راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ0%

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: تقى ژاله فر
گروه: مشاهدات: 17506
دانلود: 3287

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17506 / دانلود: 3287
اندازه اندازه اندازه
راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فلسفه مرگ

چشم گشوديم و قيامت رسيد مرگ چه خوابى سبكى بوده است !

انسان از لحظه اى كه بصورت نطفه در رحم مادر قرار مى گيرد، سير تكاملى خود را در اين جهان آغاز مى كند؛ اما خود كودك در داخل رحم ، كه جهان زيست اوست ، بسر مى برد، از تكامل خود آگاهى ندارد. حتى او نمى داند كه پس از مدتى زندگى در درون رحم ، به عالم بسيار وسيع تر از عالمى كه در آن زيست مى كند، منتقل خواهد گرديد؛ اما اين آگاهى براى كسانى كه در اين عالم بسيار وسيع تر از عالم رحم زندگى مى كنند، بسيار واضح و آشكار است .لحظه تولد كودك و آغاز ورود به اين جهان ، به منزله مرگ در عالم رحم است ؛ زيرا كودك عالمى را كه مدتى در آن زندگى مى كرد، رها مى كند و وارد عالمى ديگر مى شود.

از لحظه ورود كودك به اين جهان ، سير تكاملى او در ابعاد مختلف جسمى ، روانى ، عقلى و شخصيتى ادامه پيدا مى كند. هر روزى كه به عمر كودك افزوده مى شود، تغييرات چشم گيرى در زندگى او مشاهده مى گردد. مطالعه رفتار كودك در ابعاد مختلف ، اين تغييرات را به اثبات مى رساند.

سير تكاملى كودك به طى كردن دوران كودكى ، نوجوانى ، جوانى ، و ميانسالى ادامه پيدا مى كند تا اينكه گَرد پيرى بر رخسار او مى نشيند و او خود را آماده ورود به عالمى ديگر مى كند.

مدت عمر انسان از لحظه ورود به اين عالم تا رسيدن مرگ و ترك اين عالم ، درست بمنزله شروع حالت نطفگى و تكامل او در عالم رحم مى باشد.

زندگى انسان در اين عالم ، با هر نفس كشيدن استمرار مى يابد و انسان همواره با اراده خداى لايزال ، به زندگى خود ادامه مى دهد. اما هر لحظه اى كه از عمر او سپرى مى گردد و هر نفسى كه مى كشد، يك لحظه و يك نفس ‍ به لحظه مرگ و انتقال به عالمى ديگر، نزديك تر مى شود بطورى كه لحظه انتقال او اگر فرابرسد، هيچ نيرويى قادر به تاءخيرانداختن آن نمى تواند باشد. مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

«در هر نفس كشيدن نيست شدن است ، و در هر وقت ، مرگى است و در هر لحظه ، پايانى است و نفس كشيدن انسان ، قدم برداشتن او به سوى پايان عمر خويش است(٩١) »

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام مدت عمر انسان در اين دنيا بطور كامل و دقيق حساب شده و شمرده شده است ؛ زيرا حافظان انسان ، با شمردن سالها و روزها و ساعت ها و حتى نَفَس ها، بطور دقيق به محاسبه آن مى پردازند و زمانى كه لحظه انتقال فرارسيد، او را رها مى كنند تا قضاى خداى متعال درباره انتقال او به عالم ديگر عملى گردد.

مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام در كلامى ديگر مى فرمايند:

«موعد مقرر مرگ ، خود بهترين دژ و پناهگاه است ؛ زيرا هيچ يك از مردم نيست مگر اينكه از جانب خداوند نگهبانانى است كه او را همراهى مى كنند تا در چاه نيفتد يا ديوارى بر سرش نريزد يا درنده اى آسيبش نرساند، و چون موعد مرگ او فرارسد، در برابر مرگ رهايش نسازند.(٩٢) »

زندگى انسان در اين جهان ، درست همانند زندگى او در عالم رحم مادر مى باشد؛ زيرا كودكى كه در رحم مادر زندگى مى كند، اگر مدت زمان عمر او در داخل رحم بسر رسد، ورودش به اين جهان حتمى است اين موضوع براى ما كه در اين عالم بسر مى بريم ، بسيار واضح و روشن است ، اما كودك خود از اين امر آگاهى ندارد كه مدت معينى در آن عالم زندگى خواهد كرد و پس از آن به عالمى بزرگ تر منتقل خواهد گرديد.

