نام کتاب: فاطمه گلواژه آفرينش مؤلف :سيدضياء مرتضوى مقدمهاى بر چاپ هفتم با ويرايش جديد پيامبر اكرم(ص): مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتي أربعينَ حديثاً يَنْتَفِعُونَ بها في اَمْرِ دينِهِمْ، بَعَثَهُ يَوْمَ القيامَةِ فقيهاً عالماً. «بحارالانوار، ج ٢، ص ١٥٦» آنچه پيش روى داريد، مجموعهاى است از روايات كه در سه زمينه «شخصيت حضرت فاطمه(س)»، «زن، جايگاه و مسؤوليت»، و «خانواده و مسؤوليتها» در قالب سه «چهل حديث» گزينش شده است. مجموعهاى كه به همراه ترجمه روايات و پارهاى توضيحات تلاش مىكند چهرهاى هر چند اجمالى را از سه موضوع ياد شده در سخنان اهلبيت(ع) نشان دهد. در اين مجموعه كه از منابع روايى شيعه و سنّى گرد آمده تلاش شده است حتىالامكان روايات مورد نظر به گونهاى منسجم، گزينش شود و تنظيم گردد و با افزودن پارهاى توضيحات، خواننده در دستيابى به پيام روايات و نتيجهگيرى، همراهى شود. آوردن عناوين و سرفصلها نيز مىتواند به شكلى گزيدهتر، پيام اصلى اين روايات را برساند. كارى از اين دست، چه بسا در نگاه برخى، امرى آسان آيد، اما آنان كه با منابع روايى و كار بازگو كردن آنها براى عموم، انس دارند، مىدانند كه گزينش و پردازش روايات امرى است دشوار و ظريف، بويژه اگر در محدوده موضوعاتى باشد كه ديدگاههاى مختلف را به سوى خود جلب كرده است. موضوع زن و خانواده در اين مجموعه، از همين دست است. از اين روى، گزينش اوليه حدود دو سوم روايات اين مجموعه، با همكارى جمعى از دوستان محترم در واحد خواهران دفتر تبليغات اسلامى صورت گرفت. چاپهاى اوليه اين كتاب، نخست با عنوان «گلواژه آفرينش» تقديم علاقهمندان شد و ناشر محترم در چاپ ششم، عنوان مناسب «فاطمه(س)، گلواژه آفرينش» را جايگزين نام اوليه نمود. آنچه اينك در هفتمين چاپ ارائه مىشود همراه با تجديد نظرى كلى و ويرايشى دوباره است كه برخى اصلاحات و افزودهها را نيز در بر دارد. در بازنويسى دوباره اين مجموعه، افزون بر اصلاحات عمده در عبارات و پارهاى اصلاحات در محتوا، برخى روايات نيز جايگزين يا تكميل شده است. آنچه در مدخل بخش نخست آمده نگاهى است به روايات بخش نخست كتاب كه اختصاص به شخصيت بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه(س) دارد. و آنچه در اين چاپ، در پايان كتاب به عنوان ضميمه آمده، پژوهشى كوتاه در باره تاريخ ولادت آن حضرت(س) است كه مىتواند براى علاقهمندان اين دست مباحث مفيد افتد. در اينجا لازم است از سركار خانم عذرا انصارى و حجج اسلام، آقايان محمود آخوندى، عبدالرحمن انصارى، احمد بحرينى، حسين محمدى و محمود مشايخى كه در گزينش اوليه بيشتر روايات بذل همت نموده و همراهى كردند صميمانه سپاسگزارى كنم. قم - سيدضياء مرتضوى مهرماه ١٣٧٧
۱
فاطمه گلواژه آفرينش شخصيت حضرت فاطمه(س) پيامبر اكرم(ص): مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتي أربعينَ حديثاً يَنْتَفِعُونَ بها في اَمْرِ دينِهِمْ، بَعَثَهُ يَوْمَ القيامَةِ فقيهاً عالماً. «بحارالانوار، ج ٢، ص ١٥٦» فاطمه! اى گلواژه آفرينش! كجا زبان ما را رسد كه وصف تو گوييم و كجا به انديشه ما آيد كه ذكر تو آريم، و كجا توان قلم بود كه نقش حُسن تو نويسد و كدام آينه است كه درخشش نور تو را بتاباند. فاطمه! اى بزرگبانو! اى نام تو، جامع كمالاتت كه گوياى عصمتِ آتشسوز توست. اى آن كه دامنت، رسالت سردار توحيد را پرورد. اى آن كه مهر رُخَت، خورشيد فروزان مريم و آسيه و خديجه را فزونتر است؛ چرا كه جهان بانوان را تو سرورى. اى آن كه شهد شهادت سوزانت را از چشمه صداقت و اخلاص چشيدهاى. اى آن كه بر گرده گيتى، دو ريحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقشآفرين كربلاى ٦١ تويى؛ آرى تويى. اى آنكه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشم خدايى، تو جلوهگاه رضاى حقّى. و تو اى نامت، زينتآراى آستانه بهشت، تو چه ديدى؟ چه كشيدى كه جز خداى، خبر ندارد! آن فرشته كه تسليتبخش دل آزرده و به غمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسليتت مىداد؟ فاطمه! اى دختر رسالت! اى به حق واصل! اى ناجى شانههاى در بند بردگى! همه مىگفتند: اين دختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو يادگار همسرت را از گردنت باز مىكنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا كه مايه مسرّت قلب پيامبر است. فاطمه! اى زاير قبر شهيدان! تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسى را رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر بر آرد. اى خلايق! سر فرود آريد! چشم فرو بنديد كه حيا مىآيد. پس چگونه بود كه همين ديروز، آرى آن روز كه در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درِ خانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را پريشان كرد؟ تو را پدر، «شافعه» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو در بهشت خانه گزينند. فاطمه! اى واژه خوشبختى! تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانهدارى كردى. دستى كه چرخ هدايت را مىگرداند، همو آسياى كوچك خانه خويش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پينهبسته و تاولزده است. همو كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، و همو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مىشويد، و همو كه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنان سامرىنسب بود، به خطابه مىنشيند، آرى، همو غنچه دامن خويش را به سينه مىچسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد. فاطمه! اى امّابيها! تو پاره تن پدر بودى. تو را مىبوسيد و تو نيز مىبوسيدى. مىبوييد، به جاى خويش مىنشاند، آخرين وداعش با تو بود و اولين خير مقدم از تو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى! او كه دختران ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنت جايگاه شكوفههاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشى بودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريم ولايت و امامت دارد. فاطمه! اى پاره وجود مصطفى! در كنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟ خودتگفتى: «نانى است كه براى فرزندم پختهام؛ تكهاى از آن را براى شما آوردم». پاسخ پدر با دل تو چه كرد؟ «اى دخترم! بدان كه اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرت جاى مىگيرد». فاطمه! اى گلبانگ ولايت! تا تو مىخروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، كسى را ياراى سلطه بر ولىّ خدا نبود. تو «امابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسر بودى، و چه زود اين دو استوانه ولىّ(ع) فرو ريخت. خواندهايم كه تو بعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى؛ خنده كه هيچ، حتى تبسّمى ننمودى؛ جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاه كه شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدام آرزويت را جامه عمليافته مىديدى؟ شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مىديدى كه بر اين حُسْن قضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعت بدن پاكت مىآمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنت نقشبسته مىديدى. تو نظارهگر چه عالمى بودى كه بر آن لبخند مىزدى. نيك مىدانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاى پروردگارت را در آن مىديدى. تو از پيراهن پدر چه مىبوييدى كه مدهوش مىافتادى. تو ياد صداى مؤذن پدر كردى؛ مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كه ديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص) خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامه نده، كه فاطمه(ع) جانداد! فاطمه! اى راز سر به مُهر! تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد تو آگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى سخن دارى؛ سخن از ظلم نفاقپيشگان؛ سخنى در سكوت؛ سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريت مىكرد؛ سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كه سُرور سينهاش بودى، چه رازى، چه سرّى، چه عهدى داشتى كه با گونههاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلّت شكيبايى خود، در غم فراقت سخن مىگويد؟ راستى اى جلوهگاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را به بازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودى كه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، در معبر عبور فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مىنهيد، آيا مىنگريد كه سامرىمسلكان، بر بازوى فرزند «وَ ما رَمَيْتَ إذْ رَمَيْتَ، وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى» چه فرود مىآورند؟ آيا مىشنويد ناله جانسوز فرزند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إنْ هُوَ اِلاّ وَحيٌ يُوحى» را كه چه سان ميان در و ديوار كمك مىطلبد؟ فاطمه! اى كوثر حيات! حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرىصفتان است. اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان را فرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفتهاند. نيك مىدانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كه قايمه عرش را به دست مىگيرى و داورى خون گل كربلايت را خواهانى. به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت. آنك دلمان به حضور تو خوش است؛ ما را درياب. نامگذارى ١. پيامبر اكرم(ص): اِنّى سَمَّيْتُ اِبْنَتي «فاطِمَةَ» لأَنَّ اللَّه عَزّ وَ جَلَّ فَطَمَها وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّها مِنَ النّار؛(١) من دخترم را «فاطمه» ناميدم زيرا خداى عز و جل او و كسى را كه دوستدار او باشد از آتش جدا و دور كرده است. ٢. امام صادق(ع): كانَتْ كُنْيَةُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّه(ص) اُمَّ أَبيها؛(٢) كنيه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابيها» بود. در ميان عرب رسم است كه علاوه بر نام و لقب، از «كُنيه» نيز براى تكريم و احترام به شخص استفاده مىشود و اين كار بيشتر با اضافه نمودن كلمه «اب» يا «ام» به نام نخستين فرزند، صورت مىگيرد، ولى در اينجا فاطمه(س) با كنيه «مادر پدر» كه نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت در بقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش است خطاب مىشود.
برترين بانو ٣. مُفَضَّلُ بْنُعُمَرَ: قْلتُ لأَبىعَبْدِاللَّهِ(ع): اَخْبِرْني عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) في فاطِمَةَ «إِنَّها سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ» أَ هِىَ سَيِّدَةُ نِساءِ عالَمِها؟ فَقالَ: ذاكَ لِمَرْيَمَ، كانَتْ سَيِّدَةَ نِساءِ عالَمِها، وَ فاطِمةُ سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الاَوَّلينَ وَ الآخِرِينَ؛(٣) در باره اين گفته رسول خدا(ص) كه «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالم است» به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا او بانوى بانوان عصر خود است؟ فرمود: اين براى مريم است كه بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمه بانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است. ٤. پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه در بيمارى وفاتش، بىتابى فاطمه(ع) را مشاهده كرد فرمود: يا فاطمةُ! أَلا تَرْضَيْنَ اَنْ تَكُوني سَيِّدَةَ نِساء الْعالَمِين و سيِّدةَ نساءِ هذه الاُمَّةِ وَ سيِّدَةَ نساءِ الْمؤمِنينَ»؛؟(٤) اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه تو برترين بانوى جهان، و برترين بانوى اين امت، و برترين بانو در ميان مؤمنان باشى؟ در اين زمينه روايات بسيارى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده است. آنچه به زهراى مرضيه(ع) اين مقام و جايگاه را مىدهد اتصاف به ملكات فاضله و علم و ايمان و تقوا و در يك كلمه، معرفت به خداوند تعالى و مقام عصمت است. سرفصل صداقت و شهادت ٥. امام كاظم(ع): اِنَّ فاطمةَ(ع) صدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ؛(٥) همانا فاطمه(ع)، صديقهاى شهيد است. پنجه آفرينش و برگزيدگان توحيد ٦. پيامبر اكرم(ص): اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ خَيْرُ اَهْلِ الاَرْضِ بَعْدي وَ بَعْدَ أبيهِما و اُمُّهُما اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الأرْضِ؛(٦) حسن و حسين بعد از من و پدرشان، بهترين مردم روى زمين هستند و مادرشان فاطمه، برترين زنان اهل زمين است. ٧. پيامبر اكرم(ص): لَيْلَةً عُرِجَ بي إلَى السّماءِ رَأَيْتُ عَلَى بابِ الْجَنَّةِ مَكْتُوباً «لا اله الا اللَّه، محمدٌ رسولُ اللَّه، علىٌّ حِبُّ اللَّهِ و الحسنُ و الحسينُ صَفْوَةُ اللَّهِ، فاطِمَةُ خِيَرَةُ اللَّه، عَلى باغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ؛(٧) شبى كه به آسمان عروج داده شدم ديدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسين برگزيده خدا، و فاطمه انتخاب شده خداوند است و لعنت خداوند بر آن كس باد كه بغض آنان را داشته باشد. محور خشم و خشنودى خداوند ٨. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود: اِنَّ اللَّهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضى لِرِضاكِ؛(٨) همانا خداوند به خشم تو خشم مىكند و به خشنودى تو خشنود مىشود. روايات در زمينه محوريت خشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) از طريق منابع شيعى و سنّى بسيار است(٩) . روشن است كسى كه جز خدا را در عالم نمىبيند و در برابر او تسليم مطلق است و ارادهاى جز اراده خداوند ندارد، قهراً رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسان كاملى است كه رفتار و كردار او، امام و اسوه و حجت خلق خدا خواهدگشت.
سبزى زهرا(س) و دشمنى بنىاميه حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجود مصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهلبيت(ع) حتى از اينكه «خرفه» كه نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و به نام آن بزرگوار شهرت يافته بود، يادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س) باشد نگران بودند و از سر دشمنى و كينه، تلاش كردند نام آن را برگردانند تا همين اندك نيز نام و شخصيت اهلبيت(ع) بويژه فاطمه زهرا(س) را در خاطرهها زنده نكند، و اين كارى بود كه بنىاميه كردند و از تغيير نام يك سبزى نيز فروگذارى ننمودند. اين واقعيت دردآورى است كه در روايت بعدى آمده است. ٩. فرات بناحنف: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد: لَيْسَ عَلى وَجْهِ الأرضِ بَقْلَةٌ أشْرفُ وَ لا أنْفَعُ مِنَ الفَرْفَخِ وَ هُوَ بَقْلَةُ فاطمةَ(ع). ثم قال: لَعَنَ اللَّهُ بَنياُميَّةَ، هُمْ سَمَّوْها بَقْلَةَ الْحَمْقاءِ بُغْضاً لَنا و عداوةً لفاطمة(ع)؛(١٠)
بر روى زمين، سبزىاى شريفتر و سودمندتر از خُرفه نيست، و اين سبزى فاطمه(ع) است. سپس فرمود: خدا لعنت كند بنىاميه را! آنها از سر كينه با ما و به خاطر دشمنى با فاطمه(ع) آن را «سبزى نادان» ناميدند.
هديه مادر ١٠. حَمّادُ بنُعُثْمانَ: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد: تَظْهَرُ زَنادِقَةُ سَنَةَ ثمانيةٍ و عِشرينَ و مِائةٍ وَ ذلكَ لأنّي نَظَرْتُ في مُصْحَفِ فاطمةَ. قال: فَقُلْتُ: وَ ما مُصْحَفُ فاطِمةَ؟ فقالَ: اِنَّ اللَّهَ تبارَكَ و تعالى لَمّا قَبَضَ نَبِيَّه(ص) دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ مِنْ وَفاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ ما لا يَعْلَمُهُ إلاّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَرْسَلَ إلَيْها مَلَكاً يُسَلِّي عَنْها غَمَّها و يُحَدِّثُها، فَشَكَتْ ذلك إلَى اميرالمؤمنينَ(ع) فقال لَها: إذا أَحْسَسْتِ بِذلِكَ و سَمِعْتِ الصَّوْتَ، قُولي لي. فَأَعْلَمَتْهُ فَجَعَلَ يَكْتُبُ كُلَّ ما سَمِعَ حَتَّى أَثْبتَ مِنْ ذلِكَ مُصْحَفاً. قال: ثم قال: أَما اِنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ، و لكنَّ فِيهِ عِلْمَ ما يَكُونُ؛(١١) در سال ١٢٨ عدهاى ملحد آشكار خواهند شد و اين پيشبينى را در مصحف فاطمه ديدم. حمّاد مىگويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟ فرمود: هنگامى كه رسول خدا(ص) وفات يافت حزن فاطمه به قدرى بود كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست، لذا خداى متعال فرشتهاى را فرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو كند؛ فاطمه(ع) جريان را براى اميرالمؤمنين(ع) اظهار كرد؛ حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضور فرشته را احساس كردى و صدايى شنيدى، به من بگو. فاطمه(ع) نيز او را باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مىشنيد نمود تا اينكه به اين طريق مصحفى را پديد آورد. حمّاد بنعثمان مىگويد: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش كه در اين مصحف مسايل حلال و حرام وجود ندارد بلكه در آن اخبار آينده است. در روايات زيادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده است و امامان(ع) در موارد متعددى، مستند فرمايشهاى خود را همين مصحف شمردهاند، و ظاهراً اين كتاب شريف، دست به دست در خانواده اهلبيت(ع) مىگشته و تنها در اختيار آن بزرگواران بوده است.
سوداى فاطمه(ع) ١١. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خويش از امام سجاد(ع) نقل مىكند: حَدَّثَتْني أَسْماءُ بِنْتُعُمَيْس، قالَتْ: كنتُ عِنْدَ فاطِمَةَ جَدَّتِكَ اِذْ دَخَلَ رَسُولُاللَّهِ(ص) وَ في عُنُقِها قَلادَةٌ مِنْ ذَهَبٍ كانَ عَليّ بْنُأبيطالبٍ(ع) اِشْتَراها لَهُ (١٢) مِنْ فَىْءٍ لَهُ؛ فقال النّبيُ(ص): لا يَغُرَّنَّكِ النّاسُ أَنْ يَقُولُوا «بِنْتَ محمّدٍ» وَ عَلَيْكِ لباسُ الجبابِرَة! فَقَطَعَتْها وَ باعَتْها و اشْتَرَتْ بها رَقَبَةً فَأَعْتَقَتْها فَسُرَّ رَسولُاللَّه(ص) بِذلكَ؛(١٣) اسماء بنت عميس برايم نقل كرد كه در حضور جدّهات فاطمه(ع) بودم كه رسول خدا(ص) داخل شد؛ در حالى كه گردنبندى طلايى كه على ابنابىطالب(ع) از سهميه خود براى فاطمه(ع) خريده بود، در گردنش بود. پيامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با اين گفته كه «دختر محمد است» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. از اينرو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن، بندهاى را خريده و آزاد كرد، و رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمان گشت.
گلواژه در گلزار شهيدان ١٢. امام صادق(ع): اِنَّ فاطِمةَ(ع) كانَتْ تَأتي قبُورَ الشهداءِ في كُلِّ غَداةِ سَبْتٍ فَتَأْتي قَبْرَ حَمْزَةَ و تَتَرَحَّمُ عَلَيْهِ وَ تَسْتَغْفِرُ له؛(١٤) فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مىآمد و كنار قبر حمزه قرار مىگرفت و براى او طلب رحمت و مغفرت مىنمود. نكته قابل توجه اينكه، حضرت(س) ضمن اينكه اداى احترام به شهدا و حضور در كنار قبرشان و يادآورى جانفشانى آنان را هيچ گاه فراموش نمىكند و در كنار قبر حمزه سيدالشهدا به دعا مىنشيند، ولى در عين حال، زمان مناسبى را انتخاب مىكند كه مىتوان آن را جزء خلوتترين روزهاى هفته دانست چرا كه در روزهايى چون پنجشنبه يا جمعه، ديگران نيز در كنار قبور شهدا حضور مىيابند. ناگفته پيداست اين درسى براى همه بانوان پيرو او است كه در عين ايفاى وظايف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامى تلاش كنند.
جلودار بهشتيان ١٣. پيامبر اكرم(ص): أَوَّلُ شَخْصٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فاطِمَةُ(س)؛(١٥) نخستين فردى كه داخل بهشت مىشود فاطمه(س) است.
سر فرود آريد كه «او» مىگذرد ١٤. عايشه از پيامبر اكرم(ص) روايت مىكند: اِذا كانَ يَوم القيامةِ نادى منادٍ يا مَعْشَرَ الخلائقِ! طَأْطِؤوا رُؤُوسَكُمْ حَتّى تَجُوزَ فاطمةُ بنتُمحمدٍ(ص)؛(١٦) در هنگامه قيامت، منادىاى، ندا مىدهد: اى انبوه مردمان! سرهايتان را به زير اندازيد تا فاطمه دختر محمد(ص) بگذرد. همين موضوع را در روايت بعدى، به گونهاى مشروحتر مىخوانيم: ١٥. پيامبر اكرم(ص): اِذا كان يومُ القيامةِ نادى منادٍ مِنْ بَطْنانِ الْعَرْشِ: يا اَهْلَ الْجَمْعِ! نَكِّسُوا رُؤُوْسَكُمْ وَ غُضُّوا أبْصارَكُمْ حتى تَمُرَّ فاطمةُ بنتُمحمدٍ(ص) عَلَى الصِّراطِ. فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِينَ اَلْفِ جاريةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَمَرِّ الْبَرْقِ؛(١٧) به هنگامه قيامت، منادىاى از ميان عرش صدا مىزند كه اى اجتماعكنندگان! سرهايتان را به زير اندازيد و چشمانتان را ببنديد تا فاطمه دختر محمد(ص) از صراط عبور كند. آنگاه حضرت(س) به همراه هفتاد هزار كنيز از حوريان بهشتى، به سرعت برق مىگذرد. فرداى محشر نيز به حرمت عبور صديقه كبرا(ع) سرهاى خلايق به زير مىافتد و پلكها بر هم؛ ولى چگونه بود كه جمعى حرمت او را پاس نداشتند و به جاى تعزيت و تسليت سوگ پدر، بر سينه و پهلويش نشانههايى از در سوخته خانهاش را نقش بستند! «تبّت يدا ابىلهب و تبّ!»
بانوى بانوان و شفاعت زنان ١٦. پيامبر اكرم(ص) در ضمن روايتى: ... فاَيُّما امْرَأَةٍ صَلَّتْ في اليومِ و اللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَواتٍ وَ صامَتْ شَهْرَ رَمَضانَ وَ حجَّتْ بَيْتَ اللَّهِ الحَرامَ، وَ زَكَّتْ مالَها و أَطاعَتْ زَوْجَها، و والَتْ عَلِيّاً بَعْدي، دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفاعَةِ إِبْنَتي فاطِمةَ، وَ اِنَّها لَسَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ...؛(١٨) «هر زنى كه در شبانهروز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماه رمضان را روزه بدارد، حج خانه خدا را [اگر توانايى داشت] گزارد، زكات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت كند، و بعد از من، ولايت و حكومت على را بپذيرد، به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشت خواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است. همان گونه كه در روايات متعدد ديگر نيز آمده، ارزش اداى نماز و روزه و حج و ساير واجبات عملى، مبتنى بر پذيرش ولايت اهلبيت(ع) است و شفاعت نيز بر اساس اداى اين وظايف است اما با ولايت كه در حقيقت، روح و جان اعمال است؛ همان كه حضرت فاطمه(ع) نيز به خاطر آن به شهادت رسيد، چرا كه مدافع حريم و حرمت آن بود. او كه محور خشم و خشنودى خداوند است و او كه پاره تن پيامبر(ص) است و او كه «سيّده» زنان عالم است، فرداى قيامت نيز اعمال صالح به شفاعت او است كه راهگشاى بهشتيان خواهد بود. ١- بحارالانوار، ج٤٣، ص١٢.
٢- الاستيعاب، ج٢، ص٧٥٢.
٣- معانى الاخبار، ص١٠٧.
٤- مستدرك الصحيحين، ج٢، ص٤٩٨.
٥- كافى، ج١، ص٤٥٨.
٦- بحارالانوار، ج٤٣، ص١٩.
٧- تاريخ بغداد، ج١، ص٢٥٩.
٨- كنزالعمّال، ج٧، ص١١١.
٩- آنچه نقل شد به نقل از يكى از منابع حديثى اهل سنت است. در منابع شيعى مىتوان به اين سخن پيامبر اكرم(ص) اشاره كرد: انّ اللَّه ليغضِبُ لغضب فاطمة و يرضى لرضاها. «بحارالانوار، ج٤٣، ص١٩.»
١٠- كافى، ج٦، ص٣٦٧.
١١- كافى، ج١، ص٢٤٠؛ بحارالانوار، ج٤٣، ص٨٠.
١٢- ظاهراً «لها» صحيح است، هر چند به شكل «له» نيز مىتوان توجيه نمود.
١٣- بحارالانوار، ج٤٣، ص٢٦.
١٤- همان، ص٩٠، به نقل از تهذيبالاحكام.
١٥- ميزان الاعتدال، ج٢، ص١٣١.
١٦- تاريخ بغداد، ج٨، ص١٤١.
١٧- الصواعق المحرقة، ص ١٩٠.
١٨- بحارالانوار، ج٤٣، ص٢٤.
