فصل 1: مشى سياسى
مقدمه
اسلام دينى است كه ما را به موضعگيرى مثبت در رابطه با جهان و واقعيتهاى آن دعوت مىكند و از ما مىخواهد در رابطه با حوادث و جريانات بىتفاوت نباشيم. حركتها و وقايعى كه در حيات بشر پديد مىآيند هر كدام بنحوى در سرگذشت ما و بشريت مؤثرند و طبعاً طرز برخورد با آن وقايع بايد مسؤولانه باشد. و اصولاً از طرق ارزيابى شخصيت انسان و شناخت اين مسأله كه چه كسانى صاحب قدرت و ارزشند يكى اين طريقه است كه درباره مواضع او در رابطه با پديدهها به ارزيابى بنشينيم.
براساس اين معيار مىتوان فاطمه (عليهالسلام
) و همسرش را از پيشروان حركت اسلامى دانست و از نخستين و مهمترين افرادى كه براى حفظ و تداوم حركت اسلامى قد برافراشتند. و در راه مبارزه و جهاد خود تا سرحد از دست دادن جان به پيش رفتند. آنها در دورانى از حيات اسلامى مىزيستند كه دوره بحران، دوران حساسيت و دوران آماده باش لشكر اسلامى بود. بدين سان راجع به وقايع و حوادث حساسيت بيشترى لازم بود. و اينكه فاطمه (عليهالسلام
) در عين داشتن قلبى مهربان، دست و بدنى در حال كار و تلاش، با تنى خسته و انديشه و جسمى مشغول به اطاعت چون سياستمدارى قهرمان در صحنه ظاهر مىشود و عرض وجود مىكند به خاطر وجود آن شرايط خاص و بحرانى است.
حيات سياسى فاطمه (عليهالسلام
)
اگر سياسيت را به معنى نوع برخورد و روابط متقابل بين مردم و هيئت زمامدار بحساب آوريم همه انسانها بايد افرادى سياستمدار باشند و در اين رابطه جنسيت مطرح نيست. فاطمه (عليهالسلام
) دختر پيامبر سزاوارترين افراد براى مشاركت سياسى و حضور در صحنه سياست است.
او با اينكه بدنى خسته ناشى از كار روزانه و رسيدگى به امور خانه و سرپرستى چند كودك خردسال دارد، و با اينكه اشتغالات اجتماعى متعددى او را به خود مشغول مىدارند خود را از سياست دور نمىدارد و هم چون سياستمدارى قهرمان در صحنه زندگى و حتى مبارزه حاضر مىشود و سعى دارد گره كورى را باز نمايد. او زندگى سياسى و آشنائى با الفباى آن را از همان دوران خردسالى و از سنين - 5- 6 سالگى آغاز كرد. زيرا او همه گاه بهمراه پدر و حاضر و شريك در درگيرىهاى پدر با مردم نابكار بود و دوران سخت قبل از هجرت را با همه دشوارىها و مصائب آن گذراند.
آن روز كه ازدواج كرد و زندگى مشترك خود را آغاز نمود بازهم در جريان زندگى اجتماعى همگام با على (عليهالسلام
) به پيش مىرفت و سنگر به سنگر با او همراهى مىكرد. و پس از وفات پيامبر فصلى جديد از زندگى را آغاز كرد كه در آن براى تحكيم پايههاى انقلاب حتى دست به احقاق حق و مبارزه گشود و در جريان سياسى عظيمى حضور يافت كه در آن براساس توطئهاى على، آن رادمرد جهان بشريت را از صحنه سياست بيرون رانده بودند.
فاطمه (عليهالسلام
) كارى به اين نداشت كه پدرش رسول خدا (ص) سرگرم انجام مهمترين وظايف و مسؤوليتهاى خويش است و يا شوهرش پيشواى راستين امت و مردى مجاهد و جنگجوست خود را زنى مسلمان مىدانست كه بايد به وظايف خويش آشنا بوده و تكليف و وظيفه شرعيش را شخصاً عمل كند. بدين خاطر در روزهاى آتش و خون و شكنجه پس از وفات پيامبر، و در روزهائى كه سياست روز آتش زدن به در خانه و بيعت خواهى از روى زور و اعمال قدرت بود، قد علم كرد تا تكليف دينى و سياسى خود را نيكو به انجام رساند.
