گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام0%

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عباس رحيمى
گروه: مشاهدات: 11613
دانلود: 2626

توضیحات:

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 114 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11613 / دانلود: 2626
اندازه اندازه اندازه
گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

رمز موفقيت

٤٢ - عرض كردم اى امام ، اى كسى كه يك لحظه از عمرت را هدر ندادى ؛ يا در جهاد بودى ، يا در عبادت ، يا در كار دين بودى ، يا در سياست ، يا در حال خودسازى بودى ، يا در حال خدمت به خلق ؛ بفرماييد ما چه كنيم كه در كارها موفق باشيم ؟

فقالعليه‌السلام : اوصيكم بتقوى الله و نظم امركم(٤٣)

بر شما باد داشتن تقواى الهى (كه عمر و اوقات گرانمايه را در امور خلاف و بيهوده و حرامهاى خدا مصرف نكنى) و نظم در كارهايتان (در تمام امور نظم داشتن ، و هر كارى را در وقت خود انجام دادن ، و اعتدال را در همه جا رعايت نمودن ، از رموز موفقيت است كه از جمله آنها تقسيم كار است و هر زمانى را براى كار مناسب قرار دادن كه در سوال بعدى خواهيد خواند)

٤٣ - عرض كردم درباره نظم در كارها، يك نمونه بفرمائيد:

فرمودند: تقسيم كار و وقت

للمومن ثلاث ساعات ساعه يناجى فيها ربه ، و ساعه يبرم معاشمه ، و ساعه يخلى بين نفسه و بين لذاتها فيما يحل و يجمل و ليس للعاقل ان يكون شاخصا الا فى ثلاث مرمه لمعاش او خطوه فى معاد، او لذه فى غير محرم(٤٤)

براى مومن سه ساعت است (شبانه روز خود را بايد سه قسمت كند) ساعتى را با پروردگارش راز و نياز كند (در كار خدا مصرف نمايد و به فكر اصلاح آخرت باشد. عبادات خود را انجام دهد)

و ساعتى در آن معاش خود را اصلاح نمايد (برآورده كردن نيازهاى زندگى از راه كار و درآمد و رسيدگى به امور خانواده و زندگى معشيت)

و ساعتى هم بين خود و لذت هاى حلال و خواهش هاى غير حرام آزاد بگذارد. (هم به جسم خود برسد و هم به روح خود. تفريح برود، با زن و بچه اش گفتگو و دوستى داشته باشد، لذت هاى حلال داشته باشد تا روحيه بگيرد و به امور ديگر بهتر برسد و سرحال و با نشاط باشد.)

و بالاخره هر خردمند صاحب عقلى نبايد سفر كند و عمر خود را در سفر تلف كند مگر اين كه سفر او براى يكى از سه چيز باشد؛ يا براى اصلاح معاش (و كار تجارت و كسبى) يا براى امر معاد (حج - زيارت - جهاد و مانند آن مثل تحصيل علم) و يا لذت و تفريح و خوش گذراندن به شرط اين كه حرام نباشد.

در هر حال مومن و انسان خردمند در تمام امور، هدف درستى را دنبال مى كند و بدون هدف و بدون نظم و بدون تعقل و انديشيدن به هيچ كارى ، دست نمى زند.

ارزش عمر انسان

٤٤ - عرض كردم چرا شما اين قدر نسبت به عمر مومن حساس هستيد و دوست نداريد آن را بيهوده تلف نمايد؟

فقالعليه‌السلام : ليس شى ء اعز من الكبريت الاحمر الا ما بقى من عمر المومن(٤٥)

فرمودند: چيزى با ارزشتر از كيمياى سرخ نيست مگر باقيمانده عمر مومن (كه بتواند سعادت خود را تامين كند و جبران گذشته را بنمايد يعنى عمر، بى نهايت ارزشمند است و لذا بايد دقت كرد كه بيهوده مصرف نشود)

زمان شناسى

٤٥ - عرض كردم انسان چگونه با حوادث غيرمترقبه برخورد كند كه غافلگير نشود؟

قالعليه‌السلام : من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد لها(٤٦)

كسى كه زمان شناس باشد (و دورانديش و آينده نگر) هرگز از آمادگى براى آينده و حوادث غافل نمى شود (در هر مورد به مقتضاى زمان و مكان و شرايط، پيش بينى لازم را انجام مى دهد.)

