عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام0%

عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها
صفحات: 13

عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

نویسنده: محمد حكيمى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

صفحات: 13
مشاهدات: 2191
دانلود: 32

توضیحات:

عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
  • پيشگفتار

  • بخش 1 : عدالت اجتماعى

  • بخش 2 : در سايه شمشير

  • بخش 3 : تدارك جنگ و تربيت جنگاوران

  • بخش 4 : قاطعيت (سازش ناپذيرى)

  • بخش 5 : تصحيح انحرافهاى فكرى و توجيهى (رفع تحريف معنوى و موضعى احكام )

  • بخش 6 : وحدت عقيدتى و مرامى براى تشكيل جامعه واحد

  • بخش 7 : رفاه اقتصادى (و معيشتى)

  • 1- برقرارى عدالت اجتماعى

  • 2- اجراى اصل مساوات

  • 3- عمران و آبادى زمين

  • 4- پيشرفت فنون

  • 5- بارانهاى مفيد و پياپى

  • 6- برنامه ريزى درست و از يك نقطه

  • 7 - بهره بردارى از معادن و منابع زيرزمينى

  • 8 - بازپس گيرى ثروتهاى غصب شده

  • 9 - استفاده از همه اموال (اموال عمومى ، خصوصى)

  • 10 - كنترل و نظارت دقيق مركز

  • بخش 8 : اجراى اصل مساوات

  • 1 - مساوات در نظام تكوين و آفرينش

  • 2 - مساوات در برابر قانون

  • 3 - مساوات در بهره بردارى از مواهب طبيعى

  • 4 - مساوات در تقسيم بيت المال

  • بخش 9 : تشكيل حكومت فراگير جهانى

  • بخش 10 : حكومت مستضعفان

  • بخش 11 : آيين و روش جديد

  • بخش 12 : رشد عقلى و تكامل علم

  • بخش 13 : امنيت اجتماعى

  • بخش 14 : رشد تربيت انسانى

  • بخش 15 : پيمان گزارى با ياران خويش

  • بخش 16 : وضع معابد

  • بخش 17 : سامان يابى زندگى

  • ويژگيهاى اجتماعات انسانى پيش از ظهور

  • 1- انحراف در معيارها براى شناخت حق

  • 2- گسيختن روابط انسانى

  • 3- گسستن روابط خانوادگى

  • 4- انگيزه هاى غير انسانى در روابط اجتماعى

  • 5 - روابط سودجويانه و استثمارى

  • 6- حاكميت معيارهاى سرمايه دارى

  • الف - پول پرستى

  • ب - مستى ثروت اندوزى

  • ج - ثروت معيار ارزشه

  • د - رباخوارى

  • ه‍ - سرباز زدن از حقوق شرعى

  • و - انفاق براى دستيابى به ثروت بيشتر

  • ز - سرمايه گذارى براى مبارزه با حق

  • ح - كفران نعمت

  • ط - نكوهش طلب حلال

  • 7- تضييع عبادات

  • 8- جدايى و تفرقه

  • 9- كنار گذاشتن اصول و چنگ زدن به فروع

  • بخش 18 : انتظار

  • انتظار امام و امت

  • انتظار و احساس امام و امت

  • انتظار و تعهدهاى انسانى

  • انتظار و آمادگى نظامى (مرزبانى و سنگردارى در دوران غيبت)

  • عنصر صبر در انتظار

  • انتظار لحظه به لحظه

  • بخش 19 : سيره عملى و روش شخصى امام مهدى عليه السلام

  • بخش 20 : تداوم راه پيامبر صلى الله عليه و آله

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2191 / دانلود: 32
اندازه اندازه اندازه
عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

نویسنده:
فارسی
پيشگفتار


عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

نويسنده : محمد حكيمى

پيشگفتار

مسئله بشريت ، پس از سرخوردگيها، مسئله آينده است و تصوير كامل آينده بشريت و آينده دين يعنى اينكه بشريت سرانجام به چه قله اى صعود مى كند، و دين چگونه راهنماى اين صعود متعالى خواهد بود، در سيره امام منجى ، حضرت حجه بن الحسن المهدى «عج» و اقدامهاى صد در صد انقلابى و برنامه هاى سازنده آن امام تبيين گشته و ترسيم يافته است .
روشن است كه اين همه را در ٢٠ فصل گنجانيدن ، به معناى جاى دادن درياست در سبو؛ زيرا كه آن اقدامها و برنامه ها و معيارها، مربوط است به مجموعه نيازهاى انسانى و همه اجتماعات بشرى ، آنهم در آينده كه زندگى انسان تحولاتى هنوز شگرفتر خواهد يافت ، و پيشرفتهايى هنوز شگرفتر خواهد داشت .
انسان و اجتماعات انسانى ، داراى مسائل بيشمارى است ، كه تنوع و چندگانگى آن مسائل به تنوع ابعاد وجود انسان و حيات او بستگى دارد. اين مسائل از موضوعات بلند ماوراى طبيعت مى آغازد و تا مسائل ملموس ‍ اقتصاد، سياست ، تربيت ، جامعه ، فرد و... مسائلى كه علوم و فلسفه ها و مكتبهاى گوناگون بشرى ، پس از قرنها و قرنها تفكر و تلاش ، هنوز نتوانسته است براى بيشتر آنها پاسخهايى درست و اصولى بيابد، و در زمينه هاى گوناگون آنها، راه حلهايى درست و منطقى عرضه كند.
امام مهدى عليه السلام ، براى انجام دادن چنين رسالت بزرگ و عالمگير و پرژرفايى ذخيره گشته است و حقيقت و عظمت برنامه هاى او جز پس از ظهور آشكار نخواهد شد. ليكن يك موضوع هست ، و آن روشنى خطوط كلى حركت و جهتگيريهاى عام و فراگير انقلاب همه جاگستر و همه جاگير آن منجى بزرگ است كه از مبانى اسلامى و تعاليم پيامبر و امامان روشن گشته است ، و بدينگونه پاره اى از برنامه ها و معيارهاى دوران ظهور نشان داده شده است . با اين نگرش مى توان طبق ترسيم و تبيينى كه در احاديث ما شده است ، كليت آن حركت و برخى برنامه هاى آن را ترسيم كرد. اين رساله با چنين هدفى نوشته شده است . و اگر موفقيتى اندك نصيب گردد، مايه خرسندى است ، زيرا كه موضوع كار بسيار بزرگ و بيكرانه است ، و در برابر موضوعى چنان عظيم ، موفقيت اندك نيز مايه خرسندى است .
در آغاز اين پيشگفتار، نام كتاب را اندكى بررسى مى كنيم :
عصر زندگى
اين نام نخست اين سوال را بر مى انگيزد كه مگر بشريت در روزگاران طولانى زندگى خويش ، به «عصر زندگى» و دوران حيات گام ننهاده است ؟ و مگر روزگاران گذشته و كنونى زندگى او، دوران مرگ و مردگى بوده است ؟ اين كتاب ، به روشن ساختن همين حقيقت نظر دارد، كه زندگى راستين و حيات انسانى ، با همه ويژگيهايى كه براى آن بر شمرده اند و شايسته انسان و اجتماعات انسانى است ، تاكنون تحقق نيافته است .
در كدام دوره همه انسانها در پهنه زمين تربيت درست انسانى يافته اند؟ در كدام زمان ، دانش و آگاهيهاى انسانى ، در همه مسائل حيات ، به اوج تكامل و حقيقت يابى رسيده است ؟
در كدام عصر انسان همه امكانات و نيروهاى بالقوه خويش را به فعليت رسانده و همه استعدادهاى نهفته فطرت خود را شكوفا ساخته است ؟
در كدام سده انسانيتها بر زندگى حاكم گرديده و نا انسانيها بكلى از جامعه ها بيرون رانده شده است ؟
بارى ! چون تاكنون چنين دورانى پايدار و جهانگستر پديد نيامده است ، و در اكثريت قاطع اعصار و قرون ، ظلم ، بيداد، نامردمى ، نادانى ، محروميت و... حاكم بوده است ، و نيروهاى انسانى هرز رفته است و انسانها به تكامل نرسيده اند، و در مجموع عصر مرگ انسان و ميرش انسانيتها بوده است نه عصر زندگى و شكوفايى انسانيتها، پس «عصر زندگى» راستين هنوز تحقق نيافته است . و انسان همواره در انتظار فرا رسيدن «عصر زندگى» است ، و شكوفايى كامل معنويتها و انسانيتها...
انسان ! دانسته است كه زندگى هدف دارد و هدفدار است ، و آفريدگار حكيم و دانا باحكمتها و هدفهايى بالا و برتر، انسان و جهان را آفريده است . اگر اين هدفها و حكمتها، در عينيت زندگى آشكار نگردد، انسان و زندگى و جهان ، به هدف غايى و آرمانى خود دست نيافته است . اگر زندگى و پديده هاى آن ، براى تكامل و عروج انسانها آفريده شده است ، تا انسانها به تكامل معهود و عروج مقصود نرسند و بلوغى انسانى نيابند، همه امكانات و پديده هاى مربوط به انسان بى ثمر مانده و بدون نتيجه و بازده نهايى رو به زوال نهاده است . و اين بر خلاف حكمت آفرينش و هدفدارى خلقت است . پس ناگزير «عصر زندگى» در پيش است ، و اميد به «زندگى» در «عصر زندگى » امرى معقول و درست است . و چون اين كتاب درباره انقلاب نهايى و جهانى امام مهدى عليه السلام و پى ريزى يك جامعه قرآنى و يك زندگى انسانى به دست آن امام ، سخن مى گويد، «عصر زندگى» ناميده شد، تا آن حقايق و اصول و اقدامها و برنامه ها را تداعى كند، و يك انقلاب راستين الهى را در نظرها مجسم سازد، و چنان روزگاران سراسر مجد و شكوه و تابندگى و پايندگى و پاكى و فضيلت و حق و عدالت را يادآور گردد، و آن انتظار و اميد را در دلها زنده كند، و حيات در حال مرگ كنونى انسانها را بفراموشاند و تحمل پذير سازد.
در دوران ناكامى انسان ، و بشريت فراموش شده ، و انسانهاى مظلوم ، و انسانيتهاى برباد رفته ، و انقلابهاى نافرجام ، زنده نگهداشتن حس اميد و انگيزش خوشبينى و حالت انتظار، كارى ارزشمند و بزرگ است ، بلكه با توجه به افسردگى مغزها، و سر خوردگى نسلها، يك تكليف است .
بيگمان امروز نسل معاصر، دچار بيمها و نگرانيها، و ياءسها و سرخوردگيهايى است ، آنهم نه از آن دست كه در گذشته ها بود و اكنون بيشترين مشكل ديندارى و آفت اسلامگرايى جامعه ما در همين نقطه نهفته است .
ياءس و سرخوردگى كه امروز از هر سوى به جامعه ماروى آورده است ، بزرگترين خطرى است كه هستى ما، دين ما، استقلال ، و ملت ما را تهديد مى كند، و خطرناكترين آسيبى است كه ممكن است به اجتماعى برسد. آشكارا بگويم ، اگر از اين پديده شوم در اين گذرگاه حساس تاريخى پيشگيرى نشود، و با اقدام نه شعار ريشه آن از بن بر نيايد، و ساقه و شاخه و حتى كوچكترين جوانه ها و برگهاى آن سوزانده نگردد، ملت ما و آيين ما را به سقوطى بزرگ دچار خواهد ساخت .
در اين دوران ، ديگر بار ايمان ملت ما بويژه نسل جوان و انديشمند در بوته آزمايش گذاشته شده است . و اميد كه اين بار نيز، مردم ما، اصالت ايمان و استوارى پايگاه عقيدتى خود را به اثبات برسانند، و هر چيزى را معيار حقايق ناب و راستين اسلام ندانند.
روزگار ما، شايد روشنترين دورانى باشد كه دين نگاهداشتن در آن دشوار است ؛ چنانكه در احاديث رسيده است : كه نگهداشتن دين در آخرالزمان ، چون نگهداشتن اخگر است در كف دست . (١)
به قوت مى توان گفت كه بيشترين مشكل ديندارى در اين عصر، هجوم ياس ‍ و سرخوردگى است ، و همچنين بيرنگى حالت انتظار و ايمان به آينده اسلام و بايد بهوش بود، و ژرفينانه نگريست ، و وسوسه هاى ناهنجار را از دل و درون دور ساخت ، و در ايمان به اصالت راه و كار آيى مكتب تزلزل راه نداد، و همچون گذشته زمره منتظران واقعى درآمد...
آرى ! روزگارى است كه اگر انديشمندان ما و نسل آگاه ما لحظه اى غفلت كننده ، و در برابر تند باد حوادث و هجوم اهريمن ياءس و سرخوردگى ، هوشيارانه و مردانه نايستند، و مقاومتى اصولى نشان ندهند، به پرتگاههايى در افتند كه نجاتى در آن نباشد.
اكنون روزگار ضرورت هوشياريهاى فوق العاده است ، بايد درست انديشيد و اصول مكتب را با خود مكتب سنجيد، و از خود مكتب براى مكتب معيارهايى برگزيد، و حق را معيار حق شناخت ، و خامى و كوتاه فكرى و فهمهاى ارتجاعى و برداشتهاى نابخردانه و نادرست از آيين و مكتب را به حساب اصل مكتب نگذاشت ، و برخى عملكردها و جهتگيريها را معيار رد يا قبول مرام و عقيده ندانست . و اين سخن جاودانه امام على عليه السلام را بايد همواره در نظر داشت و معيار سنجش در حوزه انديشه و عمل قرار داد:
ان دين الله لا يعرف بالرجال ، بل بآيه الحق ، فاعرف الحق تعرف اهله ... (٢)
دين خدا به وسيله مردان و تشخيصها و عملكردهاى آنان شناخته نمى شود، بلكه به نشانه روشن حق شناخته ميشود. پس حق را بشناس تا اهل حق و عمل كنندگان به حق را بشناسى ...
و در نهج البلاغه ، چنين آمده است :
...انك لم تعرف الحق فتعرف اهله ، و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه ... (٣)
تو حق را نشناختى تا اهل (عمل كنندگان به) حق را بشناسى ، و باطل را نشناختى تا هر كس را بر باطل است بشناسى ...
بنابراين تعاليم والاى علوى (٤) معيار شناخت حق ، خود حق است . اگر ببر خلاف اين دستور، معيار شناخت حق و مبانى مكتب ، افراد و انسانها قرار گرفتند، چون درك و دريافتها نسبى است و انسانها همواره دچار اشتباهند، ناگزير در شناخت حق و حقيقت اشتباهاتى اصولى روى خواهد داد، ليكن اگر معيار خود حق و حقايق دين بود، و انسان شناختى اصولى از مكتب داشت ، هيچگاه تزلزل و ترديدى درباره كارآيى ارزشهاى دينى پديد نمى آيد، و با رويا رويى با هر صحنه و حادثه اى ، ياس حاصل نميشود.
در اين دوره بيش از پيش فهميده ميشود كه فلسفه اين همه تاكيد بر انتظار و اميد چيست ؟ اكنون در اين پيشگفتار چند تعليم آموزنده در اين موضوع مهم و حياتى مى آوريم :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
الامام الرضا عليه السلام ، عن آبائه عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : افضل اعمال امتى انتظار فرج الله عزوجل . (٥)
امام رضا عليه السلام از پدران خود روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:بهترين اعمال امت من انتظار فرج خدايى است .
امام سجاد عليه السلام :
...ان اهل زمان غيبته القائلين بامامته ، و المنتظرين لظهوره ، افضل من اهل كل زمان ، لان الله ، تعالى ذكره اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه ماصارت به الغيبه عندهم بمنزله المشاهده ، و جعلهم فى ذلك الزمان بمنزله المجاهدين بين يدى رسول الله صلى الله عليه و آله بالسيف . اولئك . اولئك المخلصون حقا، و شيعتنا صدقا، و الدعاه الى الله سرا و جهرا. (٦)
بى ترديد، مردم زمان غيبت مهدى ، كه امامت او را باور دارند و منتظر ظهور اويند، از مردمان ديگر زمانها برترند و افضل . چون خداى متعال ، به آنان ، عقل و درك و قدرت شناختى داده است كه غيبت برايشان چون ظهور است . خداوند آنان را، در آن زمان ، همپايه مجاهدان شمشير زن زمان پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داده است . و اينانند اخلاص گزاران واقعى ، و شيعيان راستين ما، و دعوت كنندگان مردم به خدا و به دين خدا، در نهان و آشكار.
امام صادق عليه السلام :
من مات منكم ، و هو منظر لهذا الامر، كمن هو مع القائم فى فسطاطه ، قال : ثم مكث هنيئه ، ثم قال : بل كمن قارع معه بسيفه . ثم قال : لا والله ، الا كمن استشهد مع رسول الله . (٧)
كسانى كه در حالت انتظار دولت قائم از جهان در گذرند، مانند كسانيند كه در خدمت قائم باشند.
امام پس از اين سخن مكثى كرد، سپس گفت : بلكه مانند كسانيند كه در ركاب مهدى شمشير زده باشند.
سپس گفت : نه به خدا سوگند، اينان مانند آن كسانند كه در خدمت پيامبر به شهادت رسيده باشند.
امام صادق عليه السلام :
المنتظر لامرنا، كالمتشحط بدمه فى سبيل الله . (٨)
آن كس كه منظر امر ما تشكيل حكومت قرآنى به وسيله ما باشد مانند كسى است كه در راه خدا، در خون خود غوطه ور گردد.
لازم است انديشمندان و آگاهان نيك بينديشند، كه چرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام تا اين اندازه بر ارزش انتظار تاكيد كرده اند، و انتظار را برترين عبادت دانسته اند، و انسان منتظر را همپايه مجاهدان راه خدا و همسان شهيدان در ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله شمرده اند، براى اينكه حفظ اعتقاد دينى و ايمان به خدا و مداومت بر عمل صالح ، و پايدارى امتها در روزگار فشار حوادث ، همگى به انتظار بستگى دارد. با توجه به عمق معناى انتظار از اينرو «انتظار» با عنصر «صبر» نيز قرين گشته است ، در سخن امام صادق عليه السلام :
من دين الائمه الورع ... و انتظار الفرج بالصبر. (٩)
از دين امامان است پرهيزگارى ... و انتظار فرج با صبر و شكيبايى .
پس روشن است كه انسان بايد در برابر فشار حوادث از هر نوع و هر سوى پايدار پايدار باشد، و در برابر هجوم ياسها و رنگ باختگيها مردانه بايستد، و در رويارويى با همه مشكلات ، شكيبايى و استوارى نشان دهد، و معنويت و ايمان خويش را نگاه دارد، و از انجام دادن اعمال صالح باز نايستد تا منتظر راستين تحقق ارزشهاى والا به شمار آيد.
نسل آگاه و بيدار ما بايد بداند كه در راه اجراى عدالت ، و برقرارى حق ، و برپايى و تشكيل امت خدايى و دولت قرآنى و حاكميت مستضعفان ، شكيبايى و صبر بسيار لازم است ، و در اين راه و براى تحقق اين آرمان ، هر گونه شتابزدگى (١٠) و بى صبرى ، و تزلزل و نگرانى و نا استوارى ، زيانهاى جبران ناپذيرى بر پيكر فرد و جامعه وارد خواهد ساخت .
انديشمندان ما، بايد درست بينديشند كه هيچ اجتماع و دورانى را نمى توان مثال و نمونه و تصويرى گرچه كم رنگ از دوران حاكميت عدل و حق امام مهدى عليه السلام دانست . و اصولا هيچ جريانى در دوران پيش از ظهور نمى تواند ترسيمگر آن دوران ، عدالت بنياد الهى و قسط اسلامى باشد، تنها و تنها نمونه و مثال و الگوى آن دوران ، حكومت پيامبر صلى الله عليه و آله و حكومت پنج ساله امام على عليه السلام است ؛ با همه تفاوت در محدوديتى كه در قلمرو آن دو دوره با روزگاران ظهور و حكومت حضرت مهدى عليه السلام وجود دارد.
از اينرو، با توجه به اصالت و راستى و درستى ايدئولوژى اسلامى و برنامه هاى سراسر حق و حقيقت آن ، و تحقق كامل آن به دست كفايت امام موعود عليه السلام ، جايى براى ياس و سرخوردگى از دين و آينده دين نيست .
همواره در تاريخ گذشته تشيع ، فراز و نشيبهايى بوده است ، از دوران تقيه و پنهانكارى و حركتهاى زير زمينى تا دوران شكوفاييهاى نسبى و طلوع و ظهورهاى متفاوت و محدود. نوسان حوادث در درازاى تاريخ اين مكتب و مذهب ، كم نظيرترين حوادث بوده است . تشيع تنگناها و دشواريهاى فراوانى را پشت سر گذاشته است ، و گهگاه اوجگراييهايى داشته و جامعه هايى تشكيل داده است . البته براى برخى اين گمان نيز پديد آمده است كه فلان دوره از تاريخ تشيع همان دوران طلايى و آرمانى است ، غافل از اينكه جامعه آرمانى تشيع موضوعى است وراى اين حوادث و پيش ‍ آمدها و اجتماعات . بدين جهت است كه هيچ طرح و ادعا و عملكردى خود را جامعه آرمانى تشيع علوى و عدل مهدوى نمى داند و نمى تواند بداند.
اكنون در اين دوره هاى گوناگون و مختلف و در برابر اين همه نوسان و فراز و نشيب گرايى ، و صعود و سقوطها، و رويارويى با موانعى عظيم ، اگر بنا بود كسانى از اميد به آينده دل بركنند و عنصر حياتى «انتظار»، و اميد را از كف بدهند، فاجعه اى عظيم به وقوع مى پيوست ، و اين مذهب تاكنون باقى نمى ماند.
در اين پيشگفتار ياد كرد اين موضوع نيز لازم است كه همانندى و همسانى جامعه «منتظر» و جامعه «منتظر» بايد در ابعادى باشد كه مشخصه اصلى و خصلت ويژه آن دوران و جامعه به شمار آمده است ، مشخصه اصلى و خصلت ويژه رهبرى آينده و جامعه «منتظر»، اجراى دقيق عدالت قضايى و اقتصادى و معيشتى است ، چنانكه در احاديث آمده است ، به گونه اى كه كمتر حديثى است كه از موعود آينده سخن بگويد و بر عدالت گسترى آن امام تاكيد نكند. (١١) فراز معروف : «يملا الارض عدلا و قسطا...: زمين را از عدل و داد بيآكند...»، مشخصه اصلى و صفت آشكار آن امام منجى و حكومت قرآنى اوست . اكنون جامعه و انسان «منتظر»، تا چه پايه مى تواند همانندى و همسويى با جامعه مورد انتظار خود داشته باشد؟
جامعه شيعى ميان دو واقعيت قرار گرفته است ، كه هر دو تجسم والا و آرمانى عدالت اجتماعى است . واقعيت گذشته ، يعنى حاكميت عدل على عليه السلام و واقعيت آينده ، حاكميت عدل مهدى عليه السلام . در اين ميانه ، اجتماعات شيعى چگونه بايد باشد تا از گذشته خود بار رسالتى را بر دوش كند، و با آينده خويش همانندى و همسويى داشته باشد.
موضوع ديگرى نيز در خور توجه است و آن اينكه جامعه صالح ، كه بر اصل صلاح و شايستگى استوار باشد، و روابط ميان مردمان بر اصل حق و عدالت باشد، ماندنى و آسيب ناپذير است ، و گرنه ناپايدار و واژگون شونده است . تنها معيار در بقا و زوال همين است و بس . قرآن كريم مى گويد:
ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون . (١٢)
پروردگار تو هيچ قريه اى را كه مردمش صالح و شايسته باشند بيخود هلاك نخواهد كرد.
و جامعه فاسد و داراى روابطى ناانسانى و ظالمانه ، رفتنى است گرچه از قدرت نظامى و سياسى و حتى اقتصادى برخوردار باشد. در قرآن كريم آمده است :
...ان الله لايصلح عمل المفسدين . (١٣)
...خداوند كار مفسدان را به صلاح باز نمى آورد.
اينكه در احاديث نيز آمده است «ثبات الدول باقامه سنن العدل» (١٤) يعنى پايدارى دولتها در گرو برپايى آيين عدالت است ، به همين حقيقت نظر دارد، حقيقتى جاودان و تخلف ناپذير. از اينروست كه جوهر اصلى و عنصر اساسى كار در حكومت مهدوى عليه السلام عدالت گسترى است ، و عامل پيروزى بر همه قدرتهاى مسلط زمانه و طاغوتان جهت است . و اين سنت خدا در زمين است ، و سنت خدا دستخوش ‍ دگرگونى و تغيير نخواهد شد:
قرآن كريم :
... و لن تجد لسنه الله تبديلا. (١٥)
و در سنت خدا تغييرى نخواهى يافت .
بدون كوچكترين ترديد و گمانى سنت الهى تحقق خواهد يافت ، و اگر از عمر جهان بيش از يك روز نمانده باشد، در آن روز، فرزانه فرزانگان جهان ، و نمونه كامل انسان صالح ، پرده از رخسار بر خواهد گرفت ، و گام در متن اجتماعات خواهد نهاد، و سنت عدالت الهى را پديدار خواهد ساخت .
در پايان اين مقدمه ، حقيقتى ديگر را نيز يادآور شوم : در نگارش اين رساله ، و ديگر نوشته ها هيچ انگيزه اى جز عرضه حقايق دين ، و اسلام ناب و راستين ، براى حفظ دين خدا و عقايد نسلها، در نظر نبوده است و نيست . و روشن است كه كتابها و نوشته هايى كه به اين منظور و با اين انگيزه نگارش ‍ مى يابد و نشر مى گردد، مسئوليت بزرگى بر دوش دارد، كه مهمترين آن تصوير و ترسيم درست و آشكار آيين الهى است . در اين راه و راستا، كتمان حقايق گناهى نابخشودنى است ، و هر گونه فروپوشى حق و حقيقت ، مخدوش ساختن چهره تابناك دين جاويد خدايى است ...
١٥/٧/١٣٧٠ مشهد مقدس رضوى عليه السلام

بخش ١ : عدالت اجتماعى

گسترش عدالت در سراسر گيتى و ريشه سوزى بيداد از همه آباديهاى زمين ، در راءس آرمانهاى انقلاب امام مهدى عليه السلام قرار دارد، و از هدفهاى اساسى آن تحول عظيم جهانى است . اين حركت سازنده سرآغاز اقدامات در آن انقلاب است . اين موضوع در احاديثى كه درباره آن امام بزرگ رسيده است همواره بصراحت ياد شده است .
در احاديثى كه درباره قيام مهدى عليه السلام آمده است دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و كفر اعتقادى به اندازه ايجاد عدالت و اجراى آن ، مورد تاءكيد قرار نگرفته است . و علت شايد اين است كه با تعاليم گذشته انبيا و تعاليم اسلام و تكامل علم انسانها به ماوراى طبيعت و خداى يكتا ايمان مى آورند و مبانى ماده گرايى و مكاتب غير الهى شكست مى خورد و نوع جامعه هاى انسانى داراى عقيده مذهبى و الهى مى گردند ليكن با اين وصف در آتش ظلم تبعيض ، حقكشى ، استثمار و روابط ناانسانى مى سوزند، و با زندگى فاقد عدالت كه در حقيقت شكنجه و مرگ تدريجى است دست بگريبانند. از اينرو، نياز عمده جامعه بشرى برقرارى عدالت و گسترش ‍ دادگرى است و حاكميت روابط انسانى بر جامعه . انسانها تشنه عدالتند و خواهان آرمان و ايدئولوژى و مكتبى كه اين تشنگى را فرو بنشاند و آتش ‍ بيدادگرى را خاموش كند، و عدالت راستين را در عينيت و عمل - در جامعه حاكم سازد، و گمشده بشريت را براى انسانها به ارمغان آورد، و آرمان توده ها را تحقق بخشد.
بنابراين ، مشكل اصلى و نخستين آن منجى بزرگ انسان ، مشكل خداباورى يا انكار خدا نيست ، مشكل عبادت و پرستش نيست ، مشكل گرايشهاى انحرافى ماده پرستى و الحادى نيست . (١٦) بلكه مشكل اصلى ، بيداد و ستم جهانسوز و عالمگير است كه بشريت را در كام خود فرو برده و در آتش ‍ خود سوزانده است ، و مذهب و عقيده و آرمان و آزادى و معيشت و همه چيز او را نابود ساخته است ، آتشى كه نخست و در ظاهر به خرمن زيست فيزيكى و زندگى اين دنيايى انسان در طول تاريخ فرو افتاده و آن را يكپارچه نابود كرده است ، و سپس بر اساس ارتباط حتمى و ضرورى ماديت و معنويت حيات معنوى و متافيزيكى او را نيز تباه ساخته است .
ايجاد عدالت ، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامه هاى امام منجى حضرت مهدى عليه السلام است ، چنانكه اين اصل از نخستين هدفها و اصلى ترين برنامه هاى همه پيامبران بوده است ، كه در گذشته تاريخ اجتماعات و مردمان را بدان را خواندند و در راه تحقق آن فداكاريهاى فراوان كردند مى توان گفت بيشترين درگير و مبارزه پيامبران بر سر اجراى عدالت بوده است ، و اصول شرايع آنان از آن جهت دچار موانع مى گشته و با كارشكنيهاى فراوان روبرو مى شده است كه ماهيتى ظلم ستيز و دادگرايانه داشته است . وگرنه صرف اعتقاد به اصول و مبانى دينى (١٧) بى آنكه در حركت اجتماعى دخالت داشته باشد و با بيداد و ستم درگير شود و برنامه هاى اقتصادى و مالى را كنترل كند و سودطلبان را وادارد تا از برخى منافع و فزونخواهيها دست بردارند، درگير و ستيزى را در پى نخواهد داشت . يكى از خواستگاهها و زمينه هاى اصلى درگيريها و جنگها و برخوردهاى اجتماعى كه سبب مى شده است تا قدرتمندان مالى و سرمايه داران به رويارويى و نبرد برخيزند مقررات محدود كننده منافع اقتصادى و اجتماعى و رعايت عدالت و گردن نهادن به حقها و حقوقها در روابط اجتماعى بوده است . و يكى از مشكلات عمده در كار پذيرش ‍ دعوت پيامبران اين بوده است نه تنها دعوت به عقيده توحيدى و باور معاد و...
از اينجاست كه منطق مخالف آن پيامبر چنين است :
اءصلوتك تاءمرك ان نترك ما يعبد اباؤ نا او اءن نفعل فى اءموالنا ما نشؤ ا... (١٨)
- ... آيا همين نمازى كه مى خوانى به تو فرمان مى دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم يا در اموال خود آنچنان كه دلخواه ماست عمل نكنيم ...
بيم از محدوديت در راههاى در آمد و اجراى عدالت در مسائل مالى ، كافران را به مخالفان بر مى انگيخت . خدايان كاذب و دروغين پدرانشان امر و نهى و تكليفى نداشتند و از پيروان خود اجراى عدالت و دورى از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران را نمى خواستند بلكه اين آيين پيامبران بود كه انسانها را مسئول مى شناخت و بار سنگين تكليف و تعهد و حدود و مقررات دقيق فردى و اجتماعى را بر دوششان مى گذارد، و آنان را در قلمرو زندگى محدود مى ساخت و اجراى عدالت را بر آنان واجب مى كرد. از اين رو به آيين پيامبران كه خواسته ها و تكليفهاى الهى بود تن نمى دادند و به معيارها به ضوابط آن گردن نمى نهادند.
قرآن كريم اهداف اصلى دعوت داعيان الهى را چنين ترسيم كرده است :
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس ‍ بالقسط (١٩)
همانا پيامبران را با نشانه هاى آشكارا برانگيختيم ، و با آنان كتاب و ميزان فرستاديم تا مردمان به قسط و دادگرى برخيزند (و همه چيز بر پايه داد و دادگرى باشد...)
هدفى اصلى قيام پيامبران - در روابط اجتماعى و انسانى - و ارسال كتابها و شرايع ، قيام مردم به قسط و برپادارى عدالت شمرده شده است .
در آيه ديگرى آمده است :
ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم تذكرون . (٢٠)
خدا به عدالت و نيكوكارى فرمان مى دهد، و به بخشيدن مال به خويشاوندان ، و از كارهاى پليد و ناپسند و ستمكارى نهى مى كند؛ او به شما پند مى دهد تا مگر پند پذيريد.
راغب اصفهانى مى گويند:
«عدل ، عدالت و معادله واژه هايى است كه معناى مساوات را در بردارد... پس عدل تقسيم مساوى است . و بر اين اصل روايت شده است : «بالعدل قامت السموات و الارض : بر اصل عدل آسمانها و زمين بر پا شده است» و اين روشنگر اين معنا است كه اگر ركنى از اركان چهارگانه عالم بيشتر از ركن ديگر يا كمتر از آن بود، جهان منظم نبود... و عدل دو قسم است : ١- عدل مطلق (عدل عقلى) كه عقل حسن آن را درك مى كند و در هيچ زمانى نسخ نمى شود... چون نيكى كردن به كسى كه نيكى كرده و نيازردن كسى كه از آزار انسان دست بداشته است . ٢- عدلى كه در پرتو احكام دين شناخته مى شود (عدل شرعى) چون اين آيه :«ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان ...: خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد...» عدل مساوات در جزا دادن است : كار نيك باندازه پاداش داده مى شود و كار زشت پاداشى همسان خود دارد. و احسان اينست كه كار نيك به يكى بيشترى پاداش داده شود و كار زشت مجازاتى كمتر از خود داشته باشد...» (٢١)
نيز در تفسير معناى «قسط» مى گويد:
القسط هوالنصيب بالعدل : دست يافتن به سهم و نصيب از روى عدالت قسط است
مؤ لف كتاب : مكيال المكارم فى الدعاء للقائم در اين زمينه مى گويد:
«آنچه از موارد استعمال به دست مى آيد اينست كه مفهوم «عدل» از مفهوم «قسط» عموميت بيشترى دارد، زيرا كه «قسط» در مورد اداى حق ديگران به كار مى رود چون اداى شهادت و قضاوت و وزن و پيمانه كردن و امثال آن ... و به عبارت ديگر «قسط» تنها در مواردى استعمال مى شود كه به حق غير مربوط باشد (و «عدل» در مورد حق ديگران و حق خود انسان بكار مى رود). پس معناى «عدل» موافقت با حق است بطور مطلق (حق خود انسان باشد يا حق ديگران) و «قسط» موافقت با حق مردم است ...» (٢٢)
امام ، در برابر طبقات آگاه و عالمان و روشنفكرانى كه بخواهند بگونه اى در برابر اجراى عدالت بايستند، مقاومت مى كند و آن كسان را كه با توجيه كلام خدا و تاءويل آيات قرآن كريم ، قصد تضعيف مبانى انقلاب او را دارند درگير مى شود و آنان را از جلو راه انقلاب بر مى دارد.
چنانكه در سخن امام صادق عليه السلام آمده است :
ان قائمنا اذا قام اءتى الناس و كلهم يتاءول عليه كتاب الله ... (٢٣)
... قائم ما كه قيام كند مردمان همه از كتاب خدا براى او دليل مى آورند و آيه هاى قرآن را تاءويل و توجيه مى كنند... (٢٤)
بنابراين ، «عدل» رعايت دقيق حق و حقوق مردم است و برابرى همه مردم در برخوردارى از حقوق و منافع مشروع و معقول خويش ، چنانكه «ظلم» زير پا نهادن حق و حقوق ديگران است و نابرابرى و تبعيض در برخوردارى هر كس از سهم و حق خويش .
«احسان»، پايگاهى متعالى تر دارد، و از فضائل و مكارم اخلاقى و ارزشهاى والاى انسانى است ، كه بالاتر از عدالت است و مرتبه رشد و تكامل آن است .
از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه سخنى روايت شده است بس عميق و ارزنده :
اسماعيل بن مسلم : رجل الى ابى عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام و انا عنده فقال : يا بن رسول الله ! ان الله ياءمر باعدل و الاحسان ... و قوله : اءمر ربى الاتعبدوا الا اياه ؟ فقال نعم ! ليس لله فى عباده امر الا العدل و الاحسان ... (٢٥)
اسماعيل بن مسلم مى گويد:
مردى نزد امام صادق عليه السلام آمد و من حاضر بودم گفت : اى فرزند پيامبر (خداوند مى فرمايد: ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان ... «خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد و (در آيه ديگرى) مى فرمايد: آمر ربى الا تعبدوا الا اياه ...: خداوند فرمان مى دهد كه جز او را پرستش ‍ نكنيد»(معناى اين دو آيه كه در ظاهر ناسازگارند چه مى شود؟) امام فرمود: آرى ، خداوند براى مردم دستورى ندارد جز اجراى عدالت و عمل به احسان ...
براى سؤ ال كننده مايه شگفتى شده بود كه در آيه نخستين عدل و احسان ، امر و تكليف عمومى الهى به بندگان به شمار آمده و در آيه دوم عبادت و پرستش خداى امر و تكليف خداوند شمرده شده است ، و اين دو با هم ناسازگار است ، پس چگونه مى شود اين هر دو را پذيرفت .
امام صادق عليه السلام در پاسخ تاءكيد كردند كه بلى خداوند به مردمان امر و تكليفى جز عدل و احسان ندارد. يعنى هر چه را كه فكر كنيد كه تكليف الهى است و يا ممكن است باشد، از چهار رابطه و مقوله بيرون نيست :
١. رابطه انسان با خود
٢. رابطه انسان با خدا
٣. رابطه انسان با طبيعت
٤. رابطه انسان با انسان
هر يك از اين رابطه ها نام و عنوانى ويژه دارد و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى است مخصوص به خود، ليكن همه و همه در مقوله : «عدل» و «احسان» گنجانيده شده است بدين شرح :
عبادت و پرستش خالصانه خدا و توجه به موازين ارتباط خلق با خالق ، رعايت اصل «عدالت» است در برابر آفريدگار و بخشنده نعمتها زيرا كه عبادت خدا و اطاعت از بخشنده نعمتها مطابق عدل است ، و نيز احسان به خود و نفس است در دستيابى به كمال و سعادت جاويد كه قرب الهى است .
هر كس نسبت به خود تعهدها و مسئوليتهايى دارد، چه اينكه بايد خود را بسازد و در تكامل و رشد خود كوشا باشد. اين تعهدها و تكليفها نسبت به خود (و حق و حقوق هر كس نسبت به خود كه بايد رعايت گردد) و رعايت جانب آنها «عدل» است . و كوشش بيشتر از اين براى خودسازى و تكامل مادى و معنوى ، احسان به نفس و خود است .
بهره بردارى درست و باندازه و بدور از اسراف و تباهسازى مواد و منابع طبيعى عمل به قانون «عدل» است . رعايت جانب احتياط در حفظ منابع طبيعى و محيط زيست و مصرف كمتر از حد لازم از منابع و همچنين كوشش در رشد و شكوفايى طبيعت و بهبود آن و... احسان است .
تن دادن به حق و حقوق ديگران و دورى از تجاوز به حريم حقوق اجتماعى «عدل» است . تعهد پذيرى و احساس مسئوليتى افزون از حد لازم و رعايت جانب احتياط در حقوق كسان در مجموعه روابط اجتماعى ، «احسان» و كمال اخلاقى است .
بنابراين ، هر عمل و كارى كه ممكن است از انسان سر بزند و يا لازم باشد كه انجام گيرد از اين قلمروها بيرون نيست ، و اينها همه يا عدل است يا احسان . بر اين اصل مى توان گفت كه همگى اصول شرايع و آيين اديان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مى شود. و اين دو، جوهر اصلى همه احكام و تعاليم آسمانى است .
امام سجاد عليه السلام :
ابومالك : قال : قلت لعلى بن الحسين عليه السلام اءخبرنى بجميع شرايع الدين ؟ قال : قول الحق ، و الحكم بالعدل ، و الوفاء بالعهد، هذه جميع شرايع الدين (٢٦)
ابومالك مى گويد: به امام على بن الحسين عليه السلام گفتم : مرا از مجموعه آيينهاى دين (خدا) آگاه كن . امام فرمود: (همه تعاليم دين) حقگويى ، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است . همه دين خدا همينهاست . در اين حديث كه تبيين خطوط اصلى اديان و شرايع الهى است ، عدل و حقگويى و پيماندارى مجموعه دين به حساب آمده است .
اسلام اصل عدالت را يك سنت عام و قانون عمومى حاكم بر كائنات و بر جامعه بشرى معرفى كرده است . حتى در احاديث قرآن كريم ، كتاب جاودان الهى و جامع اصول شرايع و اديان به كتاب «عدل» و ناطق به عدالت توصيف شده است :
امام على عليه السلام :
هو (القرآن) الناطق بسنة العدل . (٢٧)
قرآن به قانون عدل ناطق است .
امام على عليه السلام :
(القرآن) رياض العدل و غدرانه ... (٢٨)
قرآن كريم بوستان در بوستان عدل و بركه در بركه عدالت است ...
نقش اصلى اين كتاب كه آخرين كتاب و شريعت است ، تبيين سنت عدل و اصول عدالت اجتماعى است . قرآن كريم بوستان سر سبز و بركه زلال دادگرى در جهان است در صورتى كه نيك شناخته گردد و به موازين آن عمل شود.
پيامبران كه از حقيقت جامعه و انسان و سعادت و نيكبختى او آگاهى كامل داشتند خوب مى دانستند كه همه احكام و آموزشها و برنامه هاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى و امنيت اجتماعى و عدالت اقتصادى و... تحقق مى پذيرد و بدينسان زمينه عينيت يافتن احكام آماده مى گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست تربيت مى شود، و با آسايش و فراغت و امنيت به تكليف تن مى دهد و به مقررات و اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مى گذارد و در پرتو چنين تعهدشناسى و مسئوليت پذيرى است كه به سعادت و خوشبختى دست مى يابد و راه عروج به معنويت و خدا را در پيش مى گيرد در سايه سياه ستم و اجتماع ستم بنياد كه هيچگونه امنيت اجتماعى و عدالت معيشتى نيست و خاطرى آسايش ندارد نمى توان انتظار داشت مردمان وظيفه شناس باشند و از حدود خويش ‍ تجاوز نكنند و به احكام دين عمل كنند، و احكام الهى در ميان آنان زنده باشد و جريان يابد؛ اينها همه در سايه عدل تحقق مى پذيرد دين در سايه عدل زنده است و زنده مى ماند
و اين است كه امام على بن ابيطالب عليه السلام فرموده است :
العدل حياة الاحكام (٢٩)
اجراى عدالت سبب زنده بودن و زنده ماندن (عمل شدن به) احكام دين است .
در چنين جامعه اى اخلاق ، حق شناسى ، و رعايت حدود روابط انسانى جايى ندارد. و اگر بطور جزئى و فردى مقرراتى رعايت مى شود و حقوقى منظور مى گردد، در كل نظام و مجموعه روابط اجتماعى ، حق و تكليف رعايت نمى شود قانون انسانى و عادلانه در اجتماعى عادل بايد پياده شود و همان قانون و برنامه در جامعه ستم بنياد ره ظلم در پيش مى گيرد و در تحكيم پايه هاى بيدادگرى بكار مى رود. بنابراين اصل بايد پايه ها و پايگاههاى اصلى اجتماع و نظام مديريت جامعه كه در همه زوايا و زمينه هاى اجتماع اثر مستقيم دارد و همه بخشهاى جامعه را به سوى جهت گيرى و حركت خويش هدايت مى كند عادلانه باشد تا كل روابط اجتماعى در تمام زمينه ها و بخشهاى حيات گروهى و جمعى رنگ عدالت به خود بگيرد، و حركتى در جهت عدل و داد داشته باشد.
امام صادق عليه السلام حاكميت زمامداران عادل را زمينه و علت اصلى احياى هر حق و عدل ، و مرگ هر ظلم و ستم و فسادى مى شمارد، و دين خدا را در پرتو چنين حاكميتى استوار و پايدار مى داند:
امام صادق عليه السلام :
...ان فى ولاية و الى العدل و ولاته ، احياء كل حق و كل عدل ، و امانة كل ظلم و جور و فساد فلذلك كان الساعى فى تقوية سلطانه ، و المعين له على و لايته ساعيا فى طاعة الله ، مقويا لدينه ... (٣٠)
-... و معلوم است كه ولايت والى عادل و واليان او، مايه زنده شدن هر حق و عدالت و مردن هر ستم و جور و تباهى است . بنابراين هر كس در تقويت قدرت و سلطه او بكوشد، و در مديريت دستيار او باشد، در طاعت خدا كوشيده و به تقويت دين خدا پرداخته است ...


۱
عصر زندگى
امام صادق عليه السلام چنين آموزش مى دهد كه دوستداران آيين خدا و عملى شدن احكام الهى بايد در انديشه بر پادارى حاكميت عادل باشند و او را يارى رسانند، و براى استوارى اركان حكومت او بكوشند تا نه تنها در روابط اقتصادى و اجتماعى با شيوه هاى عادلانه اداره شوند بلكه در راه بندگى خدا و اجراى همه احكام دين نيز توفيق يابند.
امام صادق عليه السلام :
فى شرح قوله تعالى : اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قال : العدل بعد الجور. (٣١)
امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين فرموده خداوند (در قرآن كريم): «بدانيد كه همانا خداوند زمين را پس از مردن زنده خواهد كرد» فرمود: (اين احياء) عدل پس از جور است .
عدالت زمينه حيات اجتماعى تنها در بخش ويژه اى از جامعه نيست بلكه در همه ابعاد حيات فردى و اجتماعى عامل اصلى حيات و زندگى انسانى اصل عدالت و عدل است . عدل حيات زندگى است و زندگى بى عدالت مرگى است ، كه حيات پنداشته مى شود.
امام كاظم عليه السلام :
فى قول الله عزوجل : يحيى الارض بعد موتها ليس يحييها بالقطر، ولكن يبعث الله عزوجل رجالا فيحيون العدل فتحيا الارض لاحياء العدل . و لاقامة الحدفيها، انفع فى الارض من القطر اءربعين صباحا (٣٢)
امام كاظم عليه السلام ، در تفسير اين فرموده خداوند متعال (در قرآن كريم): «(خداوند) زمين را پس از مردن زنده مى كند» فرمود: «اين زنده كردن» به اين نيست كه با باران زمين را زنده كند، بلكه خداوند مردانى را بر مى انگيزد تا اصول عدالت را زنده كنند، پس زمين در پرتو عدل (ديگر بار) زنده مى شود. (بى ترديد) اجراى حد خدا در زمين مفيدتر از چهل روز بارندگى است .
از اين گفتار روشن مى شود كه چرا در تبيين مشخصات دوران ظهور، اين همه بر عدالت تاءكيد شده است . ترديدى نيست كه براى ساختن جامعه توحيدى ، و تشكيل اجتماعى طبق تعاليم وحى ، پايه نخستين و كار مايه اصلى عدالت گسترى است . از اين رو در بيشتر احاديث مربوط به امام موعود عليه السلام ، بر عدل پرورى و ظلم ستيزى آن امام بزرگ تاءكيد شده است ، و سيره و خصلتى كه بطور عموم در احاديث آمده است (٣٣)
دادگرى و دادگسترى است ، و پر كردن جهان از عدل .
آرى ، بر پادارى عدالت بزرگترين رسالت جهانى آن امام است .
عالم دل آگاه مؤ لف كتاب ارزنده : مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم ، (٣٤) در اين باره مى گويد:
«عدل ، آشكارترين صفات نيك آن امام است ، براى همين در دعاى شبهاى رمضان ، «عدل» ناميده شده است :
اللهم وصل على ولى اءمرك القائم المؤ مل ، و العدل المنتظر «خداوندا به ولى امر خود كه قيام كننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست».
و در حديثى كه در كتاب «كمال الدين» و خبر آن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده در توصيف آن امام آماده است : اول العدل و آخره ...«امام موعود آغاز عدل و پايان آن است» منظور كمال دادگرى آن حضرت است . و كمتر حديثى درباره آن امام رسيده است كه از ذكر عدل تهى باشد... اخبار در اين معنا متواتر است ...» (٣٥)
نمونه هاى بسيار اندكى از اين احاديث را مى آوريم :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
و جعل من صلب الحسين عليه السلام ائمة يقومون باءمرى ... التاسع منهم قائم اهل بيتى ، مهدى امتى اشبه الناس بى فى شمائله و اءقواله و اءفعاله ، يظهر بعد غيبة طويلة و حيرة مضلة فيعلن اءمر الله و يظهر دين الله ... فيملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما. (٣٦)
-... خداوند از فرزندان حسين امامانى قرار داده است كه امر (راه و روش و آيين) مرا بر پا مى دارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدى امتم مى باشد. او شبيه ترين مردمان است به من در سيما و گفتار و كردار. پس از غيبتى طولانى و سرگردانى و سر درگمى مردم ، ظاهر مى شود آنگاه امر (آيين) خدا را آشكار مى سازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده باشد.
امام على عليه السلام :
اءصبغ بن نباته : اءتيت اميرالمؤ منين عليه السلام فوجدته متفكرا ينكت فى الارض فقلت : يا اميرالمؤ منين مالى اراك متفكرا... فقال ... ولكن فكرت فى مولود يكون من ظهرى ... هو المهدى يملاها عدلا كما ملئت جورا و ظلما... (٣٧)
اصبغ بن نباته مى گويد:
نزد اميرمؤ منان عليه السلام رفتم ديدم در فكر فرو رفته است و (با انگشت) بر زمين خط مى كشد. گفتم : اى اميرمؤ منان ! چه شده است كه در فكر فرو رفتيد؟... فرمود: در مولودى مى انديشم كه از نسل من است و او مهدى است كه زمين را از عدل و داد بيآكند پس از آنكه از ستم و بيداد آكنده باشد...
امام حسين عليه السلام :
لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم ، حتى يخرج رجل من ولدى فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما كذلك سمعت رسول الله يقول . (٣٨)
اگر از دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را دراز گرداند تا مردى از فرزندان من قيام كند، و زمين را از عدل و داد بيآكند، پس از آنكه از ستم و بيداد آكنده باشد. اين چنين از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم .
امام باقر عليه السلام :
محمد بن مسلم قال : ساءلت ابا جعفر عليه السلام القائم اذا قام باى سيرة يسير فى الناس ؟ فقال بسيرة ما سار به رسول الله صلى الله عليه و آله حتى يظهر الاسلام قلت : و ما كانت سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله ؟ قال : ابطل ما كانت فى الجاهلية و استقبل الناس باعدل و كذلك القائم عليه السلام اذا قام بيطل ما كان فى الهدنة مما كان فى اءيدى الناس و يستقبل بهم العدل (٣٩)
محمد بن مسلم مى گويد:
از امام باقر عليه السلام پرسيدم درباره قائم كه هرگاه قيام كند چه روشى در پيش مى گيرد؟ امام فرمود: روش پيامبر را تا اسلام را حاكم سازد گفتم : روش ‍ پيامبر چه بود؟ گفت : آنچه در (نظامها و آيين) جاهليت بود باطل كرد، و عدالت ميان مردمان حاكم ساخت . و چنين است قائم عليه السلام آنگاه كه قيام كند آنچه را (از راه و روشها ميان مردم) در زمان قبل از ظهور رايج بوده است زير پا مى نهد و آيين دادگرى را بر پا مى دارد.
در مقايسه دو دوره از تاريخ تشيع در عين حال كه تحمل رنج و دشواريهاى دوران غيبت و حفظ عقيده و آرمان در زير فشار چكمه حاكميتهاى ستمگر كارى ارزنده و والاست ليكن تحقق عدالت و گسترش اصول دادگرى در عالم هدف و آرمان اصلى است . و همين امر بايد خواسته اصلى عدالتخواهان و شيعيان على و آل على عليه السلام باشد. ويژگى و مشخصه اصلى دوران ظهور يعنى اجراى عدل بايد هدف و مطلوب نهايى باشد.
امام رضا عليه السلام :
دعبل بن على الخزاعى يقول : اءنشدت مولاى الرضا عليه السلام ... قصيدتى ... فلما انتهيت الى قولى
للّه* للّه* خروج امام لامحالة خارج للّه* للّه* يقوم على اسم الله و البركات للّه* للّه*
للّه* للّه* يميز فينا كل حق و باطل للّه* للّه* و يجزى على النعماء و النقمات للّه* للّه*
بكى الرضا عليه السلام بكاء شديدا ثم رفع راءسه الى فقال لى : يا خزاعى نطق روح القدس على لسانك بهذين البيتين فهل تدرى من هذا الامام و متى يقوم ؟ فقلت : لا يا مولاى الا انى سمعت بخروج امام منكم يطهر الارض من الفساد و يملاها عدلا كما ملئت جورا فقال : يا دعبل ! الامام بعدى محمد ابنى و بعد محمد ابنه على ، و بعد على ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غيبته ، المطاع فى ظهوره لو لم بيق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يخرج فيملا الارض عدلا كما ملئت جورا... (٤٠)
دعبل خزاعى مى گويد:
قصيده خود را (٤١) در حضور امام ابوالحسن الرضا عليه السلام خواندم ، چون به اين ابيات رسيدم :
امامى از آل محمد صلى الله عليه و آله ، به يقين : خروج خواهد كرد او به تاءييد اسم اعظم الهى و بركات نصر آسمانى به پا مى خيزد.
او حق و باطل را از هم جدا مى كند و همه را بر شادخواريها و كينه توزيها كيفر مى دهد.
امام رضا عليه السلام بشدت گريست ، آنگاه فرمود: «اى دعبل ! روح القدس به زبان تو سخن گفته است . آيا مى دانى اين امام چه كسى خواهد بود؟» گفتم : نه (شخص او را نمى شناسم) ليكن شنيده ام كه امامى از شما آل محمد صلى الله عليه و آله خروج مى كند و زمين را از عدل و داد پر مى كند. امام رضا عليه السلام فرمود: «پس از من فرزندم محمد امام است پس از محمد فرزندش على امام است پس از على (هادى) فرزندش حسن امام است و پس از حسن (عسكرى) فرزندش حجت قائم خواهد بود. اوست كه در زمان غيبت چشم به راه اويند و در زمان ظهور همه مطيع او گردند او زمين را پر از قسط و عدل مى كند پس از آنكه پر از جور و ستم شده باشد...»
شعر دعبل ، شاعر بزرگ شيعى ، برداشت عمومى جامعه آن روز از امام موعود عليه السلام و انقلاب و قيام او و ويژگيهاى آن قيام است كه پيش از تولد آن امام بزرگ در تعاليم اسلامى به مردمان آموزش داده شده بود و جامعه به آن ايمان داشت اين برداشت عمومى و ايمان ترديد ناپذير جداسازى هر حق از باطل به دست آن امام بزرگ و اجراى دقيق و همه جاگير عدالت است . دعبل در پاسخ به سؤ ال حضرت امام رضا عليه السلام نيز بر اين ويژگى اصلى امام موعود عليه السلام انگشت مى گذارد و عدالت گسترى آن امام بزرگ را به عنوان روش اساسى و آرمان اصلى در قيام او، بر مى شمارد امام در تاءييد سخن دعبل درست بر همين مشخصه اصلى و آرمان اصولى امام منتظر تاءكيد مى كند و امام موعود را با خصلت والا و آرمانى دادگرى و ايجاد عدالت در سراسر گيتى ياد مى كند.
امام جواد عليه السلام :
عبدالعظيم الحسنى : قلت لمحمدبن على بن موسى عليه السلام : انى ارجو ان تكون القائم من اهل بيت محمد الذى يملا الارض قسطا و عدلا... فقال عليه السلام يا اباالقاسم ! ما منا الا و هو قائم بامر الله عزوجل ... ولكن القائم الذى يطهر الله عزوجل به الارض من اهل الكفر والجحود و يملاها عدلا و قسطا هو الذى تخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه ... (٤٢)
- عبدالعظيم حسنى مى گويد: به امام جواد عليه السلام گفتم : اميد دارم كه شما قائم خاندان پيامبر باشى كه زمين را از عدل و داد آكنده مى كند... امام گفت : اى ابوالقاسم همه ما قائم به امر خداى بزرگيم ... ليكن آن قائمى كه خداوند به دست او زمين را از كافران و منكران پاك مى گرداند و سراسر گيتى را از عدالت سرشار مى سازد، كسى است كه تولد او از مردم پنهان خواهد بود و خود او از چشمها غايب ...
امام جواد عليه السلام در پاسخ به جناب عبدالعظيم حسنى فرمودند:
همه امامان قائم به امر الهى هستند، ليكن آن قائمى كه گسترنده عدل و برپا دارنده آيين دادگرى و براندازنده كفر و شرك و بيداد در سراسر جهان است امام موعود و غائب است ، كه در شرايط زمانى و مكانى ويژه اى به اين كار بزرگ و الهى دست مى يازد و اين خواسته همه پيامبران و نيكان را تحقق مى بخشد.
آنچه براى تبيين اين موضوع (اهميت عدل در برنامه هاى امام موعود عليه السلام) بسيار جالب و با اهميت است نخستين سخنى است كه امام مهدى عليه السلام در آغاز تولد بر زبان آورده است :
جناب حكيمه خاتون (٤٣) اين سخن را چنين روايت مى كند:
آن امام بزرگ در لحظات نخستين پس از تولد دهان به سخن گشود و بسان پيامبران كه در آغاز كودكى توان سخن گفتن دارند به يكتايى خداوند و رسالت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و امامت امام على عليه السلام ، و همه امامان گواهى داد سپس چنين فرمود:
...اللهم انجز لى ما وعدتنى و اتمم لى امرى و ثبت و طاتى و املا الارض ‍ بى عدلا و قسطا. (٤٤)
- خداوندا! به آنچه به من وعده دادى وفا كن ، و امر (حكومت عدالت گستر جهانى) مرا به كمال برسان ، و گامهاى مرا استوار بدار، و زمين را به دست من آكنده از عدل و داد ساز.
امام ! در آغاز تولد، توفيق انجام رسالتى را از خداوند مى طلبد كه براى اجراى آن رسالت در پرده غيبت قرار گرفته است تا از دسترس جباران زمان دور و از گزند آنان مصون باشد و آن رسالت اجراى عدالت است .
امام مهدى عليه السلام در جريان موفقيت كلى كه نصيبش مى گردد و سراسر دلها و آباديها را جذب خويش مى كند و با نيروهاى بالنده مردمى و توده هاى مظلوم انسانى بر همه طاغوتان و مستكبران و سلطه طلبان اعم از سياسى نظامى و اقتصادى پيروز مى گردد، صرف نظر از عوامل و نيروهاى معنوى فراوانى كه مددكار اوست و امدادهاى غيبى كه به يارى او مى شتابند و شايستگيهايى فزون از حد و وصف ناپذيرى كه براى رهبرى كل اجتماعات بشرى در خود دارد علاوه بر اينها همه تكيه بر سنتها و قوانين حاكم بر جهان و جامعه بشرى دارد و اينهاست كه او را پيروز مى سازد و قيام او را پوينده و راه و نهضت او را استوار مى دارد.
از اصول و سنتهاى تغييرناپذير الهى كه حاكم بر جهان و جامعه بشرى است اصل عدالت است (٤٥) عدل و تعادل قانونى است كه در سراسر كائنات حضور دارد و زير بنا و سنگ زيرين بناى جامعه هاى سالم بشرى است اگر جامعه يا قوم و ملتى خويش را با اين اصل هماهنگ و همآوا سازد و حركت خود را در راستا و جهت عدالت قرار بدهد با كل هستى هماهنگ و همآوا شده است و ماندگار و پايدار است . و هر چه از عدالت فاصله بگيرد برخلاف جريان كلى هستى و قانونمنديهاى آن حركت كرده است و به ضرورت آسيب پذير و نااستوار و نابود شدنى است اين سنت خدا است و سنت خدا تغييرپذير نيست : لن تجد لسنة الله تبديلا (٤٦) و در سنت خدا تغيير نخواهى يافت .
آن همه قيامها، حركتها و انقلابها كه پويندگى خويش را از دست دادند، و چندان ماندگار نشدند به همين علت بود كه علل و عوامل بقا و دوام را كشف نكردند، و اگر كشف كردند خود را با قوانين آن هماهنگ نساختند، از اين رو چون رهگذرى از سراب ايام شتابان گذشتند، و اثرى از خويش بر جاى نگذاشتند.
بنابراين ، پيروزى بزرگ در دوران ظهور، نخست بر اجراى عدالت استوار است .
عدالت موجب پيوند ناگسستنى توده هاى انسانى با قائد و پيشوا مى گردد، فداكاريهاى بزرگ و ايثارهاى وصف ناشدنى را موجب خواهد گشت . و اين چگونگى خود، زمينه واژگونى بنياد ستمها و بيدادگريهاى فردى و اجتماعى طاغوتان را در همه زمينه هاى زندگى مهيا خواهد ساخت . آنچه در عينيت ملموس تاريخ گذشته زندگى انسان و اجتماعات ديده شده همين است و بس ، و كسانى كه تنها با شعار بخواهند به اصولى تكيه كنند، و در عينيت و عمل از آن اصول فاصله بگيرند. حمايت توده ها را در دراز مدت نمى توانند كسب كنند، و در نتيجه پايدارى چندانى نصيبشان نخواهد شد. و اگر باشد چيزى سطحى خواهد بود و بس از اينرو، در دوران ظهور، اصل عدالت در ريز و درشت مسائل علمى مى شود، و كوچكترين و بزرگترين امور در چارچوب ميزان عدل محدود مى گردد، به گونه اى كه هيچگونه ستمى به كسى نمى رود و اندك بيدادى انجام نمى گيرد. تحقق دقيق عدالت در همه امور و روابط انسانى و مسائل فردى و اجتماعى ، به دست آن امام منجى ، در حديثى از امام رضا عليه السلام چنين تببين شده است :
امام رضا عليه السلام :
يطهر الله به (القائم عليه السلام) الارض من كل جور، و يقدسها من كل ظلم ... فاذا خرج وضع ميزان العدل بين الناس ، فلا يظلم احد احدا... (٤٧)
- ... خداوند زمين را به دست قائم عليه السلام از هر ستمى پاك گرداند، و از هر ظلمى پاكيزه سازد... آنگاه كه خروج كند، ميزان عدل را در ميان مردم نهد، و بدينگونه هيچ كس نتواند به ديگرى ستمى كند.
اين جمله ، كه به دست آن منجى بزرگ : «ميزان عدالت ميان مردمان نهاده مى شود»، نكته ارزشمندى را در بر دارد. و آن مشخص شدن حد مرز و چارچوب عدل و عدالت است . اصول عدالت در پاره اى از كليات امور براى بشر روشن است ، ليكن در بيشتر امور و مسائل بطور دقيق حد و حدود عدل مشخص نيست . يكى از مشكلات عمده در راه بشريت همين روشن نبودن معنا و مفهوم عدالت و حد و مرزهاى آن است در نزد همگان و ترديدى نيست كه اجراى عدالت دقيق ، در آغاز و قبل از هر چيز، شناخت دقيق و مشخص از مفهوم عدالت و حدود آن را لازم دارد. يعنى چيزى كه همه سيستمهاى حقوقى و قضايى و حكومتى با آن به گونه اى درگيرند، يعنى تعيين حدود عدالت . هر گروه و مكتبى عدل و عدالت را به گونه اى تفسير مى كند. در بسيارى از مكاتب و افكار و نظامها عدالت را طورى معرفى مى كنند كه ضد عدالت است . اين است كه عدالت درست و آرمانى تحقق نمى پذيرد.
در كلام والاى امام رضا عليه السلام ، به همين موضوع اشاره دارد كه در دوران ظهور، ميزان و معيار شناخت عدالت مشخص مى گردد، و به دست مردمان داده مى شود، و همگان از اصول و فروع عدل در روابط اجتماعى و رفتار فردى آگاه مى گردند. در پرتو شناخت دقيق حوزه و مفهوم عدالت و در دست داشتن ميزان عدل ، زمامداران وظيفه خويش را روشن مى شناسند، و مردمان نيز رفتار فردى و گروهى خويش را تصحيح مى كنند، و به اصول عدالت گردن مى نهند. در برخى از احاديث توجه به جزئيات و ريز مسائل را، در «عدل مهدوى»، چنين تبيين كرده اند:
امام صادق عليه السلام :
اول ما يظهر القائم من العدل ، آن ينادى مناديه ان يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة ، الحجر الاسود و الصواف . (٤٨)
- سخنگويان دولت مهدى ، از نخستين مرحله ، در مكه ، فرياد مى زنند: هر كس نماز فريضه خويش را، در كنار حجرالاسود و محل طواف خوانده است ، و اكنون مى خواهد نماز نافله بخواند، به كنارى رود، تا آن كس كه مى خواهد نماز فريضه بخواند، (بيايد و) بخواند.
اين يكى از مشكلات مردم در حج است كه كثرت طواف كنندگان موجب مى گردد تا طواف واجب بسيارى درست انجام نگيرد. از اين رو امام چنين دستورى را صادر مى كنند. و اين نهايت دقت است در اقامه عدل و احقاق حق و كمك به مسائل انسانى .
فراگيرى عدالت و گسترش آن حتى به درون خانه ها و خانواده ها و تشكيل خانواده بر اساس عدالت ، كارى دشوار است كه از نظر هر نظام حقوقى و اخلاقى بسيار سخت و شايد ناممكن است ، زيرا كه دست قانون و حتى تربيت و اخلاق ، به عنوان نظام ، به بيشترين بخشى از روابط درونى خانوادگى نمى رسد، و در خانه ها و خانواده ها مسائلى مى گذرد كه از نظر ناظران اجتماعى و قانونى و حتى تربيتى و اخلاقى پوشيده است . در دوران امام مهدى عليه السلام از سويى تربيت و ايمان و اعتقاد و پرورش اخلاقى مردم اصالتى ويژه مى يابد، و از سويى ديگر اجراى قانون و قاطعيت در اجراى حق و عدل تا بدان پايه پيش مى رود و عميق مى گردد كه در درون خانه ها عدل حاكم مى شود، و روابط داخلى و پنهانى زن و مرد و ديگر افراد خانواده در چهار چوب معيار و ميزان عدالت قرار مى گيرد.
امام صادق عليه السلام :
اما والله ليد خلن (القائم) عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحر و القر. (٤٩)
- مهدى ، عدالت را، همچنانكه سرما و گرما وارد خانه مى شود. وارد خانه هاى مردمان كند، و دادگرى او همه جا را بگيرد.
خاستگاه اصلى تصحيح روابط اجتماعى و سامانيابى جامعه ، جامعه كوچك خانواده است . در اين محيط كوچك و هسته نخستين زيست گروهى ، افراد مى آموزند كه چگونه يكديگر را مراعات كنند، و حق و حقوق متقابل را در نظر داشته باشند، و يكديگر را تحمل كنند، و آسايش هم را فراهم سازند. درباره اين گونه امور و هرچه مربوط به سلامت زندگى انسانى بشود و در اجراى عدالت نقش داشته باشد، اقدام جدى و عادلانه خواهد شد.
امام على عليه السلام :
...فلا يترك عبدا الا اشتراه و اعتقه (٥٠) و لا غارما الا قضى دينه ، و لا مظلمة لاحد من الناس الا ردها، و لايقتل منهم عبد الا ادى ثمنه ... و لايقتل قتيل الا قضى عنه دينه ، والحق عياله فى العطا، حتى يملا الارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا و عدوانا... (٥١)
- برده اى نمى ماند مگر اينكه (امام مهدى عليه السلام) او را مى خرد و آزاد مى كند. و بدهكارى نمى ماند جز اينكه بدهى او پرداخت مى شود. مظلمه و حقى بر گردن كسى نمى ماند جز اينكه به صاحب حق باز گردانده مى شود. كسى كشته نمى شود مگر اينكه ديه آن را مى پردازد. و تنى به قتل نمى رسد مگر اينكه بدهيهاى او را مى پردازد، و خانواده اش را چون ديگر افراد جامعه اداره مى كند. (با اين روشها) زمين را از داد آكنده گرداند، پس از آنكه از بيداد و ستم آكنده باشد... .
در احاديث ، درباره شيوه رفتار و برنامه هاى امام منجى ، از مسائل شگفت آور و بظاهر كوچك سخن رفته است . مثلا در رواياتى آمده است كه در دوران ظهور پنجره هايى كه به معابر باز شده است بسته مى شود و ناودانها و راه آبهايى كه به خيابانها و كوچه ها مى ريزد مسدود مى گردد. اينگونه موضوعات كه در مسائل اجتماعى امورى فرعى و كم اهميت به شمار مى آيد، از تعميم و گسترش دقيق عدالت در آن دوران پرده بر مى دارد، و نشان مى دهد كه آسايش انسانها حتى در اين گونه امور نيز تاءمين خواهد گشت .
امام باقر عليه السلام :
... و يوسع الطريق الاعظم (٥٢) ... و يهدم كل مسجد على الطريق و يسد كل كوه الى الطريق ، و كل جناح و كنيف و ميزاب الى الطريق ... (٥٣)
- (هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند) راههاى بزرگ و اصلى را توسعه مى دهد... و تمام مساجدى كه به گونه اى مانع ايجاد راه است خراب مى كند، و همه دريچه ها و پنجره هايى كه به راهها گشوده شده ، يا بالكنها و ناودانها و فاضلابهايى كه در (راههاى عمومى) قرار گرفته است ، مى بندد.
مسائل ياد شده در سخن امام باقر عليه السلام ، هر كدام بنوعى بيانگر گسترش عدالت اجتماعى و تصحيح روابط انسانى و حدود زندگى است ، و نشان دهنده زدودن همه موانع زيست درست و معقول انسانها. به آن كوته فكرانى كه گمان مى كنند حكومتهاى الهى و معنوى به مسائل مادى زندگى توجه نمى كنند، تذكر داده شده است كه حتى اگر مسجدى مانع راه و معبر پر جمعيت عمومى بود و ويران مى گردد.
از ابعاد مهم و زير بنايى دادگرى ، در حكومت امام مهدى عليه السلام ، اجراى موازين عدالت دقيق درباره طبقه حاكم و كارگزاران دولت است . روشن است كه قوانين عدل و موازين دادگرى بايد به دست مجريان و كارگزاران حكومتى اجرا شود و تحقق پذيرد، و عطش واقعى انسانها را به عدالت در واقعيت و عينيت خارجى بر طرف كند. كار گزاران حكومت و مجريان امور، همواره و در طول تجربه تلخ تاريخ ، خود از دشواريهاى بزرگ ساختن جامعه انسانى بوده اند و خواهند بود، زيرا كه مديران جامعه و مجريان امور انسانهايى از متن جامعه اند، و ساختارى فكرى و فرهنگى دارند، و همسان همه مردم به اقدام و عمل دست مى زنند، حال چگونه مى توان اجتماعى را پس از ايجاد انقلاب و دگرگونى در كل نظام آن ، به دست گروه و بخشى از مردم همان جامعه سپرد، و اميد داشت كه اصول انقلابى عملى گردد، و معيارهاى پيشين بكلى كنار زده شود؟ اين مشكل در دوران ظهور چگونه حل خواهد شد؟
خطر ديگرى نيز كارگزاران و مديران جامعه و نظام نو بنياد و انقلابى را تهديد مى كند. و آن اين است كه انقلاب همواره در معرض اين خطر قرار دارد، كه به «نظام» تبديل شود. و آنان كه در آغاز - به عنوان يك مسؤ وليت و وظيفه انقلابى - پستى را پذيرفتند و با ايثار و فداكارى به اجراى كارى تن دادند، بتدريج به عنوان پست و شغل و مقام به كار خويش ‍ بنگرند، و كم كم در خط سلطه طلبى و برترى جويى و منافع خواهى بيفتند. و اين مشكل ديگرى است كه همه انقلابها بدان دچارند. و منشاء آن ، تحول تدريجى انقلاب به نظامگرايى ، و انقلابيون حكومتگران و حكومتگران به سلطه طلبان است . در اينجاست كه آرمان عدالت اجتماعى كه در آغاز هر حركت و انقلاب هدف اصلى است فراموش مى شود.
اين موضوع ، در نظام و انقلاب بزرگ و الهى امام موعود عليه السلام ، منتفى است ، زيرا كه در گام نخست ، كارگزاران حكومت حضرت مهدى عليه السلام ، انسانهاى ساخته شده و تربيت يافته اى هستند، كه ترس از خدا و پايبندى به تعهد و تكليف با خون آنان عجين شده ، و ايمان به خدا روحشان را در خود گداخته و از نو ساخته است . آنان در سير باطنى و روحى كه پيموده اند، از قيد اميال و شهوات و گرايشها و كششهاى نفسانى آزاد گشته اند، و به ملكه عدالت راستين دست يافته اند (٥٤) در مراحل بعد كه انقلاب نهايى آن امام گسترش مى يابد و قلمرو حاكميت مهدوى عليه السلام به همه نواحى جهان كشيده مى شود، و بضرورت كارگزاران ديگرى (به نمايندگى از امام و كارگزاران اصلى در نقطه مركزى) انتخاب مى شوند، و به اطراف جهان گسيل مى گردند، در مورد آنان صرف نظر از انتخاب بر اساس موازين درست و شايستگيهاى اصولى سختگيرى فراوان مى شود، و با مراقبت كامل ، از ناحيه دولت مركزى ، به كارى و منصبى گمارده مى شوند، و همواره اعمال و رفتارشان زير نظر است . ماءموران مخفى و چشم و گوشهاى دولت مركزى ، بيش از آنكه مردم را زير نظر بگيرند، به اعمال و رفتار كارگزاران دولت مى نگرند، زيرا روشن است كه اگر مجموعه مديران يك جامعه صالح و عادل و متعهد باشند، منبع و خاستگاه اصلى تزريق شايستگى و درستى به رگهاى جامعه و كل اندام اجتماعى پديد گشته است . و اگر آنان صالح و شايسته نباشند، نشر عدل و صلاح در سطح جامعه به دست چه كسانى انجام خواهد يافت .
اين موضوع در احاديث مربوط به امام منجى ، بارها مورد تاءكيد قرار گرفته است ، يعنى كه آن حضرت نسبت به كارگزاران و ماءموران دولت خويش ‍ بسيار سختگير است ، و با آنان بر خوردهايى شديد و نرمش ناپذير دارد:
امام على عليه السلام :
... ياخذ الوالى من غيرها، عمالها على مساوى اعمالها... (٥٥)
-... او عمال و كار گزاران حكومتهاى جور را بر آنهمه كار بد كه كرده اند مؤ اخذه مى كند...
امام على عليه السلام :
... لينز عن عنكم قضاة السوء و ليقبضن عنكم المراضين ، و ليعزلن عنكم امراء الجور، و ليطهرن الارض من كل غاش ... (٥٦)
-... امام مهدى عليه السلام قاضيان زشتكار را كنار مى گذارد، و دست سازشكاران (٥٧) را از سرتان كوتاه مى كند، و حكمرانان ستم پيشه را عزل مى نمايد، و زمين را از هر نادرست و خائنى پاك مى سازد.
امام مهدى عليه السلام كار گزاران حكومتهاى پيشين را كنار مى گذارد و دست آنان را از جامعه كوتاه مى كند، و در برابر انحرافها و كجرويهاى طبقه حاكم ، خشن و قاطع مى ايستد، و كژى و خلافى از آنان را نمى بخشد، و پهنه زمين را از زمامداران ستمگر پاك مى سازد.
المهدى سمح بالمال ، شديد على العمال ، رحيم بالمساكين . (٥٨) - مهدى ، بخشنده است . او درباره عمال و كار گزاران و ماءموران دولت خويش بسيار سختگير است ، و با ناتوانان و مستمندان ، بسيار دلرحم و مهربان .
با سختگيرى و اعمال روش دور از نرمش و چشم پوشى ، درباره كارگزاران حكومت و مجريان امور، امام موفق مى شود روشهاى عادلانه خويش را در جامعه جامه عمل بپوشاند، و نمونه كامل و آرمانى حكومت و نظام دادگستر را به همگان بنماياند، و اصلى ترين مشكلى را كه همه حكومتهاى بشرى در طول تاريخ گرفتار آن بودند از ميان بردارد. در دوران آن امام منجى ، نخست از كارگزاران و دست اندركاران و همه مجريان امر خواسته مى شود كه به موازين عدالت پايبند باشند و بدان عمل كنند. و بدينسان اين اقدام عملى مهم ، از متصديان امور به ديگران سرايت مى كند. و اين خود بهترين شيوه و روش است كه توده هاى مردم بنگرند و ببينند كه سر رشته داران كارها نخست خود به حق و عدل تن داده اند، و همه تبعيضها و اعمال نفوذها و برترى طلبيها و امتياز خواهى را زير پا گذاشته اند و از اين طبقه حاكم ديگر سازشكارى ، رشوه گيرى ، حق كشى و امتياز دهى بيجا انتظار نمى رود.
از ابعاد مهم و زير بنايى ديگر، در ساختن جامعه عادلانه ، راهيابى و نفوذ عدلت در درون روح افراد، و بر قرارى عدل و تعادل اخلاقى و تربيتى در ميان توده است . تربيت معنوى و تصحيح اخلاق افراد، در حد بالا و آرمانى ، در دوران ظهور نيز از جمله اهداف است . و اين موضوع از عوامل ساختن جامعه و برقرارى روابط عادلانه است . حق جويى و عدالت خواهى - در پرتو تربيت درست و تصحيح اخلاق و برقرارى عدل و تعادل باطنى - به عمق انديشه و ژرفاى روان مردمان نفوذ مى كند، و محور گرايشها و گزينشهاى آنان قرار مى گيرد. از اين رو، هر قانون و معيار عدل گستر و بر حقى ، داراى زمينه هاى درونى انسانى است ، و با انگيزه هاى فردى و روحى انتخاب و اجرا مى شود.
در زمينه عدالت اخلاقى و تعادل باطنى ، در احاديث ، بر محورهايى تكيه شده است ، از آن جمله راستگويى و اجتناب از دروغ ، و خوش بينى ، و مهرورزى و پرهيز از كينه توزى و دشمنى . در جامعه اسلامى مهدوى ، انسان به انسان دروغ نمى گويد، و راستگويى اصل و معيارى تخلف ناپذير در روابط خواهد بود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
... به (بالمهدى عليه السلام) يمحق الله الكذب و يذهب الزمان الكلب ...
- به دست (مهدى) خداوند دروغگويى را در (روابط اجتماعى) محو مى كند، و روزگار آزمندى (سختى و فشار) را به سر مى آورد.
دروغ ، در روابط اجتماعى ، زمينه بيداد و ظلم و حقكشى و فساد و انحطاط است . چه بسيار ظلمها و ستمها كه از راه دروغ و وارونه جلوه دادن حقها و حقوقها پديد مى آيد. به اين دليل براى مبارزه با ستم و فساد و انحطاط بضرورت بايد دروغ محو گردد. دروغ اطمينان و اعتماد افراد را به يكديگر نيز از بين مى برد، و جامعه را دچار بى اعتمادى و سوءظن مى كند. نتيجه حتمى چنين وضعى گسترش ترس و دلهره و عدم اعتماد ميان مردم است . در ميان افرادى كه راستگويى به صورت يك اصل پذيرفته شده باشد، امنيت به معناى واقعى كلمه و در همه ابعاد حيات فردى و اجتماعى تحقق مى يابد. امنيت اقتصادى ، امنيت سياسى ، امنيت اجتماعى و... زيرا روشن است كه انسان در اجتماع راستگو مى داند كه بايد كالايش را به بهاى واقعى بفروشد، و هر كالايى را به بهاى واقعى بخرد. از اين نظر كاملا مطمئن است در آسايش و فراغت به سر مى برد. و همين امر به همه بخشهاى ديگر اقتصادى و ارتباطى جامعه حكمفرماست . امنيت سياسى نيز از همينجا به دست مى آيد، زيرا هر چه مى شنود و هر اصل و آموزش و تبليغى مى بيند كه رنگ سياسى دارد، باور دارد كه راست است و مقرون به حقيقت . اين است كه مى تواند با كمال امنيت خاطر و راحتى وجدان و به دور از هر گونه نگرانى ، از معيارها و خط و ربطها پيروى كند. امنيت اجتماعى نيز تنها در جامعه راستگويان وجود دارد. در اين جامعه مردمان هيچگونه هراس و بيمى از يكديگر ندارند، و همه با اطمينان كامل با يكديگر رابطه بر قرار مى كنند، و به زندگى خويش ادامه مى دهند. اين است كه در دوران ظهور، كذب و دروغ ، از جامعه ها رخت برمى بندد.
در كار ساختن يك جامعه سالم ، بايد زمينه هر نوع طبقه سازى و پديد آمدن برتريهاى طبقاتى محو گردد. و عواملى كه جامعه ها را به طبقات گوناگون اقتصادى (اشراف سرمايه داران و بينوايان)، و سياسى (طبقه حاكم و فرمانفرما و طبقه محكوم و فرمانبر)، و نظامى (طبقه قدرتمند و مسلح به ابزار و طبقه فاقد ابزار نظامى)، و فرهنگى (طبقه دانشمند و متفكر و شاعر و هنرمند و... و طبقه بيسواد و ناآگاه و...)، تقسيم مى كند از ميان برود، و همگان بر اصل عدل و معيار و ميزان عدالت در كنار هم و با حقوقى مساوى زندگى كنند، و مردمان با وجود شغلها و كاردانيها و كارآييهاى گوناگون فردى و گروهى ، به خدمتگزارى و اداره جامعه بپردازند، و هر كس در هر بخش و پست و مقام و پايگاه قدرت اجتماعى كه قرار دارد با ديگر افراد به اصل عدل و معيار حق رفتار نمايد، و از هر گونه امتياز خواهى و سلطه طلبى دورى گزيند.
در دوران ظهور، اين چگونگى نيز تحقق مى يابد. يعنى انسانها به شخصيت و ارزش واقعى خويش مى رسند، و بند ذلت و بردگى از همه برداشته مى شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
...به (بالمهدى)... يخرج ذل الرق من اءعناقكم ...
-...به دست مهدى عليه السلام بندهاى بردگى از گردن شما همه گشوده مى گردد...
منظور بردگى توده هاى انسانى براى حكومتهاى خودكامه ، سرمايه داران ، كارخانه داران و زمين داران بزرگ و امثال آنان است ، كه هستى و نيستى توده هاى مردم را در دست دارند و سرنوشت مردم همه در دست مراكز قدرت و گروههاى مسلط در جامعه است ، و آدميان به ظاهر آزاد زندگى مى كنند، ليكن با مطالعه عميق در روابط اجتماعى روشن مى گردد كه افراد در اينگونه نظامها و زير بار آن سلطه ها، سرنوشتى اسارت بار دارند، و همه جوانب زندگى و فكر و فرهنگ و هنر و اقتصاد و سياست و همه چيزشان اسير پنجه قدرتهاى مسلط جامعه است . و اين قدرتهاى مسلط يا خود حكومتها هستند، (چنانكه در برخى نظامها چنين است)، يا جريانهايى هستند كه حكومتها عامل دست آنهايند، مانند حكومت هاى سرمايه دارى . در هر دو نوع اين حكومتها، انسان آزادگى واقعى و در خور را ندارد، و اسير و برده است ، اسارت و بردگى سهمگين تر از بردگيهاى دوران گذشته .
اين نوع بردگى كه ارمغان جامعه هاى صنعتى و ره آورد شوم تكنولوژى و مكاتب سياسى و اقتصادى جديد است ، از روابط ناانسانى و ظالمانه اقتصادى و سياسى بر مى خيزد، روابطى كه بر معيار منافع طلبى و مال پرستى و سلطه جويى است ، كه به حق و عدالت پشت كرده و ارزشهاى انسانى را ناديده گرفته است . اين چنين شيوه ها و روشها دست آوردى ندارد جز به زنجير كشيدن انسانها، و به بيگارى گرفتن افراد، و به كار اجبارى گماردن ، و استثمار حقوق ، و زير پا نهادن ارزش واقعى انسانها.
انسانها در اينگونه اجتماعات ، اسير نظام اقتصاديى هستند كه از بالا تعيين مى شود و بر آنان تحميل مى گردد. اسير نظام فرهنگى هستند كه براى ايشان تدوين كرده اند. در بند شبكه هاى اجتماعيى هستند كه اهرم اصلى آن در دست مراكز قدرت و دولتهاست . اسير نظام هنرى و احساسيى هستند كه با معيارهايى از پيش ساخته و با هدفها و انگيزه هاى ويژه ، به اذهان و افكار مردم ديكته مى شود. از اين رو، انسانهاى قرن ما، بردگانى بظاهر آزادند. ذوق ، هنر، انديشه و ابتكارشان همه كاناليزه شده و هدايت شده است . مجموعه اين بندها و شبكه هاى پيچيده بر سر راه انسان ، او را از گوهر اصلى و ماهيت انسانى خويش تهى ساخته است ، آزاد شدن از اين نوع بردگى ، به معناى آزادى همه استعدادها و خلاقيتها و نيروهاى نهفته انسانى است . و اين آزادى است كه در پرتو عدالت واقعى مهدوى عليه السلام تحقق مى پذيرد، و ذلت و اسارت كلى انسان كه در سايه نظامهاى ستم بنياد بر بشريت تحمل شده بود، ره نيستى در پيش مى گيرد.
از ديگر امورى كه در احاديث بر آن تاءكيد شده است ، محو كينه توزى و جايگزينى مهرورزى و دوستى در دلهاست . و اين بى گمان از فروغ جاودانه عدالت است كه در جامعه پرتو مى افكند و سرزمين دلها را از كينه توزى و دشمنى مى شويد و آكنده از مهر و محبت مى سازد. هنگامى كه ميزان عدالت در ميان مردمان نهاده شد، و سر سوزنى از آن تخلف نگرديد، و در هر برخوردى حقوقى ، حق به حقدار داده شد، و در هر تضاد اجتماعى كه پاى منافعى در ميان بود با آيين عدالت رفتار شد، جايى براى كينه ها و بدگمانيها و دشمنيها باقى نمى ماند.
سخنى والا و عميق در اين بعد از فلسفه اجتماعى عدالت گسترى از بانوى اكرم حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليه ال روايت شده است :
...والعدل تنسيقا للقلوب ... (٥٩)
عدالت مايه پيوند يافتن دلها (و تحكيم روابط اجتماعى) است ...


