در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)0%

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده: دكتر على قائمى
گروه:

مشاهدات: 25035
دانلود: 3769

توضیحات:

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25035 / دانلود: 3769
اندازه اندازه اندازه
در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده:
فارسی

فصل 1: خانواده و تربيت او

مقدمه

سخن از فاطمه (عليه‌السلام )است و معرفى او، و البته در محدوده حسب و نسب، ولادت و نامگذارى او بگونه‏اى اجمالى تا شناختى سطحى از ريشه و تبار او حاصل آيد. اما در همين تلاش مقدماتى نيز ما با دشوارى‏هائى بشرح ذيل مواجهيم:

1- دشوارى در محدوديت ثبت تاريخى كه بسيارى از اطلاعات لازم از وقايع و جريانات بصورتى مدون وجود ندارند.

2- اختلاف در رأى و نظر مورخان كه برخى از آنها استناد تاريخى را ملاك بحث خود قرار داده‏اند گروهى اسنتاد عقلى را. آشفتگى و درهمى اسناد در اين زمينه فوق‏العاده است.

3- آميخته بودن شگفتى‏هاى واقعيت زندگى او، با پاره‏اى از استبعادهاى فكرى و عقلى كه موجب شد مورخى آن را بكلى ناديده انگارد و اصولاً وارد آن بحثها نگردد.

4- دور ماندن ما از اصل جريان‏هاى تاريخى بعلت فاصله زمانى بسيار و نفوذ دست تحريف در اسناد و احياناً اعمال غرض برخى از مورخان و برخورد خطى و مسلكى با وقايع.

5- آميختن بسيارى از مسائل و حوادث با تعصب‏هاى، اغراق گوئى‏ها، و در مواردى هم تخفيف‏ها و كاستن‏ها از شأن و رتبت و موقعيت او، واقعى جلوه دادن امرى را كه شايد هرگز واقع نشده بود و يا اصل مسأله به گونه‏اى ديگر بوده و مورخ آن را با رنگ مذاق خويش وفق داده است.

در همه حال اين مائيم و آن هم تاريخ. اسنادى در دستند كه تكيه‏گاه ما جز بدانها نمى‏تواند باشد. گو اينكه در مواردى با استحسان عقلى مى‏توانيم بحقايقى دست يابيم ولى بعلت شگفتى‏هاى عظيم خلقى و خلقى در فاطمه (عليه‌السلام ) و استثنائى بودن شرايط او، همه گاه به آن هم نمى‏توان تكيه كرد. و ما در عين چنان دشوارى‏هاو محدوديت‏ها خواستيم به ترسيم چهره‏هاى واقعى از شخصيت فاطمه (عليه‌السلام ) بپردازيم و طبيعى است كه توفيق ما در اين راه اندك باشد.

پدرش

پدرش محمد مصطفى (ص) خاتم انبياء و آخرين تن از سفراى الهى، عقل كل و هادى سبل است. رمز خلقت است و سمبل آفرينش به بركت او خلقت افلاك است و انجم، و در سايه بعثت او نظام حيات اسلامى و رشد و سعادت بشر.

اينكه رسول خدا (ص) چگونه انسانى بود و در گرو خدمتش چه رشدها و پيشرفتهائى براى بشريت پديد آمدند خود بحثى پر دامنه است كه عرضه آن دفترى جداگانه را مى‏طلبد و به بحمدالله آثار مكتوب در اين زمينه اندك نيستند. بدين خاطر ما وارد آن بحث نمى‏شويم و تنها به اين مطلب بسنده مى‏كنيم كه:

فاطمه (عليه‌السلام ) ثمره وجودى پيامبر (ص) و تربيت شده و در دامان او، آن هم در دوران بعثت است. بدين سان هرگونه بحث و سخنى كه در اسلام راجع به تربيت و سازندگى است توسط پيامبر درباره او پياده شده و حق است كه فاطمه (عليه‌السلام ) را تربيت يافته‏اى مدل و اسوه براى دنياى اسلام بشناسيم و اگر از ما بپرسند كه اسلام در تربيت دختران به كجا مى‏خواهد برسد پاسخ صريح آن اين است كه مى‏خواهد چون فاطمه (عليه‌السلام ) بپروراند.