٤٦ - گفتم : مولاى من چگونه بايد از وقت استفاده كرد؟

فقالعليه‌السلام : اعمل لكل يوم بما فيه ترشد(٤٧)

كار هر روز را در همان روز انجام بده (و به فردا و روز ديگر موكول نكن) تا موفق شوى

٤٧ - عرض كردم : گاهى كارها زياد است و وقت كم مى آيد چگونه بايد از زمان استفاده كرد تا به همه كارها برسيم ؟

فقالعليه‌السلام : ان ليلك و نهارك لا يستوعبان جميع حاجاتك فاقسمها بين عملك و راحتك. (٤٨)

فرمود: (آرى هرگز) شب و روز تو براى تمام كارهايت كافى نيست

پس (تنها راه بهره گيرى صحيح اين است كه) بايد كارها را تقسيم بندى كنى و امور مهم را اول انجام دهى و ضمنا وقتى براى استراحت بگذارى (كه فرسوده نگردى و از پا درنيايى).

٤٨ - مثلا به چه كارهايى بيشتر بايد اهميت داد؟

فرمودند: به كارهاى اساسى ، زيربنايى و برنامه ريزى شده و نه كارهاى مقطعى و زودگذر و بى نتيجه و تكرارى زيرا:

الاشتغال بالفائت يضيع الوقت

سرگرم كارهاى مقطعى شدن فقط وقت تلف كردن است(٤٩)

و شر ما شغل به المرء وقته الفضول

بدترين راه اتلاف اوقات مفيد سرگرم شدن به كارهاى كم فايده و كم اهميت و بى نتيجه است (كه فرصت ها را از دست مى گيرد و جوانى و استعداد و عمر آدمى را به هدر مى دهد، و يك روز كه چشم باز مى كند خود را مغبون و عقب افتاده و شكست خورده مى بيند و چاره اى هم براى جبران ندارد. لذا از اول بايد بگونه اى عمل كند كه كارهاى مهم و اساسى و مفيد در اولويت قرار گيرد.)

روزگار

٤٩ - گفتم با دنيا چگونه برخورد كنيم ؟

فقالعليه‌السلام : الدهر يومان ، يوم لك و يوم عليك فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصبر(٥٠)

روزگار دو روز (و دو نوع) است گاهى به كام و نفع و سود تو است و گاهى پشت مى كند به زيان و بدى تو است

پس هرگاه رو كرد و همه چيز به كامت بود خوشحال مشو (بلند پروازى ، گردن كشى ، طغيان و بدمستى مكن) و هرگاه پشت كرد (و هر كارى مى كنى به نتيجه نمى رسى و بد مى آورى) صبر را پيشه كن (و با صبورى و تحمل بر مشكلات فائق آى كه بى صبرى و بى تابى مشكلى را حل نخواهد كرد و بالاخره با زمانه بساز.)

جوانى و جوان

٥٠ - عرض كردم اى پيشواى بزرگى كه در نوجوانى و جوانى بهترين يار اسلام و قرآن بودى و تمام دوران جوانى خود را در راه اعتلاى پرچم اسلام به كار بردى و سربازى فداكار براى پيامبر بودى ، از جوانى برايمان بگو.

قالعليه‌السلام شيئان لا يعرف فضلهما الا من فقدهما الشباب و العافيه(٥١)

دو چيز گرانقدر است كه كسى به ارزش آن پى نمى برد، مگر وقتى آنها را از دست بدهد، يكى جوانى و ديگرى عافيت و سلامتى است (كه تا هست قدرش معلوم نيست و جوان نمى داند چه سرمايه عظيمى در اختيار اوست و لذا بهره بردارى صحيح هم از آن نخواهد كرد.)

٥١ - مولاى من چه كارى در جوانى بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد؟

فقالعليه‌السلام : تعلموا صغارا تسودوا به كبارا

دانش را در جوانى و خردسالى فرا گيريد تا وقتى بزرگ شديد سبب سربلندى و آقايى شما باشد.

من لم يتعلم فى الصغر لم يتقدم فى الكبر(٥٢)

زيرا كسى كه در بچگى و خردسالى چيزى فرا نگيرد وقتى بزرگ شد جلو نخواهد افتاد (بلكه هميشه عقب مانده است).

بيكارى

٥٢ - گفتم : چه توصيه ديگرى به جوانان داريد؟

فرمود: بايد مواظب باشد جنون جوانى او را مست نكند و گرفتار غرور و خودخواهى و بدمستى نگردد. از مستى جوانى برحذر باشد.

٥٣ - عرض كردم اى معلم انسانها! به جوانان بيكار چه توصيه اى مى فرماييد؟

فقالعليه‌السلام : مع الفراغ تكون الصبوه. (٥٣)

(بيكارى بلاى بزرگى است كه مى تواند اساس بسيارى از فتنه ها باشد).

لغزشها و شكستها در اثر بيكارى است (آدم بيكار سربار جامعه است و شخصيت خود را خردشده مى پندارد).

