فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب0%

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مسعود نادرى كلرودى
گروه: مشاهدات: 5376
دانلود: 1931

توضیحات:

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5376 / دانلود: 1931
اندازه اندازه اندازه
فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

داستان : مقام عبادى مريض

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرش را به سوى آسمان بلند كرد و خنديد. شخصى پرسيد: ديدم سر مباركتان را به آسمان بلند كرديد و خنديديد، علتش چه بود؟ فرمود: خنده ام از اين جهت بود كه تعجب نمودم از دو فرشته اى كه در آسمان به سوى زمين آمدند و در جستجوى مومن صالح بودند كه هميشه او را در مصلا (محل نماز) خود مى ديدند، تا اعمال او را بنويسند، و به سوى آسمان ببرند. اين بار او را در محل نماز خودش نديدند. به سوى آسمان عروج كردند و به خدا عرض كردند:

پروردگارا! بنده تو، فلانى را در محل نمازش نديديم تا اعمال نيكش را بنويسيم ، بلكه او را در بستر بيمارى ديديم

خداوند به آنها فرمود: براى بنده ام تا وقتى بيمار است ، مثل همان كارهاى نيكى كه در شبانه روز انجام مى داد بنويسيد. بر ماست كه تا هنگامى كه بيمار است پاداش اعمال خيرى كه هنگام صحت انجام مى داد، بنويسيم

٩ - توجه دادن مومن به خداوند و زنگ بيدار باش

گاهى انسانها در طول حيات مادى از هدف اصلى (رسيدن به مقام قرب الهى و كسب بهشت) غافل و به دنياى مادى و ناز و نعمتهاى آن مشغول مى شوند؛ مانند كسى كه ماموريتى را در كشورى به عهده او گذارده اند كه نتيجه درست آن ماموريت ، پاداش بالا و هميشگى و نتيجه غلط آن زندان و تنبيه است ، اما فرد وقتى پا در پايتخت آن كشور مى گذارد پاركها و سينماها و بازار توجهش را جلب مى كند، به پاركها سر مى زند، به سينما مى رود و خلاصه به گشت و گذار مى گذراند و ناگهان روزى به خود مى آيد كه ماموريت تمام شده است در اين صورت بايد سرافكنده باز گردد و منتظر مجازات باشد.

اما كسى كه تمام حواس او به ماموريت بود و از امكانات امور رفاهى به اندازه لازم و در جاى خود استفاده كرد سرافراز باز مى گردد و نتيجه آن پاداش و راحتى دايمى است در اين دنيا، زن و بچه ، مال و منال ، لذتها و، مقامها و...همه جاذبه هايى هستند كه ما را از ماموريتمان باز مى دارد و سبب مى شود آخرت را فراموش كنيم و در خواب فرو رويم ، اما هنگامى كه مرگ فرا مى رسد، چشم باز مى كنيم و مى بينيم كه دستمان خالى است و هيچ كارى نكرده ايم خدايى كه بندگانش را دوست دارد مى خواهد آنها را به خود آورد و بيدار نمايد و بلا و مصايب زنگ بيدار باش است چطور طبيبى كه مى خواهد مريض بيهوش خود را به هوش آورد به آن سيلى مى زند، همين طور خداوند گاه سيلى رحمت خويش را بر صورت جامعه بشرى مى نوازد و آنها را دچار مصيبت و بلا مى كند: مرگ ، بيمارى ، سيل ، زلزله ، سرما، گرما، آفات كشاورزى ، فقر و...

براى اين سختيها و مصيبت ها دو نتيجه مترتب است :

١ - انسان به هنگام بلا و مصيبت ذاتا و فطرتا متوجه ذات اقدس الهى مى شود. آن جا كه از همه كس نا اميد مى شود در اوج بلا و نا اميدى در ته دلش نورى مى درخشد و اميدى زنده مى شود و او را صدا مى زند و آن كسى نيست جز خدا.

٢ - انسان مغرور كه تا ديروز گمان مى كرد همه چيز خودش است و داراى قدرتى است و هر كارى كه دلش بخواهد مى كند و به هيچ كس احتياجى ندارد در موقع بلا و مصيبت متوجه ضعف و ناتوانى خود مى شود و مى فهمد كه او

چقدر ضعيف و ناتوان است و قوى و قادر و تواناى مطلق و واقعى ذات اقدس الهى است

( وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ) (٣٣) هيچ پيامبرى را در هيچ شهرى نفرستاديم مگر آن كه مردم آن جا را به شدت و سختى دچار نموديم تا شايد (بيدار) و به ما متوجه شوند.

