فصل 1: خانواده و تربيت او
مقدمه
سخن از فاطمه (عليهالسلام
)است و معرفى او، و البته در محدوده حسب و نسب، ولادت و نامگذارى او بگونهاى اجمالى تا شناختى سطحى از ريشه و تبار او حاصل آيد. اما در همين تلاش مقدماتى نيز ما با دشوارىهائى بشرح ذيل مواجهيم:
1- دشوارى در محدوديت ثبت تاريخى كه بسيارى از اطلاعات لازم از وقايع و جريانات بصورتى مدون وجود ندارند.
2- اختلاف در رأى و نظر مورخان كه برخى از آنها استناد تاريخى را ملاك بحث خود قرار دادهاند گروهى اسنتاد عقلى را. آشفتگى و درهمى اسناد در اين زمينه فوقالعاده است.
3- آميخته بودن شگفتىهاى واقعيت زندگى او، با پارهاى از استبعادهاى فكرى و عقلى كه موجب شد مورخى آن را بكلى ناديده انگارد و اصولاً وارد آن بحثها نگردد.
4- دور ماندن ما از اصل جريانهاى تاريخى بعلت فاصله زمانى بسيار و نفوذ دست تحريف در اسناد و احياناً اعمال غرض برخى از مورخان و برخورد خطى و مسلكى با وقايع.
5- آميختن بسيارى از مسائل و حوادث با تعصبهاى، اغراق گوئىها، و در مواردى هم تخفيفها و كاستنها از شأن و رتبت و موقعيت او، واقعى جلوه دادن امرى را كه شايد هرگز واقع نشده بود و يا اصل مسأله به گونهاى ديگر بوده و مورخ آن را با رنگ مذاق خويش وفق داده است.
در همه حال اين مائيم و آن هم تاريخ. اسنادى در دستند كه تكيهگاه ما جز بدانها نمىتواند باشد. گو اينكه در مواردى با استحسان عقلى مىتوانيم بحقايقى دست يابيم ولى بعلت شگفتىهاى عظيم خلقى و خلقى در فاطمه (عليهالسلام
) و استثنائى بودن شرايط او، همه گاه به آن هم نمىتوان تكيه كرد. و ما در عين چنان دشوارىهاو محدوديتها خواستيم به ترسيم چهرههاى واقعى از شخصيت فاطمه (عليهالسلام
) بپردازيم و طبيعى است كه توفيق ما در اين راه اندك باشد.
پدرش
پدرش محمد مصطفى (ص) خاتم انبياء و آخرين تن از سفراى الهى، عقل كل و هادى سبل است. رمز خلقت است و سمبل آفرينش به بركت او خلقت افلاك است و انجم، و در سايه بعثت او نظام حيات اسلامى و رشد و سعادت بشر.
اينكه رسول خدا (ص) چگونه انسانى بود و در گرو خدمتش چه رشدها و پيشرفتهائى براى بشريت پديد آمدند خود بحثى پر دامنه است كه عرضه آن دفترى جداگانه را مىطلبد و به بحمدالله آثار مكتوب در اين زمينه اندك نيستند. بدين خاطر ما وارد آن بحث نمىشويم و تنها به اين مطلب بسنده مىكنيم كه:
فاطمه (عليهالسلام
) ثمره وجودى پيامبر (ص) و تربيت شده و در دامان او، آن هم در دوران بعثت است. بدين سان هرگونه بحث و سخنى كه در اسلام راجع به تربيت و سازندگى است توسط پيامبر درباره او پياده شده و حق است كه فاطمه (عليهالسلام
) را تربيت يافتهاى مدل و اسوه براى دنياى اسلام بشناسيم و اگر از ما بپرسند كه اسلام در تربيت دختران به كجا مىخواهد برسد پاسخ صريح آن اين است كه مىخواهد چون فاطمه (عليهالسلام
) بپروراند.
مادرش
مادرش خديجه است، زن سرشناس عرب و از متشخصترين آنها، از خاندانى كه اغلب اعضايش متفكر بودند و صاحب مقامات علمى. پدرش مدافع كعبه و مقاومى سرسخت كه نگذاشت حجر الاسود توسط پادشاه يمن از خانه كعبه كنده و ربوده شود، جدش جزء گروه حلف الفضول و مدافع مستضعفان، پسر عمويش ورقه بن نوفل فردى كه در جلسه سرى سران جاهليت بت پرستى را كار لغو و بيهوده كرده بود و با شنيدن جريان وحى و نبوت سر پيامبر را بوسيد و مراتب را به او تبريك گفت و به او عده يارى داد و...
