راز وجود شيطان در عالم خلقت
آدمعليهالسلام
عرض كرد: اى كاش همه آنها را يكسان و يك اندازه مى آفريدى كه داراى يك طبيعت و يك خلقت مى بودند! و رنگها و عمرهايشان يكنواخت بود و از لحاظ رزق و روزى برابر بودند تا برخى بر برخى ديگر ستم نمى كردند و هيچگونه حسد و كينه و اختلاف در ميانشان پيدا نمى شد!
خداى عزوجل فرمود: اى آدم به وسيله روح من سخن گفتى و به سستى طبيعتت ، خود را به زحمت انداختى نسبت به چيزى كه در آن علم ندارى
من خالق دانا و توانا هستم ، براساس دانائيم خلقت آنها را مخالف يكديگر ساختم و فرمانم در ميان آنها به سبب مشيّتم جارى شود تا به سوى تدبير و تقدير من بگرايند. خلقت من دگرگونى نپذيرد همانا جن و انس را آفريدم تا عبادتم كنند و بهشت را براى كسى آفريدم كه اطاعت و عبادتم كند و از پيغمبرانم پيروى نمايد و باك ندارم
و دوزخ را براى كسى آفريدم كه به من كافر شود و از پيغمبرانم متابعت نكند و باك ندارم و ترا و ذريّه ات را آفريدم بدون اينكه احتياجى به شما داشته باشم بلكه ترا و آنها را آفريدم تا آزمايشتان كنم كه كدامين شما در زندگى و پيش از مُردنتان نيكوكارتر هستيد! از اين جهت دنيا و آخرت و زندگى و مرگ اطاعت و معصيت و بهشت و دوزخ را آفريدم و در تقدير و تدبير خود اينگونه اراده كردم به علم نافذى كه نسبت به آنها دارم ، ميان صورتها و پيكرها در رنگها و عمرها و روزى ها و اطاعت و معصيتشان تفاوت و اختلاف انداختم آنها را به ، شقى و سعيد، بينا و نابينا، كوتاه و بلند، خوش سيما و زشت ، دانا و نادان ، توانگر و مستمند، فرمانبر و نافرمان ، سالم و بيمار، زمين گير و بى آفت تقسيم نمودم تا سالم به ناتندرست بنگرد و مرا به سبب عافيتش شكر گزارد و ناتندرست به سالم بنگرد و دعا كند و از من بخواهد كه او را عافيت بخشم و بر بلاى من صبر كند تا از عطاى جزيل خود به او ثواب دهم ، و توانگر به فقير بنگرد و سپاس و شُكر من به جاى آورد و فقير به توانگر بنگرد و دعا كند و از من بخواهد.
و مؤمن به كافر بنگرد و بخاطر آنكه هدايتش كرده ام سپاسگزارى كند.
از اين جهت آنها را آفريدم تا در خوشى و ناخوشى و عافيت و گرفتارى و عطا و مُنعم ، آنها را آزمايش كنم
منم خداى مالك توانا، من حق دارم همه آنچه را كه مقدر كرده ام طبق تدبير، مجزى سازم و حق دارم آنچه را خواهم آنگونه كه مى خواهم تغيير دهم و بعضى از آنچه را موخر داشته ام مقدم دارم و برخى را كه مقدم داشته ام موخر كنم
منم خدايى كه هر چه اراده كنم انجام دهم و از آنچه كنم بازخواست نشوم و من مخلوقم را از آنچه كنند بازخواست نمايم
»
روايتى كه مورد مطالعه قرار گرفت بطور بنيادى ، وجود تفاوت هاى فردى را به خوبى مورد بررسى قرار داده است و ثابت مى كند كه همواره بايد تفاوت ها در ميان انسانها وجود داشته باشند تا زندگى اجتماعى آنان بطور منظم تداوم داشته باشد.
در جامعه ، افراد غنى و افراد نيازمند بايد وجود داشته باشد تا آنها در تعامل اجتماعى و اقتصادى يكديگر قرار گيرند و زندگى همه افراد براساس نياز به يكديگر جريان داشته باشد. تفاوتهاى فردى بايد همواره در بين انسانها وجود داشته باشد زيرا كه تفاوت هاى فردى يكى از نيازهاى اجتماعى انسانها مى باشد اگر همه انسانها با هم برابر بودند و هيچ كس بر ديگرى برترى نداشت ، روحيه همكارى و معاضدت از بين انسانها رخت برمى بست و انسانها تمايل به اجتماعى بودن و اجتماعى زيستن را از دست مى دادند زيرا هيچ كس خود را به ديگرى نيازمند احساس نمى كرد.
نكته بسيار مهم ديگرى كه در اين روايت قابل بررسى مى باشد، عبارت از آن است كه براساس اقرار همه انسانها در اين عالم ، همه افراد، موحد و مسلمان مى باشند؛ زيرا قبل از اينكه متولد بشنود، در پاسخ كلام خداى تعالى كه فرمود؛ آيا من خداى شما نيستم ؛ جواب مثبت داده اند و موحد شده اند.