۲
فاطمه گلواژه آفرينش فقط على(ع) همسان فاطمه(س) بود ١٧. امام صادق(ع): لَوْلا اِنَّ اللَّهَ تَباركَ و تعالى خَلَقَ اَميرَالمؤمنينَ(ع) لِفاطِمَةَ ما كانَ لَها كُفْوٌ عَلى ظَهْرِ الارْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُوْنَهُ؛(١) اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين(ع) را براى فاطمه خلق نكرده بود، براى او بر روى زمين، از آدم گرفته تا ديگران، همتايى وجود نداشت. فاطمه(س) كه سلاله توحيدمدارانى چون ابراهيم خليل(ع) است، و او كه دامنش جايگاه پرورش اولياى دين و ضامن بقاى رسالت پدرِ بزرگوارش است، همسر و همتايى جز شير بيشه توحيد، اميرالمؤمنين(ع) نخواهد داشت و اين چنين است كه ازدواجش نيز به امر حقتعالى است؛ چنان كه در روايت بعدى آمده است. مأموريت الهى ١٨. پيامبر اكرم(ص): ما زَوَّجْتُ فاطمةَ اِلاّ [بعد] ما اَمَرَنِىَ اللَّهُ عزّ و جلَّ بِتَزْوِيجِها؛(٢) فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنكه خداى عز و جل مرا مأمور شوهر دادن او كرد. و اين چنين بود كه خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرى على(ع) در آورد و آنگاه در زمين تحقق يافت. پيوند در عرش ١٩. پيامبر اكرم(ص): أتاني مَلَكٌ فَقالَ يا مُحمَّدُ! اِنَّ اللَّه يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ و يَقُولُ لَكَ: اِنّي قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ ابْنَتَكَ مِنْ عَلي بنِأبيطالبٍ في الْمَلأِ الأَعْلى، فَزَوِّجْها مِنْهُ في الاَرْضِ»؛(٣) فرشتهاى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد و مىگويد: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به همسرى على ابنابىطالب در آوردم؛ تو نيز در زمين او را به همسرى او در آور. گلواژه خوشبختى ٢٠. روزى پيامبر(ص) بعد از ازدواج على(ع) و فاطمه(س) به خانه آنان رفت و از على(ع) پرسيد: كَيْفَ وَجَدْتَ اَهْلَكَ؟ قال: نِعْمَ الْعَوْنُ على طاعَةِ اللَّهِ؛ همسرت را چگونه يافتى؟ عرض كرد: بهترين ياور براى اطاعت خداوند. سپس همين پرسش را از فاطمه(س) كرد. فاطمه(س) عرض كرد: خَيْرَ بَعْلٍ؛(٤) آن را بهترين شوهر يافتم. چه زيباست كه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به پرسش پيامبر(ص) همه خوبيها و مكارم همسرش را در اين جمله كوتاه، ولى بسيار گويا بيان مىكند و او را بهترين يار و ياور در اداى وظيفه و اطاعت خداى تبارك و تعالى معرفى مىكند. زيرا ملاكى كه به زندگى آن دو بزرگوار معنا مىبخشد و آنان ازدواج خود را در سايه آن، موفق مىدانند، همكارى و همراهى در طاعت الهى است و بس. خانهدارى خانه توحيد ٢١. زُهْري، از راويان و عالمان اهل سنّت: لَقَدْ طَحَنَتْ فاطمةُ بِنْتُرَسُولِاللَّهِ(ص) حَتّى مَجَلَتْ يَدُها وَ رَبى و أَثَرُ قُطْبِ الرَّحى في يَدِها؛(٥) فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آن قدر دستاس كرد كه دستش تاول زد و جاى چوب آسياب در دستش بالا آمد و پينه بست. غنچه مىپرورد ٢٢. انس بنمالك: بلال در نماز صبح تأخير كرد و از آن باز ماند. پيامبر(ص) به او فرمود: ما حَبَسَكَ؟ فَقالَ: مَرَرْتُ بفاطمةَجعج وَ هِىَ تَطْحَنُ و الصَّبِىُّ يَبْكي، فَقُلْتُ لَها: إنْ شِئْتِ كَفَيْتُكِ الرَّحى وَ كَفَيْتِني الصَّبِىَّ، و انْ شِئْتِ كَفَيْتُكِ الصَّبيَّ وَ كَفَيْتِنىِ الرَّحى. فقالتْ: «أنَا أرْفَقُ بِابْني مِنْكَ». فَذاكَ حَبَسَني. قال: فَرَحِمْتَها رَحِمَكَ اللَّهُ؛(٦) چه چيز مانع آمدنت شد؟ عرض كرد: به فاطمه(ع) برخوردم كه در حال دستاس كردن بود و پسربچهاش گريه مىكرد. به او گفتم: اگر بخواهى من به جاى شما عهدهدار دستاس كردن مىشوم و شما عهدهدار بچه، و اگر هم بخواهى من بچه را نگه مىدارم و شما دستاس كن. فاطمه فرمود: «من از تو به پسرم مهربانتر و مناسبترم». اين كار، مرا از نماز اول وقت باز داشت. پيامبر(ص) فرمود: پس تو به فاطمه(ع) مهربانى كردى، خداوند تو را رحمت كند. حضرت زهرا(س) همه سعى خويش را در فراهم نمودن محيط طاعت و بندگى خود، شوهر و فرزندانش، به كار مىبندد و در تقسيم كارى كه پيامبر(ص) براى آن دو بزرگوار كرده و كارهاى داخل خانه را به او، و كارهاى بيرون را به على(ع) واگذار كرده بود، به خوبى در انجام دادن آن تلاش مىكرد و آن را مغاير مقام معنوى و علمى و موقعيت اجتماعى خود نمىدانست؛ بلكه آن را يكى از زمينههاى تحقق رضايت حق تعالى مىشمرد و تاول زدن دستهاى مباركش نيز، مانعى براى تلاش داخل خانه نبود. او به بچهدارى و تربيت فرزندانش عشق مىورزيد. لذا حتى براى چند لحظه نيز راضى به ترك آن نيست و در آن چند لحظه نيز، كار آسياب كردن را به بلال وا مىگذارد و خود به آرام كردن فرزند و رسيدگى به او مىپردازد. كنار باغبان توحيد ٢٣. عايشه نقل مىكند: وَ كانَتْ (فاطمة) إذا دَخَلَتْ عَلَى النبيّ(ص) قامَ اِلَيْها فَقَبَّلَها وَ أَجْلَسَها في مَجْلِسِهِ، وَ كانَ النبىُّ(ص) اِذا دَخَلَ عَلَيْها قامَتْ مِنْ مَجْلِسِها فَقَبَّلَتْهُ وَ اَجْلَسَتْهُ في مَجْلِسِها؛ (٧) زمانى كه فاطمه(ع) بر پيامبر(ص) وارد مىشد، پيامبر(ص) به سوى او مىرفت و او را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند، و آنگاه كه پيامبر(ص) وارد بر او مىشد، از جايش برمىخاست و پيامبر(ص) را مىبوسيد و در جاى خويش مىنشاند. ٢٤. ثوبان، بنده آزاد شده پيامبر(ص): كانَ رسُولُاللَّهِ(ص) اِذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِاِنْسانٍ مِنْ اَهْلِهِ فاطمةَ(ع) و اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ اِذا قَدِمَ فاطمةُ(ع)؛(٨) رسول خدا(ص) آنگاه كه به مسافرت مىرفت، آخرين شخصى را كه از خانوادهاش مىديد و وداع مىكرد فاطمه(ع) بود، و آنگاه كه برمىگشت، بر اولين كسى كه وارد مىشد فاطمه(ع) بود. سُرور سينه سردار توحيد ٢٥. پيامبر اكرم(ص): فاطمةُ بَضْعَةٌ مِنّي. مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّني وَ مَنْ ساءَها فَقَدْ ساءَني. فاطِمَةُ اَعَزُّ النّاسِ عَلَيَّ؛(٩) فاطمه پاره وجود من است. هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده و هر كس به او بدى كند به من بدى كرده است. فاطمه عزيزترينِ مردم براى من است. روشن است محبتى كه پيامبر(ص) به فاطمه(ع) داشت و احترام خاصى كه براى او قايل بود تنها بدان جهت نبود كه او دختر اوست چرا كه پيامبر(ص) دختران ديگرى هم داشت؛ بلكه به جهت ويژگيهايى بود كه زهرا(ع) را از ساير زنان عالم ممتاز مىكرد. از روايات متعددى كه در اين باره در كتابهاى شيعه و سنى وجود دارد استفاده مىشود كه پيامبر اكرم(ص) به مناسبتهاى مختلف و در موارد متعدد، حقيقت مذكور را بيان مىفرموده است. روايت بعدى يكى ديگر از اين موارد است. پاره وجود مصطفى(ص) ٢٦. انس بنمالك: قالَ رسُولُاللَّه(ص): ما خَيْرٌ لِلنِّساءِ؟ فَلَمْ نَدْرِ ما نَقُولُ؟ فَسارَ عَلىٌّ(ع) إلى فاطمةَ فَأَخْبَرَها بِذلِك. فقالتْ: فَهَلاّ قُلْتَ لَهُ: خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَرَوْنَهُنَّ! فَرَجَعَ فَأَخْبَرَهُ بِذلِكِ. فقالَ لَهُ: مَنْ عَلَّمَكَ هذا؟ قالَ: فاطمةُ. قالَ: اِنَّها بَضْعَةٌ مِنّى؛(١٠) رسول خدا(ص) فرمود: چه چيزى براى بانوان بهتر است؟ ما ندانستيم چه بگوييم. على پيش فاطمه رفت و او را از اين جريان باخبر كرد. فاطمه گفت: پس چرا به پيامبر نگفتى: براى آنان اين بهتر است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را! على بازگشت و اين پاسخ را به عرض پيامبر(ص) رساند. رسول خدا(ص) فرمود: چه كسى اين پاسخ را به تو ياد داد؟ عرض كرد: فاطمه. فرمود: او پاره وجود من است. شنيدن جواب پرسش پيامبر(ص) از زبان مبارك حضرت فاطمه(س)، به عنوان اينكه يكى از زنان است تأثير خاصى در بانوان خواهد داشت و بديهى است كه منظور، دست كشيدن از وظايف و مسؤوليتهاى اجتماعى نيست بلكه بيان يك واقعيت است كه هر چه حدّ و مرز بين زن و مرد در زندگى و جامعه رعايت شود بيشتر به مصلحت بانوان است. عشق در كنار خندق ٢٧. على(ع): كُنّا مَعَ النَّبِيّ(ص) في حَفْرِ الْخَنْدَقِ، اِذْ جاءَتْهُ فاطِمَةُ(س) بِكَسْرَةٍ مِنْ خُبْزٍ فَرَفَعَتْها اِلَيْهِ، فقالَ: ما هذِهِ يا فاطمةُ؟ قالتْ: مِنْ قُرْصٍ اخْتَبَزْتُهُ؛ جِئْتُكَ مِنْهُ بِهذِهِ الْكَسْرَةِ. فَقالَ: يا بُنَيَّةُ! أَما اِنَّها لأوَّلُ طَعامٍ دَخَلَ فَمَ أَبيكِ مُنْذ ثَلاثٍ؛(١١) ما به همراه پيامبر(ص) در جريان حفر خندق بوديم كه فاطمه(س) با تكهنانى پيش پيامبر(ص) آمد و آن را به خدمت او برد. پيامبر(ص) فرمود: اين چيست، فاطمه؟ عرض كرد: از گرده نانى است كه براى دو فرزندم پختم؛ اين تكه آن را براى شما آوردم. پيامبر(ص) فرمود: دختر عزيزم! هان، اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز وارد دهان پدرت مىشود. اين جريان در حالى كه شدت علاقه حضرت فاطمه(س) را به پيامبر(ص) مىرساند، گوياى اوج فداكارى و تحمل دشواريها در صدر اسلام، توسط مسلمانان بويژه پيامبر اكرم(ص) براى دستيابى به اهداف الهى و حفظ حكومت اسلامى است. آنان در شرايط دشوار جنگ خندق، با شكمهاى گرسنه، قسمتهاى قابل نفوذ مدينه را حفر مىكنند تا مركز رسالت و امامت از تعرض دشمن محفوظ بماند. در خانه فاطمه(ع) نيز توشه آن قدر كم است كه تنها امكان پختن يك نان براى چند نفر فراهم شده است و آن بزرگوار، توانسته بخشى از آن را تقديم پيامبر(ص) كند، در حالى كه آن حضرت(ص) در سه روز گذشته غذايى نخورده است. همين علاقه است كه زهرا(ع) را حتى قبل از رحلت پيامبر(ص) در غم فراق آينده به گريه مىاندازد. روايت بعدى گوياى همين واقعيت است. اشك در انتظار فراق ٢٨. عبدُاللَّهِ بْنُعبّاس: لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) الْوَفاةُ حَتّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ، فَقِيلَ لَهُ: يا رِسُولَ اللَّهِ! ما يُبْكيكَ؟ فَقالَ: أَبْكي لِذُرِّيَّتي وَ ما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ اُمَّتي مِنْ بَعْدي، كَأَنّى بِفاطِمَةَ بِنْتى وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدى وَ هِىَ تُنادى يا أَبَتاهُ! فَلا يُعِينُها اَحَدٌ مِنْ اُمَّتى. فَسَمِعَتْ ذلِكَ فاطمةُ(ع) فَبَكَتْ. فقالَ رسولُ اللَّه(ص): لا تَبْكِيَنَّ يا بُنيَّةُ! فقالتْ: لَسْتُ أَبْكى لِما يُصْنَعُ بى مِنْ بَعْدِكَ، و لكِنِّى أَبْكى لِفِراقِكَ يا رسولَ اللَّهِ! فقالَ لها: اَبْشِرى يا بِنْتَ محمدٍ بِسُرْعَةِ اللِّحاقِ بى، فَإنَّكِ اَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بى مِنْ أهْلِ بَيْتى؛(١٢) زمانى كه رحلت رسول خدا(ص) نزديك شد، آن حضرت(ص) آن قدر گريه كرد كه اشكهايش محاسن او را تر كرد. به آن حضرت(ص) عرض شد: اى رسول خدا! چه چيز مايه گريه شماست؟ فرمود: براى فرزندانم و آنچه كه اشرار امتم، بعد از من، بر آنها روا مىدارند گريه مىكنم. گويا دخترم فاطمه را مىبينم كه بعد از من بر او ستم مىشود و او صدا مىزند: «پدرجان»! ولى هيچ كس از امّتم او را كمك نمىكند. فاطمه(ع) اين را شنيد، و شروع به گريه كرد. رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! گريه نكن. عرض كرد: من به خاطر رفتارى كه بعد از شما با من مىشود گريه نمىكنم، بلكه به علت غم فراق شما اى رسول خدا گريه مىكنم. حضرت(ص) به او فرمود: مژده باد تو را اى دختر محمد كه بزودى به من ملحق خواهى شد، چرا كه تو اولين كسى از اهلبيتم هستى كه به من مىپيوندى.
پرهيز از نفرين ٢٩. امام باقر(ع) و امام صادق(ع): إنَّ فاطمةَ(ع) لمّا كانَ مِنْ أمْرِهِمْ ما كانَ، أَخَذَتْ بِتلابيبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إلَيْها ثُمَّ قالَتْ: أما وَاللَّهِ يا ابْنَالخَطَّابِ! لولا انّي أكْرَهُ أَنْ يُصيبَ البلاءُ مَنْ لاذَنْبَ له لَعَلِمْتَ أنّي سَأُقْسِمُ عَلى اللَّهِ ثُمّ أجِدُهُ سَريعَ الإجابة؛(١٣) وقتى شد آنچه شد، فاطمه گريبان عمر را گرفت و كشيد و فرمود: هان، به خدا سوگند اى پسر خطاب! اگر من كراهت نمىداشتم كه افراد بىگناه دچار بلا شوند مىفهميدى كه من خداى را سوگند مىدادم، آن گاه او را در اجابت دعايم، پرشتاب مىيافتم. آنچه بر اساس اين روايت، حضرت فاطمه(س) را از نفرين كردن در باره آنان كه به او ستم كردند باز مىدارد اين است كه با نزول بلا، افراد بىگناه نيز گرفتار آيند. از اينرو در روايت ديگرى كه شرح آمدن حضرت(س) به مسجد، پس از كشاندن على(ع) به آنجا را بيان مىكند آمده است كه فاطمه(س) در حالى كه پيراهن پيامبر(ص) را بر سر گرفته بود و كودكانش را به همراه داشت، تهديد كرد كه اگر على(ع) را رها نكنند موهاى خويش را پريشان خواهد ساخت.(١٤) و در سخن ديگرى از امام باقر(ع) آمده است: وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَها ماتُوا طُرّاً؛(١٥) به خدا سوگند، اگر موهاى خويش را آشكار و پريشان مىساخت همه آنان مىمردند.
استوانه ولايت ٣٠. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش، امام باقر(ع) و آن حضرت(ع) از جابر بنعبداللَّه انصارى نقل مىكند: سَمِعْتُ رسولَاللَّهِ(ص) يَقُولُ لِعَليّ بْنِابيطالبٍ قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلاثٍ: «سَلامٌ عليك يا أَبا الرَّيْحانَتَيْنِ! اُوصِيكَ بِرَيْحانَتَيَّ مِنَ الدنيا، فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْناكَ وَ اللَّه خَلِيفَتي عَلَيْكَ.» فَلمّا قُبِضَ رَسُولُاللَّهِ(ص) قال عَليٌ(ع): هذا اَحَدُ رُكْنَيَّ الّذي قالَ لى رسولُاللَّه(ص). فَلَمّا ماتَتْ فاطِمةُ(ع) قال عليٌ(ع): هذا الرُّكنُ الثّاني الّذي قال رسولاللَّه(ص)؛(١٦) از رسول خدا(ص) سه روز پيش از رحلتش، شنيدم به على ابنابىطالب مىفرمايد: «سلام بر تو باد اى پدر دو گل خوشبو! تو را به دو گل خوشبويم از دنيا (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) سفارش مىكنم؛ چرا كه بزودى هر دو ركن تو فرو خواهد ريخت و خداوند عوض دهنده تو است.» پس از آن، موقعى كه رسول خدا(ص) رحلت كرد على(ع) فرمود: اين يكى از دو ركن من بود كه رسول خدا(ص) به من فرمود. و وقتى فاطمه(ع) رحلت كرد، على(ع) فرمود: اين، ركن دومى بود كه رسول خدا(ص) فرمود.
فاطمه گلواژه آفرينش در سوگ پدر ٣٢. امام صادق(ع): عاشَتْ فاطِمةُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) خَمْسَةً و سَبْعِينَ يَوْماً لَمْ تُرَ كاشِرَةً وَ لا ضاحِكَةً؛ تأتي قُبُورَ الشُّهداءِ في كُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَيْنِ: الإثْنَيْنَ وَ الْخَميسَ فَتَقُولُ(ع): هاهنا كانَ رسولُ اللَّهِ و ههُنا كانَ المشرِكون؛(١) فاطمه(ع) بعد از رسول خدا(ص) هفتاد و پنج روز زندگى كرد؛ در حالى كه در حال لبخند يا خنده ديده نشد. هفتهاى دو بار، يكى دوشنبه و ديگرى پنجشنبه، به زيارت قبور شهدا [در احُد] مىآمد و مىگفت: اينجا رسول خدا(ص) بود و آنجا مشركان قرار داشتند. چنان كه يادآور شديم در تاريخ شهادت حضرت فاطمه(ع) اختلاف است، ولى آنچه بيشتر شهرت دارد همان ٧٥ يا ٩٥ روز است كه در برخى روايات نيز آمده است. (٢) نكته ديگر آنكه، در روايت سى و پنجم خواهد آمد كه صديقه طاهره(ع) بعد از رحلت پدر بزرگوار خود تنها يك بار لبخند زد. ديگر آنكه، در اين روايت، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه نام برده شده است كه حضرت(ع) به زيارت قبور شهدا مىرفت و اين با آنچه در روايت سيزدهم گذشت، منافاتى ندارد چرا كه آن حديث مىتواند ناظر به قبل از رحلت رسول خدا(ص) باشد؛ در حالى كه ظاهر اين حديث، مربوط به بعد از رحلت آن حضرت(ص) است. اذان ناتمام ٣٣. شيخصدوق: رُوِىَ [أنّه] لَمَّا قُبِضَ النَّبِىُّ(ص) اِمْتَنَعَ بِلالٌ مِنَ الأذانِ، قال: لا اُؤَذِّنُ لِاَحَدٍ بَعْدَ رسولِ اللَّهِ(ص). و إنَّ فاطمةَ(ع) قالتْ ذاتَ يومٍ: إنّي أَشْتَهي أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أبي(ص) بِاْلأَذانِ، فَبَلَغَ ذلكَ بلالاً؛ فأَخَذَ في الاَذانِ. فَلَمَّا قالَ: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر» ذَكَرَتْ أَباها عليهالسلام و أيّامَهُ، فَلَمْ تَتَمالَكْ مِنَ البُكاءِ. فلمّا بَلَغَ الى قولِهِ: «أشهد أنّ محمداً رسولُاللَّه» شَهِقَتْ فاطمةُ(ع) و سَقَطَتْ لِوَجْهِها و غُشِيَ علَيْها. فقال النّاسُ لِبِلالٍ: أَمْسِكْ يا بلالُ! فَقَدْ فارَقَتْ ابْنَةُ رسولِ اللَّه(ص) الدنيا و ظَنُّوا أنّها قَدْ ماتَتْ. فَقَطَعَ اَذانَهُ وَ لَمْ يُتِمَّهُ فَأَفاقَتْ فاطمةُ(ع) و سََأَلَتْه أَنْ يُتِمَّ الأذانَ، فَلَمْ يَفْعَلْ و قال لها: يا سيّدةَ النِّسْوانِ! إنّي أَخْشى عَلَيْكِ مِمّا تُنْزِلِينَهُ بِنَفْسِكِ إذا سَمِعْتِ صَوتي بِالأَذانِ. فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذلِكَ؛(٣) نقل شده است وقتى پيامبر(ص) رحلت كرد، بلال از اذان گفتن امتناع جست و گفت: بعد از رسول خدا(ص) براى هيچ كس اذان نمىگويم. ولى يك روز فاطمه(ع) فرمود: علاقه دارم صداى مؤذن پدرم(ص) را در اذان بشنوم. اين خبر به بلال رسيد. لذا شروع به اذان گفتن كرد، ولى هنگامى كه گفت: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر»، فاطمه(ع) به ياد پدر و دوران او افتاد، و نتوانست از گريه خوددارى كند. و زمانى كه به جمله: «أشهد أنّ محمداً رسول اللَّه» رسيد، فاطمه(ع) فريادى زد و به روى افتاد و بيهوش شد. مردم به بلال گفتند: اى بلال! دست نگهدار چرا كه دختر رسول خدا(ص) از دنيا رفت. و گمان كردند كه فاطمه(ع) رحلت كرده است. لذا بلال اذانش را قطع كرده و ناتمام گذاشت؛ تا اينكه فاطمه(ع) به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را كامل كند، اما بلال ادامه نداد و به حضرت(ع) عرض كرد: اى سرور بانوان! من از آنچه شما با شنيدن صداى اذان من بر خود مىآورى، بر شما مىترسم. لذا حضرت(ع) او را معاف داشت. پيراهن يوسف ٣٤. على(ع): غَسَّلْتُ النبيَّ(ص) في قَمِيصِهِ: فَكانَتْ فاطمةُ تَقُولُ: أَرِني الْقَمِيصَ. فَإذا شَمَّتْهُ غُشِيَ عَلَيْها، فَلّما رَأَيْتُ ذلِكَ غَيَّبْتُهُ؛(٤) پيامبر(ص) را در پيراهنش غسل دادم. به همين جهت فاطمه مىگفت: پيراهن را به من نشان بده، و هنگامى كه آن را مىبوييد بيهوش مىشد. من هم وقتى اين را ديدم آن را پنهان كردم. ديگر خنده، هرگز! جز يك تبسّم ٣٥. ام جعفر بنتمحمد بنجعفر: إنَّ فاطمةَ بنت رسولاللَّه(ص) قالَتْ: يا أسماءُ! إنّي قَد اسْتَقْبَحْتُ ما يُصْنَعُ بِالنِّساءِ. أن يُطْرَحُ عَلَى المرأةِ الثَّوْبُ فَيَصِفُها، فقالَتْ أسماءٌ: يا ابْنَةَ رسولِ اللَّه! ألا اُرِيكِ شَيئاً رأيتُهُ بالحَبشة؟ فَدَعَتْ بِجرائِدَ رَطْبَةٍ فَحَنَتْها ثُمَّ طَرَحَتْ عَلَيْها ثَوْباً. فقالتْ فاطمةُ: ما اَحْسَنَ هذا و اَجْمَلَهُ! تُعْرَفُ بِهِ المرأةُ مِنَ الرَّجُلِ. فإذا مِتُّ أنا فَاغْسِلِيني اَنْتِ وَ عَلىٌّ و لا يَدْخُلْ عَلىَّ اَحَدٌ. فلمّا تُوُفِّيتْ غَسَلَها عليّ و أسماء رضىاللَّه تعالى عنهم؛(٥) فاطمه به اسماء بنت عميس فرمود: اى اسماء! من اين را كه نسبت به بانوان انجام مىشود و [در مراسم بعد از مرگ تنها] پارچهاى روى جنازه زن مىاندازند و در نتيجه پوشش لازم را ندارد و جسد نمايان است، ناروا شمرده و نمىپسندم. اسماء گفت: اى دختر رسول خدا! آيا چيزى را كه در سرزمين حبشه ديدم به شما نشان دهم؟ پس از آن، اسماء چوبهاىترى را فراهم ساخت، آنها را خم كرد، سپس پارچهاى روى آنها انداخت [و تابوتى ساخت]. فاطمه فرمود: چقدر اين خوب و زيباست! چرا كه به واسطه آن، زن از مرد باز شناخته مىشود (در نتيجه، نسبت به شؤون جنازه زن رعايت لازم صورت خواهد گرفت). پس آنگاه كه من جان سپردم، تو و على مرا غسل دهيد و هيچ كس ديگر بر من وارد نشود. زمانى كه رحلت كرد، على و اسماء او را غسل دادند. همين مضمون را دولابى، از محدثان اهل سنّت، ذكر نموده و سپس افزوده است: وَ ما رُئِيَتْ مُتَبَسِّمَةً - يَعْنىِ بَعْدَ النبى(ص) - إلاّ يَوْمَئِذٍ؛(٦) بعد از پيامبر اكرم(ص) هيچ گاه با تبسم ديده نشد مگر آن روز كه اسماء آن تابوت را ساخت و نشان او داد». چه بسيار غمانگيز و دلخراش است كه يگانه دختر پيامبر اكرم(ص)، تنها لبخندى كه بعد از رحلت پدر خود مىزند هنگامى است كه نگاهش به شبه تابوت خويش مىافتد! گويا به ياد نزديكى آن روز موعود مىافتد. از طرف ديگر، خيالش آسوده مىگردد كه بعد از رحلتش، نگاه بيگانهاى بر او، هر چند از روى پارچه، نخواهد افتاد، با اينكه طبق وصيتش مراسم خاك سپارى، مخفيانه انجام خواهد شد و تعداد انگشتشمارى چون على(ع) و سلمان و مقداد شركت خواهند كرد؛ با اين همه، نگران نحوه تشييع جنازه و حفظ حرمت شؤون اسلامى خويش است و تنها با ديدن نمونه تابوتى كه امكان محافظت كامل او را دارد آرامش مىگيرد. در روايت ديگرى از امام صادق(ع) آمده است كه أسماء تختى را آورد، آن را وارونه كرد و تركههايى از درخت خرما را به پايههاى آن بست و پارچهاى روى آن افكند و به حضرت(س) نشان داد. (٧) گلواژه پرپر مىشود ٣٦. امام سجاد(ع) از پدر بزرگوار خويش، سيدالشهدا(ع): لَمَّا مَرِضَتْ فاطمةُ بنتُ رسولِاللَّهِ(ص) وَصَّتْ إلى علىِ ابنِأبيطالبٍ(ع) أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَها و يُخْفِيَ خَبَرَها و لا يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِها. فَفَعَلَ ذلكَ و كانَ يُمَرِّضُها بِنَفْسِهِ و تُعِينُهُ على ذلكَ أسماءُ بنتُعُمَيْسٍ رِحِمَها اللَّهُ، عَلَى اسْتِسْرارٍ بذلكَ كَما وَصَّتْ بِهِ. فَلَمّا حَضَرَتْها الوفاةُ وَصَّتْ أميرَالمؤمنين(ع) أنْ يَتَوَلّى أَمْرَها، و يَدْفِنَها لَيْلاً و يُعَفّيِ قَبْرَها، فَتَوَلّى ذلكَ اميرُالمؤمنين(ع) و دَفَنَها و عَفّى مَوْضِعَ قَبْرِها. فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُراب القبرِ، هاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلى خَدَّيْهِ وَ حَوّلَ وَجْهَهُ إلى قبرِ رسولِ اللَّه(ص) فقال: السلامُ عليكَ يا رسولَاللَّهِ، السلامُ عليكَ مِن ابْنَتِكَ وَ حَبيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زائرَتِكَ، وَالْبائتةِ في الثرى بِبَقيعِكَ، المختارِاللَّهِ لَها سُرْعَةَ اللِّحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رسولَاللَّهِ عَنْ صَفيّتِكَ صَبْري، وَ ضَعُفَ عَنْ سيّدةِالنساءِ تَجَلُّدي، إلاّ أنّ في التأسّي لي بِسُنَّتِكَ، وَ الحزن الّذي حَلَّ فيَّ لِفراقِكَ، مَو