۲
بخش ٢ : در سايه شمشير
انسانها، در ظلمت تبعيض و بيعدالتى دلهايشان از هم مى گسلد، و كينه توزى و دشمنى و درگيرى در ميانشان رسوخ مى كند، و راه تضاد و ناسازگارى و برخوردهاى ناهنجار به روى آنان گشوده مى گردد.
در نظام عدل بنياد مهدوى عليه السلام با اجراى دقيق عدالت ، ريشه تبعيضها، بى عدالتيها، ستمها، ناراحتيها، نگرانيها، بدبينيها، و كينه توزيها از دلها بر مى آيد و انسانها بى بيم و هراس و بدون هيچ نگرانى از تضييع حقى ، در كنار يكديگر و با دلهايى سرشار از لطف و محبت با يكديگر زندگى مى كنند.
امام على عليه السلام :
... و لو قام قائمنا... لذهبت الشحناء من قلوب العباد... (٦٠)
-... آنگاه كه قائم ما عليه السلام قيام كند... كينه ها از دلها بيرون رود...
اكنون و با توجه به اين امور روشن مى گردد كه چگونه عدالت اجتماعى ، اخلاق فردى و روابط درونى و پيوندهاى روحى انسانها را بهبود مى بخشد، و درون آدمى را از هر گونه ديو سيرتى و زشت خويى سالم مى سازد. و اين خود درس آموزنده اى است براى همه مربيان اجتماعى و مصلحان اخلاقى و سياستمداران متعهد، كه از چه راه بروند تا نتيجه بگيرند، و چه شيوه هايى بكار بندند، تا جامعه صالح و انسان صالح بسازند. اگر سالهاى سال با تبليغ زبانى از بهبود روابط انسانى و مهرورزى و دوستى انسانها سخن بگويند، و در زبان با كينه توزى و دشمنى بستيزند، تا هنگامى كه روابط اجتماعى ظالمانه و بيدادگريهاى اقتصادى و سياسى و... را از ميان بر ندارند، ريشه كينه توزى و دشمنى و عدم سلامت روانى را باقى گذارده اند. و از اين ريشه اهريمنى همواره جوانه ها و شاخه ها خواهد روييد.

بخش ٢ : در سايه شمشير

از كارهاى حتمى امام موعود عليه السلام جنگى تمام عيار با تمام انسان نماهاى خون آشام است . در آغاز آن انقلاب بزرگ ، جنگ در راءس همه كارها قرار دارد. اين موضوع در آيات به طور كلى و در احاديث به طور مشروح آمده است .
در مسئله جنگ ، ممكن است چنين انگاشته شود كه هدايت انسان و ساختن جامعه بشرى ، با دعوت اخلاقى و تربيت درست امكان پذير است و نيازى به خونريزى و جنگ نيست ؟
در پاسخ مى گوييم : مطالعه تاريخ بشرى - از روزى كه تاريخى بر جاى مانده است - و بررسى غمنامه سرگذشت انسان ، به خوبى اين واقعيت را آشكار مى سازد كه موانع راه رشد و تكامل انسان جز با قدرت و خونريزى از سر راه برداشته نمى شود، و تعاليم اخلاقى و اصول تربيتى هر چند تاءثيرهاى ژرف و گسترده داشته است ، ليكن اين تاءثيرها در برخى از افراد نجيب انسانى بوده است ، و در طبقه سلطه طلب و دنيادار و استثمارگر كه منابع قدرت اقتصادى ، سياسى و نظامى جامعه ها را در دست داشته اند و دارند يا هيچ تاءثيرى نداشته يا تاءثيرى تحول آفرين و دگرگون ساز نداشته است . براى تربيت و هدايت آنان بايد عامل ديگرى به كار مى رفته است ، تا سد راه انسانها نگردند، و راه رشد را بر توده ها نبندند، تا همگان بتواند بى هيچ گونه مانعى به راه رشد خويش ادامه دهند. از اين رو، مسئله جنگ و كاربرد نيرو، به عنوان يك ضرورت ، براى دستيابى به هدفهاى انسانى مطرح مى گردد. و بى ترديد انسان هر چه آرمانى و اخلاقى فكر كند و به اصلاح معنوى و تربيتى جامعه و انسان بينديشد، كاربرد نيرو را به عنوان يك راه و ابزار مقدماتى و اجتناب ناپذير نمى تواند از نظر دور بدارد. در غير اين صورت ، از حقيقت حوادث و واقعيتهاى زندگى گذشته و اكنون انسانى بى اطلاع است . بنابراين ، جنگ و خونريزى و قصاص و قتل ، تنها راهى است كه به صلح و آسايش و امنيت و حفظ جانها و تربيت نفوس رهنمون مى گردد و راه تربيت درست و اصلاح اخلاقى را باز مى كند، و موانع راه را بر مى دارد. جز از اين راه نمى توان امنيت اجتماعى و اقتصادى و سياسى در جامعه برقرار كرد و زمينه و شرايط محيطى و اجتماعى حيات معقول را فراهم آورد و جامعه را براى تلاش و كوشش آزادانه افراد آماده ساخت . (٦١)
اسلام با توجه به همين واقعيتها، جنگ را نه به عنوان هدف و آرمان ، بلكه به عنوان راه و وسيله براى تحقق هدف پذيرفته است .
در قرآن كريم آمده است :
و قاتلو هم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله ... (٦٢)
با آنان نبرد كنيد تا ديگر فتنه اى نباشد و دين همه دين خدا، دين خدا گردد...
در راه هدف ارزشمند و انسانى نابودى فتنه ها و آشوبها به معناى وسيع آن بايد جنگيد. فتنه ، همه ناآراميها، و مزاحمتهاى اجتماعى را در بر مى گيرد كه جامعه و مردم را از سير طبيعى خود باز مى دارد، و مشغوليتها و موانعى بر سر راهها مى نهد كه باز دارنده حركت اصلى انسانها است . چنين امورى بى ترديد مانع تربيت و رشد معنوى و مادى جامعه انسانى است و زدايش ‍ آنها، هدف از تجويز كشتار و جنگ است در منطق قرآن كريم .
تاريخ پيامبران نيز سرشار است از اين شيوه مبارزه و جهاد صفحات تاريخ از درگيريهاى انبيا عليه السلام آكنده است . هر جا جمعه اى بنياد شد و امتى پديدار آمد و پيامبرى به اداى رسالت برخاست و دعوتى آغاز كرد، درگيرى و پيكار نيز به ميان آمد و تضادها پديدار گشت . زيرا كه مراكز قدرت مالى و سياسى و نظامى و به تعبير قرآن كريم : ملا و مترفان و مستكبران براى حفظ منافع خود تمام توان و قدرت خويش را به كار مى گرفتند تا دعوت نو و آيين جديد حاكم نگردد. كمتر دورانى را مى يابيم كه به گونه اى اين درگيريها و كشمكشها ميان رهبران حق و عدالت و مدعيان و رهروان راه باطل و ستم رخ نداده باشد. بدينسان مى توان گفت كه صحنه هاى زندگى پيامبران ، تماشاگهى عظيم از نبردها، مبارزه ها، درگيريها، جهادها، مقاومتها و فداكاريهاست .
از اين رو پيامبر اسلام كه «رحمة للعالمين» است و اشاعه مكارم اخلاقى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق شعار اوست ، ٨٣ جنگ تدارك ديد، حتى با مخالفان داخلى نيرو بكار برد و در اين زمينه پيامى والا و الهى به بشريت داد و قانونى جاودانه عرضه كرد، و خط مشى همه مصلحان و عدالتخواهان و انسان دوستان را چنين ترسيم نمود:
الخير كله فى السيف ، و تحت ظل السيف ، و لا يقيم الناس الا السيف و السيوف مقاليد الجنة و النار. (٦٣)
تمام نيكى و خير در شمشير است و در زير سايه شمشير. و مردمان را جز شمشير راست نكند و شمشيرها كليدهاى بهشت و دوزخ است .
آن انسان شناس بزرگ كه انسان را در درون و برون و مجموعه تمايلات و خواسته هاى فردى و جمعى مى شناسد و نيازهاى روان و تن او را مى داند و راه سعادت و خوشبختى مادى و معنوى انسان برايش آشكار است ، درمان كردن دردها، و از ميان بردن زياده رويها، تجاوزكاريها و افزونخواهيها را با نيرو و كاربرد سلاح و در پرتو جنگ و جهاد امكان پذير مى داند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عنوان آموزگار اخلاق و مربى بى همتاى بشريت ، تمام نيكها را در سايه شمشير و با كمك جهاد و جنگ و نيروى نظامى تحقق پذير مى شناسد و جنگ را تنها راه در بسيارى از موارد براى پيدايى آرمانهاى صلح جويانه و اخلاقى و انسانى مى شمارد. پيامبر انسان شناس ‍ مى داند كه انسانهاى دژخيم شده كه حد و مرزى براى خواسته هاى خود قائل نيستند جز با شمشير به حق تن نمى دهند و جز با جنگ و قتل و قصاص از خيانت و جنايت و كشتار مظلومان و غصب حقوق محرومان و استثمار حقوق مردمان و ديگر بيدادگريها دست بر نمى دارند و تنها چاره اين همه بيداد و ظلم و زور در سايه شمشير نهفته است .
امام باقر عليه السلام نيز در تبيين اين ضرورت در جامع بشرى چنين فرموده است :
الخير كله فى السيف و تحت السيف و فى ظل السيف ... ان الخير كل الخير معقود فى نواصى الخيل الى يوم القيامة . (٦٤)
تمامى نيكها در شمشير و زير شمشير و در سايه شمشير نهفته است ...
نيكى ، همه نيكى ، به پيشانى اسبهاى پيشتاز (ميدانهاى جنگ) گره خورده است تا روز قيامت .
كليت تعبير «خير»، تكامل معنوى رشد اخلاقى و تربيت انسانى را شامل مى گردد، يعنى مربيان و جامعه و انسان و آموزگاران اخلاق نيز بايد براى رفع موانع تربيت انسان و اصلاح اخلاق و رفتار او، در موارد لازم از شيوه قهرآميز (جنگ) استفاده كنند وگرنه حاصل كوششهايشان به دست سلطه طلبان اجتماعى و زر بدستان زورمدار از ميان مى رود، و هر چه تلاش ‍ كنند كه جامعه را و نسل را از تجمل گرايى ، مصرف زدگى و شهوتبارگى برهاند سرمايه داران و حكومتهاى حامى ايشان ، با تبليغات گسترده و از راه تعليم و تربيت و ديگر منابع تاءثير گذار توده هاى مردم را منحرف مى كنند و به مصرف كالاهاى تجملى و توليدات كارخانه داران تشويق مى نمايند، و به دنبال خود به گرايشهاى فاسد و لذت پرستيهاى تباهگر و ضد اخلاق مى كشانند، و جامعه و مردم را بدانسان مى سازند كه خود هستند اين موضوع امروز در سطح جهان خوب نمايان است و راه و روش توده هاى ناآگاه و اسير بمب بارانهاى تبليغى مشخص است كه به كدام سوى است و داراى چه معيارهايى است . اكنون در برابر اين سيلهاى بنيان كن ، مربيان و مصلحان اخلاقى چگونه به كارى كارستان مى توانند دست يازيد. اين است كه حاصل كوششهاى ايشان به بى حاصلى مى انجامد. پس به عنوان يك ضرورت براى اصلاح اخلاقى و گسترش معيارهاى تربيتى درست ، نخست بايد به پيراستن محيط بپردازند و اين كار جز در پرتو نيرو و كاربرد سلاح امكان پذير نيست .
بنابراين با گذشت دورانهاى طولانى فساد و بيداد در تاريخ انسان و پس از آن جنايتها و خيانتها كه در راه نفى سامانيابى زندگى انسان به دست گروهى اندك انجام گرفت ، و پس از انبوه ستمها كه به اكثريت جامعه انسانى روا داشته شد، و فجايع و تبهكاريهاى اقليتهاى خون آشام همواره بدون پاسخ و قصاص ماند، و مانع عملى شدن هر برنامه و تحولى در راه تربيت فردى و تصحيح روابط انسانى گرديد، و پس از اينها همه ، اكنون يك مصلح انسان دوست و انسان شناس و واقع نگر اگر پايان فاجعه اسفناك ستمبارگى و فساد و استثمار و ديو سيرتى را در نظر دارد، و به اجراى دقيق و كامل عدالت اخلاقى و اجتماعى مى انديشد، چاره اى جز اين ندارد كه موانع را از سر راه بردارد، و هيچگونه مجال و فرصتى ندهد تا خون آشامان تاريخ ديگر بار تجديد قوا كنند و در برابر اين آخرين قيام عرض اندام نمايند يا با تغيير چهره در صفوف اصلى آن نفوذ كنند و مسير آن را منحرف سازند و آرمانهاى آن را نخست كم رنگ كنند و سپس به فراموشى سپارند. مصلح نهايى در اين دوره همه موانع راه را با قدرت نابود مى كند، و متناسب با عظمت و بزرگى كار و هدفى را كه در نظر دارد مبارزه و جهادى عظيم و گسترده تدارك مى بيند. و چون اجراى عدالت اجتماعى دقيق و واقعى كه از عالم حرف و وعده بگذرد و به عينيت خارجى برسد و برقرارى حاكميت مستضعفان و قطع دست مستكبران مالى و سياسى و نظامى و كار زدن آنان از كليه مراكز قدرت اجتماعى ، كارى بس عظيم و بزرگ است و نابودى تمام منابع قدرت اجتماعى و اقتصادى و سياسى و نظامى را در گامهاى نخست لازم دارد، و اين چنين انقلابى ، بسادگى و بدون كارشكنيهاى بزرگ و مخاطره آميز و ويرانگر انجام نخواهد يافت بنابراين تنها با حركت نظامى و نبردهاى بزرگ مى توان به مقصد اصلى دست يافت و چون هدف هر چه والاتر و بزرگتر و جهانى تر باشد مبارزه و جهادى بزرگتر و خستگى ناپذيرتر لازم دارد و هدف از قيام و انقلاب امام قائم عليه السلام عظيم ترين آرمان و هدفى است كه همه پيامبران و مصلحان دلسوز در سر داشتند از اين رو اين قيام همراه مبارزه جهادى عظيم تر و خروشان از همه درگيريها و جهادهاى حق طلبانه تاريخ خواهد بود.
تعبيرهاى كوبنده احاديث در ترسيم اين حركت امام منجى چنين است :
امام على عليه السلام :
... بابى ابن خيرة الاماء يعنى القائم عليه السلام من ولده يسومهم خسفا و يسقيهم بكاس مصبرة و لايعطيهم الا السيف هرجا... (٦٥)
پدرم فداى فرزند بهترين كنيزان (مقصود امام قائم عليه السلام است)
(ظالمانه و بدكاران را) خوار و ذليل خواهد كرد، و جام زهرآگين به كامشان خواهد ريخت و با شمشير و كشتارى فراگير با آنان برخورد خواهد نمود.
امام باقر عليه السلام :
... ان فى القائم من آل محمد عليه السلام شبها من خمسة من الرسل ... و اما شبهه من جده المصطفى صلى الله عليه و آله فخر وجه بالسيف و قتله اعداء الله و اءعداء رسوله صلى الله عليه و آله و الجبارين و الطواغيت ، و انه ينصر بالسيف و الرعب ... (٦٦)
-... قائم آل محمد عليه السلام شباهتهايى با پنج تن از پيامبران دارد... اما شباهت او به جد خود (پيامبر اكرم) قيام با شمشير است و كشتن دشمنان خدا و پيامبر و جباران و سركشان ، او با (نيروى) شمشير و (نيروى) ترس ، (كه در دل جباران افكنده مى شود) مدد مى گردد.
امام صادق عليه السلام :
مفضل بن عمر قال : ساءلت ابا عبدالله عليه السلام عن قول الله - عزوجل - و لنذيقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر. (٦٧)
قال : الادنى غلاء السعر و الاكبر المهدى بالسيف . (٦٨)
مفضل مى گويد:
از امام صادق عليه السلام معناى اين آيه را پرسيدم : «و عذاب نزديك را پيش از عذاب بزرگتر به ايشان بچشانيم»، فرمود: عذاب نزديك ، گرانى نرخهاست و عذاب بزرگتر قيام (حضرت) مهدى با شمشير است .
امام صادق عليه السلام :
فى قوله تعالى : يعرف المجرمون بسيماهم (٦٩) قال : الله يعرفهم ولكن نزلت فى القائم ، يعرفهم بسيماهم ، فيخبطهم بالسيف هو و اءصحابه خبطا. (٧٠)
در تفسير اين آيه قرآن :
«بدكاران از سيما شناخته مى شوند» گفت :
خدا آنان را مى شناسد، وليكن اين آيه درباره قائم نازل شده است كه مجرمان را از سيما مى شناسد و او و يارانش آنان را با شمشير مى كوبند.
شمشير امام مهدى عليه السلام بر سر مجرمان فرود مى آيد، و در آن دوران ايشان راه فرارى ندارد و با نفوذ در مراكز قدرت و قضاوت جامعه نمى توانند خود را بيگناه و بيگناهان را مجرم نشان دهند، آن روز چونان روز رستاخيز است كه رنگ رخساره خبر مى دهد از سر ضمير، بويژه شيوه عمل امام مهدى عليه السلام و ياران طراز اول آن امام بزرگ كه ماءمورند به علم باطن عمل كنند تا راه گريزى براى تبهكاران خونريز و خون آشام نماند.
بنابراين :
«او مى كشد، خونخواران را، كه تا پيش از ظهور او خود مشغول آدمكشى و خونخوارى بودند، و سر سوزنى به كشته شدگان خود نمى انديشيدند، و لحظه اى به آنهمه خون ناحق كه ريخته بودند فكر نمى كردند. او اين جانيان را مى كشد.
از شمشير مهدى ، براى خون آشامان پست ، و درندگان متمدن ، و ابرقدرتان نا انسان ، خون و مرگ مى بارد، و براى انسانيت درد كشيده خرد شده رحمت و حيات .
شمشير مهدى ، سيف الله است ، سيف الله المنتقم .
شمشير مهدى شمشير انتقام از همه جانيان است ، در طول تاريخ» (٧١)

بخش ٣ : تدارك جنگ و تربيت جنگاوران

بى ترديد، جنگى با اين گستردگى و توفندگى و درگيرى با همه پايگاههاى سلطه و قدرت در جهان ، بويژه با توجه به عمق و گستردگى روز افزون قدرت اقتصادى و نظامى سلطه گران ، مشكلات فراوانى در پى خواهد داشت ؛ زيرا كه امام برنامه هاى خود را - بطور كلى - از راه عادى و در چهار چوب مهيارها و سنتهاى طبيعى (نه ماوراى طبيعى و غيبى مگر در مواردى خاص) اجرا مى كند، پس بايد دستيارانى ويژه داشته باشد، دستيارانى نستوه و خستگى ناشناس كه در بعد بدنى و روحى ، شايستگى لازم براى تحمل چنين مبارزات را در جريان بحرانى جهانى و دگرگونساز داشته باشند.
بنابراين ، پيش از دست زدن به چنين اقدام بزرگ ، تدارك نيروهاى لازم و كار آمد و متناسب با عظمت حركت و اقدام ضرورتى است اجتناب ناپذير. براى همين است كه دستياران اصلى قيام و انقلاب ، در دوران پيش از ظهور، به هدايت عام و خاص حضرت مهدى عليه السلام تربيت مى شوند، و در ابعاد وجود انسانى ، رشد لازم را مى يابند تا توان شركت در انقلاب سترگ و قيام عظيم و بيمانند را داشته باشند. كار گزاران اصلى آن انقلاب بخوبى باور دارند كه مشكلات عظيم جهان بشرى بسادگى حل نمى گردد و ظلمها و بيداد گريهايى كه در طول تاريخ در پهنه زمين ريشه دوانده است ، به آسانى از ميان برداشته نمى شود، بلكه رنجها و فداكاريهاى فراوان لازم دارد تا نظام نو بر كل جهان حاكم گردد و همه نظامهاى ستم پيشه پيشين زوال پذيرد.
آموزشهايى در دوران طولانى پيش از ظهور به همه منتظران بويژه هسته هاى اصلى انقلاب امام مهدى عليه السلام داده شده است ، تا آمادگى براى تحمل دشواريهاى بسيار سنگين را در خود بوجود آورند، و اين موضوع را از ذهنها بيرون كنند كه انقلاب امام منجى بسادگى پديد مى آيد، و با راحتى و بدون درگيرى و خونريزى ، همگان به نعمت و آسايش و رفاه مى رسند. آرى دوران فراوانى نعمتها و رفاه و آسايش و دستيابى به همه حقها و حقوقها و تصحيح روابط انسانى و هزاران آرمان انسانى ديگر در پيش است ، ليكن نه در آغاز كار و روزهاى نخستين انقلاب و قيام . درس آموزان راستين اين تعاليم ، مؤ منانى هستند كه در دوران ظلمت پيش از ظهور، در خود چنين رسالتى را احساس كرده اند، و خويشتن را براى انجام آن رسالت عظيم آماده ساخته اند.
امام باقر عليه السلام :
بشير النبال : قلت لابى جعفر عليه السلام : انهم يقولون اءن المهدى لو قام لا ستقامت له الامور عفرا، و لايهريق محجمة دم ، فقال : كلا والذى نفسى بيده لو استقامت لا حد عفوا لا ستقامت لرسول الله صلى الله عليه و آله حين ادميت رباعيته ، و شج فى وجهه ، كلا، و الذى نفسى بيده ، حتى نمسح نحن و اءنتم العرق و العلق . ثم مسح جبهته . (٧٢)
بشير نبال مى گويد:
به خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم مردم مى گويند: مهدى كه قيام كند، كارها خود بخود درست مى شود، و به اندازه يك حجامت ، خون نمى ريزد. فرمود: هرگز چنين نيست ، به خداى جان آفرين سوگند اگر قرار بود كار، براى كسى ، خود بخود درست شود، براى پيامبر صلى الله عليه و آله درست مى شد، با اينكه دندانش شكست ، و صورتش شكافت . هرگز چنين نيست كه كار خود بخود درست شود. به خداى جان آفرين سوگند كار درست نخواهد شد تا اينكه ما و شما در عرق و خون غرق شويم .
امام صادق عليه السلام :
مفضل بن عمر قال : سمعت ابا عبدالله عليه السلام و قد ذكر القائم عليه السلام فقلت : انى لارجو ان يكون امره فى سهوله فقال : لايكون ذلك حتى تمسحوا العلق و العرق . (٧٣)
- مفصل بن عمر مى گويد: نام قائم عليه السلام در نزد امام صادق عليه السلام برده شد، من گفتم : اميدوارم كه كار آن امام به آسانى انجام پذيرد. حضرت فرمود: چنين نخواهد شد مگر اينكه شما در عرق و خون غرق شويد (يعنى در آغاز رنج و زحمت و درگيرى خواهد بود).
ياران امام در اين پيكار بزرگ ، در درجه نخست ٣١٣ تنند، كه در روايات فراوانى از آنان سخن رفته است . ايشان انسانهايى خود ساخته و دريادلانى مجهز به سلاح معنوى و مادى هستند، كه در بعد جسمانى نيرومند و پر توانند، و در بعد معنوى داراى قدرت اراده اى نافذ كه بر انبوه مشكلات فايق مى آيند، و خواسته هاى پيشواى خويش را بى كم و كاست تحقق مى بخشند، و بدون مجامله و سازش و نرمش و ضعف و ترس ، حق دقيق و عدل صريح را در عينيت جامعه شكل مى دهند.
رهبران بزرگ ، هر چند نيرومند و برتر و متعالى باشند، دستيارانى نيز لازم دارند. و اين ياران و دستياران در پيشبرد اهداف پيشوا نقشهاى موثرى خواهند داشت و دستياران امام مهدى عليه السلام ، ذخيره اى الهيند براى آن انقلاب بزرگ ، و - مستقيم يا غير مستقيم تربيت يافته خود امام مهدى عليه السلام هستند. از اينرو، در انديشه و عمل و امور باطنى و روحى ، در چار چوب معيارهاى مهدوى عليه السلام و همسوى پيشواى خويش ‍ حركت مى كنند، و چون معيارها و اصول كار امام مهدى عليه السلام را نيك مى شناسند و در آن ترديد و ابهامى ندارند، در اجرا نيز استوار و كوبنده و دور از هر گونه سستى و سازشكارى عمل مى كنند (و چون خود زاهدند و اهل دنيا يا علاقه به تعلقات دنيا نيستند مى توانند كار اهل دنيا را درست كنند).
وجود اين عده از برگزيدگان و نخبگان در آغاز كار براى يارى رسانى به آن امام بزرگ ، از موفقيتهاى نخستين است . اينها به تعبير روز تئوريسين هاى انقلابند در بعد انديشه ، و در بعد عمل رزمندگان و مجاهدانى هستند كه ايمان قلبى و قدرت بدنى كافى براى ميدانهاى نبرد را دارند. اين ياران از برنامه هاى انقلاب كاملا آگاهند و اسلام را چنانكه بايد - و بد انسان كه مفسر واقعى آن حضرت مهدى عليه السلام تفسير مى كند - مى شناسند، و در همه زمينه هاى تبيين خطوط ايدئولوژى اسلامى تنها از امام و پيشواى خود الهام مى گيرند، و هر راءى و نظرى را كه با نظر و راءى امام خود سازگار نباشد بى بيم زير پا مى گذراند. (٧٤)
استوارى و پايمردى و نستوهى امام و يارانش در آن نبردهاى رهايى بخش ‍ چنين توصيف شده است :
امام باقر عليه السلام :
كان يقراء: بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد (٧٥) ثم قال : و هو القائم و اءصحابه اولى باءس شديد. (٧٦)
- امام اين آيه را مى خواند: «گروهى از بندگان خويش را كه جنگاورانى زورمند (و پر صلابت) بودند بر سر شما فرستاديم» سپس گفت : اين كسان (بندگان جنگاور و پر صلابت) امام قائم و ياران اويند كه جنگاور و پر صلابتند.
ياران امام موعود عليه السلام نستوهانى استوارند كه هيچ نيرويى در برابر اراده هاى آنان تاب مقاومت ندارد. و براى همين سرشت والا، «سپاه خشم» ناميده شده اند. (٧٧)
امام صادق عليه السلام :
ماكان قول لوط عليه السلام لقومه لو ان لى بكم قوه او آوى الى ركن شديد (٧٨) الا تمنيا لقوة القائم المهدى و شدة اصحابه و هم الركن الشديد، فان الرجل منهم يعطى قوة اربعين رجلا و ان قلب رجل منهم اشد من زبر الحديد، لومروا بالجبال الحديد لتد كد كت ، لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله - عزوجل . (٧٩)
- سخن لوط عليه السلام (پيامبر) به قومش : «اى كاش در برابر شما قدرتى مى داشتم يا به تكيه گاهى استوار پناه مى بردم»، نبود جز آرزوى قدرت امام قائم و سر سختى ياران او كه آنان «ركن شديد: پايه استوارند»، زيرا كه به يك تن از آنان نيروى چهل تن داده مى شود، و قلب هر يك از آنان سخت تر از پاره آهن است . اگر بر كوههاى آهن بگذرند متلاشى گردد. آنان شمشيرها را در نيام نمى برند تا (بااجراى احكام خدا)، خداى بزرگ خشنود گردد.
امام سجاد عليه السلام :
اذا قام قائمنا عليه السلام اذهب الله - عزوجل - عن شيعتنا العاهة ، و جعل قلوبهم كزبر الحديد، و جعل قوه الرجل منهم قوة اربعين رجلا و يكونون حكام الارض و سنامها. (٨٠)
- هنگامى كه قائم قيام كند، خداوند هر عيب و نقصى را از شيعيان بر طرف مى كند، و دلهاى آنان را چنان پاره هاى پولاد مى گرداند. قدرت هر مرد از آنان را، به اندازه قدرت چهل مرد قرار مى دهد. و آنگاه آنان حاكمان و فرمانروايان زمين خواهند بود، و سران بزرگوار جهان .
پس از اين گروه گزيدگان و نخبگان كه كار گزاران اصلى آن حركت عظيم هستند، نوبت به ياران درجه بعد مى رسد كه اينان نيز انسانهايى بيم نشناخته و نستوهانى استوارند، كه فرمانبرى از فرماندهان خويش را بر همه چيز مقدم مى دارند - ايشان خود را چنان ساخته اند كه رنج خستگى و سختى نمى شناسند و استوارى و تاب و توان لازم براى اجراى برنامه ها و روشهاى امام را دارند. از اين گروهها كه در شمار بسيارند نيز در احاديث سخن رفته است :
امام باقر عليه السلام :
... فاذا اجتمع اليه العقد و هو عشرة الاف رجل خرج ... (٨١)
-... آنگاه كه ده هزار نفر نزد او گرد آيند (از محل اوليه قيام ، به سوى ديگر سرزمينها) حركت خواهد كرد.
امام صادق عليه السلام :
ساءل رجل من اهل الكوفة ابا عبدالله عليه السلام : كم يخرج مع القائم فانهم يقولون انه يخرج معه مثل عده اهل بدر ثلاثماءة و ثلاثة عشر رجلا. قال : ما يخرج الا فى اولى قوة ، و ما يكون اولو القوه اقل من عشرة آلاف . (٨٢)
مردى از كوفيان ، از امام صادق سؤ ال كرد: چند نفر با (امام) قائم قيام مى كنند، چونكه مى گويند: با او به تعداد (اصحاب پيامبر اكرم در) جنگ بدر قيام مى كنند، يعنى ٣١٣ تن . امام فرمود: قيام نمى كند مگر با گروهى نيرومند، و گروه نيرومند كمتر از ده هزار نفر نيستند.
امام جواد عليه السلام :
... فاذا كمل له العقد و هو عشرة آلاف رجل خرج باذن الله - عزوجل - فلا يزال يقتل اءعداد الله حتى يرضى الله - عزوجل - (٨٣)
- آنگاه كه عدد (منظور) كامل شد يعنى ده هزار نفر، باذن خداى بزرگ قيام مى كند، و بى درنگ به كشتار دشمنان خدا (و دين خدا) دست مى يازد، تا خداى بزرگ خشنود گردد.
قيام امام مهدى عليه السلام ، با ٣١٣ تن افراد مخصوص و مشخص آغاز مى گردد، ليكن تهاجم براى گسترش قيام و انقلاب به ديگر نواحى جهان و آزادى ملتهاى دربند، پس از گرد آمدن ده هزار نفر آغاز خواهد شد و ترديد نيست كه بتدريج بر اين گروه نيز افزوده خواهد گشت ، و آزادگان وارسته ديگرى صحنه به صحنه به اين ارتش خدايى خواهند پيوست . و به گفته علامه مجلسى : «ياران آن امام محدود در ٣١٣ تن نيستند، بلكه اين گروه در آغاز قيام نزد او حضور مى يابند». (٨٤)
امام صادق عليه السلام :
... و يقيم بمكة حتى يتم اءصحابه عشرة الاف انفس ثم يسير منها الى المدينه ... (٨٥ )
... در مكه (پس از ظهور) اقامت مى گزيند تا يارانش به ده هزار نفر برسند، آنگاه از مكه به سوى مدينه حركت مى كنند...
بنابراين ، راه و روش امام در تدارك اين سپاه الهى از نظر كمى و كيفى بدينسان است كه جنگاوران و پيكارگران در آن جهاد بزرگ انسانهاى تربيت شده و تكامل يافته اى هستند كه در عدد و شماره نيز اندك نيستند و هر چه دامنه جهاد و درگير گسترده تر شود.، گروهاى ديگرى به اين جريان مى پيوندند و چنانكه ياد كرديم تكليف بر دوش گروهى محدود نيست ، بلكه اين رقمها براى پيكارهاى نخستين است و پس از آن چون مبارزه و جهاد گسترش مى يابد دامنه جنگ و شمار جنگاوران نيز افزايش مى يابد، زيرا كه از نظر نيروهاى انسانى و ابزار جنگ بايد در سطحى باشند كه در برابر تكنيكهاى پيشرفته جنگى و مبارزه گسترده و عميق دشمنان پيروزمند بيرون آيند. از اين رو در احاديث دستور آمادگى نظامى داده اند، براى شركت در آن دوره و نبردهاى سنگين آن . افزون بر اينكه در تكليف انتظار كاملا اين معنا نهفته است كه منتظران بايد براى مبارزه و شركت در آن جهاد بزرگ الهى آمادگى داشته باشند.
امام صادق عليه السلام :
ليعدن احد كم لخروج القائم عليه السلام و لو سهما فان الله تعالى اذا علم ذلك من نيته رجوت لان ينسى فى عمره حتى يدر كه (فيكون من اءعوانه و انصاره) (٨٦)
- بايد هر يك از شما براى خروج قائم اسلحه تهيه كند اگر چه يك نيزه چون وقتى خداوند ببيند كسى به نيت يارى مهدى اسلحه تهيه كرده است ، اميد است عمر او را دراز كند تا ظهور را درك نمايد و از ياوران مهدى باشد (يا براى اين آمادگى به ثواب درك ظهور برسد).
در تشكيل هسته اصلى آن پيكار بزرگ و جهاد مقدس ، زنان نيز نقش دارند و طبق تعبير برخى از احاديث حدود پنجاه زن از ياران اصلى امام و همراه هسته مركزى آن قيام و همراه ٣١٣ تن مى باشند. اين موضوع دو نكته را روشن مى سازد:
١- زنان كه در طول تاريخ از حقوق خويش محروم بودند و شخصيت آنان تحقير گشته بود، در دوران آن انقلاب بزرگ شخصيت واقعى خويش را باز خواهند يافت ، و به عنوان كارگزاران اصلى تحول عظيم در جامعه جهانى شركت خواهند داشت . اين موضوع اهميتى ويژه دارد كه ارزش واقعى و پايه قدرت و توانمندى نوع زن و ارزشيابى استعدادهاى او را در صورتى كه خود را ساخته باشد مشخص مى سازد.
٢- زنان اگر در جهاد و رويارويى مستقيم شركت نكنند در ديگر پستها و مسؤ وليتها و سازندگيها مى توانند مشاركت داشته باشند همچنين در گسترش فرهنگ اسلامى و تبيين خطوط اصلى دين و آموزش معارف الهى و جايگزين ساختن معيارها و اصول انقلاب مهدى عليه السلام مى توانند كار آمد باشند و نقشهاى اصلى و اصولى را بر عهده گيرند و از اصل جهاد و جنگ كه گذشت در مسائل پشت جبهه و ديگر مسائل اجتماعى و فرهنگى و تربيتى مى توانند نقشى سازنده داشته باشند.
امام باقر عليه السلام :
و يجبى و الله ثلاثماة و بضعة عشر رجلا فيهم خمسون امراة ... (٨٧)
اين موضوع والايى مقام زن و حد بالاى رشد و تكامل زنان را روشن مى سازد. اثر تربيتى اين موضوع مهم در جامعه كنونى كه جامعه منتظر است مى توانند به خود آيى زنان و بازشناسى توان رشد و بازيابى شخصيت آنان باشد براى شركت در آن دگرگونى و انقلاب بزرگ و جهانى . زنان از هم اكنون بايد با معيارهاى دقيق اسلامى و اخلاقى شخصيت خود را بسازند و در بعد علم و عمل تكامل يابند و بدانند كه هم تاكنون و در آينده مسئوليتهاى بزرگى بر عهده دارند و در آينده نقشهاى اصولى ترى را به انجام خواهند رسانيد پس ناگزير از هم اكنون به شناخت دقيق و درست اسلام بپردازند و در تربيت خويش بكوشند تا پيش از ظهور در جامعه زنان منتظر قرار گيرند و در دوران ظهور شايستگى شركت در آن حركت بزرگ و كمك رساندن به داعى حق را داشته باشند.

بخش ٤ : قاطعيت (سازش ناپذيرى)

امام مهدى عليه السلام در راه و كار خود سازش ناپذير است و در اجراى حدود و احكام الهى و مبارزه با ستمگران قاطعيتى خدايى دارد، چشم پوشى و مسامحه اى در راه و روش او نيست از ملامت ملامتگران نمى هراسد، از هيچ مقام و قدرتى نمى ترسد و بدون هيچگونه ملاحظه اى تبهكاران را كيفر مى كند و صالحان زاهد و ساده زيست و بى آلايش را در مصادر امور مى گمارد.
قاطعيت خصلت همه رهبران راستين الهى است و در امام مهدى عليه السلام اين خصلت در حد اوج و كمال است . و معيار پاكسازى اجتماعات بشرى همين است عينيت يافتن عدالتى فراگير و ريشه سوزى هر ظلم و ستم بايد بدون كمترين ترحم و ارفاق استثنايى صورت گيرد بطورى كه در هيچ جاى جهان علت فساد و عامل بيدادى بر جاى نماند تا بتواند بتدريج به مناطق ديگر نفوذ كند و به توطئه و كار شكنى در كار سامان بخشيدن به جامعه بشرى بپردازد.
اين تجربه همه دوران تاريخ است كه سازش و ارفاق و ملايمت در پاكسازى جامعه و زدودن علل و عوامل ناراستى و تجاوز طلبى همواره موجب گرديده است تا پس از گذشت اندك زمانى نيروهاى ضد حق و ضد عدل در سازماندهى مجددى تشكلى يابند و از پشت به نيروهاى مردمى و انقلابى يورش آورند، و ضربه هاى كارى وارد سازند و آنان را بكلى از پاى در آورند يا دست كم تضعيف كنند و در راه و كارشان ناموفق سازند اين موضوع تجربه هميشگى تاريخ است و ديگر بار در دوران ظهور بزرگ اين واقعيت ناديده گرفته نمى شود تا پاكسازى بزرگ و ريشه اى جامعه بشرى تحقق خارجى يابد و از هر شكست و ناتوانى و سستى در امان ماند از اين رو امام منجى در سراسر اندام جامعه بشرى سلولى فاسد بر جاى نمى گذارد و هر خس و خاشاكى را از مسير انسان بر مى دارد و هر فسادى را در نطفه خفه مى كند و هر ستمى را از ريشه مى خشكاند در همه جريانهاى فاسد و ضد انسانى همه عاملان زمينه سازان و دستياران آن جريانها را از دم تيغ مى گذراند.
امام باقر عليه السلام :
يقوم القائم ... على العرب شديد، ليس شانه الا السيف ... و لا ياءخذه فى الله لومة لائم . (٨٨)
امام قائم قيام مى كند... بر اعراب سختگير است و راه و روش او شمشير و به كارگيرى سلاح است . و در راه اجراى برنامه هاى الهى از ملامت ملامتگرى بيم نمى كند.
تبليغات دشمنان داخلى و خارجى و بوق كرناها و تكفيرهاى داخلى و ارتجاعى در او هيچ اثرى نمى گذارد و او را به مصلحت سنجى مجبور نمى سازد اين روش ارزشمند در عين دشواريهاى فراوانى كه همراه دارد از جهتى كارها را آسان نيز مى كند چون آنان كه انديشه رخنه كردن در صفوف نهضت و انقلاب جديد را در سر مى پرورانند و شيوه فتنه گرى را در پيش ‍ مى گيرند هنگامى كه با قاطعيتى خلل ناپذير روبرو گشتند و راهى براى نيرنگ بازى و نفوذى گرى در پيش خود نديدند دست از هر خطا و انحراف بر مى دارند و از هر گونه حركتهاى مخفيانه و كارشكنيهاى پنهانى و سرمايه گذاريهاى مرموز دست مى شويند.
امام مهدى عليه السلام با ايجاد بيم و دلهره و ترسهاى عميق و راستين بسيارى از گروههاى مخالف و ستم پيشه را مجبور به ترك راه و روش خود مى كند و به تسلى وا مى دارد. از اينرو در احاديث آمده است كه از شمشير برنده و اراده قاطع امام و يارانش همه اهريمنان مى هراسند و ترسى گران بر روان دژخيمان خون آشام سايه مى افكند و لرزه بر اندام خودكامگان و طاغوتان مى اندازد و اين خود عامل بزرگى در پيروزى كامل آن امام منجى است . با اين رعب و ترس بسيارى از مقاومتها در هم مى شكند و بسيارى از مردمان به راه باز مى گردند و از تجاوز به حقوق ديگران و زير پا نهادن مسؤ وليت و تكليف و حرمت انسانها دست بر مى دارند
امام صادق عليه السلام :
بينا الرجل على راءس القائم ياءمر و ينهى اذ امر بضرب عنقه فلا يبقى بين الخافقين (شى ء) الا خافه . (٨٩)
در همان هنگامى كه شخص نزد قائم ايستاده و به امر و نهى مشغول است (٩٠) ناگاه امام امر مى كند كه او را بكشند اين است كه در خاور و باختر زمين چيزى نمى ماند مگر اينكه از (قاطعيت و اجراى عدالت) او مى هراسد.
انسانهاى استثمار گر، ستم پيشه خون آشام و بد انديشان ديو سيرت ، در برابر خود قدرت و نظامى را مى بينند كه ذره اى از حق و حقوق مردمان را ناديده نمى گيرد و كاهى را از كوهى جدا مى سازد و زشت كرداران و گناهكاران را بدون ذره اى چشم پوشى كيفر مى دهد و حد و حدود الهى را بدون كمترين ارفاق به اجرا در مى آورد و قانون عدل و حق را درباره بزرگ و كوچك و فقير و غنى و عالم و جاهل و خويش و بيگانه عملى مى سازد و اينچنين شيوه و روشى نرمش ناپذير و استوار اطاعت و فرمانبرى همگان را موجب مى گردد.
امام باقر عليه السلام :
كانى باءصحاب القائم و قد احاطوا بما بين الخافقين ليس من شى ء الا هو مطيع لهم . (٩١)
گوئيا ياران قائم را مى بينيم كه بر خاور و باختر گيتى مسلط شده اند و هيچ چيز نيست مگر آنكه از آنان فرمان مى برد.
و اين چنين شيوه و روشى مى تواند نجات بخش بشريت باشد و شبكه هاى پيچيده بيدادگران و دنياداران را از دست و پاى بشريت مظلوم بر دارد و راحت و آسايش واقعى همگان را فراهم سازد در جبهه خارجى موفق مى شود حركتهاى ضد مردمى را در هم بشكند و يك تن از ضد مردمان را باقى نگذارد و در جبهه داخلى توفيق مى يابد تا به پاكسازى بزرگ دست يابد و همه منافقان نامرئى و نفوذيان و رياكاران و تزوير گران ظاهر الصلاح را ريشه كن كند و توده هاى نجيب انسانى را از شر هر نيرنگ و مكر و ترفند و فريبى آسوده سازد و امنيت واقعى را بر سراسر اجتماعات انسانى حاكم گرداند.
بنابراين روش امام در برخورد با تبهكاران داخلى و انحرافها و فسادهاى اجتماعى دست كمى از درگيرى با جبهه خارجى و دشمنان سلاح به دست و آشكار جهانى ندارد.


۳
بخش ٥ : تصحيح انحرافهاى فكرى و توجيهى (رفع تحريف معنوى و موضعى احكام)
كشتار و جنگ در راه و روش امام موعود عليه السلام تنها براى از ميان برداشتن حاكمان و زمامداران مسلط بر كشورهاى جهان نيست بلكه قاطعيت در برابر حكومتهاى خودكامه مقدمه اى است براى اصلاح جامعه ها و ايجاد دگرگونى اساسى در ماهيت روابط اجتماعى و سرانجام اجراى دقيق عدالت اجتماعى در همه شئون زندگى به اين جهت امام نه تنها در جنگها و لشكركشيها با دشمنان خارجى دست به كشتار مى زند و موانع راه را با قاطعيت از سر راه برمى دارد، بلكه در برابر هر گونه فساد و انحراف در داخل جامعه اسلامى نيز قاطع مى ايستد و علل و عوامل آن را نابود مى كند.
در اين ترديدى نيست كه روشهاى سازشكارانه و مصلحت انديشانه در برابر فساد داخلى جامعه ، بتدريج جامعه را تباه مى سازد، يعنى از درون دچار مشكل مى كند. كه از هر گونه سامانيابى مانع مى گردد، و كم كم مفاسد داخلى نظام را از اعتبار مى اندازد، و جامعه را به سقوط مى كشاند، و اجراى حق و عدل را ناممكن مى كند. از اينرو، ساختن جامعه هاى بشرى قاطعيتى نرمش ناپذير مى خواهد و دورى دقيق از هر گونه ملاحظه گرايى و سازشكارى .
امام على عليه السلام :
لايقيم امرالله - سبحانه - الا من لايصانع و لايضارع ، و لاتتبع المطامع . (٩٢)
دين خدا را نمى توانند ترويج كنند مگر كسانى كه سازشكار نباشند، (و با دنيا و دوستان و رفاه طلبان) همسو نشوند، و دل در گرو طمعها و خواهانيها نداشته باشند.
راه و روش امام مهدى عليه السلام ، شكوفايى راستين اين اصول و معيارها است ، نه سازشى در آن راه دارد و نه طمعى به مال دنيا دارى ، هيچ انگيزه اى در كار نيست جز رضاى خدا و اجراى عدالت مطلق .
امام على عليه السلام :
...و ليطهرن الارض من كل غاش .... (٩٣)
- ... زمين را از هر انسان نيرنگ باز (و فريبكار) پاك مى سازد....
كسانى كه در مبانى عقيدتى و ايمانى چون ديگرانند و به ظاهر معتقد و مسلمان حساب مى شوند، ليكن در عمل و در روابط اجتماعى دچار انحرافند و در مسائل مالى و اقتصادى فريبكارند و غش به كار مى برند، مورد تصفيه و پاكسازى قاطع و انعطاف ناپذير امام قرار مى گيرند، و با نابودى اين طبقه زالو صفت كه در شمار اندك نيستند، مردمان به امنيت اقتصادى خواهند رسيد در كنار ديگر امنيتهاى اجتماعى .
امام كاظم عليه السلام :
...الثانى عشر منا سهل الله له كل عسير ...و پير به كل جبار عنيد، و يهلك على يده كل شيطان مريد.... (٩٤)
- ... خداوند براى دوازدهمين (امام) از خاندان ما هر دشوارى را كه آسان مى گرداند، و به دست او هر جبار سرسختى نابود مى شود و هر شيطان سركشى هلاك مى گردد.
از شيوه هاى امام موعود عليه السلام ، براى محو طاغوتان و جباران ، عدم پذيرش توبه است . و اين ، موضوعى است بسيار مهم ، كه از نفوذ عناصر ناباب و نالايق و دوگانه و ناخالص يا متظاهر، در صفوف انقلابيون جلوگيرى مى كند.
روشن است كه با پيدايش تحول و انقلاب در جامعه ، مردم به دو گروه تقسيم مى شوند:
١- گروهى كه پيش از انقلاب و نظام جديد خود را براى تحول و دگرگونى آماده كرده بودند و انديشه و افكار خويش را از پيرايه ها و معيارهاى نادرست پيشين رها ساخته بودند. اين دسته با پديد آمدن انقلاب و تحول در نظام اجتماعى ، بدون دشوارى ، معيارهاى جديد را مى پذيرند و با جامعه نوبنياد و ضوابط آن تطبيق مى دهند و با تفكر و حركت نوين همآوا و هماهنگ مى گردند.
٢- كسانى كه روشها و معيارهاى واپس گراى جامعه پيشين در تار و پود وجودشان نفوذ كرده و به انديشه و عمل آنان فرم و شكل بخشيده است و منافعشان نيز در همان است . اين گروه با همان انديشه ها خو گرفته اند و آن انديشه ها و معيارها جزء شخصيتشان شده است . اينان در هر جامعه و محيطى قرار گيرند جز به همان اصول پيش ساخته خويش به چيزى نمى انديشند، و منافع خود را نيز در سايه همان روشها و انديشه ها تاءمين شده مى يابند. اين گروه با پديد آمدن تحول و انقلاب و واژگونى نظامهاى فرهنگى ، اجتماعى ، اقتصادى و ارزشى پيشين ، دچار مشكل اساسى مى گردند؛ زيرا از يك سو با حركت انقلابى و دگرگون ساز جديد روبرو هستند كه اصول و معيارهاى تازه اى عرضه مى كند، كه در بسيارى از موارد كاملا با اصول پيشين متضاد و ناسازگار است . از سوى ديگر گرفتار افكار و انديشه هاى پيشين و خصلتهاى منافع طلبانه خود هستند، كه در ژرفاى روح آنان رسوخ كرده است ، بويژه كه منافع خود را نيز در سايه آن معيارها پايدار مى دانند.
گروه دوم در رويارويى با انقلاب دو دسته مى شوند: دسته اى كوتاه فكر و سطحى نگر، كه در برابر انديشه هاى نوين مقاومت مى كنند. اين دسته زود از ميان مى روند، و براى نيروهاى انقلابى رويارويى با اين گروه چندان دشوار نيست .
دسته دوم كسانيند كه اصولى و بنيادى فكر مى كنند و پويايى و بالندگى حركت جديد و انقلابى را درك مى كنند و ستيز با آن را ناممكن مى شناسند. اينان به ظاهر به حركت نوين تن مى دهند و آن را مى پذيرند، ليكن در درون و باطن به هر گونه كارشكنى دست مى يازند. اين دسته در ظاهر انقلابى و طرفدار مبانى جديدند و در باطن ضد انقلاب و معتقد به اصول گذشته اند. گرايش اين نوع از مردم و گروهها به انقلاب ، و ناشناخته ماندن آنان يا طرد نشدن آنان ، همواره ، مشكل اصلى هر انقلاب است و عامل اصلى انحراف در مبانى انقلابها. اين طبقه با نفوذ در صفوف انقلابيون ، حركت نو را دچار انحراف و چرخش به عقب و واپس گرايى مى سازند، و اندك اندك افكار و انديشه هاى واپس گراى خود را در قالب تعبيرها و واژه هاى نو در جامعه جا مى زنند، و مبانى انقلاب را بتدريج از محتواى اصلى تهى مى سازند، و كم كم انقلاب را به ضد انقلاب تبديل مى كنند. و اين امرى است كه همواره تجربه شده است ، ليكن مايه عبرت نگشته است .
يكى از راههاى اصلى نفوذ اين خائنان خادم نما و ضد انقلابيون انقلابى نما و سرمايه داران و طاغوتان بظاهر مردمى شده ، توبه است . البته توبه مى تواند راست و درست باشد و شخص تائب براستى گذشته ها را پس ‍ پشت افكنده و به راه باز گشته باشد، و هم مى تواند ظاهرى و فريبكارانه صورت گيرد. تشخيص درست حقيقت توبه كارى دشوار است و اگر اين دشوار حل نگردد و حل مشكل نفوذ عناصر ناباب و ضد عدل و ضد ارزش ‍ در صفوف انقلاب دشوار است . (٩٥ )
اين مشكل درباره داورى و قضاوت نيز هست كه افراد مجرم - بويژه متمكنان و طاغوتان مالى و سياسى و نظامى - با زيركى و هوشيارى و با استفاده از افراد متخصص كه از راههاى فرار قانونى اطلاع دارند، مى توانند بى گناه را مجرم و مجرمان را بى گناه جلوه دهند و حق را ناحق كنند. (٩٦)
در جامعه مهدوى عليه السلام كه سره از ناسره و منافق از مؤ من و طاغوت و طاغوتچه از ديگران جدا مى شوند و همه مجرمان كيفر مى يابند، و همه حق ها به حقداران مى رسد، اين دو مشكل چگونه حل مى شود كه راه فرارى باقى نماند؟
در احاديث كه در آنها اندكى از راهها و روشهاى امام مهدى عليه السلام قضاوت مى كنند، يعنى با علم باطن بينى و احاطه به منويات و انديشه هاى باطنى اشخاص و افراد، مجرمان را مجرم اعلام مى كنند و بيگناهان را بى گناه ، و در آن دوران ديگر نيازى به شاهد و بينه و ارائه مدارك و دلائل نيست . با استفاده از اين شيوه الهى است كه كار قضاوت به سرعت انجام مى گيرد، و هر مجرم و تبهكار در دم به كيفر مى رسد، و حقى از مظلومى ضايع نمى گردد.
امام صادق عليه السلام :
لن تذهب الدنيا حتى يخرج رجل منا اهل البيت يحكم بحكم داود و آل داود لايساءل الناس بينه . (٩٧)
- دنيا پايان نمى پذيرد تا مردى از خاندان ما قيام كنند، مانند حضرت داود عليه السلام و آل داود قضاوت كند، و از كسى (براى داورى) دليلى نخواهد.
شيخ مفيد مى گويد: «چون قائم آل محمد صلى الله عليه و آله قيام كند، مانند حضرت داود عليه السلام يعنى بر حسب باطن ، قضاوت كند، و بى هيچ نيازى به شاهد حكم دهد. خداوند حكم را به او الهام كند. و او بر طبق الهام الهى حكم كند، مهدى ، نقشه هاى پنهانى هر گروه را بداند و به آنان آن نقشه ها را بگويد. مهدى ، دوست و دشمن خود را با نگاه بشناسد.» (٩٨)
مشكل نفوذ عناصر نفوذى نيز در پرتو همين اصل حل مى شود، زيرا كه افكار و انديشه هاى افراد بر امام و ياران او (٩٩) آشكار است ، و ظاهرسازيها و نيرنگهاى آنان تاءثيرى ندارد. باين جهت است كه توبه اشخاص پذيرفته نمى شود. (١٠٠)
امام باقر عليه السلام :
يقوم القائم باءمر جديد ...و قضاء جديد، على العرب شديد، ليس شاءنه الا بالسيف ، لايستتيب احدا، و لاياءخذه فى الله لومة لائم . (١٠١)
قائم عليه السلام قيام مى كند با شيوه اى نو ...و روشى تازه در قضاوت . بر عربها سختگير است ، شيوه او تنها شمشير است و توبه كسى را نمى پذيرد و در (راه) اجراى احكام الهى از ملامت ملامتگرى نمى هراسد.
امام باقر عليه السلام :
زرارة ...قلت ايسير، بسيرة محمد صلى الله عليه و آله ؟ هيهات يا زراره ما يسير بسيرته . قلت : جعلت فداك لم ؟ قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله سارفى امته باللين كان يتاءلف الناس ، و القائم بالقتل ...و لايستتيب احدا.... (١٠٢)
زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم : آيا قائم ، با مردمان ، مانند پيامبر صلى الله عليه و آله رفتار مى كند؟ فرمود: هيهات ، هيهات ! مانند پيامبر صلى الله عليه و آله رفتار نمى كند.
گفت : فدايت گردم چرا؟ گفت : پيامبر با ملايمت با مردم رفتار مى كرد، و مى كوشيد تا محبت مردم را، در راه دين ، جلب كند و تاءليف قلوب نمايد. امام قائم با شمشير با مردم روبرو شود ...و توبه اى از كسى نپذيرد... .
قاطعيت الهى امام مهدى عليه السلام ، در برابر همه عناصر فتنه انگيز و تجاوزطلبى است كه به حق و عدل پشت كرده اند و از تجاوز به حقوق و سلطه طلبى دست بردار نيستند. اين عناصر - داخل باشند يا خارج ، به ظاهر مسلمان باشند يا كافر - كافر بدون استثنا با شمشير فراگير امام روبرو خواهند شد، و جامعه از وجود اين ضد انسانها پاكسازى خواهد گرديد.
امام باقر عليه السلام :
اذا قام القائم سار الى الكوفة ، فيخرج منها بضعة عشر اللآف انفس ‍ ...عليهم السلاح فيقولون له : ارجع من حيث جئتفلا حاجة لنا فى بنى فاطمة فيضع فيهم السيف حتى ياءتى على آخرهم ، ثم يدخل الكوفه فيقتل بها كل منافق مرتاب ، ويهدم قصورها، و يقتل مقاتليها حتى يرضى الله - عزوجل -. (١٠٣)
آنگاه كه قائم قيام كند به كوفه درآيد، پس چندين هزار (جنگجوى) سلاح به دست سر برآورند و به امام مهدى گويند: بدانجا كه آمدى بازگرد كه ما را نيازى به فرزندان فاطمه نيست . امام آنها را تا آخرين نفرشان مى كشد، سپس ‍ به كوفه داخل مى شود و (در داخل شهر) هر منافق شك گرايى را مى كشد، و كاخهاى شهر را ويران مى كند، و سلاح به دستان را از دم تيغ مى گذراند، تا خداى بزرگ (از كشتن اين دشمنان دين و عدل) خشنود گردد.
چنانكه از اين حديث آشكار مى شود جامعه از همه عناصر ناباب و رياكار پاك مى گردد، و مظاهر زيست اشرافيگرى ويژه نظامهاى طبقاتى و سرمايه دارى چون قصرها و كاخها كه مسكن طبقات بالاى جامعه است ، به دست با كفايت امام مهدى عليه السلام ويران مى گردد.
از جمله امورى كه امام مهدى عليه السلام را در اجراى دقيق قانون حق و عدل و عملى شن ريز و درشت قوانين حدود و قصاص ، يارى مى رساند ياران با صلابت و استوار و آشتى ناپذير امام اند. ياران امام - افزون بر كمالات معنوى و جهات باطنى كه دارا هستند - چون طبق تعبير احاديث اكثر جوان هستند، (١٠٤) قاطع و خشن و دور از هر گونه ملاحظه كارى و مصلحت سنجى برنامه ها را عملى مى سازند، و حق را به حقداران باز مى گردانند، و تبهكاران را بى رحم كيفر مى دهند. ديگر اينكه ذهن ايشان از مفاهيمى عوضى به نام اسلام و دين خدا انباشته نشده است كه در هر راه و كار دچار ترديد شوند و نتوانند قاطع و سريع به پاكسازى و اجراى احكام خدا دست يازند. آنان تنها از امام مهدى احكام خدا و آيين اسلام را مى آموزند و ذهنيت پيش ساخته اى ندارند. همچنين آنان از امام خويش ‍ بى چون و چرا و به طور كامل پيروى مى كنند. و اين نيز موجب اجراى بى درنگ و سازش ناپذير مقررات و احكام است . اين اطلاعات كامل ، برخاسته از امام شناسى آنان است و اينها همه موجب مى گردد تا در اجراى احكام اسلام ناب و خالص از هيچ چيز بيم نداشته باشند، و هيچ عاملى هر چند بزرگ و سرسخت مانع كار آنان نگردد، و احكام مو به مو اجرا شود، گرچه دشوارى هاى فراوان و تصفيه هاى بزرگ و خونريزيهاى سيل آسايى را به همراه داشته باشد.