همانگونه كه زمان سپرى كردن زندگى در رحم مادر به ماه و روز و ساعت بستگى دارد و پزشكان مى توانند لحظه تولد كودك را پيش بينى كنند، زندگى انسان نيز در اين عالم بطور دقيق براى بزرگوارانى كه دانشمندان عالم هستند، قابل پيش بينى مى باشد و آنها براساس علمى كه دارند مى توانند مدت عمر انسان را در اين جهان پيش بينى كنند.

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام در تفسير كلام خداى تعالى كه مى فرمايد:

( قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ) (جمعه ، ٨)

«بگو همان مرگى كه از آن مى گريزيد، روى آور به شماست .»

فرمودند: سالها از عمر شمرده مى شود، سپس ماهها شمرده مى شود، سپس ‍ روزها شمرده مى شود، سپس ساعت ها شمرده مى شود، سپس نَفَس ها شمرده مى شود، آنگاه كه اجلشان فرارسد، نه ساعتى دير كنند و نه پيشى گيرند.»

( وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ) (٩٣) (اعراف ، ٣٤)

مرگ انسانها يك امر الزامى است كه خداى تعالى براى زندگى آنها مقدر فرموده است و آن را بطور يقين براساس مصلحتى قرار داده است

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام طى مباحثه اى با فردى به نام ابوشاكر، درباره فلسفه مرگ چنين مى فرمايند:

«اگر فرضا در صورت نبودن مرگ ، نوع بشر از بين نرود، در مدتى كوتاه كه شايد از چندين صد سال تجاوز نكند، شماره انسانها آنقدر زياد مى شود كه نوع بشر نه فقط تمام جانوران را مى خورد، بلكه براى رفع گرسنگى ، همنوع خويش را نيز به مصرف غذايى مى رساند.(٩٤) »

كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام از نظر عقلى كاملا قابل تاءمل است ؛ زيرا اگر مرگ در بين انسانها وجود نداشت ، تعداد آنها در مدت كوتاهى چندين برابر مى شد و چون انسانها نياز به تغذيه دارند، مواد غذايى روى زمين به پايان مى رسيد و انسانها براى رفع گرسنگى خود به خوردن يكديگر مى پرداختند.

مولاى بزرگوارعليه‌السلام در استدلال ديگرى به موضوع مرگ نگريسته و آن را يكى از نعمت هاى خداوند متعال شمرده و مى فرمايند:

«مرگ آدمى براساس مصلحت است و اگر مرگ نباشد، نوع بشر منقرض ‍ خواهد شد و دانشمندانى كه در قديم درصدد برآمدند كه مرگ را از بين ببرند، اشتباه مى كردند و من به دانشمندان آينده توصيه مى كنم كه درصدد برنيايند كه مرگ را از بين ببرند.

اى ابوشاكر! چند لحظه فكر كن ؛ به فرض اگر مرگ وجود نداشته باشد، آدمى مى داند كه هميشه زنده خواهد ماند. در اين صورت ستمگران درصدد بر مى آيند اموال ديگران را تصاحب نمايند تا اينكه در زندگى نامحدود خود، پيوسته ثروت داشته باشند و چون ضعفا در مقام مبارزه با آنها برآيند، آنها را نابود مى سازند... و چون نيرومند بودن نسبى است ، افرادى كه داراى قدرت بيشترى هستند، نيرومندان درجه دوم را نابود مى كنند و سپس بين نيرومندانى كه در يك درجه اند، پيكار شروع مى شود تا بالاخره آنكه از همه نيرومندتر است ، باقى بماند و بفرض كه آن شخص ‍ هرگز نميرد و تا پايان جهان زنده باشد، نوع بشر منقرض شده است(٩٥) »

بنابراين عارضه مرگ در زندگى انسان كاملا ضرورى مى باشد و به قول يكى از دانشمندان ، اگر مرگ در ميان مردم وجود نداشت ، انسانها آن را اختراع مى كردند.

