راه روشن ، جلد سوم ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء
صفاتى كه در مورد انتخاب رفيق بايد رعايت شود بدان كه هر آدمى شايستگى رفاقت را ندارد پيامبر (ص) فرمود: «هر كسى بر راه و روش دوستش است. بنابراين شما بايد دقت كنيد كه با چه كسى دوستى مى كنيد.»
ازاين رو ناگزير انسان بايد خصلتهايى ممتاز داشته باشد كه باعث رغبت مردم به معاشرت با وى شوند، و آن خصلتها بر حسب فوايدى كه از معاشرت در نظر گرفته شده اهميّت دارند، زيرا معناى شرط چيزى است كه ناگزير براى رسيدن به مقصود لازم است و در ارتباط با مقصود، آن شرايط معلوم مى شود و غرض از معاشرت فوايد دينى و دنيوى است.
امّا فوايد دنيوى، مانند استفاده از مال يا مقام و يا صرف الفت به علّت ديدار و مجاورت، مورد نظر ما نيست.
و اما فوايد دينى ممكن است هدفهاى مختلفى داشته باشد. از آن جمله اند: استفاده از علم و عمل استفاده از مقام براى محفوظ ماندن از آزار كسى كه باعث پريشانى خاطر و نيز مانع عبادت مى شود استفاده از مال تا بدان وسيله از تضييع اوقات در راه كسب روزى جلوگيرى شود كمك گرفتن در مشكلات به طورى كه انسان در هنگام مواجه شدن با مصائب داراى پشتوانه و در شرايط مختلف داراى قوت قلبى باشد و نيز تبرّك جستن به دعا و انتظار شفاعت در آخرت.
يكى از پيشينيان گويد: دوستان خودت را زياد كن، زيرا هر مؤمنى حق شفاعتى دارد و شايد تو به شفاعت او محتاج شوى و در غريب التفسير درباره قول خداى تعالى: وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزِيدُهُمْ من فَضْلِهِ، روايت كرده اند كه فرمود: «اينان براى برادرانشان شفاعت و آنها را با خود وارد بهشت مى كنند» و گفته مى شود: هر گاه بنده اى آمرزيده شود، براى برادرانش شفاعت مى كند. از اين روست كه گروهى از پيشينيان مردمان را به رفاقت، همراهى و معاشرت تشويق كرده اند و از گوشه گيرى و تنهايى بر حذر داشته اند. پس اين بود فوايدى كه هر كدام شرايطى دارند و بدون آن شرايط حاصل نمى شوند، و تفصيل آنها بر كسى پوشيده نيست. امّا به اجمال بايد گفت: كسى كه براى رفاقت انتخاب مى شود، شايسته است داراى پنج خصلت باشد:
عاقل و خوش اخلاق باشد، فاسق، بدعت گزار، و حريص بر دنيا نباشد.
اما عقل، در حقيقت سرمايه و اصل است و در رفاقت با نادان هيچ خيرى نيست و سرانجام آن هر چند طولانى باشد جدايى و تنهايى است.
على (عليه السلام) مى فرمايد: با دوست نادان رفاقت مكن، زنهار دورى كن از او! زيرا چه بسا فرد نادانى كه در رفاقت با خود، فرد دانايى را به پستى كشانده است. شخص را با كسى كه معاشرت دارد، مقايسه مى كنند. هر چيزى را با چيزى امكان سنجش و مقايسه است. و دل هم در وقت ديدار به دل راه دارد.
چگونه چنين نباشد در حالى كه گاهى نادان مى خواهد به تو سود رساند و كمك كند ولى چون نمى فهمد، ضرر مى رساند.
از اين روست كه شاعر گويد: براستى كه من از دشمن دانا در امانم، امّا از دوست نادان بيمناكم زيرا عقل يك فن است و راه و روش آن را مى دانم و مراقبم، امّا ديوانگى انواع و اقسامى دارد.
از اين رو گفته اند: بريدن از نادان باعث نزديكى به خداى تعالى است. بعضى گفته اند: نگاه كردن به چهره نادان گناه مسلّم است. مقصود ما از عاقل، كسى است كه كارها را همان گونه كه هست يا خود مى فهمد و يا وقتى كه به وى بياموزند و بفهمانند، درك مى كند.
مى گويم: در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «امير المؤمنين (عليه السلام) گويد: باكى نيست بر تو كه با شخص عاقل همنشين شوى اگر چه كرم و بخشندگى او را نپسندى، از عقل او بهره مند شو، امّا از اخلاق بدش دورى كن و هيچ گاه همنشينى با شخص كريم را از دست مده، اگر چه از عقل او سودى نبرى ولى با خرد خود از كرم و بخشش او سود ببر. و هر چه مى توانى از همنشينى با آدم فرومايه و بى خرد دورى كن.»
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «از دوستى با نادان بپرهيز، زيرا تو هر چه از جانب او شادتر باشى، به ضرر رساندن او نزديكترى.»
و از آن حضرت است كه فرمود: «براى مسلمان شايسته نيست كه با تبهكار و نادان و دروغگو رفاقت كند.»
