راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ0%

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: تقى ژاله فر
گروه: مشاهدات: 17511
دانلود: 3287

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17511 / دانلود: 3287
اندازه اندازه اندازه
راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مطالعه قضا و قَدَر

براساس مطالعه در زمينه قانون حاكم بر خلقت مى توان دريافت كه بر نظام خلقت از كوچكترين ذرات عالم تا بزرگترين آنها قانون خداوند متعال حاكم مى باشد و اگر لحظه اى خداى تعالى نظر لطفش از اين جهان برتابد، جهان و هرچه در او هست دگرگون خواهد گرديد.

مطالعه قوانين حاكم بر عالم ، براساس يافته هاى دانشمندان تا عصر ما، تنها بخشى از قانون حاكم بر جهان را مد نظر قرار داده است و بشر تا سطح توان علمى خود توانسته است راز اين قوانين را كشف نمايد. اما بايد توجه داشت كه بر جهان ، قوانينى حاكم است كه علم دانشمندان زمان ما نيز نمى تواند بر آنها احاطه يابد، مگر اينكه اين قوانين را براساس آيات نورانى قرآن كريم و روايات اسلامى مورد بررسى قرار دهيم

همچنان كه بر جهان مادى ما قوانين خداى متعال حاكم است ، حكومت قانون خداى تعالى در زندگى و رفتار انسان ها نيز جارى مى باشد. مطالعه قوانينى كه در اين زمينه از طريق روايات اسلامى ارائه گرديده است ، درستى اين موضوع را مورد تاءييد قرار مى دهد.

قوانين حاكم بر خلقت ، چه بر عالم ماده و چه بر رفتار انسانها، داراى يك خاستگاه مى باشد؛ زيرا كه همه آنها براساس قانون خداى تعالى تدوين يافته است

مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

«بر امور واقع نشده به آنچه واقع شده است ، استدلال نما و با مطالعه قضاى تحقق يافته ، حوادث تحقق نيافته را پيش بينى كن ؛ زيرا كه امور جهان همانند يكديگرند....(٥٩) »

همچنان كه قانون خداى تعالى بر تمام ذرات كوچك و بزرگ عالم حاكم است ، بر زندگى انسانها نيز حاكم مى باشد كه اين قوانين را با عنوان قضا و قدر مورد مطالعه قرار خواهيم داد.

يكى از قوانين بسيار مهم كه حاكم بر خلقت جهان مى باشد، قانون قضا و قدر است موضوع قضا و قدر يكى از مسائل بحث انگيز انسان در طول تاريخ بوده است و چون انسانها از چگونگى و كيفيت آن بى اطلاع بوده اند، از طريق حقيقت منحرف شده و گاهى به جبر معتقد شده اند؛ زيرا بحث قضا و قدر از قوانين پيچيده اى است كه علم انسان به آسانى نمى تواند به تحليل آن بپردازد و بدون تمسك جستن به علم الهى ، امكان بحث در اين زمينه وجود ندارد.

از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام از موضوع قدر سؤ ال كردند؛ آن بزرگوار فرمودند:

«راهى است تاريك ، آن را مپيمائيد؛ و دريايى است ژرف ، وارد آن نشويد؛ و رازى است خدايى ، خود را به زحمت نيندازيد.(٦٠) »

مشكل بودن تحليل قضا و قدر در اين كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام بطور آشكار قابل تاءمل است ؛ زيرا كسى كه علم كافى در اين زمينه نداشته باشد، احتمال انحراف او و گمراه شدنش بسيار زياد است ، همچنانكه در طول تاريخ ، افرادى را مشاهده مى كنيم كه چون آگاهى كافى در اين زمينه نداشته اند، گرفتار جبر شده و گمراه گرديده اند.

