در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)0%

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده: دكتر على قائمى
گروه:

مشاهدات: 25037
دانلود: 3769

توضیحات:

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25037 / دانلود: 3769
اندازه اندازه اندازه
در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده:
فارسی

فصل 2: عبادت فاطمه (عليه‌السلام )

مقدمه

در اين جهان پهناور كه قواى قاهر متعددى بر انسان تسلط دارند و در مواردى آدمى را دچار احساس ضعف و يأس مى‏سازند موجب تزلزل آفرينى در مسير رشد و حركت زياد مى‏شوند و چنين امرى بنوبه خود سبب بروز احساس پوچى و بى اصالتى، خودكشى‏ها، تن دادن به عوامل درد آفرينى چون اعتياد، وابستگى‏هاى بيحساب وحتى پناه بردن به دامن آلودگى‏هاست.

در طريق دور ماندن از اين شرايط و چپرگى بر اين عوارض ارتباط با نيروى قويتر از آن قوا و يا قوا آفرين، خود يك اصل است. و عبادت در چنين وضع و شرايطى است كه معنى پيدا كرده و زمينه ساز آرامش و طرد پوچى‏ها و بى اصالتى‏ها و در كل روح زندگى مى‏شود.

در عبادت موجودى بسيار كوچك و ضعيف خود را با پديده آفرين قاهر و بينهايتى مربوط مى‏سازد و در سايه اين ارتباط احساس قدرت كرده و وجودش را از گل و لاى و عوارض گرفتار كننده نجات مى‏بخشد و اين از مهمترين رمز و راز عبادت است.

فاطمه (عليه‌السلام ) و عبادت

در مورد فاطمه (عليه‌السلام ) دختر پيامبر (ص)، رمز و راز عزت و سرافرازى، قدرت و عظمتش را بايد در عبادت جستجو كرد. او زنى بود كم سال و جوان، ولى در عبادت چون پيرى عارف، دستش به سوى خدا بلند و قامتش در راه عبادت او دائما در خم و راست.

او در عالم وجود تنها زنى است كه خداى را با تمام ذرات وجودش پرستش كرده و تنها بانوئى است كه مى‏تواند مظهر عبادت معناى واقعى باشد. او در سايه عبادت خود را به مقام قربى رسانده كه حاصلش چشم و گوش خدا شدن و امرش مؤثر در كون و هستى شدن بود.

فاطمه (عليه‌السلام ) از ديدى چون ديگر زنان است، داراى خانواده و همسر و فرزندان، و مسؤول اداره آنان، و حتى در كارهاى جنبى ديگر مثل اشتغال به كارهاى دستى اقتصادى، و هوايت زنان و بانوان و خدمت رسانى به محرومان است كه همه آنها رنگ و حال عبادت را دارند ولى از ديدى ديگر عابده است بى مانند، آنچنانكه حتى برخى گمان كرده‏اند او را جز عبادت بمعناى خاص آن كار ديگرى نبود.

روزها پس از فراغت از كارهاى جارى زندگى و شبها پس از بخواب رفتن ديدگان مردم و فرزندان وارد محراب عبادت و غرق در مناجات وراز و نياز با خدا مى‏شد. او در اين راه مصداق خطاب خدا با موسى مى‏شود كه خداى به او فرموده بود يا موسى، فاعبدنى و قم بين يدى مقام العبد الحقير(20) و يا مصداق آيات قرآن در خطاب به پيامبر اسلام (ص) كه قم الليل الا قليلاً نصفه او انقص منه قليلا اوزد عليه(21) . او بواقع مصداق اين آيه قرآن بود كه والذين يبيتون لربهم سجداً و قياماً(22) .

عبادت و آبادى درون

فاطمه (عليه‌السلام ) آن بنده پاك و خالص خداوند است كه سعى دارد حركت خود را در سير كمالى و در مسير بينهايت‏طلبى قرار دهد و آن انسان فهميده‏اى است كه در سايه تخليص و رهائى از ثقل‏ها و پاى بندى‏ها به مقام انّ الى ربك الرجعى(23) مى‏رسد و آماده پذيرش خطاب يا ايتها النفس المطمئنه و براى رجوع به خدا راضيه و مرضيه(24) مى شود.