روايتى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
به بررسى اين موضوع پرداخته است
در تفسير قمى از پدرش از ابن عمير از ابن اسكان و از امام صادقعليهالسلام
روايت شده كه گفت : از آن جناب پرسيدم اشهادى كه در آيه :
(
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَـٰذَا غَافِلِينَ
)
(اعراف ، ١٧٢)
«و چون پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را بيرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت كه : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند بلى»
آيا مشاهده آنها بطور عينى بوده است ؟
امام بزرگوارعليهالسلام
فرمودند:
آرى ، چيزى كه هست مردم خصوصيات آن موقف را فراموش كرده اند و تنها معرفت را از دست نداده اند و بزودى آن خصوصيات به يادشان خواهد آمد و اگر آن معرفت را هم فراموش مى كردند احدى نمى فهميد كه خالق و روزى دهنده او كيست اشخاصى كه در اين موقف كافر شدند، كسانى هستند كه در آن نشاءة ايمان نياوردند و اقرارشان زبانى بوده است و همان كسانى هستند كه خداوند در حقشان فرموده است :
(
فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ
)
(اعراف ، ١٠١)
«ايمان نخواهند آورد به چيزى كه در سابق آن را تكذيب كرده بودند
»
زمانى كه خداوند متعال از انسانها به ربوبيّت خود پيمان گرفت ، همه آنها به اين سؤ ال پاسخ مثبت دادند اهل ايمان با زبان و قلب خود به آن اعتراف نمودند ولى كافران تنها به زبان خود بدان اقرار كردند.
يكى از علل عدم گرايش كافران به ايمان ، همين عامل است اما با توجه به اين موضوع ، حتى كافران نيز در لحظات سخت و بحرانى به ياد خدا مى افتند و از او استمداد مى طلبند.
در روايات اسلامى مسئله گرايش انسانها به توحيد، بطور مكرر بيان گرديده است روايت بسيار جالبى از پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآلهوسلم
در اين زمينه وجود دارد كه روشنگر بحث ما مى باشد.
آن بزرگوار مى فرمايند:
هر كودكى با فطرت خود متولد مى شود يعنى آن فطرتى كه آگاهى دارد به اينكه خداى عزوجل خالق اوست خداى تعالى مى فرمايد:
(
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّـهُ
)
(زخرف ، ٨٧)
«اگر از آنها بپرسى چه كسى شما را خلق كرده است ، گويند خدا
»
اين روايت نيز به خوبى ثابت مى كند كه انسانها داراى سرشت توحيدى مى باشند و فطرت آنها براساس توحيد بنا نهاده شده است و هر زمان از كسى سؤ ال شود، چه كسى شما را خلق كرده است ؟ جواب آنها يك كلمه بيشتر نيست و آن اقرار به ربوبيت خداوند متعال مى باشد. پاسخ دادن به اين سؤ ال ، براساس وجود پيمانى است كه در عالم ذرّ از هر انسانى اخذ گرديده است و هيچ كس نمى تواند آن پيمان را ناديده بگيرد.
روايت بسيار ارزشمند ديگرى از پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآلهوسلم
بيان گرديده است كه اهميت ماجراى عالم ذرّ را مورد تاءييد قرار مى دهد.
آن بزرگوار مى فرمايند:
هر كودكى با فطرت توحيد متولد مى شود، ليكن اين والدين او هستند كه كودك را يهودى يا مسيحى تربيت مى كنند.
اين روايت نيز به خوبى بيان مى دارد كه همه انسانها داراى فطرت پاك توحيدى مى باشند و آن براساس اقرارى است كه در عالم اَلَست در پاسخ خداى متعال بدان اعتراف كرده اند.
راز وجود شيطان در عالم خلقت
بدون ترديد مطالعه و شناخت شيطان يكى از اسرارآميزترين موضوع راز آفرينش مى تواند بشمار آيد؛ به لحاظ اينكه خداوند متعال اين موجود اسرارآميز را به سبب تكامل انسان بر وى گمارده است تا او بتواند در مقابل وسوسه هاى بيشمار او ايستادگى و مقاومت نمايد و بدين وسيله تكامل روحى خود را افزايش دهد.
وقتى انسانى ضعيف در مقابل فرد نيرومندى قرار گيرد، تلاش مى كند خود را تقويت نمايد تا توانايى مقابله با چنين فردى را داشته باشد.
شيطان كه در بدو امر قوى تر از انسان است و قَسَم خورده است كه تمام بندگان را به سوى آتش روانه سازد، بدون ترديد، انسانى مى طلبد كه از هر لحاظ در مقابل اين دشمن نامرئى ، ايستادگى و مقاومت نمايد تا بر وى غلبه كند و خود را از آتش جهنم خلاصى بخشد.
ممكن است سئوالى در ذهن كسى خطور كند كه اصلا چرا خداوند متعال شيطان را آفريده و دشمنى انسان را در نهاد او بوجود آورده ، تا وى را به سوى پرتگاه جهنم بكشاند؟
در پاسخ بايد گفت كه شيطان جز وسوسه كار ديگرى انجام نمى دهد و تنها سلاح او وسوسه اى است كه در قلبها ايجاد مى نمايد. اما بايد دانست كه خداوند متعال براى انسان اراده اى آهنين عطا فرموده است كه به نحو چشمگيرى مى تواند در مقابل وسوسه هاى شيطان ايستادگى و مقاومت نمايد و بدين وسيله تاءثير وسوسه هاى او را بى اثر سازد.
فردى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
سئوال كرد:
اين از حكمت خداست كه براى خود دشمنى بوجود آورد، با اينكه قبلا دشمنى نداشت شيطان را بنا به عقيده شما آفريد و او را بر بندگان خود مسلط كرد كه مردم را تشويق به مخالفت خدا مى كند، و آنقدر به او قدرت داد كه مى تواند در دلهاى ايشان رسوخ نمايد و در آنها وسوسه كند و درباره خدا، ايشان را به شك اندازد و از دين منحرفشان كند، بطورى كه گروهى منكر خدا شوند و غير او را بپرستند.