ْضِعَ التَعَزِّي، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ في مَلْحُودِ قَبْرِكَ، بَعْدَ أنْ فاضَتْ نَفْسُكَ على صَدْري، وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدي، وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسي. نَعَمْ وَ في كتابِ اللَّهِ أَنْعَمُ القبولِ، إنّا للَّهِ وَ إنّا إليهِ راجِعُونَ، قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الوديعةُ، و اُخِذَتِ الرَّهينةُ، و اخْتُلِسَتِ الزَّهراءُ، فَمْا أَقْبَحَ الخَضْراءَ و الغَبْراءَ! يا رسولَاللَّه! أمّا حُزْني فَسَرْمَدٌ، و أمّا لَيْلي فَمُسَهَّدٌ، لا يَبْرَحُ الحُزْنُ مِنْ قلبي أوْ يَخْتارَاللَّهُ لي دارَكَ الّتي فيها أنتَ مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وَ همٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعانَ ما فَرَّقَ [اللَّهُ] بَيْنَنا، وَ إلى اللَّهِ أَشْكُو، وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظاهُرِ اُمَّتِكَ عَليَّ، وَ عَلى هَضْمِها حَقَّها فاسْتَخْبِرْها الحالَ، فَكَمْ مِنْ غَليلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِها لَمْ تَجِدْ إلى بَثِّهِ سَبيلاً، وَ سَتَقُولُ، وَ يَحْكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكمينَ. سَلامٌ عليكَ يا رسولَاللَّهِ سلامَ مُوَدِّع لاسَئِمَ وَ لا قالَ، فَاِنْ أَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالةٍ، و إنْ اُقِمْ فلا عَنْ سُوءِ ظَنّي بِما وَعَدَ اللَّهُ الصابرينَ. الصبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْلا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلينَ عَلَيْنا، لَجَعَلْتُ الْمُقامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إعْوالَ الثَّكْلى على جَليلِ الرّزيّةِ. فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقُّها قَهْراً وَ يُمْنَعُ إرْثَها جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ العَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَاِلَى اللَّهِ يا رَسُولَاللَّهِ الْمُشْتَكى، وَ فيكَ أَجْمَلُ العزاءِ، فَصَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْها وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ؛"#٠١٨ موقعى كه فاطمه دختر رسول خدا(ص) بيمار شد به على ابنأبىطالب(ع) وصيت كرد كه موضوع را سربسته بدارد و خبر آن را پنهان كند و هيچ كس را از بيمارى او مطلع نسازد. حضرت(ع) اين كار را كرد و خودش پرستارى فاطمه(ع) مىنمود و اسماء بنت عميس - كه خدا رحمتش كند - نيز او را مخفيانه همان گونه كه فاطمه(ع) وصيت كرده بود كمك مىكرد. هنگامى كه رحلتش نزديك شد به اميرالمؤمنين(ع) سفارش كرد كه عهدهدار مراسم غسل و كفن و دفن شود و او را شبانه به خاك سپارد و قبر او را پوشيده بدارد، لذا اميرالمؤمنين(ع) عهدهدار آن شد و او را به خاك سپرد و آثار محل قبرش را محو كرد. موقعى كه دستش را از خاك قبر تكاند، حزن و اندوه به او فشار آورد و پريشان كرده و به جوشش آورد و اشكهايش را بر گونههايش جارى ساخت و چهرهاش را به طرف قبر رسول خدا(ص) نمود و عرض كرد: سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو از جانب دخترت و محبوبت، و نور چشمت و ديداركنندهات، آن كسى كه در بقيع تو(٩) ، در خاك خفته است، و خداوند پيوستن سريع به تو را براى او برگزيده است. اى رسول خدا! صبرم در غم فقدان دختر برگزيدهات كم شد، و طاقتم به خاطر سرور زنان، ضعيف گشت. منتها آنچه موجب تسليت خاطر است، تأسّى من از سنت تو و بار اندوهى است كه در غم فراق تو وجودم را در بر گرفت. چرا كه من خود، تو را در شكاف قبر نهادم، پس از آنكه جانت بر سينهام روان شد و چشمانت را با دست خويش بستم و خودم عهدهدار كار به خاكسپارىات شدم. آرى، دلنشينترين پذيرش، در كتاب خدا آمده است: انا لله و انا اليه راجعون. [اينك] امانت باز گردانده شد و گرو، پس گرفته شد، و شكوفه يكباره ربوده شد و چه زشت است سبزه و زمين. اى رسول خدا! اندوهم بىپايان است، و شبم در بيدارى است؛ اندوه از قلبم نخواهد رفت تا اينكه خداوند همان خانهاى را كه تو در آن ساكنى براى من برگزيند. دلشستگىاى چركآور، و اندوهى خشمآور و آتشافروز. در ميان ما چه زود جدايى افتاد! شكايت به خدا مىبرم، و دخترت از همداستانى امتت عليه من و براى ضايع كردن حق او، تو را خبر خواهد داد؛ حال و وضعيت را از او بپرس. چه بسيار عقدههايى؛ در سينهاش به تلاطم آمد اما راهى براى گشودن آن نيافت كه خواهد گفت. و خداوند داورى مىكند و او بهترين داور است. سلام بر تو اى رسول خدا! سلام وداعكنندهاى كه نه خسته شده است و نه روىگردان. پس، اگر برمىگردم نه به خاطر خستگى است، و اگر بمانم نه به خاطر بدگمانى به وعدهاى كه خداوند به صابران داده است. صبر بهتر و زيباتر است. و اگر نبود تسلط آنان كه بر ما چيره شدهاند، خود را ملازم قبر تو مىداشتم و ماندن كنار آن را پيشه خود مىساختم و چون مادرى كه داغ مصيبتى بزرگ ديده، شيون مىكردم. در برابر چشم خدا، دخترت پنهانى به خاك سپرده مىشود، و حق او به زور ضايع مىشود، و آشكارا از ارثش باز داشته مىشود؛ در حالى كه هنوز چيزى نگذشته و ياد تو فراموش نشده است. پس شكوه را به خدا مىبرم اى رسول خدا، و تويى مايه زيباترين تسليت خاطر. درود خدا، و رحمت و بركاتش بر فاطمه و بر تو باد. همين مضمون را مرحوم كلينى با اندكى تفاوت از همين راوى ولى از امام حسين(ع) نقل كرده است.(١٠) صدّيقه را صدّيق غسل مىدهد ٣٧. مفضّل بنعمر: قلتُ لأبيعبداللَّه(ع): جُعِلْتُ فداكَ، مَنْ غَسَّلَ فاطمةَ؟ قال: ذاكَ أميرُالمؤمنين. و كانّيِ اِسْتَعْظَمْتُ ذلكَ مِن قولِهِ. فقال: كَأَنَّكَ ضِقْتَ بِما أَخْبَرْتُكَ به؟ قلتُ: قد كانَ ذاك جُعِلْتُ فداكَ. قال: فقال: لا تَضِيقَنَّ فانَّها صِدّيقةٌ وَ لَمْ يَكُنْ يُغَسِّلُها إلاّ صدّيقٌ؛ أَما عَلِمْتَ أَنَّ مَرْيَمَ لَمْ يُغَسِّلْها إلاّ عِيسى؛(١١) «به امام صادق(ع) عرض كردم: فدايت گردم، چه كسى فاطمه را غسل داد؟ فرمود: غسل دهنده، اميرالمؤمنين بود. مفضل مىگويد: گويا من اين امر را دشوار يافتم و برايم سنگين آمد، لذا حضرت فرمود: گويا از آنچه كه خبر دادم بر تو گران آمد؟ عرض كردم: بله چنين بود، فدايت شوم. فرمود: هرگز دچار كمظرفيتى نشو، چرا كه فاطمه صدّيقهاى بود كه تنها «انسانى صدّيق» او را غسل مىدهد. آيا ندانستى كه مريم را كسى جز عيسى غسل نداد؟ ظاهراً منشأ تعجب مفضّل، اين مسأله مورد بحث در فقه است كه آيا مرد را زن و زن را مرد، اختياراً و يا اضطراراً مىتواند غسل دهد يا نه؟ ظهور خشم و قهر مقدس ٣٨. اَصْبَغُ بنُ نباته: سُئِلَ اميرُالمؤمنين عليُ بنُابيطالبٍ(ع) عن عِلَّةِ دَفْنِهِ لفاطمةَ بِنْتِ رسولِ اللَّهِ(ص) ليلاً؛ فقالَ: إنّها كانتْ ساخِطَةً على قومٍ كَرِهَتْ حُضُورَهُم جِنازَتَها و حرامٌ عَلى مَنْ يَتَوَلاّهُمْ أَنْ يُصَلِّيَ عَلى أَحَدٍ مِنْ وُلْدِها؛(١٢) از اميرالمؤمنين(ع) در باره علت دفن شبانه فاطمه دختر رسول خدا(ص) به دست او سؤال شد، فرمود: [به خاطر اينكه فاطمه(س)] از دست گروهى ناراضى و خشمناك بود و از حضور آنها در تشييع جنازهاش رضايت نداشت. و بر هر كس كه ولايت و دوستى آن گروه را داشته باشد حرام است كه بر احدى از فرزندان فاطمه(ع) نماز بگزارد. در محكمه عدل با نقش خون ٣٩. امام رضا(ع) از پدران خويش(ع): قال رسولُ اللَّه(ص): تُحْشَرُ ابْنَتي فاطمةُ(ع) يومَ القيامةِ وَ مَعَها ثِيابٌ مَصْبُوغَةٌ بالدَّمِ، تَتَعَلَّقُ بِقائمَةٍ مِنْ قَوائمِ الْعَرْشِ فَتَقُولُ: يا عَدْلُ! احكُمْ بَيْني وَ بَيْنَ قاتِلِ وَلَدي (وُلْدي). قالَ رسولُاللَّه(ص): فَيَحْكُمُ لاِبْنَتي وَ رَبِّ الكعبةِ و إنَّ اللَّهَ عزَّ و جلَّ يَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطمةَ و يَرْضى لِرِضاها؛(١٣) رسول خدا(ص) فرمود: دخترم فاطمه در روز قيامت با لباسهايى رنگين به خون، محشور مىگردد و به پايهاى از پايههاى عرش دست مىگيرد و مىگويد: اى خداى عادل! ميان من و قاتل فرزندم (فرزندانم) داورى كن. رسول خدا(ص) سپس فرمود: به خداى كعبه سوگند كه خداوند به نفع دخترم داورى مىكند، و همانا خداى عز و جل به خاطر غضب فاطمه خشم مىگيرد و به خشنودى او خشنود مىگردد. و بهشت به انتظار است ٤٠. پيامبر اكرم(ص): اشْتاقَتِ الجَّنةُ إلى اَرْبَعٍ مِنَ النِّساءِ: مَرْيَمُ بِنْتُ عِمرانَ، و آسِيةُ بِنْتُ مُزاحِم، زوجة فرعونَ وَ هي زوجة النبي(ص) في الجنّةِ و خَديجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِد زَوْجةُ النبي(ص) في الدنيا وَ الآخرةِ و فاطمةُ بِنْتُ محمدٍ(ص).(١٤) بهشت مشتاق چهار نفر از زنان است: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر(ص) است، خديجه دختر خويلد همسر پيامبر(ص)، و فاطمه دختر محمد(ص).
١- همان، ص١٩٥، به نقل از كافى.
٢- از جمله نك: كافى، ج١، صص٥٧ - ٥٨، و بحارالانوار، ج٤٣، صص٦ - ٩ و ٢١٢ - ٢١٧. و نيز نگاه كن: ضميمه كتاب با عنوان «تاريخ ولادت حضرت فاطمه(س)».
٣- من لا يحضره الفقيه، ج١، ص٢٩٧؛ و بحارالانوار، ج٤٣، ص١٥٧.
٤- بحارالانوار، ج٤٣، ص١٥٧.
٥- حليةالاولياء و طبقاتالاصفياء، ج٢، ص٤٣.
٦- ذخائرالعقبى، ص٥٣.
٧- بحارالانوار، ج٤٣، ص٢١٣.
٨- همان، و نيز نك: كافى، ج١، صص٤٥٨ - ٤٥٩.
٩- در روايت مرحوم كلينى به جاى كلمه «بقيع» «بقعه» آمده است كه به معناى آرامگاه و مرقد خواهدبود.
١٠- كافى، ج١، ص٤٥٨ - ٤٥٩.
١١- كافى، ج١، ص٤٥٩، و نيز بحارالانوار، ج٤٣، ص٢٠٦.
١٢- بحارالانوار، ج٤٣، ص٢٠٩.
١٣- همان، ص٢٢٠.
١٤- همان، ص٥٣.
۴
فاطمه گلواژه آفرينش زنان، جايگاه و حقوق بخش دوم اين مجموعه، به احاديثى در باره جايگاه زن و خاستگاه اجتماعى او اختصاص يافته است و نخست رواياتى در زمينه ارزش فرزند دختر و مبارزه اسلام با افكار جاهلى در اين خصوص، بازگو مىشود. ذكر اين روايات، از دو نظر براى ما قابل توجه است، يكى تأكيد بر بطلان اين تفكر جاهلى كه هنوز رسوبات آن در گوشه و كنار مشاهده مىشود؛ يعنى تفاوت گذاشتن ميان فرزند دختر و پسر، و ديگر اينكه نشاندهنده تلاش جدى و پىگير اسلام و اولياى عظيمالشأن آن در دفاع از ارزشهاى انسانى زن، و طرد فرهنگ منحطّ دوران جاهلى است. اسلام كوشش كرده است اين واقعيت در جامعه تثبيت شود كه داشتن فرزند دختر يك ارزش است و نه ضد ارزش، و زن و مرد از نظر حقيقت انسانى داراى يك منزلت هستند و تفاوتى ميان آن دو نيست. بهترين فرزندانتان ١. پيامبر اكرم(ص): خَيْرُ اَوْلادِكُمْ الْبَناتُ؛(١) دختران، بهترين فرزندان شما هستند. خوشقدمى زن ١. پيامبر اكرم(ص): مِنَ الْمَرْأَةِ أَنْ يَكُونَ بِكْرُها جارِيَةً؛(٢) از ميمنت و خوشقدمى زن، اين است كه اولين فرزندش دختر باشد. دختر، چه خوب فرزندى است! ٣. پيامبر اكرم(ص): نِعْمَ الْوَلَدُ، الْبَناتِ؛ مَلَطَّفاتٌ مُجَهَّزاتٌ، مُؤَنَّساتٌ، مُبارَكاتٌ، مُفَلَّياتٌ؛(٣) دختران چه فرزندان خوبى هستند! چرا كه گرم و با لطافتند، آماده به خدمتند، انسگير و با الفتند، با بركتند، و پاكيزهاند. نعمت يا حسنه ٤. امام صادق(ع): الْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ وَ إنَّما يُثابُ عَلَى الْحَسَناتِ وَ يُسْأَلُ عَنِ النِّعْمَةِ؛(٤) دختران، حسنه و نيكىاند، و پسران، نعمتند. و همانا بر حسنات ثواب و پاداش داده مىشود ولى از نعمت سؤال و بازخواست مىگردد. يكى از جنبههاى حسنه بودن دختران، خود وجود آنان و بها دادن به آنهاست، چرا كه مبارزهاى عملى با فرهنگ جاهلى است. از جانب ديگر حسنه شمردن آنها اين توهم غلط را نفى مىكند كه آنان سربار زندگىاند، با اين گمان كه اين فرزندان پسر هستند كه مىتوانند بارى را از دوش پدر و مادر بردارند. در روايت بعدى، بهشت، پاداش كسانى معرفى شده است كه داراى فرزند دخترند. واضح است كه صرف داشتن فرزند دختر نمىتواند چنين پاداشى را به دنبال داشته باشد بلكه در يك فضاى اسلامى و در يك زندگى سالم با شرايط مورد توجه اسلام، چنين ارزشهايى نيز معنا پيدا مىكند و داشتن فرزند دختر و حضور او يك ارزش به شمار خواهد رفت. در مسير بهشت ٥. پيامبر اكرم(ص): مَنْ عالَ ثَلاثَ بَناتٍ اَوْ ثَلاثَ اَخَواتٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة. قِيلَ: يا رَسُولَ اللَّه! وَاثْنَتَيْنِ؟ قالَ: وَاثْنَتَيْنِ. قِيلَ: يا رَسُولَ اللَّهِ! وَ واحِدَةً؟ قالَ: وَ واحِدَةً؛(٥) كسى كه سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند؛ بهشت بر او واجب گردد. گفته شد: اى رسول خدا! دو تا نيز؟ فرمود: دو تا نيز. گفته شد: اى رسول خدا! يكى نيز؟ فرمود: يكى نيز. مبارزه با يك پديده فرهنگى غلط در جامعه كه سالها ريشه دوانده و زدودن آثار آن، طبيعى است كه نيازمند سالها تلاش و كار مستمرّ فرهنگى و علمى است. و چندان جاى شگفتى نيست كه هنوز در ميان جامعه اسلامى و اصحاب پيامبر اكرم(ص) و حتى ياران امامان(ع) كسانى باشند كه رگههايى از فرهنگ غلط دوران جاهليت در باره زن و دختر در باورهايشان جاى داشته باشد و آثار آن در گوشه و كنار، ميان گفتار و كردارشان ظاهر گردد. روايات بعدى نشان دهنده اين واقعيت است. گل خوشبو ٦. اين مژده به پيامبر اكرم(ص) داده شد كه داراى دخترى شده است. حضرت(ص) به چهره اصحابش نگاه كرد و آثار كراهت و ناخشنودى را در آنها مشاهده نمود؛ فرمود: ما لَكُمْ! رَيْحانَةٌ أَشُمُّها وَ رِزْقُها عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. وَ كانَ(ص) أَبا بَناتٍ؛(٦) شما را چه مىشود! گياه خوشبويى است كه آن را مىبويم و روزى او هم، بر عهده خداوند عز و جل است. و حضرت(ص) پدر چندين دختر بود. ٧. جارود بنمنذر: قالَ لي أَبُوْعَبْدِاللَّهِ(ع): بَلَغَني اَنَّهُ وُلِدَ لَكَ اِبْنَةٌ فَتَسْخَطُها؛ وَ ما عَلَيْكَ مِنْها؟ رَيْحانَةٌ تَشُمُّها وَ قَدْ كُفِيْتَ رِزْقَها، وَ كانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَبا بَناتٍ. (٧) حضرت صادق(ع) به من فرمود: به من خبر رسيده كه داراى دخترى شدهاى، اما براى آن ناراحت و خشمناكى؛ چه ضررى به تو دارد؟ گياه خوشبويى است كه آن را مىبويى و روزىاش هم كه به عهده تو نيست؛ رسول خدا(ص) پدر چندين دختر بود. از همين روايات مىتوان به درجه بىمهرى و تحقير زن و دختر در دوران ظهور اسلام از همين روايات پى برد چرا كه بعد از حدود يك قرن از پيدايش اسلام و مبارزه عليه ظلمى كه در حق زنان مىرفت، هنوز نيز آثار آن حتى در ميان برخى مؤمنانى كه با معارف اهلبيت(ع) نيز آشنايى داشتند مشاهده مىشد. طبيعى است كه در چنين بينشى، آن مادرى نيز كه چنين فرزند مغضوبى را به دنيا آورد مورد سرزنش و تحقير باشد. روايت بعدى گوياى همين امر است. به من خيانت كرده! ٨. يكى از اصحاب امام صادق(ع): تَزَوَّجْتُ بِالْمَدِينَةِ فَقالَ لي اَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع): كَيْفَ رَأَيْتَ؟ فَقُلْتُ: ما رَأَى رَجُلٌ مِنْ خَيْرٍ فيِ امْرَأَةٍ اِلاّ وَ قَدْ رَأَيْتُهُ فِيها، وَ لكِنْ خانَتْني. فَقالَ: وَ ما هُوَ؟ قلتُ: وَلَدَتْ جارِيَةً! فَقالَ: لَعَلَّكَ كَرِهْتَها؛ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً (٨) »؛(٩) در مدينه ازدواج كردم. پس از آن، امام صادق(ع) از من در باره همسرم پرسيد: او را چگونه ديدى؟ عرض كردم: هيچ مردى، خيرى را در زنى نديد مگر اينكه من آن را در همسرم ديدم، اما به من خيانت كرد! حضرت(ع) فرمود: چه خيانتى؟ عرض كردم: دخترى زاييد! حضرت(ع) فرمود: شايد تو اين دختر را خوش ندارى [ولى بدان كه] خداوند عز و جل مىفرمايد: «پدرانتان و فرزندانتان، شماها نمىدانيد كدام يك از آنان براى شما سودمندترند». اين گونه برخوردها ناشى از ضعف ايمان و غفلت از ارزشهاى انسانى و اسلامى است، و همان گونه كه در روايت بعدى آمده اين خداى متعال است كه به هر كس بخواهد پسر مىدهد و به هر كس بخواهد دختر مىبخشد؛ چنان كه مىفرمايد: «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ اِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ».(١٠) انتخاب خداوند تعالى ٩. حسين بنسعيد: وُلِدَ لِرَجُلٍ مِنْ اَصْحابِنا جارِيَةٌ فَدَخَلَ عَلى اَبيعَبْدِاللَّهِ(ع) فَرَآهُ مُتَسَخِّطاً، فَقالَ لَهُ: أَرأَيْتَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ اَوْحى اِلَيْكَ أَنْ أَخْتارَ لَكَ اَوْ تَخْتارَ لِنَفْسِكَ، ما كُنْتَ تَقُولُ؟ قالَ: كُنْتُ اَقُولُ: يا رَبِّ! تَخْتارُ ليِ. قالَ: فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدِ اخْتارَ لَكَ ...(١١) . مردى از اصحاب ما داراى فرزند دخترى شد. پس از آن به خدمت امام صادق(ع) رسيد؛ حضرت(ع) او را خشمناك ديد؛ به او فرمود: بگو ببينم، اگر خداوند به تو وحى مىكرد كه من براى تو انتخاب كنم يا تو براى خودت انتخاب مىكنى، چه مىگفتى؟ عرض كرد: مىگفتم: اى پروردگار! تو برايم انتخاب كن. حضرت(ع) فرمود: خوب، خداى عز و جل براى تو [دختر را] برگزيده است ... . ارزشگذارى قرآن ١٠. هنگامى كه اسماء بنتعُمَيْس، به همراه شوهرش، جعفر ابنابىطالب از حبشه برگشت، وارد بر زنان پيامبر اكرم(ص) شد و گفت: هَل فِينا شَىءٌ مِنَ الْقُرْآنِ؟ قُلْنَ: لا. فَأتَتْ رَسُولَ اللَّهِ فَقالَت: يا رَسُولَ اللَّهِ! اِنَّ النِّساءَ لَفيِ خَيْبَةٍ وَ خَسارٍ! فَقالَ: وَ مِمَّ ذلِكَ؟ قالَت: لِاَنَّهُنَّ لا يُذْكَرْنَ بِخَيْرٍ كَما يُذْكَرُ الرِّجالُ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ «اِنَّ الْمُسلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ وَ المُؤْمِنينَ وَ المُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِينَ وَ الصَّائماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرةً وَ اَجْراً عَظِيماً (١٢) »؛(١٣)
آيا چيزى از آيات قرآن در باره ما نازل شده؟ گفتند: نه. لذا اسماء به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! زنان در ناكامى و خسارتند! پيامبر(ص) فرمود: به چه خاطر؟ عرض كرد: زيرا آن گونه كه مردان به خوبى و خير ياد مىشوند، از آنان ياد نمىشود. پس از آن بود كه خداوند اين آيه را نازل فرمود: «همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن، و مردان اطاعتپيشه خاضع و زنان اطاعتپيشه خاضع، و مردان راستگو و زنان راستگو، و مردان بردبار و زنان بردبار، و مردان باخشوع و زنان باخشوع، و مردان صدقهدهنده و زنان صدقهدهنده، و مردان روزهدار و زنان روزهدار، و مردان خودنگهدار، و زنان خودنگهدار، و مردانى كه فراوان به ياد خدايند و زنانِ اين گونه، خداوند براى آنان مغفرت و پاداشى بزرگ را آماده كرده است». ملاحظه مىشود كه زن و مرد در پيشگاه خداوند تعالى در اوصاف ستوده و ارزشهاى انسانى يكسانند و ملاك برترى، عبارت از فضايل و اعمال شايستهاى است كه هر كدام دارا هستند و بر همين اساس است كه در روايت بعدى، ارزش يك زن، بيشتر از هزار مرد به شمار رفته است.