فاطمه (عليه‌السلام ) به آن درجه از ادراك مى‏رسد كه در مى‏يابد اساس آبادانى درون، ايمان به خداست و حاصل آن رهائى از بندها و اسارت‏ها و وابستگى به خداى حى ازلى و سرمدى است و مهم اين است كه ايمان او از سنخ ادراك است و مورد خطاب اعبد الله كانك تراه و ان كنت لا تراه فانه يرايك(25) .

چنين ايمانى است كه براى او امنيت پديد مى‏آورد و او را راضى به قضا و قدر الهى مى‏سازد. بگفته علامه طباطبائى، آدمى در حقيقت خود را در قبول امر مقبول در امنيت مى‏بيند و قلبش به آن تسكين و آرامش مى‏يابد.(26)

انسان كه در آرامش وامنيت باشد مى‏تواند نيكو بينديشد، نيكو تصميم بگيرد و درست عمل كند و اين يكى از رموز عدم اضطراب فاطمه (عليه‌السلام ) در برابر كشاكش زندگى است.

تربيت الهى فاطمه (عليه‌السلام )

او رابطه انس خود را با خداوند و عبادت و نيايش با تمام وجود را مرهون تربيت پيامبر (ص) است. در خانه‏اى بدنيا آمد كه در آن شيوه پرستش پروردگار دائماً در صحنه نمايش بود. از خردسالى بانگ و نواى آسمانى تكبير را مى‏شنيد، زمزمه‏هاى مناجات مادر و پدر را استماع مى‏كرد.

آنگاه كه مادر را از دست داد، پدرى مادر سان او را در بر گرفت و به رشد و تربيت او همت گماشت، همان پدرى كه ثلث آخر شب در حال احياء و عبادت بود و فاطمه (عليه‌السلام ) خردسال گاهى تماشا گر پدر در عبادت و زمانى همپاى پدر در عبادت مى‏شد و طبيعى است در اين بيدارى و همگامى با خلوت شب و روح سحر انس و آشنائى يافت.

از سوى ديگر او توصيه‏هاى پدر را به ياد داشت كه مى‏فرمود. حلوا انفسكم الطاعة و البسوها قناع المخافة، و اجعلوا آخرتكم لا نفسكم و سعيكم لمستقركم(27) طاعت خداى را بر خود حلول دهيد، جامه خوف از خدا را بر خود بپوشانيد، و آخرت خود را براى وجودتان آماده سازيد و كوشش‏تان براى محل جاويد و مستقرتان باشد.

او در عبادت تا جائى به پيش مى‏رود كه نوعى انقطاع از سوى الله براى او پديد مى‏آيد و بينش او در واگذارى نفس بدست خداوند بينش كسى مى‏شود كه خداى را طبيب و خود را بيمار مى‏داند و صلاح خويش را در اين اقدام كه خود را كاملاً در اختيار طبيب قرار دهد نه در آنچه كه خود ميل و هوس دارد (يا عباد الله، انتم كالمرضى و رب العالمين كالطبيب فصلاح المرضى فيما يعلم الطبيب و تدبيره به، لا فيما يشتهيه المريض و يفرحه ألا فسلموا لله امره، تكونوا من الفائزين)(28) .

نقطه اشتراك با على (عليه‌السلام )

او بعدها به خانه شوهر رفت و زندگى گرم و نمونه‏اى را با او آغاز كرد. نقطه اشتراك او با على (عليه‌السلام ) بيش از آنكه كفويت در ازدواج خانوادگى و زناشوئى باشد كفويت در عبادت بود. على (عليه‌السلام ) آن مرد بيهمتا در فناى فى‏الله بدرجه‏اى رسيده بود كه مى‏فرمود خدائى را كه نبينم عبادت نمى‏كنم و فاطمه (عليه‌السلام ) در اين اوج‏گيرى از على (عليه‌السلام ) فروتر نبود.

اين دو در حيات مشترك بيش از اينكه بكوشند سليقه‏هاى زندگى را از نظر زرق و برق، دكور خانه، و مزه غذا و رنگ لباس و فرم آرايش و آسايش هماهنگ كنند، كوشيدند صرفاً بنده خدا باشند و بهترين كمك كار يكديگر در راه وصول به كمال و عبادت.