چرا اين دشمن را بر بندگان مسلط گردانيد و به او اجازه گمراه كردن ايشان را داد؟
آن بزرگوار فرمودند:
«اين دشمنى كه گفتى ، عداوتش موجب زيان ، و دوستيش سبب نفعى نمى گردد، دشمنيش نقص در ملك خدا بوجود نمى آورد و دوستيش موجب افزايشى نمى گردد. از دشمنى بايد ترسيد كه قدرتى داشته باشد و موجب سود و زيان گردد. اگر اراده كند، بتواند متصرف شود و يا قدرت را از او سلب نمايد.
اما خدا شيطان را (بدين سبب) آفريد تا او را بپرستد و به وحدانيتش اقرار نمايد. در همان زمانى كه او را آفريد، مى دانست چكاره خواهد شد.
شيطان سالها با ملائك به عبادت خدا مشغول بود تا خدا به وسيله سجده بر آدمعليهالسلام
او را آزمايش كرد. شيطان از روى رشك و حسد و شقاوت ، از سجده كردن امتناع نمود.
خداوند او را لعنت كرد و از ميان ملائك خارجش نمود و ملعون و مطرود به زمين فروفرستاد.
شيطان از آن زمانى كه دشمن آدمعليهالسلام
و فرزندانش شد، جز وسوسه و تشويق به كارهاى بد، قدرتى بر آنها ندارد.
او با همه سرپيچى و مخالفتى كه نمود، باز اقرار به خداوندى خدا داشت
»
براساس كلام ارزنده مولاى بزرگوارعليهالسلام
مى توان دريافت كه وجود شيطان لازمه خلقت انسان است ؛ زيرا زمانى كه خداوند متعال شيطان را خلق فرمود، آگاهى داشت كه او چگونه موجودى خواهد شد و مى دانست كه دشمنى شيطان نه تنها به انسان ضررى ندارد بلكه به سود وى نيز مى باشد؛ زيرا انسان در مقابل وسوسه هاى او قوى تر مى شود و مراحل تكامل را سريعتر مى پيمايد.
براى تحليل مؤ ثر نبودن وسوسه شيطان در سرنوشت انسان آگاه ، بهتر است آن را بطور عميق تر مورد بررسى قرار داده تا متوجه گرديم كه وجود شيطان لازمه خلق انسان مى باشد.
مى دانيم كه شيطان از گروه جن مى باشد و كلام خداوند متعال نيز گواه اين حقيقت مى باشد كه مى فرمايد:
(
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ
)
«و آنگاه كه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد، همه (فرشتگان) سجده كردند مگر ابليس ، كه از جنيان بود» (كهف ، ٥٠)
علاوه بر اين ، روايات متعددى نيز وجود دارد كه اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.
جميل بن دراج گويد؛ از مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
سؤ ال كردم ؛ آيا ابليس از ملائك بود و يا ماءمور بعضى از امور آسمان بود؟
آن بزرگوار فرمودند:
«(ابليس) از ملائك نبود ولكن ملائك او را از جنس خود مى پنداشتند، و خدا مى دانست كه او از آنها نيست و در آسمان ماءموريتى نداشت و داراى شخصيت و احترامى هم نبود.
»
اين روايت نيز بطور صريح بيان مى دارد كه شيطان از گروه جن بوده است و به سبب عبادت زيادى كه داشت ، ملائك تصور مى كردند كه او از زمره آنان مى باشد.
گروه جن ، موجوداتى هستند كه قبل از انسان خلق شده اند. به عبارت ديگر، زمانى كه آدمعليهالسلام
خلق شد، گروه جن و شيطان وجود داشتند و مطابق كلام مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليهالسلام
ابليس ، شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود. بر همين اساس مى توان دريافت كه گروه جن ، خيلى پيشتر از خلقت انسان در روى زمين خلق شده بود.
اما بايد دانست كه گروه جن تنها ابليس و موجوداتى شبيه او اطلاق نمى شود، بلكه جن داراى مفهومى بسيار عميق تر است
روايتى از پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآلهوسلم
مؤ يد اين حقيقت مى باشد. آن بزرگوار مى فرمايند:
«خداوند عزوجل ، جن را سه قِسم آفريده ؛يك قسم ، مارها و عقربها و حشراتند،
و قسم ديگر، مانند باد در هوا روانند،
و قسم ديگر، حساب و عقاب دارند...
»
براساس كلام پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآله
جن ها داراى سه گروه مى باشند:
١ - حيواناتى مانند عقرب و مار و حشرات موذى كه با انسان رابطه مثبتى ندارند و اگر با انسان تماس پيدا كنند، موجب هلاكت وى مى گردند.
٢ - موجودات بسيار ريزى كه در هوا معلق مى باشند و به چشم غيرمسلح انسان قابل مشاهده نيستند و اگر با انسان تماس داشته باشند موجب بيمارى و حتى مرگ وى مى گردند. براساس مطالعات دانشمندان زيست شناس كه با ميكروسكوپ كار مى كنند، جهان اسرارآميزى در درون اين جهان نهفته است كه براساس قوانينى اداره مى شود و چشم انسان قادر به مشاهده اين جهان نيست ، اما يافته هاى دانشمندان ثابت مى كند كه اين جهان اسرارآميز وجود دارد.
خداوند متعال در اين جهان ناشناخته ، موجودات بسيار ريزى خلق فرموده است كه با زندگى عادى انسان سازگارى ندارند و اگر به زندگى انسان حمله ور شوند، او را بيمار مى سازند و يا او را به هلاكت مى رسانند. اين موجودات بسيار ريز، ميكروب ها و ديگر موجودات ميكروسكوپى مى باشند.
