در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)0%

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده: دكتر على قائمى
گروه:

مشاهدات: 25041
دانلود: 3769

توضیحات:

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25041 / دانلود: 3769
اندازه اندازه اندازه
در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده:
فارسی

فصل 3: تعصب شكنى‏ها

مقدمه

زندگى فاطمه (عليه‌السلام ) زندگى با بركتى بود، زيرا وقايع و جرياناتى در مسير زندگى او پديد آمدند كه موضعگيرى فاطمه (عليه‌السلام ) در آنها و هم تأييد و يا طرد و رد آن واقعه سبب شده‏اند كه تكليف مردم با استفاده از سنت روشن باشد. شك نيست كه آيات قرآن حقايق دينى را در اختيار مى‏گذارند ولى سنت بُعد عملى و اجرائى آيات را نشان مى‏دهد و پرده از روى ابهام بر مى‏دارد.

از بركات وجودى فاطمه (عليه‌السلام ) يكى اين است كه بسيارى از تعصب‏هاى جاهليت كه در جامعه مسلمين رواج داشتند در سايه مواضع او و گاهى هم مواضع پدر درباره او از ميان برداشته شده‏اند. عملكرد رسول خدا (ص) درباره فاطمه (عليه‌السلام ) بگونه‏اى بود كه مسلمين در مى‏يافتند در رابطه با فلان مسأله چگونه موضع بگيرند - و يا عمل فاطمه (عليه‌السلام ) در شرايطى معين سند و حجتى شد براى جامعه امروز كه بدانند در هر مورد خاص چگونه بايد عمل كنند. بدين سان تأثير فاطمه (عليه‌السلام ) در تاريخ اسلام از جهات متعددى فوق‏العاده به حساب مى‏آيد و كار و برنامه‏اش سبب زنده ماندن بسيارى از تعاليم اسلامى شد.

فاطمه (عليه‌السلام ) بعنوان كوثر

فاطمه (عليه‌السلام ) خير كثير است و مصداق آيه شريفه( انا اعطيناك الكوثر ) .(24) ولادت او هم درس‏آموز بود و هم مايه بركت. در عصرى بدنيا آمد كه مردم، زن بودن و دختر بدنيا آمدن را ننگ مى‏دانستند. در فرهنگ سنتى آن روز ياد تولد دختران دلها را به هراس مى‏افكند و عدم ولادت پسرى در خانواده كافى بود كه آن را محكوم به فنا بشناسند و او در چنين شرايطى بدنيا آمد.

ولادت او سببى شد كه بار سنت‏ها و عادت غلط درهم بشكند و تعصب‏هاى متعفن ضد انسانى از ميان برداشته شود. موضعگيرى پيامبر در ولادتش درسى است براى همه انسانها كه بدانند دختر هم موجودى انسانى و گرانقدر و وجودش مايه خير و روشنائى محفل خانواده است.

و نيز پيامبر با اتخاذ موضع نيكو در رابطه با فاطمه (عليه‌السلام ) عملاً به مردم نشان داد كه دختر هم مى‏تواند بمانند پسر در محيط خانه عامل نشاط و شادابى باشد، موجب احساس كمال والدين باشد، خير آفرين باشد آن هم واجد خير كثير، و حتى دختر مى‏تواند ولايت و امامت را تداوم بخشد. و مى‏دانم فاطمه (عليه‌السلام ) وارث همه پيامبران و بلكه رابطى بين دو امر مهم رسالت و نبوت است.

تعصب شكنى فاطمه (عليه‌السلام )

پيامبر در آن جو بحرانى و در عين تحمل آن مصائب كمرشكن ولادت او را به فال نيك گرفت و او را به گلى تشبيه كرد كه استشمام آن وجود جان را معطر مى‏سازد (ريحانه اشمها). چه بسيارند برنامه‏هائى كه توسط رسول خدا (ص) درباره فاطمه (عليه‌السلام ) پياده شدند و امروز بعنوان حجتى براى زنان مطرح است. فاطمه (عليه‌السلام ) از ديدى ام الزمان است در شرايط خاصى از زمان پديد آمد كه براى تعصب شكنى بسيار مناسب بود.