بخش ٥ : تصحيح انحرافهاى فكرى و توجيهى (رفع تحريف معنوى و موضعى احكام)

از اقدامات مهم امام ، تصحيح انحرافهايى است كه در تفسير احكام و توجيه مبانى دين به مرور ايام روى داده است ، و حذف برداشتهاى غير اسلامى و نادرستى كه به نام اسلام به اذهان القا شده ، و در مبانى دين تحريف معنوى يا موضعى پديد آورده است .
يكى از مشكلاتى كه امام مهدى عليه السلام ، با آن روبرو مى شود مشكل انحرافها و برداشتها و تفسيرهاى نادرستى است كه در راه و روشهاى دين خدا و اصول و فروع احكام الهى پديد آمده و قرنها در ذهن جامعه اسلامى نفوذ و رسوخ كرده است ، بدانسان كه در بسيارى از تعاليم و آموزشهاى وحى ، اصل دين و احكام سره اسلام ناشناخته مانده و تفسيرها و برداشتهاى غلط و نادرست و ضد دين به نام دين جا خورده و باور گشته است .
اين موضوع ، مانعى عظيم بر سر راه امام مهدى عليه السلام است . مانع كفر و بى دينى و بى اعتقادى ، در برابر اين مانع (يعنى تحريف) امرى ساده است . كفر به سلاحى مجهز نيست ، و انسانى بى اعتقاد حقى را به نام اسلام واژگون نياموخته است ، و براى او اصل يا اصولى را نادرست تفسير نكرده اند، و چيزى را به شكل انحرافى و نادرست به نام دين خدا در ذهن نداده است ، و آيه يا حديثى را به راءى و دلخواه خويش معنى نكرده است . بى اعتقادان و كافران نسبت به مسائل اسلام اصيل و خالص داراى خلاء ذهنى هستند، و اگر مسائل و احكام به صورت درست تبيين و تفسير شود و منطق درستى در كار باشد و به آنها عرضه گردد، به راه مى آيند و به حق تن مى دهند. اين كارى آسان است ، ليكن با مسلمان و خداشناسى كه تعاليم دين يا بخشهايى از آن را به گونه اى انحرافى آموخته و معناى بسيارى از احاديث و آيات قرآنى را دگروار فهميده است ، و به اصول و مبانى و راه و روشهايى پايبند و معتقد است كه در حقيقت ضد دين خدا و راه و روشهاى پيامبران است ، چگونه مى توان روبرو شد؟ و چسان مى توان به اين طبقه فهماند كه اين افكار و انديشه ها و تفسير و تاءويلها كه آنان و جامعه و پيشوايان و مبلغان مذهبى ايشان به نام دين آموزش داده اند، و سالها و سالها بلكه قرنها گفته و تكرار كرده اند، دين خدا نيست ؟ در اينجا مشكلاتى روى مى دهد كه در مورد كافران و بى اعتقادان وجود ندارد؟
ترديدى نيست كه گذشت قرنها، و غرض ورزيهاى گوناگون در خلال دوران تاريخ گذشته اسلام ، و غيبت مفسر واقعى قرآن ، و بدآموزى حكومتهاى ضد اسلامى و به ظاهر اسلامى ، و تفسيرها و برداشتهاى ارتجاعى روحانيان كوتاه فكر و واپس گرا، يا وابسته به دربارها و قدرتهاى مسلط سياسى ، يا جيره خوار طبقات مرفه و اشراف و سرمايه داران ، دگرگونيهايى را در مفاهيم قرآنى و آموزشهاى اسلامى پديد آورده است ، به گونه اى كه چه بسيار آيات و احاديث و احكام را به سود خود و به نفع طبقات مرفه تفسير كردند، و معنا يا موضع احكام الهى را دچار تحريف و انحراف ساختند.
جريان خود راءى (تفسير به راءى) در مورد قرآن و احكام الهى مخصوص ‍ دوران خاصى نيست ، بلكه از زمان رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چيزى نگذشته بود كه اين كار آغاز شد، و حكومتگران ضرورى ديدند كه بخشى از تعاليم قرآنى و نبوى را براى استقرار حاكميت خويش دگروار و واژگونه تفسير كنند. و بر اين كار افراى به ظاهر علم و حديث شناس گمارده شدند. و راه براى بازى با دين و آيين خدا بازگشت و ادامه يافت ، تاكنون و تا سپيده دم ظهور و قيام مفسر واقعى قرآن حضرت امام مهدى عليه السلام ادامه خواهد داشت ، و با مانعى جدى روبرو نخواهد گشت . در اين دوران طولانى هر فرقه و دسته و گروهى بر طبق اميال و خواسته هاى خود قرآن و احاديث را توجيه كردند، و آيه هاى قرآن و سخنان پيامبر و امامان را با همان تفسيرهاى انحرافى به مردم آموزش دادند، و در بسيارى از موارد معانى انحرافى و تفسيرهاى نادرست چنان جا افتاده و در ذهنها جايگزين گشت ، كه به دشوارى مى توان اصل دين را از زير لايه هاى غليظ افكار و انديشه هاى انحرافى بيرون آورد، و به راحتى به بازشناسى دين سره و خالص پرداخت .
اين جريان يكى از موانع بزرگ در سر راه امام مهدى عليه السلام است ، زيرا كه در اين جريان امام تنها با توده هاى ناآگاه روياروى نيست ، بلكه عاملين اصلى توجيها و تاءويلها و انحرافها و تحريفها نيز پشت سر آنان قرار دارند و همواره به تحريك افكار و فتنه گرى مشغولند.
عاملان اصلى دگروار تفسير كردن قرآن و حديث از سه جريان تشكيل مى شود:
١- روحانيان دنيادار و وابسته .
٢- سرمايه داران و اشراف .
٣- حكومتهاى غير اسلامى و به ظاهر اسلامى .
نخست چنان تصور مى شود كه سرمايه و قدرت عامل ايجاد انحراف معنوى و موضعى در احكام دين خدا است ، يعنى صاحبان زر و زور، ليكن با ژرفنگرى بيشتر روشن مى گردد كه عامل سومى نيز دخالت فراوانى در اين جريان شوم دارد. صاحبان زر و زور تحريف را سفارش مى دهند، و اما كسانى كه به تحريفها و برداشتها و تفسيرهاى غلط دست مى يازند و موضع و مدار اصلى احكام الهى را دگرگون مى سازند، روحانيان وابسته و دنياپرست و جيره خوار حكومتها و طبقات اشراف هستند. اينان بنابر اصل اطلاع و تخصص و مهارتى كه در مسائل و احكام دين دارند، مى توانند مفهوم و يا موضع و مدار حكم يا احكامى را تغيير دهند، حكمى را به زيان طبقه اى است به سود آن طبقه تفسير و توجيه كنند، مانند تعاليم كوبنده اى كه در اسلام عليه حكومتهاى خودكامه هست ، و قرنها و قرنها همان تعاليم به نفع همان حكومتها توجيه شده است . همچنين دستورات اكيد و توجيه ناپذير در مبارزه با مترفان و متكاثران و دنياداران كه در سراسر قرآن آمده است ، كه همه را يا توجيه كردند يا به دست فراموشى سپردند. فقر و بيكارى و بيمارى و بى مسكنى و بى فرهنگى و ديگر مشكلات فردى و اجتماعى را كه - به نص احاديث - علل و اسبابى اجتماعى و انسانى دارد، به تقدير و اراده الهى و سرنوشت نسبت دادند، و مجرمان و عوامل اصلى را كه استثمارگران و مستكبرانند، مخفى و پنهان داشتند. احكام اسلام را درباره شركت بينوايان در ثروت اغنيا و درباره مساوات و اداى حقوق شرعى و اداى حق جامعه مسكوت گذاشتند و تكليف الزامى مبارزه با فقر و رفع نياز نيازمندان را اخلاقى معرفى كردند، و از صبر بر فقر و مرض و محروميت و پاداشهاى اخروى آن سخن گفتند (١٠٥) و بدينسان احكام را در جهتى ويژه سوق دادند و آنها را از مفهوم و محتواى اصليش كه ساختن جامعه قائم بالقسط بود تهى ساختند.
اين مشكلى است كه هر سه پايگاه باطل و طاغوت در آن همدست و همداستانند يعنى زر و زور و تزوير. و توده هاى نجيب و ساده انديش انسانى را به نام مذهب به خود مى برند. وجود طبقه به ظاهر عالمى كه قدرت تفسير به راءى و توجيه و تاءويل نادرست حديث را دارد بر مشكل مى افزايد، زيرا امام مهدى عليه السلام در آغاز انقلاب خود با انحرافها و تحريفها و برداشتهاى نادرست از دين و مذهب مبارزه مى كند و آيات و احاديث را به همان گونه كه هست تفسير مى كند، ليكن آن طبقه به گونه اى ديگر تفسير مى كنند، اينجاست كه درگيرى آغاز مى گردد، و آنان با امام مهدى عليه السلام كه مبين اسلام ناب و خالص است به مبارزه برمى خيزند.
مشكل ديگرى نيز در رويارويى با جريان ياد شده وجود دارد و آن اين است كه مبارزه در اين صحنه با خودى فريب خورده است نه بيگانه ستيز گر. در جامعه هاى اسلامى كه مردم قرآن در دست دارند و برخى عالم نمايانى وجود دارند كه قرآن و احكام آن را دگرگونه تفسير مى كنند، دو مبارزه بايد صورت گيرد: نخست تفسيرها و برداشتهاى نادرست روشن گردد و ابطال شود، و دست عالمان كج انديش و وابسته به طاغوتان زمان قطع شود، و سپس احكام اسلام و آيات قرآن درست و خالص تفسير گردد و به توده هاى مردم كه دچار بدآموزيهاى گسترده قرار گرفته بودند آموزش داده شود. روشن است كه پاكسازى ذهنها از رسوبات فكرى گذشته - به ويژه كه به نام دين و به صورت ايمان باشد - كارى دشوار است . و اين دشوارى در آموزش انسانهاى خالى الذهن نيست .
بخشى از برنامه هاى كشتار گسترده و فراگير امام مهدى عليه السلام در جامعه هاى اسلامى شايد در اين ارتباط و به اين علت باشد، كه مسلمانان با حربه اسلام انحرافى - كه در حقيقت ضد اسلام است - به جنگ با امام برمى خيزند، و امام ناگزير با قاطعيت با آنان روبرو مى شود، و كار آنان را يكسره مى كند، در صورتى كه از افكار و انديشه هاى نادرست خويش دست برندارند و حق خالص و اسلام ناب و سره را نپذيرند.
ظاهرا احاديثى كه درباره امام موعود عليه السلام رسيده و از آيين جديد و كتاب جديد و تعاليم جديد سخن گفته شده است ، نظر به همين موضوع دارد. (١٠٦) چون بيگمان قرآن ، آيين جاودان الهى است ، و امام مهدى عليه السلام تحقق بخش اهداف و تعاليم و آرمانهاى همين كتاب مقدس ‍ است : در چارچوب آن حركت مى كند. جامعه و انسان را به شكل و تراز آن مى سازد، در همه احكام اصلى و فرعى از آن الهام مى گيرد، و ذره اى از حدود آن گام فراتر يا فروتر نمى نهد. امام مهدى عليه السلام معلم و مفسر واقعى قرآن است ، و دين اسلام آيين اوست ، و براى احياى مجدد تعاليم قرآن و اسلام قيام مى كند. در اين معيارها و اصول ترديدى نيست ، و به ضرورت از تعاليم دين شناخته شده است . پس اينكه در احاديثى آمده است كه امام موعود عليه السلام داراى كتاب جديدى است و آيين نوعى عرضه مى كند، بايد در اينگونه تعبيرها نيك نگريسته شود و مقصود از آنها كشف گردد.
بى ترديد منظور اينست كه اسلام و قرآن كه در طول اعصار و قرون ، به دست حاكمان بيدادگر و عالمان واپس گرا و دنيا دوست و توجيه گر كار دنياداران و زورمداران ، دچار انحرافها و پيرايه ها گشته است چون ديگر بار درست و خالص تفسير شود، چنان انگاشته مى شود كه كتاب تازه و آيين جديدى است . امام مهدى عليه السلام ، در نقش سازنده و احياگر خويش نسبت به اسلام و قرآن ، همه پيرايه ها را مى زدايد و اسلام ناب محمدى و علوى را از زير لايه هاى غلط افكار و انديشه هاى عالم نمايان دنياپرست و زورمندان بيباك بيرون مى كشد و به جامعه و مردم عرضه مى كند، و براى تصحيح انحرافهاى فكرى - كه در تعاليم اسلامى پديد آمده است - با توجيه گران قرآن و حديث درگير مى شود، و آنان را كه سالهاى متمادى به بدآموزى و تحريف احكام دين پرداخته بودند و نسلها را دچار بدبينى و ترديد در مبانى دين خدا ساخته بودند، از دم تيغ مى گذارند، و جامعه را از لوث وجودشان پاكسازى مى كند، و فساد فكرى و فرهنگى را كه مانع بزرگ رشد اجتماعات بشرى است از ميان برمى دارد.
امام على عليه السلام :
يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى الهوى ، و يعطف الراءى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراءى . (١٠٧)
- (چون مهدى در آيد)، هواپرستى را به خدا پرستى باز گرداند، پس از آنكه خداپرستى را به هواپرستى باز گردانده باشند. راءيها و نظرها و افكار را به قرآن باز گردانده باشند. راءيها و نظرها و افكار را به قرآن باز گرداند، پس از آنكه قرآن را به راءيها و نظرها و افكار خود باز گردانده باشند.
اين كلام امام على عليه السلام ، به همين توجيه و تاءويلها و برداشتهاى نادرست از قرآن ، اشاره دارد كه در طول دوران غيبت ، در اثر نبودن مفسر واقعى قرآن ، جامعه هاى اسلامى دچار چنين بدآموزيها و تحريفهايى مى شوند. امام على عليه السلام پس از اين كلام چنين مى گويد:
... فيريكم كيف عدل السيرة ، و يحيى ميت الكتاب و السنة . (١٠٨)
- ... آنگاه است كه مهدى به شما نشان دهد كه سيرت عدل كدام است ، و زنده كردن كتاب و سنت چيست ؟
از اين سخن روشن مى شود كه كتاب و سنت در دوران قبل از ظهور مرده است ، با اينكه به ظاهر نامى از آنها برده مى شود، و از اين معلوم مى گردد كه مرگ كتاب و سنت به معناى مرگ حاكميت واقعى كتاب و سنت در زندگى انسان است ، و مرگ حاكميت واقعى كتاب در عدم عدالت است . نبود عدل يعنى موت كتاب و سنت . اگر كتاب و سنت زنده باشد، عدل هست و اگر عدل باشد كتاب و سنت نيز زنده است .
امام صادق عليه السلام :
ان قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس اشد مما استقبله رسول الله من جهال الجاهلية ، قلت و كيف ذلك ؟ قال : ان رسول الله صلى الله عليه و آله اءتى الناس و هم يعبدون الحجارة و الصخور و العيدان و الخشب المنحوته ، و ان قائمنا اذا قام اتى الناس و كلهم يتاول عليه كتاب الله ، و يحتج عليه به ... (١٠٩)
- آزارى كه قائم به هنگام رستاخيز خويش ، از جاهلان آخرالزمان بيند، بسى سخت تر است از آن همه آزار كه پيامبر صلى الله عليه و آله از مردم جاهليت ديد. راوى مى گويد: گفتم اين چگونه مى شود؟ امام فرمود: پيامبر به ميان مردم آمد در حالى كه ايشان سنگ و صخره و چوب و تخته هاى تراشيده شده (بتهاى چوبى) را مى پرستيدند، و قائم ما كه قيام كند مردمان همه از كتاب خدا براى او دليل مى آورند و آيه هاى قرآن را تاءويل و توجيه مى كنند.
با توجه به سخن مشهور پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «ما اوذى نبى مثل ما اءوذيت» هيچ پيامبرى مثل من (در راه تبليغ رسالت الهى) آزار نديد عمق دشوارى كار در دوران رستاخيز امام مهدى عليه السلام روشن مى گردد، و محور اصلى اين دشوارى آموزشهاى انحرافى و بد تفسير كردن قرآن و آيين خداست .
امام صادق عليه السلام :
القائم عليه السلام يلقى فى حربه ما لم يلق رسول الله صلى الله عليه و آله . ان رسول الله اءتاهم و هم يعبدون حجارة منقورة و خشبا منحوتة ، و ان القائم يخرجون عليه فيتاءولون عليه كتاب الله و يقاتلونه عليه . (١١٠)
- (امام) قائم در جنگ خويش (با مخالفان) به دشواريهايى برمى خورد كه پيامبر برخورد نكرد. زيرا پيامبر آمد و مردم بتهاى سنگى و چوبهاى تراشيده را مى پرستيدند (و گرفتار تعاليم انحرافى نبودند)، ليكن قائم (در هنگام رستاخيز خويش) با مردمى روبرو مى شود كه روياروى او مى ايستند و آيه هاى كتاب خدا را در برابر او به نظر خود تاءويل مى كنند، و در همين راستا با او به نبرد برمى خيزند.
مشكل امام موعود عليه السلام ، مشكل توده هاى جاهل و نادانى است كه در دوران عمر خود گرفتار بدآموزيهاى گسترده در تعاليم دين بوده اند، و به رهبرى و راهنمايى تزوير گران عالم نما، از سر جهل ، روياروى امام و منجى خويش مى ايستند، و با تحريك مدعيان دروغين علم دين ، با امام بر حق به ستيز برمى خيزند، و درگيرى ، با حربه تاءويل قرآن خواهد بود. (١١١)
كوشش امام و رسالت او تطبيق درست و دقيق تعاليم قرآن بر مسائل حيات بشرى و مشخص كردن حد و مرزهاى واقعى احكام اسلام است ، به گونه اى كه توجيه و تاءويل بردار نباشد، و راه هر انحراف و تحريف و كژى و بدآموزى را مسدود سازد.
دگروار تفسير كردن تعاليم اسلامى ، منحصر به احكام فرعى و فقهى و مسائل اجتماعى و اقتصادى نيست ، بلكه اصول دين نيز مشمول اين جريان است . مى توان گفت كه اصول دين به دليل نفوذ فلسفه ها و جهان بينى بيگانه يونانى و هندى و اسكندرانى و... دچار تحريفهايى ريشه گشت ، و تفسير به راءيهايى در مسائل توحيد و معاد صورت گرفت ، كه براستى توحيد و معاد قرآنى را از محتواى واقعى خود تهى ساخت . از برنامه هاى آن امام منجى نيز اين است كه اين تحريفها را - در كنار ديگر تحريفها - از دامن قرآن بزدايد، و توحيد و عدل و معاد قرآنى را چنانكه هست و مفهوم واقعى قرآن و حديثى است عرضه كند، و فلسفه هاى ساخته فكر بشرى و عرفانهاى بافته را كه در لابلاى تعاليم دين جا خورده و به نام دين باور گشته است ، به كنار زند، و شناخت غير قرآنى را از ميان بردارد.

بخش ٦ : وحدت عقيدتى و مرامى براى تشكيل جامعه واحد

براى تشكيل جامعه واحد، و امت واحده ، يك موضوع ضرورى است (١١٢) و آن جهان بينى واحد و اعتقاد واحد است .
جهان بينى هاى گوناگون و متضاد، به طور قطع تفرقه و دوگانگى و ناسازگارى اجتماعى پديد مى آورد، و از وحدت و يگانگى مردمان مانع مى گردد. چون جهان بينى (اعتقاد) زيربناى تفكر اجتماعى و روابط انسانى است . اختلاف در مبانى جهان بينى ، موجب ناسازگارى انسان در محيط اجتماعى است . برنامه ريزها و معيارها در روابط اجتماعى اگر برخاسته از جهانبينى ها و مرامهاى متضاد باشد، فعاليتهاى انسانى را در همه زمينه ها ناهمگون و متضاد مى سازد، و در زمينه هاى اقتصادى ، سياسى ، تربيتى و... روشهاى گوناگونى را بر جامعه حاكم مى كند، و از هر گونه يكسويى و يكسانى مانع مى گردد. به اين جهت تنوع و چند گانگى در مرامها و ايدئولوژيها زمينه ساز اختلافات و تضادها و برخوردها دشوار در زيست اجتماعى است ، و در اين شرايط انتظار وحدت و يگانگى و تشكيل امت واحد، پوچ و نامعقول است .
بنابراين بايد جهان بينى واحدى بر جامعه حاكم باشد. (١١٣) تا انسجامى پولادين و وحدتى خلل ناپذير در جامعه پديد گردد. و امت واحد، به معناى واقعى كلمه ، تحقق يابد.
بر اين اصول ، بايد براى وحدت عملكرد اجتماعى برنامه يگانه و يكسانى نيز بر جامعه حاكم شود تا وحدت اجتماعى ماندگار و خدشه ناپذير گردد. از اينرو بايد در ايدئولوژى واحدى مسائل اقتصادى جامعه حل شود، و حد و حدود مالكيت مشخص گردد، رابطه كارگر و كارفرما معين شود، ارتباط مالك و مستاءجر روشن گردد، رابطه انسان و زمين محدود شود، ارتباط انسان با كار و كالا و مصرف معلوم گردد. ضابطه در نظام توليد و توزيع محدود و معين شود. در برنامه ريزيهاى فرهنگى و سياسى و... نيز اصولى يكسان و همآهنگ در كار باشد. و در كل اين مسائل و ديگر مسائل اجتماعى ، راه و روشهاى متناسب و يگانه اى مورد عمل قرار گيرد در اينگونه اجتماعى ، يگانگى و وحدت اصولى و زيربنايى تحقق مى يابد، و برخورد منافع و ديگر برخوردها و ناسازگاريهاى اجتماعى به حداقل ممكن مى رسد.
در دوران ظهور و روزگار دولت عدل بنياد مهدوى عليه السلام ، جهان بينى واحدى بر جهان حاكم مى گردد، و راه و روش و برنامه ها نيز يكى است . و يكپارچگى و يگانگى واقعى در عقيده و مرام پديد مى آيد. و مردمان همه يكدل و يك زبان به سوى سعادت و صلاح حركت مى كنند. ناسازگارى و دوگانگى در انديشه ها و عقيده ها نيست ، چنانكه در راه و روشهاى اجتماعى نيز اختلاف و چندگانگى ديده نمى شود.
امام مهدى عليه السلام ، با اين اصل اساسى و زيربنايى در ساختن جامعه يگانه بشرى به توفيقى بزرگ و بى مانند دست مى يابد، و همه علل و عوامل ناسازگارى و برخورد و درگيرى را نفى مى كند، و تضادها و كشمكشهاى اجتماعى را كه خاستگاه اصلى آن در اختلاف عقيدتى و مرامى جامعه نهفته است از بن بر مى آورد، و با عرضه جهان بينى و ايدئولوژى واحدى - كه آثار آن در عينيت و عمل براى همگان آشكار و ملموس گردد - راه هر گونه اختلافى را مى بندد. بويژه اگر دورانهايى پيش بيايد (چنانچه پيش آمده است)، كه انسانها از همه ايدئولوژى هاى بشرى ماءيوس گردند، و كارآيى آنها در عمل هيچ باشد، و بروشنى ناتوانى آنها در سامان دادن به جامعه و انسان آشكار گردد.
اين چنين وحدت و يگانگى در عقيده و مرام و جهان بينى و ايدئولوژى به صورتى گسترده و فراگير، كه در سراسر آباديهاى گيتى گسترش يابد و همه جا را در فروغ خود روشن كند تاكنون پيش نيامده است . وحدتهايى در بخشهايى از جهان - در گذشته و حال - ديده شده است كه بر اساس برخى از مرامها و جهان بينيها ملت اين امتى را تاحدودى و در چهارچوبهايى يگانه و يكپارچه ساخته است ، و در دوره هايى كوتاه مردمانى را گرد همه آورده است ، و ليكن آنها وحدتهايى عميق و پايدار نبوده است چون آن جهان بينيها و ايدئولوژيها، محتوايى حقيقى و مطابق با قانون جاودان حق و عدل نبوده است ، و صلاح و سعادت مادى و معنوى انسانها را پديد نياورده است . از اين رو ديرى نپاييده است و تضادها و درگيريهايى مرئى و نامرئى اساس آنها را بر همه زده و روزگار آنها را به سر آورده است .
امام مهدى عليه السلام ، كه مصلحتى حقيقى است ، و راه و روش او بر قانون جاويدان حق و عدل استوار است ، و با فطرت و سرشت انسانها هماهنگ و سازگار است ، وحدتى واقعى را بر اساس اصول توحيد و ايدئولوژى اسلامى پى مى ريزد، و همه انسانها را در زير شعار يگانه و دين واحد گرد مى آورد.
امام على عليه السلام :
يا مالك بن حمزه ! كيف انت اذا اختلفت الشيعه ... فقلت يا امير المومنين ، ما عند ذلك من خير؟ قال : الخير كله عند ذلك . يا مالك عند ذلك يقوم قائمنا... ثم يجمعهم على امر واحد. (١١٤)
- اى مالك بن حمزه ! چگونه خواهى بود هنگامى كه شيعه اختلاف كنند، (و به جان هم بيفتد...)
گفتم : يا اميرالمومنين در اين دوره خيرى نيست . امام فرمود: تمام نيكى در اين روزگار است . اى مالك ، در اين زمان قائم ما قيام كند و همه را بر (محور) يك مرام و عقيده گرد آورد.
رفع اختلافها در زمان ظهور، در همه مسائل و مشكلات صورت مى گيرد. از مسائل اختلافى و مهم درباره مبداء و معاد، و مسائل اقتصاد و مالكيت و عدالت ، تا مسائل كوچك و ريز در روابط فردى و روزمره زندگى . مسائلى كه هر ساعت و هر روز در متن زندگى پيش مى آيد و چهار چوب واحدى ندارد، و معيارى براى آنها نيست ، و هر كس در راه و عمل خويش شيوه و روشى را انتخاب مى كند، و موجب ناسازگارى و برخوردهاى اجتماعى مى گردد.
امام حسين عليه السلام :
لا يكون الامر الذى تنتظرونه حتى ييراء بعضكم من بعض ، و يتفل بعضكم فى وجوه بعض ، و يشهد بعضكم على بعض بالكفر، و يلعن بعضكم بعضا. فقلت له : ما فى ذلك الزمان من خير؟ فقال الحسين عليه السلام : الخير كله فى ذلك الزمان ، يقوم قائمنا، و يدفع ذلك كله . (١١٥)
- امرى (ظهور و فرجى) را كه انتظار داريد، تحقق نخواهد يافت تا آن هنگام كه از يكديگر بيزارى جوييد، و تف به روى يكديگر بيندازيد، و برخى از شما برخى ديگر را كافر خواند، و بعضى بعضى ديگر را نفرين و لعن كند. گفتم : در اين روزگار خيرى نيست ؟ حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: تمام خير در اين روزگار است ، چون قائم قيام مى كند، و همه (اين اختلافها) را از ميان بر مى دارد.
اختلاف و برخوردهاى ناهنجار در جامعه هاى مذهبى ، بويژه اسلامى ، دشوارتر است ، زيرا كه همراه با تكفير و تفسيق است ، و يا ابزار دين صورت مى گيرد، هر گروه و عده اى از دين برداشتهايى دارند و از افكارى پيروى مى كنند، و با پندار محدود و بسته خويش آنها را دين خدا مى دانند، و با كسان ديگرى كه افكار و انديشه ها و برداشتهاى ديگرى دارند درگير مى شوند، و يكديگر را تكفير مى كنند، و هر گروه ، گروه ديگر را مخالف و منكر دين خدا مى شمارد. و اين چگونگى موجب از هم پاشيدگى عميق اجتماعى مى گردد، و جامعه مؤ منان را دچار تضادهاى فراوانى مى سازد. اين تضادها و برداشتهاى ناهمگون و متضاد، به دست خدايى امام منجى ، از ميان مى رود و برداشتها و شرح و تفسيرهاى منسجم و هماهنگ و يكسانى از دين خدا و آيين اسلام عرضه مى گردد، و جامعه را از گرداب كشنده اختلافات عقيدتى و مرامى مى رهاند، و از سرگردانى تفسيرها و برداشتهاى متضاد رهايى مى بخشد.


۴
بخش ٧ : رفاه اقتصادى (و معيشتى)
امام صادق عليه السلام :
فوالله يا مفضل ! ليرفع على الملل و الاءديان الاختلاف ، و يكون الدين كله واحدا.... (١١٦)
-... مفضل ! (امام قائم عليه السلام) از ميان ملتها و آيينها اختلاف را بر ميدارد، و يك دين به همه حاكم مى گردد....
امام مهدى عليه السلام كه در آموزش منسجم و هماهنگ خود، جامعه را به انسجام و يگانگى رهنمون مى شود، دستياران و كارگزارانى ندارد كه هر كدام به شيوه اى دين خدا را تفسير كنند، و كارها را به تفرقه و تضاد بكشانند، و مردمان را به حيرت و سردرگمى دچار سازند، بلكه كارگزاران و مجريان امور، در جامعه الهى مهدوى عليه السلام نيز در مسائل اصلى و فرعى ، در پرتو تعاليم امام خويش ، به شناختى دست مى يابند كه هيچ اشتباه و اختلافى در آن نيست ، آنان راه و روش دين خدا و امام بزرگ خويش را يكدست و يكسان و منسجم تبيين مى كنند، و هم راءى و هماهنگ به نشر تعاليم اسلامى و برنامه ريزى و ساختن جامعه و انسان مى پردازند.
امام صادق عليه السلام :
ابوبصير: جعلت فداك ليس على الارض يومئذ مؤ من غيرهم (اصحاب المهدى)؟ قال : بلى ولكن هذه التى يخرج الله فيها القائم ، و هم النجياء و القضاة و الحكام و الفقهاء فى الدين ، يمسح الله بطونهم و ظهورهم ، فلا يشتبه عليهم حكم . (١١٧)
- ابوبصير گويد: به امام صادق گفتم : فدايت گردم در آن روزگار (روزگار ظهور) مؤ منانى جز ياران مهدى عليه السلام وجود ندارند؟ امام فرمود: آرى مؤ منانى جز آنان هستند، ليكن آن گروه كه قائم هنگامى كه قيام مى كند با او كار مى كنند، نجيبان و قاضيان و حكم گزاران و فقيهان و دين شناسانى هستند كه مسحه (و بركت) الهى يافته اند، به گونه اى كه هيچ حكمى بر آنان اشتباه نمى شود.
اين حديث ، به تعاليم الهى امام مهدى عليه السلام نظر دارد، كه به شاگردان خويش مى آموزد، و آنان را در مسائل پيچيده حيات بشرى و پاسخ اسلامى به آنها، يارى ميدهد، و انديشه هاشان را بارور مى سازد تا با نورى الهى توان يابند كه در مشكلات و دشواريهاى اقتصادى ، سياسى ، فرهنگى ، تربيتى ، اجتماعى ، خانوادگى ، فردى و... نظر بدهند، هم قانون خدا و آيين سره و خالص اسلام را بيان كنند، و هم يك جهت و يك سو راهنما و راهگشاى اجتماعات بشرى گردند.
در پرتو تعاليم چنين امام ، و چنين يارانى ، دوران تضادها و برداشتهاى ناسازگار از دين ، و تفسيرهاى گوناگون و متضاد از احكام خدا سپرى مى گردد، و در برابر اين تعاليم خالص اسلامى و قرآنى ، ديگر ايدئولوژيهاى بشرى از هر نوع و هر سوى عالم رنگ مى بازد و بى اصالت مى گردد. و همه مدعيان فكر و فرهنگ و مرام در مى مانند و ناتوان مى گردند. و سرانجام همه انسانها پس از دوران توان سوز و سراسر اندوه حيرت و گمراهى و سرگردانى و تاريكى و نادانى - بويژه نسبت به مسائل اصلى حيات بشرى - به سپيده دم سعادت و دانايى مى رسند، و به زلال تعاليم مهدوى دست مى يابند، و پذيراى آنها مى كردند. وحدت واقعى و يكپارچگى درونى و عقيدتى و مرامى در جامعه ها پديد مى آيد، و جهان بينى و ايدئولوژى واحدى بر سراسر آباديها حاكم مى گردد.

بخش ٧ : رفاه اقتصادى (و معيشتى)

از برنامه ها و اقدامهاى امام مهدى عليه السلام پديد آوردن رفاه در كل جامعه بشرى است . در آن دوران طبق ترسيم آيات و احاديث ، جامعه بشرى واحدى تشكيل مى گردد كه مانند خانواده اى زندگى كنند، و مسئله ناهنجار جوامع پيشرفته و ابر قدرت ، و جامعه هاى در حال رشد، و جامعه هاى عقب مانده و محروم ، از ميان مى رود (١١٨) و بشريت بطور كلى به رفاه اقتصادى و بى نيازى دست مى يابد، و همين چگونگى زمينه اساسى رشد و تعالى معنوى و فكرى انسان را مى سازد.
طبق تحقيقات كارشناسان و متخصصان ، (١١٩) بخش عظيم و مهمى از مسائل عقب ماندگى و وابستگى و كمبود مواد غذايى و معيشتى (اگر نگوييم تمام آن) به دو عامل بستگى دارد، و اين هر دو عامل با هم در ارتباطند:
١. نظام اقتصادى حاكم بر جهان .
٢. نظام سياسى حاكم بر جامعه .
١- «نظام اقتصادى حاكم بر ميان» ، يعنى نظام و سيستمى كه قدرتهاى اقتصادى جهان در كشورهاى استعماگر پديد آورده اند، و هدف و آرمان آنها دستيابى به قدرت اقتصادى روز افزون و سلطه بر منابع ثروت جهان است . اين قدرتهاى سلطه گر، با برنامه ريزيهاى دقيق خود، مانع هر گونه استقلال ، خود كفايى و رشد توليد و پيشرفت اقتصادى در كشورهاى عقب نگه داشته شده اند. اين قدرتها از راههاى گوناگون و شيوه هاى تبليغى و برنامه ريزيهاى گسترده و عميق ، در سايه سلطه نظامى و سياسى و فرهنگى ، آزادى فكر و عمل را از آحاد مردم در جهان سوم مى گيرند، و روشها و شيوه هايى در همه مسائل زندگى من جمله در توليد و مصرف تكنولوژى و فرهنگ و راههاى معيشت ، بر آنان تحميل مى كنند كه به سود سرمايه داران بزرگ و سلطه بيشتر جهان پيشرفته است . در سايه اين سلب فكر و سلب شخصيت و سلب آزادى و آزاد فكرى ، پديده عقب ماندگى و نيازمندى تحقق مى يابد، و خود كفايى و خوديابى و اعتماد به نفى مى ميرد، و وابستگى روز به روز در اعماق اجتماعات و عقب مانده گسترش مى يابد. از اين رو، صاحب نظران مسائل اقتصادى - اجتماعى مى گويند: كمك به كشورهاى عقب مانده (١٢٠) تنها در اين است كه آنها را به خودشان واگذارند. (١٢١)
٢- «نظام سياسى حاكم بر كشورها» نيز نوعا عامل و دست نشانده قدرتهاى جهانى هستند، همواره به زيان ملتهاى خود گام بر ميدارند، و براى كسب هر گونه فكر و انديشه از مردم و نفى حس خودشناسى و خوديابى در مردم خويش مى كوشند، و جريانهاى فكرى و فنى فرمايشى را در ميان ملت خويش نشر مى دهند، و با رسانه ها و ابزارهاى تبليغاتى هرگونه استقلال فرهنگى و اقتصادى را از جامعه سلب مى كنند، و توده ها را برده وار به اسارت و پيروى كور كورانه وا مى دارند.
در نتيجه اين دو جريان مسلط و حاكم - يكى بيگانه و ديگرى خودى - نخستين موضوعى كه صدمه مى بيند و يا به كلى نفى ميگردد، اصالت فكر و فرهنگ خودى و حس اعتماد به نفس و بازيابى و باز شناسايى نيروهاى نهفته در دورن خود و جامعه خودى است .
در رستاخيز ظهور امام منجى عليه السلام ، اين بندها و دامها از سر راه برداشته مى شود، و عوامل سلطه بر فكر و فرهنگ و اقتصاد و سياست جهان و كشورها نابود مى گردد. و انسانها آزاد مى شوند، و با هدايت آن امام بخود مى آيند و ديگر بار خويشتن خويش را باز مى يابند و باز مى شناسد، و آزادانه فكر مى كنند، و راههاى تحميلى و تبليغى را از راه اصلى و درست جدا مى سازند. و اين است آزادى و آزادگى واقعى ، آزاديى كه در سراسر دنياى كنونى تنها واژه آن وجود دارد و از محتوا و مفهوم آن خبرى نيست .
در دنيايى كه تقسيم بندى جهانى با معيارهاى ظالمانه صورت مى گيرد، و امتهاى ضعيف ، به حال خود واگذار نمى شوند، و از راههاى مرئى و نامرئى در شبكه هاى پيچيده نظامهاى سلطه و سرمايه دارى جهان گرفتار مى آيند، سخن از آزادى واقعى و آزاد فكرى ، بازى با كلمات است . و گفتگو بر سر استقلال اقتصادى و انتخاب شيوه و راه زندگى و معيشت و دستيابى به رفاه و بسندگى بيهوده است . زيرا در چنين شرايطى ، بخشهاى عظيمى از بشريت مواد لازم زندگى را در اختيار ندارند و دچار كمبود و فقرند، و بخشهاى ديگر نيز طبق الگوها و معيارهايى كه سرمايه داران و توليد كنندگان بزرگ بر جامعه تحميل مى كنند پايه زندگى كنند، و از مواد و كالاها بهره گيرند، و خود قدرت اختيار و انتخاب ندارند.
از اين رو در رستاخيز امام مهدى عليه السلام ، انسان در آغوش آزادى به معناى واقعى كلمه مى آرامد، و در پرتو اين آزادى همه بندها و زنجيرهايى را كه بر پايش نهاده اند مى گسلد، و اسارت در بند نظامهايى كه جهان را به دو بخش پيشرفته و عقب مانده تقسيم كرده اند از ميان مى رود، و پديده شوم فقر و نياز نيز نفى مى گردد، و رفاه اقتصادى در پرتو چنين معيارهايى به جامعه و افراد داده مى شود. ترديدى نيست كه بدترين و ناهنجارترين اسارت براى بشريت ، فقر و نياز روزانه به غذا، لباس ، مسكن ، دارو و ديگر لوازم زندگى است . اين اسارت براى انسان لحظه اى آسايش و فراغت باقى انسان را در انديشه سير كردن شكم و پوشاندن بدن و دست يابى به سايبان و بهبودى از درد و بيمارى و... فرو مى برد، و فرصتى باقى نمى گذارد تا به مفاهيم بالا و برتر زندگى بينديشد، و پايگاه انسانى خود را درك كند، و از عروج و تكامل نوع انسان سخن بگويد.
در دوران رفاه اقتصادى و رفع همه نيازها، آدمى از اين بردگى و اسارت هستى سوز رهايى مى يابد، و از بند مشكلات آن آزاد مى گردد، و به مسائل متعالى و برتر و تكامل و رشد و صعود مى انديشد و در آن راستا گام بر مى دارد.
احاديث درباره رفاه اقتصادى دوران ظهور بسيار است ، و شايد از جمله مسائلى باشد كه بيشترين تاءكيد بر آن شده است . و اين اهميت موضوع و نقش آن را در ساختن جامعه سالم قرآنى مى رساند، و شايد پس از اصل عدالت دومين موضوعى باشد كه در آن دوران در جامعه ها پديد مى آيد. و اين هر دو با يكديگر پيوندى ناگسستنى دارند، زيرا كه اجراى دقيق عدالت براى از ميان بردن روابط ظالمانه و غاصبانه آكل و ماءكولى است تا اقويا حق ضعيفان را نخورند و آنان را محروم نسازند. بنابراين ، رفاه اقتصادى براى همه ، با اجراى اصل عدالت اجتماعى و بر پايى قسط قرآنى امكان پذير است ، بلكه رفاه و بى نيازى از ميوه هاى درخت تناور عدل است ، و امام با تحقق بخشيدن به اصول دادگرى و عدالت اجتماعى ، همگان را به زندگى درست و سامان يافته مى رساند.
امام صادق عليه السلام :
... ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم .... (١٢٢)
-.... مردمان بى نياز مى گردند آنگاه كه عدالت ميانشان حاكم باشد....
امام كاظم عليه السلام :
ان الله لم يترك شيئا من صنوف الاموال الا وقد قسمه ، واعطى كل ذى حق حقه ، الخاصه و العامه ، و الفقراء و المساكين ، و كل صنف من صنوف الناس ... فقال : لو عدل فى الناس لاستغنوا... (١٢٣)
- خداوند همه ثروتها را (از همه منابع در آمد) ميان مردم تقسيم كرده است ، و به هر كس حقش را داده است : كارگزاران و توده مردم و بينوايان و تهيدستان و هر گروهى از گروههاى مردم . سپس امام گفت : اگر عدالت اجتماعى برقرار شده بود همه مردم بى نياز شده بودند....
بنابراين در سايه عدالت است كه به رفاه اقتصادى و بى نيازى مادى مى توان دست يافت .
همچنين از نظر تعاليم اسلامى ، حاكميت اگر درست و اسلامى باشد و برنامه ها و مجريانى قرآنى و اسلامى به كار گمارده شوند، محروميت و نيازمندى در جامعه باقى نمى ماند، زيرا كه اصول عدل و حق اجرا مى گردد، و در پرتو آن اجراى اصول ، همه مردم به رفاه و بى نيازى مى رسند.
امام على عليه السلام :
اما والذى فلق الحبه ، و برا النسمه ، او اقتبستم من معدنه ، و ادخرتم الخير من موضعه ، و اخذتم الطريق من وضحه ، و سلكتم من الحق نهجه ، لنهجت بكم السبل ، وبدت لكم الاعلام ، و اضاء لكم الاسلام ، و اكلتم رغدا، و ما عال فيكم عائل ، و لاظلم منكم مسلم و لامعاهد.... (١٢٤)
- سوگند به خدايى كه دانه را (در دل خاك) بشكافت ، و آدميان را آفريد، اگر علم را از معدن آن اقتباس كرده بوديد، و خير را از جايگاه آن خواستار شده بوديد، و از ميان راه به رفتن پرداخته بوديد، و راه حق را از طريق روشن آن پيموده بوديد، راههاى شما هموار مى گشت ، و نشانه هاى هدايتگر پديد مى آمد، و فروغ اسلام شما را فرا مى گرفت ، و به فراوانى غذا مى خورديد، و ديگر هيچ عائله مندى بى هزينه نمى ماند، و بر هيچ مسلمان و غير مسلمانى ستم نمى رفت .
در پرتو حاكميت قرآنى و محمدى صلى الله عليه و آله و علوى عليه السلام امام مهدى عليه السلام ، و با اجراى اصل عدالت اجتماعى كه سيره انكارناپذير آن امام بزرگ است ، تمام نابسامانيها سامان مى يابد، و نيازها برآورده مى گردد، و رفاه اقتصادى و آسايش معيشتى بر تمام بخشها و زواياى زندگى خانواده بشرى پرتو مى افكند.
با اينكه موضوع رفاه اقتصادى از شاخ و برگهاى عدالت اجتماعى است ، در احاديث جداگانه مطرح گرديده است . و اين اهميت موضوع را آشكار مى سازد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
يكون فى امتى المهدى ... يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتتعموا مثله قط، البر و الفاجر، يرسل السماء عليهم مدرارا، و لاتدخر الارض شيئا من نباتها. (١٢٥)
- در امت من مهدى قيام كند.... و در زمان او مردم به نعمتهايى دست مى يابند كه در هيچ زمانى دست نيافته باشند.(همه) نيكوكار و بدكار.
آسمان بر آنان ببارد و زمين چيزى از روييدنيهاى خود را پنهان ندارد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
يكون فى امتى المهدى .... و المال يومئذ كدوس ، يقوم الرجل فيقول : يا مهدى اعطنى ، فيقول : خذ. (١٢٦)
-... در زمان مهدى عليه السلام ... مال همى خرمن شود. هر كس نزد مهدى آيد و گويد: «به من مالى ده !»، مهدى بيدرنگ بگويد: «بگير».
امام على عليه السلام :
و اعلموا انكم ان اتبعتم طالع المشرق سلك بكم منهاج الرسول ... و كفيتم مؤ ونه الطلب و التعسف ، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق .... (١٢٧)
-... بدانيد اگر شما از قيامگر مشرق (امام مهدى عليه السلام) پيروى كنيد، شما را به آيين پيامبر در آورد... تا از رنج طلب و ظلم (در راه دستيابى به امور زندگى) آسوده شويد، و بار سنگين (زندگى) را از شانه هاتان بر زمين نهيد...
رفاه تا اين پايه و تاءمين سطح زندگى تا اين سطح ، آرمانى است الهى كه به دست مبشر راستين عدل و انصاف و سعادت آسايش ، امام مهدى عليه السلام ، به پيدايى آيد.
امام على عليه السلام :
ثم يقبل الى الكوفه فيكون منزله بها، فلا يترك عبدا مسلما الا اشتراه و اعتقه ، و لا غارما الا قضى دينه ، و لا مظلمه لاحد من الناس الا ردها، و لا يقتل منهم عبد الا ادى ثمنه ، ديه مسلمه الى اهلها، و لا يقتل قتيل الا قضى عنه دينه و الحق عياله فى العطاء، حتى يملا الارض قسطا و عدلا.... (١٢٨)
...سپس (امام مهدى «عج «- به كوفه ، در آيد، و در آنجا مسكن گزيند، و هر برده مسلمانى را (در صورتى كه باقيمانده باشد) بخرد و آزاد كند و دين بدهكاران را بپردازد، و مظلمه ها و حقهايى كه بر گردن كسان است (به صاحبان حق) باز گرداند، كسى كشته نشود مگر اين كه بهاى آن را (كه ديه است) به صاحبانش تسليم كند، و آن كس كه كشته شد بدهيش را بپردازد، و (زندگى) خانواده او را تاءمين كند، تا سراسر زمين را از عدل و داد بيآكند...
تاءمين زندگى و رفاه تا اين پايه است كه اگر از مسلمانان كسى هنوز در بردگى مانده بود به دست امام خريده مى شود و آزاد مى گردد. اگر كسى بدهكارى داشت بدهى او پرداخت مى شود. هر كس حقى و حقوقى از ديگران بر گردن داشت رد مى شود. اگر بنده اى قصاص شد ديه او به صاحبش ‍ پرداخت . هر كس به دليل جرمى به اعدام محكوم شد بدهكاريهاى او پرداخت مى شود، پس از اعدام وى زندگى خانواده اش همسان و هم سطح ديگر مردم تاءمين مى گردد. و اينها همه براى اجراى عدالت دقيق در سراسر آباديهاى زمين است . يعنى عدالت در آن دوران چنين مفهومى عميق و گسترده و انسانى دارد، كه هر مشكل و ناهنجارى و گرفتارى را بر طرف مى سازد.
امام باقر عليه السلام :
و يعطى الناس عطايا مرتين فى السنة و يرزقهم فى الشهر رزقين ... حتى لاترى محتاجا الى الزكاة و يجبئى اءصحاب الزكاة بزاكاتهم الى المحاويج من شيعته فلا يقبلونها، فيصرونها و يدورن فى دروهم ، فيخرجون اليهم ، فيقولون : لاحاجُة لنا فى دراهمكم ...فيعطى عطاء لم يعطه احد قبله . (١٢٩)
- (امام مهدى عليه السلام ، در سال دوبار به مردم مال ببخشيد و در ماه دوبار امور معيشت بدانان دهد... تا نيازمندى به زكات باقى نماند. و صاحبان زكات ، زكاتشان را نزد محتاجان آورند، و ايشان نپذيرند. و پس آنان زكات خويش در كيسه هايى نهند و در اطراف خانه ها بگردند (براى دستيابى به محتاجى)، و مردم بيرون آيند و گويند:
ما را نيازى به پول شما نيست ... پس دست به بخشش گشايد، چنانكه تا آن روز كسى آنچنان بخشش اموال نكرده باشد.
امام صادق عليه السلام :
ان قائمنا اذا قام اشرقت الاءرض بنور ربها... و يطلب الرجل منكم من يصله بماله و ياءخذ منه زكاتة ، فلا يجد اءحدا يقبل منه ذلك و اءستغفى الناس ‍ بما رزقهم الله من فضله . (١٣٠)
هنگام رستاخير قائم ما زمين با نور خدايى بدرخشد... و شما به جستجوى اشخاصى بر مى آييد كه مال يا زكات بگيرند، و كسى را نمى يابيد كه از شما قبول كند، و مردمان همه به فضل الهى بى نياز مى گردند.
سطح زندگى در اين حد بسيار متعالى و آرمانى و رفاه اقتصادى تا اين پايه ، در دنياى سراسر ظلم و جامعه هاى طبقاتى و سرشار از تضاد بر سر منافع و با روابط ظالمانه استثمارى براى ما، قابل درك نيست ، ليكن وعده خدا است و تحقق خواهد يافت .
آيا چنين هدفى با اين بزرگى و عالم گسترى ، با شيوه هاى اخلاقى و پند و موعظه پديد مى آيد، يا امام مهدى عليه السلام تنها با اعجاز و قدرت معنوى اين چگونگيها را در زمين پديد مى آورد؟ يا شيوه هاى و روشهايى ويژه براى رشد ثروت و توليد كافى كالاها به كار مى برد كه تاكنون نبوده است ؟
روشن است كه ايجاد رفاه اقتصادى در اين حد و براى يكايك افراد خانواده بشرى ، كارى بزرگ و مشكلى بسيار عظيم است ، و به دشوارى مى توان تصور كرد كه در آن روزگار چه مسائل و عواملى پديد مى آيد كه چنين زيستى نصيب انسانها مى گردد.
با مطالعه در وضعيت زندگى كنونى بشر و با بررسى دقيق منابع طبيعى و ذخاير موجود در زمين و محاسبه استعداد انسان و محاسبه مقدار مصرف زائد و مسرفانه و تجملى در اجتماعات مختلف بشرى به سه اصل دست مى يابيم :
١. منابع طبيعى و ذخاير زمين اين استعداد را دارد كه پاسخگوى مجموعه نيازهاى انسانها باشد (در هر مقوله از مقولاتى كه در زندگى بدانها نيازى هست)، و كمبودها را برطرف سازد و آدميان را به رفاه و آسايش و تاءمين معاش برساند.
٢. محاسبه مقدار مصرف تجملى و مسرفانه اجتماعات بشرى (١٣١) روشن مى سازد كه اگر اين اسرافكاريها و شادخواريها به صورتى درست و اصولى مهار گردد، و با انضباط و قانونى سازش ناپذير جلو عياشى و ريخت و پاشهاى زايد گروه اشراف رفاه طلب و شادخوار گرفته شود، نيازهاى كل بشريت برآورده مى شود و زندگى همگان در روى زمين تاءمين مى شود.
٣. با بررسى استعداد خلاق و هوش مبتكر انسانى ، روشن مى شود كه انسانها مى توانند در پرتو پيشرفت دانشها، به فور مولها و اصول تازه اى دست يابند كه معاش آنان بهتر تاءمين شود، و نيازها و خواسته ها بيشتر بر آورده گردد، و رفاه و آسايشى عمومى و همگانى پديد آيد. با توجه به اين سه محور، امكان پديد آمدن دوران رفاه مطلق و تاءمين زندگى در سطحى متعالى براى همه مردم روى زمين ، روشن مى گردد. در اين بخش از اين رساله ، به بررسى برخى از علل و عواملى مى پردازيم كه ممكن است در رستاخيز قيام و انقلاب امام مهدى «عج» به كار گرفته شود، و با تكيه بر آنها بودجه و مواد و منابع عظيم و كلان براى چنين اقدامى عظيم تاءمين گردد، و در فروغ آن زندگى بشريت سامانى در خور يابد:

١- برقرارى عدالت اجتماعى

عدالت اجتماعى به معناى تعادل و توازن در كليه جريانهاى اقتصادى جامعه است ، و نظام توليد و توزيع مصرف را در بر مى گيرد. عدالت به اين معنا، اگر گستره اى جهانى يابد و دقيق و بى استثنا حدود آن مشخص شود و درست اجرا گردد. تعادل و توازنى در كل جامعه بشرى پديد مى آورد كه آرمان همه عدالتخواهان الهى و بشرى بوده است . در پرتو چنين عدالتى ، فاصله هاى اقتصادى به معناى اسراف و تكاثر در بخشهايى و كمبود و محروميت در بخشهاى فراوان ديگر ريشه كن مى گردد. و چنانكه در بخش ‍ نخست (١٣٢) ديديم ، اجراى اصل عدالت موجب بى نيازى همگان است .

٢- اجراى اصل مساوات

رعايت قاطع اصل مساوات نيز موجب تعديل ثروتها و برابرى در توزيع كالاها و مواد مورد نياز همه مردم است ، و از تراكم و ذخيره سازى و كنز و اسرافكارى نزد طبقات و گروههايى مانع مى گردد، و زمينه هاى اصلى كمبود و نيازمندى را بر طرف مى سازد.
در فصل بعد روشن خواهد شد كه با اجراى اصل مساوات نيازها بر آورده مى گردد، و محتاج و تهيدست باقى نمى ماند. در اين باره چنين تعاليمى بر مى خوريم : و يسوى بين الناس حتى لاترى محتاجا الى الزكاة : (١٣٣) (امام مهدى عليه السلام) ميان مردم (در تقسيم اموال) به مساوات رفتار مى كند به طورى كه ديگر نيازمند و محتاجى يافت نمى شود».
و اين همان سطح متعالى زندگى و رفاه عمومى است كه زكات مورد مصرف نداشته باشد، و همه چيز به همه مردم برسد. اين موضوع در اصل «مساوات» روشن خواهد گشت .

٣- عمران و آبادى زمين

عمران و آبادى زمين ، و بهره بردارى از امكانات آن تا سر حد امكان ، از ديگر اقدامات امام است . اين كار، در دوران پيش از ظهور با همه پيشرفت علوم و تكنولوژى در همه زمينه ها بطور كامل انجام نشده است . طبق نظر متخصصان ، بسيارى از زمينها قابل عمران و آبادى و كشاورزى و توليد است ، بسيارى از آبها داراى استعداد ذخيره شدن و بهره بردارى است ، و بسيارى از مناطق زمين متروك و رها شده مانده است ، و بسيارى از مناطق به علت نفوذ سياستهاى استعمارى و ايجاد وابستگى و محروميت بطور كامل از آنها بهره بردارى نمى شود، و سيستمهاى توليد و كشاورزيى بر آنها تحميل مى گردد كه به سود طبقات محروم نيست ، بلكه براى كشورهاى سلطه طلب سودمند است .
اين موضوع نيز از نظر متخصصان و آمار گيران ثابت است كه زمين استعداد اداره و تاءمين چند برابر جمعيت كنونى را دارد به سه شرط:
الف - از همه امكانات بهره بردارى شود.
ب - از اسرافكارى و شادخوارى و كامروايى فزون از حد گروههايى اندك مانع گردند.
ج - تكنيكهاى دقيق علمى و فنى و متناسب با محيط و سرزمين ها به كار رود.

٤- پيشرفت فنون

چنانكه در فصل «تكامل علم و عقل» در دوران ظهور خواهيم گفت ، علم و دانش بشر در رستاخيز امام مهدى عليه السلام به تكامل نهايى مى رسد، و امام با برنامه ريزيهاى دقيق كه از دانش بيكران الهى او برخاسته است ، همه مناطق زمين را آباد مى كند، و براى تاءمين زندگى و ايجاد رفاه همگانى راه و روشهايى را عرضه مى كند كه آن روز براى بشر ناشناخته بوده است . با توجه به اينكه راه اصلى رشد توليد و خود كفايى ، بهره بردارى از علوم و فنون و تخصصهاى ويژه و طرحها و برنامه هاى ماهرانه است .
علوم و فنون بشرى در رستاخيز ظهور با علوم و فنون در دوران پيش از ظهور قابل مقايسه نيست ، از اين رو، پيشرفتها و رشد توليد و سرمايه در آن دوران با هيچ دوره ديگر همانند نيست . امام مهدى عليه السلام در همه زمينه ها به دانش بشر تكامل مى بخشد. و چنانكه در علوم الهى و ماوراى طبيعى همه اشتباهات و جهلهاى بشرى را بر طرف مى سازد و معيارهاى درست در شناخت مبداء و معاد را به انسان مى دهد، در علوم مادى و تكنيكهاى رشد اقتصادى و سامانيابى زيست فيزيكى نيز راه و روشهايى شگفت آور به انسانيت عرضه مى كند، و با شيوه هاى بسيار دقيق ، نظام توليد و بهره بردارى از منابع طبيعى را رشدى توصيف ناپذير مى بخشد و بدينگونه مشكل كمبودها و نارساييها را بكلى برطرف مى كند.
فاصله پيشرفت علمى و عقلانى و وضع دانش انسان در آن دوره با وضع كنونى ، بسى افزونتر است از فاصله دانش امروز بشرى با دورانهاى گذشته تاريخ .

٥- بارانهاى مفيد و پياپى

از علل و عوامل مهم و اساسى رشد توليد، بويژه در بخش كشاورزى - كه مادر توليد در بخشهاى ديگر است - نزولات آسمانى و بارانهاى مناسب و به موقع است . طبق تعاليم قرآن و احاديث پارسايى و نيكوكارى و احسان و بخصوص دادگرى موجب نزول رحمتهايى الهى و وفور نزولات آسمانى است (١٣٤) و گناه بويژه ظلم در روابط انسانى موجب خشكسالى و محروميت از رحمت الهى و قلت نزولات است . در دوران ظهور چون نيكى و احسان و عدل و انصاف بر سراسر گيتى پرتو مى افكند، و روابط انسانى بر اصل عدل و انصاف استوار مى گردد، و مردمان همه به نيكى و نيكوكارى و پارسايى مى گرايند، و ظلم و ستم را يك سو مى نهند، از اين رو، شايسته فضل بيشتر و رحمت بيشتر مى گردند، و بارش بارانهاى مناسب و به موقع سبب رشدى وصف ناپذير در توليد خواهد گشت و بسيارى از مشكلات و كمبودها و نيازمنديها را برطرف خواهد ساخت .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
...يتنعم امتى فى زمن المهدى «عج» نعمة لم يتنعموا قبلها قط يرسل السماء عليهم مدرارا و لا تدع الارض شيئا من نباتها الا اخرجته ... (١٣٥)
-... امت من در زمان (رستاخيز) مهدى عليه السلام به نعمتهايى دست يابند كه پيش از آن و در هيچ دوره اى دست نيافته بودند. در آن روزگار، آسمان باران فراوان دهد، و زمين هيچ روييدنى را در دل خود نگاه ندارد...
چون مردمان به تقوا و پارسايى روى مى آورند، خداوند بركات و بارانها را فرو مى فرستد و خشكى و كم آبى در مناطق بسيارى بر طرف مى شود؛ و اين وعده الهى كه درباره جامعه تقوا پيشگان مژده داده است آشكار مى گردد:
فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا. يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باءموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم اءنهارا (١٣٦) سپس گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است . تا از آسمان برايتان پى در پى باران فرستد. و شما را به اموال و فرزندان مدد كند. و برايتان بستانها و نهرها بيافريند.
امام على عليه السلام :
...و لو قد اقام قائمنا لانزلت السماء قطرها، و لاخرجت الارض ‍ نباتها...حتى تمشى المراءة بين العراق الى الشام لا تضع قدميها الا على النبات .. (١٣٧)
-... چون قائم قيام كند، آسمان - چنانكه بايد - باران بارد و زمين گياه روياند... به گونه اى كه زن ، از عراق در آيد و تا شام برود و جز بر زمينهاى سر سبز گام ننهد...

٦- برنامه ريزى درست و از يك نقطه

چنانكه در آغاز اين فصل يادآور شديم عامل محروميت و عقب ماندگى اكثريت كشورها و اجتماعات بشرى ، كشورهاى قدرتمند و سلطه طلب است . اگر سلطه طلبان از ميان بروند و تقسيم جامعه بشرى به دو يا سه طبقه : پيشرفته و در حال رشد و عقب مانده ، نفى شود و همه برنامه ريزيها و فكر و تخصصها و سرمايه ها و مديريتها تا سر حد امكان بطور يكسان در همه مناطق زمين ، تقسيم گردد و تبعيض و تفاوتى در كار نباشد، و جهان داراى مركزيتى يگانه و واحد شود كه بر اساس عدل و مساوات به همه انسانها يكسان بنگرد، و تقسيم بنديهاى ظالمانه جامعه بشرى را محو سازد، و همه امكانات طبق طبيعى مشكلات و نابسامانيهاى زندگى انسانها بر طرف مى شود و رفاه و آسايش بر سراسر زمين سايه مى افكند.
امام باقر:
...القائم منا... تطوى له الارض ... فلا يبقى فى الاءرض خراب الا عمر... (١٣٨)
-... زمين براى قائم ما در هم پيچيده مى شود (و به لحظه اى از هر نقطه به نقطه ديگر مى رسد)... و در زمين جاى ناآبادى باقى نمى ماند...

٧ - بهره بردارى از معادن و منابع زيرزمينى

براى دستيابى به خود كفايى و رفاه در سطح جامعه بشرى ، شناسايى معادن و منابع زيرزمينى و استخراج و بهره بردارى از آنها كارى ضرورى است ، و چاره اى جز اين نيست كه از همه امكانات وطن انسان يعنى زمين بهره بردارى شود. بسيارى از ثروتها و مواد لازم براى زندگى ، از معادن به دست مى آيد. اين معادن و مواد ديگرى كه براى بشر امروزى شناخته شده نيست ، در دوران ظهور مورد بهره بردارى قرار مى گيرد
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
...و يظهر الله له كنوز الاءرض و معادنها... (١٣٩)
-... خداوند براى قائم عليه السلام گنجها و معادن زمين را آشكار مى سازد..
امام على عليه السلام :
...و تخرج له الاءرض اءفاليد كبدها و تلقى اليه سلما مقاليدها... (١٤٠)
-... زمين آنچه را در اعماق خويش دارد براى وى بيرون دهد، و همه امكانات و بركات خويش را در اختيار او گذارد...
امام باقر عليه السلام :
...و تظهر له (القائم عليه السلام) الكنوز... (١٤١)
-... براى قائم ما گنجها آشكار مى گردد...
در دوران پيش از ظهور بسيارى از معادن شناخته شده است و بشر كنونى و آينده بسرعت آنها را استخراج مى كند و در زندگى به كار مى گيرد. بنابراين از تاءكيد فراوان احاديث بر موضوع معادن و آشكار شدن آنها براى امام قائم عليه السلام مى توان حدس زد كه آنچه شناخته شده و قابل اكتشاف براى بشر كنونى است (به علت محدوديت دانش بشرى نسبت به دوران ظهور و تكامل علم و عقل انسان با راهنمايى و تعليم معلم بزرگ الهى حضرت مهدى عليه السلام) بسيار ناچيز است ، و در دوران رستاخيز عظيم مواد و معادنى شناخته و اكتشاف مى شود كه چهره زندگى ها را بكلى دگرگون مى سازد. و بايد چنين باشد زيرا كه ايجاد رفاه براى كل جامعه بشرى كارى ساده نيست ، و سرمايه هاى كلان و عظيمى لازم دارد. يكى از منابع تاءمين اين سرمايه ها معادن است و بايد از آنها كاملا استفاده شود. با توجه به بيكرانى و فراوانى منابع و معادن زيرزمينى - بويژه نسبت به بخشهاى ناشناخته آن براى امور بشر امروز - روشن مى گردد كه اين بخش از منابع درآمد دولت حضرت مهدى عليه السلام ، سرمايه اى درخور و كار آمد دارد. و از اين راه اگر همه مشكلات بشرى حل نشود بخشهاى عمده اى از آن را به سامانى در خور و شايسته مى رساند.
مانع عظيم اكثريت اجتماعات بشرى امروز نبود شناخت و دانش كافى است ، يا برنامه ريزيهاى حساب نشده و نادرست است و دوران ظهور، دوران سراسر آگاهى و شناختهاى ناب و خالص است ، كه همه زواياى زندگى انسان را روشن مى سازد، و در برنامه ريزيهاى فرهنگى ، هنرى ، فنى ، اجتماعى ، اقتصادى ، و... نقطه ابهام و عقب ماندگى نمى ماند، و شيوه ها و روشهاى اصولى و درست و مقرون به صرفه و به سود انسان ارائه مى شود، و زندگى در همه جاى زمين چهره اى زيبا و انسانى و سرشار از رفاه به خود مى گيرد.

٨ - بازپس گيرى ثروتهاى غصب شده

امام مهدى عليه السلام ، از راه ديگرى كه اهميت فراوانى برخوردار است نيز سرمايه هاى بزرگ و كلانى به دست مى آورد، و از آن راه بودجه هنگفت سامان بخشيدن به جامعه انسانى و ايجاد رفاه عمومى را تاءمين مى كند. امام با از ميان برداشتن جباران و طاغوتان و سرمايه داران مانع اجراى عدالت ، پولها و سرمايه ها و همه امكانات آنها را كه از راههاى نامشروع ، استثمار، غصب ، احتكار، ظلم ، تعدى ، و تجاوز، تصاحب به ناحق اموال عمومى و انفال ، گرانفروشى ، ارزان خريدن مواد خام و كار و كالاى مردمان محروم و... به دست آورده بودند، باز پس مى گيرد و در اختيار توده هاى محروم بشرى قرار مى دهد.
بيگمان اقليتى از بشريت در تمام دوران پيش از ظهور، به ثروت اندوزيهاى كلان دست يازيده اند، و سرمايه هاى كلانى در همه كشورهاى جهان كنز و گنج كرده اند، كه بخش اعظم ثروتها و سرمايه هاى كشورها را تشكيل مى دهد و اينها همه از راههاى نادرست و شيوه هاى استثمارى و ظالمانه ، روانه جيب عده اى خاص از افراد انسان شده است . (١٤٢) امام مهدى عليه السلام ، در رستاخيز ظهور، اين مالكيتهاى دروغين و صورى را ابطال مى كند «مهدى - عليه السلام - حق هر حقدارى را بگيرد و به او دهد، حتى اگر حق كسى زير دندان ديگرى باشد، از زير دندان انسان متجاوز و غاصب بيرون كشد، و به صاحب حق باز گرداند.» (١٤٣)
از جمله اموال عمومى كه غاصبانه به افرادى خاص داده شده است «قطايع» است يعنى زمينهايى از اراضى خراجى ، كه از راه امتياز به نزديكان حكام داده مى شد. اين اموال بذل و بخشش هايى است كه موجب تشكيل طبقه اى ممتاز در جامعه است . در دوران گذشته پادشاهان و حكومتها به درباريان و اطرفيان خود قطعه زمينهايى پيشكش مى كردند. و اين زمينها قطيعه و قطايع نام داشت ، و آغاز كار تشكيل طبقه اى بود ثروتمند و وابسته به حكومتها و در كنار آنان ، و زمينه نابرابرى و تبعيض ‍ طبقاتى . حكومتهاى فاسد و خودكامه با امتياز بخشى و جانبدارى عملى و قانونى موجب مى گردند كه طبقات ممتازى در سرمايه رشد يابند، و منافع و اموال عمومى را به سود خود به كار گيرند، و بر توان اقتصاد خود بيفزايند. اين مسائل و نظاير آن در دوران ظهور نابود مى شود، و اين زمينها چون ديگر اموال غصب شده به مردم باز مى گردد:
امام صادق عليه السلام :
اذا قام قائمنا اضمحلت القطائع فلا قطائع ... (١٤٤)
- چون رستاخيز قائم بيآغازد، قطايع از ميان مى رود و ديگر اقطاعى در ميان نخواهد بود...
امروزه در كشورهاى دنيا، شيوه هاى درآمد - با اكثريت قاطع - نامشروع و ظالمانه است . بيشتر درآمدهاى پولى با شيوه هاى ربوى است ، بسيارى از زمينها غصب شده است . بسيارى از مبادلات بازرگانى با سودهاى زياد و غير منصفانه انجام مى گيرد، و يا با انحصار گراييها و اعمال اجبارها و اضطرابهايى است كه همه مستلزم ظلم است ، و سود حاصل از آن غصب و حق محرومان است . شركتهاى بزرگ با شيوه هاى انحصاراتى و بر اساس ‍ «بخس» و كم بها دادن به كار و كالاى مردم ، پولهايى به دست مى آورند كه حق ديگران است . تبانيها و قراردادهايى پنهانى صورت مى گيرد. و حقوق كارگر و كشاورز پايين دست بسيار كمتر از حقشان پرداخت مى شود. كالاهايى توليد مى شود و از آن راه درآمدهايى تحصيل مى گردد كه به زيان جامعه و مردم است . و اينها نيز درآمدهاى بزرگ و ظالمانه اى است كه رايج است و بدينسان است ديگر به خزانه دولت حق و عدل باز مى گردد و به مصرف اصلى مى رسد.

٩ - استفاده از همه اموال (اموال عمومى ، خصوصى)

امام مهدى عليه السلام براى پيش برد اهداف انقلاب - طبق تعبير برخى از احاديث - از همه اموال خصوصى و عمومى بهره گيرد.
در احاديثى آمده است كه همه اموال دنيا نزد امام مهدى عليه السلام گرد مى آيد، و امام آنها را ميان مردمان طبق قانون عدل و بر اساس نياز و رسيدن به رفاه و بى نيازى تقسيم مى كند:
امام باقر عليه السلام :
...و تجمع اليه (القائم) اءموال الدنيا من بطن الاءرض و ظهرها، فيقول للناس : تعالوا الى ما قطعتم فيه الارحام و سفكتم فيه الدماء الحرام ، و ركبتم فيه ما حرم الله عزوجل ... (١٤٥)
-... همه اموال جهان ، در نزد مهدى موعود عليه السلام گرد آيد، آنچه در دل زمين است و آنچه بر روى زمين ، آنگاه مهدى به مردمان بگويد: «بيائيد! و اين اموال را بگيريد! اينها همان چيزهايى است كه براى به دست آوردن آنها قطع رحم كرديد و خويشان خود را رنجانديد، خونهاى بناحق ريختيد، و مرتكب گناهان شديد، بياييد و بگيريد!. (١٤٦)


۵
١٠ - كنترل و نظارت دقيق مركز
در اين حديث كه نمونه هاى ديگرى نيز دارد، اموال به طور مطلق آمده است و اين اموال عمومى ، چون انفال و ثروتهاى طبيعى و مالياتهاى اسلامى و بيت المال را شامل مى شود و با اطلاق و كليتى كه دارد ممكن است اموال شخصى و فردى بر اساس مالكيتهاى خصوصى را نيز در بر مى گيرد، يعنى همه اموال از هر كس و هر راه باشد نزد حضرت گرد مى آيد و از آن مركز، عادلانه و برادرانه ميان همه افراد انسانى توزيع مى شود. شايد اينگونه تعاليم به اصلى نظر دارد كه در تعاليم ما رسيده است كه امام مالك همه اموال است و مالكان خصوصى امانتدارانى بيش نيستند. «...مناسب است كه نظريه كوبنده اى را در اموال در اينجا بياوريم كه هر نوع مالكيتى را رد مى كند چه رسد به مالكيتهاى كلان . شيخ بزرگوار ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى ، صاحب «كافى» مالكيت شخصى را از هر كسى نفى مى كند در هر چيز... و اين راءى در كافى جلد ١ / ٤٠٧ و ٥٣٨ آمده است ...» (١٤٧) در مورد مالكيت زمين احاديث زيادى رسيده است كه زمين ملك امام است .
امام صادق عليه السلام :
...كان اميرالمؤ منين عليه السلام يقول : من احيى اءرضا من المؤ منين فهى له و عليه طسقها يؤ ديه الى الامام فى حال الهدنة فاذا ظهر القائم فليوطن نفسه على ان توخذ منه . (١٤٨)
-... اميرمؤ منان چنين مى گفت : هر كس زمينى را آباد كند آن زمين مال اوست و بايد مالياتى را به امام بدهد در دوران صلح (و آرامش پيش از ظهور)، و آنگاه كه رستاخيز قائم بيآغازد مطمئن باشد كه زمين از او گرفته مى شود.
اينها نمونه اى از تعاليم ما درباره مالكيت زمين در دوران پيش از ظهور و پس ‍ از ظهور بود كه نظريه مالكيت امام (١٤٩) را تثبيت مى كند. در تعاليم ديگرى از مالكيت اموال - بويژه در رستاخيز ظهور - با تعميم و فراگيرى بيشترى سخن رفته است :
امام باقرعليه السلام :
فى قوله تعالى : فلما احسوا باسنا اذاهم منها يركضون لا تركضوا و اءرجعوا الى ما اترفتم فيه ... (١٥٠) يعنى الكنوز التى كنتم تكنزون . (١٥١)
درباره اين آيه قرآن : «چون عذاب ما را حس مى كردند به ناگاه از آنجا مى گريختند. مگر يزيد. به ناز و كاموريهاى خود و... باز گرديد...».
منظور گنجهايى است كه ذخيره كردند.
اين آيه در حديث امام باقر عليه السلام ، به ويژگيهاى دوران ظهور تفسير شده است .
امام صادق عليه السلام :
...موسع على شيعتنا اءن ينفقوا مما فى اءيديهم بالمعروف ، فاذا قام قائمنا حرم على كل ذى كنزه حتى ياءتيه فيستعين به على عدوه و ذلك قول الله : الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشر هم بعذاب اليم (١٥٢) (١٥٣)
شيعيان ما اجازه دارند از اموالشان در راه كار نيك انفاق كنند، ليكن هرگاه قائم ما قيام كند هر كس مالى گنج و ذخيره كرده است بر او حرام مى گردد، تا اموالش را به امام قائم دهد، و امام آنها را در راه سركوب دشمنان (دين حق) بكار برد. و اين معناى قول خداست : «كسانى را كه زر و سيم مى اندوزند و در راه خدا انفاق نمى كنند، به عذابى دردآور بشارت ده .»
مسئله «كنز» در قرآن مطرح گشته و با لحنى قاطع و كوبنده ممنوع اعلام شده است ، (١٥٤) ليكن در اثر بدآموزى و نفوذ اشرافگرى در حوزه اسلام ، اين اصل مورد توجه و عمل قرار نگرفته است . در رستاخيز ظهور كه دوران عرصه اسلام ناب و خالص و بى پيرايه است اين اصل اجرا مى شود، و همه اموال كنز شده جامعه ، خود از جمله بودجه و سرمايه انقلاب جهانى مهدى مى گردد؛ و امام از آنها براى ساختن جامعه آرمانى اسلامى و ايجاد رفاه و بى نيازى عمومى و سركوب دشمنان دين خدا - طبق تعبير حديث - بهره مى گيرد. (١٥٥)

١٠ - كنترل و نظارت دقيق مركز

از جمله عوامل بسيار مهمى كه امام مهدى عليه السلام در پرتو آن نابسامانيهاى اقتصادى و ويرانى امور معاش را برطرف مى سازد، اشراف و نظارت دقيق حاكميت مركزى جهانى اسلامى است بر جريان اقتصادى و معيشتى تمام اجتماعات بشرى . امام با مركزيت واحد و ايدئولوژى واحد كه ترتيب مى دهد، كل منابع ثروت و درآمد را بدون حيف و ميل و تبعيض ‍ و امتياز، در اختيار كل جامعه بشرى مى گذارد، و همه امكانات را به تساوى تقسيم مى كند، همه سرمايه گذاريها به تساوى و عادلانه انجام مى گيرد. و از اين رهگذر حركت خودسرانه و آزمندانه گروهى مال پرست در بخشهاى خصوصى و اطرافيان حكومتها و مراكز قدرت ، كه با چپاول ثروتها و تصاحب سرمايه ها و مكيدن خون محرومان مى پردازند، كنترل دقيق مى شود، و عوامل فقر و كمبود كه سرمايه داران و زر اندوزانند از ميان مى رود. (١٥٦)
در پايان اين بخش ، تذكر اين نكته نيز لازم است : آنچه درباره انقلابات حضرت مهدى عليه السلام گفته مى شود يا به قلم مى آيد، نسبت به آنچه خواهد شد و مسائل و طرحها و برنامه هايى كه در آن دوران سراسر عدل و داد و شناخت و آگاهى و نظم و حق و حقوق و علم و فن و دانش و ايمان عرضه خواهد گشت ، قطره اى است از دريا، و البته «روشن است كه آگاهى كامل از تمام آن مسائل - كه پس از ظهور رخ مى دهد - در دوران پيش از ظهور دشوار است براى هر كس در هر درجه از آگاهى و انديشمندى . آرى (در اين راستا) مهم شناخت برخى از اين روشها است كه قوانين عمومى اسلامى آن را روشن مى سازد و احاديث ويژه اى كه در آن باره ها رسيده است .» (١٥٧)

بخش ٨ : اجراى اصل مساوات

از برنامه هاى امام مهدى عليه السلام ، اجراى اصل مساوات است به اين موضوع در احاديث بارها و بارها تصريح گشته است .
مساوات ، با ابعاد گوناگون ، و در زمينه هاى مختلف ، در تعاليم اسلامى آمده و از آغاز دعوت اسلام آموزش داده شده است . تعاليم اسلام با مساوات چنان در آميخته است كه دور و نزديك و مسلمان و غير مسلمان ، اسلام را دين مساوات مى دانند.
اصل مساوات و برابرى ، در آيات قرآن و احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام ، فراوان مورد تاءكيد قرار گرفته و ابعاد و جوانب آن شكافته شده و تبيين گشته است . مساوات در چندين زمينه ممكن است جريان يابد كه اين زمينه ها بنياد و پايه مساوات در زمينه هاى ديگر است :

١ - مساوات در نظام تكوين و آفرينش

مساوات در نظام تكوين ، به اين معنا است كه همه افراد انسانى داراى آفرينشى مساوى و يكسان و يك نوع و داراى نيازهاى طبيعى همانند و ارزشى مساوى و برابرند. نژاد، رنگ ، زبان ، شكل ، ويژگيهاى جغرافيايى ، مذهبى ، اجتماعى ، اخلاقى و ديگر مسائل تاءثيرى در اين يگانگى و يك نوعى و مساوات تكوينى ندارد، افراد از هر نژاد و رنگ و زبان و مذهب و سرزمين ، و داراى هر نوع عقيده و مرام و مسلك و اخلاق ، با يكديگر در بسيارى از خصوصيات انسانى و نيازهاى طبيعى برابرند، و در اصل ارزشى يكسان دارند و همه افراد نوع انسانى عضو جامعه بزرگى هستند كه جامعه بشرى نام دارد.
اين مساوات در قرآن و احاديث مطرح گرديده و روشن گشته است :
قرآن كريم
يا اءيها الناس انا خلقناكم من ذكر و اثنى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اءتقيكم .... (١٥٨)
اى مردمان ! ما شما را از مردى و زنى آفريديم ، و به صورت ملتها و قبيله ها درآورديم ، تا با يكديگر آشنا شويد (نه آنكه تفاخر كنيد و بزرگوارى فروشيد كه بزرگوارى انسان به مليت و قبيله و رنگ و نژاد نيست) و همانا بزرگوارتر از ميان شما در نزد خدا آن كس است كه پرهيزگارتر باشد... .
در اين آيه ، و امثال آن ، بر همسانى و برابرى افراد نوع انسان تاءكيد شده است ، و هرگونه امتياز، برترى و طبقه برتر و ممتاز در جامعه انسانى نفى گرديده است ؛ و فضيلت و برترى از آن تقوا شمرده شده است . و اين امتيازى آخرتى و خدايى است و پس از مرگ مايه برترى و امتياز است ، و در اين زندگى عامل هيچگونه امتياز اجتماعى و طبقاتى نيست .
در تعاليم نبوى نيز درباره اصل محورى مساوات احاديثى رسيده است :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
ان الناس من عهد آدم الى يومنا هذا مثل اءسنان المشط، لافضل للعربى على العجمى و لا لاءحمر على الاسود، الا بالتقوى . (١٥٩)
مردمان ! از زمان حضرت آدم عليه السلام تاكنون چون دندانه هاى شانه مساويند، و عرب بر غير عرب و (نژاد) سرخ بر سياه برترى ندارد مگر به تقوا.
در بيان زيبا و عميق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آدميان از آغاز خلقت اولين انسان يعنى حضرت آدم عليه السلام تاكنون چون دندانه هاى شانه برابر شمرده شده اند، و امتيازات قبيله اى و قومى چون عرب بودن و عجم بودن و امتيازهاى نژادى چون سياهپوست و سرخ پوست بودن مثلا نفى گرديده است و تنها مايه امتياز تقوا شمرده شده است ، نه در روابط اجتماعى ، بلكه در آخرت و پاداشهاى الهى .
امام رضا عليه السلام :
عبدالله بن الصلت ... قال : كنت مع الرضا عليه السلام فى سفره الى خراسان فدعا يوما بمائدة له ، فجمع عليها مواليه من السودان و غيرهم . فقلت : جعلت فداك ! لو عزلت لهؤ لاء مائدة ؟ فقال : «مه ان الرب - تبارك و تعالى - واحد، والام واحدة ، والاب واحد، و الجزاء بالاءعمال . (١٦٠)
عبدالله بن صلت گويد:... در سفر (امام) رضا عليه السلام به خراسان با او همراه بودم ؛ روزى گفت تا سفره انداختند، و غلامان سياه و غير سياه خود را به سر سفره دعوت كرد. به او گفتم : فدايت شوم ، آيا بهتر نيست كه اينان بر سر سفره اى جداگانه بنشينند؟ گفت : «خاموش ! كه پروردگار همه يكى است ، و مادر يكى ، و پدر يكى ، و پاداش به اعمال است .»
امام رضا عليه السلام در اين تعليم والاى خود، براى نفى هر گونه امتياز و برترى نخست به اصل اعتقادى و ايمانى استدلال مى كنند كه زيربنا و پايه همه معيارها و باورهاى اسلامى است . و آن ايمان به خداى واحد است . چون خداى همه يكى است پس همه در برابر او مساويند. در مرحله بعد به يگانگى نوع انسان و پدر و مادر اشاره مى كنند. و اين حقيقت را زمينه نفى طبقات و امتيازات مى شمارند.