بنابراين موجوداتى كه با انسان سازگارى ندارند و اگر در درون انسان مستقر شوند، به او صدمه مى رسانند، گروه دوم جن ها هستند.
روايات متعددى وجود دارد كه موجودات ميكروسكوپى را كه مولد بيمارى مى باشند، جن معرفى نموده است روايت ارزشمندى از پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآلهوسلم
مؤ يد اين حقيقت مى باشد.
آن بزرگوار مى فرمايند:
«ريشهاى خود را شانه كنيد و ناخن هاى خود را كوتاه سازيد؛ زيرا شيطان ميان گوشت و ناخن روان است
»
٣ - جن هايى مانند ابليس كه مخالف انسان هستند و همواره مى خواهند او را گمراه سازند.
اما بايد توجه داشت ، همانگونه كه موجودات گروه دوم ، يعنى ميكروبها، عامل تقويت جسمى انسان مى باشند؛ زيرا اگر ميكروبى وارد بدن انسان گردد، بدن تلاش مى كند كه در مقابل او واكنش نشان دهد و اين عمل موجب تقويت جسم انسان مى گردد.
عمل ابليس هم نظير عمل ميكروبها مى باشد و وجود وسوسه او در قلب انسان ، موجب تقويت روحى او مى گردد.
وجود شيطان در اكوسيستم حياتى انسان همانند وجود دى اكسيد كربن در اكوسيستم طبيعت لازم و ضرورى است همانگونه كه وجود دى اكسيد كربن براى تنفس انسان مضر است ، اما اگر در جهان وجود نداشته باشد، زنده بودن انسان نيز امكان پذير نخواهد بود.
وجود شيطان نيز بظاهر با خلقت انسان در تضاد است ، اما وجود او لازمه خلقت انسان مى باشد و بدون وجود او خلقت انسان ناقص خواهد بود.
بر همين اساس مى توان گفت كه خلقت ابليس در جهان نه تنها بيهوده نيست ، بلكه لازمه خلقت انسان نيز مى باشد.
بنابراين مى توان دريافت كه هدف شيطان از وسوسه نمودن انسان ، آن است كه او را از راه مثبتى كه انتخاب كرده است ، گمراه نمايد.
اما انسان كه داراى اراده مى باشد، به خوبى مى تواند در مقابل وسوسه هاى او مقاومت نمايد و بدين وسيله خود را به مراحل والاى تكامل برساند. به عبارت بهتر، مى توان گفت كه راه رسيدن به مراحل والاى تكامل ، پيروز شدن بر وسوسه هاى شيطان و نفس اماره مى باشد و اين عامل كه سد راه رسيدن به تكامل انسان است ، بيهوده مقرر نگرديده است
وسوسه شيطان از ابتداى خلقت انسان وجود داشته است ؛ زيرا كه اولين انسان ، يعنى آدمعليهالسلام
و حوا در معرض وسوسه شيطان قرار گرفته اند.
روايتى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
اين موضوع را مورد بررسى قرار داده است على بن ابراهيم از آن بزرگوار روايت مى كند كه فرمودند:
«پس از آنكه آدم از بهشت بيرون شد، جبرئيل بر او نازل گرديد و گفت ؛ مگر نه اين بود كه خداوند تو را به دست خود آفريد و از روح خود در تو دميد و ملائك را به سجده بر تو واداشت و كنيز خود، حوا را همسرت كرد و در بهشتت جاى داد و همه آن را بر تو مباح نمود.
و مگر نه اين بود كه تو را خطاب نموده و از خوردن آن درخت نهى فرمود؟
با اين حال چرا از آن خوردى و خدا تعالى را نافرمانى كردى ؟
آدمعليهالسلام
گفت ؛ چه كنم ، ابليس فريبم داد و قَسَم خورد كه من خيرخواه تو هستم ! و من كجا گمان مى كردم كه يكى از مخلوقات خدا، به اسم خدا به دروغ سوگند ياد كند؟
»
ايجاد وسوسه شيطان در قلب هر انسانى وجود دارد، حتى پيامبران نيز از اين قاعده مستثنى نيستند و آنان نيز همواره در معرض وسوسه هاى او قرار دارند، اما به لحاظ اينكه پيامبران در مراحل والاى تكامل ايمان هستند، وسوسه هاى شيطان بر آنها نمى تواند مؤ ثر باشد.
روايتى از پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآلهوسلم
مؤ يد اين حقيقت مى باشد. آن بزرگوار مى فرمايند:
«هيچ يك از شما نيست مگر آنكه براى او شيطانى مقرر است
عرض كردند، يا رسول اللّه آيا براى شما هم شيطانى هست ؟
فرمودند؛ بلى ، براى من هم (شيطانى وجود دارد) جز آن كه خداوند عزوجل مرا يارى نموده و شيطانم تسليم من شده است و غير از نيكى و خير از من خواهشى نمى كند.
»
بر همين اساس مى توان دريافت كه وسوسه شيطان در قلب هر انسانى وجود دارد و هر اندازه ، فردى از تكامل نفسانى والاترى برخوردار باشد، تاءثير اين وسوسه در قلب او كم رنگ تر خواهد بود.
وسوسه شيطان در قلب انسانها داراى مراحلى است و وجود همين مراحل ثابت مى كند كه اين وسوسه ها به منظور تكامل در قلب انسان پديد مى آيد.