مردى از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام از جبر و اختيار سؤ ال كرد حضرت دو سه بار دست خود را تكان دادند و سپس فرمودند:

«اگر پاسخت را بگويم ، همانا كافر مى شوى !(٦١) »

مفهوم كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام نيز بدين معنى است كه اگر فردى در اين زمينه آگاهى و اطلاعات كافى نداشته باشد و نتواند به درستى آن را تحليل نمايد، دچار كفر و گمراهى مى گردد.

از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام در زمينه جبر و تفويض سؤ ال شد؛ فرمودند:

«نه جبر است و نه تفويض ؛ بلكه منزلى است ميان آن دو كه حق آنجاست و آن منزل را نداند جز عالم و يا كسى كه عالم به وى آموخته باشد.(٦٢) »

مفهوم كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام حاكى از آن است كه اگر كسى علم كافى در تحليل قضا و قدر نداشته باشد، امكان ندارد بتواند اين موضوع را بطور صحيح تبيين نمايد مگر آنكه براساس علمى باشد كه از سوى ائمه معصومينعليهما‌السلام تبيين شده باشد.

بنابراين راه صحيح آن است كه تحليل اين موضوع مهم را براساس آيات نورانى قرآن كريم و روايات ارزشمند ائمه معصومينعليهما‌السلام مورد بررسى قرار دهيم اگر ما بتوانيم بحث قضا و قدر را با اين شيوه مطالعه كنيم ، هيچگونه مشكلى در اين مورد نخواهيم داشت

براى بررسى قضا و قدر، لازم است ابتدا واژه هاى بكار رفته در آن را به خوبى مورد تحليل قرار دهيم تا براساس آن بتوانيم به فهم قضا و قدر نايل گرديم

براى آشنا شدن با مفهوم قضا و قدر، بهتر است آن را با ارائه مثال هايى مورد بررسى قرار دهيم ؛ زيرا اگر بتوانيم براساس مثالهايى اين موضوع را تبيين كنيم ، به فهم درست اين پديده مهم موفق خواهيم شد.

مثال ١ تصور كنيد، فردى گرسنه است ، حالت گرسنگى براى اين فرد قضا محسوب مى شود؛ زيرا كه خداوند متعال براساس عوامل و قوانينى كه حاكم بر جسم انسان قرار داده ، با چنين پديده اى فرد را مواجه ساخته است بنابراين مى توان گفت كه عامل قضا براساس امر الهى صورت مى گيرد و هيچ قدرتى جز خداى تعالى نمى تواند قضايى براى انسان مقدر سازد؛ زيرا هر قضايى براساس قوانينى ايجاد مى گردد كه خداوند متعال آن را مقدر فرموده است

زمانى كه شخص پس از احساس گرسنگى ، اقدام به خوردن غذاى مورد علاقه خويش مى نمايد كه اين امر با اراده فرد صورت مى گيرد؛ زيرا فرد با اراده خويش مطلوب ترين غذا را براى اطفاء گرسنگى خويش انتخاب مى كند.

پس ، عامل دوم در تحليل قضا و قدر، عامل اراده مى باشد.

در اين مثال ، انتخاب بهترين و مطلوب ترين غذا بر اطفاء گرسنگى ، قدر ناميده مى شود.

در اين مثال ، سه عامل بسيار مهم وجود دارد كه اگر به درستى مورد بررسى قرار گيرد، بحث قضا و قدر به آسانى مورد تحليل قرار خواهد گرفت

چنانكه گفته شد، عامل قضا، امرى است كه از جانب خداى تعالى ، براساس قانون حاكم بر خلقت صورت مى پذيرد.

عامل دوم ، اراده انسان مى باشد؛ زيرا انسانها براساس اراده اى كه خداى تعالى به آنان عنايت فرموده است ، قادر هستند براساس تعقل و انگيزه خويش از آن استفاده كنند.

