فصل 2: فاطمه و همسر
مقدمه
هر بُعد و جنبهاى از حيات فاطمه (عليهالسلام
) كه مورد مطالعه قرار مىگيرند نكته آموزند و هدايت كننده و شگفتآور. بركات آن بر همه افراد نازل است و براى امتى كه خواستار رهيابى است نازلتر. ما آثار اين بركات را هم در دوران حياتش مىبينيم و هم پس از وفاتش. چه بسيارند درس آموزىهائى كه زمينههاى مختلفزندگى فاطمه (عليهالسلام
) وجود دارند و مسلمانان با استفاده از آنها مىتوانند راه حيات را براى خود هموار سازند.
از مسائل درسآموز حيات فاطمه (عليهالسلام
) مسأله ازدواج و همسردارى اوست. بناى زندگى ويژهاى كه اساس آن مبتنى بر اهداف و مقاصد انسانى و الهى، انس و صفا، تكميل و تكامل، خلوص و وحدت و ثمره آن رشد طرفين، توليد نسل و گزينش آن براساس كفويت ايمانى و اخلاقى و برترى يكى بر ديگرى در رديف افسانههاست.
ازدواج در اسلام
ازدواج امرى محبوب و نوعى تن دادن به سنت آفرينش است. نظام آفرينش براساس زوجيت است منفرد ماندن نوعى دور ماندن از اين نظام است. بدون ازدواج وصول به كمال مقدر ميسر نيست آدمى اگر علامه زمان باشد و دائماً در مسير رشد و تحول، مادام كه ازدواج نكرده است كامل نيست.
چه بسيارند اهداف و مقاصد عاليهاى كه تنها در سايهازدواج ميسر مىشوند مثل آرامش و سكون كه براى تصميمگيرىهاى معقول آدمى نقشى اساسى ايفا مىكنند و يا توليد نسل كه در سايه آن با حفظ شرايط زمين خدا پر بار مىگردد. و بر اثر آن عبادتها رشد و كمال مىيابند و عمل آدمى در عبادت، او را در رديف قديسين و مقربان قرار مىدهد كه دو ركعت نماز متاهل از 70 ركعت نماز افراد مجرد برتر است و بالاتر.
آنچه كه در ازدواج مهم است وصول به حيات مشتركى است كه در آن رنگ و بوى انسانيت باشد و الحق موجبات رشد و تكامل آدمى را براى او ميسر سازد. و گرنه ازدواجى كه موجب دغدغه خاطر گردد به زحمتش نمىارزند. اگر در بحث مربوط به فاطمه (عليهالسلام
) سخن از ازدواج است از آن نوعى است كه در آن رشد و كمال، همدلى و انس بچشم مىخورد و آگاهى از كيفيت و رمز و رازش مىتواند درسآموز باشد.
ازدواج فاطمه (عليهالسلام
)
او ازدواجى دارد آگاهانه و هدفدار، گزينش شده و انديشيده كه بنايش استوار است بر اتكاى به صفات انسانى و اخلاقى و ايمان، مرد و زن همتاى هم و يا به زبان عادى و جارى همسرند، يعنى همشأن و هم رتبه، چيزى كه در اسلام از آن به كفويت و همتائى ياد شده است.
فاطمه (عليهالسلام
) تن به ازدواجى مىدهد كه حاصل آن رشد و كمال باشد نه سقوط و انحطاط و افت كردن، ازدواجى را طلبيد و پذيرفت كه او را در نيل به اهداف انسانى او كمك رساند، و پايههاى ستبر ايمان و عقيدهشان را استوارتر سازد. در آن ارضاى هوس زرق و برق ماديت نبود و يا دستيابى به جلال و جبروت ظاهر مطرح نبود.
فاطمه (عليهالسلام
) ازدواجى كرد كه داراى بار تقوا باشد، اگر چه از نظر ماديت در سطحى نازل و حتى فروتر از حد معمول است. او به دختران درس داد كه در ازدواج به دنبال معيارهائى بروند كه زندگى سازند، نه اسم و رسم آفرين. در انتخاب همسر شرافت و ايمان و تقوا را مد نظر قرار دهند، نه دارائى و ثروت مكنت را، كه اگر فاطمه (عليهالسلام
) آن را مىخواست برايش از هر جهت آمده و ميسر بود، و ما در همين بحث به آنها اشاره خواهيم داشت.
سن ازدواج او
بد نيست نخست در اين مورد هم اشارهاى داشته باشيم كه مسألهاى بحثانگيز است. آنچه كه در عرف و در بين عامه مردم شايع است و حتى گروهى از مورخان شيعه بدان اشاره دارند اين است كه او در حين ازدواج 10 سال اول عمر را به پايان برده بود. امكان وقوع چنين امرى محال و حتى داراى استبعاد عقلى هم نيست. زيرا از نظر اسلام شرط ازدواج از يك سو رسيدن به مرحله بلوغ شرعى (پايان 9 سال قمرى) و از سوى ديگر وصول به مرحله رشد است و اين هر دو در فاطمه (عليهالسلام
) وجود و حضور داشتهاند.