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«در روزگاران گذشته ، عده اى به پيغمبرى كه داشتند، گفتند:

دعا كن پروردگارت مرگ را از ما برگيرد. آن پيغمبر برايشان دعا كرد و خداوند مرگ را از آنان برداشت پس ، تعدادشان افزايش يافت ، به حدى كه منازل و خانه ها، برايشان تنگ گشت و نسل زياد شد و صبح كه مى شد، هر كس مشغول غذادادن به پدر و پدربزرگ و مادر و پدر پدربزرگ خود مى شد و آنها را نظافت مى كرد و به سر و وضعشان رسيدگى مى نمود. اين بود كه از كسب و كار افتادند. پس به پيغمبرشان گفتند:

از پروردگارت تقاضا كن ، ما را به همان حالى كه داشتيم ، بازگرداند. پيامبرشان نيز از پروردگار تقاضا كرد و خداوند آن جماعت را به حال اولشان باز گردانيد.(٩٦) »

اين روايت نيز، فلسفه مرگ را بطور صريح و تجربى مورد بررسى قرار مى دهد و ثابت مى كند كه اگر مرگ در زندگى انسان وجود نداشته باشد، چه حوادث ناگوارى ممكن است براى او اتفاق بيفتد و زندگى كردن براى وى مشكل شود.

بنابراين ، مصلحتى كه خداى تعالى در ايجاد مرگ مقرر فرموده است ، بهترين عاملى است كه مى تواند زندگى انسان را نجات بخشد.

...و تولدى ديگر

زندگى و مرگ انسان چه در رحم مادر و چه در اين جهان براساس قانونى مدون از سوى خداوند متعال مقرر گرديده است و انسان براساس اهدافى قدم به اين جهان گذاشته است تا آن هدفها محقق گردد. مرگ نيز يكى از اهداف خلقت است كه براساس مصلحتى خداى تعالى بر سرنوشت انسان رقم زده است تا او پس از توقفى چندين ساله ، اين جهان را ترك كند و در جهانى ديگر به زندگى و تكامل خود ادامه دهد.

پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

«مرگ اولين منزل آخرت و آخرين منزل دنيا است خوشا به حال كسى كه در اولين منزل مورد تكريم و احترام قرار گيرد و خوشا به حال كسى كه در آخرين منزل از مشايعت (خوبى) برخوردار باشد.(٩٧) »

بدون ترديد زندگى انسان پس از مرگ ادامه خواهد يافت ؛ زيرا مرگ ، آغاز ورود به اولين منزل آخرت مى باشد. انسان با پشت سرگذاشتن سالهاى زندگى ، به سرزمين پس از مرگ قدم خواهد نهاد و زندگى نوينى را در آنجا آغاز خواهد نمود.

بايد توجه داشت عالمى كه ما در آن بسر مى بريم يگانه عالمى نيست كه وجود دارد. عالم هاى ديگرى نيز در وراى اين عالم مادى ما وجود دارند كه ما از آنها بيگانه ايم زيرا ادراك ما تنها عالمى را مشاهده مى كند كه توسط حواس پنجگانه آن را مى بينيم آنچه كه ما به وسيله حواس پنجگانه و دوربين هاى نجومى بسيار قوى مشاهده مى كنيم همگى عالم مادى ما را تشكيل مى دهند. اما در وراى اين عالم با اين عظمت كه چشم انسان با تمام ابزارهاى پيچيده خود انتهاى آن را نمى تواند مشاهده كند، عالم هاى ديگرى وجود دارند كه ما از آن بيگانه ايم

براى اثبات وجود عالم برزخ ، ما هيچ دليل و مدركى جز آيات نورانى قرآن كريم و روايات معتبر اسلامى در اختيار نداريم كه بتوانيم وجود چنين عالمى را به اثبات برسانيم اما به وسيله يك استدلال ساده عقلى مى توان وجود چنين عالمى را اثبات كرد.

اگر به كودكى كه هنوز در رحم مادر زندگى مى كند گفته شود، دنيايى كه اكنون تو در آن به سر مى برى ، در مقابل دنيايى كه بعد از مدتى به آنجا قدم خواهى نهاد، بسيار كوچكتر و حقيرتر است !ممكن است كودك ، حرف ما را باور نكند و بگويد؛ دنياى من همين مكانى است كه در آن زندگى مى كنم

بايد به كودك حق بدهيم كه حرف ما را باور نداشته باشد زيرا دنياى او همان محيطى است كه او آن را ادراك مى كند.