مادرش

مادرش خديجه است، زن سرشناس عرب و از متشخص‏ترين آنها، از خاندانى كه اغلب اعضايش متفكر بودند و صاحب مقامات علمى. پدرش مدافع كعبه و مقاومى سرسخت كه نگذاشت حجر الاسود توسط پادشاه يمن از خانه كعبه كنده و ربوده شود، جدش جزء گروه حلف الفضول و مدافع مستضعفان، پسر عمويش ورقه بن نوفل فردى كه در جلسه سرى سران جاهليت بت پرستى را كار لغو و بيهوده كرده بود و با شنيدن جريان وحى و نبوت سر پيامبر را بوسيد و مراتب را به او تبريك گفت و به او عده يارى داد و...(1)

اما خديجه خود زنى است كه از قريش، صاحب مال و ثروت بسيار، در عين جمال معنوى متعدد. شافعى در كتاب خود مى‏نويسد كانت خديجه اوسط نساء قريش نسباً و اعظمهم شرفا و اكثرهم مالا و كانت تدعى فى الجاهليه، طاهرة.(2)

او از لحاظ نسب در جامعه قريش زنى متوسط و از نظر شرافت بزرگترين آنها و از نطر مال و ثروت در سطح نسبتاً بالائى بود و او را در جاهليت طاهره مى‏خواندند.

زنى بود، باصفات عالى و پاكيزه كه زكيه‏اش نيز مى‏ناميدند. پناه زنان و دختران بى‏پناه بود و ام الايتامش مى‏خواندند.

زنى بود با گذشت و ايثارگر، ملكه‏اى بود جليله و على الاطلاق در مكه، كه در سايه علاقه به معنويت، تلاش و كوشش بسيارى در خدمت به مردم داشت و در مسير تجارت و كار، درآمدى بدست آورده و بخشى از آن را در خدمت به محرومان صرف مى‏كرد.

ازدواج باپيامبر:

پس از مرگ همسر اول (و شايد همسر دوم) بعلت ثروت و شهرت، و هم بعلت پاكدامنى و طهارت خواستگارانى بسيار براى او مى‏آمدند. ولى او به همه آنها پاسخ منفى مى‏داد. اما او محمد (ص) را كه بعدها به پيامبرى رسيد امين و راستگو يافته و آثار عظيمى از نجابت و عزت در او سراغ داشت. خود به وسيله پيام رسانى به او پيشنهاد ازدواج داد و تقاضاى همسرى با او را كرد.

و عرضت نفسها على النبى و قالت يابن عم انى رغبت فيك لقرابتك منى، و شرفك من قومك و امانتك عندهم و حسن خلقك و صدق حديثك(3) خود را بر پيامبر عرضه كرد و گفت اى پسر عم، بخاطر خويشاوندى و نزديكى تو با خود به تو رغبت دارم، و هم بمناسبت برترى شرافت تو و امانت تو در نزد آنان و اخلاق خوش تو و صدق سخن تو خواستار ازدواج تو شده‏ام.

و اين يك درس است براى همه آنان كه در پى ازدواج و اختيار همسرند. زنان با كمال و فهميده در ازدواج به دنبال ملاك و معيارى مى‏روند كه زندگى ساز و سعادت آفرين باشد. تنها در پى قد و قامت رشيد، چهره زيبا، و مال و ثروت نيستند كه آن جنبه‏ها در عين اينكه بد نيستند اصالت ندارند. زندگى سعادتمندانه زوجين در سايه شرافت و ايمان است، امانتدارى و پاكى است، حسن خلق و صدق حديث است و ديگر امور بايد تحت‏الشعاع آن قرار گيرند.

برگزارى ازدواج

ازدواج صورت گرفت، با شكوه و عزتى در خور آنان و اين درست به هنگامى است كه پيامبر جوانى مجرد است و 25 سال از عمرش مى‏گذرد و خديجه به روايت ابن عباس 28 سال(4) او و به روايت مشهور 40 سال دارد و زنى بيوه است و البته در آنجا كه مسأله كفويت اعتقادى مطرح باشد مسأله تفاوت سن و بيوگى تحت‏الشعاع قرار خواهد گرفت.

ازدواج شان ازدواجى موفق بود وا ين دو از وصل هم راضى و دلشاد بودند و تاريخ همانند چنان وصلتى را كه خاطره آفرين باشد سراغ ندارد. خديجه از مال خود، به احترام محمد (ص) هزينه بسيارى را تدارك ديد و جمع عظيمى بر سر خوان او حاضر شدند و از آن جشن و اطعام بهره بردند و آوازه آن وصلت در شهر پيچيد.

اين نكته نيز قابل ذكر است كه بسيارى از زنان همشأن خديجه او را بخاطر اين ازدواج سرزنش كرده وحتى از او دورى گزيدند. بر او وارد نمى‏شدند و بر او سلام نمى‏كردند و اين امر بدان حد بود كه ميرفت خديجه را نگران كند زيرا در جاهليت فرد يتيم را بچشم فردى بيچاره نگاه مى‏كردند و ازدواج و همسرى با او را ناميمون مى‏شمردند و وحشت از آن بود كه بدبختى يتيم دامنگير آنها هم بشود. ادامه اين دورى و قهر چندان ادامه يافت كه حتى در دوران نبوت محمد (ص) خديجه را نگران جان پيامبر مى‏كرد. او پس از ازدواج صندوقى را كه در آن پول و ثروت و اسناد او بود درمقابل پيامبر نهاد كه اين دارائى من است و در اختيار توست و من در برابر تو كنيزى هستم.(5)

ايمان خديجه

فاطمه (عليه‌السلام ) اين مزيت را بر ديگران زنان جامعه خود دارد كه مادرش «اوّلُ مَنْ آمَن» است. و پس از قبول اسلام و دعوت پيامبر همه توان و عاطفه و احساس و هستيش را در راه دين او مايه گذارد و همه صدق و وفايش را در راه گسترش آئين او صرف كرد. و درآمد و ثروتش را كه اندك نبودند براى پيشبرد اهداف الهى و انسانى بكار انداخت.