٢ - مساوات در برابر قانون

مساوات در برابر قانون ، يعنى همه مردم و افراد نوع انسانى ، در برابر قانون حقوقى همسان و برابر دارند، و هيچكس در برابر قانون بر ديگرى برترى و امتياز ندارد. سياه ، سفيد، عرب ، عجم ، كارگر، كارفرما، مالك ، زارع ، تهيدست ، ثروتمند، پير، جوان ، كوچك ، بزرگ ، عالم ، جاهل ، فرمانده ، فرمانبر، رئيس ، مرئوس ، و... همه در برابر قانون مساويند و قوانين بايد درباره همه يكسان اجرا شود، و امنيت اجتماعى و حقوق انسانى همگان را يكسان تاءمين كند.
مساوات به اين معنا در آيات قرآن كريم و احاديث معصومان عليه السلام فراوان مطرح گرديده است :
قرآن كريم :
قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ... و لا يتخذ بعضنا و بعضا اءربابا من دون الله ... (١٦١)
بگو: اى اهل كتاب ! به كلمه اى برابر ميان ما و شما، روى آوريد... و برخى از ما برخى ديگر را، به جاى خدا، ارباب و خداوندگاران خويش ‍ نشمارند....
قرآن كريم ، تكليفها و برنامه هاى خود را براى همه افراد انسانى آورده است ، و در هر امر و نهى به جامعه انسانى خطاب مى كند «يا ايها الناس» و «يا ايها الانسان » در قرآن بارها تكرار شده است
امام على عليه السلام :
ان عليا لما حد غضب اليمانية ، فدخل طارق بن عبدالله عليه فقال :
يا اميرالمؤ منين ! ما كنا نرى اءن اهل المعصية و الطاعة ، و اهل الفرقة و الجماعة ، عند ولاة العدل و معادن الفضل ، سيان فى الجزاء حتى راءينا ما كان من صنيعك باءخى الحرث ، فاو غرت صدورنا، و شتتت امورنا و حملتنا على الجادة التى كنا نرى اءن سبيل من ركبها النار فقال : و انها لكبيرة الا على الخاشعين . يا اخانهد! و هل هو الا رجل من المسلمين ؟ انتهك حرمة ما حرم الله ، فاءقمنا عليه حدا كان كفارته . ان الله تعالى - قال : و لا يجرمنكم شنان قوم على الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوى فلما جنة الليل ، همس هو و النجاشى الى معاوية ... (١٦٢)
- على ، در آن هنگام كه بر نجاشى (يمنى) حد جارى كرد، يمنيها خشمناك شدند، سپس طارق بن عبدالله نزد او آمد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! ما تصور نمى كرديم كه اهل نافرمانى و فرمانبردارى و اهل پراكندگى و اجتماع ، از لحاظ كيفر و مجازات در نزد واليان عادل و مردان فضيلت با يكديگر در برابر باشند، تا آنكه عملى را كه در حق نجاشى انجام دادى مشاهده كرديم ، سينه هاى ما را از كينه شعله ور كردى ، و كار ما را پراكنده ساختى ، و ما را بر راهى انداختى كه تصور مى كرديم هر كس از آن راه برود به دوزخ خواهد رسيد. على گفت : و انها لكبيرة الا على الخاشعين :آن كارى دشوار است مگر بر خاشعان و فروتنان» اى طارق نهدى ! مگر او غير از مردى از مسلمانان است ؟ حرمت آنچه را كه خدا حرام كرده بود دريد، ما هم حدى را كه كفاره آن بود بر او جارى كرديم . خداى متعال گفته است : و لا يجر منكم شنان قوم على الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوى : دشمنى قومى شما را بر آن ندارد كه داد نكنيد، دادگر باشيد كه دادگرى به پرهيزگارى نزديكتر است .» پس چون شب فرا رسيد، طارق و نجاشى شبانه به جانب معاويه راه افتادند... (تا از مساوات و عدالت فرار كرده باشند).
امام على عليه السلام :
خطاب به حاكم مسلمان ... ثم واس بين المسلمين بوجهك و منطقك و مجلسك حتى لا يطمع قريبك فى حيفك و لا بياءس عدوك من عدلك ... (١٦٣)
-... سپس در روبرو شدن و سخن گفتن و نشستن (مسلمانان) نزد تو برابرى مرا مراعات كن تا چنان نباشد كه نزديكان تو در بى عدالتى تو طمع بندند، و دشمن از عدالت تو نوميد نگردد...
جريان تاريخى شكايت امام على عليه السلام به قاضى منصوب خود درباره زره ، از يهودى فردى ذمى در كشور اسلامى و حكم قاضى به نفع يهودى ، در كتب تاريخ و حديثى نقل شده (١٦٤) و نمونه اعلاى علمى و عينى مساوات در برابر قانون است .
امام صادق عليه السلام :
كان رسول الله صلى الله عليه و آله يقسم لحظاته بين اءصحابه ، فينظر الى ذا و ينظر الى ذا بالسوية . (١٦٥)
پيامبر نگاه كردن خود را نيز ميان اصحاب تقسيم مى كرد و به اين و آن ، برابر مى نگريست .
اين بالاترين آموزشى است درباره مساوات و رعايت اصل برابرى ميان انسانها، كه حتى در نگاه كردن مساوات رعايت گردد، و در مجالس و انجمنها تنها افرادى خاص مورد توجه و نگاه قرار نگيرند.
مساوات ديگرى نيز در اسلام مطرح گرديده است كه از ويژگيهاى تعاليم زندگى ساز اسلامى است و در سطحى آرمانى و بسيار متعالى قرار دارد، و آن اين است كه افراد مذاهب ديگر نيز در جامعه اسلامى با مسلمانان ، در برابر قانون ، همسان باشند و در اجراى قانون فرقى ميان مسلمان و غير مسلمان نباشد:
امام على عليه السلام :
...رجل مسلم اشترى اءرضا من اءراضى الخراج ، فقال اميرالمؤ منين عليه السلام : له ما لنا و عليه ما علينا، مسلما كان او كافرا له ما لاهل الله و عليه ما عليهم . (١٦٦)
-... مرد مسلمانى زمينى از زمينهاى خراج را خريد، اميرالمؤ منين عليه السلام گفت : سود و زيان او و سود و زيان ما يكى است ، خواه مسلمان باشد خواه كافر. هر سودى يا زيانى به خدا پرستان برسد به او هم خواهد رسيد.

٣ - مساوات در بهره بردارى از مواهب طبيعى

از نظر تعاليم قرآن كريم و آموزشهاى اسلامى ، مواهب طبعيت ، مواد، معادن ، و ديگر پديده هاى آن ، چون مراتع ، جنگلها، نهرها، درياها، و... همه همه در اختيار همه افراد نوع انسان قرار گرفته است . زمين گاهواره ، و قرارگاه و محل كار و تلاش و زندگى شمرده شده ، و خوان گسترده اى براى تاءمين نيازها و معاش همه آدميان قرار داده شده است : قرآن كريم :
الذى جعل لكم الارض فراشا و السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم . (١٦٧ )
- آن خداوندى كه زمين را چون فرشى بگسترد، و آسمان را چون بنايى بيفراشت ، و از آسمان آبى فرستاد، و بدان آب براى شما روزى از زمين هرگونه ثمره اى بروياند.
هوالذى خلق لكم ما فى الارض جميعا... (١٦٨)
- اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان بيآفريد...
و لقد مكناكم فى الارض و جعلنا لكم فيها معايش ... (١٦٩)
- «در زمين جايگاهتان داديم و راههاى معيشتتان را در قرآن داديم ...»
الذى جعل لكم الارض مهدا، و سلك لكم فيها سبلا، و اءنزل من السماء ماء فاءخرجنا به اءزواجا من نبات شتى . كلوا و اءرعوا اءنعامكم ... (١٧٠ )
خدايى كه زمين را آرامگاه شما ساخت . و برايتان در آن راههايى پديد آورد، و از آسمان باران فرستاد، تا بدان انواعى گوناگون از نباتات برويانيم . بخوريد و چارپايانتان را بچرانيد.... (١٧١)
اين آيات كه نمونه هايى از مجموعه تعاليم قرآنى در اين زمينه هاست ، همگان را به بهره بردارى از مواهب طبيعى ، خوردنيها، آشاميدنيها و... دعوت كرده است ، و طبقه اى مخصوص و نژادى خاص در بهره بردارى بيشتر مجاز شمرده نشده و امكانات زمين در اختيار انسانهاى ويژه اى قرار نگرفته است . اين خطابها در قرآن كريم عام است و توجه به همه افراد نوع انسانى . با اندك بررسى و برآوردى روشن مى گردد كه موارد بسيار زيادى كه در قرآن «لكم» (براى شما) آمده است به دنبال
ذكر مواهب و امكانات طبيعى قرار گرفته و خطاب به جامعه انسانى است نه طبقه و گروهى ويژه .
در تعاليم نبوى و علوى و جعفرى و... نيز در اين زمينه اصولى ارزشمند و روشن رسيده است . در اينجا تنها به سخنى از امام صادق عليه السلام بسنده مى كنيم .
امام صادق عليه السلام :
... فانك اذا تاءملت العالم بفكرك و ميزته بعقلك ، وجدته كالبيت المبنى المعد فيه جميع مايحتاج اليه عباده ... و كل شى ء فيها لشاءنه معد و الانسان كالملك ذلك البيت ، و المخول جميع ما فيه و ضروب النبات مهياة لماربه ، و صنوف الحيوان مصروفة فى مصالحه و منافعه ... (١٧٢)
-... چه اگر در انديشه خود درباره جهان تاءمل كنى و به عقل خود در صدد شناخت آن برآيى ، آن را همچون خانه اى خواهى ديد كه ساخته و پرداخته شده و هرچه مورد نياز بندگان بوده در آن فراهم آمده است ... و هر چيز در آن - چنانكه بايد - آماده شده است . و آدمى همچون مالك اين خانه است كه همه آنچه در آن است به اختيار وى قرار گرفته است . گونه هاى رستنى براى رفع نيازمندى هاى او آماده شده است ، و جانوران گوناگون در مصالح و منافع او مصروف مى شود...

٤ - مساوات در تقسيم بيت المال

«بيت المال»، مجموعه امكانات و اموال عمومى جامعه است كه به دست دولت و امام در جامعه سپرده مى شود، و مالكيت امام و دولت نسبت به آنها، مالكيت منصب و جهت است نه مالكيت شخصى و فردى . بخش عمده ثروت هر جامعه - بويژه جامعه هايى كه دچار استثمار و ظلم نباشند و سرمايه داران منابع ثروت را چپاول نكرده باشند - در دست دولت و بيت المال قرار مى گيرد. بيت المال از طرف دولت صرف هزينه هايى مى شود كه مستقيم يا غير مستقيم در خدمت مردم و به سود ايشان است ، چون سرمايه گذاريهاى مختلف ، درباره راه سازى ، ساختمان ، استخراج معادن ، سد سازى ، بازرگانى ، توليد، بهداشت ، فرهنگ و...
از زمانى كه حوزه مسؤ وليت دولتها گسترده تر شده است دولت به بسيارى از اموال كه گذشته ها در مالكيت دولتها نبود دسترسى يافته است مانند مالياتها، عوارض ، بيمه ، در آمدهاى گمركى ، و... امروزه اين اموال در اختيار دولتهاست و از بيت المال شمرده مى شود. با توجه به گستردگى و فراوانى اين سرمايه ها، اجراى اصل مساوات در آنها، بنياد و ريشه طبقات و اشرافيگرى و استكبار اقتصادى و فقر و استضعاف را مى خشكاند، و جامعه مردم را به زندگيى عادلانه و همسان و نزديك سوق مى دهد.
اگر منابع ثروت عمومى و بيت المال ، بطور برابر، در خدمت همگان قرار نگرفت و امكانات و سرمايه ها در هر بخشى از بخشهاى اقتصادى بيشتر به طبقات متنفذ و اشراف داده شد، مثلا بانكها به سرمايه داران وام دادند، دولت در بخش خصوصى و به سود آنان سرمايه گذارى كرد، معادن به سرمايه داران واگذار شد، آبها، مراتع ، جنگلها، و... در اختيار آنان قرار گرفت ، شهرسازى ، خيابان كشى ، آب و برق و ديگر سرويسهاى خدمات شهرى ، در حاشيه زمينهاى زمين داران به وجود آمد، و امكانات بهداشتى ، فرهنگى ، فنى ، و... در اختيار اشراف و متنفذان قرار گرفت ، و حتى گلكارى و تزيين شهر به محلات خاصى اختصاص داده شد و... مساوات در تقسيم بيت المال انجام نگرفته و امكانات جامعه مساوى ميان مردم تقسيم نگشته است ؛ و اين خود عامل و خاستگاه اصلى اكثريت قاطع محروميتها، فقرها و به وجود آمدن طبقات مرفه و تهيدست در جامعه است .
در آيين مقدس اسلام ، مساوات دستور كار لازم دولتها و حكومتها شمرده شده است ، و در صدر اسلام و دورانى كه اسلام اصيل حاكم بود، به اين مساوات كاملا عمل مى شد. دوران حكومت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و چهار سال حكومت امام على عليه السلام نمونه بسيار روشن اجراى اين اصل است :
امام على عليه السلام :
... و اءعطيت كما كان رسول الله صلى الله عليه و آله يعطى بالسوية و لم اءجعلها (الاموال) دولة بين الاغنياء... (١٧٣)
-... من چون پيامبر صلى الله عليه و آله (بيت المال) برابر (به همه) مى دهم ، و آن را ويژه اغنيا نمى سازم ...
امام على عليه السلام :
...و لو كان المال لى لسويت بينهم ، فكيف و انما المال مال الله ... (١٧٤)
-... اگر اين مالها از خود من بود مردم را در تقسيم برابر با يكديگر در نظر مى گرفتم ، تا چه رسد به آنكه اين اموال متعلق به خود مردم است ...
امام على عليه السلام :
... فوالله ما اءنا و اءجيرى هذا الا بمنزلة واحدة . و اءومى بيده الى الاجير. (١٧٥)
-... به خدا سوگند من و اين كار گرم در يك منزلت (مساوى) هستيم - با دست به كارگر اشارت كرد.
امام على عليه السلام جامعه و همه مردم را خانواده دولت و حكومت مى شمارد، و بودجه دولتها را تاءمين كننده مخارج جامعه مى داند، و چنانكه تبعيض در يك خانواده كوچك موجب نيازمندى در برخى و زياده روى در برخى ديگر است ، در سطح جامعه نيز نابرابرى در تقسيم بيت المال و استفاده از امكانات ، زمينه پيدايش طبقات با فاصله هاى وحشتناك و زيانبار و تباهى آفرين است .
امام على عليه السلام :
لان الناس كلهم عيال على الخراج و اءهله ... (١٧٦)
- همانا مردمان همه هزينه گير از خراج و اهل آنند...
امام على عليه السلام در برنامه حكومت خود - كه همان حكومت اسلامى است - بطور دقيق به دوران نبوى بازگشت ، و همان معيارهاى دقيق الهى را كه به وسيله پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تبيين گشت و به دست مبارك او اجرا گرديد، دنبال كرد، و راه و روش نبوى را، راه و روش حكومت خويش ‍ قرار داد، و جلو بسيارى از اموال را كه در دوران پيش از او، بر اساس امتياز دهى و طبقه پرورى به اطرافيان حكومت داده شده بود، باز پس گرفت و اين سخن جاودانه را بر زبان آورد:
امام على عليه السلام :
... و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته ... (١٧٧)
-... به خدا سوگند كه اگر چنان مى ديدم كه با آن (اموال)، زن به همسرى گرفته شده و كنيز به ملكيت درآمده ، باز آنها را برمى گردانم ...
بسيارى از مخالفتها و پيمان شكنيها در دوران خلافت امام على عليه السلام به دليل اجراى دقيق همان اصول و معيارهاى عدل و مساوات بود، و جنگهاى داخلى امام براى اجراى عدالت و اصل مساوات انجام گرفت .
امام على عليه السلام :
فى قوم من اءهل المدينة لحقوا بمعاوية بن ابى سفيان -... و عملوا اءن الناس عندنا فى الحق اسوة ، فهربوا الى الاءثر، فبعدا لهم و سحقا... (١٧٨)
- درباره گروهى از مردم مدينه كه به معاويه پيوستند (چنين فرمود:).... آنان دانستند كه مردم (همه) نزد ما در حق برابرند پس به امتياز خواهى (و خود محورى) گراييدند....
چون اين موضوع در تعاليم اسلامى - بويژه آن بخشها كه به حكومت مربوط است - و تعاليمى كه در راه و روشهاى امام مهدى عليه السلام رسيده است ، فراوان مورد تاءكيد قرار گرفته است ، و در همه دوران تاريخ از جمله عوامل زيربنايى و اصلى سامانيابى جامعه است ، حديث مشروحى را از امام على عليه السلام - پيشواى عدالت و مساوات - مى آوريم :
امام على عليه السلام :
الا لايقولن رجال منكم غدا، قد غمرتهم الدنيا فاتخذوا العقار، وفجروا الانهار، و ركبوا الخيول الفارهة ، و اتخدوا الوصائف الروقة ، فصار ذلك عليهم عارا و شنارا، اذا ما منعتهم ما كانوا يخوضون فيه و اءمرتهم الى حقوقهم التى يعملون ، فينقمون ذلك و يستنكرون و يقولون : حرمنا ابن ابى طالب حقوقنا. الا و ايما رجل من المهاجرين و الانصار من اصحاب رسول الله ، يرى اءن الفضل له على من سواه لصحبته ، فان له الفضل النير غدا عند الله ، و ثوابه و اجره على الله . و ايما رجل استجاب لله و للرسول ، فصدق ملتنا و دخل فى ديننا، و استقبل قبلتنا، فقد استوجب حقوق الاسلام و حدودة . فاءنتم عباد الله و المال مال الله ، يقسم بينكم بالسويه ، لافضل فيه الاحد على احد؛ و للمتقين عند الله غدا اءحسن اجزاء، و اءفضل الثواب . لم يجعل الله الدنيا للمتقين اجرا، و لاثوابا... و اذا كان غدا - انشاء الله - فاغذوا علينا! فان عندنا مالا نقسمه فيكم و لا يتخلفن احد منكم ، عربى و لاعجمى ، كان من اهل العطاء اولم يكن ، الا حضر... فقال سهل بن حنيف : يا اميرالمؤ منين ! هذا غلامى بالامس و قد اعتقته اليوم ؟ فقال : نعطيه كما نعطيك فاعطى كل واحد منهم ثلاثة دنانير و لم يفضل احدا، و تخلف عن هذا القسم يومئذ طلحة و الزبير و عبدالله بن عمر و سعيد بن العاص و مروان بن الحكم و رجال من قريش ... (١٧٩)
- مبادا كسانى از شما بگويند كه دنيا به ايشان رو آورد، پس املاكى فراهم آوردند و نهرهايى روان ساختند و بر اسبان راهوار سوار شدند و كنيزكان زيبا به خدمت گرفتند. و چون آنان را از كارهايى كه مى كردند بازداشتيم و به حدود و حقوقشان آشنا ساختيم ، اين كار را براى خود ننگ و عار بدانند و خشمگين شوند و بگويند كه پسر ابيطالب ما را از حقوقشان مرحوم ساخت . بدانيد كه هر كسى از مهاجران و انصار، از اصحاب رسول الله ، كه خود را از لحاظ همصحبتى (با پيامبر) برتر از ديگران مى شمارد، بايد بداند كه برترى آشكار مربوط به فرداى قيامت است و در نزد خدا است و پاداش ‍ و اجر آن را خدا خواهد داد. و هر كس كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت و به دين ما در آمد و رو به قبله ما ايستاد، مستحق حقوق و حدود اسلام است . شما بندگان خداييد و مال مال خدا است ، و ميان شما برابر پخش ‍ خواهد شد، و هيچ كس را در آن بر ديگرى برترى نيست ؛ و به پرهيزكاران فردا در نزد خدا نيكوترين جزا و برترين پاداش داده خواهد شد. خدا دنيا را پاداش و ثواب پرهيزكاران قرار نداده ، بلكه آنچه در نزد خداست براى نيكوكاران بهتر است . و چون فردا شود، ان شاء الله ، به نزد ما بياييد كه مالى هست و آن را ميان شما تقسيم خواهيم كرد، و هر يك از شما، چه عرب و چه عجم ، خواه جيره خوار بيت المال باشد يا نباشد، بايد كه حاضر شود و تخلف نورزد....
به هنگام تقسيم سهل بن حنيف گفت : يا اميرالمؤ منين ، اين شخص تا ديروز غلام من بود و او را آزاد كردم ؟! گفت : «به او نيز همان اندازه مى دهيم كه به تو مى دهيم».
پس به هر يك سه دينار داد، و هيچ كس را بر ديگرى ترجيح ننهاد، طلحه و زبير و عبدالله بن عمر و سعيد بن عاص و مروان بن حكم و مردانى از قريش ‍ از جمله كسانى بودند كه در تقسيم غنايم شركت نجستند....
ترديدى نيست كه اين چهار نوع مساوات (١٨٠) كه از برنامه هاى انكارناپذير اسلام و آيين محمدى صلى الله عليه و آله و تشيع علوى است ، پس از دوران خلافت . امام على عليه السلام رو به مهجورى و ناكامى گذارد و از يادها رفت و حكومتها بظاهر اسلامى آنها را فراموش كردند، و محور كارها را بر امتيازدهى و اشراف پرورى نهادند. و بسيارى از عالمان فرق اسلامى يعنى آنان كه مى بايست خط اصلى اسلام ناب محمدى را بخوبى تبيين كنند، و مردمان را از حقوق خويش آگاه سازند، و دولت مردان را به معروف دعوت كنند و از منكر باز دارند، و انحرافها و سمتها را مانع گردند، در برابر اين ناهنجاريها دم فرو بستند، يعنى آنانكه مى بايست به رسالت اصلى خويش كه در سخن امام على عليه السلام آمده است : و ما اخذ الله على العماء ان لايقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم ... (١٨١)
...خدا از عالمان پيمان گرفته است كه در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان آرام نگيرند...» عمل كنند، و حق ضعيفان را بگيرند، و اقويا را سرجايشان بنشانند، و مساوات اسلامى را كه مايه حيات همه طبقات جامعه است برقرار سازند. آرى بسيارى از عالمان ، در برابر اين انحرافهاى اصولى در راه و كار اسلام و امت اسلامى سكوت كردند، و در موارد بسيارى با نظامهاى فاسد و بيدادگر اشرافيگرى و طبقاتى ساختند، و راه و روش غير اسلامى و نادرست آنان را ستودند، و حتى با تاءويل و توجيه آيات و احاديث و تحريف معنوى و موضوعى احكام كار حكومتهاى طبقاتى را اسلامى جلوه دادند، و به تعبير امام حسين عليه السلام ضعيفان را تباه كردند و جانب قدرتمندان را گرفتند: ....فاءما حق الضعفاء فضيعتم ... فاءسلمتم الضعفاء فى اءيديهم فمن بين مستعبد مقهور، و بين مستضف على معيشته مغلوب ...يتقلبون فى الملك بآرائهم ... (١٨٢)
... حق ناتوانان را شما ضايع كرديد.... ضعيفان را به دست جباران سپرديد، كه يا همچون برده مقهور باشند، يا همچون مستضعفى كه براى امور زندگى در دست آنان اسير است .... در كشوردارى به انديشه خود هر چه مى خواهند مى كنند.»
و چنين شد كه اسلام از هدفهاى اصلى خويش دور ماند، و آرمانهاى والاى رهبران اسلام ناكام گرديد، و همه آن آرمانها با غروب دوران كوتاه حكومت علوى ، غروب كرد.
طبق بشارات راستين قرآن كريم و رهبران معصوم اسلام ، ديگر بار اسلام به دوران عدل و مهدوى گام خواهند گذارد، و عدل مهدوى را به عدل علوى و محمدى پيوند خواهد داد، و گسترده تر از آن دوران و متناسب با فراخورى انسان مترقى و رشد اجتماعات بشرى ، مساواتى آرمانى و انسانى تحقق خواهد پذيرفت و در هنگامه ظهور، جامعه بشرى از آنهمه امتياز طلبيها و برترى خواهيها و سلطه جوييها ناروا نجات خواهد يافت ، و چهار نوع مساوات ياد شده بيگمان در آن دوره با قاطعيت و بيدرنگ به اجرا گذاشته خواهد شد.
مى توان از برخى احاديث احتمال داد كه در آن دوره مساوات ديگرى نيز مطرح مى گردد كه دقيقتر و آرمانى تر از مساواتهاى چهارگانه ياد شده است . و اگر چه با اجراى مساوات در آن چهار محور، جايى براى امتيازطلبى و باج خواهى طبقات سرمايه دار و وابسته به حكومتها نمى ماند، و همگان به طور مساوى و عادلانه از همه امكانات و زمينه ها بهره بردارى خواهند كرد، ليكن مساوات در حد و مرز بالاتر و والاترى به طور تكليفى اجتماع مطرح خواهد گرديد. و آن اجراى مساوات در سطح جامعه و به دست همه افراد است ، كه خود مردم نسبت به تهيه معاش و زيست سالم بينوايان بكوشند، و اين امر را چون وظيفه و تكليفى براى خود بدانند.
اين اصل در تعاليم انسانى اسلام آمده است . و در دوران امام مهدى عليه السلام جامه عمل مى پوشد، و در پرتو تربيت عميق و والايى كه انسانها مى بينند و رشد عقلى و علمى كه مى يابند معيارهاى برترى بر زندگيها حاكم مى گردد، و بسيارى از ضوابط و روشهايى را كه اكنون جامعه ها آنها را اخلاقى مى دانند، در آن دوران تكليفى و قانونى و لازم شناخته مى شود. در اينجا نخست نمونه اى از اين تعاليم را كه در فرهنگ اسلام آمده است مى آوريم ، سپس به چگونگى تحقق حتمى آنها در رستاخيز ظهور اشاره مى كنيم :
مساوات به عنوان نوعى مسئوليت اجتماعى
برابرى و همسان در زندگى و امور معاش ، به عنوان اصلى انسانى ، در تعاليم اسلامى ، از راهها و شيوه هاى گوناگونى آموزش داده شده است :
١- در پاره اى از تعاليم اسلامى ، ثروتمندان به مشاركت با تهيدستان در زندگى فرا خوانده شده اند، و بينوايان شريك اغنيا به حساب آمده اند:
امام على عليه السلام :
الله ! الله ! فى الفقراء و المساكين فشار كوهم فى معائشكم .... (١٨٣)
-....خدا! خدا! درباره كم داران و نيازمندان ، بايد ايشان را در امور زندگى شريك خويش قرار دهيد....
امام على عليه السلام
..و فقراء المسلمين اءشركوهم فى معيشتكم ... (١٨٤)
-...بينوايان را در زندگى خويش شريك سازيد....
امام على عليه السلام
ان الله سبحانه فرض فى اءموال الاءغنياء اءقوات الفقراء، فما جاع فقير الا بما منع غنى ، و الله تعالى جده سائلهم عن ذلك . (١٨٥)
- خداوند سبحان روزى بينوايان را در اموال ثروتمندان قرار داد پس هيچ فقيرى گرسنه نماند، مگر به سبب سرباز زدن ثروتمندان از دادن حق محرومان ، خداوند بزرگ ايشان (سرمايه داران) را بر اين امر (امر معاش ‍ بينوايان) باز خواست خواهد كرد.
امام على عليه السلام :
... ففرض الله فى اءموال الاءغنياء ما يقوتهم و يقوم به اودهم .
-... خداوند، ثروتمندان را مكلف ساخت تا از مال خويش به بينوايان خوراك بدهند، و بارسنگين زندگى را از دوش آنان بردارند.
امام صادق عليه السلام :
ان الله - تبارك و تعالى - اشرك بين الاغنياء و الفقراء فى الاموال فليس ‍ لهم ان يصرفوا الى غير شركائهم . (١٨٦)
- خداى متعال ، ثروتمندان و بينوايان را در اموال شريك قرار داد، پس ‍ ثروتمندان حق ندارند به غير شريكانشان بدهند... (يعنى بريزند و بپاشند و خود در مصرف زياده روى كنند).
٢- در برخى ديگر از تعاليم ، رعايت اصل مساوات نسبت به برادران دينى از تكليفهاى لازم جامعه مؤ منان شمرده شده است :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
لى ما رواه الامام الباقر عليه السلام : ما امن بى من بات شبعان و جاره جائع . قال : و ما من اءهل قرية يبيت فيهم جائع ،ينظر الله اليهم يوم القيامة . (١٨٧)
پيامبر صلى الله عليه و آله - به روايت امام باقر عليه السلام آنكس كه شب بخوابد و همسايه او گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است . و هر آباديكه در ميانشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز رستاخيز به آنان نظر رحمت نكند.
امام صادق عليه السلام :
امتحنوا شيعتنا عند ثلاث : عند مواقيت الصلوة كيف محافظتهم عليها، و عند اسرار هم كيف حفظهم لها عند عدونا، والى اءموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها. (١٨٨)
- شيعيان ما را در سه مورد امتحان كنيد. (١٨٩) در مراقبت نسبت به اوقات نماز، و در پوشيده دارى اسرارشان از دشمنان ما (١٩٠) و در مساوات با برادرانشان در اموال .
امام صادق عليه السلام :
ايما مؤ من مؤ منا شيئا يحتاج اليه و هو يقدر عليه من عنده او من عند غيره ، اءقامه الله يوم القيامة مسودا وجهه ، مرزقة عيناه ، مغلولة يداه الى عنقه . فيققال هذا الخائن خان الله و رسوله ثم يؤ مر به الى النار. (١٩١)
- هر مؤ منى كه چيزى از چيزهاى مورد نياز مؤ من ديگرى را از او دريغ دارد، و حال آنكه مى تواند از خود يا ديگران آنرا تهيه كند، روز رستاخيز خداوند او را با چهره اى سياه ، و چشمهايى از حالت برگشته ، و دستهايى بر گردن آويخته ، برپاى دارد، و به او گفته شود: اين شخص خائنى است كه به خدا و رسول او خيانت كرده است ، سپس فرمان داده شود تا او را به آتش ‍ برند.


۶
بخش ٩ : تشكيل حكومت فراگير جهانى
در اين سخن كوبنده امام صادق عليه السلام ، نياز به واژه «شيئا: چيزى» تعبير شده است و اين كلمه كمترين نياز و هر نوع آن را شامل مى شود و تنها به نيازهاى مادى نظر ندارد؛ بلكه مردم به هر چيز و از هر مقوله و به هر مقدار نيازى بيابند انسانهاى ديگر وظيفه دارند براى برآورد آن نيازها تلاش كنند. بنابراين مسئوليت و تعهد برادرى اسلامى ، فراتر از دائره كمك رسانى مادى و مالى است ، و بايد براى حفظ و نجات برادران در جامعه اسلامى از همه امكانات مادى و معنوى مايه گذاشت ، بلكه بايد با هستى خويش به يارى برادران دينى شتافت .
امام رضا عليه السلام
...و مواساتهم (الاخوان) و مساواتكم فى كل ما يجوز فيه المساواة و الموساة ... (١٩٢)
-...با برادران دينى در هر چيز مساوات و برابرى روا است ، به مساوات و برابرى رفتار كند...
دائره و قلمرو مساوات اسلامى در اين تعاليم رضوى تا به هر چيز كشيده مى شود كه مساوات در آن جايز است . روشن است كه برخى از امور اختصاصى است و مساوات اجتماعى و اقتصادى در آنها راه ندارد، چون شغلها، تخصصها، ذوقها، هنرها، (١٩٣) زن ، و فرزند و.... در اينگونه امور همسانى و مساوات مفهومى ندارد، از اينها كه گذشت در ديگر مسائل و امور برابرى و مساوات اسلامى ، مسئوليتى اجتماعى و تعهدى دينى است كه آحاد مردم بايد آن را در روابط اجتماعى در جامعه اسلامى رعايت كنند، و از طبقه سازى و اشرافيگرى و فراتر و فروتر ساختن گروههاى انسانى دورى گزينند، و شيوه هاى طبقاتى و نابرابريهاى اجتماعى را اسلامى ندانند.
٣- در بيان قانون زكات نيز بر اصل مساوات تاءكيد شده و علت وجوب آن را ايجاد تعادل و برقرارى مساوات شمرده اند.
امام صادق عليه السلام
«... مقدار زكاتى كه گرفته است صرف خانواده خود كند تا آنان را به (پايه و سطح زندگانى) مردم برساند.»
امام رضا عليه السلام
ان علة الزكاة من اءجل قوت الفقراء...لان الله كلف اءهل الصحة القيام بشاءن اءهل الزمانة و البلوى ...و الحث لهم على المساواة ... (١٩٤)
- قانون زكات ، براى تاءمين زندگى بينوايان وضع شد... چون خداوند توانمندان را مكلف كرده است كه براى امور ناتوانان و بينوايان بپاخيزند.... و سوق دادن جامعه به مساوات و برابرى ...
اينگونه احاديث روشن مى كند كه قوانين و ضرايب مالى در اسلام ، براى نفى جامعه طبقاتى و از ميان بردن فاصله هاى زياد در زندگى اجتماعى - اقتصادى است . در احاديثى كه درباره مصرف زكات رسيده نيز آمده است كه زكات بگيران با زكات به حج مى روند، خدمتكار مى گيرند، صدقه مى دهند. اينها همه براى رسيدن به اصل مساوات اجتماعى است يعنى قرار گرفتن زكات بگير در سطح زكات بده .
در اينجا سخنى والا و ارزنده از فقيه نابغه ، آية الله شهيد، سيد محمد باقر صدر مى آوريم : ان نصوص الزكاة صرحت باءن الزكاء ليست لسد حاجة الفقير الضرورية فحسب ، بل لاعطائه المال بالقدر الذى يلحقه بالناس فى مستواه المعيشى ، اى لابد من توفير مستوى من المعيشة للفقير يلحقه بالمستوى العالم للمعيشة ، الذى يتمتع به غير الفقراء فى المجتمع . و هذا معنى اءن توفير مستوى معيشى موحد او متقارب لكل افراد المجتمع هدف اسلامى ، لابد للحاكم الشرعى من السعى فى سبيل تحقيه ... (١٩٥): احاديث زكات تصريح كرده است كه زكات تنها براى رفع نيازهاى ضرورى نيست ، بلكه براى اين است كه به نيازمند تا آن حد زكات بدهند تا در سطح زندگى ديگران قرار گيرد، يعنى ناگزير بايد براى بينوايان زندگييى فراهم گردد، همسطح زندگى عموم مردم ، يعنى آنچه متمكنان جامعه دارند، و اين معناى اين (اصل) است كه فراهم كردن سطح زندگى يكسان يا نزديك (به يكسان) براى همه افراد جامعه ، هدفى اسلامى است ، كه حاكم شرع بايد در راه تحقق آن بكوشد...»
٤- مساوات در شكل آرمانى بس والايى نيز مطرح شده و بدان پايه همسان زيستى و برابرى و برادرى آموزش داده شده است كه مرزى ميان مالكيتها و محدوديتها نماند، و داشتنها و نداشتنها مطرح نباشد و انسانها از اين موضوع و عوارض سوء آن گذشته باشند و به مسائل بالاترى انديشه كنند، و آدميان در موضوع مالكيت و امكانات و علائق فردى نسبت به اموال و كالاها، چون رهگذرانى باشند كه از كنار رودخانه اى عظيم مى گذرند، و هر كس نياز به آب دارد بدون مانع جامى بر مى گيرد و مى نوشد و به راه ادامه مى دهد. هيچكس مانع ديگرى در بهره بردارى از آب نمى گردد. اين آرمان بالايى است كه مردمان نسبت به مالكيت چنين بينشى بيابند، و به چنين پايه اى از رشد عقلى و معنوى و انسانى برسند، و در روابط اجتماعى هدف اصلى از آفرينش مواهب طبيعى را نيك شناخته باشند، و در عمل بدانها تحقق بخشند.
امام على عليه السلام
... يا نوف ! هل تدرى شيعتى ؟ قال لا والله . قال : شيعتى ... و فى اءموالهم يتواسون ، و فى الله يتباذلون . يا نوف ! درهم و درهم ، وثوب وثوب ، والا فلا... (١٩٦)
-... اى نوف ! آيا مى دانى شيعه ما چه كسانيند؟ گفت : نه به خدا سوگند.
امام گفت : شيعه من ... در اموال خود ديگران را شريك مى كنند. (با آيين برادرى رفتار مى كنند) و آن را در راه خدا به يكديگر مى بخشند، اى نوف ! درهمى و درهمى (درهمى براى خود و درهمى براى ديگران) و جامه اى و جامه اى (جامه اى براى خود و جامه اى براى ديگران) و گر نه ، نه (و گر نه شيعه نيستند).
امام باقر عليه السلام
جعلت فداك ان الشيعة عندنا كثير. فقال : فهل يعطف الغنى على الفقير؟ و هل يتجاوز المحسن عن المسى ء؟ و يتواسون ؟ فقلت : لا. فقال : ليس ‍ هولاء شيعة ، الشيعة من يفعل هذا. (١٩٧)
(راوى مى گويد به امام باقر عليه السلام گفتم :) فدايت شوم ، پيروان و شيعيان شما در شهرهاى ما فراوانند. امام گفت : آيا بى نيازان آنان به حال بينوايان توجه مى كنند؟ و آيا نيكوكاران از خطاكاران چشم مى پوشند؟ و در اموالشان به مواسات رفتار مى كنند؟ نه (چنين نيست). امام گفت : اينان شيعه نيستند، شيعه كسى است كه چنين كند.
امام باقر عليه السلام
ايجئى احدكم الى اءخيه ، فيدخل يده فى كيسه فياءخد حاجته فلا يدفعه ؟ قال الراوى : فقلت : ما اعرف ذلك فينا. فقال فلا شى ء اذا. قلت فالهلاك اذا؟ فقال اءن القوم لم يعطوا اءحلامهم بعد. (١٩٨)
- آيا شما نزد برادرتان مى رويد و دست در جيب او مى بريد و به اندازه نياز بر مى داريد و او مانع شما نمى گردد؟ راوى مى گويد: گفتم اين رسم در ميان ما نيست . امام فرمود: پس قابل توجه نيست . گفتم آيا هلاكت در پيش ‍ است ؟ گفت : اين مردم هنوز به رشد عقلانى نرسيده اند.
در اين حديث اشاره به رشد جامعه بشرى شده است ، كه در آينده تحقق مى يابد، و انسان به بلوغ انسانى و عقلى مى رسد، و مال و منال دنيوى وسيله - نه هدف - شناخته مى شود، و مردمان همه به هدفها و ارزشهاى والاى انسانى مى گرايند، و از اسارت ارزشهاى پست مادى آزاد مى گردند.
امام باقر عليه السلام
يا ابن اءرطاة ! كيف تواسيكم ؟...يدخل اءحدكم يده فى كيس اءخيه فياءخذ حاجته اذا احتاج اليه ؟ قلت : اما هذا فلا. فقال : لو فعلتم ما احتجتم . (١٩٩)
- اى پسر ارطاة ! آيا ديگران را در مال خود شريك مى كنيد؟.... آيا كسى از شما به جيب برادرش دست مى برد و نياز خود را بر مى دارد؟ گفتم : اينگونه امور (در ميان ما) نيست . امام فرمود: اگر چنين مى كرديد محتاج و نيازمند نمى شديد.
امام كاظم عليه السلام
يا عاصم ! كيف اءنتم فى التواصل و التواسى ؟...اءياتى اءحدكم الى دكان اءخيه او منزله عند الضائقة فيستخرج كيسه و ياءخذ ما يحتاج اليه فلا ينكر عليه ؟ قال : لا قال : فلستم على ما احب فى التواصل . (٢٠٠)
- اى عاصم ! چگونه پيوندهاى اجتماعى را محكم مى داريد و ديگران را در مال خود شريك مى سازيد؟...آيا در تنگدستيها كسى از شما به دكان يا منزل برادرش مى رود و آنچه را نياز دارد بر مى دارد و (صاحب آن) مانع او نمى گردد؟ گفت : نه چنين نيستيم . امام فرمود: شما (در روابط اجتماعى) آنطور كه من دوست دارم نيستند.
امام كاظم عليه السلام در اين سخن به جامعه آرمانى تشيع و اسلام اشاره مى كنند، كه روابط اجتماعى بر اصل يارى رسانى و ديگرى خواهى استوار مى گردد، و بستگى به مال و مال اندوزى و دنياپرستى رنگ مى بازد، و تعهد و مسئوليت اصل ضابطه در روابط اجتماعى مى گردد. و اين چنين اجتماعى ، اجتماع آرمانى تشيع است .
اينها نمونه هاى بسيار اندكى بود در تعاليم اسلامى از اصل مساوات و مواسات (يعنى شركت دادن ديگران در مال خود و اختصاص دادن بخشى از مال خود به ديگران) و اصل اخوت و اصل برادرى اسلامى ، كه در متن قرآن (٢٠١) كريم مطرح گرديده است و در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جامه عمل پوشيده است . (٢٠٢) اينها اصل بردبارى و اخوت و مساوات و برابرى را تثبيت مى كند، زيرا كه برادرى با تبعيض و اختلاف طبقاتى و داشتنهاى افراطى و نداشتنهاى تفريطى مطلقا سازگار نيست . همچنين در احاديث حق و حقوق مؤ منان نسبت به يكديگر اگر نيك نگريسته شود و سبك و شيوه بيان و واژگانى آنها درست مورد دقت قرار گيرد، كاملا روشن مى شود كه در جامعه اسلامى بايد همسانى و همسويى حاكم باشد. (٢٠٣)
پس از اين نمونه ها كه ياد شد، درباره دوران ظهور و تحقق اصل مساوات و گسترش برادرى و برابرى در سراسر اجتماعات ، احاديثى رسيده است كه از بيان و محتواى آنها مى توان كشف كرد كه در دوران امام منجى مساوات اجتماعى در سطحى بسيار متعالى عينيت مى يابد، كه شايد چگونگى آن و فراگيرى و عمق نفوذ آن ، در اين روزگاران ، براى ما - با ذهنيتهاى موجود پذيرفتنى نباشد. و شايد برنامه و روشهاى امام موعود عليه السلام در اين زمينه از جمله معيارها و اصول اجتماعى اسلامى است كه در آنها تحريف روى داده است ، آنطور كه بايد مطرح نگرديده و تبيين و تفسير نگشته است ليكن امام مهدى عليه السلام آنها را به شكل درست و اصلى و اسلاميش ‍ ديگر بار عرضه مى كند، چنانكه در بخش «برنامه و كتاب جديد» مطرح خواهيم كرد، كه امام مهدى عليه السلام اسلام جديد و كتاب تازه اى عرضه مى كند. و با توجه به اينكه اسلام دينى ابدى و قرآن قانون جاودانه است ، آيين نو و كتاب تازه به معناى برداشتها و تفسيرها و كشف مسائل و قوانينى است كه در جامعه هاى اسلامى يا دچار تحريف گشته يا شناخته نشده است ، و اگر شناخته شده بدانها عمل نشده است . از اين رو ممكن است با نشر تربيت قرآنى درست و تعالى بخشيدن به انگيزه ها و ايجاد آرمانهاى انسانى در ذهن جامعه و افراد، انسان گرايى و انسان دوستى چنان عميق و ريشه اى گردد، و تعهد و تكليف شناسى و مسؤ وليت پذيرى بدان پايه در درون آدميان جايگزين شود، كه حتى اموال شخصى ، بدون هيچ مانعى براى رفاه انسانها صرف گردد. و هنگامى كه امام از مردم دعوت كند كه از اموال شخصى خود به ديگران بدهند و نيازهاى جامعه را بر آورند، يا هر چه دارند روى هم بريزند و همگى در خانواده اى بزرگ به نام خانواده بشرى برادرانه زندگى كنند، همه آمادگى داشته باشند، و از دستورات امام در اين زمينه ها با آغوش باز فرمان برند. زمينه ها و هسته هاى اصلى اين معيارها و ضوابط در روابط اجتماعى ، در تعاليم اسلامى آموزش داده شده است و ما نمونه هايى از آنها را آورديم . اين تعاليم در سطح جامعه بشرى ، در هنگامه ظهور و رستاخيز دولت مهدى عليه السلام ، شكوفا خواهد شد.
روشن است كه اجراى دقيق و قاطع و بدون استثناى اصل مساوات در سه محور ياد شده ، جامعه مرفه و هم سطح را مى سازد، و ريشه طبقه و امتيازات طبقاتى و افراط و تفريط مالى را مى خشكاند، و نيازى براى اجراى مساوات در اموال شخصى نمى ماند، و بر فرض بماند، برنامه هاى متعالى ترى در كار است ، كه افراط و تفريطها را بكلى ريشه كن مى كند، و تعادل و توازنى عادلانه و انسانى برقرار مى سازد، احاديثى در اين زمينه رسيده است كه همگى بيانگر همين اصل است :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
ابشر كم بالمهدى يبعث فى امتى ... يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحا. فقال له رجل : و ما صحاحا؟ قال : السوية بين الناس . (٢٠٤)
- به مهدى بشارتتان مى دهم . او از ميان امت من برانگيخته مى شود... ساكنان آسمان و زمين از او خشنود خواهند بود. او مال را درست درست تقسيم مى كند مردى پرسيد: درست درست چيست ؟ فرمود: «ميان همه ، مساوى .»
امام باقر عليه السلام :
... فانه (القائم) يقسم السوية ، و يعدل فى خلق الرحمان : البر منهم و الفاجر... (٢٠٥)
-... امام قائم (اموال را) برابر تقسيم مى كند و ميان (همه) مردم - نيكوكار و بدكار - به عدالت رفتار مى نمايد... .
و يسوى بين الناس حتى لاترى محتاجا الى الزكاة ... (٢٠٦)
-... (امام مهدى عليه السلام) ميان مردم به مساوات رفتار مى كند، به گونه اى كه به زكات نيازى نباشد...
تعاليم اسلامى در اين زمينه فراوان است . در اينجا به همين چند حديث بسنده مى گردد. برخى ديگر از اين احاديث در فصل «رفاه اقتصادى» ياد شد و تفسير و تبيين گشت .

بخش ٩ : تشكيل حكومت فراگير جهانى

از برنامه هاى امام مهدى عليه السلام ، تشكيل حكومت فراگير جهانى است ، و اداره همه اجتماعات از يك نقطه و با يك سياست و برنامه (٢٠٧) در آن دوران و به دست امام بزرگ انسان ، آرمان والاى تشكيل جامعه بزرگ بشرى و خانواده انسانى تحقق مى پذيرد و آرزوى ديرينه همه پيامبران و امامان و مصلحان و انسان دوستان بر آورده مى گردد.
بخش بزرگ تضادها و ستيزها و استكبارها و استضعافها در كل جامعه بشرى از حكومتها و درون كاخها سرچشمه مى گيرد، و به دست آلوده و نيرنگ باز دولتها و حكمفرمايان در ميان انسانها گسترش مى يابد. توده هاى مردم و افراد نوع انسانى ، در درون خود و گرايشهاى طبيعى كه دارند. نوع دوست و مهربانند، و چنين تضادها و جنگها و خونريزيها را بر سر منافع مادى روا نمى دانند، بويژه اگر درست تربيت شوند، و ذهنيتها و انديشه هاى انحرافى در آنها راه نيابد. كژيها، پرخاشگريها و خونريزيها و... با تحريك دولتهاى و به دست حكومتگران انجام مى گيرد، كه براى گسترش قدرت و استوار سازى بيشتر پايه هاى حكومت خود، به جذب و جلب منافع بيشتر دست مى يازند. و تضاد و درگيرى پديد مى آورند، و با تبليغ و تلقين و اجبار، توده هاى نجيب انسانى را به ناسازگارى و درگيرى وا مى دارند و روياروى يكديگر قرار مى دهند.
در دوران رهبرى امام مهدى عليه السلام با ايجاد مركزيت واحد و مديريت و حاكميت يگانه ، براى همه اجتماعات و نژادها و منطقه ها، يكى از عوامل اصلى تضاد و جنگ و ظلم نابود مى شود، و انسانها بى بيم از فشار سياستها به آغوش انسانها باز مى گردند، و مهربان و برادر و در كنار يكديگر زندگى مى كنند، و مناطق مرفه به مناطق محروم مى رسند، به استثمار حق محرومان و استعمار كشورهاى ضعيف نمى پردازند، بلكه كمبودها و عقب ماندگيهاى طبيعى و بشرى و ديگر مشكلات و نابسامانيها به دست بخشهاى مرفه و توانمند جامعه بشرى جبران مى گردد، و به معناى واقعى كلمه يك امت و يك خانواده از كل اجتماعات بشرى تشكيل مى شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
...والذى بعثنى بالحق نبيا لو لم ييق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولدى ... وتشرق الارض بنوره و ييلغ سلطانه المشرق و المغرب . (٢٠٨)
-... سوگند به آنكه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت اگر از دنيا جز يك روز نماند، آن روز را خداوند مى گستراند تا فرزندم مهدى قيام كند پهنه زمين به نور او روشن گردد و حكومت او شرق و غرب گيتى را فرا گيرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
الائمه بعدى اثنا عشر اولهم انت يا على واخرهم القائم الذى يفتح الله - عزوجل - على يديه مشارق الارض و مغاربها (٢٠٩)
- امامان پس از من دوازده تن مى باشند، نخستين آنها تو هستى اى على ، و آخر ايشان قائم است كه به دست او خاور و باختر زمين گشوده مى گردد.
دو مانع بزرگ بر سر راه چنين آرمانى عظيم وجود دارد:
١- عوامل سلطه و استكبار جهانى كه از سرمايه داران و سياستمداران تشكيل مى شود.
٢- عقب ماندگى فرهنگى و نبود تربيت درست انسانى ، كه به همين دليل توده هاى انسانى در مسير غرضها و خود كامگيهاى مستكبران قرار مى گيرند.
اين هر دو عامل در آن دوران و به دست با كفايت امام مهدى عليه السلام ريشه كن مى شود، و با تصفيه اجتماعات بشرى از عوامل سلطه و استكبار مالى و سياسى ، عامل قدرتمند مركزى ايجاد مى شود، و با هدايت و تربيت درست انسانها روابط صميمى و نزديك ميان همه افراد نوع انسانى ، از هر نژاد و مليت ، بر قرار مى گردد. در پرتو اين دو جريان ، راه بشريت به سوى زندگى سعادتمندانه هموار مى شود.
بنابراين ، گام نخست واژگون كردن حاكمان خود كامه و سلطه طلب از اريكه هاى قدرت است و تشكيل مديريت قدرتمند مركزى . اين مديريت به تربيت انسانها مى پردازد و اصول والا و ارزشهاى متعالى الهى را در سراسر آباديهاى زمين نشر مى دهد، و يگانگيها، يكدليها، محبتها و ايثارها را جايگزين بيگانگيها، كينه توزيها و خود خواهيها مى سازد. به همه انسانها و همه اجتماعات يكسان مى نگرد، و مساوات و عدالت دقيقى در همه پهنه گيتى حاكم مى سازد، و همه امتيازها را زير پا مى نهد. و اين چنين است كه حكومت فراگير مى شود، و مورد پذيرش همه احاد انسانى قرار مى گيرد.
مصلحان اجتماعى و صاحب نظران فلسفه سياسى ، درمان دردهاى جامعه بشرى و بر طرف شدن تضادها، استثمارها، استبدادها، استعمارها، فاصله هاى ناهنجار كشورها و انسانها و... را در پرتو برپايى نظام واحد و حكومت واحد امكان پذير دانسته اند، حكومت واحدى كه از هرگونه جانبدارى ، نژاد گرايى ، طبقه پرورى و... بدور باشد و بر پايه قانون عدل و مساوات با همگان رفتار كند. درد آشنايان و چاره انديشان چنين طرحى را تنها راه درمان نابسامانيها ژرف و گسترده بشريت كنونى مى دانند. و تا كنون چنين جريان فراگير پديد نيامده و چنين قدرتى شكوفا نشده است ، يعنى قدرتى كه همه انسانها را بر دور يك مركز و محور گرد آورد و عوامل خودكامگى و خود خواهى را نابود كند (٢١٠ )و اين امر عظيم بدست منجى بزرگ ، امام مهدى عليه السلام ، پديد مى آيد، و عامل قدرتمند و الهى و سياسى و اجتماعى و تربيتى و انسانى ايجاد مى شود، و رنج دوران تفرقه و جدايى و ستم و بى خبرى زدوده مى گردد، و موانع برادرى و برابرى ريشه سوز مى شود.

بخش ١٠ : حكومت مستضعفان

تشكيل دولت مستضعفان و تحقق بخشيدن به آرمان والا و الهى حكومت فرودستان و عقب نگهداشته شدگان (٢١١) ، از برنامه هاى اصلى و اقدامهاى اساسى و ترديدناپذير امام موعود عليه السلام است . در جامعه و نظامى كه امام مهدى عليه السلام بنياد مى نهد، زمام همه امور در دست طبقات محروم است و اين مستضعفانند كه بر آن حكم مى رانند، و به اداره جامعه مى پردازند. چنين آرمانى هدف اصلى همه اديان آسمانى بويژه اسلام بوده است . در تعاليم اديان ، معيارها و اصولى را به دست داده اند كه در جهتگيرى كلى ، به سود مستضعفان و تحقق بخش حاكميت آنان است . و رويارويى و نبرد اصلى پيامبران با همين طبقات اشراف و مسرفان و مترفان و ملا و مستكبران بوده است . يعنى طبقاتى كه همواره از تن دادن به حق و عدل سرباز مى زده اند، و خوى و خصلت برترى جويى ، سلطه طلبى ، حقكشى ، بيدادگرى راه و روش ايشان بوده است ، و شادخوارى و اسراف كالاها و مواد لازم زندگى شيوه معيشت اصلى آنان را تشكيل مى داده است .
قرآن كريم ، اين واقعيت تلخ تاريخ را با بيانى روشن بازگو كرده است :
قرآن كريم
و ما ارسلنا فى قريه من نذير الا قال : مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون . و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين . (٢١٢)
- به هيچ شهرى انذارگرى نفرستاديم ، مگر آنكه شاد خواران آن شهر گفتند كه ما رسالت شما را باور نداريم ، و گفتند كه مال و فرزند ما از شما بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.
«جباران و گردنكشان ، از قديمترين دوره هاى تاريخ ، مردمان را فرودست (مستضعف) ساخته در بندگى خويش نگاه مى داشتند. و حقها و آزاديهاى ايشان را مى ربودند؛ در صورتى كه پيامبران در آن مى كوشيدند تا از تجاوز و عدوان آن تجاوزگران جلوگيرى كنند و مردم را از چنگال ظلم و ستم ايشان برهانند...» (٢١٣)
قرآن كريم ، هنگام ترسيم مبارزه و رويارويى پيامبران با مخالفان ، از طبقات مخالف انبيا، با واژه هاى «ملا»، «مترفان»، «مستكبران» ياد كرده است . «ملا» سران و بزرگان مالى و سياسى و يا قبيله اى و قومى اجتماعند كه به نوعى برترى اجتماعى دست يافته اند، و طبقات بالا و اشراف و ممتاز جامعه را تشكيل مى دهند، و همه جا «حضور چشم پر كن» دارند. اينان با حركت جديد و پيام تازه به ستيز بر مى خيزند، و چون به اصل برترى طبقاتى ايمان دارند و معيار ارزشها را در مال مى دانند، و پيام آوران الهى و پيروان آنان را افرادى معمولى و از طبقات پايين جامعه مى بينند، دعوت جديد را نمى پذيرند و با آن به مبارزه بر مى خيزند. «آنچه را خداوند متعال در كتاب عظيم خود، از زبان پيامبر بزرگوارش ‍ گزارش كرده است اين است كه انكار كنندگان شرايع (اديان الهى) و پيشتازان انكار آفريدگار، بى ترديد سرمايه داران شادخوار و اشراف متكبر (و خودخواه) بودند...» (٢١٤)
در اين رويارويى و نبرد هميشگى تاريخ ، در دورانهايى حق در جايگاه خويش مستقر گرديد، و بينوايان از سلطه اشراف و مترفان و مستكبران آزاد شدند، و حاكميتهايى - اگر چه كوتاه مدت - براى مستضعفان پديد آمد. قرآن كريم برخى از اين دوره ها را چنين ترسيم مى كنند:
قرآن كريم :
و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها و تمت كلمة ربك على بنى اسرائيل بما صبروا و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون . (٢١٥)
- خاوارن و باختران زمين را، كه به آنها بركت داده بوديم ، ميراث قومى قرار داديم كه فرودست (مستضعف) نگاهداشته مى شدند؛ و وعده نيكوى پروردگار به بنى اسرائيل - به سبب صبرى كه كرده بودند - انجام يافت ؛ ما آنچه را فرعون و قومش مى ساختند و آنچه بر مى افراشتند، ويران كرديم .
اين آيه درباره زوال حاكميت طاغوتى فرعون و تاءسيس حكومت مستضعفان به دست پيامبر بزرگوار حضرت موسى عليه السلام است .
قرآن كريم :
و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض ، تخافون ان يتخطفكم الناس ، فآواكم و ايدكم بنصره ، و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون . (٢١٦)
- زمانى را به ياد آوريد كه شمارى اندك بوديد (در ميان دشمنان بسيار) و شما را در زمين (مكه) فرودست (مستضعف) مى شمردند، و بيم آن داشتيد كه با يك هجوم كارتان را بسازند، در آن حال ، خداوند پناهتان داد، و ياريتان كرد و روزيهاى پاكيزه بخشيد تا مگر سپاس داريد.
اين آيه كريمه درباره تاءسيس دولت محمد صلى الله عليه و آله و نجات مستضعفان جزيرة العرب به دست پيامبر مستضعفان حضرت محمد صلى الله عليه و آله است . اين دولت پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدت زمان امامت امام على عليه السلام نيز ادامه يافت ، و روح اصلى آن كه مستضعف گرايى و حمايت از محرومان و پابرهنگان و طرد و نفى مستكبران و زراندوزان و طاغوتان بود كاملا پايدار ماند، و آخرين روزهاى حكومت عدل علوى ، آخرين روزگار حاكميت اين خط اصيل اسلامى بود.
در دوران حكومت عدل محمد صلى الله عليه و آله و علوى عليه السلام نظام آموزشى و حقوقى حاكم گرديد كه در قانون و اجرا و انديشه و عمل ، جانبدار محرومان و تحقق بخش حاكميت آنان بود، و همه ارزشهاى اشرافيگرى و نظام حقوقى طبقاتى توانگران و زراندوزان را زير پا گذاشت ، و همه امتيازات طبقات بالا را كنار زد، و اميران و شاهان و سرمايه داران و توانگران و قارونان جامعه را با بردگان و بينوايان و فرودستان يكسان ديد و در برابر قوانين ، همسان به حساب آورد، و در برابر هر گونه باجخواهى و امتياز طلبى استوار و قاطع ايستاد، و تعاليمى ارزنده و زندگى ساز در اين زمينه ها به توده هاى مردم آموخت :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
فى قوله تعالى : و اصبر تفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه ... (٢١٧) ان المؤ لفة قلوبهم جاؤ وا الى رسول الله صلى الله عليه و آله ... فقالوا: يا رسول الله ! ان جلست فى صدر المجلس و نحيت عنا هولاء و روائح صنانهم - و كانت عليه جباب الصوف - جلسنا نحن اليك و اخذنا عنك ، فما يمنعنا من الدخول عليك الا هؤ لاء!! فلما نزلت الاية قام النبى صلى الله عليه و آله يلتمسهم ، فاصابهم فى مؤ خر المسجد يذكرون الله ، فقال : الحمدلله لم يمتنى حتى امرنى ان اصبر نفسى مع رجال من امتى ، معكم المحيا و معكم الممات (٢١٨)
- پيامبر صلى الله عليه و آله - در تفسير اين آيه : و اصبرنفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى :خويشتن را به همراهى با كسانى شكيبا ساز، كه صبح و شام پروردگار خويش را مى خوانند...»، رسيده است : كسانى (از قريش) كه پيامبرصلى الله عليه و آله از آنان به منظور تمايل يافتن به اسلام دلجويى مى كرد (مؤ لفة قلوب) نزد او آمدند... و گفتند: اى پيامبر خدا! اگر در صدر مجلس بنشينى و اين بينوايان و بوى گند ايشان را از ما دور كنى - و آن بينوايان جبه هايى پشمين (و ژنده) بر تن داشتند - ما در كنار تو خواهيم نشست ، و به سخنان تو گوش فرا خواهيم داد، هيچ چيز جز اينان مانع درآمدن ما نيست ، پس چون آيه ياد شده نازل شد، پيامبرصلى الله عليه و آله برخاست و به جستجوى ايشان (يعنى بينوايان و مستضعفان) برآمد، و در پايين مسجد به ايشان رسيد، كه ذكر خدا مى كردند، چون آنان را ديد گفت : سپاس خداى را كه مرا از جهان نبرد تا آنكه فرمان داد كه خويشتن را به نشستن با مردانى از امتم شكيبا سازم (و عادت دهم) زيستن من با شما است و مردن من با شما خواهد بود.
امام صادق عليه السلام :
ان عيسى عليه السلام لما اراد وداع اصحابه ، جمعهم و امرهم بضعفاء اخلق ، و نهاهم عن الجبابرة (٢١٩)
- هنگامى كه عيسى عليه السلام مى خواست با اصحاب خود وداع كند، ايشان را گرد كرد و آنان را به توجه به ناتوانان فرمان داد و از نزديكى به جباران و گردنكشان نهى كرد.
اينها و صدها تعليم ديگر همه بيانگر خط اصلى حركت اسلام و برنامه حكومت اسلامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام بود، كه در تاريخ به ثبت رسيده است و در عينيت و عمل جريان يافته است .
بارى چنين دوره هاى درخشانى در طول تاريخ تحقق يافت ، و روزگارانى - اگر چه محدود - آيين عدل و حق بر جامعه هايى پرتو افكند، و آسايش و آرامش و امنيت واقعى را براى انسانها به ارمغان آورد، ليكن اين دوره ها پايدار نماند و پس از درگذشت رهبران راستين ، بظاهر مغلوب باطل گرديد، و روزگار سياه ستم و بيداد و تجاوز و تبعيض ، به دست طاغوتان سياسى و اقتصادى و نظامى سايه گسترد، و راحت و آسايش و امنيت را از مردمان بگرفت ، و مستضعفان را در چنگال اهريمنى خود بفشرد، و راه تنفس را بر آنان ببست . و بدينسان روزگاران سياه تاريخ انسان ، در بيشتر دوره ها رقم خورد، و زندگى مستضعفان با اين رنجها و اندوهها و فشارها بگذشت .
اكنون پس از دوران طولانى ستم سالارى و بيدادگرى و حاكميتهاى ستم بنياد طبقاتى و اشرافيگرى ، تاريخ به پيش مى رود تا ديگر بار به دوران حاكميت مستضعفان و امامت عدل مهدوى عليه السلام گام گذارد، به طور كامل زمام امور جامعه را به دست فرودستان مظلوم بسپارد و همه آباديها را از طاغوتان و قارونان و سركشان و سلطه طلبان تصفيه كند. اين دوره از تاريخ و ويژگيهاى اصلى آن بصراحت در قرآن كريم و احاديث پيامبرصلى الله عليه و آله و معصومان عليه السلام تبيين گشته است :
قرآن كريم :
وعدالله الذين آمنو منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض ‍ كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى و لا يشركون بى شيئا... (٢٢٠)
- خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند وعده داد كه بيقين در روى زمين ايشان را خليفه كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند خليفه ساخت . و دينشان را - كه خود براى ايشان برگزيده بود - استوار سازد، و وحشتشان را به امنيت بدل كند و آنان مرا مى پرستند و هيچ چيز را با من شريك نمى كنند...
منظور از صالحان مؤ من كه در آيه ياد شده اند به جهاتى چند مستضعفانند:
١- نخست اينكه «صالحان مؤ من» عموما در طول تاريخ از طبقه محرومان بوده اند. و طبق آيات فراوان قرآن كريم ، طبقات اشراف و مترفان و مسرفان و مستكبران نوعا فاسد و منحرف و مخالف حق و عدل بوده اند.
در قرآن كريم آمده است :
و ذرنى و المكذبين اولى النعمة و مهلهم قليلا. (٢٢١)
- تكذيب كنندگان صاحب نعمت را به من واگذار. و اندكى مهلتشان ده .
«... پيروان انبيا در طول تاريخ ، بينوايان و طبقات متوسط (جامعه) بودند نه ثروتمندان ...» (٢٢٢)
٢- در اين آيه از تمكين و استوارى و استقرار دين خدا سخن رفته است و استوارى و استقرار دين در اجتماعى امكان دارد كه جامعه داراى طبقات و تشكيل شده از دو طبقه مستكبر و مستضعف (زير سلطه و سلطه طلب) نباشد. و اين چنين اجتماعى بى تريد جامعه فرودستان و مستضعفان است ، كه از طبقات زر به دست و زورمدار و مستكبر تصفيه شده است .
٣- در فرازهاى آخر آيه شريفه ، از امنيت اجتماعى و رخت بر بستن ترسها و دلهره ها و بيمها سخن رفته است . روشن است كه انواع ترسها و بيمها و دلهره ها از سوى چه كسانى بر توده هاى مردم تحميل مى شود. اين سلطه طلبان و قدرتمندان مالى و سياسى و نظامى هستند كه توده هاى مردم را مى ترسانند و با شيوه هاى ارعاب و ايجاد نگرانى و دلهره حاكميت و سلطه خود را تداون مى بخشند. و اين طبقه فرودست و ناتوان (طبقه بيم پذير) است كه چاره اى جز تسليم و بيم پذيرى ندارد.
بنابراين ، آيه ياد شده كه درباره حاكميت فراگير قرآنى ، در جامعه هاى بشرى سخن مى گويد، حاكميت محرومان و مستضعفان را در نظر دارد.
شيخ طبرسى در تفسير آيه مى گويد:
«از امامان اهل بيت روايت شده است كه اين آيه ، درباره مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله است . شيخ ابوالنضر عياشى ، با اسناد خود، از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده است كه اين آيه را خواند و فرمودند: «اينان به خدا سوگند شيعه ما هستند، خدا اين كار را در حق آنان به دست مردى از ما خواهد كرد. و اين مرد مهدى اين امت است ...»
و چنين مطلبى درباره اين آيه ، از امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام نيز روايت شده است .» (٢٢٣)
قرآن كريم :
و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة ، و نجعلهم الوارثين . (٢٢٤)
- ما مى خواهيم به مستضعفان زمين نيكى كنيم ، يعنى : آنان را پيشوايان سازيم و وارثان زمين .
اين آيه بصراحت ، از امامت مستضعفان سخن گفته است ، و فرودستان و مستضعفان را ميراث بر آن زمين معرفى كرده است ، درباره دوران ظهور و رستاخيز قيام مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله است كه به دست آن منجى بزرگ اين وعده خدايى تحقق مى پذيرد.
امام على عليه السلام :
هم آل محمد، ييعث الله مهديهم بعد جهدهم ، فيعزهم و يذل عدوهم . (٢٢٥)
- ايشان (مستضعفان ميراث بر زمين)، خاندان پيامبرند، كه خداوند پس از سختيها، مهدى ايشان را بر انگيزد و به آنان عزت بخشد و دشمنانشان را خوار سازد.
و واضح است كه حكومت آل محمد صلى الله عليه و آله يعنى همان حكومت مردم مستضعف و رسيدن محرومان به حق خود.
از نظر ديگر نيز براى اجراى عدالت راستين ، حاكميت فرودستان محروم ضرورت دارد، زيرا كه در تمامى دوران گذشته تاريخ مورد اصلى ظلم و بى عدالتى ، طبقات محروم بوده اند و سرانجام بايد پديده ناهنجار و ضد بشرى «استضعاف» - كه تعبيرى از همه ظلمها و ستمهاست - از ميان برود، و انسان از زير بار سنگين و شكننده آزاد شود. در اين راستا و براى اين امر مهم مبارزه با علل اصلى استضعاف ضرورتى اجتناب ناپذير است . روشن است كه زورمندان و زر به دستان ، دو عامل اصلى استضعاف بخشهاى عظيم انسانى در گذشته و اكنون بوده اند و هستند. هر ظلم و ستمى كه به محرومان و بى پناهان شده است ، يا مستقيم به دست حكومتهاى اشرافى و مرفه انجام گرفته است ، و يا به دست طبقات اشراف و سرمايه داران و قارونانى كه در زير چتر حمايت حكومتهاى مستكبر قرار داشتند و با حمايت قانونى و عملى آنها راه ظلم و تحميل و استثمار را هموار مى ساختند. اين نظامها و جريانهاى ضد بشرى هنگامى پايان مى يابد كه حكومت قدرت سياسى و نظامى جامعه فقط و فقط به دست طبقات محروم و مستضعف سپرده شود. دفاع از حقوق پايمال شده فرودستان و مستضعفان آنگاه امكان دارد كه حاكميت به دست آنان سپرده شود. هر حكومتى هر چه صالح باشد نمى تواند حقوق محرومان را به آنان باز گرداند، مگر اينكه خود از اين طبقه باشد و دردهاى اين طبقه را به تمام وجود خويش لمس كرده باشد. و اين چگونگى تحقق نمى پذيرد مگر اينكه طبقه حاكم از مستضعفان باشند. تنها و تنها در اين صورت است كه مى توان اميد داشت در قانون و اجرا، و در تئورى و عمل ، جانب محرومان رعايت گردد، و پايگاههاى استكبار و قدرت و سلطه واژگون شود، و پديده «استضعاف» از سرزمين زندگى محو گردد. در غير اين صورت ، ادعاهايى فريبكارانه است كه گوش تاريخ را پر كرده است .
از اين رو، حاكميت مستضعفان ، از شاخه هاى اصلى و اجراى عدالت مطلق است . اگر عدالت گسترى و دادگرى جهت اصلى حركت يك تحول و انقلاب اجتماعى بود، دفاع از محرومان و حاكميت بينوايان و فرودستان ركن و پايه آن است ، زيرا ديگر طبقات اجتماعى كه حال و هواى محروميت و استضعاف را لمس نكرده باشند هر كس باشند نمى توانند - چنانكه بايد - در انديشه مستضعفان باشند. و گردونه اقتصاد و سياست و فرهنگ و ديگر منافع جامعه را به سود آنان بچرخانند و اين امرى است كه تجربه آن را به اثبات رسانيده است .