اما مورخان ديگر سنين ديگرى را هم براى تاريخ و سن ازدواج فاطمه (عليهالسلام
) ذكر كردهاند. از جمله ابوالفرج اصفهانى در كتاب خود سن فاطمه (عليهالسلام
) را در ازدواج 18 سال ذكر كرده و ابن حجر هم در كتاب الاصابه همين سن را براى فاطمه (عليهالسلام
) مطرح نموده است.
صاحب كتاب الاستيعاب سن فاطمه (عليهالسلام
) را در حين ازدواج حدود 15 سال و نيم ذكر كرده كه در آن زمان از سن مولا اميرالمؤمنين (ع) 21 سال و 5 ماه گذشته بود. مرحوم آية الله محسن امين سن فاطمه (عليهالسلام
) را چهارده سال ذكر نموده و ديگران هم حدود 17 سال و كمتر را گفتهاند. طوسى در مصباح المتهجد 13 سال نوشته (ص 561) ولى به نظر مىرسد كه با توجه به سخنان بزرگان تشيع مثل مرحوم شيخ مفيد و ديگران بتوانيم سند 14 - 16 سال را بپذيريم كه هم به سند نزديكتر است و هم از نظر رشد به عقل و انديشه و صواب، كه در همه حال خدا داناتر است و غرض از اين سخن آن بود كه پارهاى از استبعادهاى ذهنى را مخصوصاً در مسأله حمل و زاد و ولد طرد كنيم.
خواستگاران فاطمه (عليهالسلام
)
ازدواج فاطمه (عليهالسلام
) در مدينه صورت گرفت، مدينه در آن روزگار پايتخت حكومت اسلام و پيامبر (ص) حاكم آن و در اوج قدرت و امكان بود چهرهاى بود شناخت شده و مورد اعتقاد مردم و طبيعى است كه در چنان صورتى علقه مردم را به داشتن پيوند با رسول خدا (ص) لااقل براى دستيابى به قدرت و آبرو بسيار باشد و خواستگاران ازدواج با فاطمه (عليهالسلام
) متعدد، بويژه كه دو دختر قبلى پيامبر (ص) هم همسر مردانى سرشناس بودند. دو پسر ابولهب داماد پيامبر (ص) بودند و دو دختر پس از جدائى و رهائىشان از آنان يكى پس از ديگرى با عثمان مرد مالدار و ثروتمند قريش ازدواج كرده بودند.
ابوبكر و عمر، هر كدام جداگانه خواهان فاطمه (عليهالسلام
) شدند و خواست خود را با پيامبر (ص) در ميان نهادند.
عثمان هم از سوئى ديگر اين درخواست را كرده بود و رسول خدا (ص) فرمود در اين راه منتظر حكم خداوند است و بدين سان آنها را از ازدواج با فاطمه (عليهالسلام
) مأيوس ساخت عبدالرحمن عوف كه از ثروتمندان به نام بود مدعى شد كه اگر فاطمه (عليهالسلام
) را به من تزويج كنند يكصد شتر كه بارشان كتان مصرى باشد، با خانهاى ببهاى 10 هزار دينار مهريه او خواهد كرد و پيامبر (ص) روزى مشتى سنگريزه از زمين برداشت و به سوى آنان پرتاب كرد كه شما فكر مىكنيد من برده ثروتم؟ كسى كه بتواند سنگريزه را مرواريد كند اين ثروتها براى او مهم نيستند من يقدر على هذا لايهمه كثرة المهر
.
در پاسخ بسيارى از آنان مىفرمود: فاطمه (عليهالسلام
) هنوز كوچك است، من منتظر قضاى الهى هستم
، من منتظر وحى هستم،
و مسأله ازدواج فاطمه (عليهالسلام
) را به مقام ربوبى ارتباط داد
يعنى كه خداى بايد اجازه فرمايد.
زمينه ازدواج
در خواستهاى ازدواج براى فاطمه (عليهالسلام
) مكرر شدند و رسول خدا (ص) هم چنانه از پاسخ مثبت خوددارى كرده و منتظر فرمان خدا بود. روزى سعد بن معاذ به على (عليهالسلام
) گفته بود: به خدا سوگند مىبينم پيامبر (ص) فاطمه (عليهالسلام
) را تنها براى همسرى تو برگزيده است. و اين فكرى است كه در بين صحابه پيامبر (ص) هم اشاعه يافته بود وبدان سان او را به خواستگارى فاطمه (عليهالسلام
) تشجيع كرد.
حق اين است كه رسول خدا (ص) مىدانست كسى همشأن و هم سنگر او نيست و على (عليهالسلام
) تنها كفو فاطمه (عليهالسلام
) است. ولى روال كار را از دست نداد و خواستگاران را كمافى السابق مىپذيرفت و محترمانه مىفرمود كه در اين كار منتظر حكم خداوند است و او بايد دستور دهد تا زمانى كه قضاى الهى در اين راه محقق گردد.