جوان نبايد از كار كردن ، هر چند سخت باشد شانه خالى كند زيرا:

ان يكن الشغل مجهده فاتصال الفراغ مفسده(٥٤)

درست است كه كار كردن زحمت دارد ولى بايد دانست كه بيكارى مداوم ، مفسده انگيز خواهد بود.

و ان الله يبغض العبد الفارغ

و خداوند آدم بيكار را دشمن مى دارد.

(آرى عزت و غناى نفس و استقلال راى يك انسان و شخصيت او، در كار و تلاش و طلب روزى حلال و سربار جامعه نبودن است هر چند امروزه يافتن كار مشكل شده ، ولى يك انسان داراى هنر و ذوق و همت بلند هرگز بيكار نمى ماند.)

سربار جامعه مورد نفرين خداست رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: ملعون من القى كله على الناس(٥٥)

ملعون است كسى كه بار خود را بر دوش جامعه گذارد و از سفره ديگران بخورد. و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وقتى جوانى را مى ديدند و از او خوششان مى آمد، از شغل او مى پرسيدند اگر خدمت ايشان عرض ‍ مى كردند كه بيكار است ، مى فرمود: از چشم من افتاد. سقط من عينى(٥٦)

٥٤ - گفتم : بعضى افراد امروز خيلى توقعشان بالا است و شغلهاى نان و آب دار و پر درآمدى مى خواهند و به كارهاى كم درآمد قانع نيستند؟

فرمود: الحرفه مع العفه خير من الغنى مع الفجور(٥٧)

اگر حرفه و شغل مختصرى باشد به نحوى كه بتوان زندگى را اداره كرد بهتر است از ثروت زياد كه همراه خيانت و گناه باشد. یا به قول پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله : ما قل و كفى خير مما كثر و الهى

ثروت اندك ولى با كفايت (و حلال) بهتر از ثروت زيادى است كه تو را از خدا غافل و سرگرم (دنيا) سازد. (جوانان بايد از بلندپروازى بر حذر باشند، به زندگى ساده و همراه با قناعت و عفت بسازند تن به كار بدهند و از كار كردن هر چند سخت باشد، نهراسند و شانه خالى نكنند.

جوانمردى و نان اندك و حلال خوردن ، زندگى كردن ، بسيار شيرين تر و لذيذتر است از سفره هاى رنگين و با ذلت و خوارى زندگى كردن ، و به قول معروف :

هر كه نان از عمل خويش خورد

منت از حاتم طايى نبرد

ادب گرانترين هديه

٥٥ - پرسيدم ، اى پدر همه جهان ، و اى كسى كه بهترين فرزندان را تقديم جامعه كردى ؛ بفرماييد با ارزش ترين هديه يك پدر به فرزندش ‍ چيست ؟

قالعليه‌السلام : ما نحل والد ولد نحلا افضل من ادب حسن(٥٨)

هيچ پدرى نتوانسته هديه اى بالاتر و با فضيلت تر از ادب به فرزندش بدهد. (زيرا در ادب نيكو همه چيز هست ولى فرزند بى ادب هيچ ندارد هر چند پدر گنج قارون برايش بگذارد.)

٥٦ - عرض كردم : فدايت شوم در نحوه برخورد با فرزندان چه مى فرماييد؟

فقالعليه‌السلام : اعدلوا بين اولادكم كما تحبون ان يعدلوا بينكم(٥٩)

بين آنان فرق نگذاريد. تبعيض قائل نشويد (چه دختر چه پسر) و با عدالت با آنان برخورد كنيد، همانطور كه دوست داريد آنان بين شما (پدر و مادر) با عدالت رفتار نمايند.

وظيفه فرزند

٥٧ - عرض كردم : وظيفه فرزند در برابر پدر چيست ؟

فقالعليه‌السلام : حق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصيه الله(٦٠) فرمودند: فرزند بايد در تمام كارها از پدر اطاعت نمايد مگر در امورى كه گناه باشد (مطيع محض پدر باشد مگر در معصيت خدا)

٥٨ - عرض كردم چه مسائلى را بايد به فرزند آموخت ؟

فرمود: علموا اولادكم الصلاه و خذوابها اذا بلغوا الحلم(٦١)

نماز را به آنان تعليم دهيد و چون بالغ شدند در مورد نماز خواندن سختگيرى كنيد.

٥٩ - عرض كردم آيا در مقام تاديب مى شود فرزند را كتك زد؟

فرمود: (خير) ان العاقل بتعظ بالادب و البهائم لا يتعظ الا بالضرب(٦٢)

انسان خردمند (نياز به كتك ندارد) و با موعظه و پند و اندرز اصلاح مى شود. اين بهائم هستند كه جز با كتك اصلاح نمى شوند.