در قرآن كريم ، مراحل وسوسه شيطان از زبان خود او اينگونه بيان گرديده است :
(
قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿
١٦ ﴾ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ
)
«(شيطان) گفت : (خدايا) از آنجا كه مرا فريفتى ، بر سر راه مستقيم تو در كمين آنان (بندگان) مى نشينم آنگاه از پيش و پس و راست و چپشان به سراغشان مى روم و بيشترشان را سپاسگزار نخواهى يافت .»
وسوسه هاى شيطان در اين آيات بطور سمبليك بيان گرديده است شيطان براى انحراف انسانها از مقابل ، پشت سر، طرف راست و طرف چپ در قلب انسان وسوسه مى كند.
براى فهم اين القائات كه از طرف شيطان صورت مى پذيرد، تفسير مولاى بزرگوار، امام باقرعليهالسلام
را مورد بررسى قرار مى دهيم
آن بزرگوار در تفسير اين آيات مى فرمايند:
«منظور از اينكه از مقابل آنان درمى آيم اين است كه آخرت را در نظرشان موهوم مى سازم
و منظور از اينكه از پشت سرشان درمى آيم ، اين است كه آنان را امر مى كنم به اينكه اموال را جمع كرده و از دادن حقوق واجب خدا، خوددارى كنند و آن را به وارث خود بگذارند.
و منظور از اينكه از طرف راست آنان درمى آيم ، اين است كه دين آنان را به وسيله جلوه دادن گمراهى ها و آرايش شبهات و شك ها، تباه سازم
و منظور از اينكه از طرف چپ آنان درمى آيم ، اين است كه لذتها را آن قدر مورد علاقه آنها قرار مى دهم كه محبتشان به آن بيش از هر چيز ديگر باشد.
»
ابعاد وسوسه و القائات شيطان بطور كامل در اين آيه و تفسير آن وجود دارد. دامنه وسوسه هاى شيطان در چهار بُعد خلاصه مى شود كه هر بُعد آن يكى از وسوسه هاى او را مورد بررسى قرار مى دهد.
بررسى اين آيات و تفسير آن از زبان مولاى بزرگوارعليهالسلام
به خوبى ثابت مى كند كه وسوسه شيطان در قلب انسان مراحلى را مى پيمايد و هر اندازه انسان در طريق شناخت حق قدم برمى دارد، با مرحله اى از وسوسه شيطانى مواجه مى گردد و اين خود دليل ديگرى است كه تاءييد مى كند وجود شيطان بمنظور تكامل نفسانى انسان خلق گرديده است
نكته بسيار مهمى را كه در وسوسه شيطان مى توان مورد بررسى قرار داد، عبارت از آن است كه خود انسان در غلبه شيطان بر نفسش ، نقش اساسى دارد. به عبارت ديگر، اين خود انسان است كه با مرتكب شدن برخى اعمال ، مستوجب فرورفتن در وسوسه شيطان مى گردد.
در مبحث علت وسوسه شيطان در قلب آدمعليهالسلام
مشاهده كرديم كه خود آدمعليهالسلام
براساس غبطه و حسدى كه در قلبش پديدار گشت ، مستوجب وسوسه شيطان گرديد.
اين قانون در تمام وسوسه هاى شيطان به نحو چشمگيرى قابل بررسى مى باشد؛ زيرا تا زمانى كه انسان مرتكب خلافى نشود، وسوسه شيطان در قلب او ايجاد نمى شود؛ اما زمانى كه فرد مرتكب خلاف گرديد، مستوجب وسوسه شيطانى مى گردد.
بطور مثال ، هر كس تا زمانى كه نگاه شهوت آلود نسبت به نامحرمى نداشته باشد، وسوسه شيطان در اين زمينه ، در قلبش پديدار نمى گردد، اما زمانى كه فرد مرتكب اين عمل شد، شيطان در قلب او به وسوسه گرى مى پردازد و سعى مى كند كه از اين طريق او را گمراه سازد.
روايتى از پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآلهوسلم
بطور تلويحى مؤ يد اين حقيقت مى باشد.
آن بزرگوار مى فرمايند:
«خداوند، ياور قاضى است تا موقعى كه ستم نكند، وقتى ستم كرد خدا او را رها مى كند و شيطان قرين او مى شود.
»
اين روايت به خوبى ثابت مى كند كه علت غلبه وسوسه شيطان در قلب هر انسانى ، در عمل او نهفته است و تا زمانى كه فرد مرتكب خلافى نگرديده باشد، شيطان جراءت نمى كند كه به او نزديك شود، اما وقتى كه مرتكب خلافى گرديد، شيطان براساس عمل او در قلبش به وسوسه گرى مى پردازد.
روايتى ديگر از مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
اين موضوع را مورد تاءييد قرار مى دهد. آن بزرگوار مى فرمايند:
«شيطان قدرت ندارد در قلب آدمى وسوسه كند مگر موقعى كه وى از ياد خدا روى گرداند، امر الهى را خوار شمارد، در گناه مستقر گردد و فراموش كند كه خداوند از سرش آگاهى دارد.
»
براساس مولاى بزرگوارعليهالسلام
نيز مى توان دريافت كه علت وسوسه شيطان در اعمال خود فرد نهفته است و تا انسان مرتكب خلافى نگردد، شيطان توانايى وسوسه در قلب او را ندارد.