نقش عامل دوم ، يعنى اراده ، در وقوع قضا و قدر بسيار مهم است ؛ بطورى كه اگر اراده انسان را در بحث قضا و قدر حذف كنيم ، به جبر معتقد خواهيم شد و نكته بسيار اساسى همين است كه افراد بر اثر ناديده گرفتن اراده در امر قضا و قدر، دچار انحراف گشته و به جبر معتقد گرديده اند.

اراده ، عاملى است كه خداوند متعال در ضمير قلب انسان قرار داده است ، تا او بتواند براساس تعقل و انگيزه هاى خود، مناسب ترين قدرها را براى خود انتخاب كند.

بايد توجه داشت كه عامل سوم ، يعنى انتخاب غذا، براساس اراده فرد مى باشد؛ زيرا انسان در انتخاب نوع غذا كاملا آزاد است او مى تواند براساس اراده اى كه خداى تعالى به او ارزانى داشته است ، مناسب ترين غذا را براى اطفاء گرسنگى خود انتخاب كند. بنابراين قدر عامل سوم است كه فرد براساس اراده خويش آن را انتخاب مى كند.

بدين ترتيب مى توان گفت كه قضا و قدر و اراده همه براساس قانون و امر خداى تعالى صورت مى گيرد؛ زيرا در اين مثال ، گرسنگى ، قضايى است كه براساس قانون خداى تعالى در جسم انسان ظاهر مى شود و اراده عامل بسيار مهمترى است كه خداوند به انسان عطا فرموده است كه او در انتخاب مناسب ترين قدرها آزاد باشد و قدر كه براساس اراده فرد صورت مى گيرد، به امر خداى تعالى صورت مى پذيرد؛ زيرا كه اراده فرد در انتخاب آن دخالت دارد.

در يك روايت ارزنده از مولاى بزرگوار، امام سجادعليه‌السلام موضوع قضا و قدر به نحو بسيار مطلوبى مورد مطالعه قرار گرفته است كه براساس آن مى توان به حقيقت قضا و قدر و اراده انسان به خوبى پى برد.

احمد بن محمد گويد؛ به مولاى بزرگوار، امام رضاعليه‌السلام عرض ‍ كردم :

بعضى از اصحاب ما شيعيان قائل به جبر و بعضى قائل به استطاعتند؛ حضرت فرمودند، بنويس :

«بسم اللّه الرحمن الرحيم ،

على بن حسينعليه‌السلام فرمود؛ خداى عزوجل فرموده است :

«اى پسر آدم ، تو به خواست من مى خواهى ، و به قوت من واجباتم را انجام مى دهى و به وسيله نعمت من بر نافرمانيم توانا گشتى ، من تُرا شنوا و بينا كردم ، هر نيكى كه به تو رسد، از خداست و هر بدى كه به تو رسد از خود تو است ؛ زيرا من به نيكى هايت از تو سزاورترم و تو به بدى هايت از من سزاوارترى ؛ زيرا من از آنچه كنم بازخواست نشوم ولى مردم بازخواست شوند.»

سپس امامعليه‌السلام فرمودند؛ هر چه مى خواستى برايت بيان مى كنم(٦٣) »

در كلام ارزشمند مولاى بزرگوارعليه‌السلام عامل قضا كه از سوى خداى تعالى براساس قانون خلقت به بندگان ارائه مى شود، بررسى شده است و عامل اراده كه امر خداى تعالى در انسان وجود دارد، مورد تاءييد قرار گرفته است ؛ زيرا انسانها براساس آنچه كه با اراده خويش انتخاب و عمل مى كنند، مورد بازخواست قرار مى گيرند.

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام رفتار خود انسانها در تعيين قضا و قدر عامل مؤ ثر مى باشد و خداى تعالى براساس اعمال آنها، قضاهايى بر آنان مقدر مى فرمايد؛ زيرا اگر انسانها براساس اراده خويش «قدر» را انتخاب نمى كردند، مورد بازخواست نيز قرار نمى گرفتند.