براساس اسنادى كه در دست است از على (عليه‌السلام ) پرسيدند همسرت فاطمه (عليه‌السلام ) چگونه بود؟ گفته بود بهترين كمك كار من براى اطاعت خدا. و از فاطمه (عليه‌السلام ) پرسيدند شوهرت چگونه است؟ فرمود بهترين شوهر (در همين راه)(29)

آرى به هنگامى كه بين زن و شوهر وحدت فكرى و ايمانى باشد، و به هنگامى كه كفويت‏ها در چارچوب بندگى خداوند استوار گردد در آن صورت است كه خانه آدمى مسكن مى‏شود و زمينه براى آرامش روان و احساس امنيت فراهم مى‏آيد و آدمى در آن به اوج كمال مى‏رسد اين مرد و زن در سايه همگامى و كفويت اعتقادى بدرجه‏اى رسيدند كه مصداق اين آيه شدند:( رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اله ) (30) و هم مصداق آيه( و ما خلقت و الجن والانس الا ليعبدون ) (31) و آيه( و ان اعبدو اله و اجتنبوا الطاغوت ) (32) و آيه و سبحوه بكرة و اصيلاً(33) و سرانجام مصداق آيه عبد خالص خدا شدن و مورد خطاب خدا واقع گشتن كه يا ايتها النفس المطمئنة - ارجعى الى ربك راضية مرضية - فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى.(34)

درجه ايمان فاطمه (عليه‌السلام )

فاطمه (عليه‌السلام ) به آن درجه از ايمان مى‏رسد كه باورش شده است: خدا هست و شاهد اعمال است، انسان در برابر او متعهد و مسوؤل است باورش شده بود كه قيامت حق است، قبر حق است، صراط و ميزان حق است، بهشت و دوزخ راست است و... در وصيتنامه‏اش مى‏خوانيم:(35)

- هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله: اين وصيتى است كه فاطمه (عليه‌السلام ) دختر پيامبر (ص) آن را نوشته است.

- و هى تشهد ان لا اله الا الله او گواهى مى‏دهد كه خدائى جز الله نيست.

- و ان محمداً رسول الله و گواهى مى‏دهد كه محمد فرستاده خداوند است.

- و ان الجنة حق و النار حق و گواهى مى‏دهد بهشت حق است و دوزخ نيز حق است.

- و ان الساعة آتية لا ريب فيها و گواهى مى‏دهد كه قيامت آمدنى است و در آن شكى وجود ندارد.

- و ان الله يبعث من فى القبورو گواهى مى‏دهد كه خداى همه مردگان را بيدار و مبعوث مى‏كند.

- يا على انا فاطمة بنت محمد، زوّجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الاخره...

اين باورها روان او را پر كرده و آثار آن در جوارح و اعضاء او ظاهر شده بود. رسول خدا (ص) در شأن ايمانش فرمود: خداوند دل و اعضاى دخترم فاطمه (عليه‌السلام ) را از ايمان و يقين سرشار فرمود: ان ابنتى فاطمة ملاء الله قلبها و جوارحها ايماناً و يقيناً(36) او ايمان و يقينش به خدا و معاد بحدى است كه گوئى جهان غيب را مى‏بيند، بهشت را با همه نعمتهايش و دوزخ را با همه عذاب وشكنجه‏هايش شهود مى‏كند.

او در دعا و عبادت خود، در ارتباط و مناجات با خداى خود ترسان و نگران است، در حين مناجات با خدا و سخن گفتن با او دلش مى‏لرزد گوئى مورد خطاب خدا با موسى (عليه‌السلام ) است كه خداى فرمود: يا موسى، كن اذا دعوتنى خائفاً مشفقاً، وجلا، و ناحنى حين ناجيتنى بحسنة من قلب وجل(37) .