البته خانواده على (عليهالسلام
) هم با پيامبر (ص) بيگانه نبودند و على (عليهالسلام
) كسى بود كه در خانه پيامبر (ص) بزرگ شده و در آنجا رشد يافته بود البته روزگارى هم در گذشته بود كه خود پيامبر (ص) در خانه ابوطالب زندگى مىكرد. و امر سرپرستى او به عهده عمويش بود. بدينسان علاوه بر خويشاوندى نزديك فاطمه (عليهالسلام
) و على (عليهالسلام
) (پسر عمو و دختر عمو) رابطه انس هم بين دو خانواده برقرار بود و از آن گذشته، هم على (عليهالسلام
) و هم فاطمه (عليهالسلام
) اين ويژگى را داشتندكه دست پرورده پيامبر (ص) بودند و مخصوصاً على (عليهالسلام
) امين پيامبر (ص) بود. على (عليهالسلام
) كسى است كه در شب هجرت بجاى او خوابيده و پس ازهجرت فاطمهها را (فاطمه مادر على (عليهالسلام
)، فاطمه (عليهالسلام
) دختر پيامبر (ص)،...) را به مدينه انتقال داده بود. غرض اينكه با آن سابقه آشنائى باز هم على (عليهالسلام
) مراقب بود كه بى حساب قدم پيش نگذارد و پيامبر (ص) هم بىاذن خدا اقدامى نكرد.
خواستگارى
سرانجام على (عليهالسلام
) مصمم به خواستگارى از فاطمه (عليهالسلام
) شد. و براى اين خواستگارى وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند (امرى كه در اسلام مستحب است) لباس بر تن كرد و كفش پوشيد و به خانه پيامبر (ص) رفت و در زد. رسول خدا (ص) در خانه ام سلمه بود فرمود در را باز كنيد، كسى است كه خدا و پيامبر (ص) او را دوست مىدارند. در را باز كردند.
على (عليهالسلام
) وارد شد و روبروى پيامبر (ص) دو زانو نشست سر به زير انداخت و چشمها را به زمين دوخت و ساكت ماند. پيامبر (ص) خطاب به على (عليهالسلام
) كرد چه كارى دارى؟ على (عليهالسلام
) گفت به خاطر حاجتى آمدم و از بيان آن شرم دارم و عرض كرد كه كرامت رسول خدا (ص) به من اجازه مىدهد كه حرف خود را بگويم.
اى رسول خدا (ص) تو بزرگم كردهاى، تو برايم از پدر و مادر نيكوتر بودهاى، من خواستگارى دخترى هستم كه در خانه تست و... رسول خدا (ص) از اين سخن شادان شد و ذكر توحيد بر زبان راند
.
در پاسخ على (عليهالسلام
) فرمود فابشر يا على - اى على ترا مژده باد.
- ان الله عزوجل اكرمك كرامة لم يكرم بمثلها احدا مطمئناً خداى عز و جل به تو كرامتى داد كه احدى را بدان مفتخر نداشت.
- و ان الله تعالى اذا اكرم و ليّه و احبه، اكرمه بمالا عين رأت و لا اذن سمعت
و خداى تبارك و تعالى به هنگامى كه ولى خود را احترام كند و دوست بدارد، او را به گونه بزرگ مىدارد كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى آن را شنيده است و...
على (عليهالسلام
) بر اين اساس پاسخ موافق شنيد وچنين فرمود: رب اوزعنى ان اشكر نعمتك اللتى انعمت علىّ - خداوندا به من توفيقى عنايت كن تا سپاس نعمتى را كه به من عنايت كردى بجاى آورم و...
آرى پيامبر (ص) قول موافق داده بود - بعد كه به مسجد تشريف برد در نخستين سخنرانى خود فرمود: جبرئيل بر من فرود آمد و از جانب فرمانروائى عرش فرمان داد كه دختر فاطمه (عليهالسلام
) را به عقد على (عليهالسلام
) درآورم و هم فرمود پيوند همسرى على (عليهالسلام
) و فاطمه (عليهالسلام
) در آسمانها بسته شده،
و بر اين اساس زبان ديگران را از غيبتها و سرزنشها كوتاه كرد.
در كفويت آنها
مىدانيم از مسائل فوقالعاده مهم در ازدواج و اختيار همسر مسأله كفويت است، امرى كه اسلام را بر آن سفارش و نظرى بسيار است. غرض اين است كه زن و مرد در شأنى باشند كه بتوانند همسر، همشأن و همتاى يكديگر باشند زبان و منطق هم را بفهمند و در بُعد اعتقادى مثل هم باشندو چون دو بال هم قدرت و هم توان باشند.
در ازدواج فاطمه (عليهالسلام
) و على (عليهالسلام
) بايد گفت كه كفو و همتاى يكديگر بودند. فاطمه (عليهالسلام
) خود مىدانست كه دخترى بدون خواستگار نبود پدرش دنياى اسلام را زير نگين داشت او در مقايسه با دختران ديگر وابسته به فردى مقتدر بود. مىدانست كه او را در اين ازدواج به علت فقر على (عليهالسلام
) سرزنش مىكنند ولى در عين حال او را بعنوان شوهر برگزيد
چون على (عليهالسلام
) را همتاى مؤمن خود مىشناسد.
على (عليهالسلام
) هم مىدانست كه فاطمه (عليهالسلام
) هم پرواز اوست و مىتواند همگام با او باشد. مىدانست او توانائى آن را دارد كه با روح عظيم على (عليهالسلام
) همراه گردد. از همشأنى و همسرى او، از همدلى و هم سخنى او، از توان همرازى و مشاورت او خبر دارد و به همين علت به ازدواج با فاطمه (عليهالسلام
) دلخوش است و او را همسر بر مىگزيند.