وظيفه انسان در چنين مراحلى ، طلب مغفرت و پناه بردن به خداوند متعال مى باشد؛ زيرا در چنين شرايطى ، انسان آگاه بايد بيشتر خود را ملامت كند تا شيطان را مورد لعن و نفرين خود قرار دهد؛ زيرا اين خود او بوده است كه موجب سيطره وسوسه شيطان گرديده است بدين لحاظ، پيامبر بزرگوارصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرموده اند:
«شيطان را دشنام نگوييد. از شرّ او به خدا پناه بريد.
»
بحث شيطان و وسوسه گريهاى او در قلب انسانها بسيار دامنه دار مى تواند باشد. اما همين مختصر، خود مى تواند در شناخت شيطان و وسوسه هايش گام مؤ ثرى باشد.
فرزندان آدمعليهالسلام
زندگى فرزندان آدمعليهالسلام
نيز يكى از اسرارآميزترين راز آفرينش بشمار مى رود؛ زيرا تحليل زندگى آنها بدون شواهد معتبر، قدرى مشكل به نظر مى رسد. اما آنچه مسلم است ، اولين فرزندان آدمعليهالسلام
و حوا، هابيل و قابيل بوده اند.
شرح ماجراى دو فرزند آدمعليهالسلام
در قرآن كريم بيان گرديده است
چگونگى اين ماجرا در سوره مائده ، آيات ٢٧ الى ٣١، مورد بررسى قرار گرفته است
خداى متعال در اين سوره مى فرمايد:
(
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ
).
داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنان بخوان زمانى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) خود انجام دادند، از يكى (هابيل) پذيرفته شد و از ديگرى (قابيل) پذيرفته نشد.
قابيل گفت : به خدا سوگند تُرا خواهم كُشت ! هابيل گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خداوند تنها از پرهيزگاران (اعمالشان را) مى پذيرد.
(
لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّـهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ
).
اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى ، من دست به قتل تو نمى گشايم ، زيرا من از پروردگار جهانيان مى ترسم
(
إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ
).
من مى خواهم با گناه من و گناه خودت (به سوى خداى متعال) بازگردى و از دوزخيان گردى و اين است سزاى ستمكاران
(
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ
).
پس نفس سركش او (قابيل) را مصمم به كشتن برادر كرد و او (هابيل) را كُشت و از زيانكاران گرديد.
(
فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَىٰ أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ
).
سپس خداوند كلاغى را برانگيخت كه در زمين جستجو مى كرد تا به او نشان دهد چگونه برادر خود را دفن كند. او گفت : واى بر من ، آيا من نمى توانم مانند اين كلاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم ؟ و سرانجام (از كار) خود پشيمان گرديد.
شرح كامل اين ماجراى غم انگيز آغاز نسل انسان ، در كلامى از مولاى بزرگوار، امام سجادعليهالسلام
قابل مطالعه مى باشد.
در تفسير قمى مى گويد: پدرم از حسن بن محبوب ، از هشام بن سالم ، از ابى حمزه ثُمالى ، ثوير بن ابى فاخته نقل كرده كه شنيدم امام سجادعليهالسلام
براى مردانى از قريش حديث مى گفت
فرمودند: وقتى پسران آدمعليهالسلام
قربانى خود را پيش آوردند، يكى از آن دو فربه ترين گوسفندى كه در اختيار داشت ، آورد و ديگرى قدرى خوشه مخلوط از تر و خشك آورد. از صاحب گوسفند، يعنى هابيل ، پذيرفته شد و از ديگرى قبول نشد.
قابيل غضبناك شده و به هابيل گفت : به خدا تو را خواهم كشت !
هابيل گفت : خدا تنها از پرهيزكاران قبول مى كند. اگر تو دستت را به سوى من بگشايى كه مرا بكشى ، من هرگز براى كشتن تو دستم را به سويت نمى گشايم من از خدا، پروردگار جهانيان مى ترسم من مى خواهم تو زير بار گناه من و خود باشى و از دوزخيان گردى و اين پاداش ستمگران است
نفسش كشتن او را جلوه داد ولى او نفهميد چگونه او را بكشد. «ابليس» به او ياد داد كه : سرش را ميان دو سنگ قرار بده و آنگاه سرش را بشكن !
وقتى او را كشت ، ندانست با او چه كند.
دو زاغ آمدند و با هم شروع به زد و خورد كردند و پس از جنگ سختى ، يكى ديگرى را كشت و آنگاه آنكه زنده مانده بود، با چنگال خود گودالى درست كرد و آن زاغ ديگر را در آن دفن نمود.
قابيل گفت : اى واى بر من ! آيا از اين زاغ ناتوان بودم كه جسد برادرم را پنهان كنم ؟!
گودالى كَند و او را در آن دفن كرد و قانون دفن مرده ها از آنجا آغاز شد....
»
ماجراى اولين فرزندان آدمعليهالسلام
آغازگر تعامل انسانها بر روى زمين است آنها براساس ديدگاهى كه داشتند، آغازگر راهى شدند كه بعدها انسانها همين طريق را پيمودند. گروهى عادل و دادگر و گروهى ستمگر شدند و اين از ويژگيهاى نفسانى انسانها مى باشد.
يكى ديگر از مسائل بسيار مهم ديگرى كه در آغاز خلقت انسان اتفاق افتاده و مى تواند بسيار سؤ ال برانگيز باشد، چگونگى توالد و تناسل انسانهاى آغازين است
در اين زمينه روايات متضادى وجود دارد كه تحليل موضوع را بسيار پيچيده و مشكل مى سازد؛ و ازدواج فرزندان آدم را در هاله اى از ابهام فرو مى برد.
