فصل 1: فاطمه (عليهالسلام
) و زندگى
مقدمه
ما در اين جهان حضور داريم و زندهايم. اما اينكه زندگى مىكنيم و يا اداى آن را در مىآوريم مسألهاى است كه هر كس براى يافتن پاسخ آن بايد به دنبال معيار علم و عقل و يا مكتب مورد قبول رود. اما آنچه را كه مهم است اين است زندگى نخست تعريفى را مىطلبد و به دنبال آن هدف و فلسفهاى، محتوا، و برنامهاى، شيوهاى و روشى، مربى و راهنمائى، ارزيابى و سنجشى در هر روز و ماه و سال تا معلوم گردد از كجا آغاز كردهايم و اينك در كدام نقطهايم سرانجام مىخواهيم به كجا برسيم.
اينكه چنين فلسفه و اغراضى را از كجا بايد گرفت براى آن پاسخهاى متعددى است. گروهى آن را به عقل و درك بشر حوالت دادهاند. جمعى آن را از صاحبان مكاتب و فلسفهها مىجويند، عدهاى آن را از علم و دانش، و سرانجام گروهى هم به خواستها، توقعات، و چشمداشتهاى اجتماعى چشم دوختهاند.
از نظر ما هيچكدام از آنها براى حياتى سعادتمندانه و انسانى كفايت لازم را ندارند. نه عقل بشر آن كفايت را دارد كه همه جوانب و ابعاد حيات را ببينند، نه خرد و انديشه هيچ فيلسوفى مىتواند به كنه چنين معرفتى دست پيدا كند بدين سان باور ما اين است كه در اين مقصد بايد بسراغ كسانى رفت كه با فلسفه و مقصد آفرينش، و با عالم محيط بر كون و حتى علم آفرين ارتباط دارند يعنى با خداوندى كه بگفته اينشتاين، زيرك است ولى حسود نيست.
براساس اين فرض و باور است كه فلسفه پذيرش مذهب و تعاليم دينى محقق مىگردد و هدايت الهى بايد مورد استفاده و استناد بشر قرار گيرد. باور مذهبيون اين است كه رمز و راز حيات بدست آفريدگار اين جهان است و تبعيت از تعاليم اوست كه مىتواند عامل سعادتمندى بشر باشد.
اولياى الهى و راه زندگى
پيامبران كه همگىشان در مقام علم و دانش كثير و اهل و عصمتند از جانب خداوند اعزام مىشوند كه براى بشر قانون بياورند، از فلسفه زندگانى آگاهشان سازند، راه و رسم كمال و رشد را به انسانها بياموزند و به او تفهيم كنند كه او كيست و چيست؟ از كجا آمده و به كجا مىرود و مقصد و مقصود او از اين سير و حركت چيست؟ چرا زنده است؟ چرا كار مىكند؟ چرا ازدواج؟ و چرا مىميرد؟ چرا جنگ؟ چرا صلح؟و...
آنها آمداند به ما انسانها بگويند ما موجوداتى هيچ و پوچ نيستيم و بيهوده آفريده نشدهايم(
افحسبتم انما خلقناكم عبثاً
)
و ما را بازيچه نيافريدهاند(
و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لا عبين
)
. خداوند را در آفرينش ما غرضى و غايتى بوده است.
آنها آمدهاند كه به بشر بگويند ما انسانها مكلفيم، متعهديم، مسؤوليم و در برابر سرمايه اعتبارى جان و مال و سلامت، معادى و حسابى داريم. آنچنان نيست هر كس به هرگونهاى كه خواست بتواند زندگى كند و كسى را با كسى كارى نباشد. شأن خدا اجل از آن است كه مخلوق خود را بخود واگذارد.