بررسىها هم نشان مىدهند كه على (عليهالسلام
) كوه مقاومت وايثار بود و فاطمه (عليهالسلام
) هم دست كمى از او نداشت، على (عليهالسلام
) در فقر و نادارى اختيارى بود و متحمل آن و فاطمه (عليهالسلام
) نيز اين چنين بود. در پوشش و لباس، در احسان و تفضل، در فضايل انسانى و اخلاق اين دو هم انديشه و همراه بودند و بفرموده پيامبر (ص) جداً اگر على نبود تا روز قيامت همتائى در روى زمين براى فاطمه (عليهالسلام
) نبود. (لولا ان اميرالمؤمنين (عليهالسلام
) تروجها، لما كان لها كفوا لى يوم القيامة على ارض فمن دونه)
و نمونه اين سخن از پيامبر (ص) بصورت ديگرى با اندك تفاوتى وجود دارد بدينگونه لو لا ان الله خلق فاطمة لعلى ما كان لها على وجه الارض كفو من آدم و من دونه
در استحسان برخى از بزرگان آمده است برخى از پيامبران جد فاطمهاند و اگر زنده بودند نمىتوانستند با فاطمه (عليهالسلام
) ازدواج كنند ولى موسى (عليهالسلام
) و عيسى (عليهالسلام
) جد فاطمه (عليهالسلام
) نبودند و مثلاً اگر بناى ازدواج بود حق ازدواج داشتند ولى كفو او نبودند و اين نشان ميدهد كه شأن فاطمه (عليهالسلام
) از انبياى اولوالعزم هم برتر است.
سخنى ديگر از پيامبر (ص) در همين زمينه موجود است كه فرمود: هبط علىَّ جبرئيل - جبرئيل بر من نازل شدن فقال يا محمد ان الله جلّ جلاله يقول و گفت اى محمد، خداوند جل جلاله مىفرمايد: لو لم اخلق عليّاً ما كان لفاطمه كفو من ولد آدم و من ذريته،اگر على (عليهالسلام
) را خلق نمىكردم از نسل آدم و ذريه او همتايى نبود.
هزينه ازدواج:
رسول خدا (ص) از على (عليهالسلام
) پرسيد براى ازدواج چه دارد؟ گفت شمشيرى، زرهى، و شترى آبكش، رسول خدا (ص) فرمود شمشير براى مرد جهاد و قدرت لازم است، شتر نيز براى گذران معيشت بايد باشد - ولى براى آنكس كه از مرگ نهراسد زره به چه كار آيد؟ فرمود زره را بفروشد و باقى را نگه دارد
.
على (عليهالسلام
) زره را به 480 درهم
يا 500 درهم فروخت
و آن را براى ازدواج در اختيار گرفت. البته زندگى على (عليهالسلام
) در بين مردم مدينه كمى پائينتر از حد متوسط بود و در واقع مىتوان او را جزء طبقه ضعيف و فقير بحساب آورد.
رسول خدا (ص) بخشى از آن را به بلال داد كه بوى خوش بخرد، بخشى را به ابوبكر داد كه با آن آنچه را دخترم نياز دارد بخر و الباقى هم براى ديگر هزينهها نگهداشتند و عمار ياسر و چند تن ديگر را با ابوبكر همراه كرد كه با صوابديد هم تهيه جهاز ببينند.
صورت جهيزيه
اينكه براى فاطمه (عليهالسلام
) چه چيزهائى تهيه شد وبهاى آنها چقدر بود روايات مختلف است. ما در اين بحث سعى كرديم جامعترين ليستى را كه در اين زمينه تهيه شده است عرضه كنيم و آنها عبارت بودند از:
- يك پيراهن - يك روسرى - يك چادر سياه خيبرى - يك تخت طناب پيچ كه طنابش از پوست خرما بود - دو عدد تشك با روكش كتان مصرى كه در داخل يكى ليف خرما بود و در ديگرى پشم گوسفند. چهار بالش، با روكش چرم طائف و پر شده از پوشال علفهاى خوشبو - پرده نازك پشمى، حصير بافت هجر (از روستاى بحرى) آسياب دستى، طشت مسى، مشك آب چرمى قدح چوبى براى شير، ظرف آب آشاميدنى، آفتابهاى قير اندود، خم سبز رنگ، چند كوزه سفالين، سفرهاى چرمى، عباى فطوانى، محفظه آب
...
وسايل و ابزار بعنوان جهيزيه همينهابودند، در برخى از اسناد مختصر تفاوتى ممكن است به چشم بخورد كه چندان قابل ذكر نيستند و بهاى آن را برخى تا حدود 63 درهم نوشتند.
پيامبر (ص) جهيزيه را ديد و بادست خود آنها را زير و رو كرد فرمود خداوند آن را به اهلبيت مبارك گرداند
در سخنى ديگر آمده است كه فرمود اللهم بارك لقوم جل آنيتهم الخزف و...