و لقد اءخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون (٣٤) و ما خاندان فرعون را به خشكسالى و كمبود محصول گرفتار كرديم تا متذكر شوند.

چرا مرگ ؟

اين يك سؤ ال اساسى است كه چرا موجودات پس از آن كه به وجود آمدند و طعم حيات را چشيدند مى ميرند؟

جواب : جواب تفصيلى اين سؤ ال در اين جا نمى گنجد لذا به اختصار بدان پاسخ داده مى شود: بايد بگوييم كه مرگ عين رحمت و لطف الهى است كه اگر انسانها نميرند و بخواهند در اين دنيا بمانند مى ميرند؛ يعنى همان گونه كه عالم جنين مقدمه اى است براى اين دنيا و قسمت هاى مختلف بدن در آن ايام شكل مى گيرند: ريه ها، دستگاه هاضمه ، قلب و... در آن ايام از هيچ كدام از آنها استفاده نمى كنيم ، اما آن جا به وجود مى آيند و در آن جا انسان براى زندگى در اين دنيا آماده مى شود و از دنياى كوچك به اين دنياى بزرگ پا مى نهد. بله ، جنين بايد آن عالم جنينى و رحم را رها كند و در حقيقت در دنياى رحم بميرد تا بتواند بدين دنيا پا بگذارد و به حيات برتر دست يابد. اگر جنين در رحم مادر بعد از نه ماهگى نميرد؛ به عبارتى خارج نشود و به اين دنياى مادى نيايد در آن جا از بين خواهد رفت و مى گندد، ولى وقتى كه از آن جا خارج شد وارد عالمى برتر و بزرگ تر از آن مى شود و اين مرگ در حقيقت ، براى جنين پلى است كه او را به دنياى برتر و بهتر انتقال مى دهد؛ يعنى ديگر آن عالم رحم ، ظرفيت نگه دارى طفل را ندارد و اين انتقال ، عين لطف و رحمت الهى است تخم مرغ بعد از مدتى كه جوجه درون آن تشكيل شد ديگر ظرفيت تحمل جوجه را ندارد در نتيجه جوجه آن پوسته را مى شكند و از آن دنياى تخم مرغى و پوسته مى ميرد و وارد دنياى بزرگ تر مى شود. اگر از آن خارج نشود حتما از بين خواهد رفت پس جنين وارد اين دنيا مى شود و اين دنيا براى او عالمى گسترده تر است و اين نوع مرگ براى جنين ، در حقيقت مرگ نيست ، بلكه گسترش و ادامه حيات است اين دنيا هم مثل عالم رحم است و مقدمه اى براى دنياى آخرت است ؛ محل آمادگى انسان براى درك حيات برتر. انسان به مرحله اى مى رسد؛ مثل نه ماهگى در رحم ، كه بايد از اين دنيا برود چون دنيا ديگر ظرفيت وجود انسان را ندارد از اين رو مرگ بر او عارض مى گردد و اگر نميرد و وارد آن دنيا نشود مانند جنين از بين خواهد رفت لذا اين ، عين لطف و رحمت الهى است و آخرت ادامه اين حيات : (انا لله و انا اليه راجعون).

امام حسينعليه‌السلام فرمود: فما الموت الا قنطره(٣٥) ؛ مرگ پلى است كه شما را از دردسرهاى دنيا به رفاه و لطف خدا مى رساند، همان گونه كه براى دشمنان خدا، انتقال از كاخ به زندان است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: خروج مومن از دنيا همچون بيرون آمدن طفل از شكم مادر است كه از تاريكى ها تنگى ها و فشارها به فضاى روشن و بزرگ وارد مى شود(٣٦) .

