فصل سوم : سبب سوزى
سبب سوزى
گاهى انسان در عالم اسباب غرق شده و آنها را مستقل مى پندارد كه خيال مى كند اين آثار و خواص از خود موجودات است و از آن مبدا هستى كه اين آثار مختلف را به اين موجودات بخشيده غافل مى شود. با بودن اسباب دلشاد و با نبودن آن ها اندوهناك مى شود، در اين هنگام خداوند براى بيدار ساختن بندگان دست به سبب سوزى مى زند اسبابى را كه در عالم ماده ضرب المثل هستند مانند - آتش در سوزندگى و كارد در برنده گى - از كار مى اندازد تا معلوم شود اينها از خود چيزى ندارند و اگر رب جليل اراده كند از كار مى افتد.
علىعليهالسلام
مى فرمايد:
عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم
خداوند را به وسيله فسخ شدن تصميم ها و گشوده شدن گره ها، و نقض اراده ها شناختم
اگر قدرتى مافوق نبود، بشر هر چه اراده مى كرد انجام مى داد، اينكه از تصميم اش منصرف مى شود دليلش آن است كه مسخر قدرتى برترى مى باشد و نيز معلوم مى شود انسان بر همه جهات كارهايش احاطه ندارد و آگاهى و قدرتش محدود است
از اين رو سلاطين و حكام جور با وجود قدرت ظاهرى و فراهم بودن اسباب در صدد كشتن و از بين بردن انبياء و مومنين و آثار آنان بر مى آمدند ولى پروردگار آن اسباب را ملغى مى فرمود. فرعون از همان ابتدا مى خواست كه نطفه حضرت موسىعليهالسلام
منعقد نشود و پس از ولادت تصميم گرفت او را بكشد. اما در هر مرحله خداوند توطئه هاى او را خنثى ساخت
چنانچه در سال ولادت حضرت خاتم الانبياء ابرهه از طرف نجاشى با لشكر انبوهى از فيل سواران براى خراب كردن كعبه به سمت مكه معظمه حركت كردند، آنان با توجه به تواناييهاى خود اطمينان داشتند كه به اهداف خود خواهند رسيد. ولى خداوند اسباب شان را ملغى فرمود و هر چه كردند كه فيلها وارد مسجدالحرام شوند، موفق نشدند. از طرف ديگر مرغان كوچكى كه جثه آنها به اندازه پرستو بود و در حالى كه هر يك سه دانه سنگ ريزه به منقار و پاهاى خود گرفته بودند بالاى سر لشگر سايه انداختند و بر سر هر يك از آنها يك دانه از همان سنگ ريزه ها مى انداختند و آنها را مى كشتند بدين ترتيب تمام لشگر ابرهه هلاك شدند
و نيز تُبَّع كه يكى از پادشاهان جهان گشايى يمن بود ضمن يكى از لشكركشيها وارد مكه شد و قصد داشت كعبه را ويران كند. بيمارى شديدى به او دست داد كه اطباء از درمان او عاجز شدند. در ميان ملازمان او جمعى از دانشمندان بودند و رئيس آنها حكيمى بود به نام «شامول» او به تبع گفت : بيمارى تو به خاطر سوء نيت درباره خانه كعبه است و هر گاه از اين فكر منصرف گردى و استغفار كنى شفا خواهى يافت
تبع از تصميم خود بازگشت و عزم كرد خانه كعبه را محترم دارد و هنگامى كه بهبودى يافت پيراهنى از برد يمانى بر كعبه پوشاند. اين لشكركشى و مساله پوشاندن پيراهن كعبه در قرن پنجم ميلادى اتفاق افتاده و هم اكنون در شهر مكه محلى است كه دار التبابعه ناميده مى شود.
امام صادقعليهالسلام
درباره داستان حضرت ابراهيمعليهالسلام
مى فرمايد:
هنگامى كه حضرت ابراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش بيفكنند، جبرئيل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت : آيا نيازى دارى كه به تو كمك كنم ؟ ابراهيم در جواب گفت : آرى اما به تو نه !