٦٠ - يعنى مى فرماييد خشونت اثر ندارد؟

خير، خشونت كارساز نيست در ادب كردن نصيحت و ارشاد و هدايت و محبت بيشتر نقش دارد؛ مخصوصا محبت

من قبل ولده كان له حسنه و من فرحه فرحه الله يوم القيامه(٦٣)

كسى كه فرزند خود را ببوسد (از روى محبت) خداوند آنرا حسنه به حساب مى آورد و اگر كسى فرزند خود را خوشنود سازد خداوند او را در قيامت خوشحال كند.

٦١ - مولاى من ، چه كنيم بچه ها به لجاجت و لجبازى دچار نشوند؟

فرمود: الا فراط فى الملامه يشب نيران للجاج(٦٤)

زياده روى در ملامت و سرزنش آتش لجاجت را شعله ور مى سازد.

٦٢ - مولاى من گاهى نياز است كه خردسال را توبيخ كنيم و كار زشتش را به او تذكر دهيم ؟

فرمودند: بله ولى زياده روى نكن هميشه جايى براى بازگشت بگذار.

اذا عاتبت الحدث فاترك له موضعا من ذنبه لئلا يحمله الاخراج على المكابره(٦٥) موقعى كه جوان نورس را به سبب گناهانى كه مرتكب شده ، نكوهش مى كنى مراقب باش كه قسمتى از لغزشهاى او را ناديده انگارى و او از تمام جهات مورد اعتراض و توبيخش قرار ندهى ، تا جوان ، به عكس العمل وادار نشود و نخواهد از راه كجى و عناد بر شما پيروز گردد.

و اياك ان تكرر العتب فان ذلك يغرى بالذنب و يهون بالعتب

از توبيخ مكرر پرهيز كن زيرا تكرار سرزنش ، گناهكار را در اعمال ناپسندش ‍ جرى و جسور مى كند، بعلاوه ملامت را آسان و بى اثر مى سازد.

تفكر و اخلاص

٦٣ - پرسيدم : اى آبروى عبادت كنندگان ، بفرماييد كدام عبادت از همه بهتر است ؟

فقالعليه‌السلام : لا عباده كالتفكر فى صنع الله

فرمودند: هيچ عبادتى همانند تفكر و مطالعه در مصنوعات الهى نيست

٦٤ - در رفتارها و موضع گيرى ها چگونه بايد بود؟

فقالعليه‌السلام : فطوبى لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه و تركه و كلامه و صمته و فعله و قوله

خوشبخت و رستگار كسى است كه علم و عملش ، دوستى و دشمنيش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش تنها بر اساس ‍ رضاى الهى استوار باشد (نه رضاى خودش يا فاميلش يا گروه و حزبش) و بر خلاف امر پروردگار قدمى برندارد.(٦٦)

٦٥ - عرض كردم : نظر شما درباره برخوردهاى اجتماعى چيست ؟

فقالعليه‌السلام : قل الحق على كل حال و وادا المتقين و اهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لا تصاحب الخائنين

در هر حال بحق سخن گوى ، پرهيزكاران را دوست بدار، گناهكاران را ترك گوى ، با منافقين مياميز و با خيانتكاران رفاقت مكن

اياك و تطرق ابواب الظالمين و الاختلاط بهم اياك ان تطيعهم و تشهد مجالسهم بما يسخط الله عليك(٦٧)

پرهيز كن از اين كه به خانه ستمكاران رفت و آمد كنى ، بپرهيز از اين كه فرمانبر آنها باشى ، و در مجالس شان حاضر شوى كه خداوند بر تو غضب روا دارد.

رفتارهاى اجتماعى

٦٦ - عرض كردم : نور چشمم در مورد رفت و آمدها بيشتر بر ايمان توضيح دهيد.

فقالعليه‌السلام : اياك و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السوء فان قرين السوء يغير جليسه(٦٨)

فرمود: از مراكز بدنام بپرهيز، از مجالسى كه مورد سوء ظن است دورى كن و بدان كه رفيق بد، دوست خود را فريب مى دهد و ميل او را به كارهاى ناپسند تحريك مى كند و سرانجام آلوده اش مى سازد.