١- مستدرك الوسائل، ج١٥، ص١١٦.
٢- همان، ص١١١.
٣- وسائل الشيعه، ج١٥، ص١٠٠.
٤- همان، ص١٠٤.
٥- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٤٨٢، و وسائل الشيعه، ج١٥، ص١٠٥.
٦- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٤٨١.
٧- وسائل الشيعه، ج١٥، ص١٠٢.
٨- سوره نساء(٤)، آيه١١.
٩- وسائل الشيعه، ج١٥، ص١٠١.
١٠- سوره شورى (٤٢)، آيه ٤٩، «به هر كس بخواهد دخترانى مىبخشد و به هر كس بخواهد فرزندان پسر مىبخشد».
١١- وسائل الشيعه، ج١٥، ص١٠٢.
١٢- سوره احزاب (٣٣)، آيه ٣٥.
١٣- مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٨.
۵
فاطمه گلواژه آفرينش بهتر از هزار مرد ناصالح ١١. امام صادق(ع): الْاِمْرَأَةُ الصّالِحَةُ خَيْرٌ مِنَ اَلْفِ رَجُلٍ غَيْرِ صالحٍ؛(١) زن صالح، به از هزار مرد ناصالح است. نشانه ايمان ١٢. پيامبر اكرم(ص): كُلَّما ازْدادَ الْعَبْدُ إيماناً اِزْدادَ حُبّاً لِلنِّساءِ؛(٢) بنده هر چه ايمانش را فزونى دهد، محبتش بر بانوان بيشتر خواهد شد. محبوب انبيا(ع) ١٣. امام صادق(ع): مِنْ اَخْلاقِ الْاَنْبِياءِ حُبُّ النِّساء؛(٣) محبت به زنان از اخلاق انبيا است. بيشترين خير ١٤. امام صادق(ع): اَكْثَرُ الْخَيْرِ فىِ النِّساءِ؛(٤) بيشترين خير و خوبى در زنان است. در تأكيد بر اين سخن شريف، مناسب مىنمايد پاسخ امام صادق(ع) به پرسش فُضَيل را بازگو كنيم. او مىگويد: به امام(ع) عرض كردم: مردم سخنى مىگويند و آن اينكه بيشتر اهل آتش در روز قيامت، زنان هستند! امام(ع)در ردّ اين حرف به پاسخى نقضى استناد جستند و فرمودند: اين چه سخن بيجايى است؟! در حالى كه يك مرد در آخرت، گاه با هزار نفر از زنان دنيا در كاخى از درّ يك پارچه ازدواج مىكند! قُلْتُ لَهُ: شَىءٌ يَقُولُهُ النّاسُ: اِنَّ اَكْثَرَ اَهْلِ النَّارِ يَوْمَ القيامَةِ النساءُ. قالَ: وَ أنّى ذلكَ؟! وَ قَدْ يَتَزَوَّجُ الرَّجُلُ في الآخِرةِ ألْفاً مِنْ نِساءِ الدُنيا في قَصْرٍ مِنْ دُرَّةٍ واحِدةٍ. (٥) مصونيّت اجتماعى ١٥. امام صادق(ع): قال رسول اللَّه(ص): لا حُرْمَةَ لِنِساءِ اَهْلِ الذِّمَّةِ أَنْ يُنْظَرَ اِلى شُعُورِهِنَّ وَ اَيْدِيهِنَّ؛(٦) به نقل از رسول خدا(ص): نگاه كردن به موها و دستان زنان اهل ذمه مانعى ندارد. مسأله حرمت نگاه به زنان نامحرم تنها ناشى از اين نيست كه شخص ناظر دچار مفسده و انحراف مىشود بلكه يك دليل مهم آن احترامى است كه زن مسلمان دارد و بايد از ديده بيگانه مصونيت داشته باشد؛ حتى اگر نگاه عادى باشد. از اينرو زنان غيرمسلمان كه حتى به عنوان اهل ذمّه در جامعه اسلامى زندگى مىكنند چنين حرمتى را دارا نيستند و نگاه به مواضع عادى بدن آنان حرمتى ندارد. البته اين احتمال نيز هست كه چون زنان غير مسلمان معمولاً احساس وظيفهاى در پوشاندن سر و دست نمىكنند، نگاه معمولى به آنان منعى ندارد. ولى به هر حال مصونيتى كه زن مسلمان از اين جهت دارد حاكى از احترام و حرمتى است كه اسلام براى او قايل شده است، تا جايى كه حتى چشم دوختن به او، از پشت سر نيز مورد نكوهش قرار مىگيرد. به روايت بعدى توجه كنيد. حرمت بدار! ١٦. ابوبصير به امام صادق(ع): الْرَّجُلُ تَمُرُّ بِهِ الْمَرْأَةُ فَيَنْظُرُ اِلى خَلْفِها. قالَ: أَيَسُرُّ اَحَدَكُمْ أَنْ يُنْظَرَ اِلى اَهْلِهِ وَ ذاتِ قِرابَتِهِ؟ قُلْتُ: لا. قالَ: فَارْضَ لِلنّاسِ ما تَرْضاهُ لِنَفْسِكَ؛(٧) زن از كنار مرد عبور مىكند و مرد به پشت سر او نگاه مىدوزد، (چگونه است؟) امام(ع) فرمود: آيا كسى از شما را خوش مىآيد كه به پشت سر خانواده و نزديكانش نگاه دوخته شود؟ عرض كردم: نه. فرمود: پس آنچه را براى خودت مىپسندى براى مردم بپسند. سفارش شدگان ١٧. پيامبر اكرم(ص): اَوْصاني جِبْرَئِيلُ بِالْمَرْأَةِ حَتّى ظَنَنْتُ اَنَّهُ لايَنْبَغي طَلاقُها اِلاّ مِنْ فاحِشَةٍ مُبَيَّنَةٍ؛(٨) جبرئيل، آن قدر در باره زن، به من سفارش كرد كه گمان كردم طلاق زن سزاوار نيست مگر در جايى كه آشكارا مرتكب فحشا گردد. ١٨. پيامبر اكرم(ص): اِسْتَوْصُوا بِالنِّساءِ خَيْراً فإنّهنّ عِنْدَكُمْ عَوانٌ؛(٩) سفارش مرا در باره نيكى كردن به زنان بپذيريد چرا كه آنان نزد شما اسيرند. روايات متعددى در زمينه احسان و احترام به زنان وجود دارد كه از گنجايش اين مجموعه بيرون است.(١٠) توجه به نيازهاى مادى و معنوى بانوان و عفو و گذشت و سعه صدر در باره آنان، مسايلى است كه در روايات بعدى نيز شاهد تأكيد بر آنها خواهيم بود. وقت ويژه ١٩. ابو سعيد خدرى: جاءَتْ اِمْرَأَةٌ اِلى رَسُولِاللَّهِ(ص) فَقالَتْ: يا رَسُولَاللَّهِ! ذَهَبَ الرِّجالُ بِحَدِيثِكَ فَاجْعَلْ لَنا مِنْ نَفْسِكَ يَوْماً نأتِكَ فِيهِ تُعَلِّمُنا مِمّا عَلَّمَكَ اللَّهُ. قالَ: اِجْتَمِعْنَ يَوْمَ كَذا فيِ مَوْضِعِ كَذا وَ كَذا. فَاجْتَمَعْنَ فَأَتاهُنَّ النَّبِيُّ(ص) فَعَلَّمَهُنَّ مِمّا عَلَّمَهُ اللَّهُ؛(١١) زنى به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! مردان همه سخن شما را نصيب خود كرده و بردند، پس براى ما نيز از جانب خود، روزى را قرار ده كه در آن روز به حضور شما برسيم تا از آنچه خداوند به شما آموخته است به ما تعليم دهى. حضرت(ص) فرمود: فلان روز، در فلان جا اجتماع كنيد. آنان نيز در آنجا در وقت مقرّر گرد آمدند و پيامبر اكرم(ص) نزد آنان رفت و از آنچه خداوند به او تعليم داده بود به آنان آموخت. در ميدان جنگ ٢٠. امام باقر(ع) و امام صادق(ع): اِنَّ رَسُولَاللَّهِ(ص) خَرَجَ بِالنِّساءِ فيِ الْحَرْبِ حَتّى يُداوِينَ الْجَرْحى، وَ لَمْ يُقَسِّمْ لَهُنَّ مِنَ الْفيءِ وَ لكِنَّهُ نَفَلَهُنَّ؛(١٢) رسول خدا(ص) زنان را در جنگ به همراه برد تا زخميان را مداوا كنند، و از غنايم جنگ، سهميهاى براى آنان قرار نداد ولى به عنوان بخشش و هِبَه، سهمى به آنان داد. استفاده از سهميه غنايم به صورت مقرّر، منوط به حضور مستقيم در صحنه نبرد است و اين وظيفه مردان است، اما اين مانع از آن نبود كه پيامبر اكرم(ص) از زحمات زنان در كمك به سربازان اسلام، قدردانى عملى كند. عنايت ويژهاى كه اولياى عظيمالشأن اسلام بويژه پيامبر اكرم(ص)، به ارجگذارى مقام زن دارند شامل جنبههاى گوناگونى مىشود كه در اين روايات به گوشههايى از آنها اشاره مىشود. روايت بعدى نيز مؤيد همين امر است.
١- وسائل الشيعه، ج١٤، ص١٢٣.
٢- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٢٢٨.
٣- كافى، ج٥، ص٣٢٠.
٤- وسايل الشيعه، ج١٤، ص١١.
٥- من لايحضره الفقيه، ج٣، ص٤٦٨.
٦- همان، ص١٤٩.
٧- همان، ص١٤٥. و نيز به همين مضمون: مستدرك الوسايل، ج١٤، ص٢٧٣.
٨- همان، ص١٢١.
٩- مستدرك الوسايل، ج١٤، ص٢٥١ و نيز ص٢٥٣.
١٠- از جمله: وسايل الشيعه، ج١٤، صص ١٢١ - ١٢٢.
١١- ميزان الحكمة، ج٩، ص٩٧.
١٢- بحارالانوار، ج١٩، ص١٨٤.
۶
فاطمه گلواژه آفرينش مادر پاكدامن ٢١. امام صادق(ع): طُوبى لِمَنْ كانَتْ اُمُّهُ عَفيفةً؛(١) خوشبخت كسى است كه مادرش پاكدامن باشد. جلوهگاه صبر ٢٢. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش: اِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى جَعَلَ لِلْمَرأَةِ صَبْرَ عَشَرَةِ رِجالٍ، فَاِذا حَمَلَتْ زادَها قُوَّةَ عَشَرَةِ رِجالٍ اُخرى؛(٢) خداى تبارك و تعالى براى زن، صبر و تحمل ده مرد را قرار داده است و آنگاه كه زن، باردار مىشود خداوند نيروى ده مرد ديگر را به آن مىافزايد. پاداش مرزدارى و شهادت ٢٣. اميرالمؤمنين(ع): ذَكَرَ رَسُولُاللَّهِ(ص) الْجهادَ، فَقالَتْ اِمْرَأَةٌ لِرَسُولِاللَّهِ(ص): يا رَسُولَاللَّهِ! فَما لِلنِّساءِ مِنْ هذا شَيْءٌ؟ فَقالَ: بَلى، لِلْمَرْأَةِ ما بَيْنَ حَمْلِها اِلى وَضْعِها اِلى فِطامِها مِن الْاَجْرِ كَالْمُرابِطِ في سَبيلِ اللَّهِ، فَإنْ هَلَكَتْ فِيما بَيْنَ ذلِكَ كانَ لَها مِثْلُ مَنْزِلَةِ الشَّهِيدِ؛ (٣) رسول خدا(ص) در باره جهاد سخن گفت. زنى به رسول خدا(ص) عرض كرد: اى رسول خدا! پس براى زنان از اين جهاد بهرهاى نيست؟ فرمود: بلى؛ براى زن در فاصله باردارى تا وضع حمل و بعد از شير گرفتن طفل، پاداشى همانند پاداش مجاهدى است كه در مرز، در راه خدا به مرزبانى مشغول است، و اگر در اين فاصله جان بدهد براى او پاداشى همانند مقام و منزلت شهيد خواهد بود. نكته قابل توجه آنكه، پيامبر(ص) پرورش طفل در دوران باردارى و بعد از آن را همانند مرزبانى از حدود و ثغور اسلامى شمرده است و جان دادن در آن ميان را چون شهادت در راه خدا؛ چرا كه او نيز وظيفه پرورش فرزندان اسلام و حفظ قدرت جامعه اسلامى در سايه وجود فرزندانى صالح را به عهده دارد و زن در اين راه، ممكن است تا سر حدّ جان دادن نيز به پيش رود. شيرمادر ٢٤. پيامبر اكرم(ص): لَيْسَ لِلصَّبيِّ لَبَنٌ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ اُمِّهِ؛(٤) براى فرزند، شيرى بهتر از شير مادرش نيست. گرچه مفاد اين سخن شريف، بيشتر ناظر به مصلحت فرزند است كه مناسبترين شير براى او شيرمادر است، ولى مىتواند حاكى از احترام و تجليلى باشد كه اسلام براى مادر قايل است كه فرزندش را خود شير بدهد، و پدر نيز توجه داشته باشد كه شير مادر از هر غذاى ديگر، حتى از شير مادران ديگر، مفيدتر است، و اين خود يك نوع احساس نياز به همسر را در شوهر ايجاد خواهد نمود. روايت بعدى، فلسفه يكى از تفاوتهاى حقوقى ميان زن و مرد را بيانمىكند.
مرد در خدمت همسر ٢٥. حضرت رضا(ع) در بخشى از پاسخهاى خويش به پرسشهاى محمد بنسنان در زمينه علل و فلسفه احكام نوشت: وَ عِلَّةُ إِعْطاءِ النِّساءِ نِصْفَ ما يُعْطَى الرَّجُلُ مِنَ الْمِيراثِ، لِاَنَّ الْمَرْأَةَ اِذا تَزَوَّجَتْ اَخَذَتْ وَ الرَّجُلُ يُعْطي فَلِذلِكَ وُفِّرَ عَلى الرِّجالِ، وَ عِلَّةٌ اُخْرى في إِعْطاءِ الذَّكَرِ مِثْلَيْ ما يُعْطَى اْلاُنْثى، لِاَنَّ اْلاُنْثى في عِيالِ الذَّكَرِ اِنْ احْتاجَتْ وَ عَلَيْهِ أَنْ يَعُولَها وَ عَلَيْهِ نَفَقَتُها وَ لَيْسَ عَلَى الْمَرْأَةِ أَنْ تَعُولَ الرَّجُلَ وَ لا تُؤْخَذُ بِنَفَقَتِهِ اِذَا احْتاجَ، فَوَفَّرَ اللَّهُ عَلَى الرِّجالِ لِذلِكَ وَ ذلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ(٥) »؛ (٦) علت پرداخت نصف مقدار ميراث مردان به زنان، اين است كه زن هنگام ازدواج مىگيرد و مرد مىپردازد و لذا ميراث براى مردان زيادتر شده است، علت ديگر پرداخت دو برابر سهم زن به مرد، اين است كه زن اگر نياز داشته باشد تحت سرپرستى مرد است و سرپرستى و هزينه او بر عهده مرد است؛ در حالى كه بر زن چنين وظيفهاى نيست كه مرد را اداره كند و از او در صورتى كه مرد نياز نيز داشته باشد خرجى گرفته نمىشود. پس بدين خاطر است كه خداوند براى مرد سهم بيشترى قرار داده است، و اين همان سخن خداوند عزوجل است كه: «مردان سرپرست و عهدهدار زنانند، به خاطر آنچه كه خداوند بعضى از آنان را بر بعضى ديگر برترى داده است و نيز به علت هزينههايى كه مردان از اموال خويش مىپردازند.» روايات ديگرى نيز در اين باره وجود دارد.(٧) پاسدارى ارزشها، صيانت جمال ٢٦. اميرالمؤمنين(ع): صِيانَةُ الْمَرْأَةِ اَنْعَمُ لِحالِها وَ اَدْوَمُ لِجَمالِها؛(٨) صيانت و نگهدارى زن، به حالش مفيدتر و جمالش را پردوامتر است. زكات زيبايى ٢٧. اميرالمؤمنين(ع): زَكاةُ الْجَمالِ، الْعِفافُ؛(٩) زكات زيبايى و جمال، پاكدامنى است. رسم آزادگان ٢٨. اميرالمؤمنين(ع): اِنَّ الْحَياءَ وَ العِفَّةَ مِنْ خَلائِقِ الْاِيمانِ وَ اِنَّهُما لَسَجِيَّةُ الْاَحْرارِ وَ شِيمَةُ الْأَبرارِ؛(١٠) همانا حيا و عفت، از آداب و صفات ايمان است، و آن دو از خُلق و خوى آزادگان و رسم نيكان است. حيا و پاكدامنى، نشانه آزادگى و جوانمردى و لازمه ايمان است و مردان و زنان، همه نيازمند آنند ولى خداوند متعال به بانوان به خاطر ساختار وجودى و جايگاهى كه در جامعه دارند حيا و آزرم بيشترى عنايت فرموده است و از اين جهت، مسؤوليت بيشترى را بر دوش مىكشند. حيا و عفت براى همه امرى نيك و لازم است اما براى آنان لازمتر است. حيا نشانه آزادگى است و مردان و زنان آزاده آنانند كه پاكدامن و باحيا باشند، و اگر حريّت به معناى واقعى كلمه وجود داشته باشد صفات نيكوى ديگر نيز وجود خواهد داشت. زنان و مردان مسلمان و متعهد، آزادى را در صفاتى مىجويند كه در روايت بعدى بر آنها تأكيد شده است. حيا و آزادى ٢٩. امام صادق(ع): خَمْسُ خِصالٍ مَنْ لَمْتَكُنْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْها فَلَيْسَ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتَعٍ، اَوَّلُها: الْوَفاءُ، وَ الثّانِيَةُ: التَّدْبِيرُ، وَ الثّالِثَةُ: الْحَياءُ، وَ الرَّابِعَةُ: حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ الْخامِسَةُ - وَ هِيَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: - الْحُرَّيَّةُ؛(١١) پنج خصلت است كه اگر كسى يكى از آنها را نيز نداشته باشد، در او بهرهمندى چندانى نيست. اول از آنها وفادارى است. دوم، تدبير؛ سوم، حيا، چهارم، حسن خلق، و پنجم كه جامع اين خصلتهاست، آزادگى است. خصلتهاى نيك ٣٠. اميرالمؤمنين(ع): خِيارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجالِ: الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ. فَاِذا كانَتَ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لم تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِها، وَ اِذا كانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها، وَ اِذا كانَتْ جَبانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يَعْرِضُ لها؛(١٢) بهترين خصال زنان، بدترين خصلتهاى مردان است و آنها عبارتند از: كبر و ترس و بخل، زيرا زمانى كه زن (در برابر بيگانه) متكبر و گردنفراز باشد خويش را رام نخواهد كرد، و آنگاه كه بخيل باشد مال خود و شوهرش را حفظ خواهد نمود، و هنگامى كه كمجرأت بود [خطر نخواهد كرد و] از هر چيزى كه براى او پيش آيد نگران خواهد شد و پرهيز خواهد نمود. از اين روايت شريف، اين اصل را بايد استفاده كنيم كه نبايد به زن و مرد از نظر ساختار وجودى در پذيرش مسؤوليتها و وظايف در تمام ابعاد به يك ديد نگاه شود بلكه چه بسا صفتى براى مرد به عنوان يك نقطه ضعف و عيب محسوب شود ولى براى زن نقطهاى مثبت و امرى با ارزش به شمار رود، همين خصلت ترس براى مردان به خاطر وظيفهاى كه در حفظ حقوق خود و خانواده و اجتماع دارند امرى ناپسند است اما زنان به خاطر محدوديتهاى بيشترى كه در دفاع از خود دارند و از طرف ديگر، بيشتر مورد طمع و هجوم افكار ناپاكان قرار مىگيرند نياز به احساس نگرانى و خطر گريزى و خوف مواجه شدن با زمينههاى هجوم و دستبرد به خويش را دارند تا احتياط بيشترى نموده و از افتادن در دامهايى كه امكان گريز براى آنان نيست مصون باشند، و اين امر منافاتى با اداى مسؤوليتهاى اجتماعى ندارد. در زمينه بخل و تكبر نيز به همين بيان؛ البته تشخيص موارد مطلوبيّت اين صفات از موارد ديگر، كار مشكلى نيست.
١- همان، ج ٥، ص ٢٨٥.
٢- همان، ج ١٠٣، ص ٢٤١.
٣- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٥٦١.
٤- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٣٢٣.
٥- سوره نساء(٤)، آيه ٣٤.
٦- علل الشرايع، ص٥٧٠.
٧- نك: علل الشرايع، ص٥٧٠ - ٥٧١.
٨- مستدرك الوسايل، ج ١٤، ص ٢٥٥.
٩- همان.
١٠- غرر الحكم و درر الكلم ترجمه و شرح خوانسارى، ج٢، ص٥٨٤.
١١- بحارالانوار، ج٧٤، ص١٧٥.
١٢- نهجالبلاغه، ص٥٠٩، حكمت ٢٣٤.