اما خديجه خود زنى است كه از قريش، صاحب مال و ثروت بسيار، در عين جمال معنوى متعدد. شافعى در كتاب خود مىنويسد كانت خديجه اوسط نساء قريش نسباً و اعظمهم شرفا و اكثرهم مالا و كانت تدعى فى الجاهليه، طاهرة.
او از لحاظ نسب در جامعه قريش زنى متوسط و از نظر شرافت بزرگترين آنها و از نطر مال و ثروت در سطح نسبتاً بالائى بود و او را در جاهليت طاهره مىخواندند.
زنى بود، باصفات عالى و پاكيزه كه زكيهاش نيز مىناميدند. پناه زنان و دختران بىپناه بود و ام الايتامش مىخواندند.
زنى بود با گذشت و ايثارگر، ملكهاى بود جليله و على الاطلاق در مكه، كه در سايه علاقه به معنويت، تلاش و كوشش بسيارى در خدمت به مردم داشت و در مسير تجارت و كار، درآمدى بدست آورده و بخشى از آن را در خدمت به محرومان صرف مىكرد.
ازدواج باپيامبر:
پس از مرگ همسر اول (و شايد همسر دوم) بعلت ثروت و شهرت، و هم بعلت پاكدامنى و طهارت خواستگارانى بسيار براى او مىآمدند. ولى او به همه آنها پاسخ منفى مىداد. اما او محمد (ص) را كه بعدها به پيامبرى رسيد امين و راستگو يافته و آثار عظيمى از نجابت و عزت در او سراغ داشت. خود به وسيله پيام رسانى به او پيشنهاد ازدواج داد و تقاضاى همسرى با او را كرد.
و عرضت نفسها على النبى و قالت يابن عم انى رغبت فيك لقرابتك منى، و شرفك من قومك و امانتك عندهم و حسن خلقك و صدق حديثك
خود را بر پيامبر عرضه كرد و گفت اى پسر عم، بخاطر خويشاوندى و نزديكى تو با خود به تو رغبت دارم، و هم بمناسبت برترى شرافت تو و امانت تو در نزد آنان و اخلاق خوش تو و صدق سخن تو خواستار ازدواج تو شدهام.
و اين يك درس است براى همه آنان كه در پى ازدواج و اختيار همسرند. زنان با كمال و فهميده در ازدواج به دنبال ملاك و معيارى مىروند كه زندگى ساز و سعادت آفرين باشد. تنها در پى قد و قامت رشيد، چهره زيبا، و مال و ثروت نيستند كه آن جنبهها در عين اينكه بد نيستند اصالت ندارند. زندگى سعادتمندانه زوجين در سايه شرافت و ايمان است، امانتدارى و پاكى است، حسن خلق و صدق حديث است و ديگر امور بايد تحتالشعاع آن قرار گيرند.
برگزارى ازدواج
ازدواج صورت گرفت، با شكوه و عزتى در خور آنان و اين درست به هنگامى است كه پيامبر جوانى مجرد است و 25 سال از عمرش مىگذرد و خديجه به روايت ابن عباس 28 سال
او و به روايت مشهور 40 سال دارد و زنى بيوه است و البته در آنجا كه مسأله كفويت اعتقادى مطرح باشد مسأله تفاوت سن و بيوگى تحتالشعاع قرار خواهد گرفت.
ازدواج شان ازدواجى موفق بود وا ين دو از وصل هم راضى و دلشاد بودند و تاريخ همانند چنان وصلتى را كه خاطره آفرين باشد سراغ ندارد. خديجه از مال خود، به احترام محمد (ص) هزينه بسيارى را تدارك ديد و جمع عظيمى بر سر خوان او حاضر شدند و از آن جشن و اطعام بهره بردند و آوازه آن وصلت در شهر پيچيد.
اين نكته نيز قابل ذكر است كه بسيارى از زنان همشأن خديجه او را بخاطر اين ازدواج سرزنش كرده وحتى از او دورى گزيدند. بر او وارد نمىشدند و بر او سلام نمىكردند و اين امر بدان حد بود كه ميرفت خديجه را نگران كند زيرا در جاهليت فرد يتيم را بچشم فردى بيچاره نگاه مىكردند و ازدواج و همسرى با او را ناميمون مىشمردند و وحشت از آن بود كه بدبختى يتيم دامنگير آنها هم بشود. ادامه اين دورى و قهر چندان ادامه يافت كه حتى در دوران نبوت محمد (ص) خديجه را نگران جان پيامبر مىكرد. او پس از ازدواج صندوقى را كه در آن پول و ثروت و اسناد او بود درمقابل پيامبر نهاد كه اين دارائى من است و در اختيار توست و من در برابر تو كنيزى هستم.
