گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام0%

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عباس رحيمى
گروه: مشاهدات: 11615
دانلود: 2626

توضیحات:

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 114 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11615 / دانلود: 2626
اندازه اندازه اندازه
گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شرايط مشورت

١٥٩ - اماما، با اين همه سفارشى كه درباره مشورت فرموديد لطفا روشن بفرماييد كه آيا مى توان هر كس را طرف مشورت قرار داد يا شرايطى دارد؟

قالعليه‌السلام : لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر و لاجبانا يضعفك عن الامور و لا حريصا يزين لك الشره بالجور .(١٦٩)

حضرت فرمودند: خير، هر كس داراى شرايط شور و مشورت نيست مانند آدمهاى بخيل و ترسو، حريص بنابراين هرگز فرد بخيل و خسيس و نظرتنگ را طرف مشورت خود قرار مده كه جلو بذل و بخشش تو را مى گيرد و تو را از فقر مى ترساند و نيز با آدمهاى ترسو و بزدل و حريصان هم مشورت نكن كه تو را به گناه اندازند.

آرى هر كس داراى قدرت ارشاد و تدبير نيست لذا امام صادقعليه‌السلام فرمود: شاور فى امورك مما يقتضى الدين من فيه خمس خصال : عقل و حلم و تجربه و نصح و تقواى(١٧٠)

در كارهايى كه دين اجازه مشورت مى دهد با كسى كه پنج خصلت داشته باشد، مشورت بنما، يعنى كسى كه داراى عقل ، حلم ، تجربه و پختگى در امور، روح خيرخواهى ، تقوا و خداترسى باشد.

١٦٠ - ديگر چه شرايطى بايد داشته باشد؟

فرمودند: (علم و دانش و اطلاع كافى در موضوع مورد مشورت داشته باشد زيرا مشورت با آدم هاى نادان و جاهل هر چند دلسوز باشند با خطر مواجه مى شود.

مشاوره الجاهل المشفق خطر.(١٧١)

١٦١ - آيا مشورت با زنان درست است ؟

قالعليه‌السلام : اياك و مشاوره النساء الا من جربت بكمال عقل(١٧٢)

(بله با زنان نيز مشورت مى توان كرد البته چون معمولا در زنان احساسات آنان غالب است) مشورت مكن مگر با زنانى كه از نظر عقل و خرد به كمال رسيده باشند؛ يعنى مشورت با زنان فهميده عالمه و با كمال اشكالى ندارد.

انتقاد

١٦٢ - عرض كردم : مولاى من ، آيا ايراد گرفتن يا به اصطلاح انتقاد كردن از كسى يا چيزى درست است يا چون نوعى ريختن آبروى مومن است حرام مى باشد؟

قالعليه‌السلام : من بصرك عيبك فقد نصحك(١٧٣)

كسى كه اشكالهاى كار تو و عيوب ترا تذكر دهد خير ترا خواسته است (يعنى اشكال كار كسى را گفتن كه خودش و روش كارش را اصلاح نمايد بهترين خدمتى است كه به او شده است البته به شرطى كه اولا از روى خيرخواهى و محبت و دلسوزى باشد و ثانيا مخفيانه و به دور از آبروريزى و دور از انظار نامحرمان باشد.

متاسفانه بعضى ها خيرخواهى را با انتقام گيرى و خراب كردن و خودنمايى نمودن و تضعيف طرف مقابل اشتباه كرده اند كه اين كار اصلا شايسته نيست .)

١٦٣ - يعنى اگر كسى عيب ما، يا عيب كارمان را بگويد و هدفش اصلاح ما باشد او به ما خدمت كرده است ؟

فرمودند: (البته كه خدمت كرده و بايد از او تشكر كنى و قدرش را بدانى كه او دوست واقعى توست .)

ليكن آثر الناس عندك من اهدى اليك عيبك و اعانك على نفسك(١٧٤)

آن كسى كه اشكال هاى تو را به تو هديه مى كند و براى اصلاح خودت تو را يارى مى كند، بايد نزد تو از همه مقدم تر و عزيزتر باشد.