رسول خدا (ص) پس از وفات او، در برابر فردى كه از محبت رسول (ص) درباره او انتقاد كرده بود فرمود: و اين مثل خديجه، صدقتنى حين كذبنى الناس(6) چه كسى مى‏تواند چون خديجه باشد؟ به هنگامى كه همه افراد به تكذيبم پرداخته بودند او مرا تصديق كرد و...

زهرى در تاريخ خود مى‏نويسد خديجه در راه ترويج اسلام و كمك به مسلمانان چهل ميليون سكه طلا و نقره خرج كرد و همه هستيش را در راه خدا داد و بگفته بزرگى ديگر(7) با آن همه ثروتى‏كه داشت دستش از مال دنيا چنان خالى بود كه حتى كفنى براى خود باقى نگذارد و در حين مرگ توسط دخترش فاطمه (عليه‌السلام ) به پيامبر پيغام فرستاد عبائى را كه در حين نزول وحى بر سر مى‏انداخت كفن او كند و پيامبر هم چنين كرد.

در آن هنگام كه راه حق شناخته شود و جاى شك و شبهه‏اى باقى نماند، ديگر جاى حفظ و نگهدارى كفن هم نخواهد بود مى‏توان از پول كفن خود هم بنفع هدف صرفنظر كرد. آرى، از نظر ما هم بى كفن بودن ضايعه‏اى است، ولى ضايعه بزرگتر و بهتر بگوئيم فاجعه گرانبارتر در اين است كه ستر آئين و مذهب براى آدمى نباشد. خديجه بى‏كفنى خود را مى‏پذيرد تا جامعه انسانى را جامه‏اى و نانى باشد، از جهاز دفن خود مى‏گذرد تا آئينداران راستين بى‏ساز و برگ نباشند.

احترام خديجه نزد پيامبر:

خديجه را نزد پيامبر احترامى فوق‏العاده بود. رسول خدا (ص) هم به خاطر پاكى اخلاق و صدق گفتار و خلوص عمل او، و هم بخاطر انديشه بلند و تفكر والاى خديجه او را محترم مى‏داشت. محبت او را نوعى عنايت الهى تلقى مى‏كرد و مى‏فرمود رزقت حبها (دوستى او روزى من شد) و اين خود سند افتخارى براى خديجه بحساب مى‏آيد. و در جنبه صحت رأى و نظر او نيز آورده‏اند كه در مواردى بسيار پيامبر با او مشورت مى‏فرمود.(8) و اين خود افتخارى ديگر براى اوست و مى‏خواهيم بگوئيم اگر همسر آدمى خردمند و اهل انديشه باشد هم در خور محبت است و هم در خور مشورت و معاونت در حيات فردى و اجتماعى.

او بيست و پنج سال با پيامبر زندگى كرد و در حالى از دنيا رفت كه رسول خدا هم چنان به زندگى با او رغبت داشت و تا خديجه زنده بود او همسر ديگرى اختيار نكرد(9) و نيز هيچگاه از زندگى با او احساس خستگى و ملالت نفرمود. پس از مرگ خديجه روزى پيامبر صداى هاله، خواهر او، را شنيد و بياد خديجه گريه كرد. عايشه گويد از اين واقعه رشكم آمد و گفتم خداى عوض آن پيرزن، زنى جوانى و زيبا به تو داد (يعنى خودش) و پيامبر بر آشفت كه عايشه ترا به خدا سوگند ديگر از اين سخنان مگوى، خداوند هرگز بهتر از او را نصيبم نفرمود او وقتى مرا تصديق كرد كه همه كفر مى‏ورزيدند و...(10)