ايمان خديجه
فاطمه (عليهالسلام
) اين مزيت را بر ديگران زنان جامعه خود دارد كه مادرش «اوّلُ مَنْ آمَن» است. و پس از قبول اسلام و دعوت پيامبر همه توان و عاطفه و احساس و هستيش را در راه دين او مايه گذارد و همه صدق و وفايش را در راه گسترش آئين او صرف كرد. و درآمد و ثروتش را كه اندك نبودند براى پيشبرد اهداف الهى و انسانى بكار انداخت.
رسول خدا (ص) پس از وفات او، در برابر فردى كه از محبت رسول (ص) درباره او انتقاد كرده بود فرمود: و اين مثل خديجه، صدقتنى حين كذبنى الناس
چه كسى مىتواند چون خديجه باشد؟ به هنگامى كه همه افراد به تكذيبم پرداخته بودند او مرا تصديق كرد و...
زهرى در تاريخ خود مىنويسد خديجه در راه ترويج اسلام و كمك به مسلمانان چهل ميليون سكه طلا و نقره خرج كرد و همه هستيش را در راه خدا داد و بگفته بزرگى ديگر
با آن همه ثروتىكه داشت دستش از مال دنيا چنان خالى بود كه حتى كفنى براى خود باقى نگذارد و در حين مرگ توسط دخترش فاطمه (عليهالسلام
) به پيامبر پيغام فرستاد عبائى را كه در حين نزول وحى بر سر مىانداخت كفن او كند و پيامبر هم چنين كرد.
در آن هنگام كه راه حق شناخته شود و جاى شك و شبههاى باقى نماند، ديگر جاى حفظ و نگهدارى كفن هم نخواهد بود مىتوان از پول كفن خود هم بنفع هدف صرفنظر كرد. آرى، از نظر ما هم بى كفن بودن ضايعهاى است، ولى ضايعه بزرگتر و بهتر بگوئيم فاجعه گرانبارتر در اين است كه ستر آئين و مذهب براى آدمى نباشد. خديجه بىكفنى خود را مىپذيرد تا جامعه انسانى را جامهاى و نانى باشد، از جهاز دفن خود مىگذرد تا آئينداران راستين بىساز و برگ نباشند.
احترام خديجه نزد پيامبر:
خديجه را نزد پيامبر احترامى فوقالعاده بود. رسول خدا (ص) هم به خاطر پاكى اخلاق و صدق گفتار و خلوص عمل او، و هم بخاطر انديشه بلند و تفكر والاى خديجه او را محترم مىداشت. محبت او را نوعى عنايت الهى تلقى مىكرد و مىفرمود رزقت حبها (دوستى او روزى من شد) و اين خود سند افتخارى براى خديجه بحساب مىآيد. و در جنبه صحت رأى و نظر او نيز آوردهاند كه در مواردى بسيار پيامبر با او مشورت مىفرمود.
و اين خود افتخارى ديگر براى اوست و مىخواهيم بگوئيم اگر همسر آدمى خردمند و اهل انديشه باشد هم در خور محبت است و هم در خور مشورت و معاونت در حيات فردى و اجتماعى.
او بيست و پنج سال با پيامبر زندگى كرد و در حالى از دنيا رفت كه رسول خدا هم چنان به زندگى با او رغبت داشت و تا خديجه زنده بود او همسر ديگرى اختيار نكرد
و نيز هيچگاه از زندگى با او احساس خستگى و ملالت نفرمود. پس از مرگ خديجه روزى پيامبر صداى هاله، خواهر او، را شنيد و بياد خديجه گريه كرد. عايشه گويد از اين واقعه رشكم آمد و گفتم خداى عوض آن پيرزن، زنى جوانى و زيبا به تو داد (يعنى خودش) و پيامبر بر آشفت كه عايشه ترا به خدا سوگند ديگر از اين سخنان مگوى، خداوند هرگز بهتر از او را نصيبم نفرمود او وقتى مرا تصديق كرد كه همه كفر مىورزيدند و...
خديجه به هنگام مرگ بعنوان حلاليتطلبى ازپيامبر پرسيد كه آيا از او رضايت دارد؟ رسول خدا (ص) فرمود آرى، از تو خرسندم، و اميدوارم خداى از تو راضى باشد... و چه سعادتى از اين بالاتر كه رسول خدا (ص) از او ابراز رضايت كند و اين درسى است براى ما انسانها كه مردان و زنان براى يكديگر امانتدار باشند و دلدار، وغفلتها و مسامحهها در زندگى خود را بر يكديگر بخشند و بر هم مصالحه كنند و رفتارشان بگونهاى باشد كه موجبات رضاى شان را از يكديگر فراهم آورد. غرض آنكه فاطمه (عليهالسلام
) دختر چنين مادرى است و خديجه امضاى پيامبر را بر صحت فعل و قولش در دفتر اعمال خود دارد پيامبر او را سيده زنان عالم معرفى كرده و هم او محبوب خداى تعالى است مقام خديجه در نزد خداتا بدان حد است كه در روايات آمد، هرگاه جبرئيل بر پيامبر وارد مىشد مىگفت سلام خداوند را به خديجه اعلام نمايد.