۷
فاطمه گلواژه آفرينش بيرون از خانه ٣١. امام صادق(ع): لا يَنْبَغي لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُجَمِّرَ ثَوْبَها اِذا خَرَجَتْ [مِنْ بَيْتِها]؛(١) هنگامى كه زن از خانهاش خارج مىشود سزاوار نيست كه لباسش را خوشبو كند. از زن و مرد مسلمان، رعايت مسايل بسيارى به عنوان امور احتياطى خواسته شده است، چرا كه عدم توجه به آنها احتمال گرفتار آمدن به گناه يا ارتكاب گناه بالاتر را افزايش مىدهد. اين تذكرها، در حقيقت زنگ خطرهايى است كه هشيارى مرد و زن مسلمان را مىطلبد و بىتوجهى به آنها و در واقع نزديك شدن به دانههاى اطراف دام، خطر افتادن در آن را به دنبال دارد. روايات بعدى نيز در همين موضوع قرار مىگيرد. بوى خوش براى بيگانه! ٣٢. پيامبر اكرم(ص): أَيُّما امْرَأَةٍ تَطَيَّبَتْ لِغَيْرِ زَوْجِها لَمْ تُقْبَلْ مِنْها صَلاةٌ حَتّى تَغْتَسِلَ مِنْ طِيبِها كَغُسْلِها مِنْ جِنابَتِها؛(٢) «هر زنى كه خود را براى غير شوهرش خوشبو كند هيچ نمازى از او پذيرفته نمىشود تا همان گونه كه به خاطر جنابت غسل مىكند، براى اين بوى خوش نيز غسل كند. (٣) پوشش مناسب ٣٣. اميرالمؤمنين على(ع): كُنْتُ قاعِداً فيِ الْبَقِيع مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فيِ يَوْمِ دَجْنٍ وَ مَطَرٍ اِذْ مَرَّتْ اِمْرَأَةٌ عَلى حِمارٍ، فَهَوَتْ يَدُ الْحِمارِ فيِ وَهْدَةٍ فَسَقَطَتِ الْمَرْأَةُ فَأَعْرَضَ النَّبِيُّ(ص) بِوَجْهِهِ. قالُوا: يا رَسُولَاللَّهَ! اِنَّها مُتَسَرْوِلَةٌ. قالَ: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُتَسَرْوِلاتِ - ثَلاثاً. يا أَيُّها النَّاسُ! إتَّخِذُوا السِّراوِيلاتِ فَإنَّها مِنْ أَسْتَرِ ثِيابِكُمْ وَ حَصِّنُوا بِها نِساءكُمْ اِذا خَرَجْنَ؛ (٤) در روزى تار و بارانى به همراه رسول خدا(ص) در بقيع نشسته بودم كه زنى سوار بر درازگوشى عبور كرد. دست حيوان، داخل گودالى افتاد و زن به زمين خورد. لذا پيامبر(ص) چهرهاش را برگرداند. عرض كردند: اى رسول خدا! آن زن شلوار پوشيده است. پيامبر اكرم(ص) سه بار گفت: «خدايا! زنانى كه از شلوار استفاده مىكنند را مورد مغفرت قرار ده. [سپس فرمود:] اى مردم! از شلوار استفاده كنيد چرا كه از پوشانندهترين لباسهاى شما است، و با آن، زنانتان را هنگامى كه از خانه خارج مىشوند مصونيت بخشيد». روشن است كه ملاك، استفاده از لباسهايى است كه تناسب بيشترى با حجاب و صيانت بانوان دارد، تحريكآميز نيست و با عرف زنان باحجاب همخوانى بيشترى دارد. بنابراين، شامل هر نوع شلوار نمىشود. در همين خصوص، حديث بعدى نيز مىتواند نشاندهنده ترغيب اسلام به حفظ حدود و شؤون زن و مرد، و رعايت دورانديشى و احتياط باشد؛ البته اينها همه اقداماتى احتياطى است كه زمينه انحرافات احتمالى را از ميان مىبرد. لباسهاى تحريكآميز ٣٤. «سعيدة» و «منّة» خواهران محمد بنابىعمير: دَخَلْنا عَلى أَبيعَبْدِاللَّهِ(ع) فَقُلْنا: تَعُودُ الْمَرْأَةُ أخاها؟ قالَ: نَعَمْ. قُلنا: تُصافِحُهُ؟ قالَ: مِنْ وَراءِ الثَّوْبِ. قالَتْ اِحْداهُما: اِنَّ اُخْتيِ هذِهِ تَعُودُ إخْوَتَها. قالَ: اِذا عُدْتِ إخْوَتَكِ فَلا تَلْبِسي الْمُصَبَّغَةَ؛(٥) بر امام صادق(ع) وارد شديم و عرض كرديم: آيا زن به ديدار برادرانش مىرود؟ فرمود: بلى. عرض كرديم: آيا به او دست مىدهد؟ فرمود: از پشت لباس. يكى از آن دو گفت: اين خواهر من به ديدار برادرانش مىرود. فرمود: آنگاه كه به ديدن برادرانت رفتى، لباس رنگارنگ [و تحريكآميز] نپوش. در كوچه و خيابان ٣٥. امام صادق(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص): لَيْسَ لِلنِّساءِ مِنْ سَرَواتِ الطَّرِيقِ شَيءٌ، وَ لكِنَّها تَمْشي فيِ جانِبِ الْحائِطِ وَ الطَّرِيقِ؛(٦) زنان از ميان مسير عبور نكنند، بلكه در كنار ديوار و راه حركت كنند. بر جاى او ننشين! ٣٦. پيامبر اكرم(ص): اِذا جَلَسَتِ الْمَرْأَةُ مَجْلِساً فَقامَتْ عَنْهُ فَلا يَجْلِسْ في مَجْلِسِها أَحَدٌ حَتَّى يَبْرُدَ؛(٧) هنگامى كه زن در جايى نشست، بعد از آنكه از آنجا برخاست كسى در جاى او ننشيند تا اينكه گرمى آن از بين برود. حفظ حريم ٣٧ . پيامبر اكرم(ص): مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَلا يَبيتُ في مَوْضِعٍ يَسْمَعُ نَفَسَهُ اِمْرأَةٌ لَيْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمَةٍ؛(٨) كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، در جاى خلوتى كه زنى نامحرم، صداى نفس او را مىشنود، نماند. به شش سالگى كه رسيد ٣٨. امام صادق(ع): اِذا بَلَغَتِ الْجارِيَةُ سِتَّ سِنِينَ فَلا يَنْبَغي لَكَ أَنْ تُقَبِّلَها؛(٩) وقتى كه دختر به سنّ شش سالگى رسيد سزاوار نيست كه او را ببوسى. روايات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و از آنها استفاده مىشود كه نامحرم نبايد دخترى كه به سن شش سالگى رسيده است را ببوسد. چنانكه بر دوش گرفتن و در دامن نشاندن آنان نيز، براى افراد بيگانه نكوهش شده است. نگاه به بيگانه ٣٩. پيامبر اكرم(ص): اِشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلى امْرَأَةٍ ذاتِ بَعْلٍ مَلَأتْ عَيْنَها مِنْ غَيْرِ زَوْجِها أَوْ غَيْرِ ذي مَحْرَمٍ مِنْها، فَاِنَّها اِنْ فَعَلَتْ ذلِكَ اَحْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جلَّ كُلَّ عَمَلٍ عَمِلَتْهُ. فَإنْ أَوْطَأَتْ فِراشَهُ غَيْرَهُ كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُحْرِقَها بِالنّارِ بَعْدَ أَنْ يُعَذِّبَها في قَبْرِهِ؛(١٠) خشم خداوند بر آن زن شوهردارى كه ديدهاش را به غير همسرش يا نامحرمى بدوزد شديد است، چرا كه اگر چنين كند خداوند همه اعمالى را كه انجام داده است بىنتيجه خواهد گذاشت، و اگر بيگانهاى را به بستر شوهرش راه دهد، بر خداوند است كه او را علاوه بر عذاب كردن در قبر، با آتش بسوزاند. اى غيرتمندان! ٤٠. امام صادق(ع) به نقل از اميرالمؤمنين(ع): يا اَهْلَ الْعِراقِ! نُبِّئْتُ اَنَّ نِساءَكُم يُدافِعْنَ الرِّجالَ فيِ الطَّرِيقِ، أَما تَسْتَحُونَ؟ اى اهل عراق باخبر شدم كه زنان شما در راه با مردان برخورد مىكنند، آيا شرم نمىكنيد؟ مرحوم كلينى مىگويد: در حديث ديگرى آمده است كه حضرت فرمود: أَما تَسْتَحيُونَ وَ لا تُغارُونَ؟! نِساءُكُمْ يَخْرُجْنَ اِلَى الاَسْواقِ وَ يُزاحِمْنَ الْعُلُوجَ؛(١١) آيا حيا نمىكنيد و به غيرت نمىآييد؟! زنانتان به بازارها و فروشگاهها مىروند و با افراد بى ايمان و لاابالى برخورد مىكنند؟
١- كافى،ج٥، ص٥١٩؛ من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٤٤٠.
٢- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٤٤٠؛ كافى، ج٥، ص٥٠٧.
٣- تشبيه در اينجا مىتواند ناظر به اصل لزوم اين كار باشد. چه اينكه مىتواند مربوط به تشابه در شستن تمام بدن باشد. نك: مرآة العقول، ج٢٠، ص٣١٩.
فاطمه گلواژه آفرينش خانواده و مسؤوليتها ١. پيامبر اكرم(ص): مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَلْقَى اللَّهَ طاهِراً مُطَهَّراً فَلْيَلْقَهُ بِزَوْجَةٍ وَ مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخافَةَ العَيْلَةِ فَقَدْ أَساء الظنَّ باللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛(١) هر كس شادمان مىشود به اينكه خداوند را در حال پاكى و پاكيزگى [معنوى] ملاقات كند، پس خداى را به همراه زوجهاى ملاقات كند، و كسى كه ازدواج را به خاطر ترس از خرجى زندگى رها كند، در حقيقت به خداى عز و جل بدگمان شده است. برخوردارى از نعمت همسر، مىتواند محيط مساعدى را در زندگى انسان، در جهت كسب طهارت معنوى و دورى از انحرافات ايجاد كند. انسانى كه براى تأمين سعادت ابدى و حيات جاويد تلاش مىكند بايد بداند كه همسرى مناسب، همسفر خوبى براى او خواهد بود. توجه به ملاكهاى اصلى و ارزشى در گزينش همسر، مىتواند انسان را در دستيابى به همسرى مناسب يارى كند، و اين نكتهاى است كه در روايت بعدى به آن توجه شده است. كدام يك؟ دين يا مال و زيبايى ٢. امام صادق(ع): إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ لِمالِها اَوْ جَمالِها لَمْ يُرْزَقْ ذلِكَ، فإنْ تَزَوَّجَها لِدِينِها رَزَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمالَها وَ مالَها؛(٢) هنگامى كه مرد، زن را به خاطر ثروت يا زيبايىاش به ازدواج درآورد به هدفش نخواهد رسيد، ولى اگر با او به انگيزه دين و ايمانش ازدواج كرد، خداى عز و جل، هم زيبايى و هم ثروت او را روزىاش، خواهد نمود. انسانى كه با انگيزه صحيح، اين سنت اسلامى را انجام مىدهد، از يك طرف زمينه مناسبى را در جهت رشد معنوى خويش فراهم كرده است، و از جانب ديگر، درهاى رزق و فضل الهى را به روى خود گشوده است. و اين علاوه بر آنكه مفاد روايات متعددى است، به صراحت مورد تأكيد قرآن نيز واقع شده است؛ آنجا كه مىفرمايد: «وَ أَنْكِحُوا الأيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ».(٣) مفاد آيه اين است كه «زنان و مردان بىهمسر و نيز بردگان و كنيزانى كه شايستگى ازدواج يافتهاند را همسر دهيد، اگر هم تنگدست باشند خداوند از فضل خودش آنان را بىنياز خواهد ساخت. خداوند، هم وسعت دارد و هم مىداند». از سوى ديگر، از ارزشمندترين ساختارهاى اجتماعى در اسلام، بنيان خانواده است كه اگر بر اساس صحيح و در چارچوب ارزشهاى دينى شكل گرفته باشد همان گونه كه در روايت بعدى آمده، دوست داشتنىترين بنا در پيشگاه خداوند است. بنيان محبوب ٣. امام باقر(ع): قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): ما بُنِىَ بِناءٌ فِي الإسلامِ اَحَبُّ إلَى اللَّهِ تعالى مِنَ التَّزْوِيج؛(٤) از نظر اسلام، در پيشگاه خداوند تعالى، هيچ بنايى، محبوبتر از ازدواج بنا نشده است. از اينرو در احاديث چندى، از ترك ازدواج و زندگى مجرد، نكوهش شده است و حتى كسانى كه به عمد، راه تنهايى زيستن را پيشه مىكنند نفرين شدهاند. (٥)
١- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٣٨٥.
٢- همان، ص٣٩٢.
٣- سوره نور(٢٤)، آيه ٣٢.
٤- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٣٨٣.
٥- از جمله: من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٣٨٤ به بعد و نيز: مستدرك الوسائل، ج١٤، صص١٥٤ - ١٥٦.
۹
فاطمه گلواژه آفرينش امانات الهى ٤. پيامبر اكرم(ص): خَيْرُكُمْ، خَيْرُكُمْ لِنِسائِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِنِسائي؛(١) بهترينِ شما مردى است كه با زنان خود خوشرفتارتر باشد و من از همه شما نسبت به همسرانم خوشرفتارترم. سفارش شدگان ٥. پيامبر اكرم(ص): ما زالَ جِبْرَئيلُ يُوصيني في أمر النساءِ حَتّى ظَنَنْتُ أنّه سَيُحَرِّمُ طَلاقَهُنَّ؛(٢) جبرئيل، همواره به من سفارش زنان را مىنمود تا آنجا كه گمان كردم، خداوند بزودى طلاق دادن آنان را حرام خواهد كرد. آنگاه كه همسر براى مرد، در حكم امانتى الهى است، طبيعى است كه بهترين مردان در اين خصوص كسانى خواهند بود كه براى اين وديعههاى الهى بهتر باشند و پيامبر اكرم(ص) با همه مسؤوليتهايى كه مقام امامت و رسالت بر دوش او مىگذاشت و با وجود تعداد همسرانى كه به خاطر مصلحت اسلام اختيار كرده بود و اختلافى كه آن همسران از نظر اخلاق و سنّ داشتند، به گونهاى با آنها رفتار مىكرد كه در سراسر عمر زناشويى حتى يك بار نيز نتوانستند بر پيامبر اكرم(ص) خردهگيرى كنند و اين خود يكى از امتحانات الهى براى رسول اكرم(ص) بود. در فرهنگ جاهلى، از آنجا كه زن به مثابه مال شخصى مرد پنداشته مىشد و مرد براى خود اين حق را قايل بود كه با همسر خود هر گونه كه خواست رفتار كند و او را هر چند بناحق، مورد اذيت و آزار قرار دهد، در اسلام براى دفاع از حقوق زن عنايت خاصى شده است؛ از جمله به روايت ذيل توجه شود. يك سيلى، هفتاد سيلى ٦. پيامبر اكرم(ص): ... فَاَيُّ رَجُلٍ لَطَمَ امْرَأَتَهُ لَطْمَةً، اَمَرَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مالِكَ، خازِنَ النِّيرانِ فَيَلْطِمُهُ عَلى حُرِّ وَجْهِهِ سَبْعِينَ لَطْمَةً في نارِ جَهَنَّمَ ...؛ (٣) هر مردى كه يك سيلى به صورت همسرش بزند، خداى عز و جل به «مالك» كه مأمور دوزخ است، دستور مىدهد در آتش جهنم، هفتاد سيلى به گونه او بزند. گشايش بر اسيران ٧. امام موسى بن جعفر(ع): عِيالُ الرَّجُلِ أُسَراؤُهُ، فَمَنْ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ نِعْمَةً فَلْيُوَسِّعْ عَلى أُسَرائِهِ، فَإنْ لَمْ يَفْعَلْ أَوْشَكَ أَنْ تَزُولَ تِلْكَ النِّعْمَةُ؛(٤) خانواده مرد، اسيران او هستند. لذا هر كس كه خداوند بر او نعمتى ارزانى داشت، بر اسراى خودش وسعت و گشايش دهد و الاّ اگر اين كار را نكرد، آن نعمت در شرف نابودى قرار خواهد گرفت. مسأله آسان گرفتن زندگى بر همسر و فرزند را در روايات متعددى مىخوانيم. اينكه در اينجا همسر و فرزندان، همانند اسيران شمرده شدهاند از اين جهت است كه آنان راه به جايى ندارند و چشم نياز و ديده انتظار به دست مرد گشودهاند. از سوى ديگر، يك اسير، تنها نياز به امور مادى ندارد. برخورد مناسب و اظهار عطوفت، بهترين هديه براى او است. لذا در روايت ديگرى، همين امر به صورت كلى آمده است كه در پيشگاه خداوند، محبوبترين بندگان، آنانند كه رفتارشان با خانوادهشان كه اسيران آنانند بهتر باشد.(٥) روايات بعدى نيز در همين زمينه است. در كنار همسرت بنشين ٨ . پيامبر اكرم(ص): جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيالِهِ أحَبُّ اِلى اللَّهِ تَعالى مِنْ اعْتِكافٍ في مسجدي هذا؛(٦) در پيشگاه خداوند تعالى، نشستن مرد در كنار همسر خود، از اعتكاف در اين مسجد من، محبوبتر است. ارزش اعتكاف و ثواب ماندن در مسجد پپامبر(ص) چيزى است كه هر مسلمانى آرزوى دستيابى به آن را دارد. اگر به فضيلتى كه اعتكاف در مسجد آن حضرت(ص) دارد توجه شود، آن وقت به ارزش بالاى انس و الفت و نشستن مرد در كنار همسر خود، بيشتر پى خواهيم برد. اين نياز طبيعى زن است كه همسرش، ساعاتى را در كنار او باشد، با او همصحبت شود، به سخن او گوش كند، و كارهاى روزمره، او را از اين مهم باز ندارد. خود مرد نيز چنين نيازى را دارد. و اين عنايت و اهتمام بالاى اسلام به تحكيم مناسبات زن و شوهر و تقويت روابط عاطفى آنان را مىرساند كه حضور در خانه و نشستن در كنار همسر را در پيشگاه خداوند از اعتكاف در مسجدالنبى(ص) دوستداشتنىتر به شمار مىآورد. و اين چنين است كه در سخن ديگرى از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) آمده است «مردى كه لقمه در دهان همسر خود مىگذارد داراى اجر و ثواب است.»(٧) و يا گفته حضرت(ص) كه خدمت به خانواده را تنها كار انسان «صدّيق» يا «شهيد» يا مردى كه خداوند خواسته است خير دنيا و آخرت را به او برساند مىشمارد: لا يَخْدِمُ العِيالَ إلّا صِدِّيقٌ اَوْ شَهيدٌ اَوْ رَجُلٌ يُريدُ اللَّهُ بِهِ خَيْرَ الدُنْيا وَ الآخِرَةِ.(٨) اول براى دخترت ٩. پيامبر اكرم(ص): مَنْ دَخَلَ السَّوْقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلَها اِلى عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَوْمٍ مَحاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالإناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ؛(٩) مردى كه داخل بازار شود و تحفهاى بخرد و آن را براى خانوادهاش ببرد، ثوابش برابر كسى است كه صدقهاى را به قومى نيازمند برساند. و (هنگام خريد يا تقسيم) نخست از دختران شروع كند. عنايت خاصى كه در اينجا حتى در هديه دادن به دختران شده حاكى از اوج توجه و احترامى است كه اسلام براى آنان قايل است، و از طرف ديگر، نشاندهنده زمينه بيشترى است كه فرزندان دختر در جلب عطوفت و مهربانى دارند. براى تقويت رشتههاى زندگى مشترك زن و مرد و ايجاد حس اعتماد به نفس در زن و دلگرمى بيشتر به زندگى، توجه خاصى نيز به روابط عاطفى ميان آن دو شده است. حديث بعدى مؤيد اين معناست. تو را دوست دارم ١٠. پيامبر اكرم(ص): قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً؛(١٠) اين گفته مرد به همسرش كه «من تو را دوست دارم» هيچگاه از قلب زن بيرون نمىرود. آراستگى و زينت ١١. امام باقر(ع): لايَنْبَغي لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُعَطِّلَ نَفْسَها وَ لَوْ أَنْ تُعَلِّقَ في عُنُقِها قَلادَةً وَ لايَنْبَغي أَنْ تَدَعَ يَدَها مِنَ الْخِضابِ وَ لَوْ أَنْ تَمْسَحَها مَسْحاً بِالْحَناءِ و إنْ كانَ مُسِنَّةً؛ (١١) براى زن (در رسيدگى به وضع ظاهر خود) سزاوار نيست كه به خود و سر و وضعش نرسد هر چند به اينكه گردنبندى را به خود بياويزد، و سزاوار نيست كه دستش را بىرنگ رها كند هر چند به اينكه مختصر حنايى بگذارد؛ گرچه سالخورده باشد. بىشك موضوع ياد شده، يك نياز طبيعى براى زن و مرد است و در اين روايات، همان گونه كه به مسأله هزينه و ايجاد گشايش در زندگى و نيز اظهار محبت علنى توجه شده است بر اين نياز طبيعى نيز كه در روابط زن و شوهر نقش خاصى دارد تأكيد شده است. همين امر پسنديده در صورتى كه خارج از حدود خانه و براى بيگانه انجام شود حرام است و آثار سوء خود را در جامعه و بويژه در محيط خانواده و روابط زن و شوهر خواهد داشت. اين امر پسنديده، عيناً براى مردان نيز سفارش شده و علت آن نيز روشن است. البته نكته ديگرى كه در همين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرد موضوع لزوم تمايز ميان زن و مرد در وضع ظاهرى و لباس و امثال آن است. و اين همان نكتهاى است كه در سخن فاطمه دختر اميرالمؤمنين على(ع) به روايت عروة بنعبداللَّه آمده است. او مىگويد: وارد بر فاطمه دختر على بنابىطالب(ع) شدم در حالى كه پيرزنى سالخورده شده بود و گردنبندى در گردنش بود و دو النگو در دستش. لذا گفت: براى زنان ناخوشايند و مكروه است كه خود را شبيه مردان سازند.(١٢) مردان نيز زينت كنند ١٢. حسن بنجهم: رأَيْتُ أَباالحَسنِ(ع) اِخْتَضَبَ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ! إخْتَضَبْتَ؟! فَقالَ: نَعَمْ، اِنَّ التَّهِيَّةَ مِمّا يَزِيدُ في عِفَّةِ النِّساءِ، وَ لَقَدْ تَرَكَ النِّساءُ الْعِفَّةَ بِتَرْكَ أَزْواجِهِنَّ التَّهِيَّةَ. ثُمَّ قالَ: أَيَسُرُّكَ أَنْ تَراها عَلى ماتَراكَ عَلَيْهِ إذا كُنْتَ عَلى غَيْرِ تَهِيَّةٍ؟ قُلْتُ: لا. قالَ: فَهُوَ ذاكَ. ثُمَّ قالَ: مِنْ اَخْلاقِ الأنْبِياءِ، التَّنَظُّفُ و التَّطَيُّبُ وَ حَلْقُ الشَّعْرِ و كثرهُ الطَروقَةِ؛(١٣) حضرت امام رضا(ع)(١٤) را ديدم كه موهاى خود را رنگ كرده است. عرض كردم: فدايت شوم! خضاب گذاشتهاى؟! فرمود: بله، چرا كه آراستن خود از جمله چيزهايى است كه موجب افزايش پاكدامنى زنان مى گردد؛ و زنان، عفت و پاكدامنى را به اين علت رها كردند كه شوهرانشان آراستن خويش را ترك نمودند. سپس فرمود: آيا تو خوش دارى كه همسرت را به همان شكلى ببينى كه تو را در حال ژوليدگى و عدم رسيدگى به سر و وضع مى بيند؟ عرض كردم: نه. فرمود: پس اين، همان است. سپس فرمود: نظافت و استعمال بوى خوش و اصلاح سر و آميزش زياد از اخلاق انبياست.»
١- من لايحضره الفقيه، ج ٣، ص ٤٤٣. و نيز: وافى، ج٢٢، ص٧٨٩.
٢- مستدرك الوسائل، ج١٤، ص٢٥٠.
٣- همان،
٤- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٥٥٦.
٥- نك: من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٥٥٥، و وسائلالشيعه، ج١٤، ص١٢٢ «قالَ رسولُ اللَّه(ص): عيالُ الرجلِ اُسراؤُه وَ أحبُّ العبادِ الى اللَّهِ عزّ و جلّ أحْسَنُهُم صُنْعاً إلى أسرائه.
٦- تنبيه الخواطر، ج٢، ص١٢٢.
٧- . ان الرجل ليؤجر في رفع اللقمة الى في امرأته. المحجةالبيضاء، ج٣، ص٧٠.
٨- . بحارالانوار، ج١٠٤، ص١٣٢.
٩- وسائل الشيعه، ج١٥، ص٢٢٧.
١٠- همان، ج١٤، ص١٠.
١١- همان، ص١١٨.
١٢- أمالى مفيد، ص٩٤، ح٣، و نيز: مستدرك الوسائل، ج١٤، ص٢٤٩، «عروة بنعبداللَّه بنبشير الجعفي، قال: دخلت على فاطمة بنت علي بنأبىطالب(ع)، و هي عجوزٌ كبيرةٌ و في خَرَز، و في يدها مسكتان، فقالت: يُكره لِلنساءِ أن يَتَشَبَّهْنَ بالرجال ...».
١٣- كافى، ج٥، ص٥٦٧، و نيز، وسائل الشيعه، ج١٤، ص١٨٣.
١٤- اين احتمال نيز مى رود كه منظور، حضرت امام كاظم(ع) باشد.