خديجه به هنگام مرگ بعنوان حلاليت‏طلبى ازپيامبر پرسيد كه آيا از او رضايت دارد؟ رسول خدا (ص) فرمود آرى، از تو خرسندم، و اميدوارم خداى از تو راضى باشد... و چه سعادتى از اين بالاتر كه رسول خدا (ص) از او ابراز رضايت كند و اين درسى است براى ما انسانها كه مردان و زنان براى يكديگر امانتدار باشند و دلدار، وغفلت‏ها و مسامحه‏ها در زندگى خود را بر يكديگر بخشند و بر هم مصالحه كنند و رفتارشان بگونه‏اى باشد كه موجبات رضاى شان را از يكديگر فراهم آورد. غرض آنكه فاطمه (عليه‌السلام ) دختر چنين مادرى است و خديجه امضاى پيامبر را بر صحت فعل و قولش در دفتر اعمال خود دارد پيامبر او را سيده زنان عالم معرفى كرده و هم او محبوب خداى تعالى است مقام خديجه در نزد خداتا بدان حد است كه در روايات آمد، هرگاه جبرئيل بر پيامبر وارد مى‏شد مى‏گفت سلام خداوند را به خديجه اعلام نمايد.(11)

تكون جنين فاطمه (عليه‌السلام )

روايات در اين زمينه گوناگون و پر دامنه‏اند ضمن اينكه همه آنها محتواى كلى يك سخن را عرضه مى‏دارند. از جمله اين روايت است كه پيامبر فرمود: «لما عرج بى الى السماء اخذ بيدى جبرئيل و ادخلنى الجنة» به هنگامى كه مرا به معراج بردند جبرئيل دستم را گرفت و وارد بهشتم كرد. «فناولى من رطبها فاكلته»،از خرماى بهشت برايم آورد و من آن را خوردم.«فتحول ذلك نطفة فى صلبى» و مايه آن غذا در صلب من بصورت نطفه‏اى در آمد. «فلما هبطت الى الارض واقعت خديجه» به هنگامى كه به زمين فرود آمدم با خديجه همبستر شدم «فحملت بفاطمة» او به وجود فاطمه (عليه‌السلام ) حامله شد.(12) در سخنى ديگر آمده است كه:

جبرئيل فرود آمد كه چهل روز از خديجه دورى گزين در اين مدت شبها به عبادت و روزها در روزه باشد. در شب چهلم با خرما و انگور، به نقلى با سيب بهشتى افطار كرد و بنزد خديجه رفت و نور فاطمه (عليه‌السلام ) به رحم خديجه منتقل شد(13) ، دستور وصلت از جانب خدا بود كه مى‏خواست از نسل او ذريه طيبه‏اى باشد.(14)

در اين سخن درس جديدى براى مردان و زنان است كه در انعقاد نطفه و ايجاد نسل زمينه سازى و طراحى قبلى بايد باشد، روابط در چار چوب انديشه الهى بايد صورت گيرد و با غذاى پاك و طيب نطفه‏اى و به دنبالش وصلتى باشد. اين حاملگى را اگر در سال پنجم بعثت در نظر گيريم، خديجه بايد در سنين 60باشد (اگر ازدواج او در 40 سالگى بوده) و اگر در 28 سالگى او ازدواج صورت گرفته باشد(15) ، در حاملگى 48 سال داشته است.

در دوران حاملگى او از وقايع و حوادث كمتر خبر داريم، زيرا تاريخ حمل خديجه را برخى در سنين قبل از بعثت بعضى آغاز بعثت و جمعى پنجم بعثت نقل كرده‏اند و هر كدام را كه اختيار كنيم بحث جديدى در آن رابطه خواهيم داشت. اما آنچه كه در دوران حمل او اتفاق افتاد سخن گفتن فاطمه (عليه‌السلام ) در شكم مادر است كه سخنان و روايات متعددى در اين زمينه از منابع گوناگون نقل شده‏اند.(16) از جمله اين روايت است:

- فلما حملت (خديجه) بفاطمةعليه‌السلام - به هنگامى كه خديجه بوجود فاطمه (عليه‌السلام ) كه درود خدا بر او باد حامله شد.

- كانت فاطمهعليها‌السلام تحدثها من بطنها و تصبرها فاطمه (عليه‌السلام ) از شكم مادر با او حرف مى‏زد و درس تحملش مى‏داد.

- و كانت تكتم ذلك من رسول الله (ص) خديجه آن را مكتوم داشته و از آن به پيامبر سخنى نگفته بود.

- فدخل رسول الله يوما فسمع ذلك روزى پيامبر وارد شد و اين گفتگو را شنيد.

- فقال يا خديجة لمن تحدثين؟ فرمود خديجه با چه كسى سخن مى‏گوئى؟

- قالت الجنين اللذى فى بطنى تحدثنى و تونسنى خديجه عرض كرد جنينى كه در شكم من است با من سخن مى‏گويد و با من مأنوس است.(17)

- در روايات ديگر آمده است كه پيامبر فرمود خديجه، اين جبرئيل است كه به من مژده داد فرزندى كه در شكم تست دختر است و او نسلى پاك و ميمون و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى نسل مرا از او قرار داده و از ذريه او ائمه راستين و خلفائى را در زمين مقرر فرموده تا از انقضاى وحى تا روز قيامت هم چنان جانشين خداوند در زمين باشند.