تكون جنين فاطمه (عليهالسلام
)
روايات در اين زمينه گوناگون و پر دامنهاند ضمن اينكه همه آنها محتواى كلى يك سخن را عرضه مىدارند. از جمله اين روايت است كه پيامبر فرمود: «لما عرج بى الى السماء اخذ بيدى جبرئيل و ادخلنى الجنة» به هنگامى كه مرا به معراج بردند جبرئيل دستم را گرفت و وارد بهشتم كرد. «فناولى من رطبها فاكلته»،از خرماى بهشت برايم آورد و من آن را خوردم.«فتحول ذلك نطفة فى صلبى» و مايه آن غذا در صلب من بصورت نطفهاى در آمد. «فلما هبطت الى الارض واقعت خديجه» به هنگامى كه به زمين فرود آمدم با خديجه همبستر شدم «فحملت بفاطمة» او به وجود فاطمه (عليهالسلام
) حامله شد.
در سخنى ديگر آمده است كه:
جبرئيل فرود آمد كه چهل روز از خديجه دورى گزين در اين مدت شبها به عبادت و روزها در روزه باشد. در شب چهلم با خرما و انگور، به نقلى با سيب بهشتى افطار كرد و بنزد خديجه رفت و نور فاطمه (عليهالسلام
) به رحم خديجه منتقل شد
، دستور وصلت از جانب خدا بود كه مىخواست از نسل او ذريه طيبهاى باشد.
در اين سخن درس جديدى براى مردان و زنان است كه در انعقاد نطفه و ايجاد نسل زمينه سازى و طراحى قبلى بايد باشد، روابط در چار چوب انديشه الهى بايد صورت گيرد و با غذاى پاك و طيب نطفهاى و به دنبالش وصلتى باشد. اين حاملگى را اگر در سال پنجم بعثت در نظر گيريم، خديجه بايد در سنين 60باشد (اگر ازدواج او در 40 سالگى بوده) و اگر در 28 سالگى او ازدواج صورت گرفته باشد
، در حاملگى 48 سال داشته است.
در دوران حاملگى او از وقايع و حوادث كمتر خبر داريم، زيرا تاريخ حمل خديجه را برخى در سنين قبل از بعثت بعضى آغاز بعثت و جمعى پنجم بعثت نقل كردهاند و هر كدام را كه اختيار كنيم بحث جديدى در آن رابطه خواهيم داشت. اما آنچه كه در دوران حمل او اتفاق افتاد سخن گفتن فاطمه (عليهالسلام
) در شكم مادر است كه سخنان و روايات متعددى در اين زمينه از منابع گوناگون نقل شدهاند.
از جمله اين روايت است:
- فلما حملت (خديجه) بفاطمةعليهالسلام
- به هنگامى كه خديجه بوجود فاطمه (عليهالسلام
) كه درود خدا بر او باد حامله شد.
- كانت فاطمهعليهاالسلام
تحدثها من بطنها و تصبرها فاطمه (عليهالسلام
) از شكم مادر با او حرف مىزد و درس تحملش مىداد.
- و كانت تكتم ذلك من رسول الله (ص) خديجه آن را مكتوم داشته و از آن به پيامبر سخنى نگفته بود.
- فدخل رسول الله يوما فسمع ذلك روزى پيامبر وارد شد و اين گفتگو را شنيد.
- فقال يا خديجة لمن تحدثين؟ فرمود خديجه با چه كسى سخن مىگوئى؟
- قالت الجنين اللذى فى بطنى تحدثنى و تونسنى خديجه عرض كرد جنينى كه در شكم من است با من سخن مىگويد و با من مأنوس است.
- در روايات ديگر آمده است كه پيامبر فرمود خديجه، اين جبرئيل است كه به من مژده داد فرزندى كه در شكم تست دختر است و او نسلى پاك و ميمون و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى نسل مرا از او قرار داده و از ذريه او ائمه راستين و خلفائى را در زمين مقرر فرموده تا از انقضاى وحى تا روز قيامت هم چنان جانشين خداوند در زمين باشند.
