٢ - من كارمند بودم
سيد صادق سرگردان با طنز گفت : چرا حالا متوجه شدى كه از بابت همان پول هايى كه به قول خودت از مردم رشوه گرفتى ، دارى اين طور عذاب مى كشى ؟
ناشناس آه سرى كشيد و گفت : چگونه باور نكنم ، در حالى كه همه ذرات وجودم صورت حقيقى عذاب را ادراك مى كند. من فعلا در جهنم را به سوى خود گشاده مى بينم و از حرارت آتش آن ، همه هستى ام در التهاب است
اى واى ، كه در قيامت چه خواهم كشيد و چه سرنوشتى خواهم داشت !
صادق براى تكميل اطلاعات خود با ترديد گفت : هنوز نمى توانم باور كنم آخر چطور ممكن است پولى كه مردم خودشان با ميل و رغبت بابت پيشرفت كارشان مى دادند به گفته شما رشوه تلقى شود و براى آن اين همه عذاب در پى داشته باشد؟
ناشناس ، سرش را به علامت استفهام انكارى تكانى داد و گفت : گفتى با ميل و رغبت ؟ كدام ميل و رغبت ؟ در كجا؟ براى چه منظور و هدفى ؟ آقاى بى خبر، اين گفته من نيست اين قول خدا و پيامبر است
، هر چند كه با عملكرد من و امثال من در برخى موارد، مردم چاره اى جز اين نداشتند كه تنها با پارتى بازى يا پرداخت رشوه به حقشان برسند. آخر در حقيقت من و امثال من مقصر بوديم كه آنها نيز به اين گناه آلوده شوند وانگهى من از بابت همان كارى كه از مردم حق حساب مى گرفتم از دولت حقوق مى گرفتم ؛ حق نداشتم به هيچ بهانه اى از بندگان خدا وجهى دريافت كنم
صادق با تعجب پرسيد: پس شما كارمند دولت بوديد؟
او با تاءسف گفت : آرى ، من در اداره كارشناس امور... بودم با نظر و ارزيابى مال من بود كه پروانه جواز صادر مى شد. من در كارم خيلى سختگير و بى گذشت بودم ، نه براى اين كه قانون درست اجرا شود. منظورم از آن همه بحث از قانون اين بود كه همه بدانند تا سر كيسه را مثلا شل نكنند مشكلشان حل نمى شود. البته در همان اداره ، كارشناسان با ايمان و وظيفه شناسى هم بودند كه دينارى از مردم حق حساب بگيرند. هميشه بين من و آنها از بابت همين اخاذى و رشوه گيرى شكر آب بود و روزگار مردم با اين اعمال ناپسندم سياه بود. آنها بارها مرا از اين رفتار نامشروع هشدار داده بودند، امّا من هر بار با توجيه و تاءويل و هوچي گرى خاص ، آن انسانهاى پاك و مخلص را به باد انتقاد مى گرفتم و تهديد مى كردم كه حق ندارند در تشخيص و ارزيابى هاى من دخالت كنند.
سيد با نگرانى پرسيد: چرا همان وقت كه همه شما را از زشتى كارت برحذر مى داشتند، چاره كار نكردى ؛ يعنى حرف آنها را نمى فهميدى كه چه مى گويند؟
ناشناس دردمند پاسخ داد: چرا، امّا زشتى و زيبايى اعمال هر كس به ميزان ايمانى است كه از قلبش سرچشمه مى گيرد. وانگهى هر كس بعد از يك غفلت و انجام دادن گناهى فورا بايد به فكر چاره (توبه و جبران) شود. وقتى در پى اولين گناه ، راه بر نفس اماره بسته نشد و تكرار آن به صورت اعتياد درآمد قلب گناهكار تاريك مى شود و خود او هم زشتى آن را براى خود و ديگران با توجيه و تاءويل مى پوشاند! بنابراين ، من حالا خوب مى فهمم ، آن مردان خدا چه مى گفتند و چرا اصرار داشتند مرا از اعمال خلاف شرع و ناپسند رشوه گيرى برخذر دارند.