علاوه بر اينها عدل الهى اقتضا مى كند عالمى با ظرفيت تر از اين دنياى خاكى براى حساب و عقاب و ثواب بيافريند، چرا كه اين دنيا ظرفيت دادن ثواب و عقاب به طور كامل را ندارد؛ مثلا كسى كه تعداد زيادى را كشته و جنايات زيادى را مرتكب شده است ، چطور در مقابل اين همه جنايت عقاب مى شود؟ حداكثر مى توان او را يك مرتبه كشت نه بيشتر، يا فردى مثل پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اين خدمت بزرگ به بشر، كه همان هدايت است ، چگونه در دنيا ممكن است پاداشش داده شود.( وَلِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُون َ ) (٣٧) ؛ جزا داده مى شود به هر كسى به آن چه انجام داده است

عذاب

بر اين جهان هستى قانون على و معلولى حكم فرماست جهان طورى طراحى شده است كه هر كسى نتيجه عمل خود را علاوه بر آخرت در همين دنيا مى گيرد، البته تا حدى كه اين دنيا ظرفيت آن را داشته باشد، نه به صورت كامل ؛ مثلا فردى كه در اين دنيا هزار نفر را كشته باشد چگونه در اين دنيا مى تواند به مجازات برسد! حداكثر در مقابل يك نفر از كشته شده ها قصاص مى شود نه بيشتر و در كارهاى خوب و پاداش آن هم همين طور. بلا و عذاب كيفرهايى هستند كه رابطه على و معلولى با گناه دارند؛ يعنى معلول گناه و نتيجه طبيعى آنند كه اين كيفرها را مكافات عمل يا اثر وضعى گناه مى گويند.

اين مكافات و عقاب بسته به نوع گناه فرق مى كند:

گاهى اوقات كوچك است و گاهى بزرگ ؛ مانند عذابهايى كه بر اقوام لوط و عاد و ثمود و... نازل شد. هر كسى كه مرتكب گناهى مى شود قبل از هر چيز وجدانش او را مجازات مى كند و به گرفتاريهاى روحى و جسمى مبتلا مى شود؛ مثلا افرادى كه شراب مصرف مى كنند علاوه بر آثار اجتماعى به ناراحتيهاى جسمانى چون ناراحتى كبد و...دچار مى شود و بر فرزندان آن هم اثر سوء دارد. كسانى كه مرتكب عمل زشت زنا مى شوند علاوه بر آن كه اجتماع و خانواده ها را دچار بحران روحى و مشكلات روانى و از هم پاشيدگى مى كنند ممكن است خودشان را به بيماريهايى چون ايدز، سوزاك ، سفليس و...مبتلا سازند. كسى كه خود را از بلندى پرت مى كند نتيجه آن كشته شدن است كسى كه يكى از والدين خود را مى كشد هر چند قتل آنان واجب باشد عمرش كوتاه مى شود. لذا حضرت امير المومنينعليه‌السلام در دعاى كميل مى فرمايد: اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل البلاء؛ خدايا! گناهانم را كه موجب نزول بلا بر من مى شوند، بر من ببخش

امام صادقعليه‌السلام : من يموت بالذنوب اءكثر ممن يموت بالاجال و من يعيش بالاحسان اءكثر ممن يعيش بالاءعمار(٣٨) ؛ تعداد كسانى كه به سبب گناهان مى ميرند بيشتر است از كسانى كه به واسطه به سر آمدن عمر مى ميرند.

بنابر اين كسانى كه مرتكب گناهى مى شوند بايد منتظر نتيجه طبيعى آن در همين دنيا، علاوه بر آخرت ، باشند.( إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَاقِعٌ ) (٣٩) ؛ البته كه عذاب خدا واقع و حتمى است( أ َمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ) (٤٠) ؛ هر طايفه اى را به كيفر گناهش مؤ اخذه كرديم

امام صادقعليه‌السلام فرمود: ليس من عرق يضرب و لا نكبه و لا صداع و لا مرض الا بذنب(٤١) ؛ هيچ رگى در بدن حركت نمى كند و سرى نمى افتد و دردسر نمى گيرد و مريض نمى شود جز آن كه همه به سبب گناه است

داستان : جزاى عمل

وقتى لشكريان چنگيز به ايران حمله كردند، همه جا حمام خون به راه انداختند. چنگيز پس از ورود به هر شهرى از مردم مى پرسيد: من شما را مى كشم يا خدا؟ اگر مى گفتند: تو مى كشى ، همه را مى كشت ، و اگر مى گفتند: خدا مى كشد، باز همه را مى كشت تا آن كه به شهر همدان رسيد. قبلا افرادى نزد بزرگان همدان فرستاد تا آنها به نزدش بروند و چنگيز با آنان صحبت كند. همه حيران بودند كه چه كنند. جوان شجاع و هوشيارى گفت : من مى روم گفتند: مى ترسيم كشته شوى ؟ گفت : من هم مثل ديگرانم آن گاه آماده رفتن شد. يك شتر و يك خروس و يك بز تهيه كرد و به اردوگاه چنگيز رفت وقتى به حضور او رسيد گفت : اى سلطان ! اگر بزرگ مى خواهى اين شتر، اگر ريش بلند مى خواهى اين بز، اگر پر حرف مى خواهى اين خروس ، و اگر صحبتى هست من آمده ام

چنگيز گفت : بگو بدانم من اين مردم را مى كشم يا خدا؟ جوان گفت : نه تو مى كشى و نه خدا.