٦٧ - گفتم : اى پدر مهربان ، در زندگى رعايت چه امرى را همواره مورد توجه قرار دهيم ؟

فرمود: اعتدال و ميانه روى

قالعليه‌السلام : و اقتصد يا بنى فى معيشتك و اقتصد فى عبادتك ، عليك فيها بالامر الدائم الذى تطيقه(٦٩)

فرزند عزيز، در بدست آوردن معاش و انجام عبادات ميانه رو و معتدل باش ، و از زياده روى بپرهيز، و در حدود طاقت و توانت فعاليت نما، تا بتوانى آنرا براى هميشه انجام دهى

٦٨ - عرض كردم با خانواده چگونه باشيم ؟

فقالعليه‌السلام : وارحم من اهلك الصغير و وقر منهم الكبير(٧٠)

با كودكان خانواده عطوفت و مهربانى بنما و بزرگترها را احترام كن

كشاورزى

٦٩ - پرسيدم : پيشواى من ، بعضى ها فقط به دنبال شغل هاى ادارى و شركتى هستند و كشاورزى ما دارد تباه مى شود و بسيارى از روستاها، از جوان ها خالى شده و پيرها هم توان كار ندارند، كشاورزى رها شده ، و جوانها حاضرند در شهر هر كار پستى بكنند، ولى حاضر نيستند در روستاها كشاورزى نمايند! و به همين دليل روز به روز نياز كشور به واردات بيشتر مى شود! آيا كشاورزى براى جوان درس خوانده ما عيب است ، ولى محتاج بيگانه شدن عيب نيست ؟

فقالعليه‌السلام : من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله(٧١)

حضرت فرمودند: كسى كه آب و خاك (يعنى نيروى طبيعى) در اختيار دارد و نيروى انسانى خود را براى بهره بردارى به كار نمى بندد و با فقر و گدايى (روزگار) مى گذراند نفرين و لعنت بر او باد! زيرا كشاورزى بهترين اعمال خلق است و همه انبيا، كشاورز بودند مگر ادريس كه خياط بود و كشاورزان گنج داران خدايند در روى زمين

الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله(٧٢)

اجر كسى كه براى زندگى خود و عائله اش زحمت مى كشد مانند اجر سرباز مجاهد است پس چرا بايد كشاورزى ، اين شغل مقدس ، رها شود و دست گدايى بسوى بيگانه دراز كنيم ؟ جوانان با غيرت ما، بايد كشاورزى و دامدارى را عيب و عار ندانند و مردانه به كار و تلاش در اين زمينه بپردازند، تا هم سربلندى خود، و خانواده ، و ملت را، به دست آورند و هم استقلال كشور را بيمه كنند.

٧٠ - پرسيدم : اى ذل اذل پست ترين ذلتها كدام است ؟

فقالعليه‌السلام : الحرص على الدنيا.(٧٣)

حرص بر دنيا، و مقام و جاه ، آن از بدترين ذلتها است (كه آدمى را در دو دنيا خوار و روسياه مى كند)

سخن زيبا

٧١ - پرسيدم : با مخاطبين خود چگونه سخن گوييم ؟

فقالعليه‌السلام : اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب(٧٤)

با مخاطب خويش پسنديده و مودب سخن بگوييد تا او نيز به شما با احترام جواب گويد.

٧٢ - پرسيدم : دروغ در كجا مجاز است و آيا مى شود به شوخى دروغ گفت ؟

فقالعليه‌السلام : لا يصلح الكذب جد و لا هزل و لا ان يعد احدكم صبيه ثم لا يفى له(٧٥)

(هرگز) شايسته نيست آدمى به جد يا به شوخى دروغ بگويد، چنانكه شايسته نيست كسى به فرزند خود وعده اى بدهد و به آن وفا نكند.

فرزندان و نماز

٧٣ - پرسيدم : فرزندان پسر خود را از چند سالگى به نماز خواندن داريم ؟

فقالعليه‌السلام : مروا صبيانكم بالصلوه اذا كانوا ابناء سبع سنين و فرقوا بينهم فى المضاجع اذا كانوا ابناء عشر سنين

فرمود: در هفت سالگى فرزندان (پسر) خود را به نماز واداريد و در ده سالگى بستر خواب آنها را از يكديگر جدا كنيد.

٧٤ - پرسيدم : آيا فرزندان حق ديگرى بر ما دارند؟

فرمودند: و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القران(٧٦)

حق فرزند بر پدرش اين است كه او را با اسم خوب نامگذارى كند و ادب و تربيتش نمايد و به وى قرآن مجيد را تعليم دهد.

و لا ميراث كالادب(٧٧)

هيچ ارثى مانند ادب و اخلاق ، پر ارج و گرانمايه نيست

و حسن الادب افضل نسب و اشرف سبب(٧٨)

ادب و تربيت خوب از هر بستگى خويشاوندى و بستگى سببى شريفتر بوده و افتخارآميز است

و من كلف بالادب قلت مساويه(٧٩)

آن كس كه ادب بر وى تحميل شود و تربيت ، نفس سركش او را مهار نمايد، گناهان او كم مى شود.