٣ - حق الزحمه يا رشوه
سيد كه در پايان اين گفتگوى عبرت انگيز با ناشناس ، تازه گرفتارى مردم كوچه و محله شان به اين بليه ناهنجار در برخى از ادارات برايش تداعى شده بود، گفت : پس بى ترديد، برخى از كاركنان دولت كه مستقيم و غير مستقيم به مردم وانمود مى كنند دارند كارشان را راه مى اندازند و از بابت همان خدمت بايد حق الزحمه نيز دريافت كنند، رشوه است ؟
او بى معطلى گفت : من دارم از بدبختى خودم مى نالم و مى سوزم من نمى دانم مردم با چه نيتى چه مى كنند. هر كس مى داند خود چه مى كند و بايد يك روزى مثل من جوابگوى عملش در پيشگاه خداوند باشد. فقط اين نكته را مى دانم كه كارمند دولت بابت كارش از دولت و بيت المال همان مردم حقوق مى گيرد. اگر كارى قانونى است بايد انجام دهد و اگر قانونى نيست انجام دادن آن نيز خلاف مصلحت جامعه است ، پس در هر صورت به هيچ بهانه اى حق ندارد از مردم بابت انجام دادن كارشان چيزى دريافت كند كه اين نوع دريافت چون با برقرار و با چشم داشت قبلى است ، لذا در عرف عمومى به نام هاى مختلف حق الزحمه ، حق حساب ، هديه ، انعامى ، حق التحرير و... رايج است و همه اين اخاذى ها تحت هر نام بر تباهى فرهنگ اجتماعى دامن مى زند و در قالب رشوه ، عملى است حرام و در پيشگاه خدا براى هر دو طرف مستوجب كيفر و مجازات است سيّد با عجله پرسيد: پس هديه موردش كجاست ؟
ناشناس جواب داد: هديه به معناى تحفه و ارمغانى بلاعوض است كه بين انسانها خصوصا دوست و فاميل فقط به قصد ازدياد پيوند و محبت داده مى شود نه به منظور ديگر. وانگهى نيت آدمى در اين قبيل موارد حائز اهميت است تنها در يك مورد (خوب دقت شود) اگر بدون تبانى يا چشم داشت قبلى ، كارى در مجراى درست و قانونى انجام گيرد و صاحب كار فقط به قصد ارج نهادن به حسن عمل كارمند، هديه اى در پايان كار به وى تقديم كند شايد رشوه تلقى نشود، هر چند كه تشخيص مرز اين دو عمل بسيار حساس است و بهتر آن است كه به منظور دور ماندن از مظان تهمت از پرداخت و دريافت اين نوع حق شناسى هم احتراز شود.
و سيّد با علامت تاءييد در دنباله حرف هاى ناشناس با خودش گفت : بله ، درست است كه اين نوع دريافت وجه از مردم رشوه است رشوه كه شاخ و دم ندارد. كارمند رشوه خوار تا توجيهى براى اعمالش نداشته باشد نمى تواند از مردم اخاذى كند. گاهى او با قيافه حق به جانب وانمود مى كند كه متاءسفانه صاحب كار تقاضايش خلاف قانون است و او چون نماينده قانون است ، حق ندارد خلاف قانون عمل كند! بيچاره مردم كه با همين اشكال تراشى ها و ايرادگيرى ها، دچار دردسر مى شوند و براى اينكه در بن بست قانون گير نكنند و پرونده شان به عقب نيفتد با التماس و التجا اصرار مى كنند كه هر طور هست ، ايشان محبت كنند و يك راه قانونى پيدا كنند. آن وقت همين آقاى نماينده ، قانون ، ابتدا بر صاحب پرونده منت مى گذارد، سپس به ميزان وجهى كه از وى دريافت مى كند با ژست مجرى قانون ، مشكل لاينحل ارباب رجوع را مثلا حل مى نمايد.
