١٠ - اعتراف و عبرت باعث تخفيف عذاب
سيد بعد از هر ديدار و ديدن مناظر مختلف شكنجه ارواح ، هاج و واج مى شد و نمى دانست چه كند و به كجا برود. او همين طور كه به حال آن تبه كاران مى انديشيد ولى مى ديد نمى تواند گره اى از مشكل اين درماندگان بگشايد، غم جانكاهى آزارش مى داد. سيد فهميده بود كه فرجام كار خودش هم كمتر از اينها نيست ، اما چون تقريبا به حيات دوباره اش اطمينان داشت هنوز اين نقطه اميد در دلش زنده بود بلكه لااقل از فرصت باقيمانده استفاده كند و جبران گذشته را بنمايد.
او وقتى به دقت به اين سايه روشنى هاى بيم و اميد مى انديشيد، ناگهان متوجه شد كه مجددا فضاى برزخ از حالت نيمه تاريكش درآمده و از غلظت دود و بخار آلوده به بوهاى زننده كاسته شده است و چهره آدمكى را كه تا چند لحظه قبل مشكل مى ديد، اكنون تا حدودى برايش قابل رؤ يت است و از نگاه دردمندانه اش دريافت كه او هم از فراغت به دست آمده كمى احساس آرامش مى كند و نيز مانند ساير گنه كاران خواهان آن است كه رشته گفتگو را با وى قطع نكند، چرا كه همين ارتباطهاى كوتاه با ارواح زندگان و اعترافاتشان در مورد گناهان خود و ديگران تا حدودى از بار سنگين نافرمانى هايش مى كاهد و به سبب عبرتى كه براى زندگان پيش مى آيد تخفيف در عذابشان به وجود مى آيد. بنابراين سيد هم تمايل بيشترى نشان داد كه از سرگذشت اين عالم و سرنوشت ساكنان اين وادى هر قدر كه ممكن باشد اطلاع حاصل كند.
پس گنه كار در حالى كه تازه از فشار عذاب چند لحظه قبل ، كمى خلاص شده بود به سختى خود را به يكى دو قدمى سيد كشانيد و با نفس بلندى كه كشيد، يكى دوبار كله بزرگش را تكانى داد و در ادامه گفتگو با وى گفت : مشاعر و حواس ظاهرى انسان زنده به دليل اين كه متعلق به جسم مادى هستند، قدرت ادراك عالم مجردات و جريانات مربوط به حيات برزخى را ندارند. البته گويا به اين نكته پى برده اى ؟
سيد پاسخ داد: بله ، اما هر چه بيشتر بدانم باز هم كم مى دانم
١١ - برزخ آن روى سكه حقايق
كله بزرگ متكبر در ادامه افشاى راز گفت : زندگان چگونه خواهند دانست كه مراتب شدت عذاب ها چيست
و زنده چه مى داند كه فشار نامرئى قبر چگونه است
سيد با بى حوصلگى در ميان حرفهايش دويد و گفت : همانطور كه گفتى ، اين يكى را خودم هم تا حدودى كشف كرده ام ولى
گناهكار او را با نگاهش وادار به سكوت كرد و تذكر داد كه صبر داشته باش تا معارف ديگرى دستگيرت شود و در پى آن ، كله گنده اش را به سمت او كج كرد و گفت : بله ، آدمى كه در يك محفظه بسته شيشه اى به خارج مى نگرد و چشم مادى او در بستر خاك ، تنها از طريق تكان شاخه هاى درختان و حركت گياهان پى به وجود بادهاى برخاسته مى برد و شدت وزش باد را فقط با تاءثيرات مشهود و اشياى درهم ريخته اى كه به جا مى گذارد ارزيابى مى كند، چگونه مى تواند حقايق تلخ و شيرين جهان نامرئى مجردات را رؤ يت كند.
زمين با سرعت ١٠٧ هزار كيلومتر در ساعت در عرصه آسمان ها، در مدارى كه به امر خدا قرار گرفته ، حركت مى كند و جابه جا مى شود.
با آن كه زمين خود مادى است و سير آن در دنياى مادى صورت مى گيرد، پندار چشم اين است كه زمين ، ساكن و بى حركت است
راستى آيا حواس ظاهرى انسان مى تواند جز بالا و پايين آمدن آب و طوفان برپا شده ، قواى جزر و مد درياها را ببيند؟ چه كسى مى تواند جز فرو افتادن اجسام از بلندى ، قوه جاذبه زمين را با چشم عادى حس كند؟ آيا جدا غير از اين است كه همه اين حقايق كه به چشم ظاهرى نمى آيند از مجردات و از عالم نامرئى هستند، ولى واقعيت دارند و انسان فقط از روى آثار آنها پى به واقعيت هاى آنها مى برد؟ بسيارى از صداهاى بلند و كوتاه كه فقط با اصطكاك دو شى ء مادى ، آن هم در همان حال تماس و ايجاد ارتعاش ، براى قوه شنوايى قابل درك است ، اما وقتى در فضا پيچيد و لحظه اى گذشت و از حوزه گيرايى پرده هاى گوش مادى دور شد، چگونه قابل استماع است ؟ آيا جز اين است كه همان صداهاى موجود چون جاودانه اند، دوباره با كمك دستگاه هاى الكترونيكى صوتى مى توان شنيد؟
وانگهى همه اينها تازه مربوط به دنياى محدود زندگان است ، بنابراين كشف مجهولات نامرئى همان دنياى مادى نيز با كمك ابزار و وسايل همان دنياى مادى ممكن و قابل تحقق است ، اما موضوع كيفر و پاداش جهان آخرت مربوط به دنياى نامحدود است و زمانى حقايق پشت پرده اعمال ، آن چنان هستند، آشكار مى شود كه خود انسان به دنياى نامحدود منتقل و از زاويه نامحدود به حقيقت اعمال يا آن روى سكه حقايق در عالم برزخ بنگرد.