جبرئيل به حضرت ابراهيم پيشنهاد كرد (حال كه از من كمك نمى طلبى) پس از خدا نيازت را بخواه
ابراهيم گفت همين قدر كه از حال من آگاه است كافى است
چون رها از منجنيق آمد خليل
|
|
آمد از دربار عزت جبرئيل
|
گفت هل لك حاجه يا مجتبى
|
|
گفت اءما منك يا جبريل
|
لا من ندارم حاجتى از هيچ كس
|
|
با يكى كار من افتاده است و بس
|
گفت با او جبرئيل اى پادشاه
|
|
پس ز هر كس باشدت حاجت بخواه
|
گفت اينجا هست نامحرم مقال
|
|
علمه بالحال حسبى بالسؤ ال
|
گر سزاوار من آمد سوختن
|
|
لب ز دفع او ببايد دوختن
|
مى تواند آتشم گلشن كند
|
|
شعله ها را شاخ نسترون كند
|
من نمى خواهم جز آنچه خواهد او
|
|
حال من مى بيند و مى داند او
|
و سرانجام براى اينكه كار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد كرد، آتش اثر سوزندگى خود را از دست داد و بر او گلستان شد: قرآن مى فرمايد:
(
قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ؛
)
و ما گفتيم اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سالم باش
آرى كسى كه تا اين حد بر خدا توكل كند خداوند متعال نيز او را از گرفتارى ها و سختى ها نجات مى دهد و آتش را تبديل به گلستان مى كند. در اينجا به چند نمونه از عوامل سبب سوزى اشاره مى شود:
١- كفران نعمت
ناديده گرفتن نعمت يكى از عوامل سبب سوزى است
قرآن مى فرمايد:
(
وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ
)
و اگر كفران كنيد، عذاب من شديد است
كفر در اصل به معناى پوشانيدن چيزى است و از آنجا كه شخص ناسپاس در واقع سعى در پوشانيدن ارزش نعمت دارد به عمل او كفران نعمت مى گويند. كفران نعمت به شكل هاى مختلفى است گاه به دور ريختن نعمت است و گاه به فراموش كردن خدا به هنگام روى آوردن به نعمتها و گاه به بهره گيرى انحرافى از نعمت هاى خدا.
كفران نعمت موجب زوال نعمت مى شود زيرا مى دانيم خداوند حكيم است و بى حساب چيزى را به كسى نمى بخشد و بى جهت چيزى را از كسى نمى گيرد آنها كه ناسپاسى مى كنند با زبان حال مى گويند ما لايق اين نعمت نيستيم حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين نعمت را از آنان بگيرد همچون باغبانى كه درختان خشك و آفت زده باغ را از بين مى برد.
قرآن درباره قوم سبا مى فرمايد: آنان قومى بودند كه خداوند انواع نعمتها را به آنان بخشيد، ولى آنان راه كفران نعمت را در پيش گرفتند و نعمتهاى خدا را ناچيز شمرده و عمران و آبادانى و امنيت را ساده انگاشتند و از ياد حق غافل شدند و مست نعمت گشتند و شكر خداوند را بجا نياوردند تا اينكه خداوند به وسيله سيل وحشتناك و بنيان كن سرزمين آباد آنها را به ويرانه اى مبدل ساخت و نعمت هاى خود را از آنان گرفت و آنان چنان پراكنده شدند كه ماجراى زندگى آنها درس عبرتى براى جهانيان شد.
قرآن براى آنها كه ناسپاسى نعمت مى كنند مثلى زده است :
(
وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّـهِ فَأَذَاقَهَا اللَّـهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ
.)
خداوند (براى آنان كه كفران نعمت كردند) مثلى زده است : منطقه آبادى را كه امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزيشان از هر جا مى رسيد اما نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند؛ و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد.
برخى از مفسرين گفته اند: مثل فوق مربوط به گروهى از بنى اسرائيل است كه در منطقه آبادى مى زيستند و بر اثر كفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.
و برخى ديگر احتمال داده اند كه مثل فوق درباره قوم سبا باشد كه در سرزمين آباد «يمن» مى زيستند و در هر حال مثل فوق حكايت از وجود يك واقعيت عينى خارجى مى كند و هشدارى است براى همه افراد و ملتهايى كه غرق نعمت هاى الهى هستند تا بدانند هر گونه اسراف و تبذير و تضييع نعمتها جريمه دارد، جريمه اى بسيار سنگين و هشدارى است به آنها كه هميشه نيمى از غذاى اضافى خود را به زباله دانها مى ريزند، هشدارى است به آنها كه براى سفره اى كه سه چهار نفر ميهمان بر سر آن دعوت شده اند معادل غذاى بيست نفر از غذاهاى رنگين تهيه مى كنند و حتى باقيمانده آن را به مصرف انسانهاى گرسنه نمى رسانند.