بدين سان بحكم عقل ضرورى است ما بدنبال آنان برويم، از منجيات و مهلكات حيات خود توسط آنان آگاه شويم آفات و موانع رشد را از ميان برداريم و دريابيم كه چگونه بايد زيست و چگونه كوشش و تلاش كرد و سرانجام چگونه بايد مرد؟
نگاهى به حيات فاطمه (عليهالسلام
)
بررسى و آگاهى از زندگى فاطمه (عليهالسلام
) براى همه انسانها، بويژه آنها كه اسلام را مكتب خود قرار دادهاند درسآموز است. در مطالعه تاريخ حياتش به اين نتيجه مىرسيم كه عظمت و مقام در سايه تحمل مشقات، گذشتها، و از خود رها شدنهاست با شكمپارگى، نازمنشى و لميدنها كسى به سرورى و عظمت نمىرسد. ما در طول تاريخ حيات بشر در ميان آن همه زنان و مردان زندگى كردند ومردند كسى را نمىشناسيم كه در سايه اشرافيت، تن پرورى، و ناز و نعمت به مقام و رتبتى دست يافته و شخصيت قابل ذكرى كسب كرده باشد.
انتخاب الگو براى رهيابى به راز و رمز زندگى مهم است و چه بسيارند سردرگمىها، غمهاو غصهها، در خود خزيدنها كه ناشى از غفلت در اين راه و گزينش عوضى الگوهاست بر اثر اين غفلت است كه با وجود آن همه بانوان عظيم و درخشان اسلام به دنبال الگوهاى وارداتى مىروند و مقصد و مقصود خود را در پيروى از راه و رسم غرب و شرق، مخصوصاً امريكا و فرانسه و ژاپن جستجو مىكنند.
بعد الگوئى فاطمه (عليهالسلام
)
فاطمه (عليهالسلام
) الگوست براى هه آنها ئى كه مىخواهند انسان باشند و در جنبه رشد و حركت در دستيابى به مقام و رتبت سر بر آسمان بسايند. اين امر از آن بابت است كه فاطمه (عليهالسلام
) زنى جامع و در بردارنده همه كمالات و مقاماتى است كه آدمى مىتواند بدان دست پيدا كند.
اوالگوى يك زن اسلامى و نمونه مكتب اسلام در رابطه با زنان است. الگوى كار است، الگوى كدح و تلاش است الگوى هدفدارى است، الگوى صبر و استقامت است، الگوى عشق و پرستش معبود است. همه چيز و جودش شگفتانگيز است تكّون جنين او، ولادتش، رشدش، تلاش و كوشش و... و همه چيز فاطمه (عليهالسلام
) درسآموز است: محبتش، خشمش، مبارزهاش، حق خواهيش، همسر داريش، تربيت فرزندانش، عبادتش، زهد و تقوايش...
بدست آوردن آگاهى در نحوه زندگى و هدفدارى فاطمه (عليهالسلام
) از كارهائى است كه درباره آن تلاش زيادى صورت نگرفته است و اگر هم باشد در حد بيان وضع خور و خواب و استراحت و گرسنگى و فقر اوست. ضرورتى است كه تصويرى داشته باشيم از ساده زيستى او، از اقناع و عزت نفس او، از فقر و اختيارش، از توجه او به دنيا بعنوان وسيله و از تلاشگرى فاطمه (عليهالسلام
) كه مصداق كامل اين آيه قرآن:(
انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه
)
.
او الگوست بدان خاطر كه در صحنه زندگى اين جهان را مدرسه، ميدان آن را ميدان كار و تلاش و هدفدارى و خود بعنوان قهرمان در اين ميدان قرار گرفته است. او دنيا را با همه وسعتش مدرسه و دارالتكميل ساخت و همه ساعات و دقايق آن را در كلاس آن هشيارانه گذراند.
زندگى در خانه پدر
او درس زندگى را عملاً از پدرى چون پيامبر آموخت و از مادرى چون خديجه. آن گاه كه خديجه از دنيا رفت پيامبر (ص) با سوده ازدواج كرد و سپس با ام سلمه - ولى امر سازندگى و رشد فاطمه (عليهالسلام
) را خود بر عهده داشت و در تربيت، او را به مقامى رساند كهام سلمه گويد به خدا قسم من دخترى با ادبتر و داناتر از فاطمه (عليهالسلام
) نديدهام.
فاطمه (عليهالسلام
) شرايط و كيفيت حيات را از پدر و مادرش ديده و مزده آنها را چشيده و نسبت به آن بينش يافته است. بدين نظر نيكو مىداند كه در جنبههاى حيات فردى و اجتماعى، در جنگ و صلح، در فشار و آرامش، در فقر و غنا چگونه موضع بگيرد. بويژه كه رسول خدا (ص( مراقب است و ترك اولاى او را هم به او تذكر مىدهد و سعى دارد او را الگوى بى نقصى از مكتب خود بپروراند.