بنابراين انتقاد به معنى نشان دادن عيوب شخصى يا عبوب كارش با رعايت حفظ حرمت و آبرو و از روى دلسوزى ، بهترين خدمت است و نبايد كسى بدش آيد و ناراحت گردد. بر خلاف انتقادهاى نيشدار و زننده كه به انتقام بيشتر شباهت دارد تا انتقاد و به گفته امام حسينعليه‌السلام من احبك نهاك و من ابغضك اغراك(١٧٥)

كسى كه دوست تو باشد تو را از كارهاى زشت و نادرست بازدارد ولى كسى كه دشمن است ؛ تو را به اشتباهى كه مرتكب مى شوى مغرور مى سازد و فريبت مى دهد.

و بر همين مبنا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند: المومن مراه لاخيه المومن(١٧٦) مومن آينه برادر مومن خود است

١٦٤ - با اين اوصافى كه فرموديد دوستانى كه فقط تعريف و تمجيد و مدح و ثنا مى گويند و هرگز اشكال ها را نمى گويند دوست واقعى و دلسوز نيستند؛ اين طور نيست ؟

(بله همينطور است تملق و چاپلوسى و فقط ثناگفتن كار آدم هاى طماع و دورو است)

انما يحبك من لا يتملقك و يثنى عليك من لا يسمعك(١٧٧)

آن كسى دوست تو مى باشد كه تملق تو را نگويد و اگر خواست از تو تعريف كند، نگذارد به گوشت برسد.

١٦٥ - آيا مدح و ستايش اشخاص مورد قبول شما نيست ؟

چرا، ولى نه تعريف و تمجيدهاى منافقانه كه از روى تملق و چاپلوسى و براى رسيدن به منافع خودش باشد.

من مدحك فقد ذبحك(١٧٨)

كسى كه ثناى تو را (در حضورت) بگويد سرت را بريده است (چون تو را به اشتباه مى اندازد.)

من ساتر عيبك فهو عدوك(١٧٩)

هر كه عيب و ايراد تو را از تو پنهان دارد. (و نگذارد متوجه عيوب خود بشوى) او دشمن تو مى باشد.

در اينجا چون سخن از انتقاد پيش آمد بى مناسبت نيست كه توضيح بيشترى در مورد انتقاد بدهيم بخصوص كه هر كس به نام انتقاد به خود اجازه مى دهد هر اهانتى را بكند و قداست شكنى كرده و آبروى مردم را بريزد!

آنچه بايد داشت موقعيت شخصى است كه از او انتقاد مى شود، از نظر اجتماعى ، قداست دينى ، دشمنان و مسائل برون مرزى ، اهميت وحدت و اهميت حفظ نظام اسلامى مساله انتقادى كه شما از يك فرد معمولى مى كنى با انتقاد از پدر، مادر و استاد، بسيار متفاوت است يعنى در مورد پدر و مادر و استاد حفظ احترام و قداست آنان نيز مورد توجه قرار مى گيرد و لحن انتقاد كاملا يك لحن متواضعانه و محترمانه خواهد بود.

در مورد خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله و امامان معصومعليه‌السلام كه خالى از اشتباهند نيز انتقاد معنى ندارد البته سوال براى روشن شدن مطلبى و رفع ابهام مانعى ندارد و اين غير از انتقاد است لكن از غير معصومعليه‌السلام انتقاد نمودن به معناى صحيح آن حتى رهبر و ولى فقيه بسيار خوب و سازنده است ، اگر رعايت شرايط آن بشود از جمله :

١ - رعايت اخلاق اسلامى

٢ - موضوع انتقاد مستدل و منطقى باشد نه آن كه مبتنى بر شايعه و اخبار غير قابل اعتماد باشد.

٣ - بمنظور اصلاح باشد نه عيب جويى و رسوايى و افشاگرى

٤ - از روى دلسوزى و صميميت باشد و نه سبب برترى طلبى

٥ - بدون هيچگونه توهين و جسارت ، بلكه مودبانه و با رعايت شئون دينى باشد.

و بالاخره به سان هديه اى باشد كه دوست به محبوبترين دوست خود مى دهد.