در مشى سياسى او
مشى سياسى فاطمه (عليهالسلام
) مشى اعتراض، بى اعتنائى، عدم تأييد دستگاه رهبرى، مشى به محاكمه و استيضاح كشاندن رهبر و خليفه موجود امت، مشى مظلوميت و سرانجام كه فرياد به جائى نرسد گريستن است، آن هم نه براى عقده دل خالى كردن بلكه براى بيدار كردن و هشيار ساختن اذهان به سوئى كه در آنجا حقى را زنده دفن كردهاند.
مشى سياسى فاطمه (عليهالسلام
) مشيى آگاهانه، توأم با بينش و بصيرت، انديشيده و حساب شده، انتخابى و گزينش شده و مبتنى برايمان و عقيده است، هدف آن سعادت انسانها و نجات از بردگىها و ذلتها، و تضمين و فراهم آوردن مبادى ارزشهاى معقول در جامعه است. او مىخواهد جامعهاى بسازد كه در آن انسانها زندگى كنند نه چند بره تسليم و بى رأى و بى محتوا.
و آنچه در اين راه از شأن و سياست او بدور است حيلهگرى، فريبكارى، وعدههاى تو خالى در دل، تحميق در استحمار مردم، گندم نماى جو فروش بودن است. اين سره و خالص بودن بدان خاطر است كه سياست فاطمه (عليهالسلام
) از اسلام مايه مىگيرد و در اسلام حيله و نيرنگ نيست، بر سر مردم كلاه گذاردن نيست، با خلق خدا حُقه بازى كردن وجود ندارد، بايد راست و مستقيم به پيش رفت چه مردم بپذيرند و چه نپذيرند. سياست نان را به نرخ روز خوردن سياست نامردمى است و شأن اسلام ازآن پاك و مطهر است.
او در اين سياست كه الهى است راست و با استقامت به پيش مىرود و در آن باكى از كتك خوردن، بدن خود را به رنج افكندن ندارد. او درس جرأت وشهامت را از پدر خود گرفته و در مكتب و خانه على (عليهالسلام
) و در سايه همگامى با او آن را تقويت نموده است. براى او هدف الهى مهم است و در دفاع از هدف بايد ايستاد. ما در تاريخ اسلام و حتى بشريت زنى را سراغ نداريم كه در راه هدف الهى و انديشيده وآيندهنگر خود تا بدين ميزان به پيش رفته باشد و مصداق آيه(
فاستقم كما مرت
)
كه درباره پيامبر نازل شده است، باشد.
آيندهنگرى او
او در سياستى كه در پيش گرفته، با چشم باز به پيش مىرود، آينده را چنان مىبيند كه گوئى اينك در پيش روى او حاضر است و جمع بندى از گذشته را چنان در پيش رو دارد كه گوئى قدم به قدم در طول بروز و ظهور حوادث گذشته حضور داشته است مشى خاص او در سياست مبتنى بر آگاهى و شناخت دقيق از اسلام و از روح زمان است و اين خود سازنده روشى نو براى اقدام فاطمه (عليهالسلام
) است. يك نمونه از پيش بينى وآيندهنگرى او را از زبان ابن ابى الحديد ذكر كنيم:
او در مورد ترك مردم از خلافت على (عليهالسلام
) آنها را مورد سرزنش قرار داد و چنين فرمود: اكنون آماده حوادث ناگوار باشد و منتظر شمشيرهاى برنده و هرج و مرج دائم و ديكتاتورى ستمكاران باشند، بيتالمال شما را غارت خواهند كرد و منافع شما را به جيب خود خواهند ريخت...
و خواننده گرامى خوب توجه دارد كه چگونه اين پيش بينىها به وقوع پيوست و چگونه آنچه را كه فاطمه (عليهالسلام
) در اين زمينه عرضه داشته بود براى مردم پيش آمد - آن هم نه در قرون بعد بلكه در فاصلهاى اندك و كمتر از 20 - 15 سال.