١٢ - ثبت گناه بر اوراق انوار
و آدمك ادامه داد: بله ، انسان تا زنده است ، وقتى گناهى را مرتكب شد، به ميزان اهميت آن ، تنها در همان حال يا كمى بعد، تاءثيرهاى روانى و انفعالات خوش يا ناخوشى جسمى و روحى آن گناه براى وى مشهود است ، ولى بعد از مدتى كه از انجام دادن آن گذشت ، به نظرش مى رسد همه آنها محو و نابود و همه چيز تمام شده است ، غافل از اين كه اگر چه اين قواى ظاهرى ، قدرت و ادراك حالات خوش و ناخوش و عظمت و وسعت آنها را در آن ها و لحظه هاى بعدى ندارند و آنچه را كه در همان حال حس مى كنند، محدود و متناسب با قواى ظاهرى محسوس و محدود است كه روح هم تا وابسته به همان بدن زنده است ، چون ادراكاتش با همان قواى ظاهرى صورت مى گيرد لذا محدود است اما همين كه از زندان تن گريخت به جايگاه اصلى اش بازگشت ، حقايق عالم را آن طورى كه هست مى بيند و ادراك مى كند و گناه يا هر عمل انسان كه در حال حيات محدود او صورت گرفته ، چون بر اوراق نامرئى انوار هستى ثبت مى شود تا ابديت جاودانه مى ماند و در جهان ابدى به همان وسعتى ، كه حقيقت بالقوه آنها بوده ، رو مى شود، لذا تاءثير گسترده هر گناه تنها با چشم برزخى و قيامتى ديده و درك مى شود.
سيد گفت : آخر من كه با شمايم هر چند كه نمى توانم تاءثيرات گسترده گناه را خوب لمس كنم ، اما چرا نمى توانم كنه گفتارت را آن طور كه توضيح دادى بفهمم ؟!
گناهكار جواب داد: لابد به تو گفتند كه تو زنده اى ؟ تو و امثال تو هنوز چه دانيد طبقه بندى و عظمت گناهان را؟ تو كه اكنون با لطف خدا اين ارتباط خدا اين ارتباط برايت حاصل شده تازه ، نيم پرده حقايق را مى بينى نه همه آنها را. بگذار واضح تر براى تو بگويم ، آنچه را كه تو ديدى هنوز بخش كوچكى از بى نهايت هاى برزخى است در اين وادى وسيع ، حفره هايى است كه گناهكاران نابخشودنى در تمام اوقات و ايام به شديدترين وجه ، عذاب و كيفر برزخى مى بينند. ماءموران مسؤ ول به چهره هاى خوفناك و به صورت هيولاى باور نكردنى آنها را زير شكنجه دارند. سيماى گنه كاران به تناسب اعمال و عظمت گناهانشان ترسناك است برخى از آنها بر اثر شدت سوزندگى آتش چون آهن گداخته شده اند و برخى ديگر بر اثر پليدى گناه مسخ شده و به صورت يكى از بهايم در آمده اند
سيد پرسيد: منظورتان اين است كه اين چهره هاى حيوانى و هيولايى ، ساخته و پرداخته خود انسان در دنياست ؟
گناهكار پاسخ داد: بله ، درست فهميدى اينها كسانى بودند كه قبلا در دنيا بر اثر استمرار در گناه ، نفس بهيمى خويش را فعال كردند و اين گونه آن را ساخته اند؛ به عبارت ديگر، خداوند براى نفس انسان يك نشئه ملكوتى قرار داده كه نيروهاى خير و شر انسانى و حيوانى آن نشئه پيوسته در جدال و مبارزه اند. پس اگر انسان غافل شد و نفس اماره را آزاد گذشت و نيروهاى حيوانى يا تمايلات انحرافى نفس ، مانند عجب ، تكبر، حسد، خشم و... در باطن آدمى رشد و تقويت يافت و به صورت يك عادت و خوى بهيمى وجودش را فرا گرفت ، آثار آن در همان دنيا تنها در روحيه شخصى انسان پديدار مى شود و در روابط اجتماعى وى نيز تاءثير مى گذارد، ولى در عالم برزخ با همان صورت بهيمى كه با چشم دنيايى مشهود نبود ظاهر خواهد گشت و پيوسته تا قيامت به صورت يك مصاحب مزاحم آزارش خواهد داد.
بنابراين صورت هاى حيوانى و هيولايى ، خلق جديد با ماءمور جدا از نفس انسان نيستند، بلكه همه اينها از قبل در دنيا به تدريج توسط نيروهاى درونى انسان پرورش يافته و همراه او تا اين منزل وجود داشته اند و تنها بعد از خروج روح از بدن در مقابل چشم برزخى وى آشكار شده اند!