احب اخوانى الى من اهداى عيوبى الى(١٨٠)

افزون بر موارد فوق بايد حفظ ادب و كمال احترام بشود زيرا حفظ آن قداست ، بر همه لازم و واجب است چنانكه بايد اهميت موضوع و استفاده تبليغاتى ، كه دشمن از كار او ميكند نيز مدنظر قرار گيرد و لذا گاهى سكوت و عدم انتقاد و حفظ قداست و اسرار از اوجب واجبات است و گاهى ضرورت دارد محرمانه و به دور از هياهو باشد. تا ضمن اصلاح و انجام وظيفه ، خوراك تبليغاتى براى دشمنان اسلامى تهيه نكرده باشيم

و ضعف ها را براى دشمنان باز نكرده باشيم حضرت اميرعليه‌السلام براى حفظ نظام اسلام و وحدت امت ، سالها شمشير را غلاف كرد. صبر كشنده را بر جنگ و حق خواهى ترجيح داد. اين مسائل بايد براى كسى كه دلش براى اسلام و جمهورى اسلامى مى تپد مورد توجه قرار گيرد. و نه اين كه يك سخنرانى بكند و يا يك مطلبى را بنويسد و كشور را بهم بريزد و دشمنان را برقص وادارد. بسيار جاى تاسف است بعضى ها فقط به منافع شخصى خود مى انديشند و نه منافع اسلام و كشور.

ايمان

١٦٦ - مولاى من ، چه كسى مغبون و زيان كرده است ؟

قالعليه‌السلام المغبون من فسد دينه(١٨١)

مغبون (واقعى) كسى است كه دينش تباه و فاسد شده باشد. (زيرا كسى كه مالش فاسد شود، هر چند مغبون است ، ولى ضرر مالى قابل جبران است و جبران هم كه نشود به جايى بر نمى خورد ولى مغبون دين قابل جبران نخواهد بود.)

١٦٧ - عرض كردم آيا ايمان فقط به گفتار است يا گفتار و كردار با هم ؟

الايمان قول و عمل ام قول بلا عمل ؟

فقالعليه‌السلام : الايمان تصديق بالجنان و قول باللسان و عمل بالاركان و هو عمل كله(١٨٢)

امامعليه‌السلام فرمودند: ايمان (عبارتست از) اعتقاد قلبى (به مبدا و معاد و انبياء) و گفتار با زبان (شهادتين) و كردار و عمل با اعضاء و جوارح و تمام اين ها مراحل عمل است (پس ايمان كردار است و نه گفتار تنها.)

١٦٨ - عرض كردم : آيا كسانى كه خود را مومن مى دانند ولى در عمل سست هستند و يا در آرزوى ايمان هستند كه اى كاش ما هم مقدس بوديم آيا مومن هستند؟ و آيا با اين ادعا ايمان و قداست محقق مى شود؟

فقالعليه‌السلام : الايمان و العمل اخوان توءمان و رفيقان لا يفترقان لا يقبل الله احدهما الا بصاحبه(١٨٣)

فرمودند: ايمان و عمل مانند دو برادر دو قلو و دو رفيق جدا ناشدنى اند كه خداوند هيچكدام را بدون ديگرى نمى پذيرد.

و به قول امام صادقعليه‌السلام : ليس الايمان بالتحلى و لا بالتمنى ، ولكن الايمان ما خلص فى القلوب و صدقته الاعمال(١٨٤)

ايمان نه به جلوه هاى ظاهرى و رنگ عوض كردن است و نه به آرزو كردن بلكه ايمان چيزى است كه در دلها خالص گردد و دلها باور كند و كردار آدمى آنرا تصديق نمايد. (اعتقاد و عمل).

هدف پيامبران

١٦٩ - بفرمائيد: روح دعوت انبياءعليهم‌السلام در چه بود و هدف اصلى آنها را چه تشكيل مى داد؟

فقالعليه‌السلام ان الله تعالى بعث محمداصلى‌الله‌عليه‌وآله بالحق عباده من عباده عباده الى عبادته و من عهود عباده الى عهوده و من طاعه عباده الى طاعته و من ولايه عباده الى ولايته(١٨٥)

فرمودند: خداوند پيامبر خويش را مبعوث گردانيد كه حق را گسترش دهد تا در نتيجه آن :

١ - بندگان خدا را از بندگى (و عبادت) بندگان آزاد سازد و زير چتر بندگى و پرستش خدا درآورد.

٢ - آنها را از تقليد به عهد و پيمان شرك و مشركان آزاد سازد و به عهد و پيمان خدا فراخواند.

٣ - از فرمانبرى بندگان آزادشان سازد و به اطاعت از فرامين خدا دعوتشان كند.

٤ - آنها را از سلطه ولايت و حكومت ظالمانه بندگان بيرون آورد و به زير لواى حكومت و ولايت خدا ببرد.