عشق او به خدا

فاطمه (عليه‌السلام ) عاشق معبود بى‏همتاست، همه زندگى و اهداف خود را در عشق به او خلاصه مى‏بيند. به همين نظر خداى را با تمام ذرات وجودش مى‏پرستد و بر اين اساس، مصداق افضل الناس مى‏شود. امام صادق (عليه‌السلام ) فرمود برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت باشد و با آن دست در آغوش باشد، و آن را از دل و جانش دوست بدارد، با بدنش آن را لمس كند، و همه اوقات را براى آن خالى كنند وچنان در آن فرو رود كه نداند امور دنيا با سختى است يا آسانى: افضل الناس من عشق العبادة فعانقها، و احبتها بقلبه، و باشرها بجسده، و تضرع لها - و هو لا يبالى على من اصبح الدنيا على عسر ام على يسر(38) خود در مناجاتش فرمايد:

خداوندا تو خود مى‏دانى كه آتش سينه‏ام بغير تو فرود نمى‏نشيند، چشمم تنها به تو روشن است، جانم به تو مسرور و دلم به تو آرام است...

او عمل را براى خدا انجام مى‏دهد، و به عشق او كار مى‏كند و به همين نظر عملش از هر آلودگى وناروائى پاك است. عشق به محبوب ايجاب مى‏كند كه عمل براى او خالصانه باشد. تا در حين وصال براى او موجب شرمى نباشد. او كل عمل تعمله لله، فليكن نقيا من الدنس)(39) .

عمل او خالصانه و به دور راز ستايشگرى خلق است. ربنا الله مى‏گويد و در آن استقامت دارد در نتيجه مصداق اين آيه قرآن و مشمول نزول فرشتگان خدا و وعده دورى از خوف و حزن مى‏شود:( ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه - الا تخافوا و لا تحزنوا... ) (40) .

او در اين عشق عارف است و در اين عرفان پرهيزكار و زاهد و چنان بصير است كه هرگز راه را ازبيراهه گم نمى‏كند و چنان هشيار است كه هرگز دست ازپا خطا نمى‏كند. او دل به خدا سپرده و بر اثر آن خود را رها كرده، حتى به غذا و لباس و زندگى شخصى خود در راه خدا بى اعتناست. و به او دل بسته، آن چنان كه از هر چه غير و غيريت است خود را دور داشته و اين است رمز نجات از احساس پوچى و نابسامانيها.

توحيد و عبادت

محور همه افعال و افكارش توحيد است. همه چيزرابا ضابطه مى‏نگرد، همه افكار و اعمالش رنگ خدائى دارند او در اين راه مصداق اين آيه قرآن است كه( قل ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله ) (41) . در افكار و اعمال حد خود نگه مى‏دارد وبر خداى پيشى نمى‏گيرد. زيرا كه قرآن او را به اين امر دستور داده است:( يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى اله و رسوله ) (42) .

خداى را همه گاه حاضر مى‏بيند و چنان در راه او از غير گسسته است كه هرگز سخط خداى را به رضاى مخلوق معامله نمى‏كند و هيچگاه حاضر نيست براى تقرب با خلق از خداى ببرد. لا تسخطوا برضى احد من خلقه و لا تتقربوا الى الناس بتباعد من الله.(43) .

او در راه خدا و عبادت او همه چيز را فدا كرده، جانش را، مالش را، عزت و همتش را، قوت پايش را، و حتى فرزندانش را. از محل كارمزدى گندم و جو تهيه مى‏كند، خود آن را با دستاس به آرد و خمير و نان مبدل مى‏نمايد تا براى عزيزان خود افطارى داشته باشد، فقيرى سر مى‏رسد و غذا را به او مى‏دهد.

چون شب مى‏شد براى نماز به پا مى‏ايستاد، و دست نياز به سوى خدا مى‏گشود و با گريه‏هاى نيمه شب به اعلام بندگى و ذلت خود در پيشگاه خدا مى‏پرداخت و در سايه آن عزت مى‏يافت. با تدبر در قرآن آن را تلاوت مى‏كرد و از محتواى آن براى درمان درد بشر نسخه شفا مى‏يافت.

تسليم و لذت

لذت فاطمه (عليه‌السلام ) در عبادت لذت تسليم است، تا معبود واقعى او را به هر كجاى كه خواهد بكشاند و ببرد. در دعاى خود مى‏گويد: خداوندا: زمام اختيار مرا بدست گير، و بهر سوى و هر كجا كه مى‏پسندى ببر... و از آن عبادتى احساس لذت مى‏كرد كه در يابد در همه راه و مسير زمام امورش بدست خداست.