٧٥ - گفتم : از چه طريقى مى توان به مراتب عاليه دست يافت ؟

فقالعليه‌السلام : بالتعب الشديد تدرك الدرجات الرفيعه و الراحه الدائمه(٨٠)

فرمود: آدمى با تحمل رنجهاى سخت ، و زحمتهاى فراوان و سنگين آدمى به پايه هاى بلند زندگى و آسايش دائمى نائل مى شود.

٧٦ - عرض كردم كه اى مراد و محبوب من ، بعضى پدران ، اولاد خود را خوب درك نمى كنند و توقع دارند آنان نيز مثل دوران گذشته خودشان باشند و با همان آداب و رسوم خو بگيرند؛ آيا درست است ؟

حضرت فرمود: (خير) لا تقسروا اولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم(٨١)

آداب و رسوم زمان خودتان را با زور و فشار به فرزندان خويش تحميل نكنيد، زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند.

به سخن توجه كن نه به سخنگو

٧٧ - گفتم : مولاى من بعضى ها آدم خوبى نيستند ولى حرفهاى خوبى مى زنند و گفتار حقى دارند، آيا مى توان به گفتار آنها توجه نمود يا چون آدم خوبى نيستند نبايد به حرفهاى خوب آنها نبايد توجه كرد؟

فقالعليه‌السلام : لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال(٨٢)

حضرت فرمود: در سخن ، نظر به گوينده مكنيد بلكه نظر به گفتار نماييد يعنى گفتار صحيح را از هر كه باشد، ياد بگيريد.

٧٨ - گفتم : بعضى ها گمراه اند ولى علم و حكمت دارند. مانند كفار كه در صنعت و علم پيشرفته اند. آيا مى توان از تكنيك و علم آنان بهره جست يا چون گمراهند نبايد به سراغ آنها رفت ؟

فقالعليه‌السلام : خذ الحكمه ولو من اهل الضلال(٨٣)

حضرت فرمود: گفتار حكيمانه و علم مفيد را از هر كس ياد بگيريد، هر چند گوينده آن از نظر مذهبى گمراه باشد.

٧٩ - گفتم : چگونه ؟ بيشتر توضيح دهيد؟

فقالعليه‌السلام : خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق و كونوا نقاد الكلام(٨٤)

فرمودند: سخن حق را از گمراهان و اهل باطل فرا گيريد، و سخن باطل را از اهل حق نياموزيد، و مانند صرافهاى پول شناس ، نقاد باشيد و سكه قلب را از سكه حقيقى تميز دهيد. سخن حق را از سخن باطل و حساب حق گو را از باطل گو جدا سازيد.

خوشگذرانيهاى بى حد و مرز

٨٠ - عرض كردم : اى امام صالحان ! بفرماييد چه چيز مانع رشد و تعالى و تكامل آدمى است ؟

قالعليه‌السلام : كم من لذه دنيه منعت سنى درجات(٨٥)

فرمودند: (غرق شدن در لذتهاى دنيايى و خوشگذرانى ها، زيرا) چه بسا لذت پست و ناچيزى كه آدم را از رسيدن به درجات عاليه انسانى بازداشته و سد راه سعادت شده است

٨١ - گفتم : چگونه ؟

فرمود: ولوع الرجل باللذات يغوى و يردى(٨٦)

شدت علاقه و حرص آدمى به لذايذ، باعث گمراهى و مايه پستى و سقوط است

٨٢ - عرض كردم : چه بايد كرد؟

فرمودند: راه تقوا و عفت را پيشه كردن

عجبت لمن عرف سوء عواقب اللذات كيف لا يعف(٨٧)

عجب دارم از آنكس كه عواقب بد لذتهاى مضر را مى داند چگونه از آنها دست نمى كشد.

٨٣ - گفتم : چه چيز لذتها را تلخ مى كند؟

فرمود: عار الفضيحه يكدر حلاوه اللذه(٨٨)

ننگ رسوايى ، شيرينى خوشگذرانى ها را، تيره و تار مى سازد.

٨٤ - عرض كردم آيا لذتها و خوشگذرانى ها مى تواند سودمند باشد؟

فقالعليه‌السلام : لا خير فى لذه توجب ندما و شهوه تعقب الما(٨٩)

فرمود: (خير). هرگز لذت هايى كه باعث ندامت و پشيمانى مى شوند و شهوتهايى كه درد و رنج به بار مى آورند نمى توانند سودمند باشند و فاقد خير و خوبى هستند.