يعنى تمام مظاهر شرك را محو و نابود نمايد و درخت توحيد و ولايت الله را جايگزين سازد.

مومن كيست ؟

١٧٠ - عرض كردم : مولاى مومنين ، لطفا در يك جمله ، مومن را معرفى بفرمائيد؟

فقالعليه‌السلام : قال لى رسول الله يا على : المومن من امنه المسلمون على اموالهم و دمائهم و المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه. (١٨٦)

فرمودند: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به من فرمودند: على جان ! مومن كسى است كه مسلمانان او را بر مال و خون خود امين بدانند (به مال و جان كسى تعدى نكند) و مسلمان كسى است كه ديگر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.

وحدت

١٧١ - درباره وحدت از مولا پرسيدم ؟

فقالعليه‌السلام : و الزموا السواد الاعظم فان يدالله على الجماعه و اياكم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشيطان ، كما ان الشاد من الغنم للذئب(١٨٧)

حضرت فرمود: به جمعيت انبوه ملحق شويد زيرا دست خداوند بر سر اجتماع است و از تفرقه پرهيز كنيد كه انسان جدا شده از اجتماع ، نصيب شيطان است همانطور كه گوسفند جدا شده از گله نصيب گرگ خواهد بود.

و اسكن الامصار العظام ، فانها جماع المسلمين در شهرهاى بزرگ ساكن شويد كه محل اجتماع مسلمين است(١٨٨)

كارهاى زشت را كوچك نشماريد

١٧٢ - عرض كردم : اماما، بعضى ها كارهاى زشت و گناهان را كوچك مى شمارند و به نظر خودشان كار زياد بدى انجام نداده اند و بعضى ديگر بر خلاف اينان ، داراى غرور هستند و كارهاى خوب خود را زياد مى پندارند و به رخ اين و آن مى كشند. آيا اين روحيه درستى است ؟

حضرت فرمودند: (خير، كار زشت اندك آن هم زياد است و اثرات و تبعات آن قابل تحمل نيست ، چنانكه نياز انسان به قدرى زياد است كه هر چه كار خوب و اعمال صالحه داشته باشد نبايد فكر كند كه زياد است ، زيرا نياز او بيشتر است بنابراين) لا تحقروا شيئا من الشر و ان صغر فى اعينكم و لا تستكثروا الخير و ان كثر فى اعينكم(١٨٩)

كوچك مشماريد هر يك از كارهاى بد را هر چند در چشم شما كوچك و حقير باشد و كار خير و نيك را نيز بسيار مشماريد هر چند به نظرتان بزرگ و زياد باشد.

١٧٣ - يعنى مى فرمائيد گناه كوچك را هم ترك كنيم ؟

قالعليه‌السلام اوصيك ان لايكونن لعمل الخير عندك غايه فى الكثره و لالعمل الاثم عندك غايه فى القله(١٩٠)

(بله - شما نبايد به كوچكى گناه نگاه كنى بلكه به بزرگى كسى كه معصيت او را كرده اى (خداوند متعال) توجه داشته باشى و نيز به كار خير و زيادى آن نگاه نكن بلكه به نياز خود نگاه كن بنابراين) تو را سفارش مى كنم هرگز براى كارهاى خوب ، انتها و پايانى قائل نباشى (و هر چه انجام دهى باز هم آنرا نسبت به نيازت اندك بدان ) و نيز براى كار بد و زشتى آن و لزوم ترك آن ، پايانى قائل نباشى هر چند بسيار اندك باشد و اصولا يكى از نشانه هاى انسان هاى مومن كوچك نشمردن كارهاى زشت و اندك دانستن خوبى هاست كه از زشتى پرهيز كند و از انجام كار خير دريغ نداشته باشد.)