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «هر زمان امير المؤمنين (عليه السلام) به منبر مى رفت، مى گفت: شايسته است كه شخص مسلمان از رفاقت با سه كس دورى كند:
بى حياى گستاخى كه تبهكار است، نادان، و دروغگو. اما شخص بى شرم تبهكار، كارهاى خودش را براى تو بيارايد و دوست دارد كه تو نيز مانند او باشى و در امور دينى و اخروى به تو كمك نمى كند، و نزديك شدن به او باعث جفا كارى و سنگدلى است، و رفت و آمد با او براى تو ننگ آور است. و اما نادان، كار خيرى درباره تو انجام ندهد و اميدى نيست كه از تو دفع شرّ كند، اگر چه تلاش و كوشش كند، و چه بسا كه بخواهد به تو فايده اى برساند ولى از روى نادانى به تو زيان رساند. بنابراين مرگ او بهتر از زنده بودنش است، و خاموشى اش بهتر از سخن گفتن وى و دورى او بهتر از نزديكى اش و اما دروغگو، زندگى با او بر تو گوارا نباشد گفتار تو را به ديگران باز گويد و سخن ديگران را براى تو نقل كند هر گاه قصّه اى را به پايان رساند آن را با افسانه ديگرى مربوط سازد تا آنجا كه اگر راست هم بگويد كسى باور نكند و بين مردم با دشمنى تفرقه اندازد و در دلها تخم كينه افشاند. بنابراين از خداى عزّوجلّ بترسيد و مراقب خود باشيد.»
از امام كاظم (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «عيسى بن مريم (عليهما السلام) فرمود: بدى شخص بدكار، بدى اش به ديگران سرايت كند و همنشين بد انسان را به هلاكت اندازد پس دقّت كن كه با چه كسى همنشين مى شوى.»
غزّالى گويد: و اما خوشخويى خصلت لازمى است، زيرا چه بسا عاقلى كه حقيقت اشيا را چنان كه هست درك مى كند، ولى اگر غضب يا شهوت، يا بخل و يا ترس بر او غلبه كند از هواى نفسش پيروى مى كند. و به دليل ناتوانى در مغلوب كردن صفات ناپسند و ارزشيابى اخلاقى، بر خلاف علم خودش عمل مى كند. بنابراين خيرى در دوستى با وى نيست. و امّا دوستى با تبهكارى كه بر انجام كارهاى بد اصرار دارد به اين دليل بى فايده است كه هر كس در ظاهر و باطن خدا ترس باشد بر ارتكاب گناه كبيره اصرار نخواهد داشت و كسى هم كه از خدا نترسد از شرّ او نمى توان ايمن بود و به دوستى اش اطمينانى نيست، بلكه با تغيير هدفها و مقاصد دوستى اش تغيير پيدا مى كند.
خداى تعالى فرمايد: وَ لا تُطِعْ من أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً و نيز خداى تعالى فرمايد: فَأَعْرِضْ عَنْ من تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا، و نيز خداى عزّوجلّ مى فرمايد: وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ من أَنابَ إِلَيَّ».
مفهوم اين آيه شريفه منع از بد كارى است، زيرا مشاهده بدكارى و بدكاران معصيت را بر دل آسان مى كند و نفرت دل را نسبت به گناه از بين مى برد.
سعيد بن مسيّب مى گويد: به ستمگران نگاه نكنيد كه اعمال نيك شما را از بين مى برد و حتى در معاشرت با ايشان سلامتى و امنيّت وجود ندارد و سلامتى در بريدن از ايشان است. خداى تعالى فرموده: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. يعنى سلامتى. حرف الف در سلاما به جاى هاء است و معناى آن چنين است كه ما از گناه شما در امانيم و شما از شرّ ما سلامتيد. مى گويم. حديثى در اين باره قبلا از اهل بيت (عليهم السلام) گذشت.
در كافى ضمن حديث مرفوعى آمده است كه لقمان به پسرش گفت: پسرم به مردم زياد نزديك مشو كه از قلب آنها دور خواهى شد و از آنها زياد فاصله مگير كه مورد ذلّت قرار خواهى گرفت. هر جنبنده اى، همانند خود را دوست مى دارد و آدميزاده نيز همسان خويش را دوست مى دارد و كالاى خود را جز در نزد طالبانش مگشا. همچنان كه بين گرگ و گوسفند دوستى ممكن نيست، ميان نيكو كار و تبهكار دوستى امكان ندارد. هر كس با غير در تماس باشد، مقدارى در او بياويزد، همچنين هر كس با تبهكار مشاركت كند از راه و روشهاى او بياموزد هر كس جدال را دوست بدارد، دشنام مى دهد و هر كه در جاهاى بد قدم بگذارد، به او تهمت زده خواهد شد، هر كه با رفيق بد رفاقت كند در امان نخواهد ماند و هر كس زبانش را نگاه ندارد، پشيمان مى شود.
غزّالى گويد: اما در دوستى با بدعت گذار، اين خطر وجود دارد كه بدعتش سرايت كند و بد يمنى او شامل حال شخص شود در حالى كه سزاوار است انسان از بدعت گذار دورى گزيند و از او جدا شود، ديگر مشخص است كه دوستى و معاشرت با او چه حكمى مى تواند داشته باشد.