.بنابراين اگر عامل اراده را از قانون قضا و قدر حذف كنيم ، اعمال انسان حالت جبر پيدا مى كند، در صورتى كه در رفتار انسانها مشاهده مى كنيم ؛ آنها با اراده خود مناسب ترين قدرها را انتخاب مى كنند.

مثال ٢ اينك مثالى را مورد بررسى قرار مى دهيم كه در زمان مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام اتفاق افتاده است و آن بزرگوار، عامل قضا و قدر را براساس اراده انسان مورد تحليل قرار داده اند.

وقتى مولاى بزرگوارعليه‌السلام با سربازان خويش از صفين بازمى گشتند، پيرمردى از ايشان پرسيد؛ آيا رفتنشان به جنگ با شاميان ، براساس قضا و قدر بوده است ؟

آن بزرگوار فرمودند:

«سوگند به خدايى كه دانه را آفريد و آدميان را به وجود آورد، هيچ دره اى را نپيموديم و از هيچ تپه اى بالا نرفتيم ، جز با قضا و قدر الهى

مثل اينكه تو قضا را امرى لازم و قدر را موضوعى حتمى و اجتناب ناپذير مى دانى (بطورى كه از تو سلب اراده و اختيار كند) اگر چنين بود، نويد بيم و پاداش و كيفر معنى نداشت و گنهكار از سوى خدا سرزنش نمى شد و نيكوكار مورد ستايش او قرار نمى گرفت و سزاوارىِ نيكوكار به پاداش ‍ احسان و نيكوكاريش از بدكار بيشتر نبود. اين سخن ، كلام گروههاى بت پرست و مجوس اين امت است خداوند به كارهاى خوب فرمان داده است و انسان از روى اختيار و اراده ، آنها را انجام مى دهد (و انسان را) از باب برحذر داشتن از بدى نهى فرموده است نه با زور، (خداى تعالى) نافرمانى مى شود ولى نه به زور و اجبار، و اطاعت مى شود (نه به زور) و اختيارات خود را هم تفويض نكرده است(٦٤) » در اين مثال ، وقوع جنگ كه براساس قوانين حاكم بر جامعه مى باشد، قضا مى باشد كه اتفاق افتاده است و سربازان با اراده و اختيار خود براى سركوبى دشمنان اسلام اقدام نموده اند و بالا رفتن از تپه ها و سرازير شدن از كوهها، براساس اراده آنها صورت گرفته است كه قدر مى باشد و آنها با اراده و اختيار خود مناسب ترين قدر را انتخاب نموده اند.

اگر عامل اراده و اختيار را از رفتار آنان سلب كنيم ، ديگر آنها نه مستوجب پاداشى مى شوند و نه گنهكاران مستوجب عذاب خواهند بود.

براى تبيين مفهوم قضا و قدر، روايت ديگرى را مورد بررسى قرار مى دهيم :

«اصبغ بن نباته گويد: مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام از زير ديوار مايلى كه خطر خراب شدن داشت ، به طرف ديگر رفت

شخصى از ايشان سؤ ال كرد: يا اميرالمؤمنين از قضاى خداوند فرار مى كنى ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: از قضا به قدر مى گريزم(٦٥) »

در اين روايت بسيار پر معنى ، ديوار مشرف به خراب شدن بعنوان قضاى الهى است مولاى بزرگوارعليه‌السلام بهترين قدر را با اراده خويش ‍ انتخاب مى كنند و آن ننشستن در كنار آن ديوار و ترك آنجا مى باشد. بنابراين ، انسان با اراده خود در مقابل هر قضايى مى تواند بهترين قدر را انتخاب كند.با توجه به مثالهايى كه ارائه گرديد، متوجه شديم هر عملى كه براى انسان اتفاق مى افتد، قضا ناميده مى شود كه براساس قانون مدون خداى تعالى مى باشد. انسان در مقابل چنين قضايى واكنشى از خود بروز مى دهد و اقدام به عملى مى نمايد كه قدر ناميده مى شود. اما هر قدرى را كه انسان انتخاب مى كند، به اراده خود او بستگى دارد؛ زيرا انسان مى تواند قدرى را انتخاب كند كه مناسب آن قضا باشد و آن قضا را به نحو مطلوبى سامان مى دهد.