پرسيد: پس چه كسى مى كشد؟ گفت : جزاى عملشان(٤٢) .

ما در اين جا به بعضى از گناهانى كه اثر وضعى آنها در همين دنيا به صورت بلا و مصيبت : سيل ، زلزله ، قحطى ، كم آبى ، بيمارى و...پديدار مى گردد اشاره مى كنيم هر چند كه اثر وضعى و مكافات هر گناهى ، كوچك يا بزرگ ، آن آشكار مى شود پس بايد از هر گونه گناهى ، چه كوچك و چه بزرگ ، بپرهيزيم تا دچار قهر الهى در دنيا و آخرت نشويم

١ - زنا

يكى از گناهانى كه علاوه بر آخرت در دنيا هم سبب نزول عذاب بر آن فرد و گروه مى شود زناست پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اذا ظهر الزنى من بعدى كثر موت الفجاءه(٤٣) ؛ هرگاه بعد از من زنا گسترش يابد مرگ ناگهانى زياد مى شود.

ديگر آثار زنا آمدن زلزله است امام صادقعليه‌السلام فرمود: اذا فشا اءربعه ظهرت اءربعه : اذا فشا الزنى ظهرت الزلزله و...(٤٤)؛ چون چهار چيز گسترش يابد چهار چيز ديگر پديدار شود: چون زنا گسترش يابد زلزله پديدار گردد...

رسول خدا فرمودند: چهار چيز است كه يكى از آنها داخل هيچ خانه اى نمى شود مگر آن كه آن خانه خراب شود و هرگز بركت نخواهد داشت : خيانت در امانت ؛ دزدى ؛ شراب خوارى ؛ زنا.

داستان : قاتل يحيى زنا زاده بود

در زمان حضرت يحيىعليه‌السلام پادشاهى به نام «هيروديس» بود كه آن حضرت را دوست مى داشت و آن پيامبر را مردى عادل مى دانست و رعايت حال او را مى نمود. پادشاه با زنى رابطه نامشروع داشت وقتى آن زن كمى پير شد دختر خود را آرايش كرد و نزد شاه جلوه داد تا عاشق او شود. شاه نيز عاشق او شد. اما وقتى خواست با او ازدواج كند از حضرت يحيى پرسيد: آيا چنين ازدواجى جايز است يا نه ؟ حضرت يحيى جواب منفى داد. بدين سبب كينه يحيى به دل زن رسوخ كرد. مادر دختر وقتى پادشاه را مست شراب ديد، دختر را آرايش كرد و به نزدش فرستاد و پادشاه از او كام خواست او گفت : به شرط آن كه سر يحيى را از بدنش جدا كنى شاه دستور داد و به دستور او سر از بدن يحيى جدا كردند. بر طبق نقل ديگر پادشاه قصد داشت با دختر خواهر يا دختر برادرش به نام «هيروديا» ازدواج كند كه يحيى نهى كرد، و خواسته دختر از پادشاه قتل يحيى بود. امام باقر فرمود: قاتل يحيى فرزند زنا بود همان طور كه قاتل علىعليه‌السلام و حسين بن علىعليه‌السلام زنازاده بودند. چون يحيى به قتل رسيد، خداوند بخت النصر از پادشاهان بابل را بر بيت المقدس مسلط كرد و هفتاد هزار نفر از آنان را كشت تا خون يحيى از جوشش ايستاد(٤٥) .