آرى او حتى در بستر بيمارى وضع آينده را پيش بينى كرد و به زنان فرمود كه چه آيندهاى در انتظار مردان آنهاست و آينده تاريك مسلمين را مىنگريست. و هم او مىدانست امروز حق او را بردند، و على (عليهالسلام
) را خانه نشين كردند و فردا نوبت حسن و حسين، و روز بعد و على الاسلام السلام است.
جلوهاى مشى او
مشى فاطمه (عليهالسلام
) را مىتوان در چهرههاى گوناگون و متعددى ملاحظه كرد كه با تكيه بر خطوط كلى انديشه فاطمه (عليهالسلام
) آنها را مورد عنايت قرار مىدهيم.
1- مشى اعلام حق:
از خطوط كلى سياست فاطمه (عليهالسلام
) اين است كه چون رسولى قصد اعلام حق را دارد و مىخواهد به ديگران برساند آنچه كه در پيش گرفتهاند چگونه است؟ آيا به صواب است يا ناصواب؟ او در مسأله فدك بيش از آنكه به جنبه مالى و اقتصادى آن توجه داشته باشد به جنبه حقانيت مسأله عنايت مىكند.
او مىخواهد بگويد فدك حق من است و اين حق بايد رعايت گردد. او مىخواهد با غصب حق مبارزه كند و حرمت اموال مسلمين حفظ بماند. البته او به اين نكته آگاه است كه مسأله فدك به يك معنى غصب ولايت مطلقه است و دشمن به همين ديد و نظر آن را از فاطمه (عليهالسلام
) باز داشته بود. مىخواستند على (عليهالسلام
) و فاطمه (عليهالسلام
) از نظر اقتصادى به زانو در آيند و در آن صورت تيغى بران در دست نداشته باشند.
فاطمه (عليهالسلام
) اعلام حق مىكند و دستگاه حاكمه را از سوء اعمال بر حذر مىدارد. با روشنگرى خود و ذكر آيات مربوط به ارث سعى دارد به آنان تفهيم كند كه خلاف قرآن عمل كردهاند و كسى كه اين چنين باشد در خور حاكم اسلامى شدن نيست...
2- مشى صراحت لهجه:
فاطمه (عليهالسلام
) در مشى سياسى صريح اللهجه است، مطلب خود را بدون پرده با مردم در ميان مىگذارد و سعى دارد به مردم تفهيم كند در چه شرايطى هستند. و يا اگر بنابود عيب و ايرادى را از خلفا بيان كند آن را به صراحت مىگفت و از اين باب حجت را بر مردم و بر آنان تمام مىكرد.
او در بيان مسائل از كسى باك ندارد و از اين امر نگران نيست كه خليفه مسلمين را به استيضاح بكشاند. براى او شخصيت ظاهرى و عنوان مطرح نيست، حاكم هم چون احدى از مسلمانان است، با اين تفاوت كه مسؤوليت او سنگينتر است. آنچه مهم است شايستگى و لياقت است نه نام و عنوان.
او چنان صراحت لهجه دار دكه به ابوبكر گفته بود به خدا قسم من در هر نمازى كه مىخوانم به تو نفرين مىكنم.
و در بيان اين مسله بيمى به خود راه نمىدهد. بدين نظر در حيات فاطمه (عليهالسلام
) و در سخنان او ابهامى وجود ندارد و با گفتار او به گونهاى نيست كه دو پهلو و نامفهوم باشد.
3- مشى احتجاج:
فاطمه (عليهالسلام
) در مشى و روش خود گاهى از شيوه احتجاج استفاده مىكند و از اصحاب و انصار رسول خدا (ص) نظر خواهى مىكند، با آنها از در روشنگر و اعلام نظر وارد مىشود. همين كه فاطمه (عليهالسلام
) در مسجد مىايستد و خطبهاى مىخواند و به آيات قرآن درباره حقانيت خود استفاده مىكند خود احتجاج است.