وقتى انسان بيمار مى شود، (قضا) با اراده خود مناسب ترين روش را براى مقابله با آن بيمارى انتخاب مى كند، (قدر) و آن مراجعه به پزشك و خوردن داروى مناسب است اما اين عمل فرد (قدر) با اراده خود فرد صورت مى پذيرد؛ زيرا او مى توانست براى درمان بيمارى خود روشهاى ديگرى را انتخاب كند.

تاءثير رفتار انسان بر قضا

در اين مثال و مثالهاى مشابه ديگر، عامل قضا و قدر و اراده ، به خوبى قابل مطالعه و بررسى مى باشد زيرا در هر عمل انسان يك قضا و چندين قدر وجود دارد كه انسان با اراده خويش مى تواند مناسب ترين آنها را انتخاب نمايد.

نكته بسيار اساسى كه در تبيين قضا و قدر وجود دارد آن است كه هر سه عامل قضا و قدر، به امر خداى تعالى و براساس قانون حاكم بر خلقت مى باشد؛ زيرا هر حادثه اى كه انسان در برابر او قرار مى گيرد، براساس قانون خداى تعالى است و در مقابل هر قضايى ممكن است چندين قدر وجود داشته باشد كه انسان با اراده خويش يكى از آنها را كه مناسب است ، انتخاب كند.

بايد توجه داشته باشيم كه اراده انسان بستگى به اراده خداى تعالى دارد و از تفويضى است كه خداى تعالى به انسان ارزانى فرموده است ؛ زيرا تمام لحظات زندگى انسان بستگى به امر خداى تعالى دارد و خداى تعالى چنين مقدر فرموده است تا زمانى كه انسان زنده است ، داراى اراده باشد و با اراده خود مناسب ترين قدرها را انتخاب كند.

با توجه به تبيين مسائلى كه مورد مطالعه قرار گرفت ، نبايد ابهامى در تحليل قضا و قدر وجود داشته باشد و اگر انسان تمام قضاهايى را كه با آن مواجه مى شود مى تواند براساس اين تحليل تبيين نمايد و در تحليل آن دچار مشكل نشود.

با توجه به مطالب ارائه شده مى توان هر قضا و قدرى با چنين فرمولى تبيين نمود:

قدر مناسب قدرها اراده قضا

اين رابطه به خوبى ثابت مى كند كه انسان به امر خداى تعالى بطور كامل در انتخاب مناسب ترين قدر در مقابل هر قضايى آزاد آفريده شده است و مى تواند با انتخاب آن ، پاسخ مناسبى براى قضا پيدا كند.

تاءثير رفتار انسان بر قضا

در تحليل قضا و قَدَر چنين به نظر مى رسد، قضايى كه خداى تعالى براى انسان رقم مى زند، يك امر جبرى است و انسان لازم است كه در مقابل چنين قضايى قرار گيرد. اما بايد توجه داشت حتى قضايى كه خداوند متعال براى بندگانش مقدر مى فرمايد، براساس عمل خود فرد استوار است و خداوند براساس اعمال شايسته و يا نامطلوب بندگانش ، قضاهاى مطلوب و يا نامطلوب بر آنان مقدر مى فرمايد. به عبارت ديگر، مى توان گفت كه حتى وجود قضا نيز با اراده انسانها در ارتباط است اگر آنها با اراده خويش ‍ اعمال مطلوب و شايسته اى انجام دهند، خداوند متعال قضاى مطلوبى برايشان مقدر مى فرمايد و اگر آنها رفتار ناشايست و نامطلوبى داشته باشند، بدون ترديد قضايى كه از جانب خداوند متعال صادر مى شود، نامطلوب خواهد بود.