او در اين تسليم و اطاعت و در استقبال در عبادت چنان به پيش رفت كه حتى بدن و سلامت خود را فراموش كرد. امام باقر (عليه‌السلام ) در شأن عبادتش فرمود كانت تقوم حتى تورم قدماها(44) در عبادت چنان قيام و ايستادگى كرد كه پاهايش ورم كرده بود. و با اين حال اين عبادت را براى رشد مادى خود انجام نمى‏دهد.

روزى رسول خدا به او فرمود: دخترم از خداى چيزى بخواه كه جبرئيل از جانب خداى وعده اجابت داده است فاطمه (عليه‌السلام ) عرض كرد حاجتى جز توفيق در بندگى خدا ندارم آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم و خود در مناجاتش مى‏فرمود: اسالك لذة النظر الى وجهك(45) .

حسن بصرى گويد فاطمه (عليه‌السلام ) عابدترين افراد امت بود و از او عابدتر در اين امت نبود. (ما كان فى هذه الامة اعبد (ازهد) من فاطمه (عليه‌السلام ) و الحق از اين عمر كوتاهش چه نيكو سود جست. ولى با همه عبادات و ارادات به پروردگار بياد روز جزا خائف است و ترسان( انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريراً ) .(46)

خضوع وخشوع او

او براى عبادت و راز و نياز با خدا جايگاه مخصوصى داشت، لباسى مخصوص، سجاده‏اى مخصوص و آداب و سبكى مخصوص. خانه‏اش را معبد ساخت، و در آن چنان به عبادت مى‏پرداخت كه فرشتگان خدا به نظاره مى‏ايستادند. خضوع داشت و در آن چنان تواضع جسمى كه گوئى ايمان در مغز و استخوان او نفوذ كرده بود. و خشوع داشت بگونه‏اى كه گوئى ترس از خدا در رگها و خون او جارى شده و او را به چنان حال مى‏كشاند.

مهم اين است كه خود خواستار چنين خشوع و خضوع و مصداق خطاب خدا در ارتباط با موسى (عليه‌السلام ) كه فرمود: يا بن عمران: هب لى من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع و من عينيك الدموع فى ظلم الليل، وادعنى فانك تجدنى قريباً مجيباً.(47)

علامه طباطبائى (ره) فرمايد: خشوع اثر خاصى است كه به افراد مقهور دست مى‏دهد كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته بطورى كه همه توجه وى و همه واهمه‏اش معطوف او گشته و از هر جاى ديگر قطع مى‏شود.(48) و فاطمه (عليه‌السلام ) اين چنين بود.

او در قيام به عبادت تنها به خدا مى‏انديشيد و هيچ خاطره و خيالى جز عشق و پرستش معبود در درون او پديد نمى‏آمد. به تعبير پيامبر (ص) دلش خالى براى عبادت بود (و تفرغ لها) فقط او بود و خدايش. اما اينكه زندگى چگونه است و چه بايد كرد انديشه‏اش از آن فارغ بود.

نماز و محرابش

فاطمه (عليه‌السلام ) نمازى عاشقانه داشت و در آن تنها دل به محبوب مى‏سپرد بر آستانه خدا بر پرستش مى‏ايستاد و چنان حالى مى‏يافت كه از همه چيز جز او مى‏گسست و حسرت فرشتگان را در عبادت بر مى‏انگيخت. در آن حال شگفتگى و روشنى خاصى از او درخشيدن مى‏گرفت (هى زهرة زهراء فى ليلة بلداء)(49) .

رسول خدا (ص) در وصف محرابش فرمود: به هنگامى كه دخترم فاطمه (عليه‌السلام ) در محراب عبادت مى‏ايستد نور او براى فرشتگان چنان پرتو افشانى‏كند كه گوئى نور ستارگان براى اهل زمين (اما ابنتى فاطمة متى قامت فى محرابها بين يدى ربّها زهر نورها للملائكة فى السماء كما ترهر نور الكواكب لا هل الارض)(50) و نمونه آن در اسناد ديگر اسلامى هم آمده است.(51)

حتى برخى از روايات نشان مى‏دهند كه گاهى مردم در حين عبور نيمه شب از در خانه‏اش نورى از خانه او متجلى و ساطع مى‏ديدند و از پيامبر (ص) علت را مى‏پرسيدند و فاطمه (عليه‌السلام ) را در محراب عبادت مى‏يافتند(52) و هم رسول خدا (ص) فرمود به هنگامى كه فاطمه (عليه‌السلام ) را در محراب عبادت است هزاران فرشته بر او دورد مى‏فرستند و او را سيده زنان عالم خطاب مى‏كنند...(53) او اهل سجده‏هاى طولانى و قيام و ركوع طولانى بود و خداى را با تمام وجودش عبادت مى‏كرد.

