجعت است كه هيچ ارتباطى به رجعت مورد ادعاى شيعه ندارد. از سوى ديگر آيه هيچگونه عموميتى نسبت به نفى رجعت ندارد تا از طريق عمومش رجعت اصطلاحى شيعه را شامل شود در نتيجه رجعتى كه در آيه شريفه مردود شمرده شده ارتباطى به رجعت اصطلاحى شيعه ندارد.

رجعت ، رجوع اشخاص است نه دولت ائمه

برخى از كسانى كه اصل عقيده به رجعت را پذيرفته اند، معتقدند كه رجعت به معناى رجوع دولت ائمه اطهار،عليه‌السلام ، است آنها مى گويند چون گستره دولتى كه به دست پر بركت ولى عصر، عجل الله تعالى فرجه الشريف ، پايه ريزى و تاءسيس مى شود همه جهان را فرا خواهد گرفت و عدالت به معناى واقعى پياده خواهد شد، از آنجا كه اين دولت آرزوى ديرينه امامان معصوم ،عليه‌السلام ، بوده و حضرت حجت ، عجل الله تعالى فرجه الشريف ، آخرين امام بر حق است ، اين دولت منسوب به همه ائمه اهل بيت ،عليه‌السلام ، خواهد بود، بر اين اساس آنچه كه رجوع مى كند دولت و سيطره سياسى اهل بيت ،عليه‌السلام ، است نه اينكه واقعا خود ائمه با همان تركيب جسمى به دنيا برگرداند.

پاسخ : همانگونه كه در شمارش دلايل بر رجعت بيان نموديم ، عمده ترين دليل بر رجعت رواياتى است كه به صورت متواتر معنوى به دست ما رسيده است ، مفاد قطعى آنها اين است كه هنگام ظهور امام زمان ، عجل الله تعالى فرجه الشريف ، اشخاصى با همان صورتهاى جسمى و مادى به دنيا بر مى گردند و حتى در برخى روايات ، افرادى با اسم و مشخصات معين شده است ، و در هيچ روايتى از روايات رجعت سخنى از رجوع دولت و سيطره ائمه اطهار،عليه‌السلام ، بر جهان بدون رجوع خود آنان ، به ميان نيامده است و تنها انگيزه اى كه گويندگان اين سخن دارند اين است كه رجعت منافات با تكليف دارد و گويا ديگر جهان سر آمده است و اگر واقعا ائمه اطهار به دنيا برگردند دنيا به پايان رسيده است و ديگر مكلف بودن بندگان سودى ندارد.

سيد مرتضى ، قدس سره ، پاسخ به اين شبهه مى گويد:

اما آنانكه از اصحاب ما رجعت را تاءويل كرده اند به اينكه معناى رجعت ائمه اطهار،عليه‌السلام ، رجوع دولت و امر و نهى آنهاست بدون آنكه خود اشخاص ائمه رجوع كند و يا احياى امواتى صورت گيرد، دليل چنين تاءويلى آن است كه آنها پنداشته اند كه رجعت با تكليف منافات دارد و چون نتوانسته اند تصوير صحيحى از رجعت پيدا كنند، اخبار آن را تاءويل كرده اند در حاليكه اين تاءويل صحيح نيست زيرا تنها دليل مورد اعتماد ما در اثبات رجعت اجماع اماميه است مبنى بر اينكه خداوند هنگام قيام حضرت عجل الله تعالى فرجه الشريف ، مردگان را زنده مى كند، پس چگونه چيزى كه قطعى و معلوم است در آن احتمال ، تاءويل رخ مى دهد.(١٠٣)