٢ - لواط

يكى از گناهان كبيره كه سبب نزول بلا مى شود لواط است امام صادقعليه‌السلام فرمود: چون قوم لوط كردند آنچه كردند زمين گريست تا گريه اش به عرش رسيد. پس وحى شد به آسمان ، كه سنگ بر سر ايشان ببارد و به زمين ، كه ايشان را فرو برد(٤٦)

حضرت رضاعليه‌السلام فرمودند: بترس و زنا و لواط را ترك كن و لواط بدتر از زناست و اين دو گناه ، ٧٢ گونه درد در دنيا و آخرت براى انجام دهنده اش به بار مى آورد(٤٧)

داستان : قوم لوط

قوم لوط اهل شهرى بودند كه بر سر راه قافله هايى كه به شام و مصر مى رفتند، قرار داشت فافله ها به آن شهر وارد مى شدند و مردم لوط از آنان پذيرايى مى كردند. چون اين كار سالها طول مى كشيد، خسته شدند و به بخل روى آوردند. كثرت بخل باعث شد كه به عمل شنيع لواط مبتلا شوند. از اين رو هر قافله اى برايشان وارد مى شد، با آنان لواط مى كردند تا ديگر بر شهرشان فرود نيايند و بالطبع از آنان پذيرايى و ضيافت نكنند، به تدريج به اين عمل همه مردان مبتلا شدند. از ميان آنان ، تنها لوط پيامبر، مردى سخى و بخشنده بود و از هر ميهمانى كه بر او وارد مى شد پذيرايى مى كرد. او قوم را از عذاب خداوند مى ترسانيد، اما قوم لوط، به او مى گفتند: مگر تو را از پذيرفتن مهمانى نهى نكرديم اگر اين كار را بكنى به مهمان تو بدى مى رسانيم و تو را نزد آنان خوار مى كنيم پس لوط هرگاه مهمان بر او مى رسيد مخفيانه از او پذيرايى مى كرد. وقتى جبرئيل و ملائكه به صورت انسانهايى وارد خانه لوط شدند. زن لوط آتش بر بالاى بام افروخت تا مردم را آگاه گرداند كه لوط مهمان دارد لذا مردم به قصد عمل لواط با مهمانان حضرت لوط به خانه او آمدند و گفتند: مگر تو را نهى نكرديم مهمان دعوت نكنى ! قصد داشتند كه به مهمانان آسيب برسانند كه لوط بازشان داشت آنان رفتند و وعده گذاشتند كه فردا صبح به اين عمل زشت بپردازند. لوط ناراحت شد، ولى فرشتگان او را دلدارى دادند كه ما فرستادگان الهى براى عذاب مردم تو هستيم سرانجام آن مردمان زشتكار به سزاى عمل خودشان رسيدند و همگى هلاك شدند(٤٨)

٣ - ظلم و ستم

يكى ديگر از اعمالى كه عذاب الهى را در دنيا و آخرت به دنبال دارد ستم است :

( وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَىٰ إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ ) (٤٩) ؛ ما هيچ منطقه اى را نابود نمى كنيم مگر آن كه مردم آن منطقه ستمگر و متجاوز باشند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ان البلاء للظالم اءدب و للمومن امتحان(٥٠) ؛ همانا بلا براى ظالم تاءديب و براى مومن آزمايش است

پس كسى كه در حق ديگران ستم روا دارد خداوند هم براى تاديب او بلا نازل مى كند.( وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ) (٥١) ؛ آنان كه ظلم كردند به زودى خواهند دانست كه به چه كيفرى بازگشت مى كنند.

امام باقرعليه‌السلام فرمود: و ما من احد يظلم بمظلمه الا اءخذه الله تعالى بها فى نفسه اءو ماله(٥٢) ؛ كسى كه به ديگرى ظلم نمى كند مگر آن كه خداوند به همان ظلم از مال و جانش بگيرد.

امام علىعليه‌السلام فرمود: يوم المظلوم على الظالم اءشد من يوم الظالم على المظلوم(٥٣) ؛ روز ستم كشيده بر ستمگر سخت تر است از روز ستمگر بر مظلوم

داستان : ستم فرعون

فرعون فرمان داد، تا آسمان خراشى براى او بسازند. دژخيمان ستمگر او هم مردم را از زن و مرد براى ساختن آن كاخ به بيگارى گرفتند. حتى زنهاى آبستن از اين فرمان استثنا نشده بودند. يكى از زنان جوان كه آبستن بود، سنگى بزرگ را براى آن ساختمان حمل مى كرد و چاره اى جز اين نداشت ، زيرا همه تحت كنترل ماموران خونخوار بودند. اگر او از بردن سنگها شانه خالى مى كرد، زير تازيانه جلادان به هلاكت مى رسيد. آن زن جوان در برابر چنين كارى قرار گرفت و آن بار سنگين را همچنان حمل مى كرد، ولى ناگهان حالش منقلب و بچه اش سقط شد. در اين تنگنا و سختى از اعماق دل غمبارش ناله كرد و با بغض و گريه گفت : اى خدا! آيا خوابى !؟ آيا نمى بينى اين طاغوت زور گو با ما چه مى كند!؟ چند ماهى از اين ماجرا نگذشت كه همين زن در كنار رود نيل نشسته بود كه ناگهان نعش فرعون را روبه روى خود ديد. آن زن صداى هاتفى را شنيد كه به او گفت : هان اى زن ! ما در خواب نيستيم ، ما در كمين ستمگرانيم(٥٤) .