اما اگر با تاءكيد فراوان به او بگوئيم ، من از دنيايى با تو سخن مى گويم كه كاملا آنجا را ديده ام و مى شناسم ، تو به يقين به چنين دنيايى كه خيلى وسيعتر از دنياى كوچك توست ، قدم خواهى نهاد و مدتى نيز در آنجا زندگى خواهى كرد. اگر كودك عاقل باشد و اين تجربه ما را قبول داشته باشد، مى تواند بطور تلويحى حرف ما را قبول كند و زمانى كه قدم به اين جهان نهاد، متوجه درستى حرف ما بشود.

اكنون ما در اين جهان مادى كه بمنزله رحم مادر است زندگى مى كنيم و آن رحم طبيعت نام دارد. افرادى دانشمند و آگاه و مهمتر از آن ، يگانه داناى عالم ، خداوند توانا و حكيم كه آفريدگار تمام هستى است ، به ما مى گويد، اى انسان تو مدت كوتاهى در اين رحم طبيعت زندگى خواهى كرد، دنيايى كه تو اكنون آن را مشاهده مى كنى و در آن بسر مى برى ، در مقابل دنيايى كه به آن قدم خواهى نهاد، بسيار كوچكتر و حقيرتر است تو بعد از مرگ در اين دنيا، به عالم وسيعى قدم خواهى نهاد كه بسيار وسيع تر از عالمى است كه آنرا مشاهده مى كنى !

آيا ما حرف خداى تعالى و دانشمندانى كه از حقايق آن عالم ما را آگاه مى سازند، باور مى كنيم ؟!

تعدادى از انسانها اين پيام خداى تعالى و پيامبرانى كه از سوى او برگزيده شده اند و ائمه معصومينعليهما‌السلام را باور مى كنند زيرا به درستى كلام آنها ايمان كامل دارند و مى دانند كه آنان جز صلاح انسان كلامى بر زبان نمى آورند.

اما تعداد زيادى هنوز همانند كودكى كه تنها محيط پيرامون خود را جهان واقعى مى پندارد، اين حقيقت را نمى توانند باور داشته باشند، زيرا آنها اين جهان را تنها مكانى مى دانند كه وجود دارد و نمى توانند تصور كنند كه ممكن است عالم هاى ديگرى در وراى اين عالم وجود داشته باشد.

يكى از عالم هاى وسيعى كه حواس ما قادر به ادراك آن نمى باشد، عالم كرسى و عرش مى باشد كه در قرآن كريم اين عوالم مورد بررسى قرار گرفته است خداى تعالى در سوره بقره مى فرمايد:

( وسع كرسيّه السّماوات و الاءرض ) (بقره ، ٢٥٥)

«كرسى او آسمانها و زمين را فراگرفته است .»

فضيل بن يسار گويد: از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام معنى :

( وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ )

را سؤ ال كردم

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند:

«اى فضيل ، هر چيزى در كرسى هست ، آسمانها و زمين و تمام اشياء در كرسى قرار دارند.(٩٨) »

اين روايت در تفسير كرسى ، وسعت بيكران اين عالم را بخوبى به اثبات مى رساند كه حتى انسان نمى تواند وسعت اين عالم وسيع را ادراك كند.

براى ادراك عالم كرسى و عالم عرش ، روايت بسيار جالبى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام بيان گرديده است كه تا حدودى مى تواند ما را در شناخت اين عالم بسيار وسيع يارى دهد.

مولاى بزرگوارعليه‌السلام مى فرمايند:

«تمام آسمانها و زمين در مقابل كرسى همانند يك حلقه انگشترى است در مقابل پهناورى يك بيابان و كرسى در مقابل (وسعت) عرش ، همانند يك حلقه انگشترى در مقابل يك بيابان است(٩٩) »

وسعت چنين عالمى با اندازه تقريبى كه مولاى بزرگوارعليه‌السلام در ذهن ما به تصوير درآورده اند، قابل ادراك است فضاى بيكران عالم مادى ما كه هنوز دوربين هاى نجومى نتوانسته اند ابعاد آن را ارزيابى كنند، به اندازه يك حلقه انگشترى در مقابل يك بيابان بسيار وسيع مى باشد و نيز وسعت عالم عرش در مقابل عالم كرسى با چنين مقياسى بايد بسيار وسيع تر از آن باشد كه بتوان در ذهن ، آن را تجسم نمود.