پيامبر لمّ امور را به فاطمه (عليهالسلام
) ياد مىدهد و فاطمه (عليهالسلام
) با شمّ خاصى كه دارد از پيامبر (ص) درسها و نكتهها مىآموزد و بدين نظر فردى پخته و كار آزموده مىشود و بعدها خواهيم ديد كه در عين كمى سن هم چون قهرمانى سالخورده در برابر شرايط ناموزون جامعه مىايستد و نيك مىداند چگونه مبارزه كند.
در زندگى مشترك با على (عليهالسلام
)
آن روز كه زندگى مشترك خود را با على (عليهالسلام
) آغاز كرد باز هم بر اساس همان فلسفه آموخته از پدر، زندگى را ادامه داد. زندگى ساده و بى دغدغهاى را آغاز كردند كه به زيبائى همه صفاهاى روى زمين قيمت داشت. انديشه شان فراتر از حد زينت زندگى و تهيه ساز و برگ آن بود. وسايل و ابزارى تهيه كرده بودند بسيار ساده و محدود كه ما قبلاً در فصل مربوط به ازدواج آنها ليستى از آنها را ارائه كردهايم.
اصل را در زندگى مشترك وصول به فضايل و كسب ملكات مىدانستند نه آنچه را كه عامه مردم بدان سرگرمى و دلخوشى دارند. خداوند دعاى پيامبر را در حين رؤيت مهريهشان كه فرموده بود: خداوند زندگى رابهمه كسانى كه چنين ساده و آسان مىگيرند. مبارك گرداند، اجابت كرده بود. زيرا در كنار هم احساس خوشبختى و سعادت مىكردند و عمرى را در امن و آسايش فكرى نسبت به هم گذراندند.
از آن گذشته چه ميمنت و مباركى از اين فراتر كه خانهشان خانه قدس باشد، فرزندان آنها، گلهاى سر سبد بوستان انسانى و در طريق هدايت بشر، مزارشان مطاف انسانهاى وارسته است.
تقسيم كار
بناى زندگى اين دو مبتنى بر تقسيم كار است و اين تقسيم توسط پيامبر (ص) در شب عروسى على (عليهالسلام
) و فاطمه (عليهالسلام
) صورت گرفت كه كارهاى داخلى خانه مربوط به فاطمه (عليهالسلام
) و كارهاى خارج از آن على (عليهالسلام
)
و فاطمه (عليهالسلام
) از شنيدن اين،آنچنان خوشحال شد و فرمود كسى نمىداند كه براى اين امر چه سرور و شادابى براى من حاصل شد. لا يعلم ما ادخلنى من السرور لهذا الامر الا الله
و خداى را شاكر شد.
از ديد فاطمه (عليهالسلام
) اداره خانه و مسوؤليت آن كار كوچكى نيست كه فاطمه (عليهالسلام
) از آن گريزان باشد و يا مادى و تربيت نسل كارى ناچيز نيست كه فاطمه (عليهالسلام
) ازآن احساس حقارت داشته باشد. حقارت براى آن كسى است كه براى كسب شهرت و عنوان خداى را فراموش مىكند و ازمردم سراغ عزت را مىگيرد و در نتيجه نسل خود را ضايع مىسازد.
فاطمه (عليهالسلام
) ازاين تقسيم كار چنان راضى است كه مىگويد جز خدا كسى از آن خبر ندارد. و اين خود بايد درسى باشد براى ديگران تا در يابند لذات در سايه چگونه كار و تلاشى براى زن حاصل مىشود. كار بيرون زن چيزى بدى نيست ولى بهتر از آن، رسيدگى به سنگر خانواده است، مگر آنگاه كه ضرورتى براى جامعه باشد.
برنامه دارى در زندگى
زندگى امرى هدفدار است و حركتها و تلاشها نمىتوانند بى هدف باشد. براى انسان ضرورى است براى هر كار و تلاشى كه انجام مىدهد قصدى و نيتى باشد. ولتكن لكم فى كل امر نيّة
و قصد و نيت بدان مقدار مىارزد كه ارزش شخصيتى انسان به آن وابسته است لكل امرى مانوى
.