٤ - كم فروشى

اجتماعى كه در آن كم فروشى رواج يابد بلاهايى بر آن نازل مى شود، از جمله : زلزله و قحطى امام باقرعليه‌السلام فرمود: وجدنا فى كتاب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اذا ظهر الزنى من بعدى كثر موت الفجاءه و اذا طفف المكيال و الميزان اءخذهم الله بالسنين و النقص و...(٥٥) ؛ هرگاه پس از من زنا پديدار گردد مرگ ناگهانى فراوان شود و چون در مكيال و وزن كم و بيش شود خدا ايشان را به قحطى و كاستى مبتلا سازد.

داستان : سبب نزول عذاب

نخستين كسى كه پيمانه و ترازو را براى مردم ساخت ، حضرت شعيب پيامبرعليه‌السلام بود. قومش ، يعنى مردم شهر مدين ، علاوه بر انكار خدا و تكذيب پيامبران گناهى تازه بر افعال زشت خويش افزودند: كالا و اجناس ‍ را براى خود كامل وزن مى كردند و كم فروشى و تقلب انجام مى دادند. بر اين گناهان ، احتكار را نيز افزودند. شعيب آنان را نصيحت كرد، اما فايده اى نداشت مردم شهر، شعيب و طرفدارانش را از شهر بيرون كردند. در اين هنگام عذاب الهى به صورت زلزله و گرمايى طاقت فرسا بر آنها نازل شد كه در سايه نيز از آن در امان نبودند. بعد از مدتى ابرى جمع شد و نسيم خنكى وزيدن گرفت و مردم در زير آن قطعه ابر گرد آمدند تا از گرما رهايى يابند. چون همگى در سايه ابرجمع شدند شراره هاى آتش از ابر باريد و زمين هم در زير پايشان لرزيد و همگى در هم پيچيده شدند و سوختند. مدت اين عذاب را نه روز نوشته اند. اين عذاب ، شامل هواى گرم ، آب هاى داغ و زمين لرزه بود(٥٦) .

٥ - ترك امر به معروف و نهى از منكر

آنان كه اين دو واجب الهى را ترك كنند به عذاب سخت الهى دچار مى شوند، هر چند كه در گناه آن مردم شريك نباشند و از گناهان مردمشان دورى كرده باشند. خداوند در قصه اصحاب سبت (شنبه) چنين مى فرمايد: آنها قومى بودند كه حرام الهى ، يعنى صيد ماهى در روز شنبه را انجام مى دادند. جمعى از ايشان آنها را نصيحت و نهى از منكر كردند و جمعى ديگر ساكت بودند و نهى از منكر نمى كردند، بلكه به نهى كنندگان مى گفتند ساكت شويد و با ايشان كارى نداشته باشيد، زيرا اينها بايد هلاك شوند. چون آن قوم در معصيت فرو رفتند عذاب الهى بر آن ها نازل شد و تنها نهى كنندگان از منكر نجات يافتند و بقيه يعنى گنه كاران و كسانى كه نهى از منكر نكردند، به صورت ميمون مسخ و هلاك شدند(٥٧)

امام رضاعليه‌السلام مى فرمايد: بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد و اگر نكنيد بدهايتان بر شما مسلط مى شوند پس هر چه خوبانتان دعا كنند مستجاب نمى شود(٥٨)

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: عذاب سخت براى قومى است كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند(٥٩) .

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: اذا اءمتى توكلت الاءمر بالمعروف و النهى عن المنكر فلياءذنوا بوقاع من الله(٦٠) ؛ هر گاه امت من ، امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند پس رسيدن عذاب و قهر الهى را منتظر باشند.

داستان : عذاب و تعجب فرشته

خداوند دو ملك را مامور كرد تا شهرى را سرنگون كنند. چون به آن جا رسيدند مردى را ديدند كه خدا را مى خواند و زارى مى كند. يكى از آن دو فرشته به ديگرى گفت : اين دعا كننده را نمى بينى !؟ گفت : چرا، و لكن امر خداست بايد اجرا شود.