٨٥ - پرسيدم : آقا، مگر مى شود لذتها، داراى شر و بدى باشند؟

قالعليه‌السلام : كم من شهوه ساعه اورثت حزنا طويلا(٩٠)

فرمود: بله چه بسا يك ساعت كامروايى و شهوترانى كه اندوه طولانى به بار مى آورد و غم و غصه فراوان (و عذاب الهى) در پى دارد.

عوامل لغزش خردمندان

٨٦ - عرض كردم : اى انسان انديشمند! چه چيز خردمندان جامعه را تهديد مى كند و چه چيز باعث زمين خوردن و سقوط آنان مى شود كه بايد از آن دورى گزينند؟

فقالعليه‌السلام : بنبغى للعاقل ان يحترس من سكر المال و سكر القدره و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب فان لكل ذلك رياح خبيثه تسلب العقل و تستخف الوقار(٩١)

فرمودند: پنج خطر انسانهاى بزرگ را تهديد مى كند، و مستى آنها ممكن است انسان عاقل را ساقط نمايد، لذا سزاوار و شايسته است انسان عاقل خويشتن را از مستى ثروت ، مستى قدرت ، مستى علم ، از مستى تمجيد و تملق ، از مستى جوانى مصون نگاه دارد، زيرا هر يك از اين مستى ها بادهاى مسموم و پليدى دارد كه عقل را زايل و آدمى را كوچك و بى شخصيت مى كند. (و زمينه سقوط او را فراهم مى سازد)

٨٧ - عرض كردم : كداميك از اين مستى ها خطرش بيشتر است ؟

قالعليه‌السلام : حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحكمه(٩٢)

فرمود: محبت به دنيا، محبت دنيا، عقل را فاسد مى كند، و گوش دل را براى شنيدن مطالب حكيمانه ناشنوا مى كند.

٨٨ - عرض كردم : ديگر چه چيز، انسان را پست و بى هويت مى كند؟

فقالعليه‌السلام : الحرص ذل و مهانه لمن يستشعره(٩٣)

فرمودند: خوى ناپسند حرص ، در نزد افراد آگاه نشانه پستى و ذلت است

و المال ماده الشهوات(٩٤)

مال دنيا و ثروتها، مايه اصلى شهوت بشر است و او را به سقوط حتمى مى كشاند.

فسادهاى اجتماعى ، طغيانها و گردنكشى ها از حب دنيا و جمع ثروت نشات مى گيرد دلها را سياه و چشم ها را كور و گوش ها را از شنيدن و درك واقعيت ها كر مى سازد. (كسانى كه مانند خوك در شهوت حرام و خوشگذرانى هاى بى حد و مرز غرق شده اند بحدى بى هويت و عوض ‍ شده اند كه ديگر قبح و زشتى گناه را درك نمى كنند. چنانچه لذت عبادت و بندگى خدا را نتوانسته اند درك نمايند، چشمان آنان از ديدن حقيقت و نور بندگى كور و گوششان كر و قلبشان سياه گشته و ديگر اميدى به برگشت و صلاح آنان نيست لذا انسان گناهكار هر چه زودتر توبه كند موفقتر است .)

مومن چگونه است ؟

٨٩ - عرض كردم : اى اميرمومنان ، مومن را چگونه مى بينى ؟

فرمودند: عنوان صحيفه المومن حسن خلقه(٩٥)

سرلوحه كتاب سعادت بشر ملكات پاك و سجاياى اخلاقى او است

٩٠ - عرض كردم : نشانه هاى مومن چيست ؟

فرمودند: (بسيار زياد است از جمله اينكه):

لا يحيف فى حكمه و لا يجور فى علمه ، نفسه اصلب من الصلد، حيائه يعلو شهوته و وده يعلو جسده و عفوه يعلو حقده(٩٦)

مومن در مقام داورى ستم نمى كند، و در آنچه مى داند ظلم نمى نمايد؛ ايمان به خدا، اراده اش را آنچنان نيرومند نموده كه گويى از سنگ سخت ، محكمتر است حجب و حياء ايمان ، شهوتش را مهار نموده ، و راه سركشى و تجاوز را بر او بسته است مودت و محبت روحانى بر حسدش غلبه كرده ، و بر كسى رشك نمى برد، و سجيه عفو و اغماض اخلاقى حس كينه توزى و انتقام جويى را در مزاجش خاموش نموده است

٩١ - آيا مومن تملق مى گويد؟

فرمود: (هرگز) ليس من اخلاق المومن الملق و لا الحسد الا فى طلب العلم(٩٧)

تملق گفتن و حسد ورزيدن از خلقيات مردان با ايمان نسبت مگر در راه فرا گرفتن علم و دانش