و اين حكايت از ناچيزى و بى قدرى جهيزيه داشت و اين خود درسى است براى همه كسانى كه درآستانه ازدواجند و از فقر خود نگران، كه از فاطمه (عليهالسلام
) سرمشق گيرند و به حداقل جهيزيه قانع باشند.
عقد و مهر
پيامبر (ص) به مسجد رفت و عقد على (عليهالسلام
) و فاطمه (عليهالسلام
) را در مسجد خواند. خطاب به مردم كه خداى مرا امر كرد كه فاطمه (عليهالسلام
) را همسر على (عليهالسلام
) قرار دهم. هم اكنون به امر حق فاطمه (عليهالسلام
) را به عقد على (عليهالسلام
) درآوردم با مهريه 400 درهم (برخى تا 500 درهم نوشتهاند).
على جان آيا رضايت دارى؟ على (عليهالسلام
) عرض كرد ازرسول خدا اطاعت مىكنم و كاملاً رضايت دارم.
در مورد عقد اوكه در آسمانها بسته شده و مورد امريه خداوند بود مطالب پردامنهاى نوشته شده و نويسندگان در اين مورد داد سخن دادهاند وحتى از تزيين بهشت، از شادمانى اهل آسمانها، از نسل پاكى كه از آنها پديد مىآيد بحث كردهاند.
رسول خدا در اين مورد خطبهاى خواند و در آن پس از حمد و ثناى خدا مسأله ازدواج را ستود و آن را بعنوان يك امرى الهى معرفى كرد. و از على (عليهالسلام
) هم خواست خطبهاى بخواند و على (عليهالسلام
) چنان كرد و رسول خدا (ص) آن را پسنديد
و سپس رسول خدا دعائى كرد بدين سان كه خداوندا عترت هاديه را از نسل على (عليهالسلام
) و فاطمه (عليهالسلام
) قرار ده (اللهم فاجعل عترتى الهاديه من على (عليهالسلام
) و فاطمه (عليهالسلام
))
.
در روايتى آمده است كه رسول خدا پس از خواندن عقد چنين دعا كرد: جمع الله شملكما و اسعد جد كما و بارك الله عليكما، و اخرج منكما نسلاً كثيراً طيباً
خداوند انس و الفتى دهد و زندگىتان را خوش و سعادتمندانه كند و اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و از شما نسلى بسيار و طيب و پاكيزه پديد آورد.
جشن و وليمه
پيامبر (ص) دستور وليمه داد و به على (عليهالسلام
) گفت برو غذائى تهيه كن، گوشت و نان از شما، خرما و روغن از ما و مردم را به احترام فاطمه (عليهالسلام
) دعوت كن: على (عليهالسلام
) گويد به مسجد رفتم و فرياد زدم وليمه فاطمه (عليهالسلام
) را بپذيريد و در اين وليمه جمع عظيمى از دوست و دشمن، فقير و غنى حضور يافتند.
زمان ازدواج فرا رسيد پيامبر (ص) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرو انصار دستور داد همراه فاطمه (عليهالسلام
) به خانه على (عليهالسلام
) بروند و در راه شادمانى كنند و شعرهاى شاد بخوانند وهم فرمود در شب عروسى فاطمه (عليهالسلام
) مواظب باشيد گناهى واقع نشود و فاطمه (عليهالسلام
) را با الله اكبر به خانه داماد ببريد.
زمام مركب بدست سلمان بود، مردان فاميل به دنبال آن و زنان به دنبال آنها. صداى هلهله و تكبير بلند بوده زنان به صورت دستجمعى و همصدا اشعارى مىخواندند كه مفهوم آن مدح فاطمه (عليهالسلام
) و على (عليهالسلام
) بود مثل اين شعر: فاطمة خير نساء البشر و من لها وجه لوجه القمر - زوجك الله فتى فاضلاً اغنى علياً خير من فى الحضر...
فاطمه (عليهالسلام
) بهترين زنان در نسل آدمى است. كيست كه چون او چهرهاى چون چهره ماه تابان داشته باشد خداوند او را به ازدواج جوان فاضلى چون على (عليهالسلام
) درآورد كه بهترين جوان روى زمين است...
مراسم دست به دست دادن
همه به خانه على (عليهالسلام
) رفتند - پيامبر (ص) فاطمه (عليهالسلام
) را در كنار خود نشاند. مجلس را خلوت كرد. نقاب از چهره فاطمه (عليهالسلام
) برداشت كه على (عليهالسلام
) همسرت را تماشا كن. دست فاطمه (عليهالسلام
) را به دست على (عليهالسلام
) داد و گفت يا على (عليهالسلام
) خداوند زوجيت فاطمه (عليهالسلام
) دختر پيامبر (ص) را بر تو مبارك گرداند. فاطمه (عليهالسلام
) خوب همسرى است. بارك الله لك فى ابنة الرسول يا على (عليهالسلام
) نعم الزوجة فاطمه (عليهالسلام
).
و دست على (ع) را در دست فاطمه (عليهالسلام
) داد و فرمود فاطمه جان، على شوهر خوبى است. نعم البعل على (عليهالسلام
).در مورد وديعه بودن اين دو در دست هم سخن گفت
و به آنها سفارشهاى بسيارى كرد. به على (عليهالسلام
) فرمود:
على جان به مثل فاطمه همانندى براى تو پيدا نمىشود. و تو اى فاطمه براى تو نيز همتاى و همشأنى بسان على خداوند نيافريده است.