واى بر چنين كارگزار و نماينده قانون ! راستى چقدر، آدم بايد پست و ضعيف باشد تا بابت اجراى قانون و انجام دادن يك امر قانونى از تشكيلات دولت حقوق بگيرد و در لباس قانون ابتدا، ارباب رجوع را به اصطلاح سنگ قلاب كند و كارش را غير قانونى جلوه دهد، آن وقت (جناب ايشان) براى همان كار غير قانونى مثلا راه قانونى پيدا كند تا بتواند از مردم ، بابت همان كار با نام حق الزحمه رشوه بگيرد. چه بسيار مردمى كه روزانه در ادارات و شركت ها گرفتار اين نوع كاركنان خدا نشناسند كه دارند هر روز به بهانه هاى مختلف هم از توبره مى خورند و هم از آخور! آنها به منزله زالوهاى خون آشامند كه خون مردم را مى مكند، آن وقت نام اين كارشان را مى گذارند انجام وظيفه ! اين قبيل كاركنان انتظار دارند، مردم زحماتشان را ارج نهند و قدر آنها را هم بدانند...
معمولا طرز تفكر آنان اين است كه زندگى خرج دارد، بايد پول درآورد تا خوب آن را گذراند. حالا از چه راهى برايشان فرق نمى كند. برخى از آنان به محض اين كه به پست و مقامى مى رسند، حق مردم را فراموش مى كنند و با توجيهات مختلف از بيت المال مى چاپند و خرج زندگى بى در و دروازه شان مى كنند. با آن كه زمانه و زندگى سراسر پند است ، امّا نمى خواهند بفهمند كه سرانجام روزى انتقام پس خواهند داد. آنان اگر چه ممكن است گاهى در دستگاه باز و گسترده دولتى با حيله و نيرنگ ، چند صباحى از مؤ اخذه بگريزند و مجازات نشوند، امّا نمى پذيرند لابد دليلى دارد كه هرچه به دست مى آورند برايشان بركت ندارد. آيا شده يك بار با خودشان خلوت كنند و از خود بپرسند كه با اين پولهاى مردم كه صرف زندگى مى كنند، مى توانند انتظار داشته باشند فرزند سالم و شايسته اى هم داشته باشند؟ آنها در دنياى خود به اشكال مختلف تاوان پس مى دهند.
ناشناس با همه غصه اى كه وجودش را مى آزرد به حرف آمد و گفت : آقا، شما با كى حرف مى زنيد؟
سيد كمى درنگ كرد و گفت : نمى دانم ، با تو، با آنها، با خودم ! امّا اين را مى دانم كه خوى آدمى اين است تا در زحمت نيفتد عموما همه اعمالش را بر اساس خواسته نفس خويش توجيه مى كند. اكثر آدم ها آنطور كه خود مى خواهند همه چيز را تفسير مى كنند و زندگى را از عينك شخصى خويش مى بينند. اينها حتى اصرار دارند زشتى اعمالشان را جلوه زيبايى بدهند، امّا غافل از اينكه هر عملى عكس العمل خودش را مى طلبد. بارها اتفاق افتاده كه اين قبيل آدم ها در بن بست عجيبى افتادند، امّا هيچ وقت به روى خود نياوردند كه دليل اين همه نابه سامانى زندگى شان چيست ، مثلا با اين همه درآمدى كه دارند چرا بايد گرفتار تنگى معيشت و يا دچار دردسرهاى ديگر شوند و...
ناشناس دنباله آن را گرفت و گفت : آنها با تارهاى ضخيمى كه به دور خود تنيده اند، هيچ وقت معناى درست حيات را درك نمى كنند تا وقتى كه مرگ فرا رسد و پرونده زيستن در دنياى مادى شان بسته شود. اينها بعد از مردن تازه خواهند فهميد چه اتفاقى افتاده است !