بخش ١١ : آيين و روش جديد

با توجه به اينكه قرآن كريم كتاب جاودان الهى است . و اسلام آيينى ابدى ، چگونه امام مهدى عليه السلام آيين جديد و كتاب تازه براى بشريت به آرمان مى آورد. او تحكيم بخش دين اسلام و گسترنده قانون قرآن در سراسر گيتى است ، پس ناگزير بايد اسلام و تعاليم قرآن كريم را به اجتماعات بشرى عرضه كند و مردمان را به پذيرش و باور اصول و فروع آن فراخواند.
آيين نو و كتاب جديد و برنامه و راه و روش تازه و ديگر تعبيرهايى از اين دست كه در احاديث رسيده است ، براى تبيين مسائلى است :
١- احكام و معارف فراوانى از مجموعه فرهنگ اسلام ، در گذشته بنا به عللى تبيين نگذشته است ، يا متناسب با سطح فرهنگ و فكر اجتماعات گذشته نبوده است ، يا زمينه عملى آنها وجود نداشته است . باز گويى چنين معارف و علوم و مسائلى ، بيگمان براى جامعه اسلامى ، ناشناخته خواهد بود و چون امام مهدى عليه السلام اين تعاليم را از ظاهر و باطن قرآن كريم استنباط مى كند و به مردم مى آموزد، براى آنان تازگى دارد و آيين نو و كتاب جديد انگاشته مى شود.
٢- تعاليم و احكامى از قرآن كريم و اسلام فراموش شده و از يادها رفته است ، به گونه اى كه در جامعه هاى اسلامى ناآشنا و براى مسلمانان ناشناخته است . طرح اين مسائل نيز كتاب و آيين نو پنداشته مى شود.


۷
بخش ١٢ : رشد عقلى و تكامل علم
٣- اصول و احكام فراوانى دچار تحريف و دگرگونى معنوى يا موضعى گشته است ، و امام آنها را چنانكه در اسلام اصيل بوده است ديگر باره مطرح مى سازد، و تحريف و انحرافهاى روى داده را روشن مى كند و مفهوم حكم يا جايگاه آن را مشخص مى سازد، و اين با طرز تلقى و برداشت عمومى مردم و علما سازگارى ندارد از اين رو برنامه جديد و راه و روش ‍ تازه حساب مى شود. (٢٢٦)
بنابراين ، معناى آيين تازه و كتاب جديد، اين چگونگيها است . اكنون براى تبيين بيشتر اين موضوع سخنى از استاد معارف حقه ، متاله بزرگ خراسان ، حضرت شيخ مجتبى قزوينى خراسانى - اعلى الله مقامه - مى آوريم :
«... مراد از اين روايات (احاديث كتاب جديد و آيين تازه) اين است كه حدودى را كه از بين رفته احيا مى كند، و بدعتهايى را كه در بين مردم رايج شده و در شعائر اسلامى ظاهر گشته است ، منسوخ مى نمايد، و از اين رو روش او را دين تازه پندارند...» (٢٢٧)
مى توان گفت بيشترين مسائلى را كه امام مورد توجه قرار مى دهد و براى جامعه هاى اسلامى تازه و جديد جلوه مى كند و ناشناخته و ناآشنا مى نمايد، مسائل مربوط به عدالت اجتماعى و امور مالى و معيشتى است ، يعنى موضوعى كه انسان گذشته سخت نيازمند به آن بوده و بدان نرسيده است . و همين امر نيز مشكل نابسامانى اصلى زندگى بشر امروز را تشكيل مى دهد و اجراى آن يعنى برقرار سازى عدل و دادگرى در سراسر گيتى ، از اقدامهاى اصلى امام مهدى عليه السلام خواهد بود.
به عنوان مثال : اگر امام موعود عليه السلام به موضوع مساوات اسلامى شكل قانونى و الزامى بدهد چنانكه در احاديث رسيده است :
امام صادق عليه السلام :
اسحاق بن عمار، قال : كنت عند ابى عبدالله عليه السلام فذكر مواساة الرجل لاخوانه ، و ما يحب له عليهم . فدخلنى من ذلك . فقال : انما ذلك اذا قام قائمنا وجب عليهم ان نجهزوا اخوانهم و يقووهم . (٢٢٨)
- اسحاق بن عمار مى گويد: نزد امام صادق بودم او از تساوى مردم با يكديگر، و حقى كه هر كسى بر ديگرى دارد، سخن گفت . من سخت در شگفت شدم ، فرمود: «اين ، به هنگام رستاخيز قائم ماست ، كه در آن روزگار، واجب همگانى است كه به يكديگر وسايل رسانند و نيرو بخشند.»
و اين موضوع در بسيار ديگر از تعاليم اسلامى آمده است ، ليكن به نام احاديث اخلاقى ، كنار گذاشته شده و در فقه مطرح نگشته است ، و در برنامه هاى الزامى حكومتها و اجتماعات اسلامى به صورت اصل و قانون تثبيت نشده است . و روشن است كه چون اين تعاليم عملى شود، به صورت احكامى جديد جلوه مى كند.
اگر امام مهدى عليه السلام عدل و عدالت را زير بنا و علت و محور همه احكام معرفى كند، صحت و اسلاميت هر حكم را در مقدار سازگارى آن حكم با عدل و عدالت اعلام دارد، موضوعى ناآشنا و تازه به نظر نخواهد رسيد.
اگر امام مهدى عليه السلام مسئله ارزش انسان و رسيدگى به او، و رفاه حال او، و حقوق انسانى را بر همه حق و حقوقهاى فرعى و فردى حاكم بداند و معيار و محور اصلى حق مالكيت ، تجارت و مبادلات ، حق آزادى و ديگر حقوق و تعاليم را، عدالت و رفاه حال انسانها بشناساند، و هر حق و حقوق فردى و گروهى را كه به رفاه و آسايش و رشد و تاءمين زندگى معقول انسان نينجامد، غير اسلامى و نادرست اعلام كند، آيا... امرى تازه به شمار نمى آيد؟
اگر امام مهدى عليه السلام وجوه اسلامى را به نفع طبقات محروم افزايش ‍ دهد، تا آن مرز كه زندگى همه مردم تاءمين شود و همگان به رفاه معيشتى درست دست يابند و فقر كمبودى در كل جامعه نماند امرى ناآشنا و برنامه اى تازه نيست ؟
اگر امام مهدى عليه السلام مالكيت فردى را در برابر نيازهاى ضرورى مردم محدود سازد، و اجازه ندهد افرادى انگشت شمار ثروتهاى كلان و افراطى داشته باشند، در جايى كه گروههاى فراوانى به سطح متوسط زندگى دست نيابند و در حد تفريط قرار داشته باشند، اين امر نيز جديد و تازه پنداشته نمى شود؟
اگر امام احكام ضرر و زيان يا عسر و حرج را به طور دقيق و گسترده در جامعه عملى سازد، تا جايى كه بسيارى از كارها و برنامه هاى اقتصادى و معيشتى معمول مردم - كه طبق شرع حاكم كنونى درست است - ممنوع و نامشروع به شمار آيد اين امور براى مردم حكمى تازه و دعوتى جديد نخواهد بود.
اگر امام مهدى عليه السلام از طواف مستحب با وجود كثرت طواف واجب ، منع كند نيز ناشناخته است .
اگر امام مساجد و معابد مجلل و تزيين يافته شهرها و آباديها را خراب كند، و همه زوايد و تشريفات و كاشى كاريها و گنبدها و گلدسته ها و زيورهاى آنها را بپيرايد،» بودجه آنها را براى رفاه حال انسانها صرف كند و مساجد و معابد را ساده و بى آرايش و بى آلايش بسازد نيز كارى تازه و بر خلاف راه و روش معمول و افكار عمومى نيست ؟
اگر امام موعود عليه السلام روايات معارف و اصول دين را ديگر بار مطرح سازد، و آنها را از فلسفه هاى بشرى - يونانى و غير يونانى - جدا كند، و از پنداشته هاى عرفاى بشرى نيز متمايز سازد براى برخى نو پيدا و دينى تازه جلوه نمى كند؟
اگر امام مهدى عليه السلام مانع الزكاة را گردن زند، چنانكه در احاديث رسيده است : ويقتل مانع الزكاة : (٢٢٩) مهدى ، مانع الزكاة را مى كشد، دينى جديد محسوب نمى شود؟
اگر امام مهدى عليه السلام رباخواران و غاصبان حقوق و اموال انسانها را كه سراسر دوران عمر خود به چپاول و غصب و گرانفروشى و احتكار و... گذرانده اند، به چوبه دار آويزد (دست كم به عنوان مفسد فى الارض)، گرچه ظاهر الصلاح و مسلمان باشند، روش نوينى پنداشته نخواهد شد؟
اگر امام مهدى عليه السلام سود در مبادلات بازرگانى و داد و ستدها را بردارد و مردمان را ماءمور سازد تا هر كس بصورت خدمتگزارى نسبت به جامعه كار كند و در برابر كالاى عرضه شده سودى نگيرد، و خود نيازهاى خود را همينسان از ديگران تاءمين كند، چنانكه در احاديث رسيده است ، امرى تازه جلوه نخواهد كرد؟ حديث اين است :
امام صادق عليه السلام
ساءلت ابا عبدالله عليه السلام عن اخبر الذى روى : ان ربح المؤ ن على المؤ من ربا... ما هو؟ فقال : ذلك اذا ظهر الحق و قام قائمنا اهل البيت !... (٢٣٠)
- راوى مى گويد: از امام صادق پرسيدم كه اين روايت «سود گرفتن مسلمان از مسلمان رباست» معنايش چيست ؟ فرمود: «اين به هنگام ظهور حق و رستاخيز قائم آل محمد صلى الله عليه و آله است ...»
اگر امام مهدى عليه السلام بر بيشتر تفسير و تاءويلهايى كه در قرآن كريم و احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام صورت گرفته است خط بطلان بكشد، و آراء و انديشه ها را تابع و پيرو قرآن سازد و در چارچوبهاى قرآنى در آورد چنانكه امام على عليه السلام فرموده است : (يعطف الراءى على القرآن بعد ما عطفوا القرآن على الراءى (٢٣١) آراء را پيرو قرآن قرار مى دهد پس از آنكه قرآن را پيرو آراء قرار داده بودند) اين برخورد براى بسيارى مايه شگفتى و تازگى نيست ، زيرا كه نظام كار در تفسير و حديث و فقه و مبانى دين شناسى رايج را به همه مى ريزد.
و بدينسان مسائل و معارف و احكام جديدى را امام مطرح مى كند كه براى مردم ناشناخته است و آنها را آيين جديد و كتاب تازه مى انگارد، و گهگاه با امام بر سر اين مسائل درگير نيز مى شوند. و در اين صورتها جنگ با خودى و جامعه اسلامى رخ مى دهد.
امام على عليه السلام :
... فيريكم كيف عدل السيرة و يحيى ميت الكتاب و السنة ... (٢٣٢)
-... پس عدالت و دادگرى را به شما مى نماياند و قوانين مرده قرآن و سنت را (دگربار) زنده مى كند...
در اين سخن امام على عليه السلام دو موضوع مطرح شده است و هر دو در ارتباط با دوران ظهور، اهميتى ويژه دارد:
١- امام مهدى عليه السلام چگونگى وحد و حدود و قلمروى گسترده و عميق عدالت اجتماعى در اسلام را نيك مى شناساند، و احكام و برنامه هاى آن را تبيين و تفسير مى كند. اين تعليم والا روشن مى كند كه حوزه شناخت جامعه اسلامى آن روز از عدالت و قسط واقعى اسلامى ، درك و دريافتى محدود داشته است ، و عدالت اسلامى ژرفتر و عميقتر از آن است كه در روزگار قبل از ظهور شناخته بوده است . اين شناخت عميق و همه جانبه از عدالت اجتماعى در هنگامه ظهور تحقق مى پذيرد. در دعاهايى كه درباره حضرت مهدى عليه السلام رسيده است به اين حقيقت اشاره دارد: اللهم طهر به بلادك ... حتى تنير بعدله ظلم الجور... و توضح به معاقد الحق ، و مجهول العدل ... (٢٣٣)
- خداوندا! سرزمينها را به دست مهدى عليه السلام پاك گردان ...تا با فروغ عدالت او سياهيهاى ستم زوال پذيرد، و پايگاه هاى حق آشكار گردد و عدل ناشناخته شناخته گردد.
٢- بخشهايى از كتاب و سنت نبوى و ديگر رهبران معصوم ، چنان متروك و رها شده و پوشيده مانده است كه گويا مرده است ، و در افكار عمومى جامعه - و حتى افكار متخصصان و عالمان - نيز مطرح نيست . اين بخش از تعاليم اسلامى ديگر بار احيا مى شود، و در متن آموزشهاى اسلامى قرار مى گيرد، و به صورت قانون و برنامه رسما اعلام مى گردد، و به عينيت و عمل در مى آيد. و به همين جهت ها است كه احكام و برنامه هاى امام مهدى عليه السلام براى مردم تازگى دارد. در دعايى درباره امام غايب عليه السلام رسيده است :
...و ابدى ما كان نبذه العلماء وراء ظهورهم مما اخذت ميثاقهم على ان يبينوه للناس و لا يكتموه ... (٢٣٤)
-... مهدى عليه السلام آشكار مى سازد مسائل (و حقايقى) را كه عالمان آنها را پس پشت افكندند (و از نشر و اظهار آن خوددارى كردند.) حقايقى كه از ايشان پيمان گرفته شده بود تا آنها را به مردمان باز گويند و از آنان پوشيده ندارند.
امام مهدى عليه السلام اين بخشها از احكام و آيين خداى را آشكار مى سازد و بدون هيچگونه بيم و هراس از فرد يا افراد يا طبقاتى از جامعه ، حقايق اسلام را آشكار مى كند، اگر چه گروهها و افرادى را خوشايند نباشد.
در حديثى كه از امام على عليه السلام بازگو كرديم از جمله چنين آمده است :
امام على عليه السلام :
... الا و فى غد و سياءتى غد بما لا تعرفون ... (٢٣٥)
-... بدانيد كه در فردا (حوادثى پديد مى آيد) و در آينده مسائلى رخ خواهد داد كه براى شما ناآشنا و ناشناخته است ...
اين كلام دو منظور را ممكن است تبيين كند: نخست اينكه در فردا و آينده حوادثى پيش مى آيد و آينده آبستن حوادثى است كه براى شما و جامعه اسلامى ناشناخته است . بنابراين معناى كلام امام على عليه السلام به حوادث و تحولات تاريخى روزگاران ظهور توجه دارد. دوم اينكه منظور طرح مسائل و بخشهايى از فرهنگ عمومى اسلامى است كه تا آن روزگار عرضه نشده و زمينه ها و يا موضوعات آن تحقق نيافته است ، يعنى مسائل و مطالبى كه براى جامعه اسلامى پيش از ظهور ناآشنا و ناشناخته است و كاملا تازگى دارد.
امام صادق عليه السلام :
اذا قام القائم جاء بامر غير الذى كان . (٢٣٦)
- آنگاه كه قائم عليه السلام قيام كند، مسائلى را مطرح مى كند كه در گذشته نبوده است .
امام صادق عليه السلام :
... ساءلته عن سيرة المهدى ، كيف سيرته ؟ فقال : يصنع كما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهلية و يستاءنف الاسلام جديدا. (٢٣٧)
-... درباره راه و روش مهدى عليه السلام از امام صادق عليه السلام پرسيدم ، امام گفت : راه و روش او چون پيامبرصلى الله عليه و آله است ، يعنى هر چه را پيش از او باشد ويران مى كند، چنانكه پيامبر (نظام) جاهليت را ويران ساخت ، و اسلام را از نو مى سازد (و آموزش مى دهد).
اين حديث ، ابعاد گسترده و ژرف تغييرات و دگرگونيهايى را كه به دست با كفايت امام مهدى عليه السلام انجام مى گيرد روشن مى سازد. نيز روشن مى كند كه بيشتر افكار، احكام ، عادات ، آداب ، رسوم و تفسير و برداشتهايى كه به نام اسلام رايج است با اسلام راستين سازگارى ندارد. از اين رو امام مهدى عليه السلام بر آنها خط بطلان مى كشد، و نظامهاى اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و فرهنگى پيشين را كه بر آن افكار و انديشه ها استوار گرديده است متلاشى مى سازد، چونان كارى كه پيامبرصلى الله عليه و آله با راه و روشهاى جاهليت كرد.
افزون بر مسائل ياد شده بايد در نظر داشت كه تحولات ژرف و روزافزون زندگى و حوادث عظيم جهانى و رخدادهاى گسترده و مهمى كه در همه بخشهاى زندگى انسان پديد گشته است ، راه حلها و پاسخهاى نو و تازه مى طلبد، كه رهبرى يگانه اجتماعات بشرى در اين ارتباط بايد معيارها و اصول جديد عرضه كند. در اين زمينه نيز امام مهدى عليه السلام برنامه ها و مسائل و راه حلهاى اسلامى را درباره پديده هاى نو و تحولات اجتماعى بشرى مطرح خواهد ساخت .
امام باقر عليه السلام
اذا خرج يقوم باءمر جديد، و كتاب جديد، و سنة جديدة ، و قضاء جديد... (٢٣٨)
- هنگامى كه قائم ظهور كند، شيوه هاى نو و كتاب جديد و روشهاى تازه مى آورد، و در قضاوت روش جديدى دارد..
و اين يعنى روشهاى قضاوت دوران پيش از ظهور نيز اسلامى نيست .
عرضه راه حلهاى اسلامى در مسائل جديد اجتماعات كارى بسيار عظيم است ، و جز از قرآن ناطق حضرت مهدى عليه السلام از كسى بر نمى آيد. و اين موضوع همگان را به شگفت فرو مى برد، بويژه عالمان و انديشمندان را، زيرا با اينكه منابع اسلامى چون قرآن و بسيارى از احاديث را در دست دارند، باز در استنباط و استنتاج امور تازه پيدا و مسائل مستحدثه ناتوانند. و امام پاسخ به همه آن مسائل را با الهام از كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم و احاديث پدران بزرگواراش ، به جامعه بشرى عرضه مى كند، و همه را به شگفت مى افكند. و همه اينگونه تعاليم و شرح و تبينها از كتاب خدا را تازه و جديد مى بينند.
امام صادق عليه السلام :
... للقرآن تاءويل يجرى كما يجرى الليل و النهار و كما تجرى الشمس و القمر، فاذا جاء تاءويل شى ء منه وقع ، فمنه ما قد جاء و منه ما لم يجى ء. (٢٣٩)
-... قرآن را تاءويلى است كه همچون گردش شب و روز و سير خورشيد و ماه ، جريان دارد. و چون تاءويل چيزى از آن بيايد واقع مى شود. بعضى از آن تاءويلها آمده است و بعضى هنوز نيامده است .
اكنون آيا اين بخشهاى عظيم از حقايق قرآنى كه تاكنون تبيين نشده است ، با رشد فكرى اجتماعات و مسائل تازه پيدا ارتباط دارد، به دست چه كسى بايد تبيين و تفسير شود؟ و اسرار و رموز ظاهر و باطن و باطنهاى پوشيده قرآنى چه وقت بايد آشكار گردد، چه كسى بايد مشكلات انبوه و گرانبار اجتماعات آن روز بشرى را از لابلاى آيات قرآنى بيرون آورد؟ آرى ، قرآن چنان تفسير و تبيين شود كه چون هر شب و روز جديد، تازه و نو باشد؟ به گونه اى تفسيرهاى مفسر واقعى قرآن تازگى دارد كه قرآن نيز كتاب جديد و تازه شمرده مى شود، و آن معانى جديد موجب شگفتى همگان مى گردد، بويژه كسانى كه به تاءويل و توجيه قرآن كريم و احاديث پرداختند، و يا بگونه اى مطالب مكاتب غربى و شرقى را در تفسير و توجيه مبانى قرآنى ملاك قرار دادند.

بخش ١٢ : رشد عقلى و تكامل علم

انسان ، در بعد عقلى و رشد فرهنگى ، سيرى طولانى داشته است . از آغاز دوره هايى را كه تاريخ نشان مى دهد، به كارهاى فرهنگى و علمى گرچه در سطحى پايين پرداخته است و تجربه هايى اندوخته و به دانشها و حقايقى دست يافته است . در ميان دست آوردهاى علمى كه نصيب انسان شده است ، تعاليم انبيا و آموزگاران اصول وحى ، مقامى بلند و ارزشمند دارد. يكى از اهداف اصلى و اصول رسالت پيامبران نشر دانايى و گسترش آگاهى در ميان جامعه انسانى است ، دانايى و آگاهى در همه زمينه ها، از خودشناسى تا خداشناسى ، و از ذره شناسى تا جهان شناسى . امام على عليه السلام در ترسيم اين بخش از اصول رسالتهاى الهى چنين مى فرمايد:
... فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم انبياءه ليستاءدوهم ميثاق فطرته ، و يذركروهم منسى نعمته ،... و يثيرو الهم دفائن العقول و يروهم الايات المقدره : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع ، و معايش تحييهم ، و اجال تفنيهم ، و او صاب تهرمهم و احداث تتابع عليهم ... (٢٤٠)
- خداوند فرستادگان خود را در ميان مردمان برانگيخت ، و پيامبران خويش ‍ را پياپى روانه كرد، تا از آنان رعايت ميثاق فطرى (الهى) را باز طلبد، و نعمتهاى فراموش شده خدايى را به ياد آنان آورند... و نيروهاى پنهان خود آدمى را آشكار سازند، و آيات بهنجار آفرينش را به مردمان بنمايانند، يعنى سقف افراشته آسمان ، و مهد گستره زمين ، و نعمتها و وسايل زندگى كه حيات مردمان را تاءمين مى كند، و مرگى كه (دوران زندگى ) آنان را به پايان مى برد و بيماريهايى كه آنان را مى فرسايد، و حوادثى كه پياپى در زندگيشان روى مى دهد....
شناخت مسائل اصلى جهان و انسان ، از اهداف اصلى انسان كه در اين خطبه مطرح گرديده است چون : خودشناسى ، آسمان شناسى و شناخت ستارگان و كهكشانها، شناخت زمين در ابعاد گسترده و ژرف آن ، شناخت شيوه هاى معيشت و اداره زندگى و راهيابى به علم معاش با ابعاد عميق آن ، شناخت مرگ ، شناخت بيماريهايى كه انسان را از پا در مى آورد، و شناخت تاريخ و حوادث و پيشآمدهاى اجتماعات بشرى .
نقش اصلى دعوت پيامبران گسترش دانايى و آموزش و تجربه و تعليم است . و ايمان خود از شاخه هاى دانايى و شناخت به شمار مى رود. پيامبران به انسانها راه و رسم زندگى ، هدف و نتيجه آن را مى آموختند، ارزش انسان و والايى مقام و پايگاه بلند او در كائنات و مقدار توان و قدرت او را در رسيدن به تكامل ، به او تعليم مى دادند. در پرتو چنين آموزشهاى نيروى تفكر و تعقل را در او بيدار مى ساختند و به انديشه درباره مبداء و معاد و كشف رموز و اسرار آيات الهى وا مى داشتند. از اين رهگذرها و با اين هدايتها و راهنماييها، انسان در علوم تجربى و مسائل عقلى و جهان بينى و جهان شناسى ، در پهنه بيكرانه دانايى و شناخت گام نهاد، و به حقايقى دست يافت و اصول و معيارهايى را كشف كرد، و راه و روشهايى را درك نمود، و ضوابطى به دست آورد. و بدينگونه پيش آمد تابه قرن حاضر رسيد. در اين دوره دانش تجربى ره آوردهايى تازه به ارمغان آورد، كه از اهميت بسزايى برخوردار است ، و آدمى را در بسيار از دشواريهاى زندگى توان مى بخشد، و راه بسيارى از مشكلات را هموار مى سازد. انسان در اين راستا و با اين تجربه ها همواره مى كوشد، تا به بار فرهنگى سنگين ترى دست يابد، و به شناختهاى تازه ترى برسد، و اسرار و رموز بيشترى را آشكار كند، و ابهامهاى فراوان ترى بر طرف سازد.
كوشش انسان در مسير تكامل شناخت ، بيشتر به بعد مادى جهان و زندگى انسان معطوف بوده است . چون انسان با ماده سر و كار دارد و تلاش او براى اين است كه خواص و آثار بيشترى از ماده را بشناسد. مسائل ماوراى ماده و بعد معنوى حيات ، به خاطر پيچيدگى و دشواريى كه دارد بدان پايه مورد توجه و بررسى قرار نگرفته است . حيات روحى و معنوى ، در گستردگى و اسرار آميزى قابل مقايسه با حيات مادى و فيزيكى انسان نيست . انسان در قلمرو حيات معنوى ابزار لازم براى شناخت را نيز - به طور كامل - در اختيار ندارند. از اينرو، مى توان گفت كه رشد و پيشرفت علمى و فرهنگى انسان بطور عمده در بخش مسائل مادى حيات بوده است ، و در مسائل ماوراى طبيعى رشد و پيشرفت چندانى نداشته است . در بخش شناسايى بعد فيزيكى جهان نيز، شناختهاى سطحى و صورى و نوعا كشف آثار است . و در حوزه بررسيهاى انسانى ، مجهولات فراوانى وجود دارد كه در مقايسه با شناختها و داناييهاى او بسيار عميق و گسترده است . در حقيقت شناخت از جهان اسرارآميز بسيار محدود و اندك است ، و متخصصان رشته هاى گوناگون علوم بشرى به دست مايه هاى اندك و ناچيز علوم اعتراف دارند.
از سوى ديگر چون هدف از خلقت انسان رشد و تكامل معرفت و شناخت اوست ، بايد روزى اين هدف تحقق يابد و روزگار دانشهاى راستين و پيروزى خرد بر مجهولات فرا رسد. از اين رو در دوران ظهور كه روزگار تحقق همه آرمانهاى انسانى و الهى است ، شناخت انسان به تكامل نهايى مى رسد، و در ابعاد گوناگون دانايى از جهان شناسى ، انسان شناسى و خداشناسى ، عروج لازم را مى يابد، و آموزگار بزرگ اسرار و رموز، درس ‍ آموزان مدرس بشريت را به سرچشمه جوشان علوم حقيقى مى رساند، و كار آموزش او بر پندار و فرض و شك بنا نشده است ، بلكه بر اصل يقين و دريافتهاى راستين از حقايق و كشف حقيقت پديدها و اشيا استوار است . در دوران امام بزرگ دانايى ، همه مسائل بشرى ، به هدف اصلى و مرز نهايى مى رسد، و بشريت - در تلاش اعصار و قرون خويش - به محضر استاد و معلمى راه مى يابد كه نكته اى از ديده ژرف نگر و حقيقت بين او پوشيده نيست ، و هدف او پرده بردارى از حقايق و مجهولات است و تا سرحد امكان و توان انسانها آنان را به اوج تكامل علمى مى رساند.
اين موضوع از مهمترين برنامه ها و اقدامهاى امام مهدى عليه السلام است . او از حقايق گسترده و جهانى براى بشريت پرده بر مى دارد، و مردمان را به دانشهاى يقينى و درست هدايت مى كند و شناختهاى ناب و خالص به ارمغان مى آورد، و از اين رهگذر دو محور اساسى تحقق مى پذيرد:
١- با گسترش شناخت و كشف اسرار كائنات ، پايه هاى خداشناسى استوار مى گردد.
٢- گسترش شناخت و دانايى ، تشكيل جامعه انسانى و بسامان و مرفه را ممكن مى سازد، زيرا در پرتو شناخت درست مسائل حيات و بخشهاى گوناگون آن ، مسائل تربيت ، رشد، تكامل معنوى و مادى ، آغاز و انجام كار انسان ، سرنوشت اكنون و آينده او، شيوه ها و روشهاى اداره زندگى ، تاءمين و تنظيم خانواده ، بهره ورى از مواهب و امكانات طبيعى و انسانى و بسيارى از مسائل ديگر، بخشهاى زندگى در همه ابعاد به شايستگى اداره مى شود و سامانى در خور مى يابد. در پرتو علم و آگاهى از مسائل مادى و فيزيكى جهان ، زيست اين دنيايى انسان بهبود مى يابد، و با شناخت مسائل معنوى و صلاح و سعادت روح انسانى ، راه تكامل معنوى گشوده مى شود، و جامعه آرمانى در بعد مادى و معنوى پديدار مى گردد.
اين شناختها همه در روزگار رستاخيز امام مهدى عليه السلام تحقق مى پذيرد، و نقطه هاى ابهام و ترديد و سرگردانى محو مى شود، و انسان ، دوران تكرار اشتباهها و تجربه هاى پياپى را پشت سر مى گذارد، و در رستاخيز ظهور هر روز به شناختهاى اصيل و تازه اى دست مى يابد، و حقايقى تازه براى كشف او كشف مى شود، و به راهها و روشهاى متعالى تر و بالاترى دست مى يابد و شيوه هاى بهترى را در پيش مى گيرد. و بدينسان هر روز او و هرگام او در همه مسائل حيات و ابعاد زندگى ، گامى به پيش است ، و واپس گرايى و تكرار در آن راه ندارد. و بدينگونه ها اهريمن جهل و نادانى به سر پنجه تواناى خداوند دانايى و بينايى از سرزمين زندگى انسان بيرون رانده مى شود، واى آن را آگاهى ، دانايى ، روشنى و نور فرا مى گيرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم :
... تاسعهم قائمهم الذى يملاءالل ه - عزوجل - به الاءرض نورا بعد ظلمتها وعدلا بعد جورها، و علما بعد جهلها... (٢٤١)
-... نهمين (امام از فرزندان امام حسين عليه السلام) قائم است كه خداوند به دست او سرزمين تاريك (زندگى) را نورانى و روشن مى كند، و از عدل مى آكند، پس از (دوران) ظلم ، و علم و دانايى را فراگير مى سازد پس از (دوران) جهل و نادانى ...
سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم از هرگونه مبالغه و گزافه بدور است ، پس چنانكه سراسر آباديهاى زمين و جامعه هاى انسانى از عدالت و دادگرى آكنده مى گردد، و كشورى و شهرى و دهكده اى دور از عدالت باقى نمى ماند، بدينسان همه جامعه ها و انسانها از تاريكى نادانى به روشنايى و نور دانايى رهنمون مى گردند.
امام صادق عليه السلام :
العلم سبعة و عشرون حرفا فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غيرالحرفين ، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفا فبثها فى الناس ، وضم اليها الحرفين ، حتى يبثها سبعة و عشرين حرفا. (٢٤٢)
- علم و دانايى از ٢٧ حرف تشكيل مى شود، تمام آنچه پيامبران (تاكنون) آورده اند ٢ حرف است و مردمان بيش از اين ٢ حرف تاكنون نشناخته اند. آنگاه كه قائم ما قيام كند ٢٥ حرف ديگر را آشكار سازد، و ميان مردمان بپراكند، و آن ٢ حرف را (نيز) بدانها ضميمه سازد، تا ٢٧ حرف را گسترش ‍ داده باشد.
اين سخن امام صادق عليه السلام كه به صورت رمز و سمبليك تعبير شده است (٢٤٣) - مقدار دانايى بشر در دوران قبل از ظهور و پس از ظهور مقايسه شده است ، و دانشها و شناختهاى بشرى پيش از دوران تكامل علم و عقل - به نسبت به دوران ظهور - بسيار ناچيز محسوب گشته است ، چون در رستاخيز ظهور است كه بشر به مرزنهايى و آرمانى تكامل شناخت و خردورى دست مى يابد.
امام باقر عليه السلام :
اذا قام قائمنا وضع يده على رؤ وس العباد، فجمع به عقولهم واكمل به احلامهم . (٢٤٤)
- قائم ما، به هنگام رستاخيز خويش ، (به تاءييد الهى) نيروهاى عقلانى توده ها را تمركز دهد. و خردها و دريافتهاى خلق را به كمال رساند (و در همگان فرزانگى پديد آورد).
تكامل شناخت مبانى دين و آموزش احكام و معارف دينى نيز از جمله دانشهايى است كه به صورت الزامى در آن دوره انجام مى گيرد، و همه جامعه بشرى دين شناس و عالم به مسائل و برنامه هاى خدايى مى گردند. امام جوانانى را كه به سن بيست سالگى برسند و فقه دين را نياموخته باشند قصاص مى كند.
زنان نيز در آن دوران سعادت بار، در شناخت مبانى دين به پايگاه بلندى مى رسند، و عالمان فقيهان و دين شناسان در طبقه زنان پديد مى آيند، بدان پايه كه مى توانند در خانه هاى خود با قانون قرآن و آيين اسلام به قضاوت بنشينند. روشن است كه قضاوت براساس قرآن و سنت كارى دشوار است ، و آگاهى و شناخت عميق و گسترده از آيات و احاديث لازم دارد. در آن دوره دانايى و دين شناسى به مرزى مى رسد كه زنان جامعه نيز به چنين كار بزرگى مى توانند دست يازيد.
امام باقر عليه السلام :
وتؤ تون الحكمة فى زمانه ، حتى ان المراءة لتقضى فى بيتها بكتاب الله تعالى و سنة رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم . (٢٤٥)
- در زمان حكومت مهدى عليه السلام ، به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند، تا آنجا كه زنان در خانه ها، با كتاب خدا و سنت پيامبر، قضاوت كنند.
مدارسى كه براى آموزشهاى عمومى در سطح جامعه ها تشكيل مى شود، آموزگاران فراوانى لازم دارد. آموزگاران در درجه نخست شيعيان هستند كه دانشها را از امام خود فرا مى گيرند، و سپس به ديگران مى آموزند.
امام على عليه السلام :
كانى انظر الى شيعتنا بمسجد الكوفة قد ضربوا الفساطيط يعلمون الناس ‍ القرآن ... (٢٤٦)
- گويا شيعيان را مى بينيم كه در مسجد كوفه خيمه ها برافراشته اند و به مردم قرآن (و حقايق و اسرار و احكام قرآن) مى آموزند...
ايرانيان كه در گرايش به تشيع و پيروى از خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم ، وفادارى سرشار و عشق بى مانندى را نشان داده اند، در ايمان به مهدويت و پيوند به امام مهدى عليه السلام نيز در ميان امتها و ملتها نمونه اند، و بر سر اين آرمان والا استوارى و پايدارى ويژه اى نشان خواهند داد. از اينرو، در آن دوران نيز نقش آفرينان صحنه هاى حساس و كارگردانان حماسه هاى خروشانند.
امام على عليه السلام
كانى بالعجم فساطيطهم فى مسجد الكوفة يعلمون الناس ‍ القرآن ... (٢٤٧)
- ايرانيان در مسجد كوفه خيمه ها برافراشته اند، و به مردم قرآن مى آموزند...
در پايان اين بخش ، اين حديث ياد مى شود:
امام باقر عليه السلام
فى قول الله - عزوجل -: قل ارايتم ان اصبح مآوكم غورا فمن ياءتيكم بماء معين (٢٤٨ ) فقال : هذه نزلت فى القائم ، يقول :... فمن ياءتيكم بامام ظاهر، ياءتيكم باءخبار السماء والاءرض ، وحلال الله - جل وعز- وحرامه ، ثم قال : والله ما جاء تاءويل هذه الاية ، ولابد اءن يجى ء تاءويلها. (٢٤٩)
- امام باقر عليه السلام : در تفسير اين آيه : قل ان اصبح مآؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين : بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد؟» فرمود: اين آيه درباره امام قائم عليه السلام نازل شده است . خداوند مى فرمايد: (اگر امام شما غايب شد)... پس كيست كه امام را آشكار سازد، كه شما را از آسمان و زمين آگاه كند، و از حلال و حرام (و آيين) خدا؟ سپس فرمود: به خدا سوگند زمان تاءويل اين آيه هنوز فرا نرسيده است ، و ناگزير روزى خواهد رسيد، كه تاءويل (معناى باطنى آيه) روشن گردد.

بخش ١٣ : امنيت اجتماعى

امنيت اجتماعى ، امنيت در بخشهاى گوناگون زندگى اجتماعى را شامل مى شود، يعنى در بخشهاى اقتصادى ، سياسى ، دفاعى ، فرهنگى و... امنيت اجتماعى زمينه همه فعاليتهاى درست و مفيد اجتماعى است و شرط لازم رشد و تكامل فرد و جامعه . در محيط امن و آرام ، روابط اجتماعى بر اصل ضوابط استوار است ، و حق و تكليف معيار رابطه ها است . با امنيت اجتماعى ، منافع همه تاءمين مى شود و حق هر حقدارى تاءمين مى گردد. تضاد و درگيرى به حداقل مى رسد، و در صورت بروز تضاد و درگيرى ، هر كس در محدوده حقوق خويش محدود مى گردد، و قانون مانع تجاوز و دست درازى اوست . در جامعه امن ، قانون حاكم است و مورد ستايش و پذيرش عمومى ، حتى مجرى قانون از قانون بيم دارد. در جامعه امن ، بيم ، هراس ، دلهره و نگرانى در مردمان نيست .كسى از كسى بى جهت نمى هراسد. و هر كس در هر مقام بالاى اجتماعى نمى تواند. به شخصى ديگر در هر پست و منزلت پايين اجتماعى زور بگويد و مانع راه و كار او گردد. در جامعه امن سرمايه داران و متنفذان بر جامعه تسلط ندارد، و اقويا ناتوانان را نمى بلعند، و سرنوشت فرودستان ، در دست فرادستان و مستكبران و سرمايه داران نيست .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم
... ولم يغلق بابه دونهم فياءكل قويهم ضعيفهم ... (٢٥٠)
-... (حاكم اسلامى) در خانه خود را به روى مردم نبندد، تا تواناى ايشان ناتوان را بخورد...
در اين تعليم نبوى ، چنانكه جامعه صالح و امن ترسيم گرديده ، راه رسيدن به آن نيز ارائه شده است . در جامعه امن طبقه حاكم از مردم فاصله ندارند، و توده هاى مردم هر گاه لازم باشد به دولتمردان دست رسى دارند، و دربانان و نگهبانان مانع آنها نيستند.
همچنين اقويا و توانمندان نمى توانند ناتوانان و ضعيفان را ببلعند و در پنجه خود گلويشان را بفشارند. اين دو موضوع با يكديگر پيوندى ناگسستنى دارد. اگر حكومتها درهاى دارالحكومه ها را به روى مردم بستند و دربان و حاجب گماردند و هر كس نتوانست به دادرسى نزد آنان رود و عرض حال كند، طبيعى است كه توانمندان بر توده هاى مردم تسلط مى يابند و ناتوانان را مى خورند.
در جامعه امن ، مردم در زندگى ، از همه جهات ، تاءمين دارند، حوادث ، پيش ‍ آمدها، ضررها، زيانها، كمبودهاى طبيعى و انسانى و... موجب نگرانى افراد نيست ، زيرا كه مردم تاءمين كافى دارند، و دولتها مردم را تاءمين مى كنند، و ضرر و زيانها و خسارتها جبران مى گردد.
امام صادق عليه السلام
من مات وترك دينا، فعلينا دينه و الينا عياله ... (٢٥١)
- هر كس بميرد و دينى داشته باشد، اداى دين او و نگاهدارى از عيال او بر عهده ما (حاكم اسلامى) است ... (٢٥٢)
امام صادق عليه السلام
دخل على ابى عبدالله عليه السلام رجل فقال : يا ابا عبدالله ! قرضا الى مسيرة . فقال ابو عبدالله عليه السلام : الى غلة تدرك ؟ فقال : لا والله : فقال : الى تجارة تؤ دى ؟. فقال : لا والله . قال : فالى عقدة تباع ؟ فقال : لا والله ، فقال : فانت اذا ممن جعل الله له فى اءموالنا حقا. فدعا ابو عبدالله بكيس فيه دراهم ، فادخل يده فناوله قبضة ... (٢٥٣)
- مردى بر امام صادق وارد شد و گفت : يا اباعبدالله ! قرض بده تا گشايشى پيدا شود. امام گفت : «تا زمانى كه غله برسد؟» گفت : نه به خدا. گفت : «تا تجارتى سود دهد؟» گفت : نه به خدا. گفت : «تا ملكى به فروش رود؟» گفت : نه به خدا. گفت : پس تو ناگزير از كسانى هستى كه خدا در اموال ما حقى برايت قرار داده است». پس كيسه اى پر از درهم خواست و دست در آن برد و مشتى بر گرفت و...
در چنين اجتماعى ، با اين سطح بالاى تاءمين و امنيت ، مردمان مى توانند با آرامش خاطر و آسايش كامل زندگى كنند، و از هيچ چيز و هيچ امرى نگران نباشند.
در جامعه امن ، هر كسى ادعاى بحق و سخن درستى داشت مى تواند بى بيم بر زبان آورد و حق و نظر خود را اظهار كند. و اين بالاترين ويژگى امنيت اجتماعى است ، كه در سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و ديگر امامان مطرح گرديده است .
امام على عليه السلام :
... واجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك ! و تجلس ‍ لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك ، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع ، فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم يقول : فى غير موطن : لم تقدس امة لا يؤ خذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع ثم احتمل الخرق منهم والعى ونح عنهم الضيق والانف ... (٢٥٤)
-... براى كسانى كه به ديدار تو نياز دارند، زمانى را معين كن كه شخص خود به سخنان ايشان گوش فرا دارى ، و در مجلس عامى بنشينى ، و در آن در برابر خدايى كه تو را آفريده است تواضع كنى ، و لشكريان و دستياران و پاسداران خود را چنان دور كنى كه صاحبان حاجت بدون احساس ترس و لرز و لكنت زبان با راحتى كامل بتوانند مطالب خود را بيان كنند، زيرا كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم بارها شنيدم كه مى گفت : «امتى كه ضعيف آن نتواند حق خويش را بى لكنت زبان از قوى بگيرد، قابل احترام نيست» و سپس درشت گويى و ناتوانى آنان را در بيان مطلب خود تحمل كن ، با تنگ خلقى و با بدبينى با مردم روبه رو مشو...
دقت در فرازهاى كلام امام على عليه السلام بويژه با توجه به اينكه از عهد نامه مالك اشتر است و براى بر شمردن حوزه مسئوليت حكومت - و سخن الهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم عمق و اهميت موضوع را نيك روشن مى كند. امام على عليه السلام حضور در مجلس عمومى را لازم مى داند كه شخص حاكم بطور معمولى و بدون اسكورت و تشريفات نظامى و حفاظتى و ادارى ، در كنار مردم بنشيند و به گفته هاى آنان گوش فرا دارد و در برابر مردم فروتن و خاضع باشد. و چون مردمان گرفتار و حاجتمند ناراحت و درشت گوى هستند، امام سفارش مى كنند كه اين درشتگوى را تحمل كن و متكبرانه و آمرانه با مردمان روبرو مشو، تا همگان بتوانند مطالب خود را بدون كوچكترين ملاحظه و بيمى ، اظهار كنند و مشكلات خود را در ميان نهند. و اينكه امام على عليه السلام مى گويد اين سخن را بارها از پيامبر شنيدم : «امتى كه ناتوان آن نتواند حق خويش را بى لكنت زبان از قوى بگيرد، قابل احترام نيست»، اهميت جدى موضوع را مى رساند،كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم بارها و بارها بر اين موضوع تاءكيد فرموده اند و جامعه صالح را داراى چنين ويژگى دانسته اند كه ناتوانان بتوانند سخن حق خود را براحتى بگويند.


۸
بخش ١٤ : رشد تربيت انسانى
در ظرف امنيت اجتماعى ، مانع و سد راهى در سر راه انسانها وجود ندارد محصول كوشش و كار افراد نصيب خودشان مى گردد، و ثمره تلاشها و كوششهايشان را بى كم و كاست دست مى آورند. پديده شوم استثمار و بهره كشى از ثمره كار و كالاى ديگران وجود ندارد. سرنوشتها بازيچه دست جريانها و نوسانهاى اجتماعى نيست ؛ بلكه سرنوشتها و انجام كارها منظم و حساب شده است . از آغاز هر كار روشن است كه انجام آن كجاست و چيست ؟. تلاش و صميميت در كار، نتيجه مثبت و سازنده دارد، و سستى و نيرنگ و كم كارى سرانجامى نامطلوب و پوك . در آن دوران نادرستى و دغلبازى در كار نيست ، و بازار نامردميها و نا انسانيها رونقى ندارد، همه چيز بر معيار درستيها و مردميها استوار است و سرانجام بايد گفت : كه امنيت اجتماعى ، پديده اى است كه در پرتو «عدالت اجتماعى» پديد مى آيد، و از شاخه ها و ميوه هاى آن درخت تناور است .
امام مهدى عليه السلام پديد آورنده امنيت اجتماعى است ، امنيتى كه بشريت در تمام دوران تاريخ خود مانند آن را ناديده است . او در جامعه عدالت بنياد خود، همه معيارها و ضوابط غير انسانى و نادرست را كنار مى زند، و علل و عوامل دلهره ، نگرانى ، ترس را نابود مى كند، و بيم آفرينان و هراس انگيزان را از سر راه جامعه بر مى دارد (٢٥٥) و اعمال نفوذها و قانون شكنيها را نفى مى كند، و حركت جامعه و روابط اجتماعى را بر پايه هاى قانون و عدل و احترام به حقوق و ارزش انسان استوار مى سازد. در آن دوران سعادت بار، هيچ حقى تضييع نمى گردد و هر كس در هر مقام به بيش از آنچه حق دارد دست نمى يابد. همه چيز به اندازه و حساب و حق است . به معناى واقعى كلمه اراده آزاد انسانى در قلمرو درست و قانونى خود حركت مى كند، و انسانها بى مانع ، امكان شدن و رشد را مى يابند.
در اين جامعه ، انسان به انسان نزديك مى شود، دوستى و مهرورزى جاى كينه توزى و دشمنى را مى گيرد. تضاد، درگيرى و تزاحم جايش را به رقابت سالم و آزاد و انسانى مى دهد. و دارالسلام و جامعه امن و زندگى آرام و آسوده اى كه نمونه زندگى در بهشت جاويد است ، نصيب انسان مى گردد.
امام صادق عليه السلام
فى معنى قوله عزوجل : وعدالله الذين امنوا منكم ... ليستخلفنهم فى الارض ... و ليبدلنهم من بعد خوفهم اءمنا... (٢٥٦) قال : نزلت فى القائم و اصحابه . (٢٥٧ )
- «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند... وعده داد كه بيقين در روى زمين ايشان را خليفه كند... و وحشتشان را به امنيت بدل سازد،...» اين آيه درباره (امام) قائم و يارانش نازل شده است .
جامعه در دست مؤ منان قرار مى گيرد و مؤ منان مرزبانان حق و حقوق همگان و در برابر خدا و خلق تعهدى ايمانى دارند.
امام صادق عليه السلام
عمار الساباطى : فقلت لابى عبدالله عليه السلام : جعلت فداك ، فما نتمنى اذا ان نكون من اصحاب الامام القائم فى ظهور الحق ، و نحن اليوم فى اءمامتك و طاعتك اءفضل اءعمالا من اءعمال اصحاب دولة الحق ؟ فقال : سبحان الله ، اءما تحبون ان يظهر الله - عزوجل - الحق و العدل فى البلاد، و يحسن حال عامة العباد، ويجمع الله الكلمة ، و يؤ لف بين قلوب مختلفة ، و لا يعصى الله - عزوجل - فى ارضه ، ويقام حدود الله فى خلقه ، ويرد الله الحق الى اهله ، فيظهروه حتى لا يستخفى بشى ء من الحق مخافة احد من الخلق ... (٢٥٨)
- عمار ساباطى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم : فدايت گردم چرا ما در اين زمان ، آرزو كنيم كه از ياران امام قائم در دوران آشكارى حق باشيم ، و حال آنكه ما در اين روزگار كه در: (دوران) امامت شما و پيروى از شما بسر مى بريم ، كارهايمان افضل از اعمال ياران دولت حق است ؟ امام گفت : سبحان الله ! آيا دوست نداريد كه خداى بزرگ حق و عدالت را در آباديها آشكار سازد و حال عموم مردم را بهبود بخشد، و وحدت كلمه پديد آورد، و افكار ناسازگار را سازگار كند و خداى در زمين معصيت نشود، و حدود الهى ميان مردم اجرا شود، و خداوند حق را به اهلش باز گرداند، و ايشان آن را آشكار: كنند، تا اينكه هيچ چيز از حق ، براى بيم از هيچيك از مردمان ، پنهان نگهداشته نشود؟
امنيت اجتماعى از اين رهگذرها تاءمين مى شود: حق و عدل آشكار مى گردد، حدود الهى جارى مى شود، دلها يكى و ايدئولوژيها يگانه مى شود، و كمترين حق به دليل ترس از افراد و اشخاص پوشيده نمى ماند. اين فراز از تعليم امام صادق عليه السلام با اهميت ترين ساختار اجتماعى را روشن مى سازد، و مفهوم واقعى «امنيت اجتماعى» را بطور دقيق تبيين مى كند. امنيت واقعى هنگامى بر اجتماعى پرتو مى افكند كه ذره اى از حقها و حقوقها پنهان نماند، و هيچ قدرت و مقام و فردى در: هر طبقه اجتماعى ، مانع اعطاى حق و اظهار حق نشود. اين آرمان والا آنگاه تحقق مى يابد كه اثرى از آثار طبقات سلطه گر و زورمند و زر به دست برجاى نماند، و جامعه و مردم در جريانى طبيعى و انسانى به زندگى ادامه دهند.
امام على عليه السلام
...و بنا يدفع الله الزمان الكلب ... و لو قد قام قائمنا لذهبت الشحناء من قلوب العباد، و اصطلحت السباع و البهائم حتى تمشى المراءة بين العراق الى الشام ... على راءسها زينتها لا يهيجهاسبع و لا تخافه ... (٢٥٩)
- به دست ما (حكومت ما) روزگار سختيها و تشنه كاميها سپرى گردد... و چون قائم ما قيام كند كينه ها از دلها بيرون رود، حيوانات نيز با هم سازگارى كنند. در آن روزگار، زن ، با همه زيب و زيور خويش ، از عراق در آيد و تا شام برود و از هيچ چيز نترسد...
و اين چگونگيها در دوران دولت حق آشكار مى گردد. و براى ما كه در زمانه آزمند حاكميت سرمايه و سرمايه دارى بر جهان ، و در اين قرن ناآرام و ديوانه زندگى مى كنيم ، و كينه توزيها و تجاوزگريها آشكارا در هر مرز و بومى به چشم مى خورد، و انسانهاى حق طلب از هر سوى عالم در فشارند، و از در و ديوار آباديها و كشورها صدمه و گزند مى بينند، تصور چنين دورانى دشوار است . ما كه در دوران آكل و ماءكولى اقتصاد سرمايه دارى زندگى مى كنيم ، دورانى كه ويژگى اصلى آن اينست كه هر كس حق ديگرى را بربايد و او را بدرد و از اين رهگذر به مبلغ سود و سرمايه خود بيفزايد، چگونه مى توانيم دورانى را ترسيم كنيم كه حتى حيوانات درنده به انسانها آزار نرسانند، و به حريم حقها و حقوقها هيچگونه تجاوزى صورت نگيرد، و قدرتمندان كارمايه توده هاى نجيب انسانى را استثمار نكنند. آرى تصور اينها و همانندهاى اينها براى ما دشوار است ، ليكن وعده و پيمان خدا است . و خداوند پيمان شكن نيست . و چنين روزگارانى پديد خواهد آمد، و امنيت و آسايش فراگير خواهد گشت .

بخش ١٤ : رشد تربيت انسانى

تكامل تربيت و بلوغ روحى انسان نيز از جمله برنامه هاى مهم قيام امام مهدى عليه السلام است . برنامه هاى امام همه در اين ارتباط است و به اين هدف نظر دارد.
روشن است كه جزء اصلى در تشكيل اجتماع صالح انسانى ، خود انسان است . انسان محور اصلى برنامه ريزيها، قوانين ، علوم و ديگر مسائل جامعه بشرى است . اصلاحات و تحولات و انقلابها، نخست بايد از درون انسان آغاز گردد، و در حوزه وجودى او صورت گيرد، و سپس به برون جامعه سرايت كند. اقتصاد، سياست ، جنگ ، صلح ، اخلاق ، ضد اخلاق ، ارزشها، ضد ارزشها، خوشبختى ، بدبختى ، ايثار، خودخواهى ، مهرورزى ، نظم ، بى نظمى و... همه و همه به انسان باز مى گردد. بهترين برنامه ها و آموزشها، بايد به دست انسانهاى شايسته اجرا شود و وگرنه سودى نمى بخشد و تحولى نمى آفريند. بهترين قوانين ، بهترين مجريان را مى طلبد. از اين رو، ساختن انسان و پرورش و رشد انسانيت انسان و تربيت اصولى افراد انسانى ، مقدمه اصلى تشكيل هر نظام صالح و انسانى است . و همين همواره هدف نخستين مصلحان واقع گرا و انسان شناس است .
امام مهدى عليه السلام ، از اين نقطه زيربنايى آغاز مى كند، تا برنامه هاى ديگر او شايستگى انجام يابد، و زمينه ها و شرايط و عوامل اصلى صلاح ، شايستگى ، بسامانى ، رفاه ، عدالت ، دادگرى ، قانون شناسى ، تعهدپذيرى ، مهرورزى ، محبت ، ايثار و فداكارى در سطح جامعه ها پديدار گردد.
امام على عليه السلام
...ولو قد قام قائمنا لذهبت الشحناء من قلوب العباد... (٢٦٠)
-... چون قائم ما قيام كند، كينه ها از دلها بيرون رود...
كينه توزى ، سرشتى شيطانى و نا انسانى است . و زمينه بيشترين ناسازگاريهاى اجتماعى همين سرشت است ، و از نابخردى و پايين بودن سطح فرهنگ انسانى سرچشمه مى گيرد. با رشد تربيت و تكامل عقل كينه ها به محبت و دوستى تبديل مى شود، و روابط اجتماعى بر اصل انساندوستى و نوع خواهى استوار مى گردد، محبت در سطح جامعه بشرى گسترش مى يابد، و آرمان ديرينه انسان دوستان و جامعه شناسان - يعنى گسترش دوستى به سراسر جامعه بشرى - تحقق مى يابد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم
... و يقسم المال بالسويه ، ويجعل الله الغنى فى قلوب هذه الامة ... (٢٦١)
-... مهدى اموال را برابر تقسيم مى كند، و خداوند بى نيازى و غنا را در دلهاى اين امت پديد آورد...
دورى از آزمندى و مال اندوزى نخست ، پديده اى روحى و باطنى است . انسانها در باطن و روح حريص و آزمند مى گردند، آنگاه در خارج به تجاوز كاريهاى اقتصادى و ظلم و ستمهاى مالى دست مى بازند. اين است كه مشكل بزرگ گذشته و اكنون و آينده بشريت ، يعنى سرمايه دارى و حب مال ، نخست پديده اى روانى است و از روح و باطن حريص آدمى سرچشمه مى گيرد. ميل و گرايش درونى انسانها، موجب تجاوز به حقوق و استثمار و ستمهاى فراگير اقتصادى مى گردد. اين بيمارى باطنى و روحى انسان ، تا از درون انسان ، درمان نگردد، و ريشه هاى آن از ژرفاى انديشه ها بر نيآيد، تحميل شيوه ها و روشهايى از بيرون ، براى كنترل آن ، نتيجه چندانى ندارد، و اگر داشته باشد دراز مدت و پايدار نيست . تجربه هاى پياپى و مكرر تاريخ اين موضوع را به روشنى ثابت كرده است . و همه نابسامانيها و ناتوانيها در كار جامعه سازى از اين نقطه حساس آغاز گرديده است ، كه محور اصلى فراموش شده و سرچشمه آلودگى ناديده گرفته شده است . پس اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم درباره انسانهاى رستاخيز ظهور به اين مضمون مى فرمايد كه «روح و روان مردم تربيت مى شود، و چشم باطن سير مى شود، و به لطف الهى حس بى نيازى در انسانها پديد مى آيد»، براى توجه دادن به همين جهت اصلى است در آن انقلاب . و همين است كه آن انقلاب مانند ديگر انقلابها عقيم و نافرجام نمى گردد، زيرا كه دردها را به صورتى اصولى درمان مى كند، و خاستگاهها و سرچشمه هاى اصلى فساد و صلاح را نيك مى شناسد، و براى اصلاح آنها درست و دقيق اقدام مى كند.
امام على عليه السلام
... واعلموا انكم ان اتبعتم طالع المشرق سلك بكم منهاج الرسول ، فتداويتم من العمى و الصمم و البكم ... (٢٦٢)
-... بدانيد اگر شما از انقلابگر مشرق پيروى كنيد، او شما را به راه و روش ‍ پيامبر راهنمايى مى كند، و از بيمارى كورى و كرى و گنگى نجات مى دهد.
طبيعى است كه منظور درمان كور و كرى و گنگى بدنى نيست ، بلكه تداوى روحى است كه انسانها مى يابند، و چشم و گوش و زبان روحشان گشوده مى شود، و بدون مانع و سرگشتگى ، روش درست زندگى را كشف مى كنند، و مسئوليتها و تعهدهاى اجتماعى و خانوادگى و فردى خويش را نيك مى شناسند، و راه را از بيراهه تميز مى دهند. و در همه بخشها و مسائل زندگى تكليف شناس و متعهد خواهند بود.
امام باقر عليه السلام
اذا قام قائمنا وضع يده على رؤ وس العباد... و اكمل به اخلاقهم . (٢٦٣)
- هنگامى كه قائم رستاخيز كند، خداوند قواى فكرى مردمان را تمركز دهد... و اخلاق آنان را تكامل بخشد.
در بخش «رفاه اقتصادى» ياد كرديم كه دوران ظهور، روزگار بى نيازى اقتصادى است ، بيشتر رقابتهاى ناسالم و غير انسانى از نياز داشتن و فقر و غنا و محروميت و شادخوارى بر مى خيزد و عامل تضاد و درگيرى مى گردد. هنگامى كه رفاه اقتصادى براى همه حاصل آمد و اقتصاد جامعه سامان يافت ، رقابتها سالم مى گردد و فعاليتهاى اقتصادى و توليد و توزيع در حدبالا صورت مى گيرد، باانگيزه هاى معنوى و هدف خدمت به جامعه و مردم . بر مجموع روابط اجتماعى حس برادرى انسانى سايه مى گسترد، و محيط كار و تلاش به محيط پيشدستى براى رسيدن به كمالات انسانى تبديل مى شود، و حركت اقتصادى جامعه جهتى الهى - انسانى مى يابد.
امام باقر عليه السلام :
قيل لابى جعفر الباقر عليه السلام : ان اصحابنا بالكوفة جماعة كثيرة ، فلو امرتهم لاطاعوك واتبعوك . فقال : يجيى ء احدهم الى كيس اخيه فياءخذ منه حاجته ؟ فقال : لا. قال : فهم بدمائهم ابخل . ثم قال : ان الناس فى هدنة نناكحهم و نوارثهم و نقيم عليهم الحدود و نؤ دى اماناتهم ، حتى اذا قام القائم جاءت المزاملة ، وياءتى الرجل الى كيس اخيه فياءخذ حاجته لايمنعه . (٢٦٤)
- برخى از شيعيان ، به امام باقر گفتند: ما در كوفه گروه بسيارى هستيم . اگر تو فرمان دهى ، همه فرمان برند و پشت سر تو بيايند. گفت : «آيا چنين هست كه يكى از اين گروه بيايد و آنچه نياز دارد از جيب ديگرى بردارد؟». گفتند: «نه». فرمود پس اين گروه (كه براى دادن مال به يكديگر اين گونه بخل ورزند) براى دادن خون خويش (در راه اصلاح جامعه و احقاق حق ديگران) بخيل تر خواهند بود!». آنگاه فرمود: «مردم هم اكنون آسوده اند كه در حال توقف حركت تربيتى اسلام به سر مى برند». از مردم همسر مى گيريم و به آنان همسر مى دهيم . از يكديگر ارث مى بريم . حدود را اقامه مى كنيم . امانت را باز مى گردانيم (يعنى زندگى مردم در همين حد است و نه كاملا اسلامى)، اما به هنگام رستاخيز قائم ، آنچه هست دوستى و يگانگى است ، تا آنجا كه هر كس ، هر چه نياز دارد، از جيب آن ديگرى بر مى دارد بدون هيچ ممانعتى .
«مزاملة»، رفاقت و دوستى خالص است ، از: «زامله اى صار عديله على البعير: با او رفاقت و دوستى كرد، يعنى همسان او شد و نشستن در يك طرف كجاوه». پس در دوران ظهور رفاقت و دوستى چنان صادقانه انجام گيرد كه همه همسطح و همسان يكديگر زندگى كنند، و مانند دو تن كه در دو طرف شتر نشسته اند و متعادل قرار گرفته اند، همگان در مسائل و امور مربوط به معيشت و زندگى و حيات اينگونه تعادلى داشته باشند.
و اين ، حد بسيار متعالى تكامل اخلاق اجتماعى و تربيت آدمى است ، كه از محدوده خواستهاى شخصى و بستگيهاى مادى بگذرد. و روابط به چنين تعادل و توازنى برسد، و محبت و دوستى معيار در روابط اجتماعى گردد، و اين روش ارزشمند در سطح اجتماع گسترش يابد.
در رستاخيز ظهور، انسان در اوج تربيت خويش به پايگاهى مى رسد كه تصور آن در دنياى كنونى دشوار است . در بحران تضادها و كشمكشهاى مادى حاكم بر اجتماعات بشرى ، تصور اجتماعى كه مردم آن در روابط اجتماعى ، در داد و ستدها، كارخانه ها، مزارع براى سودكار نكنند، و معيار پيوندهاى گروهى و جمعى را مبتنى بر اصل سوددهى و سودآورى ندانند، بلكه همه با هم دوست و برادر باشند، و بر اساس برادرى و دوستى انسانى به همكارى و مبادله و تلاش بپردازند، آسان به نظر نمى رسد. ليكن استعداد فوق العاده انسان در تربيت پذيرى و وجود نمونه هاى بسيار والا و كاملى از اين دست انسانها در همه اجتماعات ، موضوع را آسان و ممكن مى سازد، بويژه با توجه به عمق و اصالت شيوه هاى الهى و انسان شناسانه امام مهدى عليه السلام ، و ژرفاى نفوذ سخن و كلام آن رهبر وارسته و خدايى . با بررسى اين جوانب گوناگون ، روشن مى شود كه امكان دارد از همين انسانها، چنان افرادى شايسته ساخت ، و راوبط اجتماعى را بر چنان معيارهايى والا بنا نهاد، و بخشهاى عظيمى از مشكلات جامعه انسانى را از تربيت درست حل كرد.
انسانها اكنون نيز چنين زمينه ها و استعدادهاى تربيتى دارند، ليكن موانع بزرگى نيز بر سر راهشان نهاده شده است . مانع راه تربيت درست انسان حكومتها و مراكز سلطه و قدرت در اجتماعات هستند. (٢٦٥) سه اهرم ويرانگر يعنى زر به دستان و زورمندان و تزويرگران نمى گذارند كه رقابتها، تضادها، كشمكشها از ميان برود، و انسان به انسان نزديك شود، مساوى زندگى كند، رقابتها سالم گردد، تعهد و تكليف گرامى باشد، مهرورزى و دوستى فراگير شود، كينه توزى و دشمنى رنگ ببازد.
حكومتهاى طاغوتى و قارونهاى بشرى كه يار و ياور يكديگرند، حيات و پايدارى خويش را در گرو رشد تضادها و كشمكشها مى دانند، از اينرو انسانها را از يكديگر دور نگاه مى دارند، رقابتهاى صد در صد مادى پديد مى آورند، بازارهاى مصرف كاذب مى سازند، زراندوزى و مال پرستى را در ژرفاى دلها نفوذ مى دهند، و جامعه را به كام دل خويش مى سازند. در دوران ظهور كه روزگار حرس بزرگ سرزمين زندگى است ، اين موانع با شمشير از سر راه انسان برداشته مى شود، و مراكز و پايگاههاى تحميل فكر و روش بر انديشه ها ويران مى گردد. (٢٦٦) ارتباط انسان با كار و كالا و زمين و سرمايه و سود، از چارچوب تحميلى معيارهاى فاسد سرمايه دارى آزاد مى گردد، و كارگرى و كارفرمايى و مزرعه دارى و كشاورزى و... مفهوم ديگرى به خود مى گيرد، و اينها همه در پرتو فرهنگ انسانى و تعاليم مهدى امكان پذير است و تحقق خواهد پذيرفت .