۱۰
فاطمه گلواژه آفرينش
مسؤوليت مشترك ١٣. پيامبر اكرم(ص): ... فَلَكُمْ عَلَيْهِنَّ حَقٌّ وَ لَهُنَّ عَلَيْكُمْ حَقٌّ، وَ مِنْ حَقِّكُمْ عَلَيْهِنَّ أَنْ لايُوَطِّؤُوا فَرْشَكُمْ وَ لا يَعْصِينَكُمْ في مَعْرُوفٍ. فَإذا فَعَلْنَ ذلِكَ فَلَهُنَّ رَزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لا تَضْرِبُوهُنَّ؛ (١) ... براى شما مردان، بر زنان حقى است و براى آنان نيز بر شما حقى. و از جمله حقوق شما بر آنان، اين است كه رابطه نامشروع با بيگانه برقرار نكنند و در موارد لزوم اطاعت، از شما سرپيچى نكنند. پس آنگاه كه اين حقوق را ادا كردند، حق خرجى و لباس در حد متعارف و معمول را دارا هستند و (نيز از جمله حقوق اينكه) آنان را نزنيد. روشن است كه زن و مرد، هر يك در روابط زناشويى و زندگى مشترك داراى حقوقى هستند و در حديث فوق به قسمتى از آن اشاره شده است و اين گونه نيست كه يك طرف، هميشه خود را طلبكار و ديگرى را بدهكار بداند؛ بلكه روابط بر اساس حقوق متقابل است و تنها با اين احساس است كه جوّ مساعدى براى تحقق صفا و صميميت و همكارى به وجود خواهد آمد. حفظ چارچوب زندگى و ارزشها ١٤. امام صادق(ع): قالَ رسولُ اللَّهِ(ص): مَنْ أَطاعَ اِمْرَأَتَهُ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلى وَجْهِهِ في النّارِ. قِيلَ: وَ ما تِلْكَ الطّاعَةُ؟ قالَ: تَطْلُبُ اِلَيْهِ (مِنْهُ - كافى) الذِّهابَ إَلى الْحَمَّاماتِ وَ الْعُرُساتِ وَ الْعِيداتِ و النّائحاتِ (النَّياحاتِ - كافى) و الثِّيابَ الرِّقاقَ فَيُجيبُها؛ (٢) كسى كه از زنش اطاعت نمايد، خداوند او را به صورت، در آتش اندازد. گفته شد: آن طاعت چيست؟ فرمود: اينكه زن خواهان رفتن به حمامهاى عمومى و عروسيها و مراسم عيد و جشنها و سوگواريها و يا پوشيدن لباسهاى نازك و بدننما باشد و او نيز مىپذيرد.» مديريت زندگى توسط مرد و مسؤوليتهاى ناشى از آن، از نقطه نظر شرعى، اين حق را به او مى دهد كه محدوديتهايى را در خصوص خروج همسر خويش از خانه ايجاد كند و همسرش موظف باشد بدون موافقت قبلى او اقدام به خروج از خانه نكند. البته روشن است كه اين حق، به گونهاى مطلق و خودخواهانه نيست. برخى اجتماعات، زمينه مساعدترى براى فساد و گناه فراهم مىنمايد و اين امر در گذشته نسبت به برخى مكانها همچون حمامها و مجالس ختم زنانه شدت بيشترى داشته است. مرد علاوه بر اينكه خود بايد نسبت به آلوده شدن و گرفتار آمدن در ورطه گناه، فردى خويشتندار باشد، در خصوص خانواده بويژه همسر خود نيز مسؤوليت دارد. چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «يا أيُّها الّذينَ آمَنوُا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ و الحِجارةُ». (٣) مرد به عنوان كسى كه بار زندگى را بر دوش مىكشد و مسؤوليت اصلى بر عهده او مىباشد نبايد به گونهاى رفتار كند كه تدبير و مديريت زندگى اساساً از دست او خارج شود و در زندگى تبديل به فردى بىاختيار و بدون اراده گردد. او نمىتواند و نبايد از مسؤوليت و وظيفه دشوارى كه در زندگى مشترك بر عهده دارد شانه خالى كند. لذا در سخنى از اميرالمؤمنين(ع) آن مردى كه تدبير كار خويش را به زنى واگذار كرده مورد لعن قرار گرفته است. (٤)
كدام بهتر است؟ ١٥. امام صادق(ع): اِنَّ رَجُلاً مِنَ اْلأَنصارِ عَلى عَهدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) خَرَجَ في بَعْضِ حَوائِجِهِ وَ عَهِدَ اِلى امْرَأَتِهِ عَهْداً أَلاّ تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِها حَتّى يَقْدَمَ. قالَ: وَ إِنَّ أباها مَرِضَ فَبَعَثَتِ الْمَرْأَةُ اِلى رَسُولِاللَّهِ(ص) فَقالَتْ: اِنَّ زَوْجي خَرَجَ وَ عَهِدَ اِلَيَّ أَنْ لا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتي حَتّى يَقْدَمَ وَ إنَّ أبي مَرِيضٌ فَتَاْمُرُني أَنْ أَعُودَهُ؟ فَقالَ: لا، اِجْلِسي في بَيتِكِ وَ أَطِيعي زَوْجَكِ. قالَ: فَماتَ فَبَعَثَتْ اِلَيْهِ، فَقالَت: يا رَسُولَاللَّه! اِنَّ أَبي قَدْ ماتَ فَتَأْمُرُني أَنْ اُصَلِّىَ عَلَيْهِ؟ فَقالَ: لا، اِجلِسي فِي بَيْتِكِ وَ أَطيعي زَوْجَكِ. قالَ: فَدُفِنَ الرَّجُلُ فَبَعَثَتْ اِلَيْها رَسُولُاللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ غَفَرَلَكِ وَ لِأَبيكِ بِطاعَتِكِ لِزَوْجِكِ؛ (٥) مردى از انصار در زمان رسول خدا(ص) به خاطر كارى، به مسافرت رفت و به همسرش سفارش كرد كه از خانه خارج نشود تا او برگردد. پدر اين زن مريض شد، لذا زن خدمت رسول خدا(ص) پيغام فرستاد كه شوهرم به مسافرت رفته و به من سفارش كرده است تا موقع برگشتش، از خانهام خارج نگردم ولى پدرم مريض است؛ اجازه مىدهيد كه او را عيادت كنم؟ پيامبر(ص) جواب فرستاد: نه، در خانهات بنشين و مطيع همسرت باش. تا اينكه پدرش مرد؛ دوباره پيغام فرستاد: اى رسول خدا! پدرم مرده است، آيا دستور مى فرماييد كه بر او نماز بخوانم؟ حضرت(ص) جواب فرستاد: نه، در خانهات بنشين و مطيع شوهرت باش. پس از آن، پدرش به خاك سپرده شد. (اين بار) پيامبر اكرم(ص) براى زن پيغام فرستاد كه خداوند عز و جل تو را و پدرت را به علت اطاعت تو از همسر، مشمول مغفرت قرار داد. نعمت بعد از اسلام ١٦. پيامبر اكرم(ص): ما اسْتَفادَ امْرُءٌ مُسْلِمٌ فائِدةً بَعْدَ اْلإسْلامِ اَفْضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ إذا نَظَرَ إلَيْها وَ تُطِيعُهُ إذا اَمَرَها وَ تَحْفَظُهُ إذا غابَ عَنْها في نَفْسِها وَ مالِهِ؛ (٦) مرد مسلمان بعد از اسلام، بهرهاى برتر از همسرى مسلمان نبرده است. همسرى كه وقتى به او مى نگرد مايه مسرّت او است، و آنگاه كه به او دستورى مى دهد اطاعت مى كند، و در غياب شوهر، حافظ ناموس خود و اموال شوهر است. مرد نيكوكار ١٧. اسحاق بنعمّار: قُلْتُ لاِبيعبدِاللَّهِ(ع): ما حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلى زَوْجِها الذَّي إذا فَعَلَهُ كانَ مُحْسِناً؟ قالَ: يُشْبِعُها وَ يَكْسُوها وَ إنْ جَهِلَتْ غَفَرَلَها. وَ قالَ أبُوعَبْدِاللَّهِ(ع): كانَتْ امْرَأَةٌ عِنْدَ أَبي(ع) تُؤْذِيهِ فَيَغْفِرُلَها؛(٧) به امام صادق(ع) عرض كردم: حق زن بر شوهرش چيست، كه اگر آن را انجام دهد انسان نيكوكارى خواهد بود؟ فرمود: خوراك و پوشاك او را تأمين كند و اگر از سر جهل مرتكب خطايى شد از او در گذرد. باز فرمود: پدرم زنى داشت كه او را اذيت مى كرد، ولى پدرم او را مىبخشيد. خيرى از تو نديدم! ١٨. امام صادق(ع): أيُّما امْرَأَةٍ قالَتْ لِزَوْجِها: ما رَأَيْتُ قَطُّ مِنْ وَجْهِكَ خَيْراً فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُها؛(٨) هر زنى به همسرش بگويد: «من از روى تو خيرى نديدم» عملش ضايع و حبط خواهد شد. در ضمن چند روايت گذشته، به برخى از حقوق متقابل زن و شوهر اشاره شد؛ از جمله خارج نشدن از خانه بدون اجازه شوهر، حفظ آبرو و اموال شوهر در غياب او، تأمين خوراك و پوشاك و قهراً مسكن زن، چشمپوشى از اشتباهات او و بالأخره در روايت فوق به اين نكته توجه داده شده است كه زن نبايد زحمات شوهرش را در نيكى به او و برآوردن نيازهاى او ناديده بگيرد و با گفتن جملاتى دلسرد كننده كه حاكى از عدم قدردانى از زحمات شوهر است، موجب سردى روابط ميان خود و همسرش شود كه چه بسا پيامدهاى ناگوارى را به دنبال دارد. چند روايت بعدى، گوياى برخى از صفات زنان شايسته است. كارگزار خداوند ١٩. امام رضا(ع) از اميرالمؤمنين(ع): خَيْرُ نِسائِكُمْ، اَلْخَمْسُ. قِيلَ: يا اَمِيرَالمُؤْمِنينَ! وَ مَا الْخَمْسُ؟ قالَ: اَلْهَيِّنَةُ، اللَّيِّنَةُ، المُؤاتِيَةُ، الّتِي إذا غَضِبَ زَوْجُها لَمْ تَكْتَحِلْ بِغَمْضٍ حَتّى يَرْضى، وَ اِذا غابَ عَنْها زَوْجُها حَفِظَتْهُ في غَيْبَتِهِ، فَتِلْكَ عامِلٌ مِنْ عُمّالِ اللَّهِ وَ عامِلُ اللَّهِ لا يَخِيبُ؛ (٩) بهترين زنان شما داراى پنج صفت هستند. گفته شد: اى امير مؤمنان! آن پنج صفت كدام است؟ فرمود: سبكبار و كمصداق، نرمخو و خوشرفتار، مطيع و موافق، آنگاه كه همسرش خشم گيرد، خواب به چشمش نرود تا از او راضى گردد. و در غياب شوهرش حافظ او باشد. چنين زنى، كارگزارى از كارگزاران خداوند است و كارگزار خداوند نيز دچار ناكامى و خسران نخواهد شد. او را نيازار! ٢٠. پيامبر اكرم(ص): أيُّما امْرَأَةٍ آذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرضِيَهُ وَ إنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَيْلَها؛ (١٠) هر زنى كه شوهرش را با زبان بيازارد، خداوند، هيچ توبه و كفارهاى را از او نمى پذيرد و هيچ كار نيكش را قبول نمى كند تا وقتى كه شوهرش را راضى كند، گرچه زن، روز خود را روزه بدارد و شب را به عبادت گذراند. روشن است كه براى پذيرش توبه و قبولى اعمال نيك، زمينههايى لازم است و موانع زيادى وجود دارد كه از جمله آنها عدم رضايت شوهر است. البته اگر زن به وظيفه خويش عمل كرده است و با اين حال، مرد به هر دليلى و نوعاً به خاطر منافع شخصى خويش، اظهار عدم رضايت از همسر خود بكند او مسؤوليتى ندارد، ولى اگر زن با كلمات خود، موجب آزار و ناراحتى همسرش شده است و در عين حال حاضر به كسب رضايت او نيست، طبيعى است كه اعمال نيك او نيز بر جاى بماند. روايت بعدى نيز ناظر به همين نكته است. كسب خشنودى او ٢١. پيامبر اكرم(ص): خَيْرُ نِسائِكُمْ، الّتِي إنْ غَضِبَتْ اَوْ غَضِبَ تَقُولُ لِزَوْجِها: يَدي في يَدِكَ، لا أَكْتَحِلُ عَيْني بِغَمْضٍ حَتّى تَرْضى عَنِّي؛(١١) بهترين زنان شما، زنى است كه وقتى خشمگين گردد و يا همسرش بر او خشم گيرد، به شوهرش بگويد: دستم را در دست تو مى گذارم و خواب را به چشمم راه نمى دهم تا وقتى كه از من راضى شوى. اين بسيار مهم است كه اگر كدورت و عصبانيتى نيز پيش آمد، هر يك سعى نكند به ديگرى نشان دهد كه به او نيازى ندارد بلكه سعى در جبران كوتاهى و تقصير خود كند و طرف مقابل نيز آن را به عنوان نقطه ضعف ديگرى تلقى نكند ، بلكه حمل بر روحيه گذشت و عدم لجاجت وگرمى بخشيدن دوباره به زندگى مشترك كه هر دو از آن بهرهمند مى شوند نمايد. جهاد بانوان ٢٢. على(ع): جِهادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛(١٢) جهاد زن، خوب شوهردارى كردن است. يك زن آگاه و وظيفهشناس، اگر بتواند درون خانه خود، محيط مساعدى را براى رشد و كمال خود و شوهر و بويژه فرزندان خويش فراهم كند تأثير مثبت و بسيار مؤثر آن در اصلاح جامعه و اخلاق و تربيت آحاد آن، بر كسى پوشيده نيست. در حقيقت، زن، شركت مستقيم در فعال نمودن ساير نيروهاى سازنده جامعه دارد و نقش عمدهاى را در گرمى بخشيدن به مجاهدان در ميدان نبرد ايفا مى كند. از سوى ديگر، حديث فوق كه تفصيل آن را در روايت بعدى خواهيم خواند، گوياى اهميت وظيفه خانهدارى است چرا كه آن را به مثابه جهاد مىداند. جهاد واقعى ٢٣. اسماء بنت يزيد كه از زنان انصار بود به محضر پيامبر(ص) كه ميان اصحابش بود، رسيد و عرض كرد: پدر و مادرم فدايت! من فرستاده زنان به سوى شما هستم. جانم فداى شما! بدان كه هيچ زنى در شرق و غرب نيست كه جريان آمدن مرا به حضور شما بشنود مگر اينكه همعقيده من است. پرسش من اين است كه خداوند تو را بحق، به سوى مردان و زنان فرستاد و ما به تو و به پروردگارت كه تو را فرستاد ايمان آورديم و ما گروه زنان محصور و محدود، نشسته در خانه و وسيله برآوردن خواستههاى شماهاييم، و بار فرزندانتان را بر دوش مى كشيم و شما جماعت مردان، با شركت در نمازجمعه و جماعت و عيادت بيماران و حضور در تشييعجنازهها و انجام دادن مداوم مراسم حج و از همه برتر، با امكان حضور در جهاد در راه خدا، بر ما برترى داده شدهايد. از طرف ديگر، وقتى كسى از شماها به سفر حج يا عمره مىرود و يا براى حفظ مرزها خارج مىشود، اموالتان را برايتان نگهدارى مىكنيم و لباسهايتان را مىبافيم و اولادتان را تربيت مىكنيم. پس اى رسول خدا! از نظر اجر و پاداش چه مشاركتى با شما داريم؟ پيامبر اكرم(ص) چهره خويش را به طرف اصحابش نمود و فرمود: هَلْ سَمِعْتُمْ مَقالَةً قَطُّ اَحْسَنَ مِنْ مُساءَلَتِها مِنْ اَمْرِ دِينِها مِنْ هذِهِ؟ فَقالُوا: يا رَسُولَاللَّهِ! ما ظَنَنَّا أَنَّ امْرَأَةً تَهْتَدي اِلى مِثْلِ هذا! فَالْتَفَتَ النَّبِيُّ(ص) اِلَيْها ثُمَّ قالَ لَها: إنْصَرِفي أَيَّتُهَا الْمَرْأَةُ وَ أَعْلِمي مَنْ خَلْفَكِ مِنَ النِّساءِ أَنَّ حُسْنَ تَبَعُّلِ إحْدا كُنَّ لِزَوْجِها وَ طَلَبَها مَرْضاتِهِ وَ اتِّباعَها مُوافَقَتَهُ يَعْدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ. فَأَدْبَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِيَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ اسْتِبْشاراً؛(١٣) آيا تاكنون گفتارى بهتر از پرسش اين بانو كه در باره امر دينش پرسيد، شنيدهايد؟ عرض كردند: اى رسول خدا! ما گمان نمىكرديم زنى به چنين چيزى دست يابد! آنگاه پيامبر(ص) رو به طرف آن زن گرداند و به او فرمود: اى زن! برگرد و به ساير زنانى كه از سوى آنان آمدهاى اعلام كن كه خوشرفتارى يكى از شماها با شوهر و جوياى رضايت او شدن و دنبال كردن موافقت او، با همه آن فضايل و اعمال مردان برابرى مىكند. آن زن برگشت در حالى كه از خوشحالى و بشارت يافتن، تهليل و تكبير بر زبان داشت. مرحوم علامه طباطبايى از اين حديث، نكات چندى را استفاده كرده است كه به اختصار به آنها اشاره مىشود: ١. از امثال اين قضايا روشن مىشود كه زنان با اينكه بيشتر به امور داخلى منزل مشغولند، اما از نظر مراجعه به ولىّ امر و كوشش در جهت حل پارهاى مشكلات خويش منعى نداشتهاند. ٢. آنچه بيشتر در زندگى زن، مورد پسند اسلام است اين است كه وظيفه مهم خانهدارى را فراموش نكند، و اين توصيه پيامبر(ص) گرچه واجب نبود لكن در يك محيط سالم و مذهبى، همين دستور استحبابى حافظ اين خواسته اسلامى بود. ٣. زنان با اينكه از فضيلت امثال جهاد، به عللى كه روشن است محرومند اما اسلام اين محروميتها را با مزايا و ارزشهاى ديگرى كه بسى افتخارآميز است جبران كرده است. (١٤) حديث بعدى مىتواند تفسيرى بر اين وظيفه باشد. از بهترين بانوان ٢٤. پيامبر اكرم(ص): اِنَّ مِنْ خَيْرِ نِسائِكُمْ؛ اَلْوَلُودَ، السَّتِيرَةَ، الْعَفِيفَةَ، الْعَزِيزَةَ فِي اَهْلِها، الذَّلِيلَةَ مَعَ بَعْلِها، الْحِصانَ مَعَ غَيْرِهِ، الّتِي تَسْمَعُ لَه وَ تُطِيعُ اَمْرَهُ وَ إذا خَلا بِها بَذَلَتْ ما أَرادَ مِنْها؛ (١٥) همانا از بهترين زنان شما زنى است كه زياد بچهدار شود، شوهردوست و محجوب و پاكدامن باشد، در ميان خويشانش عزيز باشد ولى با شوهرش رام و تسليم باشد، خودش را از بيگانه محفوظ بدارد، نسبت به همسرش حرفشنوى و اطاعت داشته باشد، و در خلوت شوهر، از انجام خواسته او مضايقه نكند.
زن قيمت ندارد! ٢٦. امام صادق(ع): لَيْسَ لِلْمَرْأَةِ خَطَرٌ، لا لِصالِحَتِهِنَّ وَ لا لِطالِحَتِهِنَّ؛ اَمّا صالِحَتُهُنَّ فَلَيْسَ خَطَرُها الذَّهَبَ وَ الفِضَّةَ. وَ اَمّا طالِحَتُهُنَّ فَلَيْسَ التُّرابُ خَطَرَها، التُّرابُ خَيرٌ مِنْها؛ (١٦) براى زن، ارزش و معادلى نيست؛ نه براى صالح آنان و نه براى ناصالح آنان. اما خوبِ آنان در مقابل ارزشش، طلا و نقره برابرى نمىكند چرا كه بهتر از طلا و نقره است، و اما ناصالح آنها، خاك نيز قيمت و بهاى او نيست، چرا كه خاك بهتر از او است. اين حديث شريف مىتواند بعنوان جمعبندى احاديث اين قسمت باشد و نشاندهنده اين است كه ارزش انسانى زن، امرى معنوى است كه با ملاكهاى مادى نمىتوان ارزشيابى نمود و طبيعى است نوعاً هر عنصرى كه بيشتر مىتواند در جامعه نقش مثبت و ارزشمند داشته باشد، نقش تخريبى زيادترى نيز مىتواند دارا باشد.
١- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٢٤٥.
٢- وسائل الشيعه، ج ١٤، ص ١٣٠. و كافى، ج ٥، ص ٥١٧ با حذف كلمه «فَيُجيبُها».
٣- سوره تحريم(٦٦)، آيه٦. در باره اين آيه رجوع كن به حديث ٣٩، از همين بخش.
فاطمه گلواژه آفرينش در راه تفاهم ٢٧. امام صادق(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص): وَ مَنْ صَبَرَ عَلى خُلْقِ امرأةٍ سَيِّئَةِ الْخُلْقِ واحْتَسَبَ في ذلكَ الأجْرَ أعْطاهُ اللَّهُ ثَوابَ الشاكرينَ؛(١) مردى كه بر اخلاق همسرى بداخلاق صبر كند و آن را تحمل نمايد و آن را به حساب اجر الهى بگذارد، خداوند پاداش شكرگزاران را به او خواهد داد. پستى و بلنديهاى زندگى و روابط مشترك زن و شوهر، نياز مبرمى به اصل «مدارا و تفاهم» دارد. مرد كه عهدهدار مديريت زندگى مشترك است شديداً به اين اصل نيازمند است، و اين بستگى به سعه صدر و روح گذشت و فداكارى او دارد. البته براى ايجاد حُسن تفاهم، نياز به عناصر چندى است كه در ضمن روايات اين بخش، به آنها پرداخته خواهد شد؛ بعضى مربوط به مرد و قسمتى نيز مرتبط به زن و پارهاى نيز مشترك ميان آن دو است. مسؤوليت روابط حسنه ٢٨. امام صادق(ع): رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اَحْسَنَ فِيما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ زَوْجَتِهِ، فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ مَلَّكَهُ ناصِيَتَها وَ جَعَلَهُ الْقَيِّمَ عَلَيْها؛(٢) خدا رحمت كند مردى را كه ميان خود و همسرش را اصلاح نمايد، زيرا خداوند اختيارش را در دست او گذاشته و او را قيّم و سرپرست زن نموده است. اين روايت، اشاره است به آيه شريفه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ على بَعْضٍ و بِما اَنْفَقُوا مِنْ أمْوالِهِمْ»(٣) كه اجمالاً نوعى قيمومت را براى مردان در فضاى روابط همسرى و خانوادگى قرار داده است. اينكه چارچوب و خاستگاه اين سرپرستى چيست، و مشخصاً در چه مسايلى مصداق مىيابد، موضوعى است كه در تفسير و مباحث فقهى بايد پى گرفت. تقسيم كار ٢٩. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع): تَقاضى عَليٌّ و فاطِمَةُ اِلى رَسُولِاللَّهِ(ص) في الْخِدْمَةِ، فَقَضى عَلى فاطِمَةَ بِخِدْمَةِ ما دُونَ الْبابِ وَ قَضى عَلى عَليٍّ بِما خَلْفَهُ. قال: فَقالَتْ فاطِمَةُ: فَلا يَعْلَمُ ما داخَلَني مِنَ السُّرُورِ إلاّ اللَّهُ بِإكْفائي رَسُولُاللَّهِ تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ؛(٤) على و فاطمه در مورد كارهاى خانه از رسول خدا(ص) تقاضاى دستورالعمل كردند. حضرت(ص) كارهاى داخل خانه را به عهده فاطمه گذاشت و كار بيرون را بر عهده على. پس از آن فاطمه فرمود: خدا مىداند چقدر از اينكه رسول خدا بار دوش مردان را از من گرداند خوشحال شدم. حضرت فاطمه(س) اين را مايه خوشحالى خود مىداند كه مسؤوليت مواجهشدن و همصحبتشدن با مردان بيگانه در خارج از خانه را بر عهده ندارد. احتمالات ديگرى نيز در اين جمله داده شده است؛ از جمله اينكه مسرّتخاطر او به اين علت است كه رسول خدا(ص) او را در قبول مسؤوليت همسان و همانند مردان قرار داده است و كارهاى داخل را به او واگذار نموده است. در جايگاه واقعى ٣٠. على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع): ... وَ لا تُمَلِّكِ الْمرْأَةَ مِنْ اَمْرِها ما جاوَزَ نَفْسَها؛ فَإنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرِمانَةٍ وَ لا تَعْدُ بِكَرامَتها نَفْسَها وَ لا تُطْمِعْها في أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِها؛ (٥) زن را در آنچه مربوط به او نيست صاحب اختيار مگردان، زيرا زن چون گياهى خوشبو است، و نه كارفرما و مسؤول خرج و خريد، و در گرامى داشتن او از آنچه مربوط به او است تجاوز مكن و او را به طمع نينداز كه شفاعت ديگرى كند. زن درخت ستبرى نيست كه آسيبپذير نباشد. بايد جايگاه واقعى او را در زندگى شناخت چرا كه افراط و تفريط نسبت به او، آفاتى را به دنبال دارد. او بيش از هر چيز نياز به مهربانى و عطوفت دارد، حتى بسيارى مواقع، رفتار عطوفتآميز در او بيشتر تأثير دارد تا استدلال، چه رسد به خشونت! يك زن برابر هزار مرد! ٣١. امام صادق(ع): اَلإمْرَأَةُ الصّالِحَةُ خَيْرٌ مِنْ اَلْفِ رَجُلٍ غَيْرِ صالِحٍ وَ اَيُّما امْرَأَةٍ خَدَمَتْ زَوْجَها سَبْعَةَ اَيّامٍ اَغْلَقَ اللَّهُ عَنْها سَبْعَةَ اَبْوابِ النّارِ وَ فَتَحَ لَها ثَمانِيَةَ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، تَدْخُلُ مِنْ اَيُّها شاءَتْ؛ (٦) زن شايسته از هزار مرد ناشايست بهتر است؛ و هر زنى كه هفت روز به شوهرش خدمت كند، خداوند درهاى هفتگانه آتش را به روى او مىبندد و هشت در بهشت را براى او مىگشايد و او از هر درى كه بخواهد، وارد مىشود. كارگزار الهى ٣٢. امام صادق(ع): خَيْرُ نِسائِكُمْ، الطَّيِّبَةُ الرِّيحُ، الطَّيِّبَةُ الطَّبِيخُ، الّتي إذا أَنْفَقَتْ أَنْفَقَتْ بِمَعْرُوفٍ وَ إنْ اَمْسَكَتْ أمْسَكَتْ بِمَعْرُوفٍ. فَتِلْكَ عامِلٌ مِنْ عُمّالِ اللَّهِ وَ عامِلُ اللَّهِ لا يَخِيبُ وَ لا يَنْدَمُ؛ (٧) بهترين زنان شما، زن خوشبو و با دستپخت خوب است آن زنى كه اگر انفاق (خرج) كند به نيكى انفاق (خرج) كند و اگر انفاق (خرج) نكند نيز به نيكى نكند. پس اين زن عاملى از كارگزاران خداوند است و كارگزار خدا نه ناكام و نا اميد مىشود و نه پشيمان. يك ليوان آب ٣٣. امام صادق(ع): ما مِنْ اِمْرَأَةٍ تَسْقي زَوْجَها شَرْبَةً مِنْ ماءٍ اِلاّ كانَ خَيْراً لَها مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ، صِيامَ نَهارِها وَ قِيامَ لَيْلِها وَ يَبْنِي اللَّهُ لَها بِكُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقي زَوْجَها مَدِينَةً في الْجَنَّةِ وَ غَفَرَلَها سِتِّينَ خَطِيئَةً؛ (٨) هيچ زنى نيست كه جرعهاى آب به همسرش بدهد مگر اينكه اين كار براى او از عبادت يك سال كه روزهايش روزه باشد و شبهايش به عبادت بايستد بهتر است، و خداوند به پاداش هر جرعه آبى كه به همسرش مىدهد، براى او در بهشت شهرى مىسازد و شصت خطا از خطاهاى او را مىبخشد. اگر زن به خدمات و كارهايى كه داخل منزل براى شوهر و فرزندانش مىكند با اين بينش بنگرد كه به واسطه آنها مىتواند كسب رضاى خداى متعال نمايد و خانه، زمينهاى است براى اظهار بندگى و عبوديت بيشتر، و از جانب ديگر، شوهر نيز به واقع اين را بپذيرد كه نوع زحماتى كه همسرش در خانه متحمل مىشود مسؤوليتى الزامى براى او نيست، قدم بسيار بزرگى در راه حسنتفاهم برداشته شده است. در جهت تأكيد بيشتر بر اين عنصر اساسى، به حديث ديگرى در همين زمينه توجه شود. مرحمت الهى و زحمات زن ٣٤. امام صادق(ع): سَأَلَتْ اُمُسَلَمَة رَسُولَاللَّه(ص) عَنْ فَضْلِ النِّساءِ في خِدْمَةِ اَزْواجِهِنَّ فقالَ: اَيُّما امْرَأَةٍ رَفَعَتْ مِنْ بَيْتِ زَوْجِها شَيْئاً مِنْ مَوْضِعٍ اِلى مَوْضِعٍ تُرِيدُ بِهِ صَلاحاً إلاّ نَظَرَ اللَّهُ إلَيْها وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ اِلَيْهِ لَمْيُعَذِّبْهُ. فقالَتْ اُمُّ سَلَمَة رَضِي اللَّهُ عَنْها: زِدْني في النِّساءِ الْمَساكِينِ مِنَ الثَّوابِ بِأَبي اَنْتَ وَ اُمِّي. فقالَ(ص): يا اُمَسَلَمَة! اِنَّ الْمَرْأَةَ اِذا حَمَلَتْ كانَ لَها مِنْ الأَجْرِ كَمَنْ جاهَدَ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ في سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَاِذا وَضَعَتْ قِيلَ لَها: قَدْ غُفِرَ لَكِ ذنْبُكِ فَاسْتَأْنِفي الْعَمَلَ. فَاِذا أَرْضَعَتْ فَلَها بِكُلِّ رَضْعَةٍ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إسْماعِيلَ؛ امّسلمه در باره ارزش زنان در خدمتگزارى به همسرانشان از پيامبر(ص) پرسيد؛ حضرت(ص) فرمود: هر زنى كه در خانه شوهرش، چيزى را با هدف خير و صلاح، از جايى برداشته به جاى ديگر بگذارد، خداوند به او توجه و نظر مىكند، و هر كس كه خداوند به او توجه كند عذابش نخواهد كرد. امسلمه گفت: پدر و مادرم فدايت! در باره ثواب و پاداش زنان بيچاره، بيشتر برايم بازگو كن. حضرت(ص) فرمود: اى امسلمه! همانا زن هنگامى كه باردار مىشود اجرى همانند اجر كسى كه با جان و مالش در راه خداى عزّ و جل جهاد كرده است خواهد داشت. و آنگاه كه وضع حمل كرد، به او گفته مىشود: گناهت بخشيده شد، پس عمل را از سر گير. و آنگاه كه شير مىدهد، در مقابل هر بار شير دادن، پاداش آزاد نمودن يك بنده از فرزندان اسماعيل را خواهد داشت. در تنگنا قرار نده! ٣٥. پيامبر اكرم(ص): أَلا وَ أَيُّما امْرَأَةٍ لَمْتَرْفَقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ على ما لايَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ ما لايَطِيقُ لَمْتُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ عَلَيْها غَضْبانٌ؛ (١٠) آگاه باشيد هر زنى كه با شوهر خود مدارا نكند و او را به چيزى وا دارد كه قدرت و توان آن را ندارد، هيچ كار نيكى از او قبول نخواهد شد و در حالى خدا را ملاقات خواهد كرد كه خداوند بر او خشمناك است. در نظر گرفتن موقعيت شوهر و وضعيت درآمد او و نيازهاى ضرورى زندگى توسط زن، نقش مفيدى در ايجاد تفاهم ميان آن دو خواهد داشت. نمونه بعدى را از زندگى صميمانه و افتخارآميز اميرالمؤمنين على(ع) و فاطمه زهرا(ع) مىخوانيم. در آنجا كه توحيد حاكم است ٣٦. امام باقر(ع): إنَّ فاطمةَ(ع) ضَمِنَتْ لِعَلِيٍ(ع) عَمَلَ الْبَيْتِ وَ الْعَجِينَ وَ الْخُبْزَ وَ قَمَّ الْبَيْتِ، وَ ضَمِنَ لَها عَليٌّ(ع) ما كانَ خَلْفَ الْبابِ: نَقْلَ الْحَطَبِ وَ أَنْ يَجيءَ بِالطَّعامِ. فَقالَ لَها يَوْماً: يا فاطِمَةُ! هَلْ عَنْدَكِ شَيءٌ؟ قالَتْ: وَ الّذي عَظَّمَ حَقَّكَ، ما كانَ عِنْدَنا مُنْذُ ثَلاثَةِ أيّامٍ شَيْءٌ نَقْرِيكَ بِهِ. قالَ: أَفَلا أَخْبَرْتِني؟ قالَتْ كانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) نَهاني أَنْ أَسْأَلَكَ شَيْئاً فَقالَ: لاتَسْأَلِينَ ابْنَعَمِّكِ شَيْئاً؛ إنْ جاءَكِ بِشَيءٍ عَفْوٌ وَ إلاّ فَلا تَسْأَلِيْه ...؛(١١) فاطمه(ع) كار منزل و خمير كردن و نان پختن و نظافت خانه را براى على(ع) به عهده گرفت، و على(ع) نيز كارهاى خارج از منزل را براى او به عهده گرفت؛ كارهايى چون آوردن هيزم و خوراكى. پس از آن روزى به او فرمود: اى فاطمه! آيا در خانه چيزى دارى؟ فرمود: سوگند به آنكه حق تو را عظمت بخشيد، از سه روز قبل چيزى نزد ما نبوده كه تو را با آن پذيرايى كنيم. فرمود: پس چرا به من خبر ندادى؟ فرمود: رسول خدا(ص) مرا باز داشته بود كه از تو چيزى درخواست كنم، چرا كه او فرمود: از پسرعمويت چيزى درخواست نمىكنى، اگر چيزى برايت آورد كه فضل و بخششى است و اگر نياورد، از او درخواست نكن .... روشن است كه تأمين مخارج زن و فرزند بر عهده مرد است، ولى چه زيباست كه زن نيز به شرايط همسرش، بخوبى توجه كند، زيرا براى مردى كه همسرى وظيفهشناس و دلسوز به حال خانوادهاش است، القاى اين امر كه اينها وظيفه تو است و چارهاى جز انجام دادن آنها ندارى، نوعاً ناگوار و مضرّ به صفا و دلگرمى ميان آن دو است. زن مىتواند با احساس همدردى با همسرش، بسيارى از نگرانيها و ناراحتيهاى او را كاهش دهد. به روايت بعدى در اين زمينه توجه كنيد. اين هم از كارگزاران خداوند است ٣٧. شيخ صدوق: جاءَ رَجُلٌ اِلى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقالَ: إنَّ زَوْجَةً لي إذا دَخَلْتُ تَلَقَّتْني وَ إذا خَرَجْتُ شَيَّعَتْني وَ إذا رَأَتْني مَهْمُوماً قالَتْ لي: وَ ما يُهِمُّكَ؟ إنْ كُنْتَ تَهْتَمُّ لِرِزْقِكَ فَقَدْ تَكَفَّلَ لَكَ بِهِ غَيْرُكَ وَ اِنْ كُنْتَ تَهْتَهمُّ لأَمْرِ آخِرَتِكَ فَزادَكَ اللَّهُ هَمّاً. فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إنَّ لِلّهِ عُمّالاً وَ هذِهِ مِنْ عُمّالِهِ. لَها نِصْفُ اَجْرِ شَهِيدٍ؛(١٢) مردى به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: من همسرى دارم كه وقتى داخل منزل مىشوم به استقبال من مىآيد و آنگاه كه خارج مىگردم، مرا مشايعت مىكند و هنگامى كه مرا غمگين مىبيند به من مىگويد: چه چيز باعث ناراحتى تو است؟ اگر به علت خرجى و درآمدت نگرانى، كه خداوند تأمين آن را به عهده گرفته است، و اگر اندوهت به خاطر امر آخرتت هست، خداوند اين اهتمام و غمت را افزون كند. پيامبر اكرم(ص) فرمود: براى خداوند كارگزارانى است، و اين زن جزء كارگزاران او است. براى او نصف پاداش يك شهيد است. همسرى كه سعى در كاستن نگرانيهاى شوهرش در امور مادى دارد و بالعكس، در امور معنوى و اخروى، جوياى اهتمام و نگرانى بيشتر همسر خود است، بواقع عاملى از كارگزاران الهى است، ولى توقع اينكه همه زنان، از چنين روحيهاى در حدّ بالا برخوردار باشند موجب بروز مشكلاتى در زندگى خواهد شد و به طور كلى، توجه به ظرفيت و كشش افراد در پذيرش حق و مسؤوليتپذيرى، امرى لازم است. روايت بعدى گرچه ممكن است براى برخى گران آيد ولى گوياى همين واقعيت است. بايد تحمل كرد ٣٨. امام صادق(ع): اِنَّ اِبْراهِيمَ(ع) شَكا اِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما يَلْقى مِنْ سُوءِ خُلْقِ سارَةَ، فَأَوْحى اللَّهُ تَعالى اِلَيْهِ اِنَّما مَثَلُ الْمَرْأَةِ مَثَلُ الضِلْعِ الْمُعْوَجِّ، اِنْ اَقَمْتَهُ كَسَرْتَهُ وَ انْ تَرَكْتَهُ اسْتَمْتَعْتَ بِهِ؛ اِصْبِرْ عَلَيْها؛(١٣) حضرت ابراهيم(ع) از بداخلاقى همسرش ساره به خداوند عز و جل شكوه برد. خداوند تعالى به او وحى كرد كه مثال زن، مثال استخوان كج دنده است كه اگر آن را راست كنى شكاندهاى؛ ولى اگر آن را رها كنى از آن استفاده مىكنى. از اينرو نسبت به او صبر پيشه كن. مرحوم شيخ صدوق نزديك به همين مضمون را آورده است با اين اضافه: قُلْتُ: مَنْ قالَ هذا؟ فَغَضِبَ. ثُمَّ قالَ: هَذا وَاللَّهِ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)؛(١٤) شخص راوى مىگويد: عرض كردم: چه كسى اين را گفته؟! حضرت(ع) از اين گفته ناراحت شد. سپس فرمود: «به خدا سوگند اين گفته رسول خدا(ص) است!» مفاد اين روايت كه در برخى روايات مشابه نيز آمده است نكته راهگشا و بااهميتى را در زندگى زناشويى يادآور مىشود و آن اينكه مرد نبايد همواره تلاش كند كه همسرش نيز در همه امور مانند او باشد. هر كدام شرايط و علايق و عادات خاص خود را دارند. توقع اينكه زن، عيناً همان را بخواهد كه شوهر مىخواهد و همان طور باشد كه همسرش مىپسندد، توقعى بيجا و مايه زحمت و دردسر است. نبايد در همه جزئيات زندگى و رفتار و اخلاق زن دخالت كرد. در بسيارى از موارد بايد او را به حال خود گذاشت و از دخالت بيجا در امور مربوط به زن پرهيز كرد. بنابراين تشبيه به «دنده كج» به معناى كاستن از كرامت انسانى زن نيست، چرا كه استخوان دنده چنان كه در خود روايت نيز اشاره شده بايد به همين شكل باشد، بلكه به اين منظور است كه بايد واقعيت و ظرفيت او را در نظر گرفت و بيش از كشش و توان او توقع نداشت. رواياتى كه در تفسير آيه شريفه «يا اَيُّها الّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ»(١٥) وارد شده تأكيدى است بر موضوع فوق، از جمله حديث بعدى. اگر گوش نكردند ٣٩. شيخ صدوق: سُئِلَ الصّادِقُ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُوا اَنْفُسَكمْ وَ اَهْلِيكُمْ ناراً» كَيْفَ نَقِيهِنَّ؟ قالَ: تَأْمُرُونَهُنَّ وَ تَنْهَوْنَهُنَّ. قِيلَ لَه: اِنّا نَأْمُرهُنَّ وَ نَنْهاهُنَّ فَلا يَقْبَلْنَ. قالَ: اِذا اَمَرْتُمُوهُنَّ وَ نَهَيْتُمُوهُنَّ فَقَدْ قَضَيْتُمْ ما عَلَيْكُم؛(١٦) از امام صادق(ع) در باره اين فرمايش خداى عز و جل «خودتان و بستگانتان را از آتشى كه آتشگيره آن، بدنهاى مردم و سنگهاست نگه داريد» سؤال شد كه چگونه آنها را از آتش نگه داريم؟ فرمود: آنان را امر و نهى كنيد. به حضرت گفته شد: ما آنها را امر و نهى مىكنيم ولى نمىپذيرند. فرمود: هنگامى كه شما آنها را امر و نهى كرديد وظيفهاى را كه بر عهدهتان است انجام دادهايد. در پايان اين بخش، به حديثى در زمينه صبر و تحمل زن و شوهر، نسبت به يكديگر توجه مىكنيم؛ بدان اميد كه اين مجموعه بتواند گامى در جهت تحكيم پيوندهاى مشترك ميان آن دو باشد. تحمّل يكديگر ٤٠. پيامبر اكرم(ص): مَنْ صَبَرَ عَلى سُوءِ خُلْقِ امْرَأَتِهِ اَعْطاهُ اللَّهُ مِنَ الاَجْرِ ما اَعْطاهُ داوُدَ(ع) عَلى بَلائِهِ، وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اَعْطاها مِثْلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزاحِمٍ؛ (١٧) مردى كه بر بداخلاقى زنش صبر و بردبارى كند، خداوند پاداشى را كه به داود(ع) به خاطر تحمل بلا و سختى عطا كرد به او مىدهد، و زنى كه بر بداخلاقى شوهرش شكيبايى به خرج دهد، خداوند همانند پاداش آسيه دختر مزاحم را (كه يكى از چهار زن مشهور و بزرگ جهان توحيد است) به او خواهد داد. قم - پاييز ١٣٦٨
١- وسائلالشيعه، ج١٤، ص١٢٤.
٢- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٤٤٣، و نيز: وسائل الشيعه، ج٤، ص١٢٢.
٣- سوره نساء (٤)، آيه ٣٤.
٤- بحارالانوار، ج٤٣، ص٨١.
٥- نهجالبلاغه، نامه ٣١، ص٤٠٥.
٦- وسائل الشيعه، ج١٤، ص١٢٣.
٧- همان، ص١٥.
٨- همان، ص١٢٣.
٩- بحارلانوار، ج١٠٣، ص٢٥١.
١٠- همان، ص٢٤٤.
١١- تفسير عياشى، ج١، ص١٧١. كلمه «لاتسألِيْنَ» را مىتوان به صورت «لاتسْأَلِيَنَّ» خواند كه تأكيد در نهى است. آنچه در متن آمد به صورت مضارع منفى مىباشد.
١٢- وسائل الشيعه، ج١٤، ص١٧.
١٣- كافى، ج٥، ص٥١٣.
١٤- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٤٤٠.
١٥- سوره تحريم(٦٦)، آيه ٦.
١٦- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٤٤٢، ضمناً مرحوم كلينى سه روايت ديگر در همين زمينه آورده است. نك: كافى، ج٥، ص١٢.
١٧- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٢٤٧.
۱۲
فاطمه گلواژه آفرينش مرورى برتاريخ ولادت صديقه كبرا،فاطمه زهرا(س) آنچه مىخوانيد پژوهشى است كوتاه در باره تاريخ ولادت حضرت صديقه طاهره، حضرت فاطمه عليهاالسلام كه سالها پيش انجام شده است و اينك با اصلاحاتى اندك تقديم مىشود. روشن است كه اين موضوع، پژوهشى بيش از اين مىطلبد، اما همين مقدار مىتواند تصويرى كلى از اين مسأله به دست دهد. اين مقاله تلاش مىكند بررسى كوتاهى در باره تاريخ ولادت آن حضرت(س) و در نتيجه سنّ ازدواج و مدت عمر شريفش داشته باشد. گرچه شخصيت بانوى بزرگى چون فاطمه زهرا(س) و تبيين آن متكى بر صحت و سقم نتايج اين گونه مباحث نيست، ولى نشان دادن واقعيات علمى، حتى اگر هيچ اثر مستقيم عملى نيز نداشته باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص و ادعيه ويژهاى كه معمولاً در تعظيم چنين مناسبتهايى وارد شده است، و لزوم وحدت رويه جامعه اسلامى در بزرگداشت و تجديد عهد با اولياى دين(ع)، تأكيدى است بر مفيد بودن اين دست مباحث. از ميان هزاران شاهد گويايى كه بر مظلوميت اهلبيت(ع) گواهى مىدهد، همين اختلاف نظرهايى است كه در باره تاريخ ولادت و رحلت و مدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جاى مانده است. اين، نه يعنى ناديدهانگاشتن تلاشهاى طاقتفرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزى كه خود از اين رهگذر، دلى پردرد دارند، بلكه اشاره به ظلم تاريخ و تاريخپردازانى است كه يك نگاه اجمالى به تأليفاتشان نشان مىدهد چگونه در وصف حاكمان جور و عمّال آنان و خصوصيات زندگى شخصى بسيارى كسان كه حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نيز ندارند، به تفصيل قلمفرسايى كردهاند و در تطهير دستگاه ستم آنان، سخنها راندهاند و تاريخ را بر مذاق ستمكاران نوشتهاند، ولى از مظلومان تاريخ و بويژه از بزرگان شيعه يا سخنى نگفتهاند و يا به اشارت رفتهاند و يا خائنانه و يا جاهلانه دست به تحريف چهره آنان آلودهاند. اينجاست كه دستهاى پيدا و نهان سلطه را در محو ياد و فكر و منطق و حتى نام بزرگان شيعه بويژه امامان معصوم(ع) در گوشه گوشه تاريخ به خوبى مىتوان ديد. وقتى چهرهاى چون اميرالمؤمنين(ع) كه بعد از پيامبر اكرم(ص) اولين انسان كامل و زندگى او پرجاذبهترين قطعه تاريخ است، قبر مباركش سالهاى سال از ديدگان عموم به جز خواصى چند، مخفى باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنى به شمار آيد تا جايى كه كسى چون ابوالحسن بصرى كه خود در نظر حكومت وقت، قرب و منزلتى نيز داشت، بگويد كه ما به على(ع) با كُنيه «ابوزينب» (پدر زينب) اشاره مىكرديم. يعنى از بردن نام حضرت باك داشتند، و وقتى پاره تن پيامبر(ص) با آن منزلت و مقامى كه نزد پدر خويش داشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نيز نمىرسد، حتى در مورد محل خاكسپارىاش، نظرى قاطع نمىتوان داد، آن وقت در مورد ساير حضرات ائمه(ع) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبود فداكارى و تلاش همه جانبه عالمان و راويان و فقيهان شيعه، امروز ما جز اندكى از زواياى زندگى امامان شيعه(ع) و بزرگان اهلبيت(ع) نمىدانستيم. تلاش حاكمان جور و واعظان دربار و تاريخنويسان قلم بمزد، در از ميان بردن نقش و نام و ياد اهلبيت(ع) را، از اين جمله على(ع) به خوبى مىتوان دريافت: كُلُّ حِقْدٍ حَقَدَتْهُ قُرَيْشُ على رسولِ اللَّهِ(ص) أَظْهَرَتْهُ فيَّ وَ سَيُظْهِرُها في وُلْدي مِنْ بَعْدي. ما لي وَ لِقُرَيْشَ؟! اِنّما وَتَرْتُهُمْ بِامْرِ اللَّهِ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ، اَفهَذا جَزاءُ مَنْ أطاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كانُوا مُسْلِمينَ؟!(١) همه كينهاى را كه قريش نسبت به رسول خدا(ص) داشت در باره من آشكار ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرا با قريش چه كار! من فقط به دستور خدا و پيامبرش از اينان انتقام گرفته و برخورد كردم. آيا اگر اينان مسلمانند، اين پاداش كسى است كه اطاعت خدا و پيامبرش را نموده است؟! و يا سخن ديگر اميرالمؤمنين(ع) كه پيامبر(ص) حتى اگر فرزند پسرى نيز بعد از خود داشت، حكومت را به او نمىدادند، چون از پيامبر اكرم(ص) دل خوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهلبيتش بودند.(٢) اين در حالى بود كه آنان براى وصول به اهداف شوم خويش حدّ و مرزى نمىشناختند و حتى از افترابستن به رسول خدا(ص) و جعل حديث و ساختن چهرهاى دلخواه براى خود يا ناصالحانى كه تأمين كننده خواست آنان بودند دريغ نمىكردند. اختلاف گفتهها در تاريخ ولادت اختلاف نظرى كه در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود دارد بيشتر ناشى از اختلاف در تاريخ ولادت آن حضرت(س) است؛ زيرا هرچند در خصوص تاريخ دقيق شهادت حضرت(س) نيز نظريات چندى ابراز گرديده ولى فاصلهاى كه ميان اين نظريات است، چندان نيست و حداقل و اكثر آن به يك سال نمىرسد (حداكثر ٨ ماه و حداقل ٤٥ روز)، ولى اختلافآرا در سال تولد آن حضرت(س) زياد است و فاصله حداقل و اكثر آن به حدود ١٧ سال مىرسد! يعنى حداقل سنّى كه براى حضرت(س) هنگام رحلت ذكر شده ١٨ سال و حداكثر ٣٥ سال است. اين گفتهها با محور قرار دادن تاريخ بعثت پيامبر(ص) در سن ٤٠ سالگى و ١٣ سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسيم مىگردد. عدهاى ولادت حضرت(س) را پيش از مبعث مىدانند و دستهاى بعد از آن. دسته اول: پيش از بعثت حداكثر تاريخى كه در اين بخش از نظرها، يعنى ولادت فاطمه(س)، پيش از بعثت، وجود دارد، ١٢ سال است(٣) كه بدين ترتيب، عمر حضرت(س) به ٣٥ سال مىرسد! بعضى آن را سال هفتم قبل از مبعث دانستهاند(٤) كه بنابراين، سنّ حضرت(س) هنگام شهادت ٣٠ سال خواهد شد، و عدهاى ديگر رحلت آن حضرت(س) را در ٢٩ سالگى يعنى ٦ سال پيش از بعثت شمردهاند.(٥) برخى نيز تصريح به ٢٨/٥ سال كردهاند كه البته قابل جمع با ٢٩ سال و ٢٨ سال است. برخى نيز ٢٥ سال را ذكر كردهاند.(٦) ولى آنچه كه در ميان مورخان اهل سنت، بيشتر شهرت دارد سال پنجم قبل از مبعث است. چنان كه عدهاى نيز همين نظريه را با تصريح به همزمانى آن با سال تجديد بناى كعبه يعنى سال پنجم پيش از مبعث نمودهاند.(٧) بر طبق اين قول، فاطمه(س) هنگام شهادت ٢٨ سال بوده است. برخى نيز سنّ ٢٧ سال را ذكر كردهاند.(٨) دسته دوم: بعد از بعثت اين بخش از نظرها، ولادت فاطمه(س) را مربوط به بعد مبعث دانستهاند، و تقريباً در اين دسته، سه گفته وجود دارد: سال نخست بعثت: اين گفته عدهاى است كه سال نخست بعثت را سال تولد قرار دادهاند(٩) و هر چند بعضى آن را در ٤١ سالگى سنّ شريف رسول خدا(ص) نوشتهاند ولى ظاهراً منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخى اينان تصريح كردهاند كه در رأس ٤١ سالگى بوده است و لذا خود نتيجه گرفتهاند كه بر اين اساس، سنّ حضرت فاطمه(ع) هنگام رحلت ٢٣ سال بوده است. البته ما در ميان صاحبنظران شيعه كسى كه اين قول را پذيرفته باشد نيافتيم. سال دوم بعثت: گفته دوم كه طرفداران بزرگى چون شيخمفيد دارد، ولادت را در ٢٠ جمادىالآخره سال دوم بعثت مىداند. چنان كه مرحوم سيد بنطاووس به نقل از كتاب حدائق الرياض شيخ مفيد آورده است.