به ابوبكر مىگويد آيا درست است تو از پدرت ارث ببرى و من از پدر خود ارث نبرم؟ اين چه حكمى است كه مىكنيد مگر قرآن نگفته است سليمان از داود ارث برده است؟ چرا من از ارث محروم باشم؟ يا در داستان غصب حكومت و خلافت على (عليهالسلام
) به احتجاج مىنشيند كه مگر شما حاضر نبودهايد كه رسول خدا (ص) در غدير خم چه گفت و چه كرد؟ اينك چرا ساكت و آرام نشستهايد؟
در احتجاجات او در مواردى از شهود نظر مىخواست، سلمان واباذر و مقداد و عمار را بعنوان شاهد حقانيت خود اعلام مىكرد و آنها نمىتوانستند به اين عده نسبت كذب دهند. آرى، دشمن نقشهاى سياسى براى رياست خود طرح كرد اما احتجاجات فاطمه (عليهالسلام
) و مشى و روش او در سياست، پايههاى وجودى آنها را مىلرزاند.
4- مشى توبيخ:
گاهى فاطمه (عليهالسلام
)در روش سياسى خود افرادى را كه مطلع از قضايا بوده و اينك دم فرو بستهاند به محاكمه مىكشيد، آنان را مورد ملامت و توبيخ خود قرار مىداد. مىپرسيد مگر شماها در فلان قضيه حضور نداشته و مطلع نيستيد؟ اينك چرا دم فرو بستهايد.
در بستر بيمارى خود در برابر جمعى از زنان مهاجر و انصار درباره غصب حق على (عليهالسلام
) آنها را سرزنش و آينده را براىشان پيش بينى كرد تا خبر آن را براى همسران خود بازگويند مضمون بيانات او اين است: و شما را چه مىشود، بخدا قسم بذرى را كشتهايد كه ميوه آن تلخ است، شاخهاى را كاشتهايد كه از آن خون خواهد باريد و روزى رسد كه در آن بيهوده كاران زيان ببينند و در مقابل اين ظلم و غصب خود را به شمشير برنده و مصيبت فوقالعاده بزرگى بشارت دهيد...
همانگونه كه ملاحظه مىشود در تمام بحثها و اظهار نظرها سخن از حق خواهى و غصب حق دارد، از غصب خلافت و آثار شوم آن بحث مىكند هيچگاه از درد و مصيبت خود كه جانش را مىگرفت سخن بميان نمىآورد و اين خود حاكى از عظمت روحى فاطمه (عليهالسلام
) است، خطبه او از اين باب ديدنى و خواندنى است نه يك بار بلكه براى چند بار.
5- مشى بى اعتنائى:
فاطمه (عليهالسلام
) در مشى سياسى خود گاهى روش بىاعتنائى و بحساب نياوردن را در پيش مىگيرد. او دختر پيامبر است، درباره شخصيت و مقام او سخنهاست و مردم بارها و بارها از رسول خدا (ص) درباره او سخنها شنيدهاند و اينكه اگر فاطمه (عليهالسلام
) كسى را مورد اعتنا قرار ندهد شخصيت آن فرد به زير سؤال خواهد رفت.
بدين نظر شيخين براى اينكه افكار عمومى عليه شان تحريك نشود خواستار عيادت فاطمه (عليهالسلام
) مىشدهاند و تقاضاى خود را مكرر در مكرر عرضه داشتهاند ولى فاطمه (عليهالسلام
) آن را نمىپذيرفت و آنها براى تحقق خواسته خود به ناچار از على (عليهالسلام
) وساطت خواستند و على (عليهالسلام
) آن را از فاطمه (عليهالسلام
) درخواست كرد و فاطمه (عليهالسلام
) پذيرفت. و تازه پس از آنكه به عيادت آمدند فاطمه (عليهالسلام
) عملاً از آنها روى برگرداند. و با آنها حرف نزد.