بخش ١٥ : پيمان گزارى با ياران خويش

از برنامه ها و روشهاى امام مهدى عليه السلام ، پيمان گزارى با ياران خويش ‍ است . پيمان و بيعت در جامعه اسلامى ، از آغاز تشكيل حاكميت اسلام و پيدايش نخستين جامعه اسلامى رسم شد، و پايه گذارى نخستين مركزيت و حكومت اسلامى به دست مبارك پيامبر اسلام با آيين بيعت و پيمان گرفتن از يكايك مردم ، همراه بود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حجة الوداع و پس از خطبه معروف غدير، براى زعامت و رهبرى پس از خود نيز از مردم حاضر - زن و مرد - بيعت گرفت ، كه گزاره مشروح آن در كتب حديث و تفسير و تاريخ آمده است . (٢٦٧)
امام مهدى عليه السلام نيز چون نياكان خويش از يارانش بيعت مى گيرد، و با آنان پيمان مى بندد. پيمان امام بر سر اصولى است كه راه و رسم و شيوه و روش امام را در حكومت تبيين مى كند، و قابل ژرف نگرى و غوررسى است . اصول اين بيعت عبارت است از:
١ - احترام به ارزش انسان .
٢ - احترام به حقوق انسان .
٣ - دادگرى و عدالت گسترى .
٤ - دورى از هرگونه مال اندوزى و گرايش به سرمايه دارى .
٥ - دورى از ظلم .
٦ - دورى از زندگى اشرافى .
٧- دورى از احتكار.
٨- ساده زيستى و همسانى با توده هاى محروم و مستضعف .
٩- پذيرش زندگى دشوار و خاكى .
١٠ - ايثار و فداكاريهاى بزرگ .
و...
اين اصول ، مبانى كلى و شناخته شده همه اديان الهى است ، و شيوه رهبران بحق و راستين در طول تاريخ . همه پيامبران بدون استثنا مردمان و اجتماعات را به اين اصول فرا خواندند، و در گام نخست اين امور را از ياران و نزديكان خود خواستند.
شيوه و راه و رسم زندگى پيامبران و حواريان و دستياران آنان در تاريخ ثبت شده است ، و همه ، صفحات درخشانى است از:
احترام به ارزش انسان .
رعايت مرزهاى دقيق حق و حقوق انسان .
اقامه عدل .
پرهيز از ظلم .
پرهيز از اشرافيگرى و مال اندوزى .
پذيرش زندگيهاى بسيار سخت و ساده و همسان با فرودستان مردم .
و فداكاريها و گذشتهاى فراوان براى استوار داشتن حق و عدالت در جامعه ها.
وضع زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليه السلام نيز روشن است ، و جاودانه ترين و درخشان ترين صفحات زرين تاريخ انسان را تشكيل داده است ، تاريخى كه از انسانيتها، ارزشها، ايثارها سرشار است .
امام بزرگ انسان حضرت مهدى عليه السلام اين اصول جاودانه را ديگر بار در پيمان و بيعت خويش با يارانش يادآور مى شود، و اساس كار را بر اين پايه ها بنا مى نهد، و خود نيز با يارانش هم پيمان مى شود كه چون همه رهبران الهى ، به عالى ترين معيارهاى حق و عدالت عينيت بخشد، با ياران خود باشد، و چون آنان زندگى كند، و به زندگى ساده و اندك بسنده كند، با مردم باشد، و در ميان مردمان ، و ميان خود و مردم فاصله اى نگذارد و دربان و حاجب نپذيرد.
امام مهدى عليه السلام مانند صميمانه ترين رهبران تاريخ ، چنانكه با يارانش پيمان مى بندد كه طبق اين اصول عمل كنند، و در راستاى اهداف الهى قيام او گام بردارند، خود نيز - كه تجسم حق و عدل و از گناه و ترك اولى نيز منزه است - با آنان عهد مى كند كه به اين اصول عمل كند، و يكايك معيارهاى الهى را در برنامه هاى خويش به كار بندد. و اين والاترين نمونه رهبرى است كه بشريت بخود مى تواند ديد، و در گذشته هاى تاريخ ، نمونه هاى آن ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام بوده اند.
امام على عليه السلام
انه (القائم) ياءخذ البيعة عن اصحابه على ان ... لا يسبوا مسلما... و لا يهتكوا حريما محرما، و لا يهجموا منزلا، و لا يضربوا احدا الا بالحق ... و لا يكنزوا ذهبا و لا فضة ، و لا برا و لا شعيرا، و لا ياءكلوا مال اليتيم ... و لا يلبسوا الخز و لا الحرير، و لا يتمنطقوا بالذهب ... و لا يحبسوا طعاما من بر او شعير، و يرضون بالقليل ... و يلبسون الخشن من الثياب ، و يتوسدون التراب على الخدود... و يجاهدون فى الله حق جهاده . و يشترط على نفسه لهم ان يمشى حيث يمشون ، و يلبس كما يلبسون و يركب كما يركبون ، و يكون من حيث يريدون ، و يرضى بالقليل ، و يملاء الارض بعون الله عدلا كما ملئت جورا... و لا يتخذ حاجبا و لا بوابا. (٢٦٨)
- (امام) قائم با يارانش پيمان مى بندد و از آنان بيعت مى گيرد كه (به اين اصول عمل كنند):... مسلمانى را دشنام ندهند... حريمى را هتك نكنند، به خانه اى (بدون اجازه) هجوم نبرند، كسى را بناحق نزنند، طلا و نقره گنج نكنند، همچنين گندم و جو (مواد غذايى) اندوخته نسازند، مال يتيمان را نخورند... لباس خز و حرير (لباسهاى اشرافى) نپوشند. كمربند زرين نبندند (٢٦٩) ...گندم و جو (فرآورده هاى خوراكى) را احتكار نكنند، در امور معاش به اندك بسنده كنند... لباس درشت بپوشند و (در حال عبادت و نماز) صورت بر خاك بگذارند... و در راه خدا به جهادى شايسته دست بازند.
(امام) خود نيز متعهد مى شود كه از همان راهى كه آنان مى روند برود، و چون آنان لباس بپوشد، و بر مركوبى مانند مركوب آنان سوار شود، و چنان باشد كه آنان هستند. به اندك بسنده كند، و زمين را با يارى خداى از دادگرى بيآكند، پس از آنكه از ستم آكنده باشد... و حاجب و دربانى نگمارد. (٢٧٠)
والايى اين اصول بر كسى پوشيده نيست ، بويژه تعهدى كه امام در برابر ياران خود مى كند كه به اين اصول چون آنان عمل كند از ارزش و عظمت وصف ناپذيرى برخودار است .
انقلابها در طول تاريخ ، دچار اين آفت بزرگ شده است ، كه پس از دستيابى به هدفهاى نخستين و تشكيل حكومت و تاءسيس نظام ، انقلاب به نظام تبديل مى شود و انقلابيون فراموش مى كنند كه براى چه آرمانها و هدفهاى نهايى انقلاب كردند و چه اصول و معيارهايى را بايد عملى سازند. شگفت آور اينكه حتى از يادها مى برند كه از چه طبقه اى بودند و بايد در خدمت آن طبقه باشند. اينها همه فراموش مى گردد، و روحيه و حال و هواى انقلاب سايه بر مى گيرد، و سازشكارى به سراغشان مى آيد، و آزمندى طبيعى انسان و آسايش طلبى به جاى ساده زيستى و سخت كوشى انقلابى مى نشيند، و به زراندوزى و كاخ سازى و شادخوارى روى مى آورند. مردم يعنى پايگاه اصلى حكومت و انقلاب را فراموش مى كنند، و از آنان فاصله مى گيرند، و در قصرها و كاخها مسكن مى گزينند، و دربانها و نگهبانان و حاجبان مى گمارند، و به توده انسانها پشت مى كنند، و با طبقات بالا و خاص جامعه در مى آميزند و بدينسان بوده است سرگذشت غمبار انقلابهاى بشرى در تاريخ .
سراسر نهج البلاغه ، از اين غمنامه بزرگ پرده بر مى دارد، و امام على عليه السلام با سوزى جانكاه ، بسيارى از دستياران و كارگزاران حكومت خويش ‍ را به باد پرخاش مى گيرد، و ايشان را بازخواست مى كند، و حضور آنان در مهمانى يك ثروتمند را محكوم مى نمايد و حتى به محاكمه و بركنارى و عزل از مسؤ ليت تهديد مى كند. و اينها همه ، براى همين بود كه برخى از آنان پس از رسيدن به حكومت و مقام و پست و دستيابى به بيت المال و امكانات رفاهى ، هدفهاى اصلى و آرمانهاى مردمى و مسئوليتهاى الهى را فراموش مى كردند.
امام مهدى عليه السلام ، اين آخرين يادگار پيامبران و اولياى خدا، براى پيشگيرى از اين آفت بزرگ ، چنين اصولى را در شرايط بيعت خويش ‍ مى گنجاند و اصول كار را مشخص مى سازد، و با يارانش در آن باره تجديد عهد مى كند، با اينكه ياران درجه يك آن امام ، انسانهاى خود ساخته و استثنايى هستند، و دين باورانى بى نظيرند كه كمتر رهبرى چون ايشان دستياران و حواريانى داشته است ، با اينهمه ، چنين پيمان و بيعتى ، راه را هموارتر و كار را استوارتر مى سازد.
موضوع بيعت و اصول و مواد آن ، براى همه دوستداران و منتظران ، آموزنده است . و آيا ما نبايد با امام خود بر رعايت اين امور بيعت كنيم ؟ و آيا شيعيان و منتظران با اين اصول با امام خود هم پيمان مى شوند، آيا مى توانند اين معيارها را در زندگى خويش پديد آورند: به مسلمانى دشنام ندهند، حرمت و حريمى را هتك نكنند، كسى را بناحق نزنند، طلا و نقره گنج نكنند، لباسهاى اشرافى نپوشند و پول و ثروت گرد نياورند، خوراك و مايحتاج مردم را احتكار نكنند، به اندك خشنود باشند و بسنده كنند، لباسهاى درشت و ساده بپوشند، و هزينه هاى اضافى را به محرومان برسانند. و...
آيا مى شود هر روز دعاى عهد بخوانند - دعاى مباركى كه چون بيعت و پيمان با امام غائب است - و در مجالس صبح هاى جمعه شركت كنند، و آنگاه همينكه پاى به داخل جامعه گذاردند، همه اصول عدل و انصاف و انسانيت را زير پا نهند، و به احتكار و گرانفروشى و استثمار و چپاول حقوق مردم و زراندوزى و شادخوارى و خوشگذرانى بپردازند؟ و از استثمار و ظلم و غصب كار مايه كارگر و كشاورز و انسانهاى محروم كاخها بسازند، و وسايل عيش و طرب فراهم آورند، و زيستى طاغوتى داشته باشند، و مجالسى طاغوتى بر پا كنند، و عروسيهايى قارونى بگيرند؟ و از غم و درد و محروميت انسانهاى محروم فارغ باشند؟ تشخيص راستى و درستى اين ادعاها كار چندان دشوارى نيست ؟! (٢٧١)

بخش ١٦ : وضع معابد

در دوران ظهور، مذهب به سوى هدف اصلى هدايت مى شود، و جهتگيرى و حركت مذهبى ، در راه سعادت و رفاه و تعالى انسان قرار مى گيرد، و از قشريگرى و سطحى نگرى و تجمل گرايى زايد - كه كار مذاهب باطل يا منحرف است - دور مى گردد. از اين رو، امام مهدى عليه السلام ، در آغاز رستاخيز خويش به پيرايش شهرها و آباديها از مظاهر تجمل گراييها و مصرف زدگيها، بويژه در سازمانها و مؤ سسات مذهبى مى پردازد. امام همه امكانات و نيروها را صرف هدفهاى اصلى مذهب مى كند يعنى برپايى عدالت و رفاه عمومى و نجات انسانها از چنگال اهريمنى ظلم و محروميت . براى تحقق اين آرمانها، بضرورت تزيين معابد و مساجد، و ظاهرسازيهاى بى محتوا و تشكيلات عريض و طويل به نام مذهب و دين ممنوع مى گردد، و همه مظاهر اينگونه معابد ويران مى شود، و كسانى كه بخش عمده اى از ثروت جامعه را صرف اينگونه تجملات و تشريفات كرده و از فقر و تهيدستى انسانها نگران نشده اند كنار زده مى شوند، و معابد به صورت ساده و بى آرايش و دور از هرگونه تزيين و تجمل در مى آيد، و مظاهر زندگى دنيا و دنياداران از راه خدا و خانه خدا و معابد دينى زدوده مى گردد.
مبارزه با بدعتها و روشهاى ناانسانى و غير اسلامى در همه زمينه ها، - بويژه تصفيه مذهب و سازمانهاى وابسته به آن - از كارهاى اصلى امام موعود عليه السلام است . از اين رو، ريشه سوزى بدعتها در مساجد و معابد كاملا مورد توجه است .
از ويژگيهاى دوران پيش از ظهور و كژيها و نادرستيها و انحرافهايى كه سراسر عالم را فرا گرفته است ، نفوذ تزيين و تشكيلات و مظاهر دنياپرستى در درون معابد است . هر چه معابد و مساجد از حقيقت خالى شود، از ظواهر نفيس ‍ و آرايشى پر مى گردد. بر اين موضوع در احاديث معصومان عليه السلام تاءكيدهاى فراوانى شده است :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
... و حليت المصاحف و زخرفت المساجد... (٢٧٢)
-... (در آخر الزمان) قرآنها را زينت مى كنند، و مساجد را آذين مى بندند...
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
يا سلمان !... ان عندها تزخرف المساجد كما تزخرف البيع و الكنائس ، و تحلى المصاحف ، و تطول المنارات و تكثر الصفوف بقلوب متباغضة و اءلسن مختلفة ... (٢٧٣ )
- اى سلمان !... در «آخر الزمان» مساجد آذين بندى شود، مانند كليساها و كنيسه ها، و قرآنها را زينت كنند، و مناره ها بلند گردد، و صف نمازگزاران زياد شود، كه با دلهاى پر از كنيه و زبانهاى چند گونه گرد آيند...
جاى شگفتى است ،آيا آيين الهى اسلام ، كه در سراسر تعاليم خود با مظاهر دنيايى و دنيا پرستى و تجمل گرايى و اشرافيگرى كه شيوه زندگى مترفان و مسرفان و متكاثران و از خدا بيخبران و طاغوتان و طاغوتچگان است مبارزه مى كند، و با تعبيرهايى كوبنده و قاطع بر اين امور خط سرخ مى كشد، اين امور را در معابد و مساجد و سازمانهاى وابسته به خود مى پذيرد؟ آرى غفلت از مسائل اصولى جامعه توحيدى و نيازهاى اصلى جامعه مؤ منان ، باعث چنين انحرافهايى شده است ، و چنين بدعتهايى جزو شعائر دين خدا و مايه ترويج دين به حساب آمده است . و اين امر از بيخبرى از مبانى دين و روح تعاليم اسلام برخاسته است ، و يا خواسته ها و هواهاى نفسانى و نوعى دنيادارى است ، كه الهى جلوه كرده است . در رستاخيز ظهور، اين بدعتها از دامن كتاب خدا و ساحت مساجد پيراسته مى شود. و دين از هر گونه مظاهر مادى پاك مى گردد، و دين خالص در مساجد و معابد عرضه مى شود.
در اين بخش ، سخن از بزرگى و فراخى معابد و مساجد نيست ، زيرا كه بزرگى مساجد و محافل مذهبى بايد به فراخور جمعيتها و آباديها باشد، و امام خود مسجدى در بيرون شهر كوفه بنا مى كند كه هزار در دارد. (٢٧٤) و البته مركزيتى كه كوفه در دوران ظهور مى يابد، و گروه گروه مردم آباديها و سرزمينهاى دور و نزديك بدان سوى روى مى آورند، چنين گسترشى را ناگزير مى سازد.
همواره در طول تاريخ معابد و مساجد گرفتار چنين تشريفاتى شده است ، و اينها به دست بانيان اصلى دين ، بنياد نشده و ايجاد نگرديده است ، يعنى به نوع مذاهب كه بنگريم در آغاز ظهور و در اصل از سادگى و بى آلايشى فراوانى برخوردار بوده است ، و آلايشها و آرايشها همه در دوره هاى بعد و به دست دنيا اينگونه تعبير براى بيان فزونى و كثرت است . دارانى كه در محافل دينى نفوذ كرده اند صورت گرفته است . مى توان احتمال داد دنياداران مسرف و مال اندوز مى خواسته اند با اينگونه كارها و هزينه گزاريها، حربه دين عليه خودشان را كند كنند، و بر آن همه ظلمها و حقكشيها سرپوش گذارند، و از اين رهگذر مانع طرد و لعن و بى اعتنايى محافل مذهبى نسبت به خودشان گردند.
اين موضوع در زمان حاضر نمونه هاى زيادى دارد، و شايد در گذشته نيز چنين بوده است . يا اينكه معابد مجلل مذهبى به دست حكومتهايى پايه ريزى مى شده است كه در اصل و بنياد ضد مذهبى بوده اند، و از اينراه قصد داشتند توده هاى مردم را بفريبند، و خود را دين باور و دوستدار مذهب و آيين خدا بنمايانند، تا از خشم و نفرت عمومى و شورش مردمان در امان بمانند، و اين نيز نمونه هاى فراوانى بويژه در جامعه هاى اسلامى دارد.
امام باقر عليه السلام
اذا قام القائم عليه السلام سار الى الكوفة ، فهدم بها اربعة مساجد، و لم يبق مسجد على الارض له شرف الا هدمها و جعلها جماء... (٢٧٥)
- آنگاه كه قائم قيام كند، وارد كوفه مى شود، و دستور مى دهد تا مساجد چهارگانه آن را خراب كنند، و هر مسجدى در روى زمين كه داراى كنگره (طاغهاى بلند، گلدسته ها) باشد، تخريب مى گردد، و تمام مساجد هموار (بى برج و بارو و گنبد و گلدسته) خواهد شد...
امام صادق عليه السلام
اذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتى يرده الى اءساسه ، و حول المقام الى الموضع الذى كان فيه ... (٢٧٦)
- هنگامى كه قائم قيام كند مسجد الحرام را ويران كند تا به جاى پايه هاى نخستين خود باز گردد، و «مقام» ابراهيم عليه السلام را به جايگاه پيشين باز گرداند...
حتى «مسجد الحرام» از اين بدعت زدايى و پيرايش الهى ، در امان نيست ، و تشكيلات و تشريفات از دامن اين معبد بزرگ الهى نيز دور مى گردد و به شكل نخستين باز مى آيد و براى اهميت موضوع احاديث ديگرى را مى آوريم :
امام باقر عليه السلام
اذا قام القائم ، دخل الكوفة و امر بهدم المساجد الاربعة ، حتى يبلغ اءساسها، و يصيرها عريشا كعريش موسى ، و يكون المساجد كلها جماء لا شرف لها كما كان على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله ...
- آنگاه كه قائم عليه السلام قيام كند، وارد كوفه مى شود، و دستور مى دهد تا مساجد چهارگانه آن را خراب كنند تا به اساس (پايه و اصل نخستين خود) برسد، آنگاه آنها را به صورت سايبانى چون سايبان حضرت موسى مى سازد، و تمام مساجد هموار (و بى برج و بارو و گنبد و گلدسته) خواهد بود، و كنگره اى نخواهد داشت چنان كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است ...
پيرايش معابد از مظاهر دنيايى ويژه مسلمانان نيست ، و اگر برخى مذاهب اهل كتاب بمانند، معابد آنان نيز بايد بى آلايش باشد و از زر و زينت پاك باشد. تشريفات در بناهايى چون كليساها و كنيسه ها و... در سراسر جهان ، چه مخارج هنگفتى بر دوش توده هاى انسانى گزارده است ؟ و چه بار سنگينى انسانها بر دوش كشيدند تا آنها ساخته و سرپا شده است ؟ و چه بار سنگينى را بايد بر دوش بكشند تا داير و آباد بماند؟ با بررسى اين مسائل در كنار وجود ضرورى ترين نيازها كه ميليونها انسان را از پاى در مى آورد اهميت موضوع روشن مى گردد.
در بسيارى از كشورها، در كنار مشكلات فراوان انسانى كه براى توده هاى مردم هست و حداقل زندگى براى اكثريت مردم تاءمين نشده است ، چه معابدى با چه تزيينهايى سر به آسمان كشيده است ، و چه خرجهاى كلانى را بر مردم تحميل مى كند. در قرون گذشته نيز چنين بوده است ، (٢٧٧) و وضعيت زيست توده هاى مردم از سويى و حجاريها و كندكاريها و زيورهايى كه بر در و ديوار معابد شده است از سوى ديگر، قابل بررسى است . در مجموع مى توان گفت : هزينه هاى سنگين معابد و مساجد از جمله بارهاى گرانى است كه بشريت در دوران تاريخ بدون دليل اصلى از شرع - بر دوش ‍ كشيده است ، و مذهب كه عامل نجات انسان بوده است پس از گذشت زمان و در گذشت يا غيبت بنيان گذاران اصلى ، به عامل تحميل و تشريفات تبديل گرديده است .
اين بدعتها و دشواريها نيز به دست امام مهدى عليه السلام ريشه كن مى شود، و ديگر بار دين خدا، به راه و روش اصلى و مورد رضاى الهى باز مى گردد.
امام باقر عليه السلام
اول ما يبدء به قائمنا سقوف المساجد فيكسرها و ياءمر بها فتجعل عريشا كعريش موسى . (٢٧٨)
- قائم عليه السلام ما در نخستين اقدامهاى خويش ، سقفهاى (گنبدها و ايوانهاى بلند) مساجد را درهم مى كوبد، و دستور مى دهد كه آنها را سايبان چون سايبان حضرت موسى عليه السلام بسازند. (كه از هرگونه تشريفاتى بدور باشد).
امام حسن عسكرى عليه السلام
ابى هاشم الجعفرى : كنت عند ابى محمد عليه السلام فقال : اذا قام القائم امر بهدم المنار و المقاصير التى فى المساجد، فقلت فى نفسى : لاى معنى هذا؟ فاقبل على فقال : معنى هذا انها محدثه مبتدعة لم يبنها نبى و لا حجة . (٢٧٩)
- ابو هاشم جعفرى گويد: نزد امام حسن عسكرى عليه السلام بودم كه فرمود: هرگاه قائم قيام كند دستور دهد تا مناره ها و محرابهاى (مزين) داخل مساجد را ويران كنند. مى گويد با خود انديشيدم كه اين كار چه معنا دارد؟
امام به من رو كردند و فرمودند: معناى اينكار اين است كه اين چيزها امورى است بدعت آميز، كه نه پيامبرى آنها را ساخته است و نه امامى .


۹
بخش ١٧ : سامان يابى زندگى
در فرهنگ اسلام و تعاليم قرآن كريم و رهبران راستين الهى ، برترين چيز - پس از حق الهى - حق انسان است . در احاديثى آمده است : حق مؤ من از حق كعبه بزرگتر است . و كعبه بزرگترين معبد و عزيزترين مكانى است كه به خدا منسوب است .
امام صادق عليه السلام
والله ان المؤ من لا عظم حقا من الكعبة ... (٢٨٠)
- به خداى سوگند كه حق مؤ من ، از حق كعبه بزرگتر است ...
نيز اين موضوع در دين خدا ثابت شده است كه عبادتى برتر از اداى حق و حقوق مؤ منان نيست :
امام صادق عليه السلام
ما عبد الله بشى ء افضل من اءداء حق المؤ من . (٢٨١)
- عبادتى برتر از اداى حق مؤ من نيست .
براى اهميت موضوع تعليم ديگرى را از امام صادق عليه السلام مى آوريم :
امام صادق عليه السلام
انه ليس يقدر احد على صفة الله و كنه قدرته و عظمته ...فكذلك لا يقدر احد على صفة رسول الله صلى الله عليه و آله و فضلنا... و ما اوجب من حقوقنا. و كما لا يقدر احد ان يصف فضلنا، و ما اءوجب الله من حقوقنا فكذلك لا يقدر احد ان يصف حق المؤ من و يقوم به ... (٢٨٢)
- هيچكس نمى تواند خداى را توصيف كند و ژرفاى قدرت و بزرگى او را باز گويد... همچنين هيچكس نمى تواند اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله و برتريهاى ما را با زبان باز گويد، و حقوق واجب ما را (بر شمارد). و چنانكه كسى نمى تواند فضيلتهاى ما و حقوق واجب خدايى ما را بر شمارد، همچنين هيچكس نمى تواند حق مؤ من را توصيف كند، و آن را به انجام برد...
اين حق و حقوق ، مفهومى تجريدى و دور از واقعيات زندگى ندارد، و اينطور نيست كه صرفا جنبه اخلاقى داشته باشد و تنها احترام اخلاقى در اين باره كفايت كند.
يعنى هرگاه در كوچه و خيابان و ديگر مراكز اجتماعى مؤ منى ديده شد با احترام به او سلام بدهند و تعظيم كنند؟ نه ، اين اداى حق مؤ من نيست ، بلكه حق و حقوق تعبيرى است از واقعيتهاى ملموس زندگى . هر گونه نيازى در زندگى يك انسان است ، حقى بر جامعه و فرد ايجاب مى كند. و نيازهاى ضرورى و حياتى افراد و جامعه روشن است .
مسائل ضرورى خوراك ، پوشاك ، مسكن ، دارو و درمان ، علم و آموزش و... حقوقى است كه بايد نسبت به همه ادا شود، و همگان در برابر اين حقها مسئوليت دارند، و كمترين حقوق ، رفع نيازهاى مادى مؤ منان است . (٢٨٣) و اداى اين حقوق بالاترين عبادتها است .
و آيا در برابر اين حق و حقوقها كه تكليف مردم و جامعه و مسئولان اجتماع است ، مى توان به تجمل گرايى و مصرفيگرى روى آورد، و به آرايش و آذين بنديها دست زد، و محروميتها و سختيها و گرفتاريهاى مؤ منان و جامعه ايمانى را ناديده گرفت .
امام باقر عليه السلام
عمر بن جميع قال : ساءلت ابا جعفر عليه السلام عن الصلاة فى المساجد المصورة ؟ فقال : اكراه ذلك ، و لكن لايضركم اليوم ، و لو قد قام العدل لراءيتم كيف يصنع فى ذلك . (٢٨٤)
- عمر بن جميع گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم : نماز گزاردن در مساجدى كه نقش نگار دارد (آيينه كارى ، كاشيكارى و تزيينات دارد) چگونه است ؟ امام فرمود: اين كار را خوش ندارم ، و در اين روزگار (روزگار عدم حاكميت اسلام بر جامعه) اين موضوع ضررى براى شما ندارد، ليكن اگر عدالت (بر جامعه) حاكم گردد، خواهيد ديد كه در اين امور چگونه عمل مى كند؟
در اين كلام امام بايد دقت كرد كه اگر عدالت بر جامعه حاكم گردد شيوه مسجدسازى دگرگون مى شود و تزيين و تصويرسازى در مساجد منع مى گردد. از اين كلام معلوم مى شود كه اينگونه كارها در مساجد بر خلاف عدالت است و در دوران حاكميتهاى غير اسلامى مسكوت گذارده شده است . از اين رو جامعه اسلامى و دست كم جامعه شيعه مذهب و مدعى انتظار بايد پيش از دوران ظهور به عدل تن دهند و از اين آرايشها و ظاهرسازيها دست بردارند، و به انسانها بنگرند و شكمهاى گرسنه ، و بدنهاى برهنه ، و كمبودهاى وحشتناك مدرسه و مسكن و دارو ديگر لوازم زندگى را در نظر آورند، و از مقدار ضرورت در مساجد و معابد فراتر نروند، و به جاى مساجد غير ضرورى و تشريفاتى و اختلاف برانگيز مدرسه بسازند، بيمارستان بسازند، براى خانواده هاى مستضعف و بى سرپرست كار و مسكن تهيه كنند، و سرانجام براى تربيت مادى و معنوى فرزندان جامعه سرمايه گذارى كنند، و انسان نمازگزار و مؤ من و قلب خداشناس ‍ تربيت كنند.
ممكن است برخى ساده انديشان دور از فرهنگ و جاهل به نسل و زمان معاصر و بيگانه از واقعيتهاى ملموس زندگى ، بپندارند كه مساجد مجلل و مناره هاى سر بفلك كشيده و زرنگار و...ترويج دين و شعائر اسلامى است ؟. اين پندار پوك ، بيانگر بيخبرى از مسائل حيات بشرى و نيازها و گرايشها و گزينشهاى انسان امروز بويژه نسل جوان است . نيز حاكى از نادانى و جهل به شيوه ها و روشهاى درست نشر و گسترش مبانى دين است . نيز حاكى از بى اطلاعى از بريدگيها و سرخوردگيهاى بحق نسلهاى سرگران و بى آينده است . بويژه نسلهاى درس خوانده و آگاه . (٢٨٥)
امروز هر مكتب يا مذهبى كه به مشكلات انسان پاسخى اصولى و درست داد و راه حلهايى اصولى و ريشه اى ارائه كرد، در جامعه و انديشه نسلها - بويژه جوانان - نفوذ مى كند و پذيرفته مى شود،گر چه تشكيلات و سازمانهايى ساده و بى آرايش داشته باشد، و هر مرام و مذهبى كه از حل مشكلات بشرى - در تئورى و عمل - عاجز ماند، و حرف حساب و طرح و برنامه اى نداشت ، و پاسخگوى نيازهاى اصلى انسان و اجتماعات انسانى نبود كنار زده مى شود،گر چه از سازمانها و مؤ سسات مجلل برخوردار باشد، و در معابد و ساختمانهاى سر بفلك كشيده و تشريفاتى تبليغ كند.
بنابراين ، شعائر دين به معناى واقعى كلمه ، بر افراشتن پرچم دين و آيين توحيد در درون دلها و عمق زندگيها است . و اين مهم تحقق نخواهد پذيرفت مگر در صورتيكه دين به عنوان مكتب و نظامى راهگشاى حل مشكلات اصلى و پاسخگو به مسائل ضرورى حيات انسانى به ميدان آيد.
در اين نوشته - كه هدفى جز تبيين دين خدا، و اصلاح جامعه اسلامى ندارد - پيشنهاد مى شود كه همه آن نيكوكاران كه با حسن نيت به چنين مسجد سازيها و حسينيه سازيها دست مى زنند، سرمايه هاشان را در راه كارهاى توليدى صرف كنند تا جامعه را به خودكفايى برسانند و امت اسلامى را از وابستگيهاى وحشتناك و اسارت بار حتى در مواد غذايى برهانند و از در آمد اين سرمايه گذاريها معابد و مساجد را بسازند تا در اين دوره حساس از تاريخ اين مملكت اسلامى كه دوران سازندگى است به تكليف ضرورى و نخستين و فورى خود عمل كرده باشند. البته تن دادن به اين پيشنهاد فهم اقتصادى و اسلامى درست مى خواهد و مشاورينى دلسوز و وطن پرست . و متاءسفانه اين هر دو در جامعه ما كمياب است .

بخش ١٧ : سامان يابى زندگى

در اين روزگاران ، آدميان به طور طبيعى زنده اند يعنى از ويژگيهاى صورى حيات بهره مند هستند، ليكن جامعه بشرى ، با توجه به عمق معناى حيات ، بويژه در ابعاد باطنى حيات انسانى ، دچار مرگى تدرجى و دردآور است .
حيات انسانى ، با زندگى و حيات حيوانى تفاوتى ژرف و گسترده دارد، به گستردگى تفاوت جهان آدميان و عالم حيوانات . فاصله و تفاوت اين دو حيات ، در بعد فيزيكى و مادى آن نيست ، زيرا كه همه موجودات زنده ، سه مشخصه اصلى حيات يعنى تغذيه ، رشد و توليد مثل را دارند. در اين مشخصات ، همه موجودات زنده مشتركند، و كوچكترين آنها يعنى انسان و حيوانات ، در اين سه مشخصه همانند و همسانند. اما حيات اصلى ، حيات باطنى و زندگى روحى و عقلانى است . و اين بخش دوم حيات انسانى است ، بلكه اصل و باطن حيات انسان اين حيات است ، و امتياز عالم انسان از عالم حيوانات كه از زندگيى استوارتر، طولانى تر و آسيب ناپذيرتر برخوردارند.
حيواناتى كه دهها سال زندگى مى كنند، و تغذيه اى چندين برابر افراد انسانى دارند، و كمتر دچار بيمارى و كاهش و فرسايش مى گردند، و قدرت و توانى بسيار بيشتر از انسان دارند، و از حيات صورى برتر و نيرومندترى بهره مند هستند. بنابراين ، ارزش و عظمت حيات انسانى ، به حيات باطنى و انسانى و معنوى آنان دست نخورده و بيكار گذاشته شده و استعدادهاى ژرف و درياسان روح آدمى از قوه به فعل راه نيافته است . و در نتيجه انسان به عالم حيات انسانى گام ننهاده است ؟
براستى مى توان گفت : كه آدمى از حيات ويژه انسانى در طول تاريخ و در دوران عمر نسبتا طولانى انسان ، چندان بهره اى نگرفته است ، و انسان ، با همه كهنسالى ، جز ساليان اندكى و محدود و نااستوار و در دوره هاى بسيار كوتاهى - از مجموعه حيات تاريخى خود - انسان نزيسته است ، و حيات فردى و اجتماعى انسانى نداشته است ، و در تقسيم بندى مرگ و حيات انسانى (نه حيوانى) انسان ، براستى مرده بوده است .
با نگرشى دقيق تر در مشخصات حيات مادى انسانى نيز به نتيجه هاى دردآورى مى رسيم . بگذاريم از اينكه انسان به تعالى معنوى راه نيافت و نيروهاى نهفته باطنى او شكوفا نگرديد؛ در همين حيات تنى و زيست مادى نيز شرايط لازم و زمينه مناسب در اختيار همه انسانها قرار نگرفت . در كدام ناكجاآباد، زمينه رشد يافتند و مسائل حيات تنى و مادى و آنان در كجا حل شد. در قرن حاضر كه اوج شكوفايى تمدنهاى ظاهرى بشرى است ، كجا ابزار زيست مادى ، براى همه انسانها و در همه اجتماعات فراهم گرديده است ؟ آمارها، حقايق دردناكى را بازگو مى كند، و از گرسنگيهاى پنهان و آشكار اكثريت قاطع بشريت ، و سيرى و شادخوارى اقليتها، پرده بر مى دارد.
در اين ارتباط موضوع ديگرى نيز قابل دقتى در خور است ، و آن اين است كه دو بخش حيات انسان (بخش حيات حيوانى و تنى و بخش حيات انسانى و روحى) پيوندى ناگسستنى دارند، و داراى تاءثير و تاءثرى متقابلند. چگونگى حيات مادى و تنى در حيات معنوى و روحى تاءثيرى ژرف مى گذارد، و رشد و تكامل معنوى را سرعت مى بخشد يا ناممكن مى سازد (٢٨٦)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
اللهم بارك لنا فى الخبز و لا تفرق بيننا و بينه ، فلولا الخبز ما صلينا، و لا صمنا، و لا ادينا فرائض ربنا... (٢٨٧)
- اى خدا! در نان ما بركت قرار داده ، ميان ما و نان جدايى مينداز، اگر نان (ماده غذايى ، وسايل حيات و معيشت) نباشد، نمى توانيم نماز بخوانيم ، نه روزه بگيريم ، و نه ديگر واجبات الهى را بجا آوريم .
با توجه به اين جهات ، عمق فاجعه بيشتر مى شود، و مشخص مى گردد كه انسان از آنچه بايد در اختيار داشته باشد چقدر فاصله داشته ، و از شرايط و زمينه هاى لازم براى رشد حيات خود، فرسنگها دور نگهداشته شده است .
در پرتو اين بررسيها، از برخى دوره هاى گذرا و كوتاه حكومتهاى پيامبران سلف عليه السلام در دوران حكومت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چهار سال خلافت امام على عليه السلام - در قلمرو محدود خلافت اسلامى - كه بگذريم ، انسان همواره در اثر ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهيهاى مادى و معنوى و زندگى در نظامهاى آكل و ماءكولى طبقاتى و استكبارى ، در حقيقت از نعمت حيات شايسته - در همه ابعاد - محروم بوده است . توده هاى انسانى سراسر عمر خود را در خدمت اجبارى و اضطرارى صاحبان قدرت اقتصادى و سياسى و نظامى گذراندند، و آزادى و اختيار و قدرت انتخاب نداشتند، نه توان آن داشتند كه به خود بينديشند و راه خود را به دلخواه انتخاب كنند، و نه توانستند با كوشش و تلاش ‍ حاصل دسترنج كار خود را به دست آورند، و نه امكان يافتند نيازهاى زندگى خويش را تاءمين كنند، و نه شرايط رشد و پيشرفت فرزندان خود را فراهم سازند، و نه فرصت و فراغتى يافتند كه به خويشتن خويش و ابعاد حيات باطنى خويش بپردازند، و براى اصلاح و تكامل آن بكوشند، و نه نشاطى يافتند كه آسايش و لذت زندگى را درك كنند؟ اين زندگى و زنده بودن چه معنايى دارد؟ و چه خواهد بود؟
فشار شرايط تحميلى زندگى ، محدوديتهاى ساختگى محيطهاى كارى ، شرايط توانفرساى زندگى ماشينى ، تحميل راه و روش فكر و انديشه هاى ناخواسته از طريق وسايل ارتباط جمعى و فرهنگى ، تسلط نظامهاى طبقاتى ، حاكميت معيارهاى سرمايه دارى و هزاران هزار مانع اقتصادى ، سياسى و فرهنگى ديگر، آدمى را از خود بيگانه كرد، و حيات واقعى او را به حيات حيوانى - در سطحى پايين و ناقص - بدل ساخت .
با توجه به اين سرگذشت غمبار زندگى انسان ، و تلاشهاى نافرجام او در پهنه زندگى ، به اصالت و ارزش وعده هاى الهى پى مى بريم ، كه به حيات زندگى ، و حيات انسانيتها، نويد داده است :
قرآن كريم :
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها... (٢٨٨)
- بدانيد كه خدا زمين را پس از مردنش زنده مى كند...
و امام باقر عليه السلام اين مرگ و حيات را به مرگ و حيات انسان و انسانيتها تفسير كرده است .
فى قول الله - عزوجل -: «اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها». قال : يحييها الله - عزوجل - بالقائم بعد موتها يعنى بموتها موت اهلها... (٢٨٩)
- امام باقر عليه السلام درباره اين آيه قرآن : «بدانيد خدا زمين را پس از مردنش زنده مى كند» فرمود: خداوند متعال زمين را پس از مردنش به دست قائم عليه السلام زنده مى كند. و منظور از مرگ زمين مرگ انسانهاى روى زمين است ...
امام حسين عليه السلام :
منا اثنا عشر مهديا... و اخرهم التاسع من ولدى و هو القائم بالحق ، يحيى الله به الارض بعد موتها... (٢٩٠)
- در خاندان ما دوازده مهدى است ... آخر آنان نهمين فرزند من است كه به حق قيام كند، و خداوند زمين مرده را به دست او زنده كند...
امام صادق عليه السلام :
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها... اى يحييها الله بعدل القائم عند ظهوره بعد موتها بجور ائمة الضلال ... (٢٩١)
- (منظور از آيه) «بدانيد كه خداوند زمين را پس از مردنش زنده مى گرداند...» اينست كه خداوند زمين را با عدل قائم در رستاخيز ظهور او زنده مى گرداند، پس از آنكه از ستم فرمانروايان ضلالت مرده باشد...
در زيارتهايى كه درباره حضرت مهدى عليه السلام رسيده است به زندگى
وماك اصيل و درست انسان در پرتو فروغ جاودانه تعاليم امام مهدى عليه السلام اشاره رفته است :
...السلام على ربيع الانام ، و نضرة الايام ... (٢٩٢)
-...سلام بر بهاران زندگى مردمان و طراوت روزگاران ...
مرگ و حيات زمين در ارتباط با مرگ و حيات ساكنان زمين است ، يعنى مرگ انسانها و انسانيتها، و گرنه حيات زمين بدون توجه به اهل آن ، در اين دوران ، رشدى ويژه و چشمگير يافته است ، مزارع احيا شده ، منابع استخراج گرديده است ، از درياها بهره گرفتند و از فضا و جو زمين نيز استفاده كردند.
تعبيرات ديگرى نيز از اين حقيقت ياد شده درباره حيات انسانى ، در قرآن كريم و احاديث آمده است ، چون تعبير «روز» و «آب». روز با زندگى روشن و گرم ارتباط دارد و شب با زندگى تاريك و سرد. روز به دوران عدالت بنياد ظهور تفسير شده و شب به روزگار ستم بنياد حكومتهاى طاغوتى دوران پيش از ظهور.
امام باقر عليه السلام :
محمد بن مسلم : ساءلت ابا جعفر عليه السلام عن قول الله تعالى : والليل اذا يغشى ، قال : الليل فى هذا الموضع ، الثانى ، غش اميرالمؤ منين فى دولته التى جرت له عليه ... النهار اذا تجلى النهار هو القائم منا اهل البيت ، اذا قام تغلب دولته الباطل . (٢٩٣)
- محمد بن مسلم (راوى معروف) مى گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم : مقصود از آيه «واليل اذا يغشى» (سوگند به شب ، هنگامى كه فرو پوشد همه چيز را) چيست ؟ فرمود: شب ، اشاره به آن است كه سد راه على عليه السلام شد و (فروغ روشنى بخش حكومت قرآنى) او را فرو پوشاند. «والنهار اذا تجلى» (سوگند به روز، هنگامى كه آشكار شود)، روز، اشاره به قائم ماست ، كه چون خروج كند، دولتش به همه دولتهاى باطل چيرگى يابد.
همچنين تعبير «آب» و از دست دادن آن و دستيابى به آب گوارا و زلال ، تعبير نمادين (سمبليك) و لطيف از وضع انسان در روزگاران پيش از ظهور است :
امام كاظم عليه السلام :
على بن جعفر عن اخيه قال : قلت له : ما تاءويل هذه الاية : قل اءراءيتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياتيكم بماء معين ؟ (٢٩٤) قال : اذا فقدتم امامكم قم ياتيكم بامام جديد. (٢٩٥)
- على بن جعفر برادران امام كاظم عليه السلام مى گويد: به امام گفتم تاءويل اين آيه چيست ؟ قل اراءيتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين : «بگو اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد؟» امام فرمود: يعنى هرگاه امامتان را از دست داديد، كيست كه امام ديگرى براى شما بيآورد؟
اين دو تعبير درباره حضور و ظهور امامت در جامعه يعنى تعبير آب و روز، تعبيرى بسيار گويا است ، و ترسيمگر چگونگى حيات انسانى است در دوران پيش از ظهور و پس از آن . زندگى انسان پيش از ظهور، زندگى در كوير خشك و بى آب زندگى است يا چون زندگى در شب تاريكى است كه راه از چاه بازشناخته نمى شود. زندگى بدون عنصر حياتى آب ، همآغوش زوال و نابودى است چنانكه زندگى در شب ، پويايى و تپش زندگى را ندارد و ايستايى و بى تحركى بر آن حاكم است . انسان در شب بايد پلكها را برهم نهد و از فعاليت و كار دست بشويد و به انتظار سپيده و روشنى به سر برد. و بدينسان و با اين تعبير وضع زندگى انسان ، در روزگاران پيش از ظهور امام و راهنما، تبيين گشته است .
اكنون براى اينكه مقصود از پديده حيات در بعد انسانى آن بخوبى روشن گردد، و مرگ انسانيتها بهتر لمس شود، ويژگيهاى اجتماعات و انسانها را در دوران پيش از ظهور از زبان احاديث مى آوريم ، تا آشكار شود كه امام مهدى عليه السلام چه برنامه هايى را عرضه مى كند، و با چه راه و روشهايى مى ستيزد، و چه اصولى جايگزين آنها مى سازد، و چنان به حيات فرسوده و متزلزل انسانى جانى تازه مى بخشد، تا انسانها در پرتو تعاليم آن امام ، حيات نوين و پويا را از نو آغاز كنند.

ويژگيهاى اجتماعات انسانى پيش از ظهور

١- انحراف در معيارها براى شناخت حق

در دوران پيش از ظهور، شناخت حق از باطل و درست از نادرست دشوار مى گردد، و حد و مرز درست و نادرست خط مشيها و ايدئولوژيها مشخص ‍ نمى شود. معيارهاى اصلى و درست سعادت و تكامل يا فراموش مى گردد يا طبق سليقه ها و آراء اشخاص تاءويل و تفسير مى شود و افكار و انديشه هاى واهى و بشرى به نام دين و راه خوشبختى خودنمايى مى كند.
امام صادق عليه السلام :
...و راءيت القرآن قد خلق ، و احدث فيه ما ليس فيه ... و راءيت الدين بالراءى و عطل الكتاب و احكامه ... (٢٩٦)
- (در دوران پيش از ظهور) قرآن را مى بينى كه متروك و كهنه شده است ، و چيزهايى را به آن بستند كه از قرآن نيست .... و دين را مى نگرى كه با آراء شخصى تفسير شده است ، و كتاب خدا و قوانين آن تعطيل گرديده است ....
وضعيت كلى اجتماعات بشرى ، پشت كردن به دين حق و كتاب خدا است و فروگذارى برنامه هاى آن ، يا توجيه و تفسير غلط و نادرست احكام و قوانين آن . احكام دين به سود طبقات مرفه و زيان محرومان و فرو دستان تفسير و توجيه مى شود.

٢- گسيختن روابط انسانى

گسيختن پيوندهاى انسانى ، از پديده هاى ويرانگر پيش از ظهور است ، در اين روزگاران پيوندهاى اجتماعى استوارى وجود ندارد، و زندگى بر محور حق و عدل و ارزشهاى انسانى دور مى زند. ضابطه در روابط اجتماعى ، ارزش انسان و احترام به حقوق او نيست . به ظاهر انسانها در كنار يكديگر و در يك آبادى يا اجتماع زندگى مى كنند، ليكن دلها و فكرها با هم و در كنار هم نيست ، و ناسازگاريها و تضادهاى مادى مانع نزديكى و همدلى مردمان است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
...و ذلك عند ما تصير الدنيا هرجا و مرجا، و يغار بعضهم على بعض ، فلا الكبير يرحم الصغير، ولا القوى يرحم الضعيف ، فحينئذ ياءذن الله له بالخروج . (٢٩٧)
-...(غيبت) در هنگامى است كه دنيا دچار آشفتگى مى گردد، و مردمان به يكديگر مى تازند، نه بزرگسالان به خردسالان رحم مى كنند، و نه قدرتمندان بر ناتوانان ؛ در اين هنگامه ها خداوند امام (غائب) را اجازه خروج مى دهد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
...فعندها تليهم اءقوام ... وليطاؤ ن حرمتهم ... (٢٩٨)
در آن روزگاران (روزگار غيبت موعود عليه السلام) مردمانى بيايند...كه حرمت و ارزش (افراد) را زير پا نهند...
امام على عليه السلام :
... فتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، و عالمهم منافق ،...لايعظم صغيرهم كبيرهم ، و لايعول غنيهم فقيرهم ... (٢٩٩)
-...جوانشان بدخو، پيرشان گناهكار، عالمشان منافق ....كوچكشان به سالخوردگان احترام نمى گذارد و توانگرشان از بينوايان دستگيرى نمى كند...
امام صادق عليه السلام :
... و راءيت الصغير يستحقر بالكبير....و راءيت الجار يوذى جاره و ليس له مانع ... (٣٠٠)
-...جوانان و نوجوانان كهنسالان را تحقير مى كنند... و همسايه ، همسايه را مى آزارد، و چيزى مانع او (در اين آزار رسانى) نيست ....

٣- گسستن روابط خانوادگى

خانواده - به عنوان هسته اصلى اجتماعات - دچار بى ثباتى و تزلزل مى گردد، و پيوندهاى خانوادگى گسيخته و سست مى شود، مرد حقوق زن و زن حقوق مرد را رعايت نمى كند، فرزندان حرمت پدران و مادران را ندارند، و مادران و پدران مسئوليتهاى تربيت فرزندان را از ياد برده اند. و كسان از افراد خانواده و فاميل بريده اند.
امام صادق عليه السلام :
....و راءيت العقول قد ظهر، و استخف بالوالدين .... و راءيت الارحام قد تقطعت .... (٣٠١ )
-....نافرمانى و گستاخى (در برابر پدران و مادران) آشكارا است ، و بى حرمتى نسبت به والدين رايج است .... پيوندهاى خانوادگى از هم گسسته است ....

٤- انگيزه هاى غير انسانى در روابط اجتماعى

انگيزه هاى روابط اجتماعى ، انگيزه هايى الهى و انسانى نيست ، و كمك رسانى ، مادى و معنوى به انسانها هدف نمى باشد. محبتها و دوستيها واقعى نيست . عشق و علاقه وارسته از مسائل مادى در ميان نيست . دوستيها صورى و بر اساس مسائل پوچ و زودگذر است . پيوندها براى دستيابى به عيش و عشرت و فساد و آلودگى است .
يگانگيها زبانى و ظاهر است ، و بيگانگيها ريشه اى و عميق .
امام على عليه السلام :
....و تواخى الناس على الفجور و تهاجروا على الدين ، و تحابوا على الكذب ....و استعملت المودة باللسان و تشاجر الناس ‍ بالقلوب . (٣٠٢)
-.... مردمان با انگيزه گناهكارى برادر مى شوند، و در راه دين از يكديگر جدا مى گردند، دوستيها دروغين است ....و محبتها زبانى (و صورى) و اختلافها و ناسازگاريها باطنى و درونى است .

٥ - روابط سودجويانه و استثمارى

انسان ، در ارتباط با انسان ديگر، به سود و سرمايه مى انديشد، و با همين انگيزه به ميدان پيوندهاى اجتماعى گام مى نهد. در صورتى كه سود مادى در كار باشد با هر انسانى رابطه برقرار مى كند، و ضابطه در رابطه ها نيز اصل سود و افزايش سرمايه و بازدهى است . از اين رو استثمار معيار اصلى رابطه ها است ، و طبقات اجتماعى هر كدام به نوعى تلاش مى كنند تا حق ديگران را ببرند. و با كار و تلاش ديگران بر ثروت خود بيفزايند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
... فعندها تليهم اقوام ان تكلموا قتلوهم و ان سكتوا استباحوهم ليستاءثرون بفيئهم ... (٣٠٣)
-... در آخر الزمان اقوامى بر مسلمانان سيطره يابند كه تا لب به سخن گشايند آنان را بكشند و اگر لب فرو بندند (خون) ايشان را مباح شمردند تا منابع درآمد آنان (و اموالشان) را ويژه خويش سازند...
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
...فان كان فى ذلك الزمان ذئبا، والا اكلته الذئاب ... (٣٠٤)
-....اگر مردمان در اين زمانه گرگ (خصلت) شدند (مى توانند در جامعه گرگان زندگى مى كنند) وگرنه گرگهاى ديگر آنها را خواهند خورد....
در چنين جامعه هايى مردم نمى توانند از حق خود سخن بگويند و حقوق خود را طلب كنند. اگر دم بر آورند با مرگ روبرو شوند و اگر دم فرو بندند حق و حقوقشان براى زورمندان مباح و روا شمرده شود، و در نتيجه منافع آنان از چنگشان در آيد و در اختيار سلطه گران قرار گيرد.
امام على عليه السلام :
...و كان اهل ذلك الزمان ذئابا، و سلاطينه سباعا، و اوساطه اءكالا، و فقر اؤ ه امواتا... (٣٠٥)
-...مردمان آن زمان گرگند، و شاهانشان درنده و مردم متوسط (آن جامعه ها) طعمه (توانگران)، و بينوايانشان مردگانند...
جامعه انسانى به جنگلى از حيوانات تبديل شده است ، و مردمان گرگانى اند به جان هم افتاده ، و حكومتهاى درندگانى كه به جان ملتها افتاده اند، و از خون و پوست و گوشت و استخوانشان تغذيه مى كنند. در اين دوره هاى غير انسانى ، طبقات متوسط جامعه طعمه طبقه سلطه طلب و حاكم و سرمايه دار است ، و زندگيشان در اسارت سلطه طلبان و توانگران است ، و خود به نفع طبقات بالاى جامعه كار مى كنند. بينوايان در اين جامعه ها در حكم مردگانند. نه براى آنان رمقى مانده است و نه قدرت عرض وجود و طلب حق خويش را دارند. در صورتى كه طبقات متوسط لقمه اى زير دندان ثروتمندان باشند، وضع بينوايان روشن است .
امام باقرعليه السلام :
....لا يقوم القائم عليه السلام الا على خوف شديد، و فتنة و بلاء يصيب الناس ... و اختلاف شديد بين الناس و تشتت فى دينهم ...حتى يتمنى التمنى الموت صباحا و مساء، من عظم ما يرى من كلب الناس و اكل بعضهم بعضا... (٣٠٦)
- قائم عليه السلام رستاخيز نكند مگر در زمانى كه ترسهاى بزرگ پديد آيد، و فتنه ها و گرفتاريها كه به مردم رسد... و اختلافهاى عميق كه ميان مردمان رخ دهد، و در دينشان تفرقه افتد،... از رنج و آزار فراوانى كه به مردم رسد و برخى ديگر را (بدرند و) بخورند، مردمان هر سپيده و شام آرزوى مرگ كنند...
روابط ظالمانه استعمارى تا بدان پايه است كه مردم از فشار مشكلات و ستمهاى فراوان ، هر سپيده دم و شامگاه آرزوى مرگ مى كنند، چون مى بينند كه همه يكديگر را مى آزارند و هر كسى قدرت داشت و دستش ‍ رسيد ديگرى را مى درد و مى خورد، و حق و حقوق او را چپاول مى كند، و هيچگونه ملاحضات انسانى و اسلامى در رفتار اجتماعى مردم با يكديگر ديده نمى شود.
امام صادق عليه السلام :
ورايت الرجل اذامر به يوم ولم يكسب فيه الذنب العظيم ، من فجور او بخس مكيال او ميزان او غشيان حرام ... كيبا حزينا يحسب ان ذلك اليوم عليه و ضيعة من عمره . (٣٠٧)
مردم را (در دوران پيش از ظهور) مى بينى كه اگر روزى گناهان بزرگى چون زشت كارى يا كاستن پيمانه و ترازو يا كار حرامى ... انجام نداده باشد افسرده و دلتنگ اند، و مى پندارند كه در اين روز زيان كرده اند.
در آن دوران سياه ، گناهان بزرگى چون كاستن پيمانه ها و ترازوها و كم فروشى و حق مردم را پايمال كردن رواج دارد و اساس مبادلات و داد و ستدها و كاستى و كمى و تجاوز به حقوق ديگران استوار گرديده است ، و كار و تلاش و مبادله اى كه از غير اين راهها صورت گيرد نوعى زيان و ضرر و عقب ماندگى حساب مى شود. امام حسن عسكرى عليه السلام روابط استثمارى آن دوران را ترسيم فرموده است :
امام حسن عسكرى عليه السلام :
....اغنيائهم يسرقون زاد الفقراء... (٣٠٨)
-...اغنيا و توانگران جامعه ارزاق (وسائل معيشتى و امكانات زندگى) بينوايان را مى ربايند...
در آن روزگاران كه مرگ زندگى است ، ثروتمندان زاد و توشه و وسائل زندگى بينوايان را به سرقت مى برند. سرقت در اين حديث ، بى ترديد سرقتهاى رسمى كه جرمى جزايى و مدنى به حساب مى آيد نيست ، زيرا كه اينگونه دزدى در شاءن اغنيا نيست . پس منظور از اين سرقت ، سرقت با شيوه هاى مبادلاتى و ايجاد تورم مصنوعى ، توزيع غير عادلانه و توليدهاى استثمارى و ظالمانه است كه حقوق توده هاى محروم ناديده گرفته مى شود. و در كار و كارخانه و مزرعه و بازار، با آزادى فراوانى كه سرمايه داران دارند، شيوه هايى اعمال مى شود كه حقوق كارگر و كشاورز و مصرف كننده رعايت نشود، بلكه رشد ثروت و سود و سرمايه ثروت اندوزان در نظر باشد.
هنگامى كه نرخگذارى آزاد بود، احتكار رواج داشت ، بازارهاى سياه دائر بود، توليد به دلخواه بود، توزيع نيز در اختيار كسانى بود كه جانب سرمايه داران را مى گيرند؛ طبيعى است كه امكانات زندگى توده هاى مردم به سرقت رود، و در هر دوره زمانى كوتاهى عده اى انگشت شمار ثروتهاى كلانى به جيب زنند، و اكثر قاطع مردم محرومتر و تهيدستتر گردند. (٣٠٩)

٦- حاكميت معيارهاى سرمايه دارى

در دوران پيش از ظهور كه انسانها سر بگريبان و گرفتار مرگى تدريجى اند، معيارهاى سرمايه دارى بر جامعه ها حاكم است ، و نظام ارزشى دنيا داران در روابط اقتصادى جامعه اعمال مى گردد. و توده هاى مردم را به نيستى و نابودى مى كشاند.
شخصيت انسانى افراد به حساب نمى آيد. ارزشها و كمالات انسانى مايه ارزش نيست .
فرهنگ ، سياست ، اقتصاد، هنر، مذهب ، و ديگر مسائل جمعى و فردى بر محور ارزشهاى سرمايه دارى مى چرخد.
معيارها و ارزشهاى سرمايه دارى از جمله در اين قلمروها بر جامعه تحميل مى شود:

الف - پول پرستى

سرمايه و پول در حد پرستش ارزشمند مى گردد، و خداوند گار مال پرستان و جامعه سرمايه دارى مى شود. كوششها و تلاشها نيز در اين راستا و به منظور دستيابى به مال صورت مى گيرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
....فوا عجبا لقوم الهتهم اموالهم ... (٣١٠)
-...شگفتا از مردمى كه اموالشان خدايشان است ...
امام صادق عليه السلام
...و راءيت الناس همهم بطونهم و فروجهم ، لابيالون بما اكلوا و بما نكحوا، و راءيت الدنيا مقبلة عليهم ... (٣١١)
-... همه كوشش مردم صرف شكم و مسائل جنسى مى گردد، و در شكم و شهوت لاابالى و بيبا كند، و دنيا به آنان روى آورده است ...

ب - مستى ثروت اندوزى

مستى زاده از رشد سرمايه و ثروت ، طبقه اشراف را از خود بيگانه ساخته است ، و در گرداب لذايذ و كامورى از ماديات غرق كرده و مجال فكر كردن و آينده نگرى و عاقبت سنجى را از ايشان گرفته است .
امام على عليه السلام
...فتوقعوا من ادبار اموركم ....ذالك حيث تسكرون من غير شراب ، بل من النعمة و النعيم ... (٣١٢)
-.... انتظار داشته باشيد كه كارها (و نظام اجتماعتان) به عقب باز گردد... و آن هنگامى است كه بدون شراب خوارى مست شويد، يعنى از پولها و نعمتهاى زياد...

ج - ثروت معيار ارزشه

در دوران پيش از ظهور، معيار ارزش سرمايه و پول است ، و هركس در اين ميدان پيشتر باشد ارزشمندتر است . جامعه چنين معيارى را پذيرفته است و مردمان به ثروتمندان مى نگرند و از آنان فرمان مى برند. ارزشهاى الهى و معنوى كه بالاترين ارزشهاست در نظام ارزشى آنان چيزى به حساب نمى آيد و مورد توجه قرار نمى گيرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
...يابن مسعود! يتفاضلون باحسابهم و اموالهم ... (٣١٣)
-...(مردم آخر الزمان) برترى را در خانواده ها و سرمايه ها مى دانند...
امام صادق عليه السلام
...و راءيت صاحب المال اعز من المؤ من ... (٣١٤)
-...ثروتمندان را مى بينى كه از مؤ منان عزيزترند...
امام صادق عليه السلام
...و راءيت الناس مع من غلب ...و راءيت الخلق والمجالس لا يتابعون الا الاغنياء...
-...مردم همراه قدرتهاى غالبند (چه سياسى و چه اقتصادى)...و مردم و مجلسها و جمعيتها همه دنباله رو سرمايه دارانند.

د - رباخوارى

رباخوارى در جامعه هاى فاسد پيش از ظهور رواج دارد، و قرض بدون سود، زيان مالى و اقتصادى انگاشته مى شود.
امام صادق عليه السلام
... و راءيت الربا ظاهرا لا يعير... (٣١٥)
-.... مى نگرى كه آشكارا ربا مى خورند و كسى ربا خوار را توبيخ نمى كند...

ه‍ - سرباز زدن از حقوق شرعى

نظامهاى فاسد پيش از ظهور و سرمايه داران آزمندش ، به حقوق شرعى در اموال توجه ندارند و از اداى هر حقى سرباز مى زنند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
....حتى ترون الحرام مغنما و الزكاة مغرما... (٣١٦)
-.....(روزگار رو به فساد مى رود) تا جايى كه مى بينى (كسب) حرام غنيمت و سود شمرده مى شود، و پرداختن زكات زيان و خسارت ...
امام صادق عليه السلام
...و راءيت الرجل عنده المال الكثير لم يزكه منذ ملكه ... (٣١٧)
....مردم را مى بينى كه ثروت زياد دارند و از آغاز ثروتمند شدن زكات نپرداخته اند....

و - انفاق براى دستيابى به ثروت بيشتر

در جامعه هاى فاسد پيش از ظهور، كار خير و بذلها و بخششها براى خدا نيست .
مسجد، مدرسه ، درمانگاه ، بيمارستان ، و ديگر مؤ سسات عمومى ساخته مى شود اما نه براى خدا و نه با اخلاص ، بلكه براى موجه جلوه دادن خود، و براى دستيابى به پايگاه مردمى و نفوذ در جامعه و مراكز قدرت اجتماعى .
امام صادق عليه السلام :
....و راءيت الصدقة بالشفاعة ، لا يراد بها وجه الله و تعطى لطلب الناس ... (٣١٨ )
-... مى نگرى كه كار خير و اعطاء مال با وساطت (و پارتى بازى) انجام مى شود، و براى خدا نيست بلكه براى جذب مردم است ...
امام صادق عليه السلام :
....و راءيت الرجل ينفق الكثير فى غير طاعة الله ، و يمنع اليسير فى طاعة الله . (٣١٩)
-....مى نگرى كه در راه دنيا بخششهاى فراوان مى كنند، و در راه خدا از دادن اندكى دريغ دارند.

ز - سرمايه گذارى براى مبارزه با حق

در نظامهاى پيش از ظهور، براى مبارزه با حق و عدالت ، كوششهاى فراوانى صورت مى گيرد، و براى جلوگيرى از حاكميت حق و عدل سرمايه گذاريها مى شود. در سراسر جهان امروز، بيشترين سرمايه گذاريها، از طرف سرمايه داران براى مبارزه با حق طالبان و خفه كردن فرياد عدالتخواهان است . (٣٢٠)
امام صادق عليه السلام :
...و راءيت العظيم من المال ينفق فى سخط الله ... (٣٢١)
-...مى نگرى كه مالهاى فراوان در راههايى صرف مى شود كه موجب خشم و غضب الهى است ....

ح - كفران نعمت

در جامعه هاى فاسد، نعمتهاى الهى كفران مى شود. شكر نعمت و سپاسگزارى از بخششها و مواهب الهى به مصرف كردن بجا و بااندازه و در محل مناسب است و اين شرايط در مورد مصرف شخصى به اين است كه مصرف و بهره بردارى از حد نگذرد و به اسراف نينجامد، و در موارد ديگر به اين است كه مواهب و امكانات براى بر طرف كردن نياز نيازمندان و سير كردن شكم گرسنگان و پوشاندن بدن برهنگان صرف گردد. و اين دو اصل اگر مورد توجه واقع نشد و در مصرف شخصى اسرافكارى شد و نسبت به ديگران تعهد و يارى رسانى در كار نبود. نعمتهاى الهى ناسپاسى شده ، و در محل مقرر كه مورد رضاى الهى است مصرف نشده است . اين هر دو موضوع در تفكر و عمل سرمايه دارى مشاهده مى شود، زيرا كه اسراف راه و روش عمومى آنان است ، و نسبت به نيازداران نيز احساس تعهدى چنان ندارند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
....بينون الدور و يشيدون القصور و يزخرفون المساجد ليست همتهم الا الدنيا... (٣٢٢)


۱۰
ط - نكوهش طلب حلال
-....(اغنيا و تكاثر طالبان) خانه ها مى سازند و كاخها برافراشته مى دارند، مساجد را غرق در تجمل مى كنند، و انگيزه اى جز دنيا (و ماديات) ندارند....
امام صادق عليه السلام
....و راءيت الولاية قبالة لمن زاد. (٣٢٣)
-....(در دوران آخرالزمان) مى نگرى كه ولايت (پستهاى استاندارى و....) را به كسانى مى دهند كه حق حساب بيشترى مى پردازند.
علامه مجلس (ره) در تفسير اين فراز سخن امام صادق عليه السلام مى گويد: اى يزيدون فى المال و يشترون الوالايات مال زيادترى مى دهند و پستها را مى خرند».

ط - نكوهش طلب حلال

در شيوه هاى معيشتى و كار و توليد و مزرعه دارى و داد و ستدهاى جامعه هاى فاسد و در حال مرگ پيش از ظهور، اقتصاد سالم و مشروع كمتر به چشم مى خورد، و روشهاى اقتصادى ناسالم و برخلاف حق است ، به گونه اى كه اگر كسانى از راه و روش عمومى سرباز زنند و بكوشند تا سود حلال به دست آورند، نادان و احمق به حساب مى آيند، و راههاى فريبكارانه اى كه موجب مى شود تا جيب توده هاى محروم تهى گردد. و ثروت بخش اندكى افزون شود، هوشيارانه و زيركانه شمرده مى شود و كم كم كار به جايى مى رسد كه شيوه هايى كه در نظام توليد و توزيع و مصرف به كار گرفته مى شود و برنامه ريزيهايى كه در اين زمينه صورت مى گيرد تنها به رشد سود و سرمايه مى نگرد، و رفاه حال انسانها بويژه طبقات محروم را هيچگاه در نظر ندارد. و هر برنامه و معيارى كه به انسانها و تهيدستان در برنامه ريزى بينديشد نابخردانه و غير متخصصانه حساب مى شود، و مورد توجه قرار نمى گيرد.
امام على عليه السلام
...ذلك حيث تكون ضربة السيف على المؤ من اهون من الدرهم من حله ... (٣٢٤)
-....(ظهور) هنگامى رخ مى نمايد كه (جامعه به اين پايه از فساد برسد كه اگر) شمشير بر سر مؤ من فرود آيد آسانتر است از كسب يك درهم از حلال امام صادق عليه السلام :
...و راءيت طالب الحلال يذم و يعير، و طالب الحرام يمدح و يعظم ... (٣٢٥)
-...(در دوران پيش از ظهور) مى نگرى كسانى كه به كسب و كار از راه حلال دست مى زنند نكوهش و سرزنش مى شوند، و آنان كه از راه حرام مى روند مى روند ستايش مى گردند و بزرگ و مورد احترامند...
اين پديده هاى ضد الهى و ضد انسانى يا مستقيم از شيوه هاى سرمايه دارى ريشه مى گيرد، يا از لوازم جدايى ناپذير آن شيوه ها است . در مثال اينكه مى نگريم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابن مسعود مى فرمايد:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
يابن مسعود اعلم انهم يرون المعروف منكرا والمنكر معروفا ففى ذللك يطبع الله على قلوبهم فلا يكون فيهم الشاهد بالحق و لا القوامون بالقسط... (٣٢٦)
- اى ابن مسعود! بدان كه مردم (در آخر الزمان) معروف را منكر و منكر و زشت را معروف و نيك پندارند. در اين روزگار است كه دلهاى ايشان مهر مى خورد (٣٢٧) و در ميانشان نه شاهد حقى يافت مى شود، و نه برپا دارندگان عدالت ...
آرى در چنين احوالى شاهدان حق و قيامگران براى عدالت اجتماعى ديده نمى شود، زيرا كه با قدرت سرمايه و پول ، با هر انسان آزاده حق طلب مبارزه مى كنند و او را از ميان برمى دارند، يا متهم مى سازند تا مردم به سخنش ‍ گوش فرا ندهند.
از اينرو است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: در چنين جامعه هاى مرده و فاسدى ، انقلابيون و قيامگران براى حق و عدالت يافت نمى شوند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى ارزنده و والا كه مجموعه كلى ويژگيهاى پيش از ظهور را بيان مى كنند، در قسمتى كه فراگير بيشترين بخشهاى زندگى نابسامان آن دوره ها است چنين مى فرمايند:
...ليست همتهم الا الدنيا عاكفون عليها معتمدون فيها، الهتهم بطونهم ...جعل دينه هواه و الهه بطنه ، كل ما اشتهى من الحلال و الحرام لم يمتنع منه ... محارييهم نساؤ هم ، و شرفهم الدراهم و الدانانير، و همتهم بطونهم ؛ اولئك (هم) شر الاشرار، الفتنه منهم واليهم تعود...اجسادهم لاتشبع و قلوبهم لاتخشع ....يابن مسعود!...فمن ادرك ذلك الزمان (ممن يظهر) من اعقابكم فلا يسلم عليهم فى ناديهم و لا يشيع جنائزهم و لا يعود مرضاهم فانهم يستنون بسنتكم و يظهرون بدعواكم و يخالفون افعالكم فيموتون على غير ملتكم ؛ اولئك ليسوا منى و لست منهم .
يابن مسعود! اولئك يظهرون الحرص الفاحش و الحسد الظاهر و يقطعون الارحام و يزهدون فى الخير. (٣٢٨)
-...آن مردم (در آخر الزمان) جز به دنيا (و ماديات) نمى انديشند، و دامن دنيا غنوده اند، و به آن تكيه داده اند. خدايشان شكمهايشان است ...
هواپرست و شكم پرستند. هر چه ميل داشتند، حلال بود يا حرام ، باكى ندارند، زنانشان قبله آنها است ، شرافت و ارزش خود را در پول و سرمايه مى دانند. براى شكمهاشان تلاش مى كنند، اينان ، (خود) بدترين اشرارند، فتنه ها (آشوبها) از دامن آنان بر مى خيزد (و به ديگر سويهاى جامعه سرايت مى كند) و بدانان باز مى گردد....بدنهاشان سير نمى شود، و دلهاشان فروتن نمى گردد.
اين ابن مسعود....كسانى از نسل شما كه اين زمانه (ناهنجار) را درك كنند، در اجتماعات به آنان سلام نكنند، به تشييع جنازه شان نروند از بيمارانشان عيادت نكنند، زيرا كه اين مردم در ظاهر به دين شما پاى بندند و آيين شما را آشكار مى سازند، ليكن با رفتار شما مخالفند، و با اعتقاد به دين شما نمى ميرند. اين (گونه) مردم از (امت) من نيستند، و من از آنان نيستم (پيغمبر آنان نيستم) اى ابن مسعود! ايشان حرص و آز فراوانى از خود بروز مى دهند، و حسد مى ورزند. از خاندان و رحم (بر سر مسائل مادى) مى برند، و دست به كارهاى خير نمى زنند.
در نگرش به مجموعه اين احاديث و احاديث ديگرى كه در تبيين و ترسيم دوران پيش از ظهور رسيده است ، به اين اصل بر مى خوريم كه بيشترين فاجعه دردناك و بحران عظيم حيات انسانى پيش از ظهور، به ظلم اقتصادى بر مى گردد. و ريشه ظلمهاى اقتصادى در سرمايه دارى نهفته است . گرچه در دوران آخر الزمان همه اصول معيارها، ارزشها، فكرها، فرهنگها، مكتبها، حتى مذاهب رو به انحطاط و سقوط يا سستى و بيرنگى مى گذارد (٣٢٩) و جامعه هاى بشرى در باتلاق مفاسد و جنايات و تباهيهاى گونه گونى فرو مى رود، و از هر نظر و هر سو حيات واقعى انسانى دچار مرگ و ميرش ‍ مى گردد، و همه فضائل و انسانيتها آشكارا به نابودى و بيرنگى مى گرايد، ليكن بيشترين فاجعه در سرمايه دارى و ستمهاى بيشمار اقتصادى نهفته است . و اكثريت انحرافها و كجرويها و سقوطها يا مستقيم فرزند خلف نظام و تفكر سرمايه دارى است ، يا از لوازم جدايى ناپذير زيست اشرافيگرى و تكاثرى است مانند مفاسد جنسى ، تجمل گرايى زايد و مسرفانه ، مصرف زدگى و انواع فسادهاى ادارى چون پارتى بازى ، رشوه خوارى ، امتياز طلبى و انواع نفوذهاى زيانبار چون نفوذ در قوه مقننه و قضائيه و مجريه همه و همه از سوى سرمايه داران و مال دوستان انجام مى گيرد، و امكان انجام گرفتن دارد. نيك دقت شود، اين روشها و خوى و خصلتها كه پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله برمى شمارند، ويژه چه كسانى و چه نظامها و جامعه هايى است ؟
جامعه هايى كه :
١- آزمند و زياده طلبند.
٢- اهل حسدند.
٣- نسبت به خانواده و فاميل تعهدى ندارند.
٤- اقدام به كارهاى خير نمى كنند.
٥- از حرام روى گردان نيستند.
٦- اهل شهوترانى و فساد اخلاقند.
٧- به جاى دين هواى نفس خويش را مى پرستند.
٨- شرافت و ارزش را در پول و ثروت مى دانند.
٩- شكمباره اند و شكمهاشان سير نمى شود.
١٠- دلهاشان (در برابر خدا و اندرز پيامبران عليه السلام) نرم و فروتن نمى گردد.
١١- كانون فتنه هاى فردى و اجتماعى هستند.
١٢- معروف و نيكى را منكر و زشتى مى دانند.
١٣- منكر و زشتى را معروف و نيكى مى پندارند.
١٤- شاهد حق و برپا دارنده عدل و دادگرى ميانشان نيست .
١٥- دلهاشان مهر شده است (و سخن حقى را نمى شنوند و درك نمى كنند).
در آخرين فراز سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين بخش ، به اين موضوع اشاره شده است كه اين طبقات ممكن است بظاهر مسلمان باشند و ادعاى مسلمانى كنند؟ ليكن اينان بخاطر انحرافهاى اصولى كه دارند و كانون فتنه و فسادند، در عمل ، از اسلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرسنگها فاصله دارند. مسلمانان بايد از آنان فاصله بگيرند و ايشان را از خود خواسته هاى مادى خود به هر كارى دست مى يازند و هر ستمى روا مى دارند و هر حقى را زير پا مى نهند، اينان ننگ اسلام و مسلمانيند.

٧- تضييع عبادات

عبادت و پرستش خداى بزرگ ، در دوران پيش از ظهور چنانكه شايسته است انجام نمى گيرد. نوع انسانها در اقيانوس ماديات غرق شده اند و به هدف و غرض خلقت خويش نمى انديشند و از رمز و راز فلسفه حيات خويش بيخبرند. توجه دارند كه پديده اى الهى هستند و به سوى او باز مى گردند. و در اين دوران كوتاه زندگى بايد راهى به او بجويند، و با نيايش و عبادت روح را صيقل دهند، و آماده عروج به سوى خدا سازند.
امام صادق عليه السلام
...و رايت الصلوه قد استخف باءوقاتها...
-...مى نگرى كه به اوقات نماز اهميتى نمى دهند...

٨- جدايى و تفرقه

مردم و اجتماعات پيش از ظهور، در آتش تفرقه ، جدايى و بيگانگى مى سوزند، و بشريت يكدل و يك سو نيست ، و همواره اكثريت قاطع مردم در انديشه و عمل با يكديگر در تضاد و ناسازگارى اند. حتى در جامعه هاى اسلامى ، بر اثر اختلاف افكار و برداشتهاى گوناگون از دين و مذهب ، تضادهاى فراوان پديد مى آيد، و راهها و شيوه هاى گوناگون و متفاوتى در رفتارهاى فردى و اجتماعى ديده مى شود. و همدلى و همسويى كه لازمه استوارى و پيشرفت يك امت و ملت است كمتر به چشم مى خورد. جامعه ها در ظاهر آراسته و و استوار است و به حيات خويش ادامه مى دهد، ليكن به باطن اوضاع و مسائل زيربنايى جامعه اگر دقت شود و از هم پاشيده و متلاشى و متزلزل است و دوام و پايندگى ندارد.
نوع مردم در اين اجتماعات به جاى هميارى و همفكرى ، به كوبيدن هم مشغولند، و كمر به نابودى يكديگر را خوار و زبون مى سازند.
امام على عليه السلام
...و وااءسفا من فعلات شيعتنا، من بعد قرب مودتها اليوم ، كيف يستذل بعدى بعضها بعضا و كيف يقتل بعضا... كل حزب منهم اخذ منه بغصن ، اينما مال الغصن مال معه ... (٣٣٠)
...اى افسوس از رفتار شيعيان ما، پس از امروز كه اينگونه با هم دوستند و نزديكند، چگونه پس از من بعضشان برخى ديگر را خوار مى سازند و برخى برخى ديگر را مى كشد... هر دسته و گروه از ايشان به شاخه اى در مى آويزد، و به هر سوى كه آن شاخه خم شد او نيز خم مى شود....

٩- كنار گذاشتن اصول و چنگ زدن به فروع

از نابسامانيهاى عميق و زيانبار در دوران پيش از ظهور، غفلت از مسائل اصولى زيربناها و علل و عوامل اصلى صلاح و فساد در جامعه ها است . انسانها به مسائل كم اهميت و فرعى مى پردازند و از مسائل مهم و اصلى غافلند. قشرى گرى و ظاهر آرايى شيوه رسمى در كارها است از اين رو مشكلات مردم برطرف نمى شود و كارها به صورت ريشه اى و زيربنايى سامان نمى يابد.
امام على عليه السلام
... المتشتته غدا عن الاصل ، النازلة بالفرع المؤ ملة الفتح من غير جهته ... (٣٣١)
... (مردمان در روزگاران پيش از ظهور) از اصول (و مسائل زيربنايى) فاصله مى گيرند، و به فروع (و مسائل كم اهميت) مى گرايند، و اميد پيروزى دارند از غير راه آن ...
اجتماعات اسلامى و حتى شيعى دچار سرگردانى و سردرگمى است ، راهها و معيارهاى اصلى را نمى شناسد، و به مسائل فرعى و سطحى مى پردازد، از امور بنيادى در جامعه و مسائل زيربنايى (چون مسئله حكومت و عدالت اجتماعى) غفلت مى ورزد، و به مسائل فرعى و اجراى احكام فرعى و ظاهرى و صورى اسلامى مى پردازد. به مسائل كم اهميت توجه مى كند و درباره مكيدن خون محرومان توسط عده اى دنياطلب و استثمارگر و خيانتهاى بزرگ و فراگير اقتصادى چاره اى نمى انديشند و بضرورت اين چنين امت و ملتى پيروزى و استوارى را مى خواهند اما راه آن را فراموش كرده اند.
اينها بود اندكى از ويژگيهاى اجتماعات و انسانهاى پيش از ظهور و دوران جاهليت آخرالزمان . و اين رفتارها و معيارها مايه تزلزل ، بى ثباتى ، ناامنى ، فساد، تباهى و مرگ واقعى حيات فردى و اجتماعى است . زندگى در اجتماعاتى اين چنين ، همگام با مرگ تدريجى است . زندگى در اجتماعاتى كه افراد در تضاد و ناسازگاريند، و هر كس كمر به دريدن و خوردن انسان ديگرى بسته است ، هر نزديكى و دوستى فريبكارانه و صورى است ، هر رابطه بر اساس ماديات و استفاده اين دنيايى است ، هر كس به خود و آسايش خود مى انديشد، معيار حقى در كار نيست ، ارزشهاى معنوى و انسانى ملاك كارها نيست ، انسانها حرمتى ندارند، ايمان و اخلاق و معنويت ارزشى ندارد، مؤ منان و انديشمندان عزيز نيستند، بلكه سرمايه داران و مال اندوزان مورد احترامند، انواع فسادها رواج دارد، بى عدالتى و بى انصافى شيوه عمومى است . در چنين دوره و زمانه ناهنجار و ناانسانى زندگى سراسر مرگ است ، درد و رنج است كه به دست امام منجى همه اين علل و عوامل و راه و روشهاى مرگ زا و ويرانگر نابود مى گردد، و اصول و آرمانهاى حياتبخش جايگزين اين امور مى شود، و زندگى به حيات واقعى دست مى يابد. و روزگار اصالت زندگى و زندگيهاى راستين فرا مى رسد.