اولى گفت : نه ، از خدا سؤ ال كنم از اين رو از خدا پرسيد: در اين شهر بنده اى تو را مى خواند و تضرع مى كند آيا عذاب را نازل كنيم ؟

فرمود: امرى كه دادم انجام دهيد. آن مرد هيچ گاه براى امر من رنگش تغيير نكرده و از كارهاى ناشايست مردم خشمگين نشده است(٦١)

٦ - ربا

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: چون خداوند خواهد قومى را هلاك كند ربا در ميان ايشان پيدا شود(٦٢) .

حضرت صادقعليه‌السلام مى فرمايد: درهم ربا اءشد عند الله من سبعين زنيه كلها بذات محرم(٦٣) ؛ يك درهم ربا گرفتن از هفتاد مرتبه زنا كردن با محارم نزد خداوند بدتر است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: كسى كه ربا بخورد خداوند شكمش را به مقدار آن چه خورده از آتش پر مى كند. پس اگر از ربا مالى را به دست آورد عملش را نمى پذيرد و هميشه مورد لعن و نفرين خدا و ملائكه است مادامى كه قيراطى از مال ربايى نزدش باشد(٦٤) .

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: اذا ظهر الزنى و الربا فى قريه اءذن فى هلاكها(٦٥) ؛ هرگاه زنا و ربا خوارى در جامعه اى رواج يابد در هلاكت هلش اذن داده مى شود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اذا اءكلت اءمتى الربا كانت الزلزله و الخسف(٦٦) ؛ هرگاه امت من ربا بخورند به زلزله و فرو رفتن در زمين مبتلا مى شوند.

باز پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: گناه ربا هفتاد بخش ‍ است كمترين آن اينى است كه شخص با مادر خود در خانه خدا زنا كند(٦٧)

٧ - عاق والدين

از جمله گناهانى كه عذاب و خشم الهى را نازل مى گرداند عقوق والدين است رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: من اءسخط والديه فقد اءسخط الله و من اءغضبهما فقد اءغضب الله(٦٨) ؛كسى كه پدر و مادر خود را به خشم آورد خدا را به غضب در آورده است

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: خداى را دو ملك است كه يكى از آنها مى گويد: خدايا! از هر شرى و آفتى نيكى كننده به والدين را نگه دار و ديگرى مى گويد: خدايا! عاق والدين را به سبب غضبى كه به آنان كردى هلاك كن البته دعاى ملك هم مستجاب مى شود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: سه گناه است كه خداوند عقوبت آنها را در دنيا به زودى مى دهد: عقوق والدين ؛ ظلم به بندگان خدا؛ بدى در مقابل احسان

داستان : بى اعتنايى به والدين

جوانى از ثروتمندان مدينه پدر پيرى داشت كه احسان به او را ترك و از مال خود او را محروم كرد. پس خداى تعالى اموالش را از او گرفت و فقر و تنگدستى و بيمارى به او روى آورد و بيچاره شد. پس پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى كسانى كه پدرها و مادرها را آزار مى رسانيد! از حال اين جوان عبرت بگيريد و بدانيد چنان چه دارايى اش در دنيا از كفش رفت و ثروت و صحتش به فقر و مرض تبديل شد در آخرت نيز هر درجه اى كه در بهشت داشت به سبب اين گناه از دست داده و در مقابلش دركات آتش ‍ برايش آماده شده است(٦٩)

داستان : ترك اولى

از حضرت صادقعليه‌السلام روايت شده است : چون يعقوب براى ملاقات فرزندش يوسف وارد مصر گرديد، يوسف هنگام ملاقات ، رعايت مقام سلطنت ظاهرى را كرد و براى احترام پدر از مركب پياده نشد. جبرئيل نازل شد و به يوسف گفت : دست خود را باز كن نور روشنى از دستش ‍ بيرون شد به آسمان رفت يوسف پرسيد: اين نور چه بود كه از كف من خارج شد؟ جبرئيل فرمود: نور نبوت از صلب تو بيرون رفت به سبب آن كه پدر پيرت را احترام نكردى پس از فرزندانت كسى پيغمبر نخواهد شد. شكى نيست كه پياده نشدن يوسف از روى تكبر و بى اعتنايى به پدر نبود و انبيا از هر گناهى منزهند، بلكه براى رعايت شوكت مقام سلطنتى بود كه براى اداره امور خلق و بسط عدل و ترويج دين قبول فرموده بود، لكن چون رعايت احترام پدر لازمتر و اولى بود براى ترك همين اولى ، مجازات شد(٧٠)