براى زندگى برنامهاى و محتوائى لازم است. و فاطمه (عليهالسلام
) از زنانى بود كه زندگيش را با برنامهدارى همراه كرده بود. همه ساعات و دقايقش از روى حساب بود. اوقات شبانه روزش به اين صورت مىگذشت.
- انجام كارهاى خانه كه او زنى با چند فرزند بود و رسيدگى به امور آنها آن هم در آن روزگار كارى آسان نبود.
- برنامه عبادت كه بخشى مهم از اوقات زندگى او را تشكيل مىداد.
- كمك به كارهاى على (عليهالسلام
) همسرش حتى در امر جنگ و پيكار و مشاورت.
- كمك به بينوايان در تهيه غذا و ابزار و لباس و زندگى آنها.
- جلسهدارى و امر هدايت زنان و بانوان كه تازه وارد اسلام شده بودند.
- برنامه تلاوت قرآن كه با خون و جان او در آميخته بود.
- احقاق حقها و مبارزهها و مناشدهها مخصوصاً پس از ايام وفات رسول الله (ص).
- و تازه اگر دقايقى فراغت مىيافت به بافندگى و پشم ريسى مىپرداخت، هم براى تهيه لباس فرزندان و هم براى فروش در بازار و تأمين هزينه بخشى از كارهاى ضرورى خانواده.
- در عين حال كارهاى شخصى پيامبر بر عهده او بود اگر چه رسول خدا (ص) همسرانى متعدد داشت.
اصولى در زندگى فاطمه (عليهالسلام
)
زندگى فاطمه (عليهالسلام
) بر مبانى و اصولى استوار است كه همه آنها نشأت گرفته از اسلام محمدى (ص) است. براى ما بسى دشوار است كه همه اصول و مبانى مورد نظر را در اين قسمت عرضه بداريم ولى آنچه را كه در اين قسمت بعنوان نمونههاى قابل ذكرند عبارتنداز:
- اصل هدفدارى در هر كار و برنامه و اقدام در زندگى.
- اصل ايمان و باور داشت به آنچه كه از جانب خدا بعنوان دستورالعمل زندگى صادر شده.
- اصل تطابق عمل فاطمه (عليهالسلام
) با تعاليم و دستورات اسلام.
- اصل تقوا، زهد و ورع در همه امور و فعاليتها.
- اصل اعتدال در امور بگونهاى كه از دو مرز افراط و تفريط دوروبر كنار باشد.
- اصل صالح بودن عمل و انجام كارى كه مذهب صلاحيت آن را تأييد كند.
اصل اتقان و محكم كارى در اموربگونهاى كه از هرگونه خلل و فرجى دور باشد.
- اصل خير بودن عمل و رعايت منافع و مصالح عامه مسلمين.
- اصل اعمال اراده از سوى خود تا كارى كه انجام مىدهه و در خور حساب و كيفر و پاداش باشد.
- اصل مشاركت اجتماعى و دورى از انزواجوئى و رهبانيت.
- اصل مقاومت و پايدارى و ثبات در رأى تا سر حد وصول به هدف.
- اصل صبر و تحمل در مصائب و دشوارىهاى ناشى از حركت به سوى اهداف.
- اصل اعتماد واطمينان به خدا و ياد و ذكر او در كارها.
- اصل جرأت و شجاعت نشأت گرفته از ايمان و وابستگى به خدا.
- اصل شكر گزارى در اموربخاطر امكاناتى كه خداوند در اختيارش قرار داده است.
- اصل اقتدا به صالحان و پاكان و نيكان و در رأس آنها رسول گرامى اسلام.
- اصل ترجيح رضاى خالق بر مخلوق در همه امور.
- اصل حفظ كرامت و جلال و شوكت انسانيت كه انسان ذاتاً از احترام برخوردار است.
- اصل اطمينان و اعتماد به خدا كه بندهاش را در تنگناها بخود رها نمىكند.
-...