بدين سان از همان دوران جنينى معلوم است كه او چگونه ثمره‏اى است و از ذريه او چگونه افرادى پديد مى‏آيند، از غذاى پاك و بهشتى، نسلى پاك، مدافع سنن الهى و سازنده و هدايت كننده پديد مى‏آيند و از نطفه ناپاك ذريه‏اى كه هر كدام نيزه‏اى بر پيكر اسلامند.

ولادت فاطمه

زمان حمل فرا رسيد، خديجه اززنان قريش در امر وضع حمل كمك خواست بخاطر سابقه نارضائى از اين وصلت و شايد هم نارضائى از تغييرعقيده و مذهب او كمك به او را نپذيرفتند. حزن و اندوه خديجه فزونى يافت و بنا بر آنچه كه نوشته‏اند ناگهان در باز شد و جمعى از زنان بر او وارد شدند.

- فقالت احديهن لا تحزنى يا خديجه - از بين آنان زنى رو به او كرد و گفت اى خديجه محزون مباش.

- فارسلنا ربك اليك و نحن اخواتك - خداى تو ما را به سوى تو فرستاد و ما خواهران و ياران توايم.

- انا ساره - من ساره‏ام (همسر ابراهيم (ع)).

- و هذه آسيه بنت مزاحم وهى رفيقتك فى الجنة.و اين آسيه (همسر فرعون) و همدم تو در بهشت است.

- و هذه مريم بنت عمران و اين مريم بنت عمران (مادر عيسى است).

- و هذه كلثم اخت موسى بن عمران و ابن كلثم خواهر موسى بن عمران است.

- بعثنا الله اليك لِنُلّى عنك ما بلى النساء من النساء خداوند ما را به سوى تو گسيل داشت تا در امورى كه براى زنان پديد مى‏آيد ترا ياور و كمك كار باشيم.

(18) بدين سالن به كمك خديجه پرداختند تا فاطمه را به دنيا آورد.

در حين ولادت

فاطمه (عليه‌السلام ) آن معجزه آفرينش و آن سيده زنان به دنيا آمد و بنا به سرورده مرحوم حجة الاسلام خراسانى در حريم مكه خورشيدى درخشيد كه مروه و صفا از نور او روشنائى يافتند:

اشرقت فى حريم مكة شمس‏

فاستنارت بمروها و صفاها

بدنيا آمد در حاليكه بنا به نوشته محدث قمى ره ذكر شهادت بر لب داشت.(19) بدينگونه:

- اشهد ان لا اله الا الله گواهى مى‏دهم كه خدائى جز الله نيست.

- و ان ابى رسول الله سيد الانبياء و گواهى مى‏دهم كه پدرم رسول خدا و سيد پيامبر است.

- و ان بعلى سيد الاوصياء و همسرم على سيد اوصياءاست

- و ولدى سادة الاسباط

و فرزندانم سيد اسباط پيامبرند

شايد بروز چنين واقعه‏اى براى اذهان كمتر قابل قبول باشد ولى در بينش دينى وقوع چنين امرى غير قابل امكان نيست. اين قرآن كتاب خداوند است كه در دست ماست و در حقانيت آن شك و ريبى نيست در قرآن سخن از مريم است كه بدون واسطه و اسباب عادى زاد و ولد، از او فرزندى چون عيسى پديد آمد. عيسائى كه در گهواره سخن گفت و يا آدم ابوالبشر را از خاك پديد آورد و از روح منسوب به خود در او دميد و حياتش بخشيد. از چنان خدائى بعيد نيست كه بخواهد دخترى از صلب پيامبر بدين حال و هوا و خصايص پديد آورد. داستان چنين كارهاى شگفت‏انگيز در همه كتب مقدس فراوان مشاهده مى‏شود و طبيعى است كه اين امر از آيات خداوند باشد.

در تاريخ ولادتش

اينكه فاطمه (عليه‌السلام ) كى و در چه تاريخى بدنيا آمد در بين مورخان وحدت نظر نيست و اين خود يك بحث تاريخى است و حق اين است كه در اين باب اطلاع درستى نداريم و آنچه كه درباره آن داورى مى‏شود باتكاى نوعى استحسان عقلى است. ما در اينجا نظراتى را كه ديگران در كتب خود نوشته و جمع‏آورى كرده‏اند ذكر مى‏كنيم و نخست در مورد سال ولادتش بحث كنيم.

1- ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبين سال ولادتش را پنج سال قبل از بعثت، مقارن سال نوسازى خانه كعبه ذكر كرده است. صاحب كشف الغمه هم اين رأى و نظر را پسنديده و از امام باقر (ع) روايتى را در اين باره ذكر كرده است. ابن اثير هم همين رأى را برگزيده است.(20)

2- صاحب الاستيعاب (ابن عبدالبر) ولادت او را در سال دوم بعثت ذكر كرده، رأيى كه مورد تأييد در كتاب الاصابه هم هست(21) ، شيخ طوسى، كفعمى، و مجلسى هم اين رأى را برگزيده‏اند(22) به همين گونه است طرز فكر حاكم در مستدرك، شيخ مفيد در ارشاد و ابن شهر آشوب در مناقب.