تدبير امور

١٧٤ - آيا تدبير و دقت در امور به نظر شما لازمه مديريت و اصلاح امور است يا چندان اهميتى ندارد؟

فقالعليه‌السلام : ايها الناس لا خير فى دنيا لا تدبير فيه(١٩١)

فرمودند: (اصلا) امور دنيا اگر بدون تدبير و فكر انجام گيرد بدون خير و بى نتيجه است

١٧٥ - يعنى عقل و خرد كفايت نمى كند و حتما تدبير لازم است ؟

قالعليه‌السلام : لا عقل كا التدبير.(١٩٢)

اصلا عقل يعنى تدبير و قدرت و توان نظم دادن به امور و هرچه تدبير و برنامه ريزى بهتر باشد دليل بر قوت انديشه و عقل است ادل شى ء على غزاره العقل حسن التدبير(١٩٣)

قدر ثم اقطع و فكر ثم انطق و تبين ثم اعمل(١٩٤)

اندازه گير، آنگاه جدا كن ؛ انديشه بنما، سپس سخن گوى ؛ نخست روشن شو، آنگاه انجام بده يعنى هرگز بدون برنامه ريزى و تدبير دست به انجام كارى مزن تا نه وقتت تلف شود و نه سرمايه ات ، و نه پشيمان شوى

١٧٦ - مگر انجام كار بدون تدبير پشيمانى دارد؟

قالعليه‌السلام من ساء تدبيره تعجل تدميره(١٩٥)

(بله) هر كه در كارها بد عمل كند، هلاكت او شتاب گيرد.

التدبير قبل العمل فانه يومنك من الندم(١٩٦)

تدبير و برنامه ريزى بايد قبل از دست به كار شدن باشد تا جلوى پشيمانى ات را بگيرد.

اولويت بندى در امور

١٧٧ - از حضرت پرسيدم : مردم در امور زندگى و مسائل اجتماعى گرفتار شده اند و وقت كم مى آورند و بسيار شده كه از خيلى كارها عقب افتاده اند، بايد چه كنند كه بهتر به كارهايشان برسند؟

حضرت فرمودند: (بايد كارها را طبقه بندى كنند. غير مهم ، مهم و مهم تر و از امور پر اهميت شروع كنند كه اگر هم كارى باقى ماند از امور بى اهميت باقى بماند.

من اشتغل بغير المهم ، ضيع الاهم(١٩٧)

هر كه خود را به كارهاى كم اهميت مشغول سازد، امور با اهميت را ضايع خواهد كرد و به آنها نخواهد رسيد.

١٧٨ - پرسيدم اشتغال به كارهاى بى فايده و كم ارزش چه ؟

فرمودند: (آنها نيز آدمى را از رسيدن به مقاصد خود باز مى دارند.)

من اشتغل بالفضول فاته من مهمه المامول(١٩٨)

هر كه خود را به امور اضافى و بى فايده ، مشغول سازد از رسيدن به آرزوهاى مهم باز مى ماند.

١٧٩ - به چه امورى بيشتر بايد پرداخت ؟

به چيزهايى كه از تو سوال خواهد شد و بايد در برابرش پاسخگو باشى كن مشغولا بما انت عنه مسئول(١٩٩)

١٨٠ - در امور عبادى نيز بايد به واجبات و امور مهم توجه كرد، يا هر عبادتى را مى توان انجام داد، هر چند به واجبات ضرر بزند؟

(خير هرگز دست به كار امور غير مهم و مستحبات نشويد اگر به واجبات لطمه مى زند.)

لا قربه بالنوافل اذا اضرت بالفرائض(٢٠٠)

هرگز فكر و انديشه تو نمى تواند مشغول همه مسائل بشود، پس لازم است آنرا براى امور مهم و اساسى به كارگيرى

١٨٢ - آيا اين سفارش را به دولتمردان هم داريد كه در مسائل مملكت دارى و رسيدگى به امور جامعه ، به مسائل اساسى و امور مهم توجه كنند و وقت خود را صرف مسائل فرعى و بيهوده نكنند؟

بله - به تمام تصميم گيران و كارگزاران اين توصيه را داريم كه به مسائل اساسى و زيربنائى توجه كنند و وقت ، بودجه و امكانات را صرف امور مقطعى و زودگذر نكنند كه خدمت به مردم را بايد با امور اساسى و كلان آغاز كرد وگرنه شكست خواهند خورد.

يستدل على ادبار الدول باربع : تضييع الاصول و التمسك بالفروع و تقديم الاراذل و تاخير الافاضل(٢٠١)

نشانه شكست دولتها چهار چيز است ضايع كردن مسائل اصولى و اساسى ، سرگرم شدن به امور كوچك و بى اهميت ، استفاده از آدمهاى بى لياقت ، و كنار گذاشتن افراد لايق و با كفايت

١٨٣ - آيا خود را درگير امور پست و بى مقدار كنيم يا از آنها اجتناب كنيم ؟- هرگز خود را درگير نكنيد و از كنارش بگذريد.