مولاى بزرگوار، امام باقرعليه‌السلام مى فرمايند:

«هيچ نكبتى دامنگير شخص نمى شود مگر به واسطه گناهى كه مرتكب مى شود.(٦٦) »

از كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام مى توان نتيجه گرفت كه هرگونه قضاى نامطلوب كه نصيب انسان مى شود، به واسطه عمل نامطلوب و ناشايسته اى است كه از خود او سر مى زند و خداوند متعال به هيچكدام از بندگانش ستم روانمى دارد.

مولاى بزرگوارعليه‌السلام در روايت ديگرى مى فرمايند:

«خداوند حكم قطعى فرموده است كه هيچ نعمتى را از كسى نگيرد مگر آنكه بنده مرتكب گناهى شود كه استحقاق آن نِقمت و بلا را داشته باشد.(٦٧) »

اين روايت نيز بطور آشكار، وقوع قضاى الهى را نتيجه اعمال خود بندگان تلقى مى نمايد. زمانى كه بنده اى نافرمانى خدا را كند و به اعمال زشت و نامطلوب دست بزند، بايد منتظر قضاى نامطلوب الهى نيز باشد.

با توجه به دو روايت فوق ، مى توان دريافت كه انسانها در وقوع قضا كه از جانب خداى تعالى مقدر مى گردد، سهم اساسى دارند و آنها با اعمال شايسته خود موجب قضاى مطلوب و با اعمال ناشايسته خويش ، باعث ايجاد قضاى نامطلوب مى شوند.خداوند متعال در سوره سبا به ماجراى مردمانى اشاره مى فرمايد كه به آنها باغهاى سرسبز و خرمى در طرف راست و چپ شهرشان داده بود تا به وسيله آنها زندگى مرفهى داشته باشند ولى بجاى شُكر نعمت ، به كُفران آن پرداختند و از اداى شُكرش سرباز زدند و خداوند متعال ، باران سيل آسا را بسويشان گسيل داشت و در نتيجه باغهاى راست و چپ از بين رفتند و آنچنان متفرق گشتند كه اثرى از ايشان باقى نماند و همه اينها بخاطر كفران نعمت و اعراضشان از شُكر بود و خدا جز مردم كفر پيشه را كيفر نمى دهد.

سدير گويد؛ مردى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام تفسير اين كلام خداى عزوجل پرسيد كه مى فرمايد:

( فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ) (سبا، ١٩)

«پس گفتند پروردگارا، بين سفرهاى ما فاصله انداز، و بدينسان بر خويشتن ستم كردند، آنگاه همچون افسانه شان گردانديم و پاره و پراكنده شان ساختيم ؛ بى گمان در اين (ماجرا) براى هر شكيبايى شاكرى مايه هاى عبرت است .»

مولاى بزرگوارعليه‌السلام فرمودند:

«آنها مردمى بودند داراى آباديهاى به هم پيوسته و در چشم رس ديگر، با نهرهاى جارى و اموال بسيار و نمايان ؛ سپس نعمتهاى خداى عزوجل را ناسپاسى كردند و عافيت خدا را نسبت به خود دگرگون ساختند، خدا هم نعمت آنها را دگرگون ساخت ،

و «خداوند وضع هيچ قومى را دگرگون نمى سازد، جز آن كه آنها خودشان حالات روحى خود را تغيير دهند.»

( إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ) (رعد، ١١)

خدا بر آنها سيل عَرِم (باران سيل آسا) فرستاد تا آبادى هايشان را غرقه نمود و ديارشان را خراب كرد و اموالشان را برد و باغهاى (سرسبز و پرميوه) آنها را به دو باغ از درخت تلخ و شوره گز و اندكى سِدر، تبديل كرد.