3- گروهى از علماى اماميه ولادت او را در سال پنجم بعثت نوشته‏اند، يعنى در 45 سالگى پيامبر مثل مرحوم طبرسى، مرحوم كلينى(23) و در اين انديشه مورخان اهل سنت تاييدى نكرده‏اند.

البته گروه اندكى هم هستند كه ولادت او را در سال اول بعثت نوشته‏اند ولى در كل به نظر مى‏رسد رأى سالهاى پنجم قبل از بعثت و يا دوم آن به صواب نزديكتر باشد.

اما درباره روز ولادت او.

- عده‏اى آن را روز جمعه دهم جمادى الاخر نوشته‏اند.

- برخى هم آن روز جمعه بيستم جمادى الاخر.

و البته به تناسب روز و تاريخ ولادت فاطمه (عليه‌السلام ) كه مورد بحث و اختلاف است در مورد سن و سال ازدواج و وفات او هم اختلاف رأى خواهد بود و اينكه او در چه سنى ازدواج كرده و در چه سنى وفات يافته جاى سخن بسيار است.

نامگذارى او

اسم به معنى نشانه و اسم گذارى نوعى نشانه‏گذارى است. از نظر علمى نوع اسم در شخصيت حال و آينده فرد بسيار مؤثر است و از نظر روان موجب نوع احساس نيك يا بد، حركت يا ركود، رشد يا انحطاط است و به همين خاطر در اسلام راجع به آن توصيه‏هاى بسيارى شده است.

مثلاً اسلام خواسته است براى فرزندان نامى را برگزينند كه سازنده و رشد دهنده باشد، وابستگى او را به مكتبى و انديشه‏اى نشان دهد، موجب احساس غرور و سرافرازى او در حال و آينده باشد، او را به موضعگيرى ويژه و مثبتى وا دارد، حتى در مواردى خط فكرى و سياسى آدمى را در حفاظت و احياى يك انديشه نشان دهد.

رسول خدا به تناسب ابعاد متعدد شخصيتى فاطمه (عليه‌السلام ) او را به اسامى و القاب متعددى مى‏ناميد كه همه آنها زيبايند و غرور آفرين، رنگ مكتب و انديشه اسلامى دارند و هر كدام به مناسبتى و در جائى به كار مى‏رفته‏اند و يا نوعى از حالات و صفات فاطمه (عليه‌السلام ) را نشان مى‏دادند.

نوع اسامى

امام صادق (ع) فرمد: ان لفاطمة تسعة اسماء عند الله عزو جل. براى فاطمه (عليه‌السلام ) در نزد خدا نه اسم است: فاطمه، والصديقه، و المباركه، و الزكيه، و الراضيه، والمرضيه، و المحدثه، و الزهراء و الطاهره.(24)

در شرح و توضيح اين اسماء گفته‏اند او

- فاطمه است زيرا كه از شر و از دوزخ بريده است.

- طاهره است يعنى پاك و پاكيزه از نقايص و صفات ناپسند.

- زكيه است يعنى رشد يافته و رشد يابنده در جنبه كمالات و خيرات.

- مباركه است يعنى صاحب خير و بركت در علم و فضل و كمالات و نسل.

- صديقه است يعنى بسيار راستگو و درست.

- راضيه است يعنى خشنود به رضاى حق و تسليم در راه او.

- مرضيه است يعنى مورد پسند خدا و اولياى او.

- محدثه است يعنى زنى كه فرشته الهى با او سخن مى‏گويد.

- مطهره است يعنى از هر آلودگى و پليدى دور است.

- نامهاى ديگرى هم براساس روايات، براى او ذكر كرده‏اند كه اهم آنها عبارتنداز:

- زهراء يعنى كسى كه از او نور و درخشندگى متجلى مى‏شود، فروغ تابان معرفت، نمونه روشن خداپرستى است و نُوُرها اشتقّ مِن نور عظمة اله.

- معصومه يعنى محصوره از گناه.

- بتول يعنى كسى كه حيض نشود. التى لم ترحمرة قط(25) .

- ابن اثير در النهايه گويد بدان علت بتولش خواندند كه از زنان عصر خود بحسب فضيلت و تقوا و نسب منقطع و ممتاز بود و هم به دليل انقطاعتش از دنيا و اتصالش بمنبع سرمدى.

- منصورهيعنى كسى كه يارى مى‏شود (به قصاص قاتل فرزندش).

- حصان يعنى كسى كه عفيف است و پاكدامن.

- حره يعنى كسى كه آزاد از وابستگى به خاك و رمل و شوائب آن است.