رواياتى مبين آن است كه فرزندان آدم ، با دختران او ازدواج كرده اند و بدين وسيله نسل انسان در روى زمين گسترش يافته است اين روايت را صاحب الميزان در كتاب خود بيان نموده است
«در كتاب احتجاج ، از امام سجادعليهالسلام
روايت مى كند كه آن حضرت ضمن گفتارى به مردى قرشى بيان مى داشت و جريان ازدواج هابيل با «بلوزا» خواهر قابيل و همچنين ازدواج قابيل را با «قليما» خواهر هابيل شرح مى داد.
در اين موقع آن مرد قرشى به حضرت گفت :
آيا اين دو برادر با خواهران خود ازدواج كردند؟
امامعليهالسلام
فرمودند: آرى
مرد قرشى گفت : اين كارى است كه امروز مجوس انجام مى دهند!
امامعليهالسلام
فرمودند: مجوس بعد از آنكه خداوند اين عمل را حرام فرمود، مرتكب آن شدند....
»
آنچه كه از اين روايت مى توان فهميد، آن است كه به امر خداى تعالى ، هابيل با خواهر غيرهمزاد خود «بلوزا» كه همزاد قابيل بوده است ، ازدواج كرده است و قابيل نيز با همزاد هابيل «قليما» ازدواج نموده است و اين زمانى بود كه غير از اين دو دختر و پسر موجودى در روى زمين وجود نداشت و اين قانون پس از مدتى ، ممنوع اعلام گرديده است
روايت ديگرى را از مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
مورد بررسى قرار مى دهيم كه در آن طريقه ازدواج فرزندان آدمعليهالسلام
به گونه ديگرى مورد بررسى قرار گرفته است
زراره گويد، از مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
سؤ ال شد كه پيدايش نسل ، از آدمعليهالسلام
چگونه بود و نيز كيفيت توليد نسل از ذريه او به چه نحو صورت گرفته است ؟
سپس سؤ ال كننده گفت : گروهى از مردم مى گويند؛ خداى عزوجل به آدم وحى فرمود كه دخترانش را به نكاح پسران خود درآورد و اين همه مخلوقات ، در اصل از ازدواج خواهران و برادران مى باشند! آيا اين سخن صحيح است ؟
امام بزرگوارعليهالسلام
فرمودند: خدا منزه و مبرا از اين گفتار است كسى كه اين سخن را مى گويد در واقع به اين حقيقت قائل است كه خداى عزوجل ، برگزيدگان از مخلوقات و احباب و انبياء و سفرا و مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات را از حرام آفريده و قدرت نداشته كه خلق را از طريق حلال ايجاد نموده و ايشان را پاك و پاكيزه و طيّب و منزه از هر آلودگى بيافريند....
واى بر اين گروهى كه اعتقادشان چنين است و چنين سخنى مى گويند. آنها از آنچه كه فقهاى حجاز و عراق در آن متفق القول هستند، چقدر بى خبرند.
خداوند تبارك و تعالى ، دو هزار سال قبل از آفرينش آدمعليهالسلام
به «قلم» امر فرمود و آن بر «لوح محفوظ» جارى شد و حكم تحريم خواهران بر برادران و محرمات ديگر را تا روز قيامت ثبت و ضبط نمود.
ما مشاهده مى كنيم كتب چهارگانه آسمانى مشهور در اين عالم را كه عبارتند از: تورات و انجيل و زبور و فرقان ، خداوند متعال مطالب لوح محفوظ را در اين كتابها نهاد و آنها را بر انبياء و فرستادگانش نازل فرمود. تورات را بر موسىعليهالسلام
و زبور را بر داودعليهالسلام
و انجيل را بر عيسىعليهالسلام
و قرآن را بر حضرت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
.
در هيچ يك از اين كتابها آنچه را كه در لوح محفوظ حرام نموده ، حلال قرار نداده است شايسته و سزاوار است بگويم ؛ كسى كه اين مقاله و نظير آن را ايراد كرده ، قصدش تقويت حجج و براهين مجوس مى باشد....
سپس امام بزرگوارعليهالسلام
به بيان كيفيت پيدايش نسل از جناب آدمعليهالسلام
و تكثير ذريه آنها پرداخته و فرمودند:
براى آدمعليهالسلام
هفتاد پشت متولد شد كه در هر پشتى ، يك پسر و يك دختر بود. وقتى كه هابيل به دست قابيل كشته شد، از وقوع اين حادثه ، آدم سخت به جزع آمد و از فراغ هابيل بسيار گريست طورى كه پانصد سال توان تماس گرفتن و نزديكى نمودن با حوا را نداشت
پس از سپرى شدن اين دوران ، با حوا مقاربت نمود. خداوند برخلاف هر بار، تنها «شيث» را به او عنايت فرمود و با وى دومى نبود. اسم شيث «هبة الله» بوده و اولين كسى مى باشد كه در زمين به عنوان وصى تعيين گرديد. بعد از شيث ، خداوند متعال تنها «يافث» را به وى عنايت نمود و با او نيز دومى نبود. وقتى هر دو به سن بلوغ رسيدند خداى عزوجل اراده فرمود با رعايت نمودن آنچه قلم بر لوح محفوظ ثبت و ضبط كرده و نكاح خواهر با برادر را حرام اعلام نموده بود، روز پنجشنبه بعد از عصر، فرشته اى به نام «نزله» به زمين فروفرستاد و به آدمعليهالسلام
امر نمود كه او را به تزويج شيث درآورد و آدم نيز چنين نمود.
سپس عصر فرداى آن روز، فرشته اى ديگر، به نام «منزله» از بهشت به زمين فرستاد و به آدمعليهالسلام
فرمان داد او را به تزويج يافث درآورد و آدم اطاعت نمود.