و فاطمه (عليهالسلام
) مجموعه اين اصول را مورد رعايت و عمل قرار مىدهد و از اين باب الگو و سرمشق زنان است.
سادگى زندگى
از عواملى كه در سعادت انسان مؤثر و سبب خوب انديشيدن و توان تصميمگيرى نيكوست، سادگى زندگى و دورى انسان از قيد وبندهاى اسارت آفرين است. چه بسيارند وسايل و ابزارى كه به ظاهر عامل رونق زندگى بحساب مىآيند ولى در نهايت فكر و انديشه ما را براى تهيه و حفظش مشغول مىدارند. زرق و برقها در مواردى بلاى جانند و ما را به پاسبانى و خدمتكارى خود مىخوانند.
اصل اين است ابزار زندگى در اختيار و در خدمت ما باشد نه ما در خدمت ابزار. ماشين بايد مايه راحت ما باشد و نه ما در خدمت ماشين. و زندگى فاطمه (عليهالسلام
) و على (عليهالسلام
) اين چنين بود. آنها خود را در بند قيود مادى اسير نكردند و براى ابزار زندگى بنده و برده نشدند.
خانه فاطمه (عليهالسلام
) از نظر ظاهر و از ديد وسايل و ابزار، خانه محرومى است و در آن چند وسيله ساده بچشم مىخورد. فرشى از ليف خرما در آن گستردهاند و چند كاسه گلين و احياناً مسى در گوشه و كنار است كه در حد رفع ضرورتهاى اساسى تهيه شدهاند.
آنها مىتوانستند براى خود خانه و وسايل اشرافى تهيه كنند ولى تكيهگاهشان را آرمان الهى قرار دادند نه اشرافيت مادى، در اين خانه زن و شوهر براى وصول به منتهاى اوج رشد خود زندگى مىكنند و حتى لباسشان وصلهدار است. خانه از شرايط عادى هم محدودتر است ولى همتها بلند و انديشهها در كمال است. توقع زن از شوهر محدود و حيا مانع آن است از همسر چيزى بطلبد شوهر هم بزرگ منش و غيرتمند و مراقب آنكه شأن فاطمه (عليهالسلام
) را نيكو رعايت كند.
فقر اختيارى
زن و شوهر فقيرند ولى فقرشان اختيارى است نه اضطرارى تنها در آمد سالانهشان از فدك بيش از 80 هزار دينار بود (البته برخى كمتر و گروهى مقدار آن را بيشتر نوشتند) ولى آن را در راه مردم صرف مىكردند نه زندگى شخصى خودشان - زندگى خود آنها فقيرانه بود.
بگفته لامانس مستشرق فرانسوى: رسول خدا (ص) هم اين فقر را از آنان دور نكرد بلكه سعى داشت آنان را در همان فقر و قناعت نگه دارد. تشويق پيامبر به ايثار بود و آنها هم پذيراى آن. آنها در عين فقر ونادارى و در عين قناعت گاهى بخششهاى كلان داشتند و گاهى دينار دينار بذل مىكردند.
جنگ خيبر غنائمى بسيار براى مجاهدان پديد آورد كه طبعاً على (عليهالسلام
) نيز از آن بى نصيب نبود. ولى در راه بذل آن چنان دست و دل گشود كه حتى سهمى براى خانوادهاش باقى نماند و البته فاطمه (عليهالسلام
) هم بدان راضى بود و خود دست كمى از على (عليهالسلام
) نداشت. پيامبر با فردى وارد خانه فاطمه (عليهالسلام
) شد و ديد فاطمه (عليهالسلام
) تنها چادرش را هم به ديگرى بخشيده است. و ناگزير با ملافهاى سرخود را پوشانده و در برابر پيامبر قرار گرفت.
اينان فقير بودند ولى هرگز از فقر خود نناليدند و از بخت بدشان شكوه نكردند. بلكه بر عكس خداى را شاكر بودند و در عين نادارى و گرسنگى به عبادت و نيايش خالصانه مىپرداختند. بعبارت ديگر خداى را براى نان نپرستيدند كه پرستش تنها بدان خاطر است كه خداى در خور آن است.