- عذرايعنى بكر و باكره.

- هانيه يعنى مهربان در حق شوهر.

- شفيعه يعنى دارنده مقام شفاعت.

و اينها خود درس آموزند و جهت دهنده و مى‏ارزد كه در خانواده‏هاى شيعى براى فرزندان از اينگونه نامها برگزيده شود. ما را در اسامى ديگرى كه براى فرزندان بر مى‏گزينيم اگر اعتراضى نباشد انتقادى وارد است.

درباره نام فاطمه (عليه‌السلام )

در ميان اسامى متعددى كه براى اوست نام فاطمه (عليه‌السلام ) از همه معروفتر و به گوش‏ها آشناتر و در كتب اسلامى ذكر اين نام بيشترين است. در مورد معنى و وجه تسميه‏اش گفته‏اند: او فاطمه (عليه‌السلام ) است:(26)

- لا نها فطمت عن الطمت، بدان خاطر كه از آزار حيض بازداشته شده.

- لا نها فطمت عن الشر زيرا كه او از شر بريده و جداست.

- لانها فطمت عن الخلق‏زيرا كه او از مردم بريده شده.

- لا نها فطمت محبيها عن النار زيرا كه دوستدارانش از آتش دوزخ دور و بركنارند.

- لانها فطمت و شيعتها عن النار زيرا كه او و شيعيانش از آتش دور و بركنارند.

- لان الخلق فطموا عن كنه معرفتها زيرا كه مردم از كنه معرفتش بازداشته شده‏اند.

- لانها فطمت عن ماسوى اله‏زيرا كه او از غير خدا بريده است.

- و امام صادق (عليه‌السلام ): لقد فطمها بالعلم و عن الطمث فى الميثاق - فسماها فاطمة - ثم قال انى فطمتك بالعلم و فطمتك بالطمث(27) خداوند اورا با علم و دانش درآميخت و از شكول در پيمان بازداشت او را فاطمه (عليه‌السلام ) ناميد و فرمود تو را از كسب دانش اكتسابى بازداشتم و از پليدى‏ها دور نمودم.

كنيه‏ها و تعابير

براى فاطمه (عليه‌السلام ) كنيه‏هائى است و كنيه‏ها در دنياى گذشته تقريباً نقش نام خانوادگى امروز را براى افراد ايفا مى‏كرده‏اند اين كنيه‏ها متعددند و هر كدام به مناسبتى و در بيان شأنى از فاطمه (عليه‌السلام ) بكار مى‏رفته‏اند.

- برخى از آنها در رابطه با انتساب او به فرزندان اوست مثل ام الحسن، ام الحسين، ام المحسن، ام الائمه، ام السبطين، ام الازهار.

- برخى ديگر داراى رنگ جامعه و اجتماعند مثل ام المومنين، ام الايتام، ام النساء، ام الامه.

- بعضى در رابطه بافضائل اوست مثل ام العلوم، ام الخيره، ام الفضائل.

- و بعضى هم در انتساب او به پدرش مثل ام ابيها (مادر پدرش)(28) .

تعابيرى هم كه از او در دست است همگى زيبا و در خور شأن اوست از جمله:

- فاطمه (عليه‌السلام ) لطيفه‏اى از عالم لاهوت است، فاطمه (عليه‌السلام ) مظهر زنى كامل و نمونه انسانيت و فضيلت است، فاطمه (عليه‌السلام ) واجد بوى بهشت است.

- فاطمه (عليه‌السلام ) ريحانه يا گلى خوشبوست و رسول خدا (ص) مى‏فرمود من از فاطمه (عليه‌السلام ) بوى بهشت را مى‏شنوم.

تربيت او

او در خانه وحى بدنيا آمد و در مهبط فرشتگان رشد يافت. در محلى نشو و نما كرد كه آيه‏هاى قرآن در آن جا نازل شده‏اند. خانه او از خشت و گلى بيش نبود ولى خانه زبده‏ترين انسانهاى جهان بود، پدرش خاتم انبياء و مادرش سيدة النساء او را چون دو بال ملكوتى در ميان گرفتند و به رشد و پرورش او همت گماشتند.

او از ديدى نخستين ثمره وحى و نبوت است و طبعاً سرمايه‏گذارى درباره او بسيار. و اين درس مهمى براى مسلمانان است كه براى داشتن نسلى ارزنده و پر ثمر حضور والدين عامل و متعهد ضرورى است. پدر و مادر چون دو بالند كه بايد فرزند را هم چون جوجه‏اى زير پر گيرنده و از حرارت بدن وگرمى عاطفه، در آنان حرارت ايمان و علاقه به مذهب را در او پديد آورند و كودكى كه از اين حرارت دور باشد بزرگ نخواهد شد.