بخش ١٨ : انتظار

انتظار در درجه نخست ويژه حيات و زندگى است . ماهيت زندگى انسان با انتظار و اميد به آينده عجين شده است به گونه اى كه بدون انتظار زندگى مفهومى ندارد، و شور و نشاط لازم براى تداوم آن در كار نيست . حيات حاضر و كنونى ظرف پويايى ، تلاش و حركت به سوى فردا و فرداها است . و اين چنين پويايى و حركتى بدون عنصر «انتظار» ممكن نيست ، زيرا احتمال معقول بقا و پايدارى و اميد به تداوم حيات است كه به زندگى كنونى معنا و مفهوم مى بخشد، و پويايى و نيروى لازم براى ادامه آن را تاءمين مى كند. از اين روست كه ماهيت زندگى با انتظار پيوندى ناگسستنى دارد. پديده انتظار آثارى دارد و نخستين اثر و نمود آن اين است كه انسان را به حركت و گرايش به جهتهاى نامتناسب يا ناسازگار و متضاد با انتظار باز مى دارد.
هر انسان زنده اى كه در نخستين انتظارهاى خويش ، به تداوم حيات مى انديشد و بقاى خويش را انتظار دارد، تمام حركت و سكون خود را در راستاى اين انتظار و در جهت متناسب با تداوم حيات قرار مى دهد، و از هر عمل و انديشه اى كه با تداوم حيات او ناسازگار باشد، يا به گونه اى آن را خدشه دار و ضعيف كند، يا در خطر قرار دهد، بشدت پرهيز مى كند.
انتظارهاى ديگر كه از انتظار اصل حيات فراتر مى رود و به انتظار آرمانها و هدفهاى برتر حيات و فرازهاى زندگى مى رسد نيز داراى چنين ويژگى و جهتگيرى است ، يعنى انديشه و عمل آدمى را در راستاى تحقق آن آرمانها و هدفها قرار مى دهد، و انسان را وا مى دارد تا راهها و شيوه هايى را برگزيند كه او را به خواسته ها و هدفهايش نزديك كند و موانع راه را كنار زند. از اينجا است كه انسان به آمادگى و آماده سازى خود و محيط خود مى پردازد و زمينه آرمانها و هدفهاى خويش را فراهم مى آورد.
عالم پرهيزگار مؤ لف كتاب «مكيال المكارم» ميگويد
و هو كيفية نفسانية ينبعث منها التهيوء لما تنتظره ، و ضده الياءس فكلما كان الانتظار اشد كان التهيوء آكد. الاترى انه اذا كان لك مسافر تتوقع قدومه ازداد تهيوءك لقدومه كلما قرب حينه ، بل ربما تبدل رقادك بالسهاد لشدة الانتظار. و كما يتفاوت مراتب الانتظار من هذه الجهة ، كذلك يتفاوت مراتبه من حيث حبك لمن تنتظره ، فكما اشتد الحب ازداد التهيوء للحبيب ، و اوجع فراقه بحيث يغفل المنتظر عن جميع ما يتعلق بحفظ نفسه ، و لا يشعر بما يصيبه من الالام الموجعة و الشدايد المفظعة : (٣٣٢)
انتظار كيفيتى روحى است كه موجب بوجود آمدن حالت آمادگى است براى آنچه انتظار دارند، و ضد آن ياس و نااميدى است . هر چه انتظار بيشتر باشد آمادگى نيز بيشتر است ؛ آيا نمى دانى اگر مسافرى در راه داشته باشى و چشم به راه آمدن او باشى ، هر چه زمان رسيدن او نزديك گردد، آمادگى براى آمدنش فزونى مى يابد. حالت انتظار، گاهى به پايه اى مى رسد كه خواب از چشم مى گيرد. چنانكه درجات انتظار از اين نظر تفاوت مى كند، همچنين از نظر حب و دوستى نسبت به آنچه را انتظار دارند تفاوت دارد، و هر چه عشق به «منتظر» افزون باشد آمادگى براى (فرا رسيدن) محبوب افزون مى گردد، و (دير آمدن و) فراق محبوب دردناك مى شود، تا بدانجا كه (انسان) «منتظر» از خود بى خود مى شود و دردها و سختيهاى دردآور و مشكلات وحشت انگيز خود را (در راه محبوب خود) حس نمى كند.

انتظار امام و امت

امام و امت هر دو منتظرند. امت در انتظار امام و «منتظر» خويش ‍ است . و امام نيز همواره در انتظار به سر مى برد. پس «منتظر» امت ، خود «منتظر» است يعنى چشم به راه فرشته حق است كه در رسد، و پيام قيام را برساند، و او را به ظهور فراخواند، تا او در پهنه آشكار زندگى گام گذارد، و رستاخيز خويش را بيآغازد، و انقلابى اصولى و فراگير در كار زندگى انسان در افكند، و آن همه كوششهاى نافرجام براى ساختن انسان و جامعه انسانى را به فرجامى راستين برساند، و رسالت الهى خويش را كه براى آن ذخيره شده است به انجام برد.
انتظار در روان ژرف و بيكرانه امام منجى ، كه قلب جهان است ، حالتى ويژه دارد و با انتظارهاى ديگر تفاوتى اصولى .
انتظارها با فراخور روانها و انديشه هايى كه در انتظار به سر مى برند، و با شور و سوز و نوع احساسهايى كه منتظران دارند، ارتباط دارد، و ژرفايى و گستردگى آن در همين رابطه مشخص مى گردد. هر كس در ارتباط با پايگاه فكرى و آرمانى و نوع هدفها و احساسهايى كه دارد، در انتظارهايى متناسب بسر مى برد. هدف و آرمان هر چه بالاتر و والاتر باشد، انتظار تحقق آن و فرا رسيدن روزگار شكوفايى آن نيز بيشتر و شورانگيزتر است . بنابراين اصل ، انسانهاى بزرگ و احساسمندى كه در انديشه ساختن جامعه انسانى بودند، و به آرمان والاى حقوق انسان و ارزش انسان فكر مى كردند، و همواره تفسير درست و معقول انسان را در كتاب تكوين و تدوين مى جستند، و در راه اين هدف بزرگ ، از احساسهاى الهى - انسانى پرشورى برخوردار بودند، انتظارى متناسب با اين آرمان بزرگ داشتند، و آمادگى و تلاشها و كوششهايشان هماهنگ با عظمت آرمانشان بود. از اين رو اين چنين انسانهايى همه دوران حيات و تمامى نيروها و امكانات خود را بر سر اين آرمان نهادند، و تا واپسين لحظات حيات ، دست از تلاش برنداشتند، و سرانجام اصل حيات را نيز فدا كردند.
نمونه هاى كامل اين انتظارها و آمادگيها و آرمانگراييها را در زندگى پيامبران عليه السلام مى بينيم . پيامبران با همه تفاوتهايى كه در محيطها و جريان مبارزات خويش داشتند، در اصول هدفها و نوع فداكاريهايى كه براى دستيابى به آن انجام مى دادند همانند بود. پيامبران الهى در هر دوره اى كه رسالت يافتند، به سعادت انسانها انديشيدند و براى اين مهم كاملا آمادگى داشتند و در انتظار چنين هدفى بسر بردند. سراسر تاريخ ، گواه اين راستين چنين انتظارها و آمادگيها و احساسهاى پرشور و فداكاريهاى بى نظير و هدفداريهاى بيمانند است . پيروان پيامبران و ديگر انسانهاى دلسوز نيز همواره در راه آرمانهاشان تلاش كردند و در انتظار پيدايى و تحقق هدفهاى والا، زندگى خويش را بسر آوردند. بنابراين همه انسانهاى صالح و هدفدار، در همه دوران زندگى خويش ، داراى خصلت (انتظار) بوده اند و انتظار، تحقق بخش جوهر اصلى حركت و عمل ايشان بوده است . از اين رو مى توان گفت كه انتظار مفهومى جامع و فراگير در همه ادوار تاريخ انسان بوده است .
اكنون بنگريد كه نمونه كامل «انسان صالح» در چه انتظارى بسر مى برد، يعنى كسى كه براى سامان بخشيدن به همه نابسامانيها و تحقق همه آرمانهاى نافرجام سراسر دوران تاريخ ذخيره گشته است ، و غيبت طولانى او براى تحقق يافتن شرايط و زمينه هاى انقلاب نهايى جامعه بشرى است ، و او مربى و آموزگار واقعى انسانها و پايه گذار جامعه الهى - انسانى است ، و تحقق بخش همه انديشه هاى وحى آوران و مصلحان ؛ آيا او در چه انتظارى بسر مى برد، و نگران چه حوادث بزرگ و تحولات شگرفى است ؟ اين انسان راستين ، در دوران زندگى طولانى خويش ، نظاره گر پرتحول ترين . و نابسامان ترين دوران تاريخ انسان بوده است ، و هر سپيده و شامگاه ، از نخستين لحظات غيبت خويش تاكنون (و تا آينده اى كه جز خدا مرز پايانى آن را كسى نمى داند)، با احساسمندترين دل ، غمهاى بزرگ انسان را حس ‍ كرده است ، و چون آينه اى تابناك ، همواره و هر لحظه سرگذشت زندگيها، انسانها و اجتماعات بشرى را در درون خود لمس كرده و ديده است ، و از اندوههاى بزرگى كه سراسر جامعه بشرى را فرا گرفته است ، اندوهگين گشته ، و در ماتم بى خانمانى و نادانى و گمراهى آنان سوخته است ، و از رنج نابرابرى و بى عدالتى در جامعه انسانى رنج برده است ، و با قلب مهربان و الهى خود مزه ستمها، تحميلها، و فشارهاى توانسوز بر بشريت را چشيده است ، و سوزش لبه تيغ تيزى را كه به دست طاغوتان بر گلوى توده هاى انسانى نهاده شده احساس كرده است ، پس آيا او در چه انتظارى بسر مى برد؟
امام موعود عليه السلام ، در انتظار پايان غمنامه بزرگ انسان ، و در انتظار ورق خوردن آخرين برگ سياه تاريخ ، و پايان يافتن فاجعه دردناك و بزرگ ستم و ستمگرى است . او براستى «منتظر» است ، منتظر راستين زندگى درست در جامعه انسانى و تحقق عدالت و قسط قرآنى .
امام مهدى عليه السلام مى داند كه با قيام خود، چه حوادثى پديد مى آيد، و چه تحول و دگرگونى در زندگيها رخ مى دهد، و انسانها به چه اوج و فرازى دست مى يابند، و چه موانعى از سر راه انسان برداشته مى شود، و دردها و رنجها و نادانيها و گمراهيها و محروميتها و ديگر نابسامانيها، چگونه ريشه كن مى گردد. از اين رو، همواره و هر لحظه انتظار به وقوع پيوستن آرمانهاى بزرگ الهى و انسانى را دارد.
اين انسان صالح و نمونه الهى كه نسخه دومى ندارد، به هدفهاى خود عشق مى ورزد. و عشق او به هدفهايش ، شايسته والايى مقام و بيكرانگى روح با عظمت اوست . رسالت او و فلسفه غيبت او، همه و همه ، در اين خواست الهى نهاده شده است . وجود او، آرمانها، عشقها و مهربانيهاى او، همه خدايى است . او جز به حق و رضاى او به چيزى نمى انديشد، و به سعادت انسان و نجات اجتماعات بشرى نيز عشقى الهى دارد، و انتظار او براى تحقق اين آرمانها نيز خدايى است .
در برخى از احاديث ، «انتظار فرج» برترين كارها به شمار آمده است ، شايد يكى از علل اينگونه آموزشها اين بوده است كه پيروان امام مهدى عليه السلام بكوشند تا خود را با امامشان نزديك كنند، و مانند او بينديشند و امت با امام در انتظار بسر برند. در حالت انتظار، بهترين شيوه پيوند و همسويى و همدلى با امام نهفته است ، و غفلت از انتظار و معناى صحيح آن ، باعث بيخبرى و بى احساسى نسبت به سوزها و شورهاى امام موعود است . شايد در دوران غيبت ، انتظار راستين براى فرج ، يعنى حضور امام در جامعه انسانى ، نخستين راه بيعت و هم پيمانى با امام موعود باشد، زيرا كه انتظار حضور در متن جريانها و حوادث پيش از ظهور است ، و مايه يادآورى هدفها و آرمانهاى امام موعود عليه السلام و زمينه آگاهى و هوشيارى و بيدارى هميشگى است . و در حال «انتظار» نبودن به معناى غفلت و بيخبرى و بى احساسى و بى تفاوتى نسبت به حوادث پيش از ظهور و اصل ظهور است . با وجود غفلت و بى تفاوتى و بيخبرى ، چسان مى توان خود را منتظر دانست ، و در انتظار مقدم گرامى امام بود، و محضر او را درك كرد؟
از اين نظرها، «جامعه منتظر» بايد چون امام خود «منتظر» باشد، و هر حادثه اى هر چند عظيم و ويرانگر، و هر عاملى هر چند باز دارنده و ياءس آفرين ، او را از تحقق هدفهاى مورد انتظار ماءيوس نكند، و در راه آن هدفها از پويايى و تلاش باز ندارد، و همواره به امام خود اقتدا كند، امامى كه در برابر مشكلات شكننده و حوادث كوبنده قرنها و عصرها استوار و نستوه ايستاده است ، و ذره اى در اصالت راه و كار خود ترديد نكرده است ، و در عين حال كه غمهاى بزرگ انسان را در درون دارد و غم آميزه لحظه هاى زندگى طولانى و دردناك او است ، همواره در انتظار بسر مى برد و انبوهى موانع و مشكلات نمى تواند اندكى در اداره الهى و استوار او ترديد و ياءس پديد آورد. او همواره به بزرگى هدف و انجام رسالت الهى خويش مى انديشد، و در عين حال كه موانع عظيم و درياسان راه و كار خود را مى داند و مى بيند، به پشتوانه الهى ايمان دارد و اميد به يارى حق بسته است .
امام مهدى عليه السلام
... لان الله معنا فلا فاقة بنا الى غيره و الحق معنا فلا يوحشنا من قعد عنا. (٣٣٣)
-... به يقين خدا با ما است ، پس نيازى به ديگرى نيست ، و حق با ما است ، پس از كناره گيرى كسانى چند بيمى نيست .
امام مهدى عليه السلام در چنين انتظارى بسر مى برد، و با چنين ايمانى در اين شب يلداى زندگى ، استوار و تزلزل ناپذير ايستاده است . جامعه «منتظر» و امت چشم به راه بايد اين ويژگيها را در امام موعود و «منتظر» خويش نيك بشناسد، و تا حد امكان مانند خود او در انتظار باشد.
مانع بزرگ راه امام ، طاغوتان و مستكبران نظامى و سياسى و ماليند، با همه ابزار و اسبابى كه امروزه بدانها دست يافته اند (كه هر يك از آنها در دقايقى ، بخشهاى عظيمى از ربع مسكون را ويران سازد). مانع بزرگ ديگر، توده هاى نجيب و نادان و فريب خورده اند كه ناخودآگاه ابزار دست صاحبان زر و زور و تزوير مى گرداند و با امام به جنگ برمى خيزند.
مانع و سد راه اصلى ، سران و طاغوتان و مستكبرانند كه با قيام و انقلاب حضرت مهدى عليه السلام قدرت و سلطه خود را پايان يافته مى بينند، از اين رو در برابر امام مى ايستند.
نابودى همه طاغوتان و مستكبران و مراكز قدرت بشرى كارى ساده نيست . و راه نجات انسان منحصر است به همين نابودى همه اين طاغوتان و طاغوتچكان و اين مهم جز در پرتو ايمان و قدرتى الهى و اراده اى مهدوى تحقق نخواهد يافت . پس انتظار آن قيام و انقلاب را بايد داشت ، زيرا آن امام و ويژگيهاى راه و كار و برنامه هاى اوست كه توان چنين موضوع عظيم و بيمانندى را دارد، و خداوند قدرت رويارويى با همه مستكبران و سلطه گران بشرى را به او داده است . پس پيروان راستين او نيز در نستوهى و استوارى و اميد و انتظار، بايد بارقه و فروغى از شور و نشاطها و اميدها و انتظارهاى امام خويش را در خود پديد آوردند، و با آن كانون بيكران معنويت و قدرت الهى پيوند روحى و قلبى بيابند، و از او نيرو بگيرند، و در برابر هيچ حادثه و پيش آمد ناهنجارى دچار ياءس و سرخوردگى و شكست نگردند، و خصلت والاى «انتظار» و اميد را از دست ندهند.

انتظار و احساس امام و امت

براى روشنتر شدن ژرفايى و بيكرانگى وصف ناپذير حالت «انتظار» در روح و قلب الهى امام موعود عليه السلام اندكى درباره چگونگى پيوند روحى امام و امت سخن مى گوييم ، و قطره اى از درياى ژرف احساس والا و بيمانند امام را نسبت به احاد امت - بر پايه تعاليم و احاديث - ترسيم مى كنيم :
در تعاليم ما اين احساس چنين بيان شده است :
امام رضا عليه السلام
...الامام الامين الرفيق ، و الاءخ الشفيق ، و كالاءم البرة و بالولد الصغير. مفزع العباد... (٣٣٤)
- ... امام امين و دوست است ، و برادر مهربان است ، و مانند مادرى مهربان است نسبت به فرزند خردسال خود، و پناهگاه مردم است ...
احساس لطيف و عميق امام نسبت به احاد امت ، مانند احساس برادرى برادر مهربان و بالاتر از آن ، احساس مادران مهربان نسبت به فرزندان خردسال خود شمرده شده است . و اين تمثيلى است از آنچه براى ما نمونه و سمبل گوياى محبت و دوستى است ، و گرنه احساس و محبت الهى امام ، به نسبت بيكرانگى و عظمت روح امام ، قابل توصيف نيست ، چنانكه امام رضا عليه السلام در پايان همين حديث اشاره مى كنند.
امام على عليه السلام
انا لنفرح لفرحكم و نحزن لحزنكم ... (٣٣٥)
- ما در شادمانى شما شاد و براى اندوه شما اندوهگين مى شويم ...
اين كلام نيز ارتباط عميق احساس امام با امت را روشن مى كند، و غمگسارى امام نسبت به يكايك مردم مى رساند.
امام صادق عليه السلام
...و الله لاءنا ارحم بكم منكم باءنفسكم ... (٣٣٦)
- ... به خدا سوگند كه من نسبت به شما، از خود شما، مهربانتر و رحيم ترم ...
اصل «حب ذات» و خود دوستى كه غريزى هر كسى است و انگيزه همه كارها و فعاليتهاى آدمى است ، بالاترين احساس در انسانها است . در پرتو همين احساس مردمان به حيات ادامه مى دهند. احساس امام نسبت به احاد امت از اين احساس نيز برتر و بالاتر است .
امام رضا عليه السلام
...ما من احد من شيعتنا... و لا يغتم الا اغتممنا لغمه ، و لا يفرح الا فرحنا لفرحه ، و لا يغيب عنا احد من شيعتنا اين (ما) كان فى شرق الاءرض و غربها و من ترك من شيعتنا دينا فهو علينا... (٣٣٧)
- ... هيچ يك از شيعيان ما غمنده نمى شود مگر اينكه ما نيز در غم آنان غمگينيم ، و از شادى آنان شادمانيم . و هيچ يك از آنان در مشرق و مغرب زمين از نظر ما دور نيستند، و هر يك از شيعيان ما كه بدهى از او بماند (و نتوانسته باشد بپردازد) بر عهده ما است ...
امام مهدى عليه السلام
...انه انهى الى ارتياب جماعة منكم فى الدين ، و ما دخلهم من الشك والحيرة فى ولاة امرهم ، فغمن ا ذلك لكم لالنا، و ساءونافيكم لا فينا،... لاءن الله معنا فلا فاقة بنا الى غيره ، والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا... (٣٣٨)
- ... از ترديد گروهى از شما در دين باورى و شك و سرگردانى در (مسئله) ولايت و امامت آگاه شدم . اين موضوع ما را غمگين ساخت ، به خاطر شما نه به خاطر خود ما، و متاءثر شديم براى شما نه براى خود، چون خدا با ماست و ما نيازى به ديگرى نداريم . و حق با ماست و از آنان كه از ما كناره گيرند نگران نمى شويم ...
آرى ، اين چنين شور و سوزها در احساس خدايى امام نسبت به نجات انسان وجود دارد. و امام بدينسان دلسوز، يار، ياور و غمگسار مظلومان و محرومان و سرگشتگان است . نمونه هايى از اين شور و احساسها را در دوران زندگى امامان ، تاريخ ثبت كرده است . امام على عليه السلام در دوران حكومت خويش در غم انسانها چنين مى سوخته است :
امام على عليه السلام
... و لقد بلغنى ان الرجل منهم كان يدخل على المراءة المسلمة و الاخرى المعاهدة ، فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعاثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام ، ثم انصرفوا وافرين ، ما نال رجلا منهم كلم و لا اريق لهم دم ، فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندى جديرا... (٣٣٩)
- ... به من خبر رسيده است كه مردى از آنان (لشكريان متجاوز معاوية ، به فرماندهى سفيان بن عوف غامدى) بر زنى مسلمان يا در ذمه اسلام وارد مى شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره او را به زور مى ستانده ، و هيچ مانعى براى اين كار جز گريه و زارى و ترحم خواهى نمى ديده است . بدينگونه آن سپاه با اموال بسيار باز گشتند، در حالى كه هيچ يك از ايشان زخمى نديد و خونى از ايشان نريخت . اگر مسلمانى بعد از اين از تاءسف بميرد، نبايد سرزنش شود، بلكه سزاوار مسلمان است كه از چنين غصه اى بميرد...
در سخن ديگرى ، امام على (عليه السلام ، از احساسهاى ژرف و بيكرانه خود نسبت به احاد مردم پرده برمى دارد:
امام على عليه السلام
...اءقنع من نفسى باءن يقال اميرالمؤ منين ، و لا اشاركهم فى مكاره الدهر... (٣٤٠)
- آيا بايد تنها به اين خرسند باشم كه مرا اميرالمؤ منين بخوانند، و در تلخيهاى روزگار شريك مردم نباشم ...
امام حسين عليه السلام نيز با چنين احساسها و سوز و شورها، با ستمگران كارزار كرد، و تمام رنجها، و دردها را به جان خريد، و سرانجام زندگى خود و ياران خود را بر سر اين آرمان نهاد و «شهادت بزرگ» را به سامان رسانيد، و اسارت خاندان خويش را پذيرفت . او در اين فداكارى عظيم ، استوارى دين خدا و نجات انسانهاى مظلوم را مى جست .
امام حسين عليه السلام
اللهم ! انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا من فضول الحطام . و لكن لنرى المعالم من دينك ، و نظهر الاصلاح فى بلادك ، و ياءمن المظلومون من عبادك ... (٣٤١)
- خدايا! تو مى دانى كه قصد ما رقابت براى دست يافتن به قدرت يا زيادتخواهى مال دنيا نبود، بلكه براى آن بود كه نشانه هاى دين تو را به ديگران بنمايانيم ، و با قدرت دست به اصلاح سرزمينها زنيم ، تا بندگان ستمديده ات ايمن شوند...
امامان ما چنين بودند و نسبت به انسانها چنين احساسهايى ژرف و شگرف داشتند نمونه هاى فراوانى ، از اينگونه ، در سيره پيامبر و امامان آمده است . چون انسانها بندگان خدايند، و امامان اولياى خدا. اولياى خدا بندگان خدا را دوست دارند.
امام موعود عليه السلام قلبى و خوى و سرشتى حسينى در سينه دارد، و همه كفرها، الحادها، شركها، جهلها، انحرافها، معصيتها، فقرها، دردها، رنجها، محروميتها و نابسامانيها را در همه اجتماعات كوچك و بزرگ بشرى مى بيند، و غم و رنج يكايك انسانها را احساس مى كند، و سعادت دور شده و رخت بر بسته از جامعه انسانى را لمس مى كند. او ميليونها انسان گرسنه را مى نگرد، پنجه هاى اهريمنى طاغوتان مالى و سياسى و نظامى را بر اندام بشريت مظلوم مى بيند، دامها و شبكه هاى پيچيده فساد، جنگ ، انحراف و بردگى و تحميل و... را بر سر راه همه انسانها نظاره مى كند، وضعيت زندگى ناهنجار دوستان و پيروان خود را مى داند، و از دشواريهاى ريز و درشت آنان آگاه است . او هر روز - از آغاز دوران امامت و رهبرى خود - با روحى لطيف و الهى و قلبى جهان شمول ، كه چون آيينه اى تابناك همه چيز و همه كسى در آن منعكس است ، به اين صحنه هاى دلخراش و جانگداز مى نگرد. اكنون او با چنين وضعيتى و با چنين اندوههايى ، و در دورانى بيش از هزار سال ، چگونه انتظارى دارد؟ و در چه حالتى سوزان بسر مى برد، انتظارى كه غمنامه بزرگ زندگى انسان به پايان رسد، و شب يلداى زندگى بگذرد، و اندوههاى قرنها و نسلها سپرى گردد، و پگاه ايمان ، آزادى ، شادى ، سعادت ، رفاه دادگرى و انسانيت بدرخشند.
اين احساسها و شورها و انتظارهاى امام مهدى عليه السلام در دعاهايى كه در آن باره ها رسيده چنين ترسيم شده است :
امام حسن عسكرى عليه السلام
اللهم فكما نصب عرضا فيك للاءبعدين ... مع ما يتجرعه فيك ، من مرارات الغيظ الجارحة بمواس القلوب ، و ما يعتوره من الغموم ، و يفرغ عليه من احداث الخطوب ، و يشرق به من الغصص التى لا تبتلعها الحلوق ، و لا تحنو عليها الضلوع ، من نطرة الى امر من امرك ، و لا تناله يده بتغييره ورده الى محبتك ... (٣٤٢)


۱۱
انتظار و تعهدهاى انسانى
- خدايا، او خود را، در راه تو، آماج تير دشمنان قرار داده است ... و چه بسيار خشمهاى دلخراش كه براى رضاى تو فرو مى خورد، و چه غمها كه به جان او هجوم مى آورد، و چه حادثه ها كه در كنار او واقع مى شود، و چه غصه هاى گلوگير و فوق تحمل كه عارض او مى گردد، هنگامى كه مى بيند احكام تو بر جاى مانده است (و بدانها عمل نمى شود) و او در حال غيبت نمى تواند آنها را چنانكه مورد رضاى تو است به انجام برساند...
در احاديثى زندگى امام در دوران طولانى غيبت و غمها و رنجها و دردهاى او، به پيامبرانى چون حضرت ايوب عليه السلام همانند شده است . (٣٤٣) ايوب پيامبر عليه السلام هفت سال شكيبايى ورزيد و دردهاى فراوانى را تحمل كرد، و قرآن كريم او را «صابر» خواند: ...انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب (٣٤٤) ...او را بنده اى صابر يافتيم . او كه همواره رو به درگاه ما داشت چه نيكو بنده اى بود».
همچنين زندگى آن امام بزرگ از نظر تحمل مشكلات به زندگانى امام حسين عليه السلام نيز همسان دانسته شده است . (٣٤٥) از مشكلات و دردهاى طاقت فرسا و رنجهاى فوق حد طاقت بشرى امام حسين عليه السلام در آن دوره از تاريخ اسلام ، اين بود كه يكباره همه چيز دگرگون شد و همه تعاليم و اصول اسلام زير پاى حكومتهاى بيداد پايمال گرديد، و عدالت نابود گشت ، و مى رفت كه اسلام و كوششهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام يكباره نابود شود و اثرى از آنها بر جاى نماند. امام حسين عليه السلام با اين دردها و رنجها در دوره حيات خويش روبرو گرديد، و سرانجام با صحنه عاشورا و پى افكنى آن تراژدى بزرگ ، خود و همه عزيزان خود را قربانى كرد. امام قائم عليه السلام ، نيز چون جد بزرگوار خود امام حسين عليه السلام با دردها و مصيبتهاى عظيمى روبرو است .
امام مهدى عليه السلام در دعايى ، از آتش درون و انبوه رنجهاى خويش ‍ پرده برمى دارد، و سوز و شور و اشتياق و انتظار وصف ناپذير خود را براى نجات انسانيت مظلوم و بشريت در بند چنين ترسيم مى كند:
امام مهدى عليه السلام
... الهى الهى ، اين اين كفايتك التى هى نصرة المستضعفين من الانام ، و اين اين عنايتك التى هى جنة المستهدفين لجور الايام . الى الى بها يا رب نجنى من القوم الظالمين . انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين . مولاى ترى تحيرى فى امرى ، و تقلبى فى ضرى ، و انطواى على حرقة قلبى ، و حرارة صدرى ، فصل يا رب على محمد و آل محمد و جدلى يا رب بما انت اهله ، فرجا و مخرجا، و يسرلى يا رب نحو البشرى منهجا... (٣٤٦)
- ... خداوندا! خداوندا! كجاست ؟ كفايت تو (بندگانت را) كه همان ياريگر مستضعفان است .
و كجاست ؟ كجاست ؟ عنايت تو كه سپر هدف قرار گرفتگان بيداد روزگاران است . (اين كفايت و عنايت را) اى پروردگار به من ارزانى دار؟
و مرا از ستمكاران رهايى بخش ، به من زيان رسيده است و تو مهربان ترين مهربانى اى مولاى من ! سرگردانى مرا در كارم و گرفتاريم را در آزارها مى بينى ، و مى نگرى كه با آتش دل و سوز سينه در هم آميخته ام . پس اى خداوند بر محمد و آل محمد درود فرست ، و به شايستگى خود، رهايى و گشايشى ببخشاى ، و راه رسيدن به مژده ها و شاديها را بگشاى ...
امام ، سراپا شوق و عشق به نجات انسان و چشم به راه گشايش و فرج در كار محرومان و مستضعفان ، همواره و هر روزه و هر شب ، در سوز اين انتظار و اشتياق شعله ور است ، و دل درياسان او كانون فروزان اين شورها و احساسهاى الهى انسانى است . او همواره در اين انتظار بسر مى برد، و اين ويژگى انتظار اوست ، و شور و انتظارى با اين ابعاد و ژرفايى و عالمگسترى ويژه روان و دل بيكرانه اوست .
امام مهدى عليه السلام در دعايى ديگر از انتظار سوزان و دل آتشين خود چنين حكايت مى كند، و در دعاى دست (قنوت نماز) چنين مى گويد:
... اللهم صلى على محمد و آل محمد، و اءكرم اوليائك بانجاز وعدك ، و بلغهم درك ما ياءملون من نصرك ... و ان الغاية عندنا قد تناهت ، و انا لغضبك غاضبون ، و على نصر الحق متعاصبون ، و الى ورود امرك مشتاقون ، و لا نجاز وعدك مرتقبون ، و لحلول و عيدك با عدائك متوقعون . اللهم فاءذن بذلك و افتح طرقاته ، و سهل خروجه ، و وطى ء مسالكه ، و اءشرع شرائعه ، و ايد جنوده ، و اعوانه ، و بادر باءسك القوم الظالمين وابسط سيف نقمتك على اعدائك المعاندين و خذ بالثار انك جواد مكار (٣٤٧)
- ... پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست ، و دوستانت را با تحقق وعده هايت گرامى دار، و ايشان را به آرزوهايى كه به كمك تو داشتند برسان ... زيرا كه مهلت (و دوران جباران و ستمگران) در نظر ما به آخر رسيد، و ما براى خشم تو خشمگينيم و در يارى حق كوشاييم ، و به صدور فرمان تو اشتياق داريم ، و تحقق وعده هايت را انتظار مى كشيم ، و چشم دوخته ايم تا بيمهايى را كه به دشمنانت دادى بر آنان فرود آيد. خداوندا! به اين (قيام و شورش عليه جباران و واژگونى نظامهاى بيداد و كفر) اذن بده ، و راههايش را بگشاى ، و انجام آن را آسان گردان ، و روشهاى آن را آماده ساز، و برنامه هايش را به ما بياموز، و سپاهيان و ياوران آن را تاءييد رسان . و قدرتت را به ستمگران زود بنمايان ، و شمشير انتقامت را بر سر دشمنان كينه توز فرود آر، و به خونخواهى برخيز، كه تو بخشنده اى و محو كننده نيرنگ نيرنگ بازانى .
از اين رو امام مهدى عليه السلام ، همواره فرج خود را - كه فرج در كار اجتماعات و انسانها است - از خدا مى طلبد و چنين مى گويد:
... يا نور النور يا مدبر الاءمور... و اجعل لى و لشيعتى من الضيق فرجا، و من الهم مخرجا، و اوسع لنا النهج ، و اطلق لنا من عندك ما يفرج ... (٣٤٨)
- ... اى نور روشنيها و اى تدبير كننده كارها... براى من و براى پيروانم در تنگناها گشايشى قرار بده ، و از اندوهها راه نجاتى فراهم ساز. راه را براى ما گشاده گردان ، و از نزد خود چيزى بر ما ارزانى دار، كه فرج ساز باشد...
نيز آن امام بزرگ مى گويد:
اللهم انجز لى ما وعدتنى ... و عجل فرجى ... واجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا، وافتح لى فتحا مبينا... (٣٤٩)
خداوندا! وعده هايى را كه به من دادى تحقق بخش ... و فرج مرا زود برسان ... و به من قدرت و نصرت ببخشاى ، و فتح بزرگ را نصيبم گردان ...
انتظار امام مهدى عليه السلام ، به انتظار و اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام مانند شده است .
«حضرت يعقوب پيامبر عليه السلام منتظر فرج در كار خويش و پايان دوران رنج آور و اندوهبار هجران حضرت يوسف عليه السلام بود و مى گفت : و لا تياءسوا من روح الله انه لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون (٣٥٠) از كارگشايى و آسايش رسانى خدا نوميد مباشيد، كه تنها كافران از آسايش الهى نوميد مى شوند». قائم آل محمد عليه السلام نيز چشم به راه دارد و همواره در حالت انتظار بسر مى برد» (٣٥١)
شور و سوز دل يعقوب پيامبر عليه السلام و آتش اشتياق ديدار حضرت يوسف عليه السلام كه در دل او زبانه كشيد و سراپاى وجود او را سوزاند، مثل و نمونه براى همه شوقها و عشقها و سوز و گدازهاى ژرف گرفته شد، و همه فراقها و دوريها و هجرانها و شوقها به اين شوق مانند گرديد. حضرت امام حسين عليه السلام شوق خويش به ديدار پدرانش را به اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام به يوسف عليه السلام تشبيه مى كند. در خطبه شب هشتم ذى الحجة : ... و ما او لهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف (٣٥٢) ...«آتش عشق ديدار نياكانم چون اشتياق يعقوب به يوسف ، در دلم زبانه مى كشد...»
اكنون امام موعود عليه السلام ، به ظهور خود و گشايش در كار انسانها و نجات همه دربند كشيدگان و سامانيابى زندگى همه محرومان ، چنين شوق و اشتياق و انتظارى دارد. بنابراين امام مهدى عليه السلام ، چنانكه امام «منتظر» (به فتح) است ، و مردمان همه در انتظار قيام و انقلاب اويند، امام «منتظر» (به كسر) نيز هست ، زيرا كه او خود بيش از هر منتظر شيفته و شيداى ديگرى ، در انتظار فرا رسيدن ايام خدايى و خجسته رستاخيز خويش و انجام رسالت الهى خود است .
در دعاهايى كه درباره آن امام بزرگ رسيده است ، او را «منتظر» نيز خوانده اند، و با اين خصلت والا ياد كرده اند
اللهم صل وليك ، المنتظر امرك ، المنتظر لفرج اوليائك ... (٣٥٣)
خدايا بر ولى خود درود فرست ، او كه منتظر دستور تو است ، و چشم به راه گشايش در كار دوستان تو...
و در دعايى ديگر نيز رسيده است :
... اللهم ... وثبتنى على طاعة ولى امرك ، الذى سترته عن خلقك ، فباذنك غاب عن بريتك ، و امرك ينتظر. (٣٥٤)
...بار خدايا... مرا در پيروزى از ولى امر خود - كه از ديده هاى پنهانش ‍ داشتى - استواردار. او به اجازه تو از ديد مردمان پنهان گرديد، و همواره در انتظار امر تو است .

انتظار و تعهدهاى انسانى

انتظار در ابعاد گوناگون حيات انسانى ، آثارى ژرف مى گذارد. و بيشترين اثر گذارى آن در بعد تعهدها و مسئوليتهاى اجتماعى و احساس ديگر خواهى و انسان دوستى عينيت مى يابد؛ زيرا كه در مفهوم انتظار، انسانگرايى ژرف و گسترده اى نهفته است ، به اين بيان :
انسان «منتظر»، پيوندى گسست ناپذير با هدفها و آرمانهاى امام منتظر و موعود خود دارد، و در آن راستا گام برمى دارد، و همسان و هم سوى آن اهداف و آرمانها حركت مى كند، و همه جهتگيريها و گرايشها و گزينشهايش در آن چارچوب قرار مى گيرد.
امام موعود غمگسار راستين غمندگان و يار و ياور واقعى مظلومان و حامى حقيقى مستضعفان است . او گسترنده دادگرى و ستيزه گر آشتى ناپذير بيدادگرى در جامعه انسانى است . پس جامعه منتظر و انسانهاى داراى خصلت انتظار بايد در زمينه خواستها و هدفهاى امامشان عمل كنند، و به يارى انسانهاى مظلوم و محروم بشتابند، و دل آزردگان را مرهم نهند، و دشواريها و مشكلات مشكل داران را تا حد توان ، طبق خواسته و رضاى امامشان بر طرف كنند. و اگر چنين شد، در قلمرو جامعه منتظر، محروم و تهيدست و بيمار بى درمان و دلتنگ و افسرده و اندوهگين و گرفتارى باقى نخواهد ماند.
امامان شيعه راه و روشى همسان و كردارى همانند داشته اند و با همه اختلافهاى زمانى و محيطى به يك جهت و يك نظام دعوت كرده اند. امامان جامعه اسلامى و شيعى را در تبيينى كلى به وظايف انسانى و تعهدهاى اجتماعى توجه داده اند، و در ضمن تبيين اصول ، و در گفتار خويش ، از خواسته خود كه چاره دردهاى انسان و تاءمين نياز نيازمندان باشد، پرده برداشته اند، و اداى مسئوليتهاى اجتماعى را در همه جاها و همه زمانها تكليف شمرده اند:
امام رضا عليه السلام :
... لان الله كلف اهل الصحة القيام بشاءن اهل الزمانة و البلوى ... (٣٥٥)
...خداوند توانمندان را مكلف كرده است كه براى امور ناتوانان و بينوايان بپاخيزند...
در زمينه اينگونه تعاليم ، به دليل فراوانى و گستردگى ابعاد آن ، مى توان كتابى مستقل نگاشت .
در آموزشهاى ديگر و تبيينهاى خاص و ويژه و بيان راههاى دستيابى به رضاى الهى و خشنودى خاطر امامان نيز، تعاليمى صريح و قاطع رسيده است . و اين همه روشن مى سازد كه خرسندى خاطر و رضايت امامان در چيست . و همين تعاليم ، شيعه را با اهداف و آرمانهاى آنان بخوبى آشنا مى سازد.
امام صادق عليه السلام :
لا يرى اءحدكم اذا ادخل على مؤ من سرورا انه عليه ادخله فقط، بل والله علينا، بل و الله على رسول الله صلى الله عليه و آله . (٣٥٦)
گمان نكنيد اگر مؤ منى را خشنود ساخته ايد، بلكه به خدا سوگند پيامبر صلى الله عليه و آله را خشنود ساخته ايد.
در كوبندگى و قاطعيت اين سخن دقت شود، امام صادق عليه السلام با چه تعبيرهاى گويا و صريح و قاطعى اهميت احساس ديگر خواهى و خدمت به خلق را تبيين مى كند. و با سوگند مى گويد كه هر كه انسانى را خرسند سازد و به فردى خدمت كند، نه تنها آن فرد را شادمان ساخته ، بلكه ما را خشنود كرده است . و با سوگند مجدد مى فرمايد: بلكه پيامر صلى الله عليه و آله را شادمان كرده است .
امام كاظم عليه السلام :
من اتاه اخوه المؤ من فى حاجة ، فانما هى رحمة من الله تعالى ساقها اليه ، فان قبل ذلك فقد وصله بولايتنا، و هو موصول بولاية الله ... (٣٥٧)
هر كس برادر مؤ منش حاجتى را به او عرضه كند، بى گمان اين رحمت الهى است كه به او روى آورده است . اگر آن را پذيرفت (و براى بر آوردن نياز او اقدام كرد) خود را به ولايت ما پيوند زده است . و اين (پيوند)، به ولايت خدا متصل است ...
در تعبيرهاى اين حديث نيك بينديشيد، كه نياز مؤ من رحمت الهى شمرده شده است ، و اگر انسان بتواند اين نياز را بر آورد با ولايت امامان ارتباط يافته است ، و ولايت ايشان به ولايت الهى متصل است . عظمت اينگونه رفتار اجتماعى بدين پايه است كه مستقيم به ولايت امامان و ولايت الهى پيوند مى يابد و واسطه و فاصله اى در آن راه ندارد. در بيان تكليفها و تعهدهاى اجتماعى كمتر اينگونه تعبيرها و واژه هايى بكار رفته ، كه در حق انسان و رفع نياز نيازمندان بكار رفته است .
شايد يكى از معانى برخى از احاديث درباره انتظار فرج كه گفته اند: انتظار فرج خود فرج است ، همين معنا باشد، كه جامعه منتظر اگر انتظارى راستين و صادقانه داشته باشد دست كم در حوزه خود، مشكلات و نابسامانيهاى مردمى را بر طرف مى كند، و خواسته ها و آرمانهاى امام موعود را در محيط خويش تحقق مى بخشد.
امام رضا عليه السلام :
...انتظار الفرج من الفرج . (٣٥٨)
...انتظار فرج ، جزء فرج است .
چون جامعه منتظر، احساسهاى مردمى و غمگسارانه امام خويش را مى داند و باور دارد و به خواسته هاى او، معتقد است ، با چنين اعتقادى از هم اكنون به اين خواسته ها و هدفها ارج مى نهد، و در دچار چوب توان و قدرت خويش ، براى تحقق بخشيدن به آنها مى كوشد، و از اين رهگذر رضاى خاطر امام خود را به دست مى آورد. بنابراين ، انتظار راستين فرج ، خود فرج و گشايشى است در كار جامعه منتظران . از اين رو، سوره «عصر» غيبت نيز تفسير شده است ، و منظور از «و عملوا الصالحات» كارهاى نيك كردند را «مواسات» (٣٥٩) با برادران دينى دانسته اند. (٣٦٠)
با توجه به اينكه «عمل صالح» قلمرو بسيار گسترده اى دارد، در اين آيه به يك مصداق و نمونه آن تفسير شده است . و اين اهميت اصل مواسات با برادران دينى در همه امكانات مادى و اقتصادى را در دوران غيبت و ظهور روشن مى سازد. و اين موضوعى است كه در جامعه به ظاهر منتظر ما بسيار اندك به چشم مى خورد، و آنچه فراوان ديده مى شود و همه بخشهاى جامعه را فرا گرفته است ، فاصله هاى وحشتناك طبقاتى و زيستهاى ناهمگون و متفاوتى است كه از نيازمنديهاى كشنده و ويرانگر آغاز مى گردد (در اكثريت)، و به رفاهها و شادخواريها و افزون خواهيها و اسرافكاريهاى كشنده و ويرانگر نيز مى انجامد. و در اين ميانه چيزى كه بر زمين گذاشته شده و بدان توجه نمى شود همسانى و همسويى جامعه منتظر با آرمانها و هدفها و خواسته ها و رضايت امام منتظر است .
بنابراين ، اگر مخالفان و مدعيان ، در راستى و درستى اين انتظارها و ايمانها كاملا ترديد روا دارند، و در اينگونه امام شناسيها به چشم شك بنگرند، و اين همه ادعاها را الفاظى پوك و شعارهايى دور از حقيقت بدانند، پاسخ دادن به آنان دشوار است .
در اينجا براى تبيين بيشتر و بهتر موضوع ، مناسب است دو سخن از عالم وارسته ، مؤ لف كتاب : «مكيال المكارم فى فوائدالدعاء للقائم - ع -» بياوريم :
در فصل ٣٧ از كتاب نامبرده مى گويد
«(از جمله تكليفها در دوران غيبت) خرسند كردن مؤ منان است كه اين موجب خرسندى خاطر مولاى ما حضرت صاحب الزمان مى گردد دليل اين مطلب ، احاديثى است كه در كافى جلد دوم ، ، باب : «ادخال السرور على المؤ منين : باب شادمان كردن مؤ منان »، آمده است .» (٣٦١)
پس از آن نمونه هايى از اين احاديث را مى آورد، كه دو نمونه آنها در اين صفحات نيز بازگو شد.
و در فصل ٧٩ مى گويد:
«از امورى كه موجب قرب و نزديك شدن به امام موعود عليه السلام است و مايه خرسندى خاطر او، كوشش در اداى حقوق برادران دينى است . چون اين كار يارى امام است و مايه شادمانى قلب مبارك امام و چنگ زدن به ريسمان ولايتش مى باشد. و اين ، احسان و نيكى نسبت به امام است . دليل اين مطلب در عده اى از احاديث آمده است». (به پاره اى از اين احاديث اشاره مى كند) تا اينكه مى گويد:
«از جمله آن احاديث كه روشنگر اين تكليف است ، اين است كه در احاديث آمده است كه امام ، پدر مؤ منان و مردمان فرزندان اويند. و شك نيست كه نيكى و محبت به فرزندان ، نيكى و محبت نسبت به پدر است . نيز از اين دست احاديث ، احاديث اصول كافى در حق مؤ من است : معلى بن خنيس مى گويد از امام صادق عليه السلام از حق مؤ من پرسيدم . امام فرمود: هفتاد حق است ، و من جز هفت حق را به تو نگويم كه من نسبت به تو مهربانم ، بيم دارم كه تاب نياورى ... پس گفت : تو سير نباشى و او گرسنه ، تو پوشاك نداشته باشى و او برهنه باشد و... و براى رفع نيازهاى او شب و روز بكوشى . آنگاه كه چنين كردى ولايت خود را به ولايت ما پيوند دادى ، و ولايت ما به ولايت خداى بزرگ متصل است .» (٣٦٢)
بارى ، به دليل اين تعاليم ، استوارسازى پيوند و ارتباط با امام عصر عليه السلام در پرتو استوارى پيوندهاى اجتماعى در جامعه منتظران تحقق مى پذيرد، و جامعه هر چه بيشتر در اداى حق مؤ منان و رفع نياز نيازمندان بكوشد، و چيزى مانع اداى حق انسانها نگردد، ارتباط و پيوند با امام عصر عليه السلام استوارتر و بنيادى تر خواهد گشت ، و گرنه ادعاى دوستى به تنهايى ثمرى ندارد. نه در اين جهان كارساز است و به اين زندگى رنگ اسلام و ولايت مى دهد، و نه در روز رستاخيز به كارى مى آيد و مشكلى را حل مى كند و مسئوليتهاى عظيم الهى را پاسخگو مى گردد؟
اين است كه مهدى شناسان راستين ، امام خويش را چنين شناختند، و خواسته ها و رضاى او را چنين دريافتند، و انتظار خود را با اين معيارها و هدفها پيوند دادند، و چنين تعهدها و مسئوليت پذيريهاى اجتماعى را از پديده انتظار و لوازم جدايى ناپذير آن دانستند.
اكنون آيا مدعيان ولايت و منسوبان به حجت بالغه الهى و جامعه منتظران ، چنين اند، و اين راه و روش ايشان است ؟ يا اينكه با كلمات بازى مى كنند، و دل به ادعا و حرف خوش مى دارند؟

انتظار و آمادگى نظامى (مرزبانى و سنگردارى در دوران غيبت)

انتظار، نخست يك آرمان و عقيده است ، و سپس در عمل و عينيت آشكار مى گردد، و انسان منتظر به مرزبانى و پاسدارى از حوزه جغرافيايى و فرهنگى و ايدئولوژيكى خود و همكيشان و هم مسلكان خويش ‍ مى پردازند، و همواره در موضع ديدبانى است ، و هوشيارانه و تيزنگرانه ، به افقهاى دور و نزديك مى نگرد، و هر تحرك و تحول و نقل و انتقالى را در اردوگاههاى دشمن زير نظر مى گيرد، و در سنگر دفاع تحول و نقل و انتقالى را در اردوگاههاى دشمن زير نظر مى گيرد، و در سنگر دفاع ايدئولوژيكى و زمينى و جغرافيايى ، دشمن را از پيشروى باز مى دارد، و در صورت فراهم بودن زمينه ، به تهاجم نيز دست مى يازد. و بدينگونه براى تحقق هدفها و آرمانهاى خويش كه براى تحقق آنها انتظار مى كشد، از هيچ تلاشى فرو گذار نمى كند.
اين است كه جامعه منتظر، همواره به آمادگى نظامى و دفاعى فراخوانده شده است و تهيه ابزار جنگ و قدرت از هر مقوله و با هر كيفيت ، تكليف گشته است . اين آمادگى مخصوص زمانى ويژه ، يا دورانى كه به ظاهر تهاجمى عليه جامعه منتظر صورت گرفته است نيست ؛ بلكه اين آمادگى ، بايد هميشه و در سراسر دوران زندگى و زمان تكليف وجود داشته باشد.
امام باقر عليه السلام :
ابوعبدالله الجعفى : قال لى ابوجعفر محمد بن على عليه السلام : كم الرباط عندكم ؟ قلت : اربعون . قال : لكن رباطنا رباط الدهر... (٣٦٣)
ابوعبدالله جعفى مى گويد: امام باقر عليه السلام از من پرسيد: مدت مرزبانى نزد شما چقدر است ؟ گفتم : چهل روز. امام گفت : ليكن مدت مرزبانى ما تا هميشه است ...
براى روشن شدن اين تعليم والا و بنيادين امام پنجم ، معناى «رباط» و «مرابطه » را توضيح مى دهيم :
«رباط» و «مرابطه»، به معناى مرزبانى و سنگردارى و ديده بانى است و اين معنا نوعا در خطوط مقدم و در مرزهاى نزديك به دشمن و بيگانه صورت مى گيرد.
مجاهدان در اسلام دو نوعند: نخست آنان كه ، در زمان جنگ ، به ستيز و نبردى رسمى و روياروى با دشمن دست يازند، و به كارزار با دشمنان بپردازند. ديگر آنان كه در غير زمان جنگ به مرزبانى مى پردازند، يعنى زمانى كه جنگ و ستيز و رويارويى در كار نيست ، اما مرزها و سرزمينهاى اسلامى ، همواره با خطر احتمالى هجوم بيگانه و دشمن روبرو است . در اين صورت مرزبانى و سنگردارى و ديده بانى تكليف است ، و حضور در خطوط مقدم براى پيشگيرى احتمالى لازم است . در اينجا موضوع «ربط» و «مرابطه» پيش مى آيد يعنى مرزبانى و آمادگى براى دفع تهاجم احتمالى ، و حراست از سرزمين اسلامى . مسلمانان در جامعه اسلامى ، در زمانى كه جنگى نيز در كار نباشد به مرزبانى و حفظ مرزهاى اسلامى مكلفند، و هر كس به نوبت بايد در مرزها حضور يابد و پاسدارى كند. بنابراين «مرابطه» و «رباط» «چنانكه فقها در كتاب جهاد گفته اند: آنست كه مؤ منان در مرزها اقامت گزينند... و آمادگى كامل داشته باشند، تا در هنگام حمله و تهاجم ناگهانى دشمن ، دفاع كنند، و كشور را نجات دهند». كمترين زمان مرابطه و مرزبانى سه روز و بيشترين دوران آن چهل روز است . و اگر كسانى بيش از چهل روز، در مرزها مقاومت كردند، پاداشى چون پاداش مجاهدان دارند. اين نوع «مرابطه» و مرزبانى در زمان غيبت و حضور امام فرق نمى كند...» (٣٦٤)
معناى ديگر «مرابطه» و «رباط» (مرزبانى و سنگردارى)، پيوند و رابطه با امام ، و در خدمت امام زيستن و مرزبان دستورها و خواسته هاى امام بودن است ، به اين معنا كه : «جامعه مؤ منان با امام خويش ارتباط برقرار كنند، و به ريسمان ولايت امام چنگ در زنند، و با او هم پيمان شوند، و به يارى امام متعهد گردند. اين قسم از «مرابطه » واجب عينى بر هر فرد است ، نيابت بردار نيست ، و پايه اى از پايه هاى ايمان است . و عملى بدون آن پذيرفته نمى شود» (٣٦٥)
گواه بر اين موضوع افزودن بر احاديث و آيات ضرورت انتظار و آمادگى ، آيه و احاديثى ويژه است . قرآن كريم مى گويد:
قرآن كريم :
يا ايها الذين آمنوا، اصبروا، و صابروا، و رابطوا، و اتقوا الله لعلكم تفلحون . (٣٦٦)
اى مؤ منان ! شكيبا باشيد و پايدارى ورزيد و براى مرزبانى حاضر يراق باشيد، و از خدا بترسيد، شايد رستگار گرديد. امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه قرآن فرموده است :
امام صادق عليه السلام :
اصبروا على المصائب ، و صابروا على الفرائض ، و رابطوا على الائمة عليهم السلام . (٣٦٧)
در برابر مشكلات شكيبايى ورزيد، و در انجام تكليفها و مسئوليتها پايدار باشيد، و با امامان رابطه برقرار كنيد.
و در تفسير برهان از امام باقر عليه السلام در تفسير اين آيه چنين نقل شده است :
اصبروا على اداء الفرائض ، و صابروا عدوكم ، و رابطوا امامكم المنتظر. (٣٦٨)
... در انجام واجبات شكيبا باشيد، و در برابر دشمن پايدارى كنيد، و با امام منتظر و در حضور او باشيد.
و در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام چنين فرموده است :
امام صادق عليه السلام :
...و رابطوا، قال عليه السلام : المقام مع امامكم ... (٣٦٩)
...«رابطوا» به معناى حضور نزد امام است ...
امام باقر عليه السلام در سخنى كه آورديم ، مردم را به همين معنا توجه مى دهند: يعنى از جمله : «رباطنا رباط الدهر: ما در همه زمانها مرزبان و سنگردار و مرزدارانيم». امام ، طبق آنچه در جامعه اسلامى مرسوم بود، و همگان از آن تكليف آگاهى داشتند (يعنى نوبت در مرزبانى و مرزدارى ، و سه روز يا چهل روز و واجب كفايى بودن آن)، موضوع برتر و تكليف مهمترى را نيز باز گفتند، كه ما در همه دوران و همه زمانها مرزدار و مرزبانيم ، و شيعه ما بايد پيرو ما باشد و همواره و هميشه هوشيارانه به حراست و حفاظت از مرزهاى جغرافيايى و عقيدتى سرزمينهاى اسلامى و دين اسلام بپردازد، و از اين مهم و واجب لحظه اى غفلت نورزد.
علامه مجلسى در تفسير اين حديث گفته است : اى يجب على الشيعة ان يربطوا انفسهم على طاعة امام الحق ، و انتظار فرجه ، و يتهيؤ ا لنصرته : بر شيعه واجب است كه حاضر يراق و گوش به فرمان امام بر حق باشند، و در انتظار فرجش بسر برند، و براى يارى او آماده باشند» (٣٧٠)
بنابراين ، شيعه در همه دوران عمر خويش مرزدار و مرزبان سنگرنشين است . و در اين خصلت چون امامان خويش و امام منتظر است ، يعنى «رباط» (سنگردارى و مرزبانى) شيعه چون «رباط» امام ، در همه دورانها و تمام روزها و روزگاران است .
امام مهدى عليه السلام نيز خود را «مرابط، مرزبان و مرزدار» خوانده است .
در نامه به شيخ مفيد:
من عبدالله المرابط فى سبيله ... (٣٧١)
(اين نامه) از بنده خدا است بنده اى كه مرزبان و مرزدار راه خدا است ...
«مرابط: مرزبان و مرزدار»، در برخى احاديث ، به امام مهدى عليه السلام اطلاق شده است :
امام باقر عليه السلام :
فى هذه الاية : «يا ايها الذين امنوا، اصبروا... و رابطوا». نزلت فينا، و لم يكن الرباط الذى امرنا به بعد، و سيكون ذلك من نسلنا المرابط. (٣٧٢)
در تفسير اين آيه : «اى مؤ منان شكيبا باشيد... و براى مرزبانى حاضر يراق ..»، اين آيه درباره ما نازل شده است و هنوز «رباط» و مرزبانى كه به ما دستور داده شده است تحقق نيافته است . و اين مرزبانى در آينده از فرزندان ما، كه «مرابط» و مرزبانند تحقق خواهد يافت .
مؤ لف «مكيال المكارم»، در ذيل اين حديث مى گويد:
«آنچه از دقت در سخنان امامان عليه السلام براى من آشكار شده ، اين است كه مقصود از «مرابط» در اين حديث امام مهدى عليه السلام است . و علت نامگذارى حضرت به اين نام روشن است» (٣٧٣)
بنابراين ، امت نيز چون امامشان ، مرابطان و مرزبانان و مرزداران حماسه هاى جاويد اسلام و تشيع اند، و از اين نظر نيز همسان و هم آوا با امامشان حركت مى كنند، و با او چنين پيوندى ناگسستنى و ارتباطى استوار و بيعتى نيرومند دارند، و هميشه هوشيار و بيدار و آماده اند، و همه ابزارهاى قدرت را طبق دستور قرآن كريم : و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة (٣٧٤) و تا آنجا كه مى توانيد نيرو آماده كنيد» بايد فراهم سازند و در اختيار داشته باشند. اينگونه سنگرداران چون مجاهدان نزد خداوند عزيز و گراميند. و درباره ايشان رسيده است :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
ميت يختم على عمله ، الا المرابط فى سبيل الله ، فانه ينموله عمله الى يوم القيامة ... (٣٧٥)
مرده ، (دوران) عملش پايان مى يابد، مگر مرزداران راه خدا كه ايشان عملشان رشد مى كند (و افزون مى گردد و تداوم مى يابد) تا روز قيامت ...
چنانكه درباره شهيد رسيده است : الشهيد ينمو عمله شهيد (پس از مرگش) عملش رشد مى كند و فزونى مى يابد» و شايد علت اين باشد كه اعمال ديگران همه در پرتو مجاهدت آنان امكان پذير مى گردد.

عنصر صبر در انتظار

انتظار بدون عنصر پايدارى و شكيبايى و صبر در برابر مشكلات ، پوسته اى است بدون مغز و قالبى است بى محتوا، و در حقيقت انتظار نيست ، روح و جوهر اصلى انتظار، مقاومت و صبر است . كسى كه منتظر تحقق يافتن هدف آرمانى است بايد تا فرا رسيدن زمان پيدايى هدف و شكل گرفتن آرمان ، پايدارى و شكيبايى كند، و تاب و توان از دست ندهد، و هر ناملائمى را در آن راه با بردبارى بپذيرد. و چون صبر و پايدارى را از دست داد و بى شكيب گرديد، و تاب و توان بر زمين نهاد، انتظار را نيز از دست داده است ، زيرا كه پايدارى و صبر، تحقق بخش جوهر انتظار است . از اين رو، همواره خصلت الهى و حياتى انتظار با صبر و پايدارى قرين گشته است . و در احاديث از انتظار در پرتو صبر و انتظار فرج با صبر، سخن گفته اند:
امام على عليه السلام :
...استعينوا بالله و اصبروا، ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين . (٣٧٦)
...از خدا كمك بگيريد و پايدارى پيشه سازيد، كه زمين از آن خدا است و به هر كس خواست آن را به وراثت مى دهد، و سرانجام (نيك) از آن پرواپيشگان است .
وعده حتمى الهى درباره وراثت صالحان پهنه زمين را، در صورت صبر و استقامت ، تحقق مى پذيرد.
امام صادق عليه السلام
من دين الائمة الورع ... و انتظار الفرج بالصبر. (٣٧٧)
از دين امامان (كه مردم را به آن فرا مى خوانند) پارسايى است ... و انتظار فرج با صبر و شكيبايى .
امام رضا عليه السلام :
ما احسن الصبر و انتظار الفرج ... (٣٧٨)
چه نيكو است شكيبايى و انتظار فرج ...
صبر و پايدارى مردم در آخرالزمان ستايش شده است ، و همين خصلت مهم ، مايه امتياز آنان از مسلمانان صدر اسلام به شمار آمده است .
امام صادق عليه السلام :
عن النبى صلى الله عليه و آله سياءتى قوم من بعدكم ، الرجل الواحد منهم له اجر خمسين منكم . قالوا يا رسول الله : نحن كنا معك ببدر و احد و حنين ، و نزل فينا القرآن ؟ فقال : «انكم لو تحملوا لما حملوا لم تصبروا صبرهم» (٣٧٩ )
امام صادق عليه السلام ، به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله : پس از شما كسانى بيايند كه يك نفر ايشان پاداش پنجاه نفر از شما را داشته باشد. (اصحاب) گفتند: اى رسول خدا ما در جنگ بدر و احد و حنين با تو بوديم و درباره ما آيه نازل شده است ؟ پيامبر فرمود: «اگر آنچه به ايشان رسد (از حوادث ايام) به شما رسد، شكيبايى آنان را نداريد».
هدف اصلى از انتظار، زنده نگاه داشتن روح اميد و نشاط، و احساس تعهد و مسئوليت ، و پيوند روحى با امام موعود است . و زنده بودن اميد و احساس مسئوليت ، بدون صبر، ممكن نيست .
امام على عليه السلام :
انتظروا الفرج ، و لا تياءسوا من روح الله ، فان احب الاعمال الى الله - عزوجل - انتظار الفرج -. (٣٨٠)
منتظر فرج باشيد، و از گشايش الهى ماءيوس نگرديد، زيرا كه محبوبترين كارها نزد خداى بزرگ انتظار فرج است .
زمينه اصلى پايبندى به تكليف و پيوند با حق و عدل و با امام موعود عليه السلام در انتظار تحقق مى پذيرد. و انتظار است كه پديد آورنده اميد است . و ياءس است كه عوامل اصلى تكليف نشناسى و بى تعهدى و دورى از حق و عدالت و گسستن پيوند از امام و آرمانهاى الهى اوست بنابراين ، جا دارد كه انتظار فرج و اميد به آينده و تحقق جامعه آرمانى مهدوى برترين اعمال شمرده شود:
امام رضا عليه السلام :
عن آبائه عليهم السلام عن رسول الله صلى الله عليه و آله : افضل اعمال امتى انتظار فرج الله - عزوجل . (٣٨١)
امام رضا عليه السلام به نقل از پدرانشان ، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : برترين اعمال امت من ، انتظار فرج از سوى خداوند بزرگ است .
همچنين جامعه و مردم معتقد به اسلام و دين باوران راستين و معتقدان به درستى وعده هاى قران و پيامبر و امامان ، بايد از رخنه وسوسه هاى شيطانى در دل خود مانع گردند، و در دوران تباهيها، دشواريها، حوادث ناگوار، شكستهاى پياپى ، رنگ باختگى ادعاها، نافرجامى تلاشها و كوششها، به نتيجه نرسيدن قيامها و منحرف شدن انقلابها، بايد در دل و درون استوار باشند، و هيچگونه تزلزل و نااميدى به خويش راه ندهند. شكيبا باشند و بدانند كه هر گونه ياءس در هر شرايطى پديده اى شيطانى است .
امام صادق عليه السلام :
... فلا يستفزنك الشيطان ، فان العزة لله و لرسوله و للمؤ منين ، و لكن المنافقين لا يعلمون . الا تعلم ان من انتظر امرنا و صبر على ما يرى من الاذى و الخوف ، هو غدا فى زمرتنا... (٣٨٢)
...شيطان تو را تحريك نكند. زيرا كه عزت از آن خدا و پيامبر و مؤ منان است ليكن منافقان نمى دانند. آيا نمى دانى كسى كه منتظر امر ما(حاكميت و اجتماع آرمانى ما) باشد، و بر بيمها و آزارهايى كه مى بيند شكيبايى ورزد در روز بازپسين در كنار ما خواهد بود...
بارى ، تلاشهاى ناكام ، كوششها و جوش و خروشهاى فراوانى كه به هدف نرسيده است ، ممكن است كسانى را دچار ياءس و شكست كند، و شكيب از ايشان بستاند، و از كارآيى دين خدا و رهبرى الهى و آينده آن ماءيوس سازد. اين ياءس از منطق دين و آيين خرد بدور است . بايد از نفوذ چنين انديشه هايى در ذهن افراد و جامعه پيشگيرى كرد، و با تكيه به خدا و ايمان به حتميت وعده هاى الهى و اعتقاد به اصالت راه پيامبران و حقانيت تعاليم امامان معصوم عليه السلام ، پايدارى را زنده نگاه داشت ، و صبر پيشه كرد، و اميدها را به ياءس بدل نساخت و پيروزى دين خدا و عزت حتمى مؤ منان و تحقق جامعه عدالت بنياد مهدوى را وعده تخلف ناپذير دانست .
اجتماع شيعه ، داراى چنين انتظارى است اگر شيعى مذهب است . (٣٨٣)
امام صادق عليه السلام :
المؤ من الطاق ! يا ابن النعمان ، و لا يكون العبد مؤ منا حتى تكون فيه ثلاث سنن : سنة من الله ، و سنة من رسول الله ، و سنة من الامام ... و اما التى من الامام فالصبر فى الباءساء و الضراء حتى ياتيه الله بالفرج . (٣٨٤)
اى پسر نعمان ! انسان مؤ من نيست مگر اينكه سه خصلت را در خود پديد آورده باشد: خصلتى از خدا و خصلتى از پيامبر و خصلتى از امام ... آن خصلتى را كه از امام بايد در خود پديد آورد شكيبايى در دشواريها و مشكلات است ، تا فرج و گشايش الهى برسد.
در دعاها، حالت انتظار منتظران راستين ، چنين ترسيم شده است :
فلو تطاولت الدهور، و تمادت الاعمار، لم ازدد فيك الا يقينا، و لك الا حبا و عليك الا متكلا و معتمدا، و لظهورك الا متوقعا و منتظرا و لجهادى بين يديك مترقبا... (٣٨٥)
...اگر روزگاران به دراز كشد و عمر طولانى شود، يقينم به تو افزون گردد، و دوستيم فزونى يابد، و بر تو (بيش از پيش) تكيه كنم و مدد بخواهم ، و چشم به ظهورت دارم و منتظرم ، و آماده جهاد در راه توام ...
گذشت روزگار و دير پايى نظامهاى ستم بنياد و انبوهى حوادث و ويرانيها و سيطره ناكامى و سلطه شكستهاى پياپى و انقلابهاى نافرجام ، منتظر راستين را از آينده ماءيوس نخواهد ساخت ، و در اصالت راه و كار خود ترديد نخواهد كرد، و در نيمه شب سرد و تاريك يلداى زندگى ، ايمان به نيمروز گرم و روشن تابستان را در دل زنده و پويا نگاه خواهد داشت .

انتظار لحظه به لحظه

براى ظهور، وقت تعيين نشده است ، و همواره وقوع آن را «امرى ناگهانى» توصيف كرده اند، و با واژه هاى «فجاءة» و «بغتة» از آن سخن گفته اند، كه هر دو به معناى وقوع ناگهانى و يكباره است .
امام رضا عليه السلام :
عن النبى صلى الله عليه و آله :... مثله مثل الساعة ، التى لا يجليها لوقتها الا هو - عزوجل -، لا ياءتيكم الا بغتة . (٣٨٦)
- امام رضا عليه السلام ، نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ... قيام امام موعود چون رسيد قيامت است كه وقت آن را جز خداى كسى نداند، و فرا نرسد مگر ناگهان .