سپس خداى عزوجل فرمود:

( ذَٰلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ ) (سبا، ١٧)

«به خاطر كفرانى كه ورزيده بودند اينگونه جزايشان داديم ؛ و آيا جز ناسپاسى را كيفر مى دهيم ؟(٦٨) »

بررسى اين روايت ثابت مى كند كه اراده انسانها در مقدرشدن قضاى الهى تاءثير مستقيمى دارد؛ زيرا اگر اين افراد ناسپاس نبودند، بى گمان خداوند متعال آنها را به چنين بلايى مبتلا نمى فرمود.

ماجراى ديگرى را خداوند متعال در قرآن كريم بيان مى دارد كه بر اثر ناسپاسى ، سرنوشت زندگى خود را تغيير دادند و موجب قضاى نامطلوب گرديدند.

امام بزرگوارعليه‌السلام در تفسير آيه ١١٢ سوره نحل ، كه خداى تعالى مى فرمايد:

( وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّـهِ فَأَذَاقَهَا اللَّـهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ )

«و خداوند (اهل) شهرى را مَثَل مى زند كه امن و آسوده بسر مى بردند و روزى آنان از هر سو به خوشى و فراوانى مى رسيد، آنگاه به نعمتهاى الهى كفران ورزيدند و سپس خداوند به كيفر كار و كردارشان بلاى فراگير گرسنگى و ناامنى را به آنان چشانيد.»

فرمودند؛ اين آيه درباره قومى نازل شد كه نهرى داشتند به نام ثرثار و شهرهاى ايشان به خاطر داشتن آن ، سرزمينى سبز و خرم و پر درآمد بود، بطورى كه با خمير نان خود را تطهير مى كردند و مى گفتند؛ خمير نرم تر است و بدن ما را اذيت نمى كند! همين كفران نعمت خدا و استخفاف آن ، باعث شد كه خدا نهر ثرثار را خشكانيد. و خشكسالى كارشان را به جايى كشانيد كه همان خميرهاى خشكيده را جمع آورى نموده و خوردند و بلكه بر سر تقسيم آن منازعه كردند.(٦٩) »

با بررسى دو ماجراى واقعى كه در قرآن كريم ، خداوند متعال براى ما بيان فرموده است ، متوجه مى شويم كه خداوند هرگز قضاى نامطلوبى براى بندگان خود مقدر نمى فرمايد مگر آنكه آنها خود قضاى نامطلوب را خواستار شوند زيرا اعمال شايسته بندگان ، موجب قضاى مطلوب و اعمال ناشايسته آنها موجب قضاى نامطلوب مى گردد، به عبارت ديگر مى توان گفت قضاى انسانها به اراده خود آنها بستگى دارد و هيچگونه جبرى بر آن قضاها حاكم نيست

ماجراى ديگرى بطور شفاف ، ايجاد قضاى مطلوب و نامطلوب را از سوى خداوند متعال مورد بررسى قرار مى دهد. مطالعه اين حقيقت مى تواند ما را در شناخت تاءثير اراده انسان در قضاى خداوند متعال يارى دهد.

در تفسير مولاى بزرگوار، امام حسن عسكرىعليه‌السلام از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند از رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمودند:

«در گذشته دو پادشاه بودند، يكى مؤمن به خدا بود و ديگرى كافر.

پادشاه كافر مريض شد و به ماهيى راغب گشت كه هنگام صيد آن ماهى نبود؛ زيرا آن ماهى كه مى خواست ، در آن هنگام در قعر دريا بود؛ در نتيجه پزشكان او را از حياتش ماءيوس ساخته و گفتند جانشين خود را تعيين كن ، چون حيات و شفاى تو به آن ماهى بستگى دارد كه اكنون به آن دسترسى نمى باشد.

پس خداوند ملكى را ماءمور كرد كه ماهى ها را به جايى ببرد كه شكارش ‍ آسان است لذا ماءموران آن پادشاه ماهى را گرفتند و پادشاه آن را خورد و از مرض شفا يافت

سپس آن پادشاه مؤمن بيمار شد ولى بيمارى او در زمانى بود كه آن ماهى ها در شطها بودند و به دريا نمى رفتند. پزشكان گفتند كه شفاى تو فلان ماهى است و بعد گفتند؛ خوشحال باش ، چون حالا موقع صيد آن ماهى مى باشد.