وقايعى كه در ايام پس از وفات رسول الله پديد آمد، همهمهها و سرو صداهائى را كه درزمينه انتخاب خليفه به راه انداخته و بازار تبليغاتى خود را گرم و داغ كرده بودند هيچ در فاطمه (عليهالسلام
) اثر نگذارد، بلكه نسبت به آنها بدگمانتر و بدبينتر شد و سر و صداها را به هيچ و پوچ مىانگاشت و اين در ديده آنان بسى سنگين مىآيد.
6- سياست مات كردن:
فاطمه (عليهالسلام
) در عرصه سياسى بسى عميقتر از آن بود كه از دست زمامداران خود سر ضربه سياسى بخورد و يا آنان با نقشهكشىهاى خود بتوانند او را فريب بدهند و براى خود محملى ببندد. فاطمه (عليهالسلام
) مصداق اين حديث است كه مؤمن زيرك است (المومن كيس، المومن فطن)
.
شيخين براى تبرئه خود از ستمى كه بر فاطمه (عليهالسلام
) رانده بودند بالاخره با وساطت على (عليهالسلام
) به عيادت فاطمه (عليهالسلام
) آمدند. ولى فاطمه (عليهالسلام
) نقشه آنها را نقش بر آب كرد. آنها از گذشته خود تقاضاى بخشش كرده و درخواست نمودند كه فاطمه (عليهالسلام
) رضايت خود را اعلام دارد. فاطمه (عليهالسلام
) فرمود سؤالى دارم، مادام كه جواب نگوئيد با شما حرف نخواهم زد. آنها حاضر به جواب سؤال فاطمه (عليهالسلام
) شدند. فاطمه (عليهالسلام
) فرمود شما را به خداى سوگند مىدهم كه بگوئيد، آيا اين سخن را از رسول خدا (ص) شنيدهايد كه فرمود:
فاطمه (عليهالسلام
) پاره تن من است، آنكس كه فاطمه (عليهالسلام
) را اذيت كند مرا اذيت كرده و آنكس كه مرا اذيت كند خداى را اذيت كرده است - و آنكس كه فاطمه (عليهالسلام
) را پس از مرگم اذيت كند چنان است كه گوئى در زمان حياتم اذيت نموده است و...؟ ابوبكر و عمر بى خبر از سخن بعدى فاطمه (عليهالسلام
) گفتند آرى، اين سخن را از پيامبر شنيديم.
فاطمه (عليهالسلام
) فرمود: خدايا شاهد باش، كه آنها مرا اذيت كرده و آزار رساندند - سپس فرمود بخدا قسم ديگر با شما دو تن سخن نگويم تا اينكه پروردگارم را ملاقات كنم... و بر اين اساس آن دو را در صحنه مات كرد و ابوبكر را به گريه انداخت.
7- مشى برانگيختن:
مشى ديگر او در سياست مشى هشيار كردن، برانگيختن وايجاد حركت در افراد است. مردم آن روزگار چنان مرعوب دستگاه خلافت شده بودند كه بسيارى از اصول و مبانى را از دست دادند، و چنان ساكت و خاموش شدند كه گوئى خاك مرگ بر سر آنها ريختهاند.
فاطمه (عليهالسلام
) تصميم گرفت آنها را بيدار كند و در صورت امكان شرايطى فراهم آورد كه بر پاى خيزند و حركت و نهضت حقى را بوجود آورند. بدين نظر در مسجد خطاب به مردم كه چرا ساكتيد و خاموش مانديد، و اسم برخى از قبايل را ذكر كرد و فرمود اى جوانان قبيلهها شما را چه شد كه حركتى نمىكنيد؟ چرا اجازه
مىدهيد كه احكام قرآن متروك گردد و حق را از بين ببرند؟ چرا اجازه مىدهيد كه بدعتها در دين پاى گيرد؟ و بر اين اساس اصرار داشت لااقل آنان را به اعتراض عليه غاصبان برانگيزاند.
8- مشى مظلومانه:
او مشى مظلومانهاى را در پيش گرفت نه بدان خاطر كه اداى مظلوميت را درآورد. بلكه بدان خاطر كه او جداً مظلوم بود. زيرا او تلاش كرد ولى تلاش او به جائى نرسيد، فرياد مىزد ولى گوش شنوا كم بود و حق خواهىهاكرد ولى به نتيجهاى منجر نشد.