از ازدواج شيث با حوريه ، پسرى و از تزويج يافث با فرشته ، دخترى متولد شد و پس از به بلوغ رسيدن اين پسر و دختر، خداوند تبارك و تعالى دستور داد دختر يافث با پسر شيث ازدواج كند و پس از اين ازدواج ، انبياء و سفرا از نسل اين دو به عرصه وجود آمدند....
آدمعليهالسلام
كه پيامبر زمان خود بوده ، بدون ترديد از شيوه ازدواج فرزندان خود آگاهى داشته است ؛ زيرا چنين دستورى از جانب خداوند متعال بر وى وحى مى شده است بنابراين دور از حقيقت است كه خداوند متعال دستور نامعقولى در زمينه فرزندان آدمعليهالسلام
صادر فرموده باشد.
از ديدگاه علم وراثت نيز اين موضوع قابل تحليل است ؛ زيرا ازدواج افراد فاميل نزديك ، داراى مخاطراتى است و موجب اختلال در فرزندان خواهد شد.
بر همين استدلال مى توان دريافت كه فرزندان آدمعليهالسلام
به شيوه اى كه در روايت دوم بيان گرديده ، اتفاق افتاده است
روايت ديگرى از مولاى بزرگوار، امام باقرعليهالسلام
بطور تلويحى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد:
طاوس يمانى از مولاى بزرگوارعليهالسلام
پرسيد؛ چه زمانى يك ثلث مردم مُرده اند؟
امامعليهالسلام
فرمودند؛ اى عبدالرحمن ، هيچ وقت يك سوم مردم نمُرده اند. اى پيرمرد! مى خواهى بگويى چه زمانى يك چهارم مردم مُرده اند؟
آن روزى است كه قابيل ، هابيل را كشت (در آن زمان مردم روى زمين) چهار نفر بودند؛ آدم ، حوا، هابيل و قابيل
مرد گفت : كداميك از آن دو پدر مردم جهانند، آنكه كشته شد يا آنكه زنده ماند؟
امامعليهالسلام
فرمودند: هيچكدام پدر مردم (زمين) شيث بود.
با بررسى اين دو روايت ، مى توان دريافت كه در زمان وقوع قتل هابيل به دست قابيل ، مردم زمين چهار نفر بيشتر نبوده اند و زنى جز حوا، در روى زمين وجود نداشت كه هابيل و قابيل با آنها ازدواج كنند. بعد از حادثه قتل هابيل و سپرى شدن زمانى طولانى ، شيث ، متولد مى شود و پس از آن برادرش يافث قدم به جهان مى گذارد.
براساس كلام مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
دو پسر آدمعليهالسلام
با دو حوريه كه به امر خداى تعالى در زمين حضور پيدا مى كنند، نسل انسان در روى زمين گسترش مى يابد و پس از آن حوا داراى دختران و پسرانى مى شود كه به صورت دوقلو متولد مى شوند.
پر واضح است كه اين فرزندان مى توانند با فرزندانى كه يافث و شيث داشته اند، ازدواج نمايند و نسل انسان بدون اشكال از نظر علم وراثت ، در روى زمين گسترش يابد.
و بدين سان از حاصل اين ازدواج ، نسل انسان بر روى زمين گسترش پيدا نمود و انسانها به تدريج روى زمين را پر كردند و چهره زمين را دگرگون نمودند.
زندگى انسان بر روى زمين همواره با مشكلاتى همراه بوده است ؛ زيرا انسان در اين دهكده پهناور، خود را مسئول و متعهد مى داند كه راهى به حقيقت پيدا كند، اما بايد ديد كه او بدنبال كدام حقيقت است ؟
بدون ترديد انسان همواره در اين تفكر است كه خداوند متعال چرا او را آفريده و بر روى زمين مستقر فرموده است ؟
آيا خداوند متعال نيازى به آفريده هايش دارد و اگر به بندگانش نيازمند نيست ، پس هدفش از خلقت آنها چيست ؟
بدون ترديد، خداوند متعال بى نياز مطلق است و هيچگونه نيازى به آفريده هايش ندارد.
پس بايد ديد كه چرا بندگان را آفريد و به آنها دستور داد كه به ستايش و عبادت او بپردازند؟
مولاى بزرگوار، امام صادقعليهالسلام
مى فرمايند:
«خداوند تبارك و تعالى مخلوقاتش را بيهوده نيافريده و آنان را رها شده ، خلق ننموده است ، بلكه آفرينش مخلوقاتش براى نماياندن قدرتش بوده و اطاعتش را بر آنان واجب گردانيده تا آنها را بدين وسيله مستوجب رضوانش نمايد. آنها را نيافريده كه سود به دست بياورد و بدين وسيله دفع ضرر بكند، بلكه آنان را خلق فرمود تا به آنها منفعت برساند و آنها را به نعمت هاى جاودانى واصل گرداند.
»
كلام مولاى بزرگوارعليهالسلام
بيانگر اين حقيقت است كه خلقت انسان در پهنه هستى بيهوده نيست و خداى تعالى انسان را بدون هدف خلق نفرموده است ، بلكه جهان خلقت ، نمايش قدرت پروردگار متعال است بطوريكه خداى تعالى از خلقت جهان هستى داراى هدفى است
براساس كلام مولاى بزرگوارعليهالسلام
هدف خلقت ، رساندن انسانها به سعادت جاودانه است
اما بايد ديد كه رسيدن به اين سعادت ، چگونه امكان پذير مى باشد؟