رفتار پيامبر با فاطمه (عليه‌السلام ) درس است و حكايت از تعصب شكنى او دارد. اينكه پيامبر (ص) دست دختر كوچكش را مى‏بوسد خود يك نوع تعصب شكنى است و ضربه‏اى است بر پيكر افكار پوسيده مردم آن روزگار كه زن و دختر را داخل آدم بحساب نمى‏آوردند و حتى اين ضرب‏المثل بصورت شعر وجود دارد كه بهترين داماد براى آدمى قبر است.

رسول خدا (ص) با موضعگيرى خاص خود درباره دختر خويش به انسانها آموخت كه راجع به دختران چگونه تلقى داشته باشند و درباره زن و ارزش وجودى او چگونه بينديشيد. معنى مواضع او خطابى به مردان است كه از كبر وافاده خود بيرون آئيد و بفهميد كه زن هم در خور مقام دست بوسى است. و هم هم خطابى به زن است كه از حقارت خود بدرآى و ملعبه ديگران مباش.

بابى جديد در زندگى

اما فاطمه (عليه‌السلام ) نيز خود در مشى و روش زندگى خود بابى جديد را آغاز كرد كه منجر به شكستن قالب‏هاى قديمى و پوسيده بود و عملاً نشان داد زن هم مى‏تواند همگام با مردان به پيش رود و به بالاترين مدارج قرب دست يابد. زن نه تنها انسان است بلكه مى‏تواند انسان آفرين و رشد دهنده بزرگترين معجزه آفرينش باشد، و آحاد انساى را در اين پهنه گيتى شحصيت و تجسم بخشد.

ما در اين بحث كوتاه مواردى از تعصب شكنى‏هاى فاطمه (عليه‌السلام ) را با رعايت اختصار مورد بررسى قرار مى‏دهيم:

1- در امر ازدواج:

عصر فاطمه (عليه‌السلام ) را در نظر گيريد، با فاصله بسيار كمى از دوران جاهليت است. درست است كه مردم آن روزگار مسلمان شده‏اند ولى اين نكته علمى را فراموش نكنيد كه براى زدودن فرهنگ سابق يك جامعه گاهى تا چند نسل، زمان لازم است. بدين خاطر در عصر او هنوز تفاخر جاهليت وجود دارد.

نمونه‏اى از اين تفاخر را در خواستگاران فاطمه (عليه‌السلام ) مى‏توانيم بيابيم و از پيش گفته‏ايم كه افرادى چون عثمان، و عبدالرحمن بن عوف، ثروتمندان آن روز دنياى مدينه به خواستگارى فاطمه (عليه‌السلام ) آمدند و حتى از راه تطميع مى‏خواستند. فاطمه (عليه‌السلام ) را در اختيار گيرند.(25)

اما فاطمه (عليه‌السلام ) با انتخاب و اختيار على (عليه‌السلام ) بعنوان همسر، تعصب جاهليت را در ازدواج شكست و به مردم نشان داد كه تفاخر به مال و ثروت تفاخر بى حساب است، اصل در انتخاب همسر كفويت است و مهمترين بُعد كفويت، بعد ايمان و اعتقاد است. او به ازدواج با على (عليه‌السلام ) فقير از نظر مادى، و ثروتمند از نظر ايمان و شرف تن در مى‏دهد و به درخواست آن مالداران و زراندوزان پاسخ رد مى‏دهد.

ليست جهيزيه فاطمه (عليه‌السلام ) و اطاق عروسى و زفاف او، و با جامه كهنه به خانه شوهر رفتن، و به فرش حصير قانع شدن، و از زندگى ملكه‏اى خود صرفنظر كردن راه و حيات عامه مردم را در پيش گرفتن و... بنگريد، همه و همه حكايت از تعصب شكنى فاطمه (عليه‌السلام ) دارد.

2- در مقام زن بودن:

هر چه درباره بينش تحقيرآميز مردم آن روزگار راجع به زن بگوئيم كم گفته‏ايم، مردم جامعه ما نمى‏توانند آن صحنه را تصوير كنند زيرا كه در عصر طلائى زن زندگى مى‏كنند. چگونه مى‏توان بيان كرد كه با زن چون حيوانى معامله مى‏شد؟ و يا او را به گاو آهن مى‏بستند براى شخم زمين و...(26)

تحقيرها و كوچك شمردن‏ها در طول مدت زمان بر اثر تكرار و تدريج بصورتى شد كه زن هم باورش آمده بود چيزى از مردان كمتر دارد و يا پست‏تر از آنهاست.