عظموا اقداركم بالتغافل عن الدنى من الامور(٢٠٢)

قدر و منزلت خود را مصون داريد به وسيله بى توجهى و تغافل نسبت به امور بى مقدار، كه شخصيت شما را بى مقدار مى كند.

(تغافل يعنى خود را به غفلت و بى خبرى زدن)

١٨٤ - بفرمائيد در انجام امور زندگى چگونه باشيم ؟ تند باشيم يا كند؟ شتابگر باشيم يا ...؟

(هر كدام در جاى خود خوب است ولى دقت كن) در هيچ كارى قبل از رسيدن وقتش عجله و شتاب نكنى و چون دسترسى به آن پيدا كردى مبادا در آن سقوط كنى ، و هر وقت ديدى شرايط فراهم نيست لجاجت نكنى و اصرار نورزى ، و چون موضوعى برايت روشن شد درنگ نكنى ، و بالاخره هر چيز را در جاى خود بگذار، و هر كارى را در وقت خودش انجام ده

اياك و العجله بالامور قبل اوانها او التساقط فيها عند امكانها او اللجاجه فيها

اذت تنكرت او الوهن اذا استوضجت فضع كل امر موضعه و اوقع كل عمل موقعه

پناهگاه انسان در مشكلات

(٢٠٣) ١٨٥ - به هنگام بروز مشكلات چه بايد كرد؟

بر خدا توكل كن در همه مسائل و پيش آمدها، خود را به خداى خويش ‍ بسپار كه به پناه گاه محكم و نگهدارنده توانمندى واگذار كرده اى

و الجى ء نفسك فى الامور كلها الى الهك فانك تلجئها الى كهف حرير و مانع عزيز(٢٠٤)

١٨٦ - به چه چيز متوسل شويم ، آن گاه كه گرفتار شديم ؟

به خداوند. او مورد اعتماد و بهترين وسيله اى است كه بدان متوسل شده اى و اوثق سبب اخذت به سبب بينك و بين الله(٢٠٥)

محكم ترين سبب و وسيله اى كه مى توان بدان چنگ زنى همان نقطه اتصالى است كه بين تو و خدا (ايمان و بندگى) وجود دارد.

١٨٧ - آيا اضطراب ها و نگرانى ها با توكل به خدا رفع مى شود؟

بله كسى كه به سوى خدا گام بردارد و به او تقرب جويد همانند تشنه اى است كه به آب گوارا دست يابد.

الرائح الى الله كالظمان يرد الماء.(٢٠٦)

حقوق مردم

١٨٨ - در مورد حقوق جامعه چه مى فرمائيد؟

اداى حق بندگان خدا بر اداى حق خداوند مقدم است پس اگر كسى حقوق بندگان را ادا نمود مى تواند حق خداوند را هم ادا كند. جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمه لحقوقه فمن قام بحقوق عباد الله كان ذلك موديا الى القيام بحقوق الله(٢٠٧)

١٨٩ - آيا در اداء حقوق اجتماعى تفاوتى بين افراد جامعه هست ؟

خير همه مردم از هر نژادى كه باشند در برابر حقوق اجتماعى مساويند و بر هم برترى ندارند. مانند دانه هاى شانه كه همه مساويند.

الناس سواء كاسنان المشط.(٢٠٨)

١٩٠ - كسانى كه نگران زندگى اند چه كنند؟

نگرانى جا ندارد خداوند بسيار بندگانش را دوست دارد و همه را عائله خود مى داند و هرگز از عائله خود غافل نخواهد شد.

كلكم عيال الله و الله سبحانه كافل عياله(٢٠٩)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز فرمود: الخلق عيال الله فاحبهم الى الله عزوجل انفعهم لعياله(٢١٠)

همه بندگان نان خور و عائله خدايند، بهترين آنها كسى است كه سودش به عائله خدا بيشتر برسد.

انجام كار خير

١٩١ - در فرهنگ اهل بيتعليه‌السلام مردم را تشويق به احسان در حق ديگران نموده اند ولى گاهى مردم قدرشناس نيستند و حتى تشكر هم نمى كنند آيا باز هم به خوبى و احسان سفارش مى فرمائيد؟

بله ، هرگز از كار خير و احسان به ديگران دست بر ندار، گرچه كسى از تو تقدير و تشكر نكند.