دخترم به سخنان مردم گوش فرا مده و از فقر همسرت نگران مباش كه اگر فقر براى ديگران مايه سرشكستگى باشد براى خاندان پيامبر (ص) فخر است.
اى على (عليهالسلام
) آمده پذيرش دخترم باش. با همسرت به نرمى و لطف و رفتار نما. فاطمه (عليهالسلام
) پاره تن من است تو اى فاطمه (عليهالسلام
) از خشمگين كردن على (عليهالسلام
) بپرهيز كه خداى نيز به خشم او خشمگين و به رضاى او راضى است.
و نمونه اين سفارشها را بسيار فرمود.
دعاى پيامبر (ص)
پيامبر (ص) آنگاه دست به دعا برداشت و چنين مناجات و دعا كرد:
اللهم انهما احب الخلق الىّ فاحبهما خداوندا اين دو محبوبترين آفريدگان تو نزد منند آنان را دوست بدار و بارك ذريتهما نسلشان را زياده و مبارك گردان - و اجعل عليهما منك حافظا - خداوندا از جانب خود بر آنها حافظ و نگهبانى بگمار و انى اعيذ هما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم
و من اين دو را و نسل شان را از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مىدهم...
دعاهاى بسيارى ديگر از رسول خدا (ص) درباره او منقول است كه محتواى آنها همانى است كه در مباحث قبلى ذكر شد و تكرار آنها شايد مورد نداشته باشد از جمله آن دعاى معروفى است كه معمولاً پس از خطبه عقد بخشى از آن را مىخوانند و آن اين است:
اللهم اجعل شملهما و الف بين قلوبهما و اجعلهما و ذريتهما من ورثة - جنة النعيم - و ارزقهما ذرية طاهرة، طيبة مباركة، و اجعل فى ذريتهما البركة، و اجعلهم ائمة يهدون بامرك الى طاعتك، و يأمرون بما يرضيك طهركما الله و طهر نسلكما - انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم...
فرداى ازدواج:
صبح روز بعد رسول خدا (ص) بر آنان وارد شد و براى شان شير آورد. جامى از آن را به دست فاطمه (عليهالسلام
) داد و گفت بنوش، پدرت فداى تو (اشربى فداك ابوك) و جامى ديگر را به على (عليهالسلام
) داد و فرمود بنوش پسر عمو فداى تو شود (اشرب، فداك ابن عمك)
به آن دو فرمود آفرين به دو دريائى كه بهم برخوردند و اتصال يافتند و به دو ستارهاى كه قرين هم گشتهاند. (مرحبا ببحرين يلتقتان و بنجمين يقترنان). سپس روى به فاطمه (عليهالسلام
) كرد: دخترم شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت پدر، خداوند بهترين مردان را نصيب من كرده است.
طبق رسم آن روزگار از سوى مردم هدايائى براى عروس و داماد آورده بودند. بسيارى از آنها در راه خدا دادند و بخشى از آن را كنيز و غلام خريدند و در راه خدا آزاد كردند و اين هم تجربهاى نيكو و درسى است كه مردان و زنان در زندگى خود بايد داشته باشند كه از نعمتها و شاديهاى خود ديگران را بهره دهند.
بد نيست متذكر شويم در مورد تاريخ ازدواج آنها، شيخ طوسى آن را اول ذى حجه سال سوم هجرت، شيخ مفيد و سيد بن طاووس آن را شب پنجشنبه 21 ماه محرم، صدوق در امالى اوايل ماه شوال، ابوالفرج اصفهانى عقد را در ماه صفر و عروسى را در سه شنبه 6 ذى الحجه نقل كردهاند.
آغاز زندگى
زندگى مشترك آغاز شد و على (عليهالسلام
) براى شروع زندگى كف اطاق زفاف را با شنى نرم فرش كرد. چوبى را از يك طرف ديوار به طرف ديگر وصل كرد كه لباسهاى خود را روى آن بيندازند - پوست گوسفندى را بگسترد و متكائى از ليف خرما در كنار آن نهاد
و اين اطاق عروسىشان بود.
على (عليهالسلام
) در وصف حيات مشترك روزهاى اول شان مىگويد:
- لقد تزوجت فاطمة مالى و لها فراش غير جلد كبش - ننام عليه بالليل و يعلف عليها الناضح بالنهار - و مالى و لها خادم غيرنا
با فاطمه (عليهالسلام
) ازدواج كردم براى من و او جز پوست گوسفندى نبود كه شبها بر روى آن مىخوابيديم و روزها بر آن شترما را غذا مىداديم - و جز خود خادمى نداشتيم.
خانهشان محقر و گلين بود و درب آن يك لنگهاى بود. ولى جهانى در اين خانه خلاصه شده بود و اين زوج خوشبخت با وجود فقر در عين عفت، عصمت و نجابت زندگى كردند و هيچگاه موجبات خشم و غضب هم را فراهم نكردند. عقيدهها واحد، سليقهها واحد و هر دو مهذب و در طريق رشد هم بودند.