بدين سان از همان دوران جنينى معلوم است كه او چگونه ثمرهاى است و از ذريه او چگونه افرادى پديد مىآيند، از غذاى پاك و بهشتى، نسلى پاك، مدافع سنن الهى و سازنده و هدايت كننده پديد مىآيند و از نطفه ناپاك ذريهاى كه هر كدام نيزهاى بر پيكر اسلامند.
ولادت فاطمه
زمان حمل فرا رسيد، خديجه اززنان قريش در امر وضع حمل كمك خواست بخاطر سابقه نارضائى از اين وصلت و شايد هم نارضائى از تغييرعقيده و مذهب او كمك به او را نپذيرفتند. حزن و اندوه خديجه فزونى يافت و بنا بر آنچه كه نوشتهاند ناگهان در باز شد و جمعى از زنان بر او وارد شدند.
- فقالت احديهن لا تحزنى يا خديجه - از بين آنان زنى رو به او كرد و گفت اى خديجه محزون مباش.
- فارسلنا ربك اليك و نحن اخواتك - خداى تو ما را به سوى تو فرستاد و ما خواهران و ياران توايم.
- انا ساره - من سارهام (همسر ابراهيم (ع)).
- و هذه آسيه بنت مزاحم وهى رفيقتك فى الجنة.و اين آسيه (همسر فرعون) و همدم تو در بهشت است.
- و هذه مريم بنت عمران و اين مريم بنت عمران (مادر عيسى است).
- و هذه كلثم اخت موسى بن عمران و ابن كلثم خواهر موسى بن عمران است.
- بعثنا الله اليك لِنُلّى عنك ما بلى النساء من النساء خداوند ما را به سوى تو گسيل داشت تا در امورى كه براى زنان پديد مىآيد ترا ياور و كمك كار باشيم.
بدين سالن به كمك خديجه پرداختند تا فاطمه را به دنيا آورد.
در حين ولادت
فاطمه (عليهالسلام
) آن معجزه آفرينش و آن سيده زنان به دنيا آمد و بنا به سرورده مرحوم حجة الاسلام خراسانى در حريم مكه خورشيدى درخشيد كه مروه و صفا از نور او روشنائى يافتند:
اشرقت فى حريم مكة شمس
|
|
فاستنارت بمروها و صفاها
|
بدنيا آمد در حاليكه بنا به نوشته محدث قمى ره ذكر شهادت بر لب داشت.
بدينگونه:
- اشهد ان لا اله الا الله گواهى مىدهم كه خدائى جز الله نيست.
- و ان ابى رسول الله سيد الانبياء و گواهى مىدهم كه پدرم رسول خدا و سيد پيامبر است.
- و ان بعلى سيد الاوصياء و همسرم على سيد اوصياءاست
- و ولدى سادة الاسباط
و فرزندانم سيد اسباط پيامبرند
شايد بروز چنين واقعهاى براى اذهان كمتر قابل قبول باشد ولى در بينش دينى وقوع چنين امرى غير قابل امكان نيست. اين قرآن كتاب خداوند است كه در دست ماست و در حقانيت آن شك و ريبى نيست در قرآن سخن از مريم است كه بدون واسطه و اسباب عادى زاد و ولد، از او فرزندى چون عيسى پديد آمد. عيسائى كه در گهواره سخن گفت و يا آدم ابوالبشر را از خاك پديد آورد و از روح منسوب به خود در او دميد و حياتش بخشيد. از چنان خدائى بعيد نيست كه بخواهد دخترى از صلب پيامبر بدين حال و هوا و خصايص پديد آورد. داستان چنين كارهاى شگفتانگيز در همه كتب مقدس فراوان مشاهده مىشود و طبيعى است كه اين امر از آيات خداوند باشد.
در تاريخ ولادتش
اينكه فاطمه (عليهالسلام
) كى و در چه تاريخى بدنيا آمد در بين مورخان وحدت نظر نيست و اين خود يك بحث تاريخى است و حق اين است كه در اين باب اطلاع درستى نداريم و آنچه كه درباره آن داورى مىشود باتكاى نوعى استحسان عقلى است. ما در اينجا نظراتى را كه ديگران در كتب خود نوشته و جمعآورى كردهاند ذكر مىكنيم و نخست در مورد سال ولادتش بحث كنيم.
1- ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبين سال ولادتش را پنج سال قبل از بعثت، مقارن سال نوسازى خانه كعبه ذكر كرده است. صاحب كشف الغمه هم اين رأى و نظر را پسنديده و از امام باقر (ع) روايتى را در اين باره ذكر كرده است. ابن اثير هم همين رأى را برگزيده است.