لا تمنعن المعروف و ان لم تجد عروفا(٢١١)

١٩٢ - بعضى ها وقتى كار خيرى انجام مى دهند و ديدند قدردانى وجود ندارد، دلسرد مى شوند و ديگر علاقه به نيكى نشان نمى دهند به اينان چه سفارشى مى فرمائيد؟

هيچگاه ناسپاسى اشخاص ، تو را در انجام كار خوب بى ميل و سرد نكند، زيرا كسى (يعنى خداوند) از تو تشكر مى كند كه خودش هرگز ذينفع نيست و گاهى تشكر او براى تو سودمندتر از كفرانى است كه اشخاص مى كنند و در هر حال بدان كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكره لك فقد يشكرك عليه من لا يستمع بشى ء منه و قد تدرك من شكر الشاكر اكثر مما اضاع الكافر و الله يحب المحسنين

١٩٣ - آيا تكليف زمامداران و كارگزاران جامعه چيست و در زندگى چگونه بايد باشند و آيا حق دارند از بيت المال يا حتى مال شخص خودشان به زندگى مرفه روى آورند؟

خير، زمامداران جامعه لازم است زندگى خود را با زندگى افراد فقير جامعه هماهنگ سازند، مبادا فشار فقر و ندارى مستمندان را از پاى در آورد.

ان الله تعالى فرض على ائمه الحق ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيع بالفقير فقره(٢١٢)

كمك به ستمكاران

١٩٤ - على جانعليه‌السلام اگر بخواهيم در قيامت با شما محشور شويم ، بايد چه كنيم ؟

يا نوف ان سرك ان تكون معى يوم القيامه فلا تكن للظالمين معينا(٢١٣)

اگر دوست دارى در قيامت با من باشى سعى كن يار ستمگران نباشى و آنان را در ستمكارى مساعدت نكنى

حرمت عالمان

١٩٥ - تكليف مردم در برابر دانشمندان و عالمان چيست ؟

تكريم و احترام كنند (زيرا) من وفر عالما فقد وقر ربه(٢١٤)

كسى كه دانشمندى الهى را احترام نمايد مانند آن است كه پروردگار خويش ‍ را احترام كرده باشد.

١٩٦ - چه گروهى از مردم بيشتر بايد با دانشمندان دين بجوشند و رفت و آمد داشته باشند؟

(كارگزاران و مسوولين ، بيشتر نياز به مصاحبت و مراوده با دانشمندان دارند. بنابراين)

اكثر مدارسه العلماء و مناقشه الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامه ما استقام به الناس قبلك(٢١٥)

(اى مالك به عنوان سردار مصر) زياد با دانشمندان و حكيمان جامعه گفتگو داشته باش (بخصوص) درباره موضوعاتى كه به اصلاح و بهبود وضع جامعه مربوط مى شود و امور مردم در گذشته ، به دوام و اصلاح آنها بستگى داشته است

١٩٧ - پس بايد علماء دين و دانشمندان ، در امور سياسى دخالت كنند تا زمامداران بتوانند با آنان مشورت و گفتگو نمايند؟

بله اصولا حكومت از آن دانشمندان است

العلماء حكام على الناس(٢١٦)

علماء، حق حكومت بر مردم را دارند و حاكمان جامعه هستند.

١٩٨ - آيا دانشمندان همه مورد اعتمادند؟

خير، فقط كسانى كه به علم خود عمل كنند زيرا:

افه العلم ترك العمل به(٢١٧)

آفت علم ، عمل نكردن به آن است كه مانند درخت بى ثمر مى باشد.

وظيفه دانشمندان

١٩٩ - چگونه است كه بعضى از مردم توجه به علما ندارند و چگونه است كه بعضى از عالمان در دل مردم جا ندارند؟

مشكل همان بى توجهى بعضى از آنان به عمل است و چون مردم بى اعتماد شوند ديگر همه را به يك چشم مى نگرند. لو ان حمله العلم حملوه بحقه لاحبهم الله و ملائكته و اهل طاعته من خلقه وليكنهم حملوه لطلب الدنيا فمقتهم الله و هانوا على الناس(٢١٨)

اگر اهل علم آنگونه كه شايسته علم است آنرا فرا مى گرفتند و به آن عمل مى كردند مورد عنايت و محبت خدا و ملائكه و بندگان مومن او قرار مى گرفتند، ولى چون علم را براى دنيا طلب كردند مورد غضب خداوند قرار گرفته و در چشم مردم نيز سبك و خوار شدند.