بايد توجه داشت كه كرسى و عرش از عالم ملكوت است كه حتى ذهن انسان قادر به ادراك واقعى آن نمى تواند باشد.

مطالعه عوالم ماوراء اين عالم را مى توان در روايتى ارزشمند از مولاى بزرگوار، امام رضاعليه‌السلام مورد مطالعه قرار داد.

حسين بن خالد گويد؛ از مولاى بزرگوارعليه‌السلام درخواست كردم مرا از تفسير اين آيه كه خداى تعالى فرمايد:

( وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ) (ذاريات ، ٧)

«و سوگند به آسمان تو در تو»

فرمودند؛ «آسمان محبوك به زمين است .»

آنگاه امامعليه‌السلام انگشتان خود را در هم نموده و فرمودند؛ اينطور محبوك به زمين است

عرض كردم چگونه آسمان محبوك به زمين است ؟ با اينكه خداى تعالى مى فرمايد:

( رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ) (رعد، ٢)

«خدا آسمان ها را بدون ستون هايى كه بچشم شما درآيد، برافراشته است .»

فرمودند؛ سبحان اللّه ، مگر اين خداى سبحان نيست كه مى فرمايد:

«بدون ستون هايى كه به چشم شما درآيد؟»

عرض كردم ؛ بله

فرمودند؛ پس معلوم مى شود ستون هايى هست ، ولى به چشم نمى آيد.

عرض كردم ؛ خدا مرا فدايتان گرداند، آن ستون ها چگونه است ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام كف دست چپ خود را باز كرد و دست راست خود را بالاى آن قرار داد و فرمود:

«اين زمين دنيا است و آسمان دنيا قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين دوم بالاى آسمان دنيا،

و آسمان دوم قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين سوم بالاى آسمان دوم قرار گرفته ،و آسمان سوم قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين چهارم بالاى آسمان سوم است ،

و آسمان چهارم ، قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين پنجم بالاى آسمان چهارم است ،و آسمان پنجم قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين ششم ، بر بالاى آسمان پنجم است ،

و آسمان ششم قبه اى بر روى آن است ، و زمين هفتم ، بالاى آسمان ششم واقع است

و آسمان هفتم قبه اى بر بالاى آن است ، و عرش خداى رحمان تبارك و تعالى ، بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد. و اين كلام خداى تعالى است كه مى فرمايد:( اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّـهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ) (طلاق ، ١٢)

«خداوند كسى كه هفت آسمان را آفريده و از زمين نيز همانند آن را آفريده است ، (و) فرمان او در ميان آنها نازل مى گردد.(١٠٠) »

تفسير مولاى بزرگوارعليه‌السلام در چگونگى آسمانها و هفت زمين داراى ارزش والايى است براساس رهنمود ارزشمند آن بزرگوار، حقيقت هفت آسمان كه از چشم ظاهرى ما پنهان است ، ولى وجود آن انكارناپذير مى باشد، آشكار مى گردد؛ زيرا كه خداى تعالى در آيات متعددى به آسمانهاى هفت گانه اشاره فرموده است ، اما كسى نتوانسته با كيفيتى كه امام بزرگوارعليه‌السلام آن را تفسير فرموده اند، مورد بررسى قرار دهد.

وجود آسمانها و زمين هاى هفتگانه نه تنها در قرآن كريم ؛ بلكه در دعاهايى كه از ائمه معصومينعليهما‌السلام بيان گرديده است ، قابل بررسى مى باشد.