فاطمه (عليه‌السلام ) در شرايطى بود كه تنها كودك خانواده بحساب مى‏آيد، آنهم خانواده‏اى كه پسر نداشت. دو خواهر بزرگش پيش از او ازدواج كرد و ترك خانواده خود كرده بودند. همبازى او بدين سان تنها پدر و مادر اويند و همراز او مادرش.

بسته به اينكه سال ولادت او را در چه تاريخى حساب كنيم مى‏توانيم حدس بزنيم كه ايام شير خوارگى را در شعب گذرانده يا نه، محتمل است او در همانجا به راه افتاده و يا به زبان آمده باشد و در آن دوران خردسالى و پرستارى جز محيط شعب را نديده باشد. ولى در تمام دوران خردسالى او پدرش كه مصداق وانك لعلى خلق عظيم است(29) توجه عميقش را به او مبذول مى‏داشت و مهر و محبتش را درباره او اعمال كرده و براى آينده‏اى دشوار او را نيكو به بار مى‏آورد. آرى همت پدر و مادرش او را ام الائمه ساخت، و فاطمه (عليه‌السلام ) پروراند كه ميراث قرآن و عترت ازطريق او سرايت يابند. در همرازى به مادر به درجه‏اى رسيد كه توانست وارث اسرار مادر و متحمل آن باشد. و در همراهى با پدر به درجه‏اى رسيد كه لقب ام ابيها گرفت و در همه اين مورد عنايت خدا با او قرين بود.

مرگ مادر

براساس پاره‏اى از روايات او هنوز كودك و خردسال بود و نياز به مادر را با تمام وجود احساس مى‏كرد كه دست اجل آغوش مادر را از او گرفت و در كودكى به دنبال جنازه مادر روانش ساخت. او حامل اسرار مادر و در دم مرگ حامل پيام مادر به پدر و در لحظات جان سپردن خديجه، مايه آرامش و تسلى او بود.

خديجه در هنگام مرگ به فكر تجهيز و كفن خويش افتاد و ديد كه فاقد كفن است. زنى كه روزى شوكت عظيم و ملوكانه‏اى داشت و عمرى را پيش از ازدواج با پيامبر غرق در نعمت گذارنده بود، با بذل و بخشش مختارانه دستش از مال دنيا چنان خالى شده بود كه حتى كفنى براى خود ذخيره نكرده بود. از طريق فاطمه (عليه‌السلام ) از پيامبر (ص) خواست عباى خود را كفنش كند.

خديجه در دم مرگ دلواپس بود، دلواپس دخترى كه بايد درگرداب بلا غوطه بخورد، خس و خاشاك از سرو روى پدر پاك كند و براى او ام ابيها باشد. دخترى كه بايد قربان و صدقه اسلام شود، در فقرى سخت بسوزد و باجهل‏ها و نادانى‏ها بسازد، و حتى ضربه‏هاى خصم را بر بازو و لطمه در را بر پهلو تحمل كند.

خديجه در حين مرگ به رسول خدا سفارش كرد فاطمه (عليه‌السلام ) را به خدا و به دست تو مى‏سپارم، مراقب دختر كوچكم باش... فاطمه (عليه‌السلام ) كوچك كنار بستر مرگ مادر مى‏نشيند و جان دادن او را تماشا مى‏كند، به مادر دلدارى و تسليت مى‏دهد تا آرام جان بسپرد به او قول و اطمينان مى‏دهد كه به وصايايش عمل خواهد كرد. او شاهد آخرين دم مادر است كه به همراه آن اين كلمات را از او مى‏شنود: ان الله هو السلام، و منه السلام، و الله يعود السلام. خديجه از دنيا مى‏رود در حاليكه عمر فاطمه (عليه‌السلام ) را قوياً بين 5 تا 10 سال و محتملاً تا 15 سال مى‏توان ذكر كرد.

همگامى با پدر

فاطمه (عليه‌السلام ) از همان دوران كودكى كه در كشمكش‏هاى پدر با مشركان با او همراه همگام بود.

- او در جريان نقشه ترور پيامبر قرار گرفته و پدر را مضطربانه از اين واقعه هشدار داد.

- دشمن شكمبه شتر يا گوسفند بر سر پدر مى‏ريزد و او با دستهاى كوچك خود آنها را از سر و روى پدر پاك مى‏كند.

- پدرش را كتك مى‏زنند و او از شدت تاثر مى‏گريد و پدر را نوازش مى‏كند.

- بر بدن پدرش جراحات وارد مى‏كنند او هم چون پرستارى مهربان بر آن جراحات مرهم مى‏گذارد.

- والحق كه اين دختر را چه تحملى در رنجها و نامردى‏ها بود و چه آثارى از خدمات ارزنده.

- السلام على البتول الطاهرة؛ الصديقة المعصومة، المغصوبة حقها و الممنوعة ارثها.

- السلام على بضعة لحمه و صميم قلبه و رحمة اله و بركاته.