٩٢ - گفتم : آيا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره معرفى مومن ، سخنى دارند؟

بله آن حضرت فرمودند: مشمولا بحفظ الله مويدا بتوفيق الله ، لا يحيف على من يبغض ، و لا ياثم فى من يحب لا يجور، و لا يعتدى ، لا يقبل الباطل من صديقه و لا يرد الحق على عدوه

مومن در حفظ و صيانت خداوند است و توفيق خداوند پيوسته مددكار اوست به علت دشمنى ، بر دشمن ستم نمى كند و به سبب دوستى در مورد دوست مرتكب گناه نمى شود، ظالم و تجاوز كار نيست ، به ناحق تحت تاثير دوستى نمى رود تا سخن باطلى را از دوست بپذيرد و تحت تاثير دشمنى نيست تا حقى را از دشمن برگرداند.

٩٣ - عرض كردم : مومن چه كند كه با درآمد كم بسازد و قانع باشد؟

فرمودند: من اكثر ذكر الموت وصى من الدنيا باليسير(٩٨)

هر كه بسيار به ياد مردن و جدايى از دنيا باشد از حرص و فزون طلبى رهايى يابد و با مقدار كمى از آنچه در زندگى دنيا نياز دارد، راضى مى شود.

٩٤ - عرض كردم : مولاى من ، رمز موفقيت كارها، در چيست ؟

فقالعليه‌السلام : شاوز قبل ان تعزم و فكر قبل ان تقدم(٩٩)

فرمودند: پيش از هر تصميمى مشورت نما، و قبل از هر اقدامى در كار (و عواقب آن) فكر كن

٩٥ - پرسيدم : از چه افرادى دورى كنيم ؟

قالعليه‌السلام : اياك و صحبه من الهاك و اغراك فانه يخذلك و يوبك (١٠٠)

از دوستى و مصاحبت با كسى كه تو را از امور خير، دور و سرگرم غير مى كند و تو را مغرور مى سازد، دورى كن كه تو را خوار سازد و گمراه نمايد.

معرفت

٩٦ - عرض كردم : درباره معرفت چه مى فرماييد؟

فقالعليه‌السلام : ما من حركه الا و انت محتاج فيها الى معرفه

فرمودند: هيچ حركت و فعاليتى نيست ، مگر آنكه تو در انجام آن به علم و معرفت نياز دارى(١٠١)

٩٧ - عرض كردم : سرورم در مورد خودشناسى چه مى فرماييد؟

فقالعليه‌السلام : افضل المعرفه معرفه الانسان نفسه(١٠٢)

فرمودند: بهترين معرفت براى انسان خودشناسى و معرفت نفس ‍ است

٩٨ - عرض كردم : آيا معرفتى بالاتر از معرفت نفس است ؟

فرمودند: (خير بالاترين معرفت خودشناسى است كه اگر خود را شناخت همه چيز را شناخته است)

من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفه و علم(١٠٣)

كسى كه خود را شناخت به آخرين نتيجه علم و معرفت نايل شده است

٩٩ - عرض كردم : اگر كسى به مرتبه خودشناسى نرسيده و فاقد معرفت باشد چگونه آدمى است ؟

فقالعليه‌السلام : من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاه و خبط فى الضلال و الجهالات(١٠٤)

فرمودند: آن كس كه خود را نشناسد از راه سعادت و نجات دورافتاده و به بيراهه گمراهى و نادانى دچار شده است

١٠٠ - پرسيدم : آيا علم مى تواند نجات بخش باشد؟

فرمود: (به تنهايى خير. علم تنها نمى تواند نجات دهنده باشد زيرا)

العلم حياه و الايمان نجاه(١٠٥)

علم مايه زندگى و حيات است و ايمان باعث رستگارى و نجات

البته معرفت با علم فرق مى كند. معرفت بخشى از همان ايمان و يا ريشه ايمان است به خلاف علم كه گاهى از ايمان و معرفت فاصله مى گيرد.

١٠١ - پرسيدم : آيا در كرات ديگر غير از كره زمين نقاط مسكونى وجود دارد؟

فقالعليه‌السلام : ان هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل مدائن التى فى الارض(١٠٦)

فرمودند: در ستارگان آسمان ، شهرهاى مسكونى و آبادى وجود دارد همانند شهرهايى كه در كره زمين است

١٠٢ - عرض كردم : مولاى من ، ما را نصيحتى فرما.

فقالعليه‌السلام : كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا(١٠٧)

فرمودند: همواره خصم و دشمن ستمگر و يار و غمخوار ستمديدگان باشيد.