باورش آمده بود كه مرد صاحب فضيلت است نه زن، مرد مالك است و حق مالكيت دارد نه او، همه ارزش‏هاى اخلاقى در خود شخصيت مرد است نه زن.

هم چنين برخى از مكاتب و مذاهب، زن را عاملى براى فساد مى‏شناختند و او را عمله و كارگر (شيطان) بحساب مى‏آوردند و كار بجائى رسيد كه بسيارى از زنان نيز از اين فكر حمايت كرده و شخصيت خود را در برابر هم تضعيف و همديگر را تحقير مى‏كردند.

نقش فاطمه (عليه‌السلام ) در حيات او اين بود كه زن را داراى لياقتى معرفى كردكه مسؤوليت عظيم فرزند دارى و حمل امانت الهى در اختيار اوست. و هم عملاً نشان مى‏دهد كه خداوند عمل هيچ عاملى را از مرد وزن از ميان نمى‏برد، چه زن باشد و چه مرد(27) ، هر كس عملى درست و به صورت انجام دهد، در خور حيات طيبه است.(28)

او دختر رسول خدا (ص) بود و بعنوان اسوه و سيده نساء معرفى شد، زنى شد كه رسول خدا (ص) درباره‏اش فرموده بود اگر على (عليه‌السلام ) نبود براى فاطمه (عليه‌السلام ) كفو و همتائى نبود. و هم رسول خدا (ص) كوشيد آن ديد نفرت‏انگيز را درباره زنان از ميان بردارد و دوستى زن را از اخلاق انبياء معرفى فرمايد (من اخلاق الانبياء حب النساء(29) ).

3- در حضور اجتماعى:

كار فاطمه (عليه‌السلام ) از آن بابت مهم است كه نه تنها از احساس حقارت‏ها كار را به احساس سرافرازى كشاند. بلكه وارد عرصه حيات سياسى شد و در جامعه بشرى بعنوان وجودى مستقل به عرض حال و بيان شرايط و مواضع پرداخت و تا آن روزگار زنان را حق حضور در جامعه و اظهار نظر نبود.

فاطمه (عليه‌السلام ) آن سنت را شكست و نشان داد در مورادى كه ضرورت اجتماعى ايجاد كند، با حفظ شرايط و ضوابط مذهبى مى‏توان از خانه بيرون آمد، و حتى وارد عرصه كارزار شد، و به زخم بندى و پرستارى مجروحان پرداخت.

يا در عرصه سياسى اگر حق فراموش شد و مردم در مسير انحراف قرار گرفتند او وظيفه دارد از حق دفاع و مردم را به وظايف آشنا كند و يا اگر ولى امر مسلمين را از حق او دور داشتند او وظيفه دارد به دفاع از مقام ولايت بپردازد و در اين كار مرد و زن نداردو فاطمه (عليه‌السلام ) اين راه و رسم را بنيان نهاد و نخستين زنى است كه از مقام رسالت و امامت دفاع كرده وتا سرحد مرگ به پيش رفته است.

4- در احقاق حق:

از تعصب شكنى‏هاى فاطمه (عليه‌السلام ) اقدام او در زمينه احقاق حق است. حق عزيز است و براى احقاق آن مى‏ارزد كه آدمى تن به دشوارى‏هائى بدهد و در پاى آن تا سر حد جان بايستند. و اين مسأله‏اى است كه فاطمه (عليه‌السلام ) در راه آن تلاش بسيار داشت.

به هنگامى كه حق كسى مغصوب بماند وظيفه ايستادگى در برابر آن است و اين مسأله مرد و زن ندارد. زيرا در بينش قرآنى مردان در آنچه كه مالك هستند.