۱۲
بخش ١٩ : سيره عملى و روش شخصى امام مهدى عليه السلام
در اين گونه تعاليم چه بسا اين اصل منظور بوده است كه اگر مسلمانان امر ظهور را خيلى دور تصور كنند، اميد و حالت انتظار و آمادگى را از دست مى دهند؛ و اين خود زمينه حاكميت ياءس و بى تعهدى و بيخبرى را فراهم مى سازد، و جامعه را به نشيب گرايى مى كشاند.
امام على عليه السلام :
... لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا، و لا يطولن عليكم الامد فتقسوا قلوبكم . (٣٨٧)
-... در برپايى حكومت عدل و حق شتاب مى كند، پيش از آنكه زمان (مناسب) آن فرا رسد، كه پشيمان خواهيد شد. و زمان (آن) را دور و دراز نپنداريد كه دلهايتان سخت (و نااميد) شود.
امام على بن ابى طالب عليه السلام ، در اين سخن بر دو اصل تاءكيد مى كند: نخست اينكه هر حادثه و پديده اى ، زمانى ويژه و مناسب دارد. و اين امر يعنى ظهور و فرج نيز كه بزرگترين پديده تاريخ جهان است ، داراى زمان و شرايط ويژه خود است ، و طلب آن پيش از زمان مناسب و ويژه ، اشتباه است و مايه پشيمانى . دوم اينكه با توجه به ضرورت وجود شرايط زمين مناسب براى ظهور، نبايد زمان ظهور نيز بسيار دور تصور شود و گمان رود كه قرنها و قرنها به درازا خواهد كشيد تا اين حادثه در تاريخ زندگى انسان رخ دهد و موعود عليه السلام امتها آشكار گردد. بنابراين هر جامعه و نسلى بينديشند كه آن تحول و انقلاب به جامعه و زمان و نسل او تعلق ندارد، نه ، چنين نبايد تصور شود تا ياءس و بدبينى بر جامعه حاكم گردد، و حس اميد و حالت انتظار و آمادگى و عنصر صبر از جامعه رخت بربندد. بايد راهى ميانه برگزيد و چنين پنداشت كه در عين حال كه زمان و شرايط مناسب براى اين حادثه مهم و بى نظير ضرورى است ، ليكن اين مناسبتها و شرايط ممكن است در زمانى بس اندك پديد آيد و محيط آماده ظهور و فرج گردد، بلكه ممكن است در يك شب كار ظهور سامان يابد، و صبح آن شب امام ظاهر گردد، چنانكه در احاديث آمده است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
المهدى منا يصلح الله له امره فى الليلة . (٣٨٨)
- مهدى ما، كارش در يك شب سامان مى يابد.
امام صادق عليه السلام :
و توقع امر صاحبك ليلك و نهارك ، فان الله كل يوم هو فى شاءن لا يشغله شاءن عن شاءن ... (٣٨٩)
- چشم به راه امر (قيام و انقلاب) امام خود باش ، در شب و هر روز زيرا كه خدا در هر روز كارى كند، و كارى ، او را از كارى ديگر باز ندارد...
ظهور به اراده الهى وابسته است ، و در هر لحظه ممكن است خواست خدا به اين امر تعلق گيرد كه داعى حق فرياد برآورد، و بشريت منحرف را به راه رهنمون شود، و خوابزدگان را بيدار كند، و آرمانهاى حق و عدل را حاكم گرداند.
امام رضا عليه السلام :
اذا رفع علمكم من بين اظهركم ، فتو قعوا الفرج من تحت اقدامكم . (٣٩٠)
- هرگاه نشانه ها از ميانتان برخاست (و امامانتان در گذشتند يا غائب شدند)، پس چشم به راه فرج (الهى) باشيد، از نزديكترين جا به خود.
مؤ لف «ميكال المكارم» مى گويد
ظاهر اين است كه اين سخن : «فتو قعوا الفرج من تحت اقدامكم» كنايه از ظهور ناگهانى و بدون مقدمات است . بنابراين در تمام زمان غيبت و در هر حالى كه احتمال ظهور مى رود، واجب است انسان آماده يارى رسانى باشد و به امام توجه داشته منتظر ظهور او باشد (٣٩١)
نيز مى گويد: «ظهور ناگهانى و يكباره با احاديثى كه براى ظهور، مقدمات و شرايط و علامتهايى معرفى كردند، چگونه كارساز مى شود. در پاسخ مى گويد: «آنچه از احاديث بسيار به دست مى آيد اين است كه تمام آن نشانه ها و شرايط (مهم) در يك سال رخ مى دهد. بنابراين واجب است هر دين باور منتظرى در هر سال آماده ظهور رهبر خويش باشد، چون هر سال احتمال وقوع آن شرايط هست .» (٣٩٢)
امام عصر عليه السلام خود در توقيعى (نامه اى)، ناگهانى بودن ظهور را بيان مى فرمايد:
...فان امرنا بيعثه فجاءة حين لا ينفعه توبة . (٣٩٣)
-... امر ما (قيام و انقلاب ما) ناگهانى است ، در هنگامى كه توبه سردى ندارد.
بنابراين ، انتظار درست و صادقانه ، چنين انتظارى است ، و ممكن است در اسرع وقت نشانه هاى ويژه آن رخ دهد، و به ظهور و قيام و انقلاب امام موعود بينجامد. پس بايد به چنين فرجى آنى و لحظه اى اميد داشت كه سرنوشت بشريت به يكباره دگرگون شود. «زيرا كه از پيدا شدن نخستين علامت از علائم حتمى - كه پياپى خواهد بود - تا رسيدن اصل فرج و بيرون آمدن امام عليه السلام فاصله اى چندان نيست . درباره «قتل نفس ‍ زكيه»، شيخ مفيد، از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
فاصله قتل نفس زكيه و قيام قائم ، بيش از ١٥ شب نخواهد بود.
البته ، فاصله پاره اى از علائم حتمى ، با ظهور، از ١٥ شب بيشتر است ، اما چندان زياد نيست ، حدود چند ماه ... چنانكه از برخى احاديث فهميده مى شود. (٣٩٤)

بخش ١٩ : سيره عملى و روش شخصى امام مهدى عليه السلام

امام مهدى عليه السلام ، چون همه پيامبران و رهبران راستين و شايسته الهى ، بسيار ساده زيست است ، لباسهاى درشت و كم بها مى پوشد. و خوراك خشك و ناگوار مى خورد. با آسايش و تن آسايى هيچ آشنايى ندارد، با كام و كامورى بيگانه است . چون پيامبران از هرگونه تعظيم و بزرگداشت و ستايش پرهيز دارد. و به معناى واقعى كلمه ، زاهد است ، و جز به ضروريات اين زندگى - در حد بسيار پايين آن - تن نمى دهد، و در سطح پايين ترين طبقات ، بلكه دشوارتر از آنان زندگى مى كند. در زهد ورزى و وارستگى امام مهدى عليه السلام را به حضرت يحيى عليه السلام تشبيه كرده اند، زيرا كه آن پيامبر بزرگ زاهدترين و عابدترين مردم زمان خود بود. امام قائم عليه السلام نيز زاهدترين و عابدترين مردمان است . ديگر بار اخلاق و رفتار والاى پيامبران و امامان آشكار مى شود، و امام مهدى عليه السلام تجلى دوباره زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، و امام على عليه السلام و ديگر امامان عليه السلام است ، و لباس و خوراك و خانه و كاشانه او يادآور لباس و خوراك و خانه كوچك و بينهايت ساده پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام است . (٣٩٥)
آرى ! رهبرى جامعه انسانى چنين سيره و روشى را نيز لازم دارد، و در فكر آسايش خلق بودن و لحظه اى براى آنان نياسودن ، شرط اصلى آن است . آنان كه در زندگى هاى مرفه و آسوده بسر مى برند، و با شادى و شادخوارى روزگار مى گذرانند، و دم از آسايش خلق و رفاه توده هاى رنجديده انسانى مى زنند، راهى به گزافه مى روند و سخنى ياوه مى گويند، و ادعايى پوچ و پوك دارند. در احاديث ما كه ترسيمگر وضعيت زندگى شخصى آن امام بزرگ است ، بر همانندى و همسانى زندگى وى با زندگى بسيار ساده امام على عليه السلام - و همچنين زندگى بسيار ساده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله - تاءكيد شده است .
امام صادق عليه السلام :
ما تستعجلون بخروج القائم ، فوالله لباسه الا الغليظ، و لا طعامه الا الجشب ... (٣٩٦)
- به چه جهت درباره خروج قائم عجله داريد؟ به خدا سوگند، او جامه اى درشت مى پوشد، و خوراك خشك و ناگوار مى خورد...
تعبير «نفى و استثنا» در زبان عرب «حصر» را مى رساند. يعنى روش زندگى مهدى عليه السلام منحصرا روشى زاهدانه است .
امام صادق عليه السلام :
(قال الفضل): كنت عند ابى عبدالله عليه السلام بالطواف فنظر الى و قال لى : يا مفضل ! مالى اراك مهموما متغير اللون ؟ قال : فقلت له : جعلت فداك ! نظرى الى بنى العباس و ما فى اءيديهم من هذا الملك و السلطان و الجبروت ، فلو كان ذلك لكم لكنا فيه معكم . فقال : يا مفضل اما لو كان ذلك ، لم يكن الا سياسة الليل و سياحة النار، اكل الجشب و لبس الخشن ، شبه اميرالمؤ منين عليه السلام ، و الا فالنار. (٣٩٧)
- مفضل (راوى معروف) مى گويد: سالى در حج ، به هنگام طواف ، خدمت امام جعفر صادق بودم . در اثناى طواف ، امام نگاهى به من كرد و فرمود: چرا اينگونه اندوهگينى و برافروخته اى ؟ گفتم : فدايت شوم ، بنى عباس و حكومتشان را مى بينم و اين مال و اين تسلط و اين قدرت و جبروت را. اگر اين همه در درست شما بود، ما هم با شما در آن سهيم بوديم . امام فرمود: اى مفضل ! بدان ، اگر حكومت در دست ما بود، جز سياست شب (عبادت ، اقامه حدود و حقوق الهى و حراست مردم) و سياحت روز (سير كردن و رسيدگى به مشكلات مردم و...) و خوردن خوراكهاى خشك و نامطبوع و پوشيدن جامه هاى درشت ، يعنى جز همان روش اميرالمؤ منين ، چيزى در كار نبود، كه اگر جز اين عمل شود، پاداش آن ، آتش دوزخ است .
در سخن امام صادق عليه السلام ، فلسفه پذيرش چنين زندگى دشوار و ناگوارى ، مبيين شده است ، و آن مسؤ وليت بزرگ اداره جامعه و سامان بخشيدن به وضع زندگى انسانها است . دستيابى به چنين آرمانى بزرگ ، فداكاريها و گذشتهاى فراوانى لازم دارد. و تحمل رنجها و دشواريهاى بزرگى را مى طلبد. امام مهربانى كه از پدر و مادر و برادر به انسان مهربانتر است ، و پشت خميده انسان را در زير بار دشواريهاى زندگى اعصار و قرون ديده است ، و با دردهاى آنسان بهتر از خود او آشنا است ، و تاريخ رنج آور محرومان چون تابلوى روشن در برابر ديدگان او قرار دارد، و در احساس ‍ لطيف الهى او همه اين دردها و رنجها منعكس است نمى تواند لحظه اى بياسايد و تن به راحتى و آسايش سپارد.
حضرت امام ابوالحسن الرضا عليه السلام ، در تعليمى والا و ارزنده ، ويژگيهاى آن دوران و سيره شخصى امام مهدى عليه السلام را بروشنى ترسيم كرده است :
معمر بن خلاد: ذكر القائم عند ابى الحسن الرضا عليه السلام فقال : انتم ارخى بالا منكم يومئذ قالوا: و كيف ؟ قال : لوقد خرج قائما عليه السلام لم يكن الا العلق و العرق ؛ و النوم على السروج ، و ما لباس القائم عليه السلام الا الغليظ، و ما طعامه الا الجشب . (٣٩٨)
- معمر بن خلاد مى گويد: نام (امام قائم عليه السلام در مجلس امام رضا عليه السلام به ميان آمد. امام فرمود: شما امروز سبكبال تر از آن روز هستيد. گفتند؟ چگونه چنين است ؟ فرمود: اگر قائم ما قيام كند خون است و عرق ريختن ، و خوابيدن بر مركبها در ميدانهاى مبارزه . (٣٩٩) و قائم عليه السلام ، جز جامه درشتناك نخواهد پوشيد، و جز خوراك درشتناك نخواهد خورد.
آرى اصلاح جامعه مطلبى است ، و دنبال خواسته ها رفتن و آنها را تاءمين كردن ، مطلبى ديگر... و امام مهدى عليه السلام ، چون نياكان خود به هركس ‍ هر چه خواست مى بخشد، و به سؤ ال سائلى «نه» مى گويد، و كسى دست خالى از نزد او باز نمى گردد. همه اقدام و عمل و فكر و ذكر و گفتار و كردار او الهى است و جز خدا و رضاى او خواسته اى ندارد. از اينرو در برابر زحمتها و كوششها و رنجهايى كه براى انسانها مى كشد و فداكاريهايى كه مى كند، پاداشى در نظر ندارد، حتى ستايش و تشكرى از كسى نمى خواهد.
امام مهدى عليه السلام داعى حق و گسترنده عدل است . همه كارها و برنامه هاى او بر محور اصول عدالت دور مى زند، و باطن بيكرانه و خدايى او كانون اصلى عدالت اخلاقى و تعادل و توازن معنوى است . همه دوستيها، دشمنيها، حب و بغضها، صبرها، مقاومتها، خشمها، خروشها و جود و بخششها، همه و همه ، در چارچوب قانون عدل و عدلت قرار دارد، و ذره اى در احوال شخصى پاى از حد و مرز دقيق عدالت بيرون نمى نهد، او نخست «عدل» را در درون خود پياده كرده است ، و سپس به پياده كردن آن در جامعه و جهان دست مى يازد.

بخش ٢٠ : تداوم راه پيامبر صلى الله عليه و آله

امام مهدى عليه السلام ، تداوم بخش راه پيامبران و تحقق دهنده اصول رسالتهاى الهى است . او در خط اصلى وحى آوران گام بر مى دارد، و تمام تعاليم آنان را در همه بخشهاى زندگى جامه عينيت و عمل مى پوشد. راه و روش او، راه و روش پيامبران است .
با نگرشى كلى به راه و روش پيامبران و اصول تعاليم ايشان ، بويژه تعاليم پيامبر اسلام ، به اصول و آرمانها و تعاليمى بر مى خوريم كه در دوران گذشته تاريخ نافرجام ماند، و در عينيت زندگى پديدار نگشت ، و اگر پديدار گشت چندان پايدار نماند و تداوم نيافت . يعنى انسانهاى گذشته ، يا از آن تعاليم دور ماندند، يا مستعد آنها نبودند، يا قدر آنها را ندانستند. اين تعاليم و اصول و معيارها مى رود كه در دوران رستاخيز آخرين مصلح الهى و آخرين ذخيره خدايى تحقق يابد، و در سراسر زندگيها، جامعه ها، آباديها - بدون اندك كم و كاست - عملى گردد، و همه ابعاد زندگى انسان را رنگ و جهتى خدايى بخشد، و معيارهاى بحق و انسانى را بر همه بخشهاى زندگى آدميان حاكم سازد.
تاءثير نهضتهاى انبيا، در فرهنگ بشرى انكار ناپذير است . به طورى كه مى توان گفت حركت تكاملى انسان ، و فراز گرايى اجتماعات و تمدنها، در پرتو تعاليم اديان صورت گرفته است ، و تعاليم مذاهب آسمانى ، خاستگاه اصلى همه پيشترفتهاى اخلاقى ، تربيتى ، اجتماعى و حتى علمى بشرى بوده است . نخستين روزنه ها به شناخت و كشف و مجهولات ، در برابر بشريت ، از معابد گشوده گشت ، و عظمت جهان و امكان شناخت اسرار و رموز آن به وسيله اديان شناسانده شد. سر رشته نخستين شناختها و راه رسيدن به آن نيز به دست پيامبران به بشريت ارائه گشت . اين اديان الهى بودند كه گرايش به خرافات و پندارهاى و هم گونه و باطل را كنار زدند، و حقايق سره و ناب و خالص را به بشريت آموختند، و بررسى علل و اسباب واقعى و روابط موجود ميان پديده هاى طبيعت را در آموزشهاى خويش ‍ تعليم دادند، و راه شناخت درست خدا را، از راه شناخت آيات طبيعت پديده هاى آن اعلام كردند. اديان الهى ، در حقيقت پايه گذاران مكتبهاى علمى ، حقوقى ، اخلاقى ، تربيتى ، اجتماعى و...بودند. براى محققان و انسان شناسان ، و تاريخ نگاران بسيار دشوار است كه بشريتى را ترسيم كنند كه از تعاليم اديان و كتابهاى آسمانى جدا باشد. چون بدون اين جريان نيرومند الهى و انسانى ، كه زير بناى اصلى حركت فكر و فرهنگ و تربيت در بستر تاريخ است : بيگمان به فرهنگ و تاريخى نتوان دست يافت كه قابل ذكر باشد، و صفحاتى را ويژه خويش سازد. (٤٠٠) از اين رو: بى ترديد مى توان گفت كه همه پديده هاى مثبت و سازنده و اصول مترقى و سعادت بخش در اجتماعات كنونى : زاده از تمدنها و فرهنگهايى است كه اديان و بويژه اسلام از بانيان اصلى آن بودند، و الهام از اصولى است كه پيامبران به ارمغان آوردند.
بنابر مطالب ياد شده ، و بر اساس پيوند ناگسستنى حلقات تاريخ : رشد و تكامل امروز انسان : بار و برگ درختى است كه ديروز و ديروزها كاشته شده است ، و در نگرشى به ديروز و ديروزها: كار اصولى و زير بنايى آموزشهاى وحى ، بويژه اسلام ، در طول تاريخ : انكارناپذير است .
با اين وجود: اكنون سخن بر سر اين مطلب است كه آيا كوششهاى پيامبران و تعاليم آموزگاران وحى ، و به نتيجه مطلوب و نهايى رسيد، و هدف اديان بخصوص اسلام تحقق يافت ، و شكل نهايى جامعه هايى كه در اديان و اسلام و ترسيم گشت ، به پيدايى آمد، و انسان آرمانى و اجتماع بشرى ايده آل ، در عينيتهاى ملموس و متن اجتماعات ، ديده شد يا نه ؟
پاسخ اين پرسش منفى است . چنين انسانها و اجتماعاتى كه تصويرى از آموزشهاى وحى باشد، بطور فراگير و عموميت يافته پديد نيامد، ليكن نويد پديد آمدن آنها در آينده داده شد، و زمينه هاى اساسى براى حركت نهايى و آرمانى آينده فراهم گرديد، و تجربه گسترده انسان در اعصار و قرون گذشته و تشنگى و عطش آدميان ، آمادگى لازم را براى چنين دوران و تحقق چنين آرمانهايى پديد آورد؛ بطورى كه بدون اين زمينه ها و دركها و احساسها و تجربه ها و گذشته ها، تربيت چنين انسانها و تشكيل چنين اجتماعاتى امكان نداشت . از اين رو با قاطعيت مى توان گفت كه اديان در عين حال كه در محيط و جامعه هاى خود تاثيرهايى اصولى داشتند، و هر يك حلقه اى از يك زنجير را در تداوم تاريخ ساختند، در ارتباط با آينده نيز براى رشد تمدن بشرى زمينه ساز بودند. اسلام نيز كه دنباله حركت اديان و تكامل آن بود، خود زمينه ساز حركتى عظميم تر است ، كه تحقق بخش همه اهداف و آرمانهاى اديان الهى است ، و مبشر پديد آمدن الزمان داده اند، ليكن اسلام به خاطر نزديكى زمانى و بدليل اينكه جامعه آرمانى موعود از دامن اسلام بر مى خيزد، و تعاليم و پيشوايان اسلام سازندگان حقيقى آن رستاخيز عظيم هستند، بشارات صريحتر و بيشترى به پديد آمدن آن دوران داده است . و از پيشواى موعود كه تحقيق بخش كامل همه خواسته هاى پيامبران و اسلام است فراوان سخن گفته است ، و به اين ذخيره بزرگ الهى و رسالت عظيم و جهانى او نويدها داده است .
اين يكى از امتيازهاى اسلام است كه از آينده اى چنين روشن و اميد بخش ‍ پرده برداشته و تحقيق آن را حتمى دانسته است . از اينرو تعاليم اسلامى بويژه تعاليم شيعه درباره آينده و امام موعود (ع)، و روشها و اقدامها و برنامه هاى او، از اميد آفرين ترين بخشهاى تعاليم اسلام است كه از فرجام خوش تاريخ و سرانجام دلپذير و آرمانى زندگى انسان ، سخن گفته و مژده آن را داده است .
برنامه ها و راه و روشهايى كه در اين كتاب ياد شد، همه و همه ، راه و روشهاى پيامبران است ، كه در دستور كار امام موعود عليه السلام قرار دارد و امام - اين «بقيه الله» و «ذخيره الله» و اين تنها يادگار همه انبيا و اوليا - و وارث اين معارف و تعاليم و مجرى سازش ناپذير آنها است . افزون بر آن نيز مسائل و امورى خواهد بود كه در دوران دعوت اسلام زمينه ارائه و اجراى آن نبوده است ، و در زمان رستاخيز امام مهدى عليه السلام زمينه ها و شرايط آن پديد مى آيد و همه به دست امام منجى مطرح مى گردد و در متن جامه ها عملى مى شود. پس اينكه امام مهدى عليه السلام خويش ‍ را وارث پيامبران و نزديكترين مردم به انبيا و اوليا مى شمارد، براى همين است كه او تنها انسانى است كه شايستگى و توان آن را دارد كه راه انبيا را دنبال كند، و آرمانهاى ايشان را عينيت و تحقق بخشد.
امام صادق عليه السلام :
ان القائم اذا خرج المسجد الحرام فيستقبل الكعبه ، و يجعل ظهره الى المقام ، ثم يصلى ركعتين ، ثم يقوم فيقول : يا ايها الناس ! انا اولى الناس بادم ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس بابراهيم ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس ‍ باسماعيل ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس بمحمد (ص).... (٤٠١)
چون مهدى به در آيد، به مسجد الحرام رود، و رو به كعبه و پشت به مقام ابراهيم بايستد، و دو ركعت نماز گزارد، آنگاه فرياد بر آورد:
اى مردمان ! منم يادگار ابراهيم ، و يادگار اسماعيل ، و يادگار محمد (ص)...
امام باقر(ع):
... والقائم يومئذ بمكه عند الكعبه ... يقول فمن حاجنى فى آدم فانا اولى الناس بآدم ، و من حاجنى فى نوح فانا اولى الناس بنوح ، و من حاجنى فى ابراهيم فانا اولى الناس بابراهيم ، و من حاجنى فى محمد فانا اولى الناس ‍ بمحمد ، و من حاجنى فى النبيين فانا اولى الناس ‍ بالنبيين ... (٤٠٢)
(امام) قائم در آن روز (روز ظهور) در مكه است و در خانه كعبه ... و به مردم مى گويد: آن كس كه از آدم سخن گويد من وارث آدمم ، و آن كس كه از نوح سخن گويد من وارث نوحم ، و آن كس كه از ابراهيم سخن گويد من وارث ابراهيمم ، و آن كس كه از محمد سخن گويد من وارث محمدم ، و آن كس كه از پيامبران سخن گويد من وارث و يادگار پيامبرانم ...
از اين رو، در سلام به امام موعود آمده است : «السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه : سلام به (يادگار پيامبران و صالحان) و ذخيره خدا در زمين». اين تعبير روشنگر راه و رسالت امام موعود(ع) است كه وارث پيامبران و يادگار رسولان الهى است ، و نتيجه نهايى آموزشها و تعاليم آنان . و اين ذخيره و يادگار همه نيكان و صالحان و اولياى الهى است كه در خطى كه خدا ترسيم كرده است گام بر مى دارد، و در سراسر زمين خواستها و آرمانهاى همه درس آموزان مدرس وحى را تحقق مى بخشد.
امام صادق (ع):
قلت جعلت فداك : كيف يسلم عليه قال : تقول : السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه ثم قرا: بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤ منين (٤٠٣)
راوى مى گويد به امام صادق (ع) گفتم فدايت شوم : به هنگام سلام دادن به قائم چه بگوييم ؟ امام صادق فرمود: همه بايد بگويند: «السلام عليك يا بقيه الله» سپس امام اين آيه را تلاوت كرد: بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤ منين : بقيه الله (ذخيره الهى) براى شما مردم ، اگر مؤ من باشيد، از هر چيز و هر كس ديگر بهتر است».



پى نوشت ها 1
1- بحار، 52، 124، حديث نبوى : «كالقابض على جمر الغضا...»چون كسى كه حبه آتش ‍ درخت «شوره گز» كه در شوره زارها مى رويد و چوبى بسيار محكم و آتشى بسيار با دوام دارد را در كف گرفته باشد.
تشبيه به آتش درخت «غضا: شوره گز كويرى» در سخن حكيمانه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين نكته را مى رساند كه سختيها و دشواريهاى پياپى و فراوانى در زندگى و در راه ديندارى مردمان است در دوران پيش از ظهور منجى . از اينرو، در احاديث فراوانى اين دوران ، دوران امتحانها و آزمايشهاى بزرگ محسوب شده است . به بحار ج 52 ص 101 به بعد مراجعه شود.
2- «بحار» 6، 120.
3- «نهج البلاغه» 1213.
4- طه حسين نويسنده شهير مصرى درباره اين كلام مى گويد: «... من جوابى گيرنده تر و بهتر از اين جواب چون اين كلام ، در پاسخ به كسانى است كه گفتند: آيا مى شود طلحه و زبير و عايشه بر باطل باشند... كه كسى را در هر منزلتى باشد از خطا مصون نمى دارد، نديده و نشنيده ام ... آرى از وقتى كه وحى خاموش شد.
چنين پاسخى شنيده نشده است .
نقش وعاظ در اسلام 218 به نقل از «الفتنه الكبرى ج 2 ص 43».
5- بحار: 5/122.
6- منتخب الاثر، 244.
7- بحار، 52/126.
8- «كمال الدين»، 326.
9- بحار، 5/122.
10- از امام صادق عليه السلام روايت شده است : «هلك المستعجلون : شتاب كنندگان در امر ظهور و تشكيل دولت قرآنى هلاك گرديدند» بحار، 52/104.
11- به فصل «عدالت اجتماعى» همين كتاب مراجعه شود.
12- سوره هود، 11، 117.
13- سوره يونس ، 10.81.
14- سخن امام على بن ابيطالب عليه السلام ، الحياه ، 6/330.
15- سوره احزاب ،: (33)62.
16- رنگ باختگى و ورشكستى برخى از مكاتب و ايدئولوژيهاى مادى ، در دوران پيش از ظهور نيز اين واقعيت را بيشتر تثبيت مى كند.
17- اين چنين مبانى و اصولى كه در زندگى عينى انسان و حوزه فعاليتهاى فردى و اجتماعى او اثرى نداشته باشد، آيين خدا و راه و روش رسولان الهى نيست .
18- سوره هود (11): 87.
19- سوره حديد (57): 25.
20- سوره نحل (16): 90
21- «المفردات فى غريب القرآن» راغب اصفهانى ، المكتبة المرتضويه ، تهران ص 325 و 403.
22- «مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم» آية الله ميرزا محمد تقى موسوى اصفهانى ، مؤ سسه اصفهانى ، مؤ سسه الامام المهدى عليه السلام ، قم 1363. ج 1 ص 118-119.
23- «بحار» 52/362.
24- اين موضوع در بخش پنجم : «تصحيح انحرافهاى فكرى و توجيهى» تبيين گشته است .
25- نور الثقلين 3/78.
26- «نور الثقلين» 3/79.
27- «غرر الحكم» 330.
28- «نهج البلاغه 641.
29- «الحياة» 6/404.
30- «تحف العقول»
31- بحار 75/353.
32- «مكيال المكارم» 1/81
33- تنها در كتاب «كمال الدين» شيخ صدوق بيش از 30 حديث جمله معروف : «يملا الارض عدلا و قسطا... ذكر شده است . و در كتاب «منتخب الاثر» صفحه 478، 129 حديث درباره اجراى عدالت كامل به دست آن منجى بزرگ آمده است .
34- آية الله ميرزا محمد تقى موسوى اصفهانى در گذشته بسال 1348 هجرى .
35- مكيال المكارم 1/118 و 119
36- كمال الدين 1/257
37- كمال الدين 1/289.
38- كمال الدين 1/318.
39- بحار 52/381. «تهذيب» 6/154.
40- كمال الدين 2/372؛ خورشيد مغرب 296و297.
41- مقصود قصيده تائيه معروف است .
42- كمال الدين 2/378

43- تنها زنى از خاندان امامت - در دوران پنهانى و پوشيده داشتن اين ولادت از نااهلان كه هنگام زايمان حضرت نرگش خاتون مادر گرامى امام موعود عليه السلام داشته است .
44- كمال الدين 2/428 بحار 51/13.
45- در تعاليم والاى اسلام ، اين موضوع كاملا تبيين شده است : امام على عليه السلام در سخنى مى فرمايد: «العدل اءساس به قوام العالم : عدل پايه ايست كه جهان بر آن استوار است «بحار» 78 / 83؛ و در سخنى ديگر از سنتهاى حاكم بر جامعه انسانى پرده برداشته است . «ما عمرت البلدان بمثل العدل : آباديها (و جامعه ها) به وسيله هيچ چيز مانند عدل آباد نگشت»، «غررالحكم / 407». عدالت تنها پايه و پايگاه و ابزار قدرت و عامل بقاى دولتها است . اين اصل نيز در كلام امام على عليه السلام بروشنى آمده است : «اجعل العدل سيفك : عدالت را شمشير خود قرار ده»، «غررالحكم» 67.
براى توضيح بيشتر به كتاب «الحياة» جلد ششم و رساله فارسى : الحياة (گزارشى درباره جلد سوم تا ششم) مراجعه شود.
46- سوره احزاب (33): 62.
47- كمال الدين 2/372
48- بحار 52/374؛ كافى 4/427.
49- بحار 52/362؛ خورشيد مغرب 36.
50- در نگرش نخست چنين انگاشته مى شود كه نظام بردگى مدتهاست ملغى شده است : و ديگر و بردگانى نيست كه امام منجى آنان را آزاد سازد. براى روشن شدن محتواى اين كلام مى گوييم :
1) اين حديث درباره جريان كلى بهسازى و سامان بخشى به كار همه انسانها است و برداشته شدن همه بندها و زنجيرها از پاى يكايك آدميان .
2) بردگى در زمان ما با رنگهاى تازه و رسمها و ايسمهاى نو و مدرنى در جريان است . همه كارگران و كشاورزان استثمار شده ، و همه انسانهايى كه زير تحميل فكر و فرهنگ و هنر و اقتصاد و سياست و...، اسير و در بندند، بردگانند كه در صورت انسانهاى آزاد به شمار مى آيند.
3) با مطالعه آمار و ارقام روشن مى شود كه بردگى به معناى سلب اختيار كلى از انسانها و خريد و فروش ‍ آنان نيز در دنياى كنونى كاملا پايدار است ، و مجامع بين المللى و قوانين ملى ، در نفى و طرد آن از همه كشورها چندان موفقيتى نداشته است . برده دارى در آسيا، آفريقا و آمريكاى لاتين همچنان ادامه دارد. براى روشن شدن اين موضوع به اين آمارها توجه كنيد.
«... عهدنامه تكميلى سال 1956 سازمان ملل درباره بردگى ، هر كس را كه به ميل خود نتواند دست از كار بكشد، در رديف بردگان محسوب مى دارد. موارد زير در حوزه اين طبقه بندى قرار مى گيرد:
كارگران اجير شده كه بدون دريافت مزد و تنها براى باز پرداخت ديون خود نزد نزولخواران كار مى كنند.
كشاورزان بدون زمينى كه قادر نيستند املاكى را كه در آن كار مى كنند، ترك نمايند.
كودكان استثمار شده اى كه از كانون خانواده خود جدا شده و در برابر مقررى ناچيز و يا اغلب بدون هيچ مزدى ساعات طولانى به كار گرفته مى شوند.
در سرتاسر جهان حداقل 200 ميليون نفر از اينگونه بردگان وجود دارند، احتمالا تعداد واقعى از اين رقم بسيار بيشتر است . اكثريت اين بردگان در چنان شرايط ذلت بارى بسر مى برند، كه فرق چندانى بانكبت بارترين دوران برده دارى گذشته ندارد.
برده دارى به مفهوم خاص تملك انسانها، به طور پراكنده ... هنوز وجود دارد... گزارشهاى تكان دهنده اى از منطقه آمازن مى رسد كه در آنجا سرخپوشان امريكا توسط گله داران و يا معدن چيان به بردگى گرفته شده اند.
در سودان ، در نتيجه جنگ داخلى بين مسيحيان و مشركان جنوب كشور از يك سو و مسلمانان عرب زبان شمال از سوى ديگر، برده دارى به مفهوم تملك انسانها به سرعت گسترش مى يابد. نيرى ميلشياى عرب كه توسط دولت حاكم بر شمال كشور سازماندهى و مسلح شده است دست به تجارت بردگانى مى زند كه از قبيله دينكا به غنيمت گرفته است . كودكان و زنان قبيله دينكا مورد هجوم ناگهانى واقع شده ، و به اسارت گرفته مى شوند... در فوريه 1988 يك كودك دينكايى در مقابل 90 دلار قابل خريدارى بود. در حال حاضر تعداد برده ها به اندازه اى افزايش يافته كه اين نرخ تا 15 دلار كاهش پيدا كرده است ...
زمانى كه شخصى موافقت مى كند كه وامى با نرخ بهره بسيار گزاف را با كار تاءديه كند، غالبا تنها خود را در موقعيت يك مقروض مادام العمر قرار مى دهد، و به دنبال آن اجبارا به بندگى دايمى تن خواهد داد. حداقل 8 ميليون نفر از اينگونه كارگران اجير شده در آمريكاى لاتين وجود دارند.
در آفريقا اين رقم ميليونها نفر بيشتر است . اما مركز اين فاجعه در آسيا و بويژه در هند واقع است . دولت هند به وجود اندكى كمتر از 200 هزار نفر از كارگران اجير شده اعتراف كرده است . اين رقم را بيش از 5 ميليون نفر بر آورد كرده اند... كارگران اجير شده اغلب متعلق به گروههاى اقليت جامعه هستند. هشتاد درصد از كارگران بى مزد هند از قبايل ياكاست هاى موروثى «نجس ها» هستند كه عقده خود كم بينى و حقارت در آنها به بردگى مادام العمر شان كمك كرده است .
كارگران تاميل مالزى ... هم اكنون در مزارع روغن نخل و كائوچو مشغول بكارند. نزولخورانى كه سر رشته طرحهاى برده سازى در دست آنها است ، اغلب ملاكان محلى ، رؤ ساى پليس ، و صاحبان منابع مالى احزاب سياسى هستند.
«جبهه آزادى بخش اجير شدگان هند» تعداد كودكان اجير شده را در هندوستان ، پاكستان ، بنگلادش ، نپال و سريلانكا، معادل 25 ميليون نفر تخمين مى زند. فقط در هندوستان بيش از 50 ميليون كودك در شرايط كار مى كنند كه غالبا با بردگى تفاوتى ندارد.
در سرتاسر جهان سوم ، در مراكز فحشاى فيليپين ، در كارخانه هاى فرشبافى مراكش و تركيه ، در فعاليتهاى مربوط به مواد مخدر آمريكاى لاتين ، در داد و ستد فواحش سريلانكا و... كارگران خردسال و ارزان و قابل استثمار و بآسانى قابل جايگزينى هستند.
وضعيت بردگان خردسال هندى ... در 55000 كارگاه بافندگى ، بيش از يك ميليون كودك به كار گرفته شده اند...15 درصد از اين عده ، كارگران اجير شده اى هستند كه توسط والدينشان به صاحبان كارگاههاى بافندگى فروخته شده اند... اين كودكان تا هفت روز و روزى 12 ساعت در ازاى چيزى معادل 40 سنت در هفته كار مى كنند و در كارگاههايشان مى خوابند. آنها از سوء تغذيه ، بينايى ضعيف ، غير طبيعى شدن استخوان بندى بدن ... رنج مى برند...
اجير كردن به بهانه پرداخت وام و برده دارى خردسالان ، به عنوان سيمايى زشت اما پرهيزناپذير اقتصاد در حال توسعه در نظر گرفته مى شود. مدافعان اين نظريه چنين استدلال مى كنند كه نيروى كار ارزانى كه به وسيله كودكان و كارگران اجير شده تدارك مى شود، به توسعه اقتصادى كمك مى كند اما كودكان كارگر در حالى به مرحله بلوغ مى رسند كه از نعمت سلامت و سواد بى بهره اند.
پايان دادن به بردگى فراتر از وضع قوانين است . الغاى بردگى به معناى دست و پنجه نرم كردن با فقرى است كه والدين را به فروش بچه هايشان وادار مى كند. و همچنين به معناى ايجاد امكانات آموزشى ، بخصوص در مناطقى است كه برده دارى از پشت سنگر فرهنگ و اقتصاد محلى و گاهى از طريق عقده خود كم بينى و حقارت خود قربانيان بردگى به حيات خود ادامه مى دهد...»
مجله : گزيده مسائل اقتصادى - اجتماعى ، شماره مسلسل 102 - 103، سال هفتم ، شماره 4 و 5، مرداد 69 از: مركز مدارك اقتصادى - اجتماعى و انتشارات سازمان برنامه و بودجه .
از اين بررسى هاى سودمند نيز روشن مى شود: غرب كه خود مدعى الغاى قانون بردگى است ، بوجود آورنده بدترين و شرم آورترين نظام هاى برده سازى و استثمار است كه نظير آنها در گذشته تاريخ بردگى نبوده است .
51- «بحار» 52/224 و 225.
52- در حديث اشاره به راه خاصى ندارد شايد منظور شاهراههاى ميان شهرها باشد. اهميت توسعه اين شاهراههاى بزرگ روشن است .
53- «بحار» 52 / 333.
54- شايد يكى از علل ضرورت حضور 313 تن انسانهاى ساخته شده و تربيت يافته ، براى ظهور، همين باشد كه برنامه ها درست و دقيق اجرا شود و دين خدا عملى گردد.
55- «نهج البلاغه» 425؛ «خورشيد مغرب»35.
56- «بحار» 51 / 120.
57- رشوه بگيران ، تباه كنندگان و ساخت و پاخت كنان .
58- «المهدى الموعود المنتظر» 1 / 277؛ «خورشيد مغرب»30.
59- «احتجاج» 1/134
60- «بحار» 10/104، «تحف العقول» /76.
61- در شيوه هاى اخلاقى و تربيتى نيز نبايد از اين نكته غفلت كرد كه عامل ترس و بيم خود از راههاى اساسى تربيت و تهذيب نفس و اصلاح اخلاق فرد و جامعه است . در بسيارى از انسانها بشارت و تشويق ، انگيزه هدايت و اصلاح اخلاقى است و در بسيارى ديگر عامل ترس و هراس از كيفر و مجازات باز دارنده و هدايتگر است . انسانها با عامل ترس در صورتى كه جدى و واقعى باشد، نخست با نوعى الزام خارجى ناهنجاريها و ديو سيرتيها را ترك مى كنند و با ادامه آن كم كم به فرشته خويى و درستكارى مى رسند، و پس از مدتى كردار و رفتار ايشان در راستاى صلاح و سعادت قرار مى گيرد و خصلتهاى زشت را فراموش مى كنند. از اين رو، «قرآن كريم» كه كتاب بزرگ تربيت و اخلاق است ، همراه با مژده و نويدها، از بيمهاى بزرگ و كوبنده سرنوشتها و كيفرهاى هراسناك سخن گفته است كه تا ژرفاى دلها را مى لرزاند و آدميان را به خود مى آورد و به راه وا مى دارد.
با توجه به اين مسائل - با واقع بينى دقيق - نيز افرادى را مى يابيم كه ترس و بيم و مژده و نويد، هيچيك چاره ساز كجرويهاى ايشان نيست و به هيچ سخنى گوش فرا نمى دهند و از هيچ وعظ و اندرزى پند نمى گيرند. در اين موارد كه در اجتماعات بشرى بويژه در فرمانروايان و ديگر قدرتمندان اندك نيست جز عامل قدرت و ابزار جنگ و شيوه خونريزى و قتل چيزى كارساز نيست ، و بوته وجود اينگونه افراد را جز داس مرگ چيزى از ميان بر نمى دارد.
62- سوره بقره (2): 193.
63- «امالى صدوق» /517؛ «وسائل» 11/5.
64- «وسائل» 11/9
65- «غيبت نعمانى» 229
66- «كمال الدين» 1 / 327.
67- سوره سجده (32): 21.
68- «بحار» 51 / 59.
69- سوره الرحمن (55): 41.
70- «غيبت نعمانى» / 242.
71- خورشيد مغرب / 38، چاپ ششم 1368.
72- «غيبت نعمانى» / 284؛ «بحار» 52 / 358؛ «خورشيد مغرب» / 299.
73- «غيبت نعمانى» / 284.
74- از اينرو، بودن دو گانگى در تفسير خطوط اصلى ايدئولوژى اسلامى در همه زمينه ها، به اجراى احكام و قوانين اسلام مى پردازند، و امام هر بخشى از عالم را به فردى از آنان مى سپارد، و در برنامه و عمل كاملا مطمئن است كه آنچه اسلام راستين است و خواسته و هدف اوست ، عملى مى شود و دو گانگى و تضاد و ناهماهنگى در معيارها و اصول مكتب در نهادهاى مختلف اجتماعى پديد نمى آيد، و با تفسيرهاى گونه گون كه از برداشتهاى شخصى ريشه مى گيرد جامعه به سر گردانى كشانده نمى شود، و ناساز گارى ميان ابعاد. مختلف حيات اجتماعى پديد نمى آيد، و مانع پيشرفت و تكامل جامعه و فرد نمى گردد، و افكار ارتجاعى جايى براى نفوذ نمى يابد.
75- سوره اسراء (17): 5.
76- «بحار» 51 / 57.
77- «موسوعة الامام المهدى - ع -»، الكتاب الثالث ، 417، سيد محمد صدر، مكتبة الامام اميرالمومنين العامة اصفهان .
78- سوره هود (11): 80.
79- «منتخب الاثر» / 486.
80- «بحار» 52 / 317؛ «خورشيد مغرب» / 294.
81- «كمال الدين» 1 / 331.
82- «كمال الدين» 2/654؛ «بحار» 52/323.
83- «بحار» 51/157.
84- «بحار» 52 / 323.
85- «منتخب الاثر» / 468.
86- «غيبت نعمانى 320؛ «بحار» 52/366 «خورشيد مغرب» 274.
87- تفسير عياشى 1/65 «بحار» 52/223 «خورشيد مغرب» 292.
88- غيبت نعمانى /233
89- غيبت نعمانى /240
90- يعنى خود از مسولان است .
91- موسوعة الامام المهدى ع الكتاب الثالث 454 به نقل از بحار.
92- «(نهج البلاغه») / 1137.

93- «بحار» 51/120.
94- «كمال الدين» 2/369.
95- شناسايى بيشتر اين افراد البته ناممكن نيست ، به شرط اين كه دقتهاى فراوان به كار رود و معيارها و ضوابط دقيق انقلابى در دست باشد و به دست افرادى دلسوز و قاطع و كاردان اجرا شود.
96- با قضاوت درست و حساب شده و با وجود بصير و مؤ من پيشگيرى از اين ترفندها - بطور اكثر - نيز امكان پذير است .
97- «بحار» 52/319، «كافى» 1/397.
98- «خورشيد مغرب» / 35 به نقل از «ارشاد مفيد» / 365 - 366.
99- امام مهدى (ع) به ياران طراز اول خود علومى را مى آموزد كه با كمك آن مى توانند از چنين شيوه هايى استفاده كنند.
100- در «عدم پذيرش توبه» در زمان امام مهدى عليه السلام حرفهايى گفته اند. در اين نوشته قدر مسلم آن كه توبه رياكارانه صورى است مطرح گرديد. علامه مجلسى در اين مورد مى گويد: «توبه كسانى را قبول نمى كند كه مى داند در باطن كافرند...»، «بحار» 52/349.
101- «بحار» 52/354.
102- «بحار» 52/353؛ «غيبت نعمانى» / 231، با اندكى اختلاف .
103- «بحار» 52/338؛ مكيال المكارم 1/147.
104- در احاديث آمده است : اصحاب المهدى شباب لاكهول قيهم الا العين مثل كحل فى الزاد و اقل الزاد الملح ياران امام مهدى جوانان هستند كه سالخورده اى ميان آنان نيست ، مگر به مقدار سرمه در چشم و نمك در غذا، و كمترين بخش غذا كمك است . «منتخب الاثر» / 484.
105- البته براى تخدير توده هاى انسانى و تحميل سكوت بر آنان در برابر حقوقهاى پايمال شده شان ، نه براى ايجاد حس مقاومت و پايدارى در آنان .
106- در بخش «آيين و روش نو» تفسير خواهد شد.
107- «نهج البلاغه» / 424؛ «خورشيد مغرب» / 35.
108- «نهج البلاغه» / 425.
109- «غيبت نعمانى» / 297.
110- «غيبت نعمانى» / 297.
111- تاءويل قرآن از طرف طبقه عالم است .
112- موضوعهاى ديگر نيز در اين زمينه عرضه شده است : چون وحدت نژادى ، وحدت زبانى ، وحدت جغرافيايى و... اين امور گرچه در وحدت اجتماعى بى تاءثير نيست ، ليكن عامل اساسى و ماندگار و خلل ناپذير وحدت اجتماعى نيست . وحدت و يكپارچگى اصولى و پايدار بر پايه عقيده و ايمان و ايدئولوژى استوار است ، حتى موضوعهاى ديگر آنگاه در وحدت اجتماعى تاءثير دارد كه به صورت اصلى عقيدتى و مرامى در آيد.
113- به اين جهت است كه طبق تعاليم اسلام ، اصل توحيد و ديگر اصول اساسى ، در ايدئولوژيها و مسلكهاى اجتماعى تاءثير ژرف و بنيادى دارد و اين اصول همه حركتها و جهت گيريهاى اجتماعى را در چارچوب خود قرار مى دهد، و «به همين جهت است كه اگر چنين اعتقادى بر اجتماع حاكم شود، هر چه كاستى و تجاوز و تعدى و افراط و تفريط است از آن برمى افتد، و خودخواهى و تمايز طبقاتى از آن رخت برمى بندد و از مردمان امت ميانه اى فراهم مى آيد كه بنياد اجتماعى آن بر سنتهاى عادلانه بنا شده است ... آموزگاران مدرسه يكتاپرستى اختلاف طبقاتى و تفاوتها و امتياز طلبيهاى صنفى را از ميان برده و آن را با اين اصل كه «يك خدا همگان را آفريده است» باطل كرده اند اين پيشوايان از روى برابرى افراد در آفرينش ، بر برابرى آنان در حقوق استدلال كرده اند و گفته اند كه همان گونه كه همه يك خدا دارند پس همه از يك گونه حقوق (حقوق مساوى) برخوردارند. و هيچ كس و طبقه اى را بر كسى و طبقه ديگر مزيتى نيست . از اينجا براى ما قطعى مى شود كه اصل اساسى براى يكسان شدن طبقه ها و نابود شدن خودخواهى و امتياز، به صورتى واقعى و... تنها اعتقاد به توحيد است نه جز آن ...». «الحياة» 1/278 - 280؛ ترجمه فارسى آن 1/305 - 360.
114- غيب نعمانى»/ 206.
115- غيب نعمانى»/ 206.
116- «بحار»53/4.
117- «منتخب الاثر»/ 485.
118- طبق برآوردهاى دقيق آمارى و فنى ، عامل اصلى عقب ماندگى بخشهاى عظيمى از جامعه بشرى ، كشورهاى پيشرفته و ثروتمند است ، زيرا كه اگر عقب ماندگى ، عقب ماندگى فرهنگى است اين كشورهاى پيشرفته اند كه مانع پيشرفت فكر و فن و فرهنگند در اجتماعات عقب مانده ، زيرا كه رشد فرهنگ و تكنولوژى را در ميان اجتماعات عقب افتاده ، مانع سلطه سياسى و نظامى و اقتصادى خود مى دانند. علت عقب افتادگى اقتصادى در كشورهاى عقب مانده نيز كشورهاى پيشرفته است ، زيرا نياز به واردات صنعتى كشورهاى پيشرفته اگر از ميان برود، توليدات اين كشورها بدون مشترى و بازار مى ماند. عقب افتادگى نظامى نيز وضعش روشن است و چون پديده شوم عقب افتادگى در همه بخشها به هم مربوط است ، بنابراين درمان دردبزرگ عقب ماندگى و حذف عنوان جهان سوم و... از پهنه زمين ، راهى ندارد جز از ميان برداشتن عامل اصلى آن يعنى متلاشى كردن مراكز قدرت و سلطه ، اين آرمان بزرگ و الهى در آن دوران سعادت آفرين تحقق مى يابد؛ و مراكز سلطه و قدرت و زور و سرمايه دارى در عالم متلاشى مى گردد، و توده هاى انسانى از يوغ فشار و سلطه جويى كامروايان تاريخ آسوده مى گردند.
119- به كتابهاى : ديكتاتورى كارتلها، ترجمه و اقتباس دكتر همايون الهى ، 1363 امير كبير و «جهان مسلح ، جهان گرسنه» ويليبرانت ، ترجمه همايون پور، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى چاپ اول 1365 و «چگونه نيمى ديگر مى ميرند» ، سوزان جرج ، ترجمه مهدى قراجه داغى ، پژمان ، 1363. و «امپرياليسم و عقب ماندگى» ، دكتر همايون الهى ، شركت آموزش فرهنگى انديشه ، 1367. و «اقتصاد سياسى سرمايه دارى» و... مراجعه شود.
120- كمكهاى جهانى و مؤ سسات بين المللى سازمانهاى خوار بار و ديگر سازمانهاى جهانى تنها براى ايجاد وابستگى و بازار مصرف و سلطه اقتصادى بيشتر است . براى توضيح بيشتر به كتابهاى : «(چگونه نيمى ديگر مى ميرند» و «(امپرياليسم و عقب ماندگى» و «(سيطره جهانى» و به خصوص «(ديكتاتورى كارتلها» و ديگر كتابها در اين زمينه مراجعه شود.

121- «... پاسخ اين سوال كه مسند نشين هاى غرب چه اقدامى براى از ميان بردن گرسنگى مى توانند انجام دهند؟ تنها يك چيز است و آن اينكه ... فقرا را به حال خودشان بگذارند...» «چگونه نيمى ديگر مى ميرند!»، 213. «وقتى امروزه از كميابى سخن مى گوييم بايد آن را در متن سياست مللى جستجو كنيم كه عرضه فعلى غذايى جهان را كنترل مى كنند و شركتهاى عظيمى كه بر تجارت غذا مسلط هستند...( و به اين نتيجه مى رسيم كه) تنها انسان خالق «كميابى» است ، مدرك سابق ، 175- 176.
«مصرف كنندگان بازيچه غولهاى كشاورزى تجارتى هستند»، مدرك سابق ، 213.
«در حقيقت صاحبان اين كارتلهاى چند مليتى هستند كه سرنوشت اقتصاد و در نتيجه سياست كشورهاى جهان را در دست دارند... تسلط كارتلها.... برجهان جز ازدياد فقر علمى و اقتصادى براى ملتها و حتى مردم كشورهاى صنعتى حاصلى به بار نمى آورد....»، «ديكتاتورى كارتلها»، 19 و 68.
122- كافى 3/568.
123- كافى 1/542
124- «كافى» 8/32؛ «مستدرك نهج البلاغه» / 31؛ «الحياة» 2/493.
125- بحار 51/78.
126- بحار 51/88.
127- بحار 51/123.
128- «تفسير عياشى» 1/66؛ «بحار» 52/224.
129- «بحار» 52/390؛ «غيبت نعمانى» /237، با اندك اختلاف .
130- «بحار» 52/337.
131- مطالعه آمار و ارقام منتشره از طرف سازمانهاى خواروبار و توليد و مصرف جهانى و آمارهاى اقتصادى كشورها، اين موضوع را ثابت مى كند، كه تنها از اضافه غذايى را كه در برخى كشورهاى سرمايه دارى در ظرفهاى زباله مى ريزند يا مصرفى افزون از حد دارند و مواهب طبيعى را اسراف مى كنند مى توان برخى كشورهاى پرجمعيت جهان را به خوبى تغذيه كرد. در اينجا به چند نمونه آمارى اشاره مى شود: «... تفاوت مصرف غذايى در جهان قابل توجه است . در تئورى مى توان مطرح كرد كه مصرف عظيم غير ضرورى كشورهاى غنى ممكن است به كشورهاى فقير انتقال يابد، اما حتى اگر چنين انتقالى امكان پذير يا قابل قبول باشد فقط باعث بهبود سطح تغذيه كشورهاى فقير تا حد رضايت بخش ‍ خواهد بود». «فاصله عقب ماندگى»، 125. بى . پى . كول . ترجمه ذوالفقارپور و محمود رياضى امير كبير 1365 «در جهان امروز تمام منابع عملى و مهارتهاى فنى لازم را براى تغذيه كره زمين و حتى جمعيتى بيشتر را در اختيار دارد. اما مشكل گرسنگى و فقر از اين ناشى مى شود كه در هر جامعه ابتدا اغنيا تغذيه مى كنند و مقدار نامتناسبى از غذاى موجود را مصرف مى كنند». «چگونگى نيمى ديگر مى ميرند»، 8 و 10. «در سالهاى اخير دنيا، سالانه حدود 250 ميليون تن غله و دانه هاى غذايى توليد كرده و كشورهاى توسعه يافته با داشتن فقط ربع جمعيت جهان ، نيمى از اين توليدات را مصرف مى كنند. حيوانات آنها يك چهارم تمام غله دنيا را مى خورند كه معادل است با غذاى مصرفى 3/1 ميليارد مردم چين و هند.» «چگونگى نيمى ديگر مى ميرند»، 8و10. «در...آمريكا سالانه به تنهايى براى سر سبز نگاهداشتن زمينهاى گلف ، چمنها و قبرستانها بيش از 2 ميليون تن كود شيميايى از بين مى رود و اين مقدار معادل است با كمبود كود مصرفى در كشورهاى عقب نگهداشته شده . اگر اين مقدار كود در كشورهاى جهان سوم مصرف مى شد مى توانست اضافه توليدى برابر 15 تا20 ميليون تن غله داشته باشند». «ديكتاتورى كارتلها»، 224. نمونه ديگر: مصرفهاى اضافى و اسرافى هزينه هاى سرسام آور نظامى است : «اكنون همه كارشناسان سرشناس ، و حتى كارشناسان محافظه كار، به اين نتيجه رسيده اند كه تنها راه چيرگى بر بحران مالى جهان ، جا به جا كردن اعتباراتى است كه به هزينه هاى نظامى اختصاص يافته است ...بر باد دادن بى حساب اعتبارات دولتى در راه سياستهاى تسليحاتى از عوامل مهم بر انگيزنده مشكلات كنونى اقتصاد جهان است اين حرف را حتى مى توان به شكل صريحترى بيان كرد: مسابقه تسليحاتى راه را بر بهبود رشد اقتصادى جهان مى بندد». «... با هزينه توليد يك هواپيماى جنگى مى توان حدود 000/40 داروخانه روستايى بر پا كرد... هزينه توليد زير دريايى هسته اى مساوى است با مجموعه بودجه هاى آموزشى 23 كشور رو به رشد با 160 ميليون كودك كه در سنين مدرسه رفتن هستند». «جهان مسلح ، جهان گرسنه»، 56و92. موضوع مهم ديگرى كه در اين ارتباط قابل دقت است گرسنگيها و كمبودها و قحطيهاى مصنوعى است كه توسط سرمايه داران و كارتلها و تراسها پديد مى آيد. اين نيز نقش مهمى در كمبودها دارد زيرا كه «در زمينه بحران گرسنگى جهانى «شركتهاى كشاورزى تجارتى»نقش مهمى ايفا مى كنند اين شركتها از زمين و نيروى كار كشور ميزبان براى توليد غذا... جهت صدور به كشورهاى توسعه يافته اى كه بيشترين بها را براى محصول مى پردازند، استفاده مى كنند و بدينگونه در قحطى عمدى آن كشورها بنحو مؤ ثرى مشاركت دارند». «چگونه نيمى ديگر مى ميرند»، 205.
132- عدالت اجتماعى ص 23 - 57.
133- «بحار»52 / 390.
134- ولو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض اگر مردم آباديها ايمان آورده و تقوا پيشه ساخته بودند، بركات آسمان و زمين را به رويشان مى گشوديم ...»اعراف 7/ 96.
135- «بحار»51/83.
136- سوره نوح (71): 10 - 12.
137- «بحار»10/104.
138- «كمال الدين» 1/331.
139- «موسوعة الامام المهدى»، (الكتاب الثالث)، 780، به نقل از اعلام الورى / 413.
140- «نهج البلاغه» / 425.
141- «كمال الدين» 1/ 331.
142- به كتاب «ديكتاتورى كارتلها» و «امپرياليسم و عقب ماندگى» و «چگونه نيمى ديگر مى ميرند» و «جهان مسلح ، جهان گرسنه» و... رجوع شود تا معلوم گردد كه چگونه سرمايه ها و كالاها و همه منافع و منابع انسانهاى مظلوم در سراسر جهان به جيب عده اى بسيار اندك (در مقايسه با افراد جامعه بشرى) روانه مى گردد.
تنها در اينجا به يك اعتراف اشاره مى شود: «يكى از نتايج بارز پيشرفت علم و توسعه اقتصادى در جهان كنونى ، حاكميت يك گروه كوچك بر زندگى مادى جهان از يك سو و از سوى ديگر فقر، گرسنگى و عقب افتادگى بيش از سه چهارم از انسانهاى روى زمين است ... يكى از علل اصلى توسعه اين بى عدالتيهاى اجتماعى را مى توان در وجود كارتلهاى چند مليتى جستجو كرد.» «ديكتاتورى كارتلها»، 19.
143- «خورشيد مغرب» / 31، به نقل از «المهدى الموعود المنتظر» 1 / 279.
144- «بحار» 52 / 309؛ «در فجر ساحل» / 39.
145- «غيبت نعمانى» / 237.
146- «خورشيد مغرب» / 33.
147- «الحياة» 4/186.
148- «وسائل» 6/ 382.
149- مالكيت امام به عنوان منصب است يعنى مالكيت دولت اسلامى ، از اين رو اين مالكيت در اسلام در اشكال مالكيت عمومى و اجتماعى شمرده مى شود، زيرا كه امام و دولت اسلامى ، اموال را در راه اسلام سازى اقتصاد جامعه و ايجاد تعادل و توازن اقتصادى و رفع نيازهاى عمومى ، صرف مى كند. براى توضيح بيشتر به «الحياة» ج 6 ص 223 و ج 2 ص 484 - 490 مراجعه شود و همچنين «اقتصادنا» بخش : «نظرية توزيع ما قبل الانتاج : نظريه توزيع قبل از توليد» ص ‍ 433 به بعد و بخش : «مسؤ ولية الدولة فى الاقتصاد الاسلامى : مسؤ وليت دولت در اقتصاد اسلامى» ص 697 به بعد، ديده شود.
150- سوره انبياء (21): 12 و 13.
151- «تفسير عياشى» 2 / 60؛ «آيات الباهرة» 97.
152- سوره توبه (9): 34.
153- «تفسير عياشى» 2/87؛ «وسايل» 6/ 381 و 382 با اندكى اختلاف .
154- براى روشن شدن اين موضوع به «الحياة» ج 4 ص 160 به بعد رجوع شود.
155- در بخش «مساوات» اين موضوع به مناسبتى مشروحتر آمده است .
156- اقتصاد دانان چنين مى گويند: «...بايد درباره مكانيزمهايى به سازگارى رسيد كه ايجاد و توزيع يك پول بين المللى جهت تسويه حساب بانكهاى مركزى را ممكن كند. اين پول ، به عنوان ذخيره اعتبار اصلى بين المللى ، جايگزين پولهاى ملى خواهد شد...»، «دنيا نمى تواند اميدى به كاميابى اقدامات بلند مدت داشته باشد، مگر آنكه به انجام يك برنامه عمل فورى تن در دهد... در اين برنامه اضطرارى بايد به چهار زمينه اصلى و گسترده توجه داشت ... چهارم : انجام اصلاحات بنيادى در نظام اقتصادى بين المللى ... برپايى يك نظام كارآمد مالى و پولى بين المللى به صورتى كه تمام كشورها بتوانند با حقوقى برابر در آن مشاركت داشته باشند...» «جهان مسلح ، جهان گرسنه» / 185 و 351 و 352.
157- «موسوعة الامام المهدى»، الكتاب الثالث ، 770 محمد الصدر، مكتبة الامام اميرالمؤ منين العامه ، اصفهان .
158- سوره حجرات (49):13.
159- «اختصاص» / 337.
160- «كافى» 8/230؛ «الحياة» 2/222.
161- سوره آل عمران (3): 64.
162- «الحياة» 2 / 477؛ فارسى آن 2 / 469.
163- «وسائل» 18 /155.
164- «الحياة» 2 / 266؛ فارسى آن 2 / 225 و 226.
165- «كافى» 2 / 671؛ «الحياة» 1 / 422.
166- «وسائل» 11/119.
167- سوره بقره ، (2): 22.
168- سوره بقره ، (2): 29.
169- سوره اعراف ، (7): 10.
170- سوره طه (20): 53 و 54.
171- براى توضيح بيشتر اين اصل قرآنى به «الحياة» ج 4، ص 371 تا 375 مراجعه شود.
172- «بحار» 3/61؛ «الحياة» 1/390 و 391؛ فارسى آن 1/420.
173- «كافى» 8 / 60 - 61.
174- «نهج البلاغه»، 389 - 390؛ «الحياة» 2/255.
175- «مناقب» 2/108.
176- «نهج البلاغه» /1013.
177- «نهج البلاغه» /1013.
178- نهج البلاغه ، 1072
179- كافى 8/360 و 361؛ الحياة 2/262 و 263؛ فارسى آن 263 و 264.
180- 1) مساوات در نظام تكوين .
2) مساوات در برابر قانون .
3) مساوات در بهره بردارى از مواهب طبيعى
4) مساوات در تقسيم بيت المال .
181- «نهج البلاغه» / 52.
182- تحف العقول /172؛ الحياة 2/307 و 308
183- تحف العقول /140؛ الحياة 4/392
184- امالى طوسى 2/136؛ الحياة 4/391
185- نهج البلاغه 1242
186- وسائل 6/150؛ وافى 2/ (م 6) 25
187- «كافى» 2/688
188- خصال 1/103
189- اگر در اين سه مورد از امتحان خوب در آمدند شيعه هستند، و گرنه ، نه .
190- ظاهرا مراد از اين «اسرار» مطالبى بوده است مربوط به سازماندهيهايى مخفى كه از ائمه عليه السلام گاه گاهى تدارك مى ديده اند براى قيام عليه نظامهاى جور و ظلم .
191- «كافى» 2/367 وسائل 11/599


پى نوشت ها 2
192- «بحار» 74/227؛ «الحياة» 2/243
193- البته در اين موارد هم نبايد از آموختن آنها به كسانى كه مستعدند مضايقه كرد، و از قرار دادن آنها در اختيار جامعه دريغ شود.
194- وسائل 6/159
195- «الاسلام يقود الحياة»، 45
196- «بحار» 68/191.
197- «بحار» 68/191
198- «كافى» 2/178
199- «بحار» 78/185
200- «بحار» 74/231 و 232.
201- سوره حجرات (49): 10
202- «الغدير» 3/113؛ «حضرت معصومه و شهر قم» /96
203- براى توضيح بيشتر به «الحياة» ج 5، فصل 45؛ «الاخوة الاسلاميه و الاقتصاد» ص 99) - 106 و فصل 46: «المواساة ، اصل عظيم»، ص 111 - 120، فصل 47: «مبداء المساواة فى الاسلام»، ص 123 - 165، مراجعه شود.
204- «بحار» 51 / 81.
205- «بحار» 51 / 29.
206- «بحار» 51 / 390.
207- اين موضوع چون در كتابها و رساله ها و مقاله ها نسبة تبيين شده است در اين نوشته فشرده و كوتاه مطرح مى گردد.
208- «كمال الدين» 1/280.
209- «كمال الدين» 2/28.
210- صاحب نظران ، مشكل اساسى راه انسان را اين چنين بيان مى كنند:
«عامل قدرتمند سياسى كه توزيع دوباره جمعيت يا درآمد را بين كشورها هماهنگ سازد وجود ندارد». «فاصله عقب ماندگى» /71. و اين مشكل در آن دوران برطرف مى شود.
211- از مستضعف سخن گفتن آسان است ، حتى بزرگترين پايگاههاى محكم مستكبران و سرمايه داران ، در طول تاريخ از محرومان سخن گفتند. ليكن در هنگامه ظهور كه دوران تحقق وعده ها و عملى شدن گفته ها است ، حاكميت مستضعفان و تسلط آنان بر تمامى مراكز قدرت جامعه به عينيت تحقق مى پيوندد و در كمترين زمان ممكن اين وعده بزرگ الهى تحقق مى يابد. و بايد دقت شود كه آرمان قرآن حاكميت مستضعفان و تشكيل دولت محرومان است ، نه صدقه دادن به اين محروم و آن بينوا و...
212- سوره سباء (34): 34 و 35.
213- «الحياة»، (گردانيده فارسى) 2/65.
214- «عدة الداعى» /111، ابن فهد الحلى .
215- سوره اعراف (7): 137.
216- سوره انفال (8): 26.
217- سوره كهف (18): 28.
218- «بحار» 72/2؛ «الحياة» 2/54؛ فارسى آن 2/56 - 57.
219- «بحار» 14/252؛ الحياة» 2/52؛ فارسى آن 2/57.
220- سوره نور (24): 55.
221- سوره مزمل (73): 11.
222- «مجمع البيان» 7/392.
223- «مجمع البيان» 7/152؛ به نقل «خورشيد مغرب» /117.
224- سوره قصص (28): 5.
225- «بحار» 51/54.
226- «اين موضوع در بخش «تحريف ص 97 - 89» روشن گشت .
227- «بيان الفرقان» 5/197.
228- «مصادقة الاخوان» / 8، شيخ صدوق ؛ «وسائل» 8/414، با اندكى اختلاف .
229- «بحار» 52/325.
230- «وسائل» 12/294.
231- «نهج البلاغه»/424.
232- «نهج البلاغه»/425.
233- «بحار» 102/113؛ «مفاتيح الجنان»، 542 از دعاهايى كه در سرداب مبارك خوانده مى شود.
234- «بحار» 85/232.
235- «نهج البلاغه»/425.
236- «بحار» 52/332.
237- «غيبت نعمانى»/231.
238- «غيبت نعمانى»/253.
239- «عيبت نعمانى»/134؛ «الحياة»2/149.
240- «نهج البلاغه»/33.
241- كمال الدين 1/260
242- «بحار» 52/336.
243- شناخت عمق اينگونه احاديث جز با هدايت خود امامان معصوم عليه السلام امكان پذير نيست .
244- «بحار» 52/336؛ «در فجر ساحل» / 45.
245- «غيبت نعمانى» / 239؛ «بحار» 52/352؛ «خورشيد مغرب» / 32.
246- «منتخب الائر» / 171.
247- «غيبت نعمانى» /318.
248- سوره ملك (68): 30.
249- «كمال الدين» 1/325 و 326؛ «بحار» 51/52.
250- «كافى» 1/406؛ «الحياة» 2/490؛ فارسى آن 2/482
251- «كافى» 7/167؛ «الحياة» 2/487؛ فارسى آن 2/479.
252- براى توضيح بيشتر به «الحياة» 2/484 به بعد مراجعه شود.
253- «الحياة» 2/487 و 488.
254- «نهج البلاغه» /1021؛ «الحياة» 2/475.
255- عواملى اصلى گسترش ترس و هراس در جامعه چند دسته اند: سرمايه داران كه اقتصاد جامعه را به صورت عامل فشارى بر گرده انسانهاى محروم در مى آورند و توده هاى محروم را نسبت به تاءمين معاش خود، در نگرانى عميقى فرو مى برند و خود در امنيت و آسايش زندگى مى كنند. سياسيون كه از اهرم قدرت و سلطه سياسى خود ابزارى براى ارعاب و ترساندن توده هاى محروم مى سازند. نظاميان كه از سلاح براى تسليم كردن گروههاى انسانى بهره مى گيرند. روحانى نمايان كه از ابزار فكر و فن و تحريف تعاليم مذهب ، زمينه نگرانى و تشويش خاطر توده هاى مردم را فراهم مى سازند و با تزوير و نيرنگ و فرو پوشى حقايق و نگفتن تعاليم ناب و سره مذهب ، آنان را به تسليم در برابر قدرتهاى مسلط زمانه وا مى دارند، و آزادى و امنيت عمومى را با اين شيوه ها سلب مى كنند يا به مخاطره مى اندازند.
اين طبقات همه با شمشير انتقام مهدى عليه السلام نابود مى شوند.
256- سوره نور (24): 55.
257- «غيبت نعمانى» / 240.
258- «كمال الدين» 2/646.
259- «منتخب الاثر» / 474.
260- «منتخب الائر» /474.
261- «بحار» 51/84.
262- «بحار» 51/123.
263- «بحار» 52/336.
264- «اختصاص» /19؛ «در فجر ساحل» / 46.
265- بايد نبودن چنان مربيان انسان سازى را كه امام مهدى عليه السلام ، تربيت مى كند نيز جزء موانع بشارت آورد.
266- فرهنگ و هنر و آموزش و پرورش و ابزارهاى ديگر نشر انديشه و فكر از دست سرمايه داران و حكومتهاى وابسته بيرون مى آيد.
267- به «الغدير» و ديگر كتابهاى مربوط مراجعه شود.
268- «منتخب الائر» 469.
269- اشراف زادگان و اميران و شاهان و شاهزادگان كمربندهاى زرين مى بستند. و امام در بيعت خويش پيمان مى گيرد كه كارگزاران حكومت و يارانش از اين شيوه هاى طاغوتى و غير اسلامى و اشرافيگرى بپرهيزند.
270- مشكلى كه همه حكومتگران گرفتار آنند، و با گماردن ماءموران و نگهبانان از مردم فاصله مى گيرند، و كمترين زيان آن ، بيخبرى از واقعيات روزمره جامعه و بى اطلاعى از ستم ستم پيشگان و زور زورداران بر طبقات محروم است .
271- در بخش «انتظار» اين موضوع بررسى مى شود.
272- «كمال الدين» 1 / 251.
273- «تفسير قمى» 2 / 305.
274- «بحار» 52/337. اينگونه تعبير براى بيان فزونى و كثرت است .
275- «بحار» 52/339.
276- «بحار» 52/338.
277- در اين باره از جمله مى توان به كارهاى امثال «داوينچى»، «ميكلانژ» و «رافائيل» براى معابد مسيحى اشاره كرد، و همچنين كارهاى سنگين هزينه اى كه در ديگر معابد در سراسر دنيا و مساجد در كشورهاى اسلامى شده است . كه شرح حتى فهرست وار آنها از حوصله اين كتاب خارج است .
278- «وسائل» 3/488.
279- «بحار» 52/323.
280- «بحار» 74/222.
281- «كافى» 2/170.
282- «مكيال المكارم» 1/327 به نقل از «بحار» 67/65.
283- در احاديث ما حق مؤ من از دائره مسائل مادى فراتر رفته است و در مسائل تربيتى ، روحى ، غمها و شاديها و...مؤ من حقوقى لازم و واجب دارد.
284- كافى» 3/368؛ «بحار» 52/374.
285- در جامعه اى كه مدرسه نداريم و نو باوگان ما در مدارسى سه شيفته و چهار شيفته درس مى خوانند، خوابگاه براى دانشجويان به اندازه لازم وجود ندارد، بيمارستان و درمانگاه به اندازه كافى نيست ، در بسيارى از مناطق راههاى لازم روستايى وجود ندارد، كار براى همه نيروهاى واجد شرايط نيست و بالاتر از همه ، زندگى توده هاى مردم دچار كمبود و نبود ضرورى ترين مسائل و كالاها و مواد زندگى است ، و فقر و فحشاء و اعتياد كه لازم و ملزوم يكديگرند در قشرهايى بيداد مى كند؛ با اين شرايط و اين چگونگيهاى مرگبار، كسانى مساجد مجلل بسازند و گلدسته ها و گنبدها بر بام سراى آنها افراشته دارند؟ اين چگونه ترويج دين خدا است ؟! و در نظر انسانهاى شريفى كه دست بگريبان مشكلات و نابسامانيها و كمبود داريهاى طاقت فرسا هستند اين دين چگونه ممكن است ناجى انسانها جلوه كند؟ و جاذبه اى در دلها پديد آورد؟!
286- براى اين موضوع مهم : (ارتباط دو بعد حيات)، به «الحياة» 3/221 به بعد مراجعه شود.
287- كافى» 5/73 و 6/288.
288- سوره حديد (75): 17.
289- «بحار» 51/54.
290- «كمال الدين» 1/317.
291- «غيبت نعمانى» /25.
292- «مفاتيح الجنان» /531.
293- «بحار» 5/49.
294- سوره ملك (67): 30.
295- سوره ملك (67): 30.
296- «بحار» 52/256- 260
297- «بحار» 52/380
298- «منتخب الاثر» /433.
299- «بحار» 52/256 - 260.
300- «بحار» 52/256 - 260.
301- «بحار» 52/256 - 260
302- «نهج البلاغه» /324
303- «منتخب الاثر» /432
304- «مكارم الاخلاق» /527
305- «نهج البلاغه» /324.
306- «غيبت نعمانى» /235
307- «بحار» 52/259.
308- «مستدرك الوسائل» 2/322
309- مسائلى كه هر روز و هر لحظه شاهد آن هستيم .
310- «بحار» 52/263
311- «بحار» 52/260
312- «منتخب الاثر» /314
313- «مكارم الاخلاق» /529
314- «منتخب الاثر» /429 و 431.
315- «منتخب الاثر» /429
316- «بحار» 52/263
317- «منتخب الاثر» /430.
318- «بحار» 52/260.
319- «بحار» 52/259.
320- در داخل جامعه هاى اسلامى نيز از اين نمونه فراوان است .
321- «بحار» 52/257
322- «مكارم الاخلاق»/526
323- «بحار» 52/257
324- «منتخب الاثر» /314
325- «بحار» 52/258
326- «مكارم الاخلاق» /529
327- يعنى احساست الهى و فضيلت دوستانه را از دست مى دهند
328- «مكارم الاخلاق /526 و 527.
329- نمونه خيلى روشن آن سقوط ماركسيسم و واژگونى نظامهاى سوسياليستى است .
330- بحار، 51/122.
331- بحار، 51/122.
332- «مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم» 2/152.
333- «بحار» 53/178.
334- «تحف العقول» / 324.
335- «مكيال المكارم» 1/94 و 53.
336- «ميكال المكارم» 1/94 و 53.
337- «ميكال المكارم» 1/454.
338- «بحار» 53/178. و در «ميكال المكارم» 1/52، «ساءنا» آمده است .
339- «نهج البلاغه»، 95؛ «الحياة» 2/258.
340- «نهج البلاغه» / 971.
341- «تحف العقول» / 172؛ «الحياة» 2/32.
342- «بحار» 85/232 چاپ : مكتبة الاسلاميه ، تهران ؛ «ميكال المكارم» 2/90 - 91.
343- «(مكيال المكارم») 1/218.

344- «الصحيفة المهدية» / 35 - 36.
345- «مكيال المكارم» 1/218.
346- «الصحيفة المهدية» / 35 - 36.
347- «بحار» 85/233؛ «الصحيفة المهدية»، / 52 - 53؛ «ميكال المكارم» 2/21. با اختلاف اندكى در پاره اى از كلمات .
348- «الصحيفة المهدية» / 115.
349- «الصحيفة المهدية»/ 115 .
350- سوره يوسف (12): 87.
351- «مكيال المكارم» 1/186.
352- «نفس المهموم» / 87، حاج سيخ عباس قمى ، چاپ حاج عبدالرحيم .
353- «نفس المهموم» / 87، حاج سيخ عباس قمى ، چاپ حاج عبدالرحيم .
354- «مكيال المكارم»2/81.
355- «مكيال المكارم»2/81.
356- «كافى»2/189؛ «مكيال »2/419.
357- «كافى» 2/196؛ «مكيال» 2/420.
358- «بحار» 52 130.
359- به فكر ديگران بودن و بخشى از مال خويش را به ديگران دادن «مواسات» است . در «السان العرب» آمده است : «يقال : يواءسى فى ماله اى يساوى» كه «يواءسى» به معناى «يساوى » آمده است . بنابراين «مواسات»، بخشش ‍ مال تا سطح همسانى با ديگران است . «السان العرب» ابن منظور، 14/36، «ادب الحوزة» قم 1405.
360- «نورالثقلين»5/666.
361- «مكيال» 2/265.
362- «مكيال»2/419.
363- «كافى» 8/381؛ «مكيال» 2/423.
364- «مكيال»2/424.
365- «مكيال»2/425.
366- سوره آل عمران (2): 200.
367- «تفسير قمى»1/129.
368- «تفسير برهان»1/343؛ 2/425 و 426.
369- «تفسير برهان»1/335؛ «مكيال»2/426.
370- «مكيال»2/424.
371- «ارشاد»/ 4، شيخ مفيد، چاپ مكتبة بصيرتى ، قم .
372- «تفسير برهان»1/335؛ «مكيال»2/427.
373- «مكيال»2/427.
374- سوره انفال (8): 60.
375- «مكيال» 2/425.
376- «مكيال» 2/195
377- «بحار» 52/122.
378- «بحار» 52/129.
379- «مكيال»2/222؛ به نقل از «غيبت شيخ طوسى»، باب «علائم الظهور».
380- «بحار»52/123.
381- «تحار» 52/. 122
382- «كافى» 8/37؛ «مكيال»2/290.
383- بايد همه جامعه هاى اسلامى داراى چنين وضعى باشند. نه تنها شيعه ، زيرا مسئله مهدى عليه السلام و ظهور او امرى اسلامى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خبر آن را داده است ، و در دهها كتاب از كتب معتبر اهل سنت ، در آن باره احاديثى مهم و فراوان رسيده است .
384- «تحف العقول»/ 229 - 230.
385- «مفاتيج الجنان»/ 527.
386- «مفاتيح الجنان» / 527.
387- «بحار» 52/123.
388- «ميكال» 2 / 160.
389- «ميكال» 2 / 157.
390- «ميكال» 2/ 160 به نقل از كافى 1/341.
391- «ميكال» 2 / 160.
392- «ميكال» 2 / 160 و 161.
393- «ارشاد» /360.
394- «خورشيد مغرب» / 107.
395- مطالعه در زندگى اين دو پيشواى بزرگ ، بخوبى روشن مى سازد كه امام موعود عليه السلام در اخلاق و احوال شخصى چگونه است . براى توضيح اين چگونگيها به الحياة 2 / 227 تا 237 و 266 رجوع شود.
396- «غيبت نعمانى» / 233.
397- «بحار» 52 / 359.
398- «غيبت نعمانى» /285.
399- كنايه است از نبود وقت براى استراحت و خواب راحت .
400- متخصصان رشته هاى گوناگون تاريخ و فرهنگ و علوم بشرى بر اين جمله گواهى مى دهند، و به اين موضوع اعتراف دارند.
401- «بحار» 51/59، «خورشيد مغرب» /341.
402- «بحار» 52/305.
403- «نور الثقلين» 2/390، «خورشيد مغرب»، 120.


۱۳