٨ - قطع رحم

ديگر از گناهانى كه نتيجه آن در دنيا سريع منعكس مى شود قطع رحم است( فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ ﴿ ٢٢ ﴾ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَىٰ أَبْصَارَهُمْ ) (٧١) ؛ دور نيست كه اگر والى شويد در زمين تباهى ورزيد و رحم ها قطع كنيد. اينان كسانى اند كه خداوند آنان را لعنت و كر و كور كرده است

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اتقوا الحالقه ، فانها تميت الرجال قلت : و ما الحالقه ؟ قال : قطيعه الرحم(٧٢) ؛ از حالقه (يعنى زايل و برطرف كننده) بپرهيزيد به درستى كه آن مردان را هلاك مى كند. پرسيدند: منظور از حالقه چيست ؟ فرمود: قطع پيوند خويشاوندى

حضرت باقرعليه‌السلام فرمود: سه خصلت است كه صاحب آن نمى ميرد تا اينكه آثار وخيم آن را ببيند: ظلم ؛ قطع رحم ؛ قسم دروغ

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: ظلم و قطع رحم از هر گناهى سزاوارتر است كه خدا زودتر صاحبش را در دنيا عقوبت كند علاوه بر عذابهايى كه در آخرت براى مرتكب آن ذخيره كرده است(٧٣) .

حضرت صادقعليه‌السلام از جدش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى فرمايد: شخصى كه از عمرش سه سال بيشتر نمانده است صله رحم مى كند پس خداى تعالى به سبب آن عمل ، عمرش را سى سال قرار مى دهد و شخصى قطع رحم مى كند و از عمرش سى سال باقى مانده ، خداى تعالى آن را سه سال قرار مى دهد. آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود:( يَمْحُو اللَّـهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ) (٧٤) .

پيوند با خويشاوندان خانه ها را آباد و عمرها را دراز مى نمايد، هر چند پيوند كننده از نيكان نباشد. صله رحم سبب آسان شدن حساب روز جزا است و جلو مردن بد، يعنى عاقبت به شرى را مى گيرد.

داستان : صله رحم

يكى از اصحاب حضرت صادقعليه‌السلام شكايت پسر عموهايش را به آن حضرت كرد و گفت : برادران و پسر عموهايم مرا سخت در فشار گذاشته اند و سهمى كه از خانه داشتم از من گرفته اند تنها يك اتاق براى من باقى گذارده اند. اگر بخواهم شكايت آنها را نزد حكومت وقت بنمايم مى توانم هر چه در دست آنهاست بگيرم حضرت فرمودند: صبر كن خداوند به زودى گشايش قرار خواهد داد. اين شخص پذيرفت و برگشت در سال ١٣١ هجرى وبايى آمد و تمام آنها مردند و يك نفر هم از ايشان باقى نماند. پس خدمت حضرت صادقعليه‌السلام آمد. حضرت فرمود: حال خانواده تو چگونه است ؟ عرض كرد: به خدا قسم همه مردند. حضرت فرمود: هلاك شدن آنها براى اين بود كه با تو بد كردند و حق تو را نشناختند و قطع رحم خود كردند(٧٥)

داستان : سبب طول عمر

روايت شده است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى ميسر! چه كرده اى كه عمرت زياد شده است ؟ گفت : در جوانى ، كارگر بودم و مزدم پنج درهم بود، اما اجرت خودم را به دايى ام مى دادم

يعقوب مغربى بر حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام وارد شد. حضرت به او فرمود: در فلان منزل بين تو و برادرت نزاعى (شرى) در گرفت و از يكديگر بريديد تا اينكه به يكديگر دشنام داديد. اين از دين من و دين پدران من نيست پس از عذاب خدا بترس ، به درستى كه اين عمل شما به مرگ و جدايى بين شما خواهد افتاد و برادرت در اين سفر خواهد مرد و زود است كه از كرده خود پشيمان شوى ! يعقوب عرض كرد. مرگ من چه وقت خواهد رسيد؟ فرمود: مرگ تو هم رسيده بود، لكن در منزل ديگر به عمه ات صله و احسان نمودى ، پس مرگ تو تا بيست سال تاخير افتاد. آن برادر، تا قبل از رسيدن به وطن و اهلش مرد و در راه او را دفن كردند(٧٦) .