حال و شوق او

او جوان بود ولى در عبادت چون پير گدائى در برابر بارگاه خدا ايستاده و استمداد مى‏كرد خضوعش بسيار و خشوعش فوق‏العاده بود. هر آنگاه كه به آيه‏اى در مورد عذاب بر مى‏خورد تنش از خوف خداى مى‏لرزد، چنانكه گوئى طوفانى بر جان نهالى افتد و او را بلرزاند. و به هنگامى كه به آيه‏اى از وعده و عيد خدا بر مى‏خورد چنان مى‏شد كه گوئى شيون و فرياد دوزخيان را مى‏شنود و يا بهشتيان را در حين بهره‏گيرى از لذات بهشتى مى‏يابد.

او گاهى اين اخطار خدائى را بخاطر مى‏آورد كه اگر به فكر مال و زندگى و دوستان و عشيره خود هستيد به منازل و كسادى تجارب خود بيمناكيد و بدان خاطر از تلاش در راه خدا باز مى‏ايستد منتظر امر نافذ و قضاى حتمى خدا باشيد كه خداى فاسقان را هدايت نخواهد كرد.(54) چنان مضطرب و پريشان حال مى‏شد كه صداى هق هق گريه‏اش حسنين را از خواب بيدار مى‏كرد.

كلاً مطالعه در حالات فاطمه (عليه‌السلام ) و حتى همسرش على (عليه‌السلام ) نشان مى‏دهد كه آنها در شوق ثواب و خوف عقاب مصداق خطبه همام على (عليه‌السلام ) بودند كه فرموده بود:

- لولا الاجل الذى كتب الله عليه - اگر سخن از مرگ مقدرى كه خداى براى هر كس معين كرده است نمى‏بود،

- لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين هرگز روح و جان در جسم شان بميزان چشم بهم زدنى پايدارى نمى‏ماند.

- شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب و اين بخاظر اشتياق به پاداش الهى و ترس از كيفر و عقاب اوست.

-... فهم و الجنة لمن قدراها و هم فيها منعمون - در رابطه با بهشت چنانند كه گوئى آنها را مى‏بينند و در آن متنعمند.

- قلوبهم محزونه دلهاشان اندوهگين است،و شرور هم مأمونه ديگران از شرور و آزارشان در امانند.

- و اجسادهم نحيفه بدنهاى شان لاغر است و نحيف و حاجاتهم خفيفة نيازمندى‏ها و حاجات‏شان كوچك است و ناچيز.

و انفسهم عفيفه جان و شخصيت‏شان داراى عفت و خود نگهدارى است(55) ...

در وصف عبادتش

در اين زمينه سخن بسيار است و كافى است از زبان پسر ارشدش امام مجتبى (عليه‌السلام ) در اين زمينه نمونه‏اى را عرض كنيم:

- رايت امى فاطمةعليها‌السلام - مادرم فاطمه را كه درود خدا بر او باد ديدم،

- قامت فى محرابها ليلة جمعة - كه شب جمعه‏اى در محراب عبادت ايستاده بود.

- فلم تزل راكعة ساجدة - و همه گاه در حال ركوع و سجود بود.

- حتى انفجر عمود الصبح - تا آنگاه كه روشنائى صبح پديد آمد.

- و سمعتها تدعوا للمؤمنين و المؤمنات - و شنيدم كه براى مردان و زنان مؤمن دعا مى‏كرد.

- و تسميهم و تكثر الدعاء آن‏ها را نام مى‏برد و يكى يك دعاى شان مى‏كرد.

- فقلت لها يا اماه به او گفتم مادر،

- و لم لا تدعين لنفسك كما تدعين‏لغيرك چرا به همانگونه كه براى ديگران دعا مى‏كنى براى خود دعا نمى‏كنى.

- فقالت يا بنىّ الجار ثم الدار(56) فرمود فرزندم اول همسايه سپس خانه.