كارهاى خانه
فاطمه (عليهالسلام
) در خانه كارهاى متعددى دارد كه خود را موظف به انجام دادنش مىداند. از كشيدن آب از چاه و آوردن به خانه، تا رفت و روب و نظافت، از آرد كردن گندم و جو تا تهيه غذا و پختن آن، از وصله زدن لباس تا بافتن پارچه و تهيه پيراهن براى فرزندان.
او بزرگترين بانوى اسلام، دختر خاتم الانبيا و همسر خاتم الاوصياء، ولى در تمام مدت عمر كوتاه خود بمانند بسيارى از زنان اشراف خانمى نكرد. حتى آن روز كه خدمتكارى به خانه آورد كارهاى خانه را با او قسمت كرد، يك روز از آن فضه و يك روز از آن زهرا (عليهالسلام
).
درباره حد وميزان كارش بد نيست از زبان على (عليهالسلام
) سخنى را بشنويم. او روزى به شخصى از بنى سعد كه درباره فاطمه (عليهالسلام
) و زندگيش سئوال كرده بود فرمود:
- الا احدتُك عنى و عن فاطمة الزهراءعليهاالسلام
آيا دوست ندارى از خود و فاطمه (عليهالسلام
) براى تو سخن بگويم،
- انهاكانت عندى او روزگارى را در كنار من گذارند،
- فاستقت بالقربة حتى اثر فى صدرها آنقدر سقائى كرد و با مشك بخانه آب آورد كه روى سينهاش اثر گذاشت.
- و طحنت بالرحى حتى مجلت يدها آنقدر گندم آسياب كرد كه دستهايش پينه بست.
- و كسحت البيت حتى اغبرت ثيابها آنقدر خانه را رفت و روب كرد تا بر جامهاش خاك و گرد نشست.
و اوقدت تحت القدر حتى ر كنت ثيابها آنقدر زير اجاق در آتش دميد كه پيراهنش خاك آلود شد.
فاصابها من ذلك ضر شديد
و از اين بابت بر او صدمه سختى وارد آمد.
او در كارهاى خانه چندان گرفتار بود كه با يكدست آسياب را به گردش مىانداخت و با دستى ديگر فرزند خود را در آغوش گرفت و شير مىداد و پيامبر دلداريش مىداد كه دختر تلخىهاى دنيا را بچش تا در آخرت شيرين كام باشى.
زهد و قناعت او
فاطمه (عليهالسلام
) زاهده است نه بمعنى تارك دنيا، بلكه بدان معنى كه دنيا نتوانست در او تصرفى كند و او را اسير و برده خود سازد. (الزهدان لا تملكك الدنيا و انت تملكه)
. مىكوشيد دنيا را در حد وسيلهاى دوست بدارد ولى عاشق آن نشود.
در انصراف از جهان مادى و توجه به آخرت زنى را به مثل او نمىشناسيم. او در زندگى قانع بود، نه در كسب و تصرف بلكه در مصرف و آنچه را كه بدست مىآورد در راه خدا صرف مىكرد. او در زهد و قناعت و در ذخيره سازى براى كمك كارىهاى بزرگ جداً زنى الهى است.
كدام مادر است كه از قوت فرزندان، حتى با توافق و رضاى آنها حاضر باشد بكاهد تا در راه خدا صرف فقيران كند. و كدام زن است كه درد گرسنگى را تحمل كند و ديگران را دريابد؟ چنين شرايط و اوضاع را بايد در خانه افرادى چون فاطمه (عليهالسلام
) و على (عليهالسلام
) جستجو كرد على (عليهالسلام
) از محل غنائم جنگى گردنبندى براى فاطمه (عليهالسلام
) تهيه كرد. رسول خدا (ص) آن را ديد و فرمود: فاطمه جان! آيا راضى مىشوى كه مردم بگويند دختر پيامبر چون دختر پادشاهان و جبابره لباس مىپوشد و زينت مىكند؟ فاطمه (عليهالسلام
) مطلب را دريافت، آن را فروخت و از محل آن بندهاى را آزاد كرد.
و نيز شنيديد كه عروس بود و به خانه شوهر مىرفت، در بين راه به گدائى برخورد، همان جا در ميان ديوارى از زنان، پيراهن را از تن به در آورد و به فقير داد و خود با جامه كهنه به حجله عروسى رفت و كدام زن است كه چنين كند. جامه بهتر را به فقير مىدهد تا مصداق اين آيه قرآن قرار گيرد.(
لن تنالو البر حتى تنفقوا مما تحبون
)
.