خداوند ملكى را ماءمور كرد كه آن ماهى را از داخل شط به داخل درياها برانند كه صيد آن مقدور نباشد.

از اين قضاى خداوند، ملائك و اهل زمين دچار شگفتى شدند، حتى نزديك بود فتنه اى برپا شود و لذا خداوند به ملائك و پيامبر آن زمان وحى فرمود كه من خداوند كريم و فضل كننده هستم و قادر هم هستم كه هرچه بخواهم دهم ، مى دهم (و اين امر) به من ضررى نمى رساند و به هر كه نخواستم نمى دهم و به احدى كوچكترين ستم نمى كنم

اما اينكه ديديد شكار ماهى را براى او (پادشاه كافر) آسان كردم ، آن هم در غيرموقع شكار؛ به خاطر اين بود كه او يك عمل نيكى انجام داده بود و بر من حق بود كه عمل نيك او را ضايع نكنم تا روز قيامت به حسابش برسم و اين پاداش را (در اين دنيا) به او دادم كه در نامه عملش حتى يك ثواب نباشد، تا روز قيامت به سبب كفرش داخل جهنم شود.

ولى آن پادشاه مؤمن و عابد كه ماهى را از او منع كردم ، بواسطه اين بود كه او يك گناهى مرتكب شده بود، خواستم با اين عمل ، اثر آن گناه را از نامه اعمالش محو كنم تا روزى كه به ملاقات من مى آيد، گناهى نداشته باشد تا داخل بهشت شود.(٧٠) »بررسى اين حديث قدسى ، علت مقدرشدن قضاى مطلوب و نامطلوب را كه به صلاح بندگان مى باشد، و از اعمال شايسته و ناشايسته آنان سرچشمه مى گيرد، به خوبى بيان مى دارد.

اين حديث داراى مفهومى ديگر نيز مى باشد و آن اينكه اگر براى افراد پرهيزكار قضاى نامطلوبى مقدر گردد، براساس مصلحتى است كه خداوند متعال به آن وقوف كامل دارد و براساس هدف خاصى ، چنان قضاى نامطلوب را نصيب بندگان مؤمنش مى گرداند.

نكته ى اساسى در اين روايت نهفته است و آن اينكه اگر خداى تعالى در مقابل گناه بنده اى به او عطا و بخشش مى نمايد، اگر چه اين قضا ممكن است خوشايند فرد قرار گيرد و ليكن عواقب نامطلوبى در بردارد كه بنده از آن غافل است ؛ زيرا هرگاه خداوند متعال به بندگانش در مقابل گناهانشان نعمت هاى بيشترى مقدر فرمايد، بطور يقين آنها را دچار بدبختى و بيچارگى نموده است

همچنان كه قانون خداى متعال بر ذرات كوچك و بزرگ عالم حاكم است و آنها كوچكترين تخلفى از امر و فرمان خداى تعالى نمى توانند داشته باشند؛ نظير همين قانون بر رفتار انسانها حاكم است و آنها هر رفتارى كه در دنيا داشته باشند، خداوند متعال براساس رفتارشان به آنان قضا مقدر مى فرمايد.

هرگاه بنده اى چنين قضايى را در سرنوشت خود مشاهده نمود، بايد به خدا پناه ببرد و از خداى متعال درخواست نمايد كه او را مورد عفو و بخشش ‍ خود قرار دهد.

در روايات اسلامى چنين پديده اى با عنوان قانون استدراج مورد بررسى قرار گرفته است براى آشنايى با اين قانون كه يكى از قوانين قضا و قدر مى باشد، براساس آيات قرآن كريم و روايات اسلامى آن را مورد مطالعه قرار مى دهيم