به عنوان مثال ، در دعاى قنوت نماز، كه تاءكيد بيشترى بر خواندن آن گرديده است ، به وجود آسمانها و زمين هاى هفتگانه اشاره شده است

در اين دعا مى خوانيم :

لا اله الّا اللّه الحليم الكريم ، لا اله الّا اللّه العلىّ العظيم ، سبحان اللّه ربّ السّماوات السّبع و ربّ الاءرضين السّبع و مافيهنّ و مابينهنّ و ربّ العرش ‍ العظيم ، و الحمداللّه ربّ العالمين

«معبودى جز خدايى كه صاحب حلم و كريم است وجود ندارد و معبودى جز خدايى كه بلندمرتبه و بزرگ است وجود ندارد. منزه است پروردگار هفت آسمان و هفت زمين و آنچه كه ما بين آنهاست و پرودگار عرش بزرگ ، و حمد و ستايش مخصوص خدايى است كه پروردگار عالميان است .»

با توجه به تفسير امام بزرگوارعليه‌السلام مفهوم اين دعاى عرفانى را بطور شفاف مى توان فهميد زيرا مفهوم هفت آسمان و هفت زمين ، در اين دعا بطور كامل بيان گرديده است

در روايتى بسيار باارزش از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام مفهوم ديگرى از هفت آسمان مورد بررسى قرار گرفته است كه اطلاعات ما را در اين زمينه افزايش مى دهد.

احمد بن عامر طائى گويد؛ مولاى بزرگوار، على بن موسى الرضاعليه‌السلام از قول پدرانشان ، از امام حسين بن علىعليه‌السلام نقل نمود كه امام على بن ابى طالبعليه‌السلام در مسجد جامع كوفه بود كه مردى از اهل شام برخاست و گفت ؛ سؤ الاتى دارم

حضرت فرمودند؛ براى فهميدن سؤ ال كن نه براى اذيت كردن و به زحمت انداختن !

مردم همه خيره خيره نگاه مى كردند؛ مرد شامى از... رنگ و اسمهاى آسمانهاى هفتگانه سؤ ال كرد.

حضرت فرمودند:

«نام پائين ترين آسمان «رفيع» است كه از آب و دود مى باشد،

نام آسمان دوم «فيدوم» مى باشد و به رنگ مس است ،

آسمان سوم ، نامش «ماروم» است و به رنگ برنجى مى باشد،

آسمان چهارم نامش «ارفلون» و به رنگ نقره است ،

آسمان پنجم ، نامش «هَيعون» مى باشد و به رنگ طلا است ،

آسمان ششم ، نامش «عروس» و خود يك ياقوت سبز است ،

و آسمان هفتم ، نامش «عجاء» بوده و يك مرواريد سفيد است(١٠١)

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام و رهنمود ارزشمند ايشان ، شناختى از هفت آسمان و رنگ آنها در ذهن ما پديدار مى گردد و با آگاهى از آن ، به حقيقت اسرار نهايى خلقت بيشتر پى مى بريم و متوجه مى شويم ؛ با آنكه ديدگان ما از مشاهده اين عالم محروم است ، اما جهان ما متاءثر از اين عوالم مى باشد، زيرا ما در پائين ترين اين عوالم قرار داريم و با انتقال به عالم برزخ ، يكى از اين عوالم بر ما آشكار شود.

مطالعه قوانين حاكم بر جهان هستى ، چشم حقيقت بين انسان را باز مى كند و او با انديشه اى ژرف نگر، قدرت لايزال خداى تعالى را مشاهده مى كند.

بايد توجه داشت كه بطور كلى مطالعات دانشمندان در عالم ماده مى باشد و كسى از آنان وجود ندارد به مطالعه عوالم ماوراء اين عالم پرداخته باشد زيرا مشاهده اين عوالم دور از چشم مادى انسان مى باشد اما براساس آيات نورانى قرآن كريم و روايات اسلامى ، مى توان به مطالعه عوالم ماوراء نيز كه نهان از چشم مادى انسان مى باشد، پرداخت

مدتى كه ما در اين جهان و در رحم طبيعت بسر مى بريم در مقابل زمان عالم پس از مرگ ، مدت كوتاهى بيشتر نيست چون ما در محاصره زمان و مكان قرار داريم ، اين مدت عمر را طولانى تصور مى كنيم

بنابراين مرگ ، پايان اين جهان و نابود شدن انسان نمى تواند باشد زيرا كه مرگ آغاز تولدى ديگر در جهانى ديگر است جهانى كه از ديدگان پنهان است ، اما وجودش انكارناپذير مى باشد.

پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

«شما براى نابودى آفريده نشده ايد، بلكه براى ماندن و باقى بودن بوجود آمده ايد و با مرگ تغيير مكان مى دهيد و از منزلى به منزل ديگر انتقال مى يابيد.(١٠٢) »

كلام آگاهى بخش ، پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بمنزله همان دانشمندى است كه از حقايق پس از اين عالم ما آگاهى دارد. بطور يقين هيچ دانشمندى در جهان پيدا نمى شود كه چنين قاطعانه ما را از حقايق عالمى ديگر آگاه سازد، و عقل سليم حكم مى كند كه ما سخن اين دانشمند آگاه را بپذيريم و دستوراتش را فرمان ببريم

در روايت ارزنده ديگرى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام در زمينه عالم پس از مرگ چنين مى خوانيم :

شيخ صدوق از سعدة بن زياد روايت آورده كه گفت ، مردى به مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام عرض كرد:

«يا ابا عبداللّه (من معتقدم) كه خلقت ما عجب و بيهوده باشد!

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: اين چه حرفى است كه مى گويى !

آن مرد عرض كرد: آخر خلقتى كه آخرش فنا است ، شگفت انگيز نيست !

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: اى برادرزاده ، ما براى فنا شدن خلق نشده ايم بلكه (همواره) باقى هستيم چگونه فانى مى شود بهشتى كه كون و فساد نمى پذيرد و دوزخى كه خاموشى ندارد؟

پس مرگ را فنا مخوان ، بلكه بگو از خانه اى به خانه اى ديگر متحول مى شويم(١٠٣) »

مولاى بزرگوارعليه‌السلام نيز در اين روايت از حقيقتى سخن مى گويند كه ممكن است براى بعضى از ما باوركردنى نباشد. اما اين كلام براساس علمى استوار است كه دست انسان از آن كوتاه است و دانشمندان آگاهى چون ائمه معصومينعليهما‌السلام مى طلبد كه از حقايق چنين عالمى پرده بردارند و ما را با حقايق آن عالم آشنا سازند.

شرح مناظره اى بين مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام و جابر بن حيان ، از راز اين حقيقت بزرگ پرده برمى دارد. جابر بن حيان كه يكى از دانشمندان عصر خود بشمار مى رود، با اين همه مرگ را پايان زندگى بشمار آورده و لذا از امام بزرگوارعليه‌السلام سؤ ال مى كند:

«چرا خداوند كه آدمى را خلق كرده و به او جان داده بايد وى را بميراند و نابود كند؟

امامعليه‌السلام . مرگ آنطور كه عوام النّاس تصور مى كنند (نابودى) نيست ، بلكه تغيير شكل (زندگى) است و يك مسلمان باايمان اگر دانشمند باشد از اين تغيير شكل نمى ترسد... ولى فرض مى كنم كه با مردى غيرمسلمان بحث مى كنم و او از من مى پرسد:

خداوند كه انسان را آفريد و به او جان داد براى چه او را مى ميراند؟

در پاسخ او مى گويم مرگ دريچه اى است براى اينكه انسان وارد زندگى ديگر شود، و در زندگى ديگر باز حيات خواهد داشت

اى جابر آيا تو در شكم مادر زنده بودى ؟

جابر: آرى زنده بودم

امامعليه‌السلام . در شكم مادر، غذا مى خوردى ؟

جابر: آرى

امامعليه‌السلام . در شكم مادر، يك انسان كامل اما كوچك بشمار مى آمدى ؟

جابر: تصديق مى كنم كه انسان كاملى بودم .امامعليه‌السلام . در شكم مادر چه آرزو داشتى ؟جابر: از وضع زندگى خود در شكم مادر هيچ ياد ندارم

امامعليه‌السلام . شايد آن مدت نُه ماه كه در شكم مادر بودى ، براى تو بيش ‍ از مدت هشتاد سال يا نود سال كه در اين جهان بسر خواهى برد، جلوه كرده است چون زمان ، نسبت به تمام افراد در تمام احوال به يك ميزان نيست و هر كس با قدرى توجه اين موضوع را در زندگى خود يافته است