وضع لباس و بستر او
سلمان بر او وارد مىشود، چادر وصلهدارش را مىبيند و تعجب مىكند. فاطمه (عليهالسلام
) تعجب سلمان را به پدر گزارش مىدهد و مىگويد يا رسول الله (ص) ان سلمان تعجب من لباسى - فوالذى بعثك بالحق - مالى و لعلى منذ خمس سنة الا مسك كبش تعلف عليها بالنهار بعيرنا - و اذا كان الليل افترشناه
.
اى رسول خدا (ص)سلمان از لباسم تعجب كرد - قسم به كسى كه ترا بر حق مبعوث كرد براى من وعلى (عليهالسلام
) كه پنج سال ازدواج كردهايم جز پوست گوسفندى كه روزها شتر ما بر آن غذا مىخورد و شبها آن را فرش بستر خود كنيم چيزى نداريم.
آنها حتى وسيله خوبى براى خواب و استراحت نداشتند. على (عليهالسلام
) فرمايد: پيامبر بر ما وارد شد، و ما روكشى داشتيم كه وقتى آن را درازا بر سر مىكشيديم پهلوىمان بيرون مىماند و وقتى از عرض بر خود مىكشيديم پاها و سرهاى ما بيرون مىماند - فاتى النبى (ص) و علينا قطيفة، اذا البسناها طولا خرجت منها جنوبنا - و اذا لبسناها عرضاً خرجت منها اقدامنا و رؤوسنا
.
غنيمتهاى جنگى على (عليهالسلام
) مختصر گشايشى در كارها پديد آورده بود اما وضع مردم چنان نبود كه بخود واگذار شوند. فاطمه (عليهالسلام
) و على (عليهالسلام
) براى اينكه در سفره مردم نانى باشد از نان خود مىگذاشتند و اين كار نه براى ابراز قدردانى مردم از آنان بود كه آنها آن را در راه خدا و براى محبت به او انجام مىدادند.
انس و صفا
اين زندگى سرد ناشى از فقر و محروميت را انس و صفاى زوجين گرم مىكرد. آنان با همدلى و همرازى، با هدفدارى و هماهنگى زندگى را رونق و صفائى مىبخشيدند. على (عليهالسلام
) خوشحال بود كه همسرى فهميده، با صفا و درد آشنا دارد همسرى كه متوجه شرايط زمانى است و على (ع) را نيكو درك مىكند. فاطمه (عليهالسلام
) هم خرسند است كه مردى الهى دارد مردى كه عمرش را در راه خدا صرف كرده و از خواب و راحت خود كم مىگذارد تا خداى را از خود راضى سازد.
بدين سان زوجين براى يكديگر و در ديد هم نعمتى بحساب مىآمدند و در طريق رشد و تعالى هم مىكوشيدند اصولاً آنچه كه زندگى را شيرين مىسازد زرق و برق و وسايل و ابزار و امكانات و حتى خور و خوراك نيست كه نقش وحدت و هماهنگى در اين راه از همه چيز بيشتر است. اصل بر اين است كه زوجين زبان يكديگر را درك كنند و از لاك خود به نفع همسر بيرون آيند. و نيز مراقبت كنند كه دل يكديگر را نشكنند كه دل مؤمن مهبط عنايت و لطف خداوندى است.
از علل نكبت بارى زندگى در برخى از خانوادهها اين است كه مرد و زن دو دنياى كاملاً از هم جدا و متفاوتند در لاك خويشند و زبان هم را نمىفهمند. اگر منافع و لذاتى باشد آن را تنها براى خود مىطلبند نه همسر و در اين صورت است كه زندگى رنگ و هوائى نامطلوب پيدا مىكند.
تجملى هدفدار
فاطمه (عليهالسلام
) هم چون زنان اشراف در جاهليت نبود كه خود را در وسايل آرايش آن روز غوطهور سازد و يا هر روز برنگى در آيد و در اجتماع خود را عرضه نمايد - شأن فاطمه (عليهالسلام
) از اين بسى بالاتر بود. اما آنچنان هم نبود كه نسبت به اينگونه مسائل بىتفاوت باشد.