تسبيح و دعاى فاطمه (عليه‌السلام )

فاطمه (عليه‌السلام ) اهل تسبيح است آن هم بصورت مداوم، همان تسبيحى كه رسول خدا (ص) به او آموخت و امروز در نزد همه فرق مسلمين رايج است، پس از هر نماز 34 تكبير، 33 الحمدلله و 33 سبحان الله. و فاطمه (عليه‌السلام ) آن را بعنوان هديه‏اى گرانقدر از پدر قبول كرده بود.(57)

او اهل دعاست و در مسير ذكر، ورد، نياز خواهى، استمداد. درب دعا را به روى خود گشوده مى‏يابد و حجاب را از ميان برداشته: يا من بابه مفتوح لداعيه و حجابه مفتوح لراجيه.(58)

- در دعا و مناجاتش با خد فرمايد: اى پوشاننده كژيها و زشتيها، اى مرهم گذار دلهاى مجروح، مرا در قيامت در برابر دادگاه عدالت و شهود رسوا مساز، نظر لطف و كرامت خود از من بر مگردان.

- اى خداى رحمان، چراغى از لطف و مرحمت خويش پيش روى من روشن گردان، نورى بر دلم بتابان كه آن را نگهدارد و عذر مرا ثابت و آشكار سازد. نورى كه چهره‏ام را سفيد سازد و مرا به ريسمان ناگسستنى رحمت تو اعتصام بخشد.

- پروردگارا من به رحمت تونيازمندم و تو از عقوبت من بى نياز، خدايا مرا در جائى بنشان كه زيرا ابر رحمت تو باشد و از دل من ريشه كبر و ريا و حسد و بخل و شك و ضعف و سستى تزلزل را بيرون آور...(59)

اين دعاهاست كه پيوند او را با خداى محكم و ناگسستنى مى‏سازد و روحيه او را مقاوم و او را در برابر مصائب و دشوارى‏ها شكيبا مى‏سازد. رمز آبرومندى در پيشگاه خداوند دعاست، البته بدان شرط كه با شرايط دعا و زمينه سازى‏هاى آن هماهنگ و همگام باشيم.

مقام او در پيشگاه خدا

فاطمه (عليه‌السلام ) در مسير عبادت بدرجه‏اى مى‏رسد كه حتى خود را فراموش و فانى فى الله مى‏كند. جان خود را سپر محبت خدا قرار داده و حتى آن را در راه دين مايه مى‏گذارد و مصداق اين سخن مى‏شود كه جان خود را سپر دين قرار دهيد فاجعلوا انفسكم دون دينكم.(60)

در سير و سلوك و در معرفت بدرجه‏اى مى‏رسد كه جز خواست خدا خواستى ندارد و مشيت خود را همگام با مشيت الهى مى‏سازد -( و ما تشاوؤن الا ان يشاء الله رب العالمين ) .(61) .

او از كسانى است كه از همه چيز گسسته و بخدا پيوسته است و طبيعى است كه خداى را بر چنين بنده‏اى نظر باشد تا حدى كه علاوه بر نفوذ دادن امرش در جهان كون بر او مائده آسمانى نازل گرداند.

على (عليه‌السلام ) از خانه بيرون مى‏رود كه قرضى كند و غذائى براى اهل خانه تهيه ببيند - در بين راه مقداد را از خود پريشان‏تر مى‏يابد مبلغ قرض شده را به مقداد مى‏دهد و به مسجد مى‏رود. در مسجد، رسول خدا (ص) علاقه‏اى پيدا مى‏كند به خانه على (عليه‌السلام ) رود و با هم راهى منزل مى‏شوند در حضور فاطمه (عليه‌السلام ) غذائى فوق‏العاده مهم مى‏بينند و از او مى‏پرسند از كجاست؟ فرمود هو من عندالله - از جانب خدا. و اين مقام فاطمه (عليه‌السلام ) و آبروى او را در بارگاه خداوند نشان مى‏دهد.

تو نيز چون فاطمه (عليه‌السلام ) بنده خدا باش، بر تو هم مائده آسمان نازل خواهد شد و اين نكته‏اى است كه مصداق‏هاى متعددى آن براى دنياى امروز نيز حضور پيدا كرده و خواهد كرد.