(١٠) و نيز خود شيخ مفيد در رساله مسارّ الشيعه به اين مطلب تصريح كرده است: و فى اليوم العشرين منه، سنة اثنتين من المبعث، كان مولد السيّدة (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمة بنت رسول اللَّه(عليهماالسلام) و هو يوم شريف يتجدَّد فيه سرور المؤمنين و يُستحبّ فيه التطوع بالخيرات و الصدقة على المساكين؛(١١) ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا كه سلام بر آنها باد، در روز بيستم از اين ماه (جمادىالاخر) از سال دوم مبعث بوده است. و آن روز شريفى است كه خوشحالى مؤمنان تجديد مىشود و در اين روز انجام دادن خيرات و پرداخت صدقه به تنگدستان مستحب است. كفعمى نيز در كتاب مصباح خود، همين گفته را ترجيح داده است و گفته سوم را كه خواهد آمد با تعبير «گفته شده» بيان كرده است. (١٢) شيخ طوسى در ضمن بيان مناسبتهاى ماه جمادىالاخر اين عبارت را آورده است: فى اليوم العشرين من جمادى الآخرة سنة اثنتين من المبعث، كان مولد فاطمه(ع) في بعض الروايات، و في رواية أخرى سنة خمس من المبعث و العامة تروي انّ مولدها قبل المبعث لخمس سنين؛(١٣) ولادت فاطمه(ع) بر اساس برخى روايات، روز ٢٠ ماه جمادىالآخره از سال دوم مبعث آمده، و در روايتى ديگر، سال پنجم ذكر شده است و اهل سنّت روايت مىكنند كه ولادت حضرت(س) ٥ سال پيش از مبعث بوده است. مرحوم شيخعباس قمى، اين قول را ظاهراً نظر اكثر علماى شيعه مىداند.(١٤) بنابراين، تنها شيخ مفيد است كه با جزم، به اين قول تصريح كرده است، كه بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در ٢١ سالگى رحلت فرموده است. سال پنجم بعثت: گفته سوم كه به نظر مىرسد مشهور ميان علماى شيعه است، (البته برخى از علماى اهل سنت نيز قايل به آن شدهاند(١٥) ) و روايات چندى نيز بر آن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مىداند.(١٦) در ميان معتقدان به اين نظر، از شخصيتهايى چون ابنابىالثلج بغدادى، متوفاى ٣٢٥ هجرى(١٧) ، مرحوم كلينى، متوفاى ٣٢٨ يا ٣٢٩، محمد ابنجرير طبرى امامى، صاحب كتاب دلائل الامامة، ابنشهر آشوب در كتاب المناقب، علامه طبرسى در كتاب تاجالمواليد(١٨) و شيخ بهايى در كتاب توضيح المقاصد(١٩) مىتوان نام برد. در نتيجه بيشتر مورخان اهل سنت، تاريخ ولادت را قبل از بعثت مىدانند ولى مصادر شيعى آن را مربوط به بعد از آن دانستهاند و در هر دو دسته، سال پنجم قبل از مبعث يا بعد از آن، از شهرت بيشترى برخوردار است. ارزيابى گفتهها: آنچه گذشت اشارهاى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاريخ ولادت فاطمه(س) بود. اما اينكه كدام يك از گفتههاى يادشده به واقع نزديكتر است پرسشى است كه در اين بخش به اجمال به آن مىپردازيم. ابتدا بايد روشن شود كه آيا ولادت، قبل از مبعث بوده است چنان كه مفاد نظريات دسته اول بود، يا بعد از آن؟ چنان كه ملاحظه شد كسانى از اهل سنت كه در اين زمينه سخن گفتهاند جز معدودى از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثت بوده است. برخى نويسندگان شيعه نيز اين قول را ترجيح داده و در تأييد آن به اين مسأله فقهى اشاره كردهاند كه حدّ اكثر سن باردارى زنان ٥٠ سالگى است و اگر تاريخ ولادت را مربوط به بعد از مبعث بدانيم، در آن برهه، سن حضرت خديجه(س) به حدود ٦٠ سال مىرسيده است. اينكه علت اين اتفاق نظر در ميان بيشتر مورخان اهل سنت چه بوده است و چرا تاريخ ولادت را قبل از بعثت مىدانند؟ خود مسألهاى است قابل بحث. آيا صرفاً يك نقل تاريخى است كه آنان بازگو كردهاند، يا استنباطى است كه مثلاً با توجه به همين فرع فقهى داشتهاند؟ به هر روى، اين دسته از گفتهها را نمىتوان تصديق كرد زيرا: نخست اينكه، اختلاف و تناقضى كه بين آنهاست موجب ضعف آنها مىشود. دوم اينكه، به مصداق «اهلُالبيت اَدْرى بِما فِى البيتِ»، طبيعت چنين قضايايى ايجاب مىكند كه گفته فرزندان و نزديكان خود فاطمه(س) ملاك قرار گيرد، و چنان كه خواهد آمد مفاد روايات وارده از اهلبيت(ع) غير از اين است. سوم اينكه، در موارد متعددى از متون تاريخى و روايى گزارش شده است كه حداقل، بعضى از فرزندان خديجه(س)، بعد از مبعث متولد شدهاند (٢٠) و مىدانيم كه حضرت زهرا(س)، آخرين فرزند خديجه(س) بوده است. البته برخى مورخان اهل سنت، رقيّه را كوچكترين آنها شمردهاند، ولى مؤلف تاريخ الخميس، در ضمن دليلى كه مىآورد ولادت رقيّه را قبل از امكلثوم مىداند، در نتيجه حضرت زهرا(ع) آخرين فرزند خواهد بود، چون ولادت امكلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان كه ابنعبدالبرّ نيز همين را در كتاب استيعاب در شرح حال خديجه(س) آورده است. البته در اينكه زينب و رقيه و امكلثوم، واقعاً دختران پيامبر(ص) بودهاند يا بزرگ شده در خانه حضرت(ص)، برخى بحث و مناقشه كردهاند و اينك ما را با آن كارى نيست. (٢١) چهارم اينكه، برخى از علماى اهل سنت نيز چنان كه گذشت، تاريخ آن را بعد از مبعث مىدانند. پنجم اينكه، اين موضوع را بسيارى از محدثان و مورخان سنّى نيز آوردهاند كه انعقاد باردارى حضرت خديجه(س) بعد از آن بود كه پيامبر اكرم(ص) در معراج از ميوه بهشتى ميل نمود.(٢٢) لذا نويسنده تاريخ الخميس بعد از ذكر پارهاى از اين روايات مىگويد: مقتضاى آنها اين است كه ولادت فاطمه(س) بعد از بعثت بوده است، زيرا معراج بعد از بعثت واقع شده است. برخى چنان كه اشاره شد، به استناد نظريه فقهى كسانى چون شهيد آيتاللَّه صدر كه حداكثر سنّ باردارى را براى عموم زنان، بدون تفاوت ميان قرشى و غير قرشى، ٥٠ سال دانسته است(٢٣) سال پنجم قبل از مبعث را ترجيح دادهاند، ولى اين نيز تنها مىتواند يك استنباط ظنّى باشد، زيرا گرچه عدهاى از فقهاى شيعه همين نظريه فقهى را در باب حداكثر ابتداى زمان يائسگى قايلند، ولى اكثريت فقها اين مبدأ را براى زنان قرشى ٦٠ سالگى مىدانند. علاوه اينكه، اين اشكال در صورتى است كه بپذيريم حضرت خديجه(س) در ٤٠ يا ٤٥ سالگى با رسول خدا(ص) ازدواج كرده است؛ چنانكه مشهور نيز همان ٤٠ سالگى است، و الاّ اين استبعاد به كلى مرتفع خواهد شد، زيرا گفتههاى ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و برخى سنين ٢٥، ٢٨، ٣٠ و ٣٥ سالگى را سنّ ازدواج خديجه(س) شمردهاند.(٢٤) اينها همه در صورتى است كه نخواهيم حضرت خديجه(س) را به عنوان استثنا ذكر كنيم و الاّ تنها براى رفع استبعاد امكان باردارى در چنين سنينى، يادآور مىشويم كه قرآن كريم بعد از اينكه به همسر ابراهيم(ع) بشارت ولادت اسحق(ع) و يعقوب(ع) فرزند اسحق(ع) را مىدهد، از زبان وى كه از روى تعجب سخن مىگفت، نقل مىكند كه: قالَتْ يا وَيْلَتى أ ألِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلي شيخاً؛(٢٥) گفت: اى واى! آيا من داراى فرزند مىشوم در حالى كه پيرم و اين شوهرم نيز مسنّ است! البته باز تكرار مىكنيم اين را تنها براى رفع استبعاد آوريم. بنابراين، اين دسته از گفتهها كه محورشان ولادت پيش از مبعث بود، قابل پذيرش نيست و بايد آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و يا نقل و يا توهم انطباق با يك فرع فقهى و يا علل ديگرى دانست، و آنچه صحيح به نظر مىرسد و تقريباً مورد اتفاق بين مورخان و محدثان شيعه است، ولادت بعد از مبعث است كه سه احتمال در مورد آن ذكر شد؛ سال اول، سال دوم و سال پنجم. ارزيابى گفتههاى بخش دوم سال اول بعثت: اين گفته، افزون بر اينكه برخلاف مفاد برخى روايات است كه از اهلبيت(ع) وارد شده است و در ادامه خواهيم آورد، مخالف آن دسته از رواياتى است كه تأكيد دارد حضرت خديجه(س) پس از اينكه پيامبر(ص) در معراج ميوه بهشتى خورد، باردار شد. توضيح اينكه، هر چند در تعيين دقيق سالى كه پيامبر(ص) به معراج رفت اختلاف نظر وجود دارد ولى تقريباً ميان علماى اسلام اتفاق نظر وجود دارد كه معراج، بعد از مبعث بوده است و كمترين سالى كه ذكر شده سال دوم بعثت (١٥ ماه بعد از بعثت) است. (٢٦) سال دوم بعثت: وجه مشترك اين نظر با گفته سوم در اين است كه هر دو تصريح دارند كه روز ولادت ٢٠ جمادىالآخره بوده است، و فقط اختلاف، در سال ولادت است. از اينرو با توجه به اينكه در گفتههاى گذشته تا آنجا كه مجال بررسى بود نفياً يا اثباتاً، اشارهاى به روز ولادت نشده است، مىتوان با اطمينان گفت كه ولادت حضرت فاطمه(س) در ٢٠ جمادىالآخره بوده است و اختلاف نظرى كه ميان نظر دوم و سوم وجود دارد فقط از نظر سال تولد است. اين گفته نيز هر چند شخصيت بزرگى چون شيخمفيد و برخى علماى ديگر شيعه، چنان كه گفته شد، قايلند و منابعى كه تاريخ معراج را سال دوم بعثت ذكر مىكند، مىتواند شاهدى بر صدق آن باشد ولى با اين حال قابل پذيرش نيست، زيرا: نخست اينكه، مدرك و مستند آن ذكر نشده است. البته شيخ طوسى در كتاب مصباح المتهجّد، آن را برخاسته از پارهاى روايات مىداند ولى آن روايات را ذكر نكرده است. دوم اينكه، بسيارى از بزرگان شيعه، حتى پيش از مرحوم مفيد، همانند مرحوم كلينى و عالم معاصر وى، مرحوم ابنابىالثلج بغدادى، آن را نپذيرفته و گفته سوم را پذيرفتهاند. سوم اينكه، برخلاف ادّعاى شيخ طوسى كه گفته سوم را تنها مستند به يك روايت مىداند، چنان كه خواهد آمد، حداقل در سه روايت، تصريح به گفته سوم شده است، و به نظر مىرسد عمده دليل در اين بحث، همين روايات است كه ظاهراً معارض قابل اعتمادى ندارند. البته ابىالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبييّن چنان كه اشاره شد نظريه ٥ سال پيش از بعثت را نيز به امام صادق(ع) نسبت داده است ولى نقل وى از نظر موازين صحت سند، چندان قابل اعتماد نيست، بويژه كه رواياتى حتى با سند صحيح داريم كه با آن معارض است. چهارم اينكه، تاريخ معراج نيز چنان كه گذشت مورد اختلاف است. علاوه اينكه، صريح پارهاى از روايات است كه پيامبر اكرم(ص) دو بار معراج داشتهاند و آيات نخست سوره «والنجم» نيز چنان كه مرحوم علامه طباطبايى گفته(٢٧) مؤيد آن است. پيشتر آورديم كه يكى از علماى سنّى نيز همين گفته سوم را پذيرفته است. البته با اين استنباط كه آن را تطبيق با سال تجديد بناى كعبه نموده است در حالى كه تجديد بنا، مربوط به پيش از مبعث است. سال پنجم بعثت: با توجه به ارزيابى گفتههاى پيشين، اينك مىتوانيم به گونهاى روشنتر، سال پنجم بعثت را، همان گونه كه از شهرت بيشترى نيز برخوردار است، به عنوان سال ولادت حضرت فاطمه(س) ذكر كنيم. و اين نظريه علاوه بر شواهدى كه پيشتر آورديم، مستند به روايات قابل اعتمادى است كه از خاندان پيامبر(ص) رسيده است. اين روايات تا آنجا كه در حوصله اين بررسى بوده از اين قرار است: ١. در بخشى از حديث مفصلى كه مرحوم كلينى با سند صحيح به نقل سعيد بنمسيّب از امام سجاد(ع) آورده، اين چنين مىخوانيم: فَقُلْتُ لِعَليّ بْنِالحُسَيْنِ(ع): فَمَتى زَوَّجَ رَسُولُاللَّهُ(ص) فاطِمةَ مِنْ عليّ(ع)؟ فَقالَ: بالمدينةِ بَعْدَ الهجْرةِ بِسِنَةٍ وَ كان لَها يؤمَئذٍ تِسْعُ سِنينَ؛ (٢٨) به على بنالحسين(ع) عرض كردم: چه وقتى رسول خدا(ص) فاطمه را به همسرى على(ع) درآورد؟ حضرت فرمود: در مدينه، يك سال بعد از هجرت، و آن زمان، فاطمه ٩ ساله بود. ٢. مرحوم كلينى در روايت ديگرى با سند معتبرى از حبيب سجستانى آورده است: سَمِعْتُ اباجعفرٍ(ع) يَقُولُ: وُلِدَتْ فاطِمَةُ بنتُمحمدٍ(ص) بَعْدَ مَبْعَثِ رَسُولِاللَّهِ خَمْسَ سِنينَ وَ تُوُفِّيَتْ وَ لَها ثَمانُ عشرة سنةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ يَوْماً؛ (٢٩) از امام باقر(ع) شنيدم كه مىفرمايد: فاطمه دختر محمد(ص) ٥ سال بعد از مبعث رسول خدا متولد شد و در حالى وفات كرد كه ١٨ سال و ٧٥ روز داشت. ٣. محمد بنجرير طبرى امامى در كتاب دلائل الامامة خود با سند متصلى از امام صادق(ع) اينگونه نقل مىكند: ... وُلِدَتْ فاطمةُ في جُمادَى الآخرة، اليومَ العشرينَ منها، سَنَةَ خمسٍ و اربعينَ مِنْ مَوْلِدِ النبيّ(ص) فَأقامَتْ بِمَكَّةَ ثَمانَ سنينَ و بالمدينةِ عشرَ سنينَ وَ بَعْدَ وفاتِ ابيها خمساً و سبعين يَوْماً و قُبِضَتْ في جُمادَى الآخرة، يومَ الثلاثاء لثلاثٍ خَلَوْنَ مِنه، سنةَ اِحْدى عَشَرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ؛(٣٠) فاطمه در ٢٠ جمادىالآخره سال ٤٥ ولادت پيامبر(ص) متولد شد و ٨ سال در مكه و ١٠ سال در مدينه اقامت داشت و بعد از وفات پدرش ٧٥ روز زنده بود. و در سهشنبه، ٣ جمادىالآخره سال ١١ هجرت رحلت كرد. چنانكه ملاحظه مىشود، در اين روايت ملاك تعيين تاريخ ولادت، سن مبارك پيامبر اكرم(ص) قرار داده شده است و لذا از اين جهت احتمال تصحيف يا اسقاط در آن نمىرود، ولى ذيل روايت كه تاريخ وفات حضرت(س) را بيان مىكند، ظاهراً با صدر روايت در تعارض است، و اين خود شاهد خوبى بر اين مدّعاست كه تشابه خطى ميان «سبعين» و «تسعين»، باعث اين اختلاف شده است كه آيا شهادت حضرت فاطمه(س) ٧٥ روز بعد از وفات پيامبر(ص) بوده است و يا چنان كه برخى روايات صحيح دلالت دارد ٩٥ روز؟ تعارض صدر و ذيل روايت از اين جهت است كه ذيل آن، وفات حضرت(س) را همانند روايات ديگر، در ٣ جمادىالآخر مىداند، در حالى كه فاصله ٢٨ صفر كه بنا بر مشهور، روز رحلت پيامبر(ص) بوده است، تا اين تاريخ به ٩٥ روز مىرسد. و اين البته خود بررسى مستقلى را مىطلبد. در نتيجه ولادت صديقه طاهره، فاطمه زهرا(س) روز جمعه، ٢٠ جمادىالآخره سال پنجم بعثت بوده است، و سن آن بزرگوار، هنگام ازدواج ٩ سال، و مدت عمر شريفش بنا بر اينكه در ٣ جمادىالآخره سال ١١ هجرت به شهادت رسيده باشد (چنانكه همين گفته نيز به نظر صحيح مىرسد) طبق محاسبه تقريباً ١٨ سال، ١٧ روز كم بوده است؛ هرچند با ذيل روايت دوم، انطباق ندارد.
١- شرح نهجالبلاغه، ج٢٠، ص٣٢٨.
٢- همان، ص٢٩٨.
٣- تاريخالخميس، ج١، ص٢٧٨، و ذخائرالعقبى، ص٥٢.
٤- همان.
٥- از جمله: مقتلالحسين، ج١، ص٨٣، و تاريخالخميس، ج١، ص٢٧٨، و ذخائرالعقبى، ص٥٢.
٦- مشكل الآثار، ج١، ص٤٧.
٧- تاريخالخميس، ج١، ص٢٧٧، و ذخائرالعقبى، ص٥٢، و مقاتلالطالبيين، ص٤٨.
٨- مقتلالحسين، ج١، ص٨٣.
٩- از جمله نك: تاريخالخميس، ج١، ص٢٧٧، و ذخائرالعقبى، ص٥٢، بحارالانوار، ج٤٣، ص٨.
١٠- اقبالالاعمال، ج٣، ص١٦٢.
١١- مسارّ الشيعه، ص٥٤.
١٢- بحارالانوار، ج٤٣، ص٩.
١٣- همان.
١٤- منتهىالآمال، ج١، ص١٦٨، باب دوم.
١٥- نك: تاريخالخميس، ج١، ص٢٧٨، و ذخائرالعقبى، ص٥٢.
١٦- نك: بحارالانوار، ج٤٣، صص٦ - ١٠.
١٧- تاريخالائمه، ضمن مجموعه نفيسه، ص٦.
١٨- تاجالمواليد، ضمن مجموعه نفيسه، ص٩٧.
١٩- توضيحالمقاصد، ضمن مجموعه نفيسه، ص٥٢٦.
٢٠- نك: البدء و التاريخ، ج٥، ص١٦، و تاريخالخميس، ج١، ص٢٧٢.
٢١- نك: الصحيح من سيرةالنبي، ج٤، ص٢٨.
٢٢- نك: بحارالانوار، ج٤٣، صص٣ - ٦، و نيز: تاريخالخميس، ج١، ص٢٧٧، و ذخائرالعقبى، ص٣٦، و لسانالميزان، ج١، ص١٣٤.
٢٣- الفتاوى الواضحه، ج١، ص١٣٨.
٢٤- نك: الصحيح من سيرةالنبى، ج١، ص١٢٦، و بحارالانوار، ج١٦، صص١٢ و ١٩، و تاريخالخميس، ج١، ص٢٦٤.
٢٥- سوره هود، آيه ٧٢.
٢٦- نك: الصحيح من سيرةالنبى، ج١، صص٢٦٩ - ٢٧٠، و نيز بحارالانوار، ج١٨، صص٣٠٢، ٣١٩، ٣٨٠ و ٣٨١.
٢٧- نك: الميزان فى تفسير القرآن، ج١٣، ص٣١.
٢٨- كافى، ج٨، ص٣٤٠.
٢٩- همان، ج١، ص٤٥٧ - ٤٥٨.
٣٠- بحارالانوار، ج٤٣، ص٩.
۱۳
فاطمه گلواژه آفرينش کتابنامه انساب الاشراف : احمد بنيحيى بنجابر «بلاذرى»، قرن سوم، تحقيق محمدباقر محمودى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، ١٣٩٤ه.ق. الاستيعاب : يوسف بنعبداللَّه «ابنعبدالبرّ»، مطبعة دائرةالمعارف، حيدرآباد، ١٣٣٦ه. الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرّة فى السنة : على بنموسى بنجعفر بنطاووس، م٦٦٤ق، تحقيق جواد قيّومى اصفهانى، چاپ اول، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، ١٤١٦ق، قم. الامالى : محمد بنمحمد بننعمان «شيخ مفيد»، م ٤١٣ق، تحقيق حسين استاد ولى و علىاكبر غفارى، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية، ١٤٠٣ق، قم. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار : محمدباقر مجلسى، م ١١١١ق، چاپ سوم، مؤسسة الوفاء، بيروت، ١٤٠٣ق. البدء و التاريخ : ابنزيد احمد بنسهلالمطهر بنظاهر المقدسى، م ٣٥٥ه' دار صادر، ١٩٨٨م، بيروت. تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم : ابوعلى فضل بنحسن طبرسى، م ٥٤٨ق، ضمن مجموعه نفيسه، چاپ اول، مكتبه بصيرتى، قم، بىتا. تاريخ الائمه(ع) : ابنابىالثلج بغدادى، م٣٢٥ق، ضمن مجموعه نفيسه، چاپ اول، مكتبه بصيرتى، قم، بىتا. تاريخ بغداد : احمد بنعلى «خطيب بغدادى»، م ٤٦٣ه. دارالكتاب العربى، بيروت، بىتا. تاريخ الخميس : حسين بنمحمد بنحسن «الديار بكرى»، م ٩٨٢ه، مصر، ١٣٨٢ه، مصر، ١٣٨٢ه. تفسير عياشى : محمد بنمسعود بنعيّاش «عياشى»، قرن سوم، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، انتشارات علميه اسلامية، تهران، بىتا. تنبيه الخواطر(مجموعه ورّام) : ابولحسين ورّام بنابىفراس المالكى الاشترى، م٦٠٥ه'، دارالصعب و دارالتعارف، بيروت. توضيح المقاصد : محمد بنالحسين عاملى «شيخ بهايى»، م ١٠٣٠ق، ضمن مجموعه نفيسه، چاپ اول، مكتبه بصيرتى، قم، بىتا. حلية الاولياء و طبقات الاصفياء : حافظ ابىنعيم احمد بنعبداللَّه اصفهانى، م ٤٣٠ه.ق، چاپ پنجم، دارالكتاب العربى، بيروت، ١٤٠٧ه.ق. الخصال : محمد بنعلى بنحسين بنبابويه «صدوق»، م ٣٨١ق، تحقيق علىاكبر غفارى، مكتبة الصدوق، ١٣٨٩ق، تهران. الدر المنثور فى التفسير بالمأثور : جلالالدين عبدالرحمن بنابىبكر «سيوطى»، افست در چاپخانه اسلامى، تهران، ١٣٧٧ه.ق. دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام : قاضى ابوحنيفه، نعمان بنمحمد تميمى، م ٣٦٣ق، تحقيق آصف بنعلىاصغر فيضى، دارالمعارف، ١٣٨٣ق، قاهره. ذخائر العقبى : حافظ احمد بنعبداللَّه «المحب الطبرى»، مكتبة حسامالدين قدسى، مصر، ١٣٥٦ه.ق. شرح غررالحكم و دررالكلم : جمالالدين محمد خوانسارى، تحقيق جلالالدين حسينى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، ١٣٤٦ش. شرح نهجالبلاغه : عبدالحميد بنأبىالحديد، م ٦٥٦/٦٥٥ق، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، دار احياء الكتب العربية، ١٣٧٨ق، مصر. صحيح ترمذى : محمد بنعيسى ترمذى، مطبعة بولاق، مصر، ١٢٩٢ه. الصحيح من سيرة النبيالاعظم(ص) : جعفر مرتضىالعاملى، چاپ اول، نشر مؤلف، ١٤٠٣ه.ق، قم. الصواعق المحرقة : احمد بنحجر هيثمى، م ٩٧٤ه، مكتبة القاهره، چاپ دوم قاهره، ١٣٨٥ه. علل الشرايع : محمد بنعلى بنحسين بنبابويه «صدوق»، م ٣٨١ق، المكتبة الحيدرية، ١٣٨٥ق، نجف. الفتاوى الواضحة : سيدمحمدباقر صدر، م ١٣٥٨ش، چاپ سوم، دارالكتاب اللبنانى، و دارالكتاب المصرى، ١٩٧٧ م، بيروت. كافى : محمد بنيعقوب كلينى، م ٣٢٩/٣٢٨ه.ق، چاپ سوم، دارالكتب الاسلامية، تهران، ١٣٨٨ه.ق. كنزالعمّال فى سننن الاقوال و الافعال : علاءالدين حسامالدين «متقى هندى»، مؤسسة الرسالة، بيروت ١٤٠٩ق. لسان الميزان : احمد بنعلى بنحجر عسقلانى، م ٨٥٧ه، منشورات اعلمى، بيروت، بىتا. مجمعالبيان في تفسير القرآن : ابوعلى فضل بنحسن طبرسى، م ٥٤٨ه. تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، دار احياء التراث العربى، بيروت، ١٣٧٩ه.ق، ١٣٣٩ش. مسارّ الشيعة فى مختصر تواريخ الشريعة : محمد بنمحمد بننعمان «شيخمفيد» م ٤١٣ه.ق، چاپ اول، كنگره جهانى بزرگداشت هزارمين سال وفات شيخمفيد، قم، ١٤١٣ه.ق. مستدرك الصحيحين : محمد بنعبداللَّه بنمحمد «حاكم نيشابورى»، م ٤٠٥ه، دارالمعرفة، بيروت، بىتا. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل : ميرزاحسين نورى طبرسى، م ١٣٢٠ه.ق، چاپ اول، مؤسسة آل البيت(ع) لاحياء التراث، ١٤٠٧ه.ق، قم. مسند : احمد بنمحمد بنحنبل، م ٢١٤ه، دارالفكر، بىجا، بىتا. مشكل الآثار : احمد بنمحمد مصرى «طحاوى»، مطبعة مجلس دائرة المعارف النظاميه، حيدرآباد، ١٣٣٣ه. معانى الاخبار : محمد بنعلى بنالحسين بنبابويه «صدوق»، م٣٨١ه.ق، تحقيق علىاكبر غفارى، دارالمعرفة، بيروت، ١٣٩٩ه.ق. مقاتل الطالبيين : ابوالفرج على بنالحسين بنمحمد اصفهانى، م ٣٥٦ه.ق، تحقيق سيداحمد صقر، دارالمعرفة، بيروت، بىتا. مقتلالحسين(ع) : موفق بناحمد «خوارزمى» م ٥٦٨ه.ق، تحقيق محمد سماوى، مكتبة المفيد، قم، بىتا. من لا يحضره الفقيه : محمد بنعلى بنالحسين بنبابويه «صدوق» م ٣٨١ه.ق، تحقيق علىاكبر غفارى، چاپ دوم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية، قم، بىتا. منتهىالآمال : شيخعباس قمى، م ١٣٥٩ه، كانون انتشار، تهران بىتا. ميزان الاعتدال : محمد بناحمد «ذهبى»، مطبعة السعادة، مصر، ١٣٢٥ه. ميزان الحكمة : محمد محمدىرىشهرى، چاپ اول، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، ١٣٦٢ش، قم. الميزان في تفسير القرآن : سيدمحمدحسين طباطبايى، م ١٣٦٠ش، چاپ سوم، موسسة الاعلمى للمطبوعات، ١٣٩٣ق، بيروت. نهجالبلاغه : محمد بنحسين موسوى، م ٤٠٤ه، تحقيق صبحى صالح، مركز بررسيهاى اسلامى، ١٣٩٥ق، قم. الوافى : محمدمحسن فيض كاشانى، م ١٠٩١ه؛ چاپ اول، مركز تحقيقات علمى و دينى امام اميرالمؤمنين(ع)، اصفهان، ١٣٧٣ش. وسائلالشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة : محمد بنحسن «حرّ عاملى» م ١١٠٤ق، تحقيق عبدالرحيم ربانى شيرازى، دار احياء التراث العربى، بيروت، بىتا.