اينان عملاً بنياد خانواده را بر تكميل و تكامل نهادند و مصداق اين سخن سقراط شدند كه در ازدواج هر كس نيمه گمشده خود را باز مىيابد. و نشان دادهاند كه در زندگى هدفدار خانوادگى برترى مرد بر زن و يا بالعكس افسانهاى بيش نيست. بنظر ما على (عليهالسلام
) براى على شدن به فاطمه (عليهالسلام
) محتاج بود و فاطمه (عليهالسلام
) هم براى فاطمه شدن به على (عليهالسلام
) (بحران عميقان لا يبغى احدهما على صاحبه
و مصداق مرج البحرين يلتقيان بودند
.
افتخارآميزى اين ازدواج
ازدواج اين دو مهم بود. و همه جنبهها، حركات، سكنات، روابط و رفتارشان درسآموز بود. زندگىشان زندگى دو نور بود كه راه را براى ديگران و خودشان روشن مىكرد. و حاصل آن پديد آمدند گلهائى كه هر كدام ميدان حيات اسلام را روشن كرده بودند.
دكتر بنت الشاطئ در وصف اين دو مىگويد: على (عليهالسلام
) چون كوهى سربلند بود و فاطمه (عليهالسلام
) سرچشمه رودى كه از اين كوه جارى مىشود وبستر رود سرشار از گلهائى كه فرهنگ اسلام را زينت مىدهند... آرى فاطمه (عليهالسلام
) آن زن بى تجربه و كياست نيست كه زندگى را بر مبناى بارى بهر جهت بگذارند شيوه زندگى دارد و هدف، او درس همسردارى را از مادرش آموخته و در زندگى على (عليهالسلام
) پياده كرده است.
و على (عليهالسلام
) هم فردى متعهد و مسؤول است، به حالات و كيفيات حيات خانوادگى آگاهى دارد و مىكوشد بناى زندگى در راه وحدت كلمه، توافق اخلاقى و از همه مهمتر ايمان و عقيده بگذرد. در برابر فرمان خدا خاضع و در انجام وظيفهاش كوشاست. على (عليهالسلام
) آبكشى مىكند، چوب و هيزم مىآورد و اجاق را روشن مىكند و فاطمه (عليهالسلام
) آسياب مىكند آرد را خمير مىكند و نان مىپزد. (كان اميرالمؤمنين (عليهالسلام
) يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمهعليهاالسلام
تطحن و تعجن و تخبز)
.
زندگىشان به گونهاى بود كه على (عليهالسلام
) به وجود فاطمه (عليهالسلام
) فخر مىكرد و مىفرمود ولى الفخر بفاطمه و ابيها ثم فخرى برسول الله اذزوجينها
من به فاطمه (عليهالسلام
) افتخار مىكنم و به پدرش رسول الله (ص) كه فاطمه را بتزويج من درآورده است. و ديديم كه فاطمه (عليهالسلام
) هم او را بهترين مردان به پدر معرفى كرده بود.
اميرالمؤمنين در رابطه با اين ازدواج حتى ابوبكر را زير سؤال مىبرد و مىگويد آيا من مختار و برگزيده رسول خدا نيستم؟ آيا من آنكسى نيستم كه رسول خدا (ص) دخترش را به زوجيت من در آورد؟
...
همراهى و سازگارى
اين دو يار و همراه هم بودند، با هم سازگارى داشتند. و اين سازگارى و وحدت و انس شان براى مادرس است. فاطمه (عليهالسلام
) 9 سال در خانه على (عليهالسلام
) زندگى مىكند و در اين مدت از او درخواستى و تمنائى ندارد. اصل را بر اين گذاشته كه بارى بر دوش على (عليهالسلام
) نباشد. گرسنه است و على (عليهالسلام
) از او مىپرسد كه پس چرا نگفتهاى مىفرمايد انى لا ستحيى من الهى ان اكلف نفسك ما لا تقدر عليه
من حيا مىكنم از خدايم چيزى را بر تو تكليف كنم كه ترا توانائى انجام آن نباشد.
فاطمه (عليهالسلام
) نو عروس است ولى در اطاقى زندگى مىكند كه نصف آن حصير است و نصفى ديگر از شن نرم ولى به اين دلخوش است كه شوهر آقائى چون على (عليهالسلام
) دارد و خداى به رضاى او راضى است.
همدل و دلدار على (عليهالسلام
) است، تسلاى ده اوست، مشاور و همراز است، پناهگاه على (عليهالسلام
) است واين امربحدى بود كه اگر عملى بر على (عليهالسلام
) وارد مىشد مىفرمود به خانه روم و كمى با فاطمه (عليهالسلام
) سخن بگويم و آرام گيرم و اين اقدام در تمام مدت زندگى مشترك على (عليهالسلام
) با فاطمه (عليهالسلام
) رعايت مىشد حتى پس از وفات فاطمه (عليهالسلام
) على (عليهالسلام
) در كنار قبر فاطمه (عليهالسلام
) سخن مىگفت و به درد دل مىنشست.