٢٠٠ - آيا علت بى توجهى مردم به علوم نيز همين بى اعتمادى است ؟

بله ، چون نتيجه درستى از برخى عالمان نمى بينند نسبت به آنها رغبت نشان نمى دهند.

انما زهد الناس فى طلب العلم كثره مايرون من قله العمل به(٢١٩)

مردم در فراگيرى دانش رغبت ندارند از بس كه دانشمندان بى عمل را ديده اند!

٢٠١ - سنگين ترين تكليف عالمان چيست ؟

مبارزه با ستمگران و يارى مظلومان

و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم(٢٢٠)

خداوند از دانشمندان پيمان گرفته كه بر شكم پرستى ظالمان و گرسنگى مظلومان سكوت ننمايند.

٢٠٢ - راستى كه چه سخت است تكليف آنان ؟

هر چند تكليف بسيار سخت مى باشد. ولى در عوض اجر آنان بيشتر از همه است و دو ركعت نماز كه يك عالم مى خواند بهتر است از هفتاد ركعت نمازى كه جاهل بخواند.

ركعتان من عالم خير من سبعين ركعه من جاهل لان العالم تاتيه الفتنه فيخرج منها بعلمه و تاتى الجاهل فتنسفه نسفا(٢٢١)

عالم به هنگام بروز فتنه يا تكيه بر علم خود به سلامت از آن فتنه سر برون آورد ولى نادان خود را درگير فتنه خواهد ساخت

ارزش علم

٢٠٣ - پرسيدم از سرور دو عالم كه آيا علم بهتر است يا مال دنيا؟

فرمودند: علم بهتر از مال است زيرا علم ، تو را از بلاها حفظ مى كند ولى مال را، تو بايد حفظ كنى ، مال را اگر انفاق كنى با خرج كردن كم مى شود ولى علم با انفاق پاينده و افزوده مى گردد و بالاخره كسى كه بزرگى خود را به وسيله مال به دست آورده است با از دست دادن مال آن بزرگى نيز از دست برود.

العلم خير من المال ، العلم يحرسك و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقه ، و العلم يزكو على الانفاق و صنيع المال يزول بزواله(٢٢٢)

٢٠٤ - كداميك پس از مرگ بيشتر سودبخش است علم يا مال ؟

اموال با مرگ به ديگران منتقل مى شود ولى عالمان با علم خود هميشه زنده اند هر چند جسم آنان به زير خاك رود ولى علم آنها هميشه در دلها جاودانه است

هلك خزان الاموال و هم احياء و العلماء باقون ما بقى الدهر. اعيانهم مفقوده و امثالهم فى القلوب موجوده(٢٢٣)

٢٠٥ - آيا مصاحبت و همراهى با دانشمندان را توصيه مى فرماييد؟

بله ، مصاحبت با دانشمندان و اطاعت از عالمان دين تنها راه و محو گناهان مى شود و موجب سربلندى مومنين و ذخيره عمل براى دنيا و آخرت خواهد بود.

و اعلموا ان صحبه العالم و اتباعه دين يدان الله به و طاعته مكسبه للحسنات ، ممحاه للسيئات و ذخيره و رفعه فى حياتهم(٢٢٤)

٢٠٦ - دانشمندان چه مسائلى را بايد رعايت كنند؟

موارد بسيار را، از جمله اينكه : در مقام سخن گفتن نخواهد دانش خود را به رخ مردم بكشد و اگر مطلبى را از ديگرى نقل كرد رعايت امانت را بكند و تحريف نكند و آن را به خودش نسبت ندهد.

علامه الايمان ان توثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك و ان لا يكون فى حديثك فضل عن علمك و ان تتقى الله فى حديث غيرك(٢٢٥)

نشان ايمان آنست كه راست گويى را بر دروغ گفتن مقدم دارى ؛ حتى اگر راست گويى به زيان تو باشد و دروغ گفتن به تو سود برساند. و اينكه افزون بر معلوماتت سخن نگويى و در نقل سخن ديگران خدا را مدنظر داشته باشى