او تجملى پائينتر از حد متوسط و آرايشى هم در همان سطح داشت و اين براى دل على، و هم براى اينكه درسى براى زنان در برابر همسر باشد. در روايتى آمده است كه در سال دهم هجرى على (عليهالسلام
) از يمن برگشت تا در مكه به رسول خدا (ص) ملحق شود. بر فاطمه (عليهالسلام
) وارد شد و او را آرايش كرده يافت. فاطمه (عليهالسلام
) لباسى رنگى پوشيده و براى على (عليهالسلام
) خود را خوشبو كرده بود.
و اين امر نشان مىدهدكه اينگونه اقدام در اسلام، براى همسر نه تنها زشت نيست بلكه ممدوح است ولى بايد حساب همه چيز را جداگانه داشت و هيچ چيز را با ديگرى مخلوط نبايد كرد. در طريق هدفدارى يكى هم اين بعد زندگى است كه زن و مرد خود را طبق فرمان خدا براى يكديگر بيارايند و چشم دل هم را در آنچه به حيات مردانه يا زنانه است برسانند.
توجه به حيات جاودانه
فاطمه (عليهالسلام
) از معدود زنانى است كه هرگز اسير زرق و برق دنيا نشد و زيبايهاى آن او را نفريفت و هوسهاى ناموزون در درون او پديد نياورد. دنيا براى او بزرگترين مقصد و منتهى نيست، بلكه وسيله و مزرعهاى است براى سعادت آخرت. در دعاى او اين جمله را مىبنيم كه فرمود: اللهم لا تجعل الدنيا اكبر همّى و لا مبلغ علمى
- يعنى خداوندا دنيا را بزرگترين هم و مقصدم قرار مده...
و هم دردعائى ديگر فرمايد خداوندا مرا تا آنگاه زنده بدار كه زندگى براى من مفيد و خير آور باشد و مرگ مرا زمانى مقدر فرما كه در آن زمان مردن براى من بهتر باشد. اللهم احينى ما عملت الحيوة خيراً و توفنى اذا كانت الوفاه خيراً لى
.
در همه مناجاتهايش و سخنانش توجه به دين و دنيا و معاد دارد و باز هم در جملهاى ديگر از دعاى خود فرمايد: اللهم اصلح لى دينى الّذى هو عصمة امرى و دنياى اللّذى فيها معاشى و اصلح لى آخرتى اللتى فيها معادى و اجعل الحيوة زيادة لى فى كل خير.
در درخواستهاى خود فرمايد: اى كسى كه هر روز نزد او جديد است و هر رزق و روزى در نزد او آماده، تو آن خداى دائمى كه روزگار كهنه و فرسودهات نسازد...
خدايا بر كار من پرده بپوشان و مادام كه زندهام مرا در عافيت (دين و دنيا) بدار - مرا بيامرز و بر من رحمت آور. (يا من كل يوم عنده جديد و كل رزق عنده عتيد انت الدائم اللذى لا تبليك الازمان...اللهم و استرنى و عافنى ابداً ما ابقيتنى و اغفرلى و ارحمنى...
سلام بر فاطمه (عليهالسلام
)
آرى، فاطمه (عليهالسلام
) اين چنين بود كه فقدانش براى على (عليهالسلام
) و هم براى بشريت اشك و آه و ناله آورد. على (عليهالسلام
) آن مردى كه خورشيد گريهاش را نديده بود و در ميدان نبرد در برابر دريائى از دشمن هرگز نلرزيده بود، از شنيدن خبر مرگش لرزيد و در كنار جسدش و قبرش گريست.
سلام بر تو اى فاطمه (عليهالسلام
) كه وارث پاكان و نيكانى، سلام بر چهره خاك آلودت، سلام بر سجاده اشك آلودت سلام بر گوهرهاى غلطان چشمان تو كه از خوف و خشيت الهى فرو مىريخت، سلام بر دستهاى زخمين و پينه بستهات سلام بر پيشانى به خاك عبادت آغشتهتو، سلام بر صبورى و شكيبائيت.