او كدبانوى خانه بود و در عين حال مشاور على (عليهالسلام
)، محرم راز او و در مشكلات زندگى دلدار على (عليهالسلام
)، تلقىشان از هم تلقى امانتدارى بود و رفتارشان با هم رفتار دو امين امانتدار. بدين نظر سعى بر اين داشتند موجبى براى كدورت هم پديد نياورند و عامل آزار هم نباشند. و هرگز اين انديشه در ذهن على (عليهالسلام
) نبود كه در حيات فاطمه (عليهالسلام
) با زنى ديگر ازدواج كند و بفرموده امام صادق (عليهالسلام
) خداى آن را بر على (عليهالسلام
) حرام كرده بود (حرم الله النساء على علىٍّ مادامت فاطمة حية لانها طاهرة لا يحيض)
دوستدارى و همرزمى:
دوستدارىشان از يكديگر به صورتى است كه رنگ مكتبى دارد و در اين رنگ است كه آن دو را همرزم و هم مبارزه مىسازد. فاطمه (عليهالسلام
) به دفاع از انديشههاى على (عليهالسلام
) و على (عليهالسلام
) به دفاع از انديشههاى فاطمه (عليهالسلام
) مىپردازد. او همرزم و همپاى على (عليهالسلام
) است همرزم كسى است كه قدرتمندان عرب از سطوت او آرام نداشتند و پابهپاى او به پيش مىرود.
على (ع) مىرزميد و جهاد مىكرد و فاطمه (عليهالسلام
) شمشير خونين او را مىشست. فاطمه (عليهالسلام
) كانون خانواده را گرم و پناهگاه مىكرد و مىدانست پيروزى على (عليهالسلام
) در عرصههاى مختلف تا حدود زيادى مربوط به اعتماد نيست به كانون است. و با اين اقدام كمكى مىداد تا رزم على (عليهالسلام
) چشمگير گردد و الحق نقش زن در موفقيت رزمى مرد تا چه حد مؤثر است.
على (عليهالسلام
) از جبهه بر مىگشت و فاطمه (عليهالسلام
) مهربانتر از هميشه او را دلگرم مىكرد، تقويتش مىنمود، زخمهايش را مىبست، كوفتگى بدن را مىزدود و البته على (عليهالسلام
) نيز مردى قدرشناس بود - وقتى به خانه مىآمد از حال فاطمه (عليهالسلام
) جويا مىشد از تن خستهاش سؤال مىكرد و او را دلدارى مىداد و اين دو دلدار هم بودند. او حامى على (عليهالسلام
) است. وقتى على (عليهالسلام
) را به مسجد مىبردند چند تن از دشمنان، على (عليهالسلام
) را مىكشاندند و فاطمه (عليهالسلام
) هم يك تنه او را مىكشيد و نمىگذاشت به مسجدش ببرند و وقتى هم كه او را جبراً به مسجد كشاندند فاطمه (عليهالسلام
) به دنبالش دوان شد. و خطاب به ابوبكر كه آيا مىخواهى مرا از همسرم جدا كنى؟ به خدا قسم اگر از او دست برندارى موى سرم را پريشان كنم، گريبان بگشايم، كنار قبر پدر روم، و در پيشگاه خدا ناله زنم...من درباره على (عليهالسلام
) صبر نتوانم كرد...
خاطره على (عليهالسلام
) از زندگى
زندگى اين دو چنان بهم پيوسته بود كه حتى مرگ هم آنها را از يكديگر جدا نكرد.. موضع زهرا (عليهالسلام
) در قبال على (عليهالسلام
) بگونهاى بود كه على (عليهالسلام
) مىفرمود:
- وقتى به خانه مىآمدم و به زهرا نگاه مىكردم تمام غم و اندوهم بر طرف مىشد.
- تا فاطمه (عليهالسلام
) زنده بود او را بخشم نياوردم و او نيز كارى نكرد كه من بخشم آيم.
- من هيچگاه از فاطمه (عليهالسلام
) كوتاهى نديدم.
- پس از مرگش خطاب به فاطمه (عليهالسلام
): تو تسليت بخش من بودى، بعد از تو به كه تسليت جويم
- به معاويه نامه مىنويسد او را سرزنش مىكند كه: بهترين زنان جهان از ما و حمالة الحطب از شماست.
- در سر جنازهاش در حين دفن فرمود اللهم انى راض عن ابنة نبيك
خداوندا من از دختر پيامبر تو راضيم.
- فاطمه (عليهالسلام
) دوستى بود كه كسى در دوستى معادل او نبود. حبيب ليس يعدله حبيب...
- و زمزمه على (عليهالسلام
) پس از وفاتش اين بود:
- جانم در قفس تن و در نفسهائى كه مىكشم زندانى است اى كاش اين جان دردمند به همراه نفسهايم از بدن بيرون مىجهيد.
- فاطمه جان بعد از تو خيرى در حيات نيست ترسم اين است كه زندگيم طولانى شود...
- نفسى على زفراتها محبوسة
|
|
فياليتها لخرجت مع الزفرات
|
- لا خير بعدك فى الحيوة و انما
|
|
ابكى مخافة ان تطول حياتى
|
و فرمود اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت منزل مىكردم و براى اين مصيبت جوى اشك جارى مىنمودم (لولا علبة المسؤولين علينا لجعلت المقام عند قبرك لزاماً و التلبث عنده معكوفا ولا عولت اعوال الثكلى على جليل الزريه.