نصيب و بهره‏اى دارند و زنان نيز از مكتسبات خود حق و بهره‏اى دارند و دفاع از حق، حتى حق مالى بر افراد واجب است و ارزش اين دفاع براى احقاق حق بميزانى است كه رسول خدا (ص) فرمود آنكس كه براى دفاع از مالش كشته شود شهيد است: من قتل دون ماله فهو شهيد.(30)

اين مسأله درباره مردان در عصر رسول خدا (ص) وجود داشت اما درباره زنان چنين امرى مصداق خارجى پيدا نمى‏كرد زيرا نه زن را داخل آدم حساب مى‏كردند و نه او را صاحب ملك و مالى مى‏شناختند و شنيديد كه حتى زن خود بحساب مال وارث بحساب مى‏آمد كه پس از مرگ فردى در اختيار وارث او قرار مى‏گرفت.

فاطمه (عليه‌السلام ) زنى است كه برخلاف راه و رسم معهود براى احقاق حقش در امرفدك مى‏ايستد، طرح دعوا مى‏كند و خليفه وقت را به استيضاح مى‏كشاند و بر اين اساس سنت‏هاى ديرين جاهليت را درهم مى‏شكند. اگر فاطمه (عليه‌السلام ) براى احقاق حق خود قيام نمى‏كرد، انديشه مسموع نبودن سخن زن كه درآن روزگار وجود داشت قوت مى‏گرفت و براى هميشه در جامعه باقى مى‏ماند. و در آن صورت گمان اين مى‏شد كه زن هرگز نبايد حركتى بكند اگر چه مال او را ببرند ويا حق او را غصب كنند.

5- ايراد خطبه:

روزگار و شأن زن در آن روزگار كى اجازه مى‏داد كه براى او حقى و شأنى قائل باشند و اجازه‏اش دهند كه حق داشته باشد حرف خود را بزند و از شخصيت خود و يا مقام ولايت و حكومت دفاعى داشته باشد و اين مسأله‏اى است كه فاطمه (عليه‌السلام ) آن را در اسلام طرح كرد و پس از آن رعايت آن توسط ديگران هم انجام گرفت.

فاطمه (عليه‌السلام ) پس از وفات پيامبر به ضرورتى كه براى حفظ اسلام و جلوگيرى از انحراف مسلمين تشخيص داده بود، دردمند وناراحت در حاليكه كاملاً پوشيده و مستور و توسط گروهى از زنان بنى هاشم احاطه شده بود وارد مسجد شد، پرده‏اى آويخته‏اند و او دور از چشم نامحرم به ايراد خطابه و احقاق حق پرداخت.

خطبه‏اى در كمال فصاحت و بلاغت ايراد كرد و پس از حمد و ثناى خدا، و ذكر رمز و راز و وظايف رسالت پدر از بدعهد ى مردم و مظلوميت و مغصوبيت خود سخن گفت و درد و راه درمان‏ها را بر شمرد و به مردم هشدار داد كه سكوت شان خلاف رأى و مصلحت اسلام، و عملكرد خليفه در غصب فدك وضع ارث خلاف متن قرآن است. حق را گفت،و از احتجاج و استدلال و برهان چيزى فرو گذار نكرد، تا حق كشى سنت نشود و متن اسلامى تحت‏الشعاع عملكرد افراد مغرض و يا بيخبر از اسلام قرار نگيرد.

و اگر از فاطمه (عليه‌السلام ) چيزى باقى نمانده بود جز همين يك خطبه، باز هم به تنهائى اين كفايت راداشت كه او را زنى سرآمد معرفى كند و در فصاحت و بلاغت او را چون پيامبر و على در سطح عالى و ارجمند قرار دهد. او در اين راه شجاعانه به پيش رفت و از چيزى نهراسيد و صدمه‏ها را برخود پذيرا شد و حتى با آگاهى از عاقبت آن بدان تن در داد و اين يك تعصب شكنى مهم و بجا بود (و البته با حفظ شرايط اسلامى انجام شد نه به هر بهانه‏اى بى‏اساس).

6- در حركت و مبارزه:

فاطمه (عليه‌السلام ) در آن جو و شرايط نامناسب كه زنان را به هيچ مى‏انگاشتند راهى را در پيش گرفت كه در انحصار مردان بحساب مى‏آمد و آن راه مبارزه و درگيرى عليه خصم قرآن و اسلام بود و فاطمه (عليه‌السلام ) از اين ديد زنى مجاهد و پر كوش مى‏توان بحساب آورد.