2- صاحب الاستيعاب (ابن عبدالبر) ولادت او را در سال دوم بعثت ذكر كرده، رأيى كه مورد تأييد در كتاب الاصابه هم هست
، شيخ طوسى، كفعمى، و مجلسى هم اين رأى را برگزيدهاند
به همين گونه است طرز فكر حاكم در مستدرك، شيخ مفيد در ارشاد و ابن شهر آشوب در مناقب.
3- گروهى از علماى اماميه ولادت او را در سال پنجم بعثت نوشتهاند، يعنى در 45 سالگى پيامبر مثل مرحوم طبرسى، مرحوم كلينى
و در اين انديشه مورخان اهل سنت تاييدى نكردهاند.
البته گروه اندكى هم هستند كه ولادت او را در سال اول بعثت نوشتهاند ولى در كل به نظر مىرسد رأى سالهاى پنجم قبل از بعثت و يا دوم آن به صواب نزديكتر باشد.
اما درباره روز ولادت او.
- عدهاى آن را روز جمعه دهم جمادى الاخر نوشتهاند.
- برخى هم آن روز جمعه بيستم جمادى الاخر.
و البته به تناسب روز و تاريخ ولادت فاطمه (عليهالسلام
) كه مورد بحث و اختلاف است در مورد سن و سال ازدواج و وفات او هم اختلاف رأى خواهد بود و اينكه او در چه سنى ازدواج كرده و در چه سنى وفات يافته جاى سخن بسيار است.
نامگذارى او
اسم به معنى نشانه و اسم گذارى نوعى نشانهگذارى است. از نظر علمى نوع اسم در شخصيت حال و آينده فرد بسيار مؤثر است و از نظر روان موجب نوع احساس نيك يا بد، حركت يا ركود، رشد يا انحطاط است و به همين خاطر در اسلام راجع به آن توصيههاى بسيارى شده است.
مثلاً اسلام خواسته است براى فرزندان نامى را برگزينند كه سازنده و رشد دهنده باشد، وابستگى او را به مكتبى و انديشهاى نشان دهد، موجب احساس غرور و سرافرازى او در حال و آينده باشد، او را به موضعگيرى ويژه و مثبتى وا دارد، حتى در مواردى خط فكرى و سياسى آدمى را در حفاظت و احياى يك انديشه نشان دهد.
رسول خدا به تناسب ابعاد متعدد شخصيتى فاطمه (عليهالسلام
) او را به اسامى و القاب متعددى مىناميد كه همه آنها زيبايند و غرور آفرين، رنگ مكتب و انديشه اسلامى دارند و هر كدام به مناسبتى و در جائى به كار مىرفتهاند و يا نوعى از حالات و صفات فاطمه (عليهالسلام
) را نشان مىدادند.
نوع اسامى
امام صادق (ع) فرمد: ان لفاطمة تسعة اسماء عند الله عزو جل. براى فاطمه (عليهالسلام
) در نزد خدا نه اسم است: فاطمه، والصديقه، و المباركه، و الزكيه، و الراضيه، والمرضيه، و المحدثه، و الزهراء و الطاهره.
در شرح و توضيح اين اسماء گفتهاند او
- فاطمه است زيرا كه از شر و از دوزخ بريده است.
- طاهره است يعنى پاك و پاكيزه از نقايص و صفات ناپسند.
- زكيه است يعنى رشد يافته و رشد يابنده در جنبه كمالات و خيرات.
- مباركه است يعنى صاحب خير و بركت در علم و فضل و كمالات و نسل.
- صديقه است يعنى بسيار راستگو و درست.
- راضيه است يعنى خشنود به رضاى حق و تسليم در راه او.
- مرضيه است يعنى مورد پسند خدا و اولياى او.
- محدثه است يعنى زنى كه فرشته الهى با او سخن مىگويد.
- مطهره است يعنى از هر آلودگى و پليدى دور است.
- نامهاى ديگرى هم براساس روايات، براى او ذكر كردهاند كه اهم آنها عبارتنداز:
- زهراء يعنى كسى كه از او نور و درخشندگى متجلى مىشود، فروغ تابان معرفت، نمونه روشن خداپرستى است و نُوُرها اشتقّ مِن نور عظمة اله.
- معصومه يعنى محصوره از گناه.
- بتول يعنى كسى كه حيض نشود. التى لم ترحمرة قط
.
- ابن اثير در النهايه گويد بدان علت بتولش خواندند كه از زنان عصر خود بحسب فضيلت و تقوا و نسب منقطع و ممتاز بود و هم به دليل انقطاعتش از دنيا و اتصالش بمنبع سرمدى.
- منصورهيعنى كسى كه يارى مىشود (به قصاص قاتل فرزندش).
- حصان يعنى كسى كه عفيف است و پاكدامن.
- حره يعنى كسى كه آزاد از وابستگى به خاك و رمل و شوائب آن است.