و او سرانجام سياست گريه را در پيش گرفت تا وجدانهاى بيدار متوجه صاحب گريه شوند و از رمز و راز آن بپرسند، شايد كه در اين مسير بيدارى و هشيارى ويژهاى پديد آمد. مىدانيم كه سياست گريه سياست سؤال انگيزى است، سياست افشا كننده رازهاست، سياست اعتراض است، و سياست اعلام نارضائى.
فاطمه (عليهالسلام
) با گريههاى مداوم خود خصم را رسوا كرد، دشمن را به زانو درآورد، مردم را به سؤال واداشت. تا حدى كه دشمن حتى كوشيد محل گريه او را زير نظر گيرد و بنا به رواياتى سايبانى را كه در آنجا، در محل دروازه مدينه داشت از بين برد تا فاطمه (عليهالسلام
) در زير آن پناه نگيرد. كاروانيان، مسافران، عابران، و ديگر اقشار در برابر گريهاش وامى ماندند و كار بجائى رسيد كه پس از مرگ فاطمه (عليهالسلام
) همه مىدانستند او ناراضى و نسبت به آنها خشمگين بود.
9- سياست پس از مرگ:
فاطمه (عليهالسلام
) آن زن سياستمدارى است كه حتى از جنازه و مرگ خود ابزارى سياسى ساخت. دستگاه خلافت حتى از مرگ فاطمه (عليهالسلام
) وحشت داشت و اين وحشت او بى مورد هم نبود. مىترسيد فاطمه (عليهالسلام
) موضعى اتخاذ كند كه بر رسوائى آنها بيفزايد و پيش بينى آنها درست آمد.
اينكه فاطمه (عليهالسلام
) وصيت كرد غسّلنى فى اليل و كفّنى فى اليل وصلَّ علىَّ و دفنى فى اليل و لا تعلن احداً
، مرا شب غسل بده، شب كفن و دفن كن، شب بر جناهام نماز بگذار و احدى را خبر مكن، خود سياستى عظيم است و نفرت عظيم او را به دستگاه حاكمه وقت نشان مىدهد و اين است كه طاغوت را مىلرزاند.
بويژه كه فاطمه (عليهالسلام
) سفارش كرده بود، مگذار آنها كه بر من ستم راندند و حق مرا گرفتند بر من نماز گذارند كه آنها دشمن خدا و رسولند.
و هم اصرار او كه قبرش مخفى بماند خود بيان اين خواسته است كه نشانهاى از مظلوميت ابدى او در جامعه باقى باشد. او مىخواست دشمنان دوست نما معرفى گردند، ابهامها از بعضى اذهان دير فهم زدوده شوند و دريابند كه فاطمه (عليهالسلام
) چگونه مىانديشيد.
حاصل مشى او
مشى سياسى او حاصلى عظيم به بار آورد آنچنان كه مىتوان گفت تحولات جهان اسلام پس ازوفات رسول خدا (ص) اغلب مرهون وجود اوست. آنچه را كه فاطمه (عليهالسلام
) گفته بود در كمتر از ربع قرنى آثار آن آشكار شد و مردم عاقبت ناديده گرفتن حقوق و بىاعتنائى به سرنوشت خود و اسلام را يافتند.
مدافعات فاطمه (عليهالسلام
) در مسجد و بيرون، اظهار نظرها و اعلام رأىهاى او سبب شدند كه تزلزل خاطرى پديد آيد و مردم در يابند كه بر آنها ناحقىهائى پديد آمده و آنچه بر سرشان مىآيد از اسلام نيست و اين خود نعمتى بزرگ بود كه مردم جريانات و مسائل را بچشم اسلام ننگرند.
كار و مشى او درسى است براى همه آنها كه مىخواهند راست قامت و باعزت باشند و البته بايد بدانند كه گاهى ممكن است انسان قربانى استقامت شود. زيرا مبارزه كردن، كتك خوردن را هم در پى دارد. پس بايد هشيارانه و با انديشه پذيرش صدمات به پيش رفت.