در آن روزهاى اوليه درگيرى با كفر و در آن ايام آتش وخون، او مجاهدى راستين بود و در مبارزات مخفى با پدر همراهى و در آن نقشى مهم داشت. در عرصه حيات صدر اسلام حضور كامل او را مى‏بينيم وبعدها هم در عصر شعله‏ور شدن آتش جنگ در سال‏هاى اول هجرت تا فتح مكه، در عصر رزم و جهاد على (عليه‌السلام ) در جبهه با اينكه خطر مرگ با او جداً نزديك بود هرگز دست و پاگيرهاى براى او نبود، بلكه خوشحال و سرافراز بود كه شوهرى مجاهد و مدافع اسلام دارد، شمشير خونين على را او مى‏شست، زخم‏هاى او را فاطمه (عليه‌السلام ) مرهم مى‏نهاد، لباس خونين على را او مى‏شست، لباس خونين على را او تطهير مى‏كرد و بالاخره با دلگرمى‏هاى خود، على در مبارزه با خصم قوى‏تر مى‏ساخت.

او بمانند شوهر در مبارزه با مستكبران،مسرفان و گردنگشان است، سنگردار است و پيشتاز، فريادگر تاريخ است عليه نابسامانى‏ها، نا امنى‏ها و ناحقى‏ها، و در اين همرزمى روشن بين است و بردبار، با هدف مقاوم و در طريق مقصد خويش مى‏ايستد و تا پاى جان به پيش مى‏رود و اين مبارزه بخاطر مكتب از سوى فاطمه (عليه‌السلام ) درسى عظيم است براى همه آنها كه مى‏خواهند در وادى عشق حق گام بردارند.

7- در شكستن تعصب زنانه:

اين كار و اقدام فاطمه (عليه‌السلام ) هم شگفت‏آور است. او زن است و بمانند ديگر زنان در رابطه با همسر بايد حساسيت داشته باشد. مى‏دانيم از ويژگى‏هاى زنان در رابطه با همسر خود انحصارطلبى است آنها مى‏خواهند كه شوهرشان صرفاً از آن آنها و حتى در ملكيت آنان باشد اگر داستان ازدواج مجددى براى همسرشان پس از مرگ آنها هم مطرح گردد شنيدن آن براى بسيارى از آنها قابل تحمل نيست.

فاطمه (عليه‌السلام ) هم بخاطر زن بودن بايد اينچنين فكر كند، امام مسأله تعقل او بسى‏فراتر از اين حد و مرز است مى‏داند كه خداوند براى هر خلقى و پديداى شرايط و ضوابطى معين كرده كه تخلف از آن براى آدمى غير قابل امكان است. صفت عمده، غريزه خواهندگى و طلب است. و كسى را نمى‏توان از اين طلب دور و معاف داشت، و اين خاص مرد يا زن نيست و جنسيت نمى‏شناسد. اما واداشتن همه افراد كه اينگونه بينديشند كارى آسان نيست.

فاطمه (عليه‌السلام ) بانوئى اهل عقل و اداراك است، تعصب دارد ولى نه حسودانه و كوركورانه زيرا او بفرموده رسول خدا (ص) معتقد است اگر بناست تعصبى مطرح باشد بايد آن را در مكارم اخلاق بكار گيرد.(31) فاطمهعليها‌السلام مى‏داند كه على مرد كار است، مرد رزم و جهاد است، مرد بيرون است. پس از فوت او نياز به همسرى دارد كه هم خانه را سرو سامان دهد و هم فرزندان را اداره كند.

بدين خاطر از وصاياى فاطمه (عليه‌السلام ) يكى اين مسأله است پس از مرگ من، امامه (خواهر زاده او) را بعقد خود درآورد زيرا مردان را از زن گرفتن براى اداره كانون چاره‏اى نيست و او براى فزرندان من مثل من است(32) و اين جرأتى است اخلاقى كه تنها در فاطمه (عليه‌السلام ) ملاحظه مى‏شود و نوعى شكستن تعصب زنانه است توسط يك زن، اما زنى معصومه.