- عذرايعنى بكر و باكره.
- هانيه يعنى مهربان در حق شوهر.
- شفيعه يعنى دارنده مقام شفاعت.
و اينها خود درس آموزند و جهت دهنده و مىارزد كه در خانوادههاى شيعى براى فرزندان از اينگونه نامها برگزيده شود. ما را در اسامى ديگرى كه براى فرزندان بر مىگزينيم اگر اعتراضى نباشد انتقادى وارد است.
درباره نام فاطمه (عليهالسلام
)
در ميان اسامى متعددى كه براى اوست نام فاطمه (عليهالسلام
) از همه معروفتر و به گوشها آشناتر و در كتب اسلامى ذكر اين نام بيشترين است. در مورد معنى و وجه تسميهاش گفتهاند: او فاطمه (عليهالسلام
) است:
- لا نها فطمت عن الطمت، بدان خاطر كه از آزار حيض بازداشته شده.
- لا نها فطمت عن الشر زيرا كه او از شر بريده و جداست.
- لانها فطمت عن الخلقزيرا كه او از مردم بريده شده.
- لا نها فطمت محبيها عن النار زيرا كه دوستدارانش از آتش دوزخ دور و بركنارند.
- لانها فطمت و شيعتها عن النار زيرا كه او و شيعيانش از آتش دور و بركنارند.
- لان الخلق فطموا عن كنه معرفتها زيرا كه مردم از كنه معرفتش بازداشته شدهاند.
- لانها فطمت عن ماسوى الهزيرا كه او از غير خدا بريده است.
- و امام صادق (عليهالسلام
): لقد فطمها بالعلم و عن الطمث فى الميثاق - فسماها فاطمة - ثم قال انى فطمتك بالعلم و فطمتك بالطمث
خداوند اورا با علم و دانش درآميخت و از شكول در پيمان بازداشت او را فاطمه (عليهالسلام
) ناميد و فرمود تو را از كسب دانش اكتسابى بازداشتم و از پليدىها دور نمودم.
كنيهها و تعابير
براى فاطمه (عليهالسلام
) كنيههائى است و كنيهها در دنياى گذشته تقريباً نقش نام خانوادگى امروز را براى افراد ايفا مىكردهاند اين كنيهها متعددند و هر كدام به مناسبتى و در بيان شأنى از فاطمه (عليهالسلام
) بكار مىرفتهاند.
- برخى از آنها در رابطه با انتساب او به فرزندان اوست مثل ام الحسن، ام الحسين، ام المحسن، ام الائمه، ام السبطين، ام الازهار.
- برخى ديگر داراى رنگ جامعه و اجتماعند مثل ام المومنين، ام الايتام، ام النساء، ام الامه.
- بعضى در رابطه بافضائل اوست مثل ام العلوم، ام الخيره، ام الفضائل.
- و بعضى هم در انتساب او به پدرش مثل ام ابيها (مادر پدرش)
.
تعابيرى هم كه از او در دست است همگى زيبا و در خور شأن اوست از جمله:
- فاطمه (عليهالسلام
) لطيفهاى از عالم لاهوت است، فاطمه (عليهالسلام
) مظهر زنى كامل و نمونه انسانيت و فضيلت است، فاطمه (عليهالسلام
) واجد بوى بهشت است.
- فاطمه (عليهالسلام
) ريحانه يا گلى خوشبوست و رسول خدا (ص) مىفرمود من از فاطمه (عليهالسلام
) بوى بهشت را مىشنوم.
تربيت او
او در خانه وحى بدنيا آمد و در مهبط فرشتگان رشد يافت. در محلى نشو و نما كرد كه آيههاى قرآن در آن جا نازل شدهاند. خانه او از خشت و گلى بيش نبود ولى خانه زبدهترين انسانهاى جهان بود، پدرش خاتم انبياء و مادرش سيدة النساء او را چون دو بال ملكوتى در ميان گرفتند و به رشد و پرورش او همت گماشتند.
او از ديدى نخستين ثمره وحى و نبوت است و طبعاً سرمايهگذارى درباره او بسيار. و اين درس مهمى براى مسلمانان است كه براى داشتن نسلى ارزنده و پر ثمر حضور والدين عامل و متعهد ضرورى است. پدر و مادر چون دو بالند كه بايد فرزند را هم چون جوجهاى زير پر گيرنده و از حرارت بدن وگرمى عاطفه، در آنان حرارت ايمان و علاقه به مذهب را در او پديد آورند و كودكى كه از اين حرارت دور باشد بزرگ نخواهد شد.
فاطمه (عليهالسلام
) در شرايطى بود كه تنها كودك خانواده بحساب مىآيد، آنهم خانوادهاى كه پسر نداشت. دو خواهر بزرگش پيش از او ازدواج كرد و ترك خانواده خود كرده بودند. همبازى او بدين سان تنها پدر و مادر اويند و همراز او مادرش.
بسته به اينكه سال ولادت او را در چه تاريخى حساب كنيم مىتوانيم حدس بزنيم كه ايام شير خوارگى را در شعب گذرانده يا نه، محتمل است او در همانجا به راه افتاده و يا به زبان آمده باشد و در آن دوران خردسالى و پرستارى جز محيط شعب را نديده باشد. ولى در تمام دوران خردسالى او پدرش كه مصداق وانك لعلى خلق عظيم است
توجه عميقش را به او مبذول مىداشت و مهر و محبتش را درباره او اعمال كرده و براى آيندهاى دشوار او را نيكو به بار مىآورد. آرى همت پدر و مادرش او را ام الائمه ساخت، و فاطمه (عليهالسلام
) پروراند كه ميراث قرآن و عترت ازطريق او سرايت يابند. در همرازى به مادر به درجهاى رسيد كه توانست وارث اسرار مادر و متحمل آن باشد. و در همراهى با پدر به درجهاى رسيد كه لقب ام ابيها گرفت و در همه اين مورد عنايت خدا با او قرين بود.
مرگ مادر
براساس پارهاى از روايات او هنوز كودك و خردسال بود و نياز به مادر را با تمام وجود احساس مىكرد كه دست اجل آغوش مادر را از او گرفت و در كودكى به دنبال جنازه مادر روانش ساخت. او حامل اسرار مادر و در دم مرگ حامل پيام مادر به پدر و در لحظات جان سپردن خديجه، مايه آرامش و تسلى او بود.
خديجه در هنگام مرگ به فكر تجهيز و كفن خويش افتاد و ديد كه فاقد كفن است. زنى كه روزى شوكت عظيم و ملوكانهاى داشت و عمرى را پيش از ازدواج با پيامبر غرق در نعمت گذارنده بود، با بذل و بخشش مختارانه دستش از مال دنيا چنان خالى شده بود كه حتى كفنى براى خود ذخيره نكرده بود. از طريق فاطمه (عليهالسلام
) از پيامبر (ص) خواست عباى خود را كفنش كند.
خديجه در دم مرگ دلواپس بود، دلواپس دخترى كه بايد درگرداب بلا غوطه بخورد، خس و خاشاك از سرو روى پدر پاك كند و براى او ام ابيها باشد. دخترى كه بايد قربان و صدقه اسلام شود، در فقرى سخت بسوزد و باجهلها و نادانىها بسازد، و حتى ضربههاى خصم را بر بازو و لطمه در را بر پهلو تحمل كند.
خديجه در حين مرگ به رسول خدا سفارش كرد فاطمه (عليهالسلام
) را به خدا و به دست تو مىسپارم، مراقب دختر كوچكم باش... فاطمه (عليهالسلام
) كوچك كنار بستر مرگ مادر مىنشيند و جان دادن او را تماشا مىكند، به مادر دلدارى و تسليت مىدهد تا آرام جان بسپرد به او قول و اطمينان مىدهد كه به وصايايش عمل خواهد كرد. او شاهد آخرين دم مادر است كه به همراه آن اين كلمات را از او مىشنود: ان الله هو السلام، و منه السلام، و الله يعود السلام. خديجه از دنيا مىرود در حاليكه عمر فاطمه (عليهالسلام
) را قوياً بين 5 تا 10 سال و محتملاً تا 15 سال مىتوان ذكر كرد.
همگامى با پدر
فاطمه (عليهالسلام
) از همان دوران كودكى كه در كشمكشهاى پدر با مشركان با او همراه همگام بود.
- او در جريان نقشه ترور پيامبر قرار گرفته و پدر را مضطربانه از اين واقعه هشدار داد.
- دشمن شكمبه شتر يا گوسفند بر سر پدر مىريزد و او با دستهاى كوچك خود آنها را از سر و روى پدر پاك مىكند.
- پدرش را كتك مىزنند و او از شدت تاثر مىگريد و پدر را نوازش مىكند.
- بر بدن پدرش جراحات وارد مىكنند او هم چون پرستارى مهربان بر آن جراحات مرهم مىگذارد.
- والحق كه اين دختر را چه تحملى در رنجها و نامردىها بود و چه آثارى از خدمات ارزنده.
- السلام على البتول الطاهرة؛ الصديقة المعصومة، المغصوبة حقها و الممنوعة ارثها.
- السلام على بضعة لحمه و صميم قلبه و رحمة اله و بركاته.