مى گويم: در كافى از جعفرى نقل شده كه مى گويد: از ابو الحسن (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: «چگونه است كه من تو را نزد عبد الرّحمن بن يعقوب ديدم؟! عرض كرد: او دايى من است. فرمود: او درباره خداى متعال سخن ناروايى مى گويد، و خدا را در حالى كه وصف ناشدنى است توصيف مى كند. بنابراين يا با او همنشين باش و ما را ترك كن و يا با ما همنشين باش و او را ترك كن! گفتم: او هر چه مى خواهد بگويد: از گفتار او چه زيانى به من مى رسد اگر من با او همنوا نشوم؟ آنگاه ابو الحسن (عليه السلام) فرمود: آيا نمى ترسى كه بلايى بر او نازل شود و همه شما را فرا گيرد؟ آيا از داستان آن كسى كه خود از اصحاب موسى (عليه السلام) و پدرش از اصحاب فرعون بود بى خبرى؟ وقتى كه سواران فرعون به موسى (عليه السلام) رسيدند وى از ايشان عقب تر ايستاد تا پدرش را نصيحت كند و او را به پيروى از موسى (عليه السلام) وا دارد. پدرش به راه خود ادامه داد در حالى كه او اصرار بر ردّ نظر وى داشت تا اين كه به كنار دريا رسيدند و بالاخره هر دو با هم غرق شدند. اين قضيّه را به اطّلاع موسى (عليه السلام) رساندند. فرمود: او در رحمت خداست. ولى عذاب وقتى كه نازل شد، هر كه نزديك گنهكار باشد، هيچ چيز مانع گرفتار شدن او به عذاب نمى شود.»
در روايت صحيح از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود: «با اهل بدعت مصاحبت و مجالست نكنيد كه از نظر مردم يكى از آنها خواهيد بود. گفت: رسول خدا (ص) فرموده:
هر كسى بر آيين دوست و رفيقش مى باشد.»
غزّالى گويد: در مورد ترغيب بر ديندارى دوست، گفته اند: همواره به خاطر داشته باشيد كه دوستانى مخلص اختيار كنيد. آنهايى كه در كنار ايشان قرار مى گيريد، زيرا كه آنان در وقت راحتى، زينت شما و در وقت گرفتارى پشتيبان شما هستند. كار دوستت را به بهترين صورت حمل كن تا وقتى كه از وى خلاف آن صادر شود از دشمن فاصله بگير و از دوست هم بر حذر باش، مگر دوست امين، و كسى جز آدم خدا ترس، امين نمى باشد. با شخص تبهكار دوستى مكن كه از تبهكاريهايش خواهى آموخت و او را از اسرارت آگاه مكن و با كسانى در كارت مشورت كن كه از خداى تعالى مى ترسند. و اما رفاقت با كسى كه حريص بر دنياست زهر كشنده است، زيرا طبيعتها بر اساس مشابهت و تقليد سرشته شده، بلكه طبع آدمى ناخود آگاه از طبع ديگرى تأثير مى پذيرد. بنابراين همنشينى با شخص حريص آدمى را گرفتار حرص مى كند و همنشينى شخص زاهد باعث دورى از دنيا مى شود. از اين رو همنشينى با طالبان دنيا، مكروه و همنشينى با دلبستگان به آخرت، مستحبّ است.
على (عليه السلام) فرمود: «طبيعتها را با همنشينى كسى كه از او شرم دارد زنده كنيد.»
لقمان مى گويد: «پسرم با دانشمندان همنشينى كن و در محضر ايشان زياد بنشين، زيرا دلها با حكمت زنده مى شوند، همان طورى كه زمين مرده با ريزش باران زنده مى شود.»
مى گويم: در كافى از امام صادق (عليه السلام) به نقل از پدران بزرگوارش (عليهم السلام) آمده است كه مى فرمايد: «رسول خدا (ص) فرمود: سه گروهند كه همنشينى با ايشان دل را مى ميراند:
همنشينى با فرومايگان و سخن گفتن با زنان و نشستن با توانگران.»
غزّالى گويد: و اما حسن خلق مطالب مربوط به آن را علقمه عطاردى در وصيت خويش به پسرش در وقت احتضار، جمع كرده و مى گويد: «پسرم! اگر لازم بود كه با كسانى رفاقت كنى، با كسى رفاقت كن كه اگر خدمتى به او كردى تو را (از بدى) نگه دارد و هر گاه همراه او بودى زينت بخش تو باشد و اگر در فشار مالى قرار گرفتى به تو كمك كند با كسى رفاقت كن كه هر گاه درخواست خيرى از او كردى دستش را دراز كند و اگر از تو كار نيكى ديد، آن را به حساب آورد و اگر كار بدى ديد از آن جلوگيرى كند با كسى رفاقت كن كه هر وقت از او درخواستى كردى عطا كند و هر گاه خاموش بودى (تو آغاز به درخواست نكردى) او آغاز كند (پيش از درخواست، خواسته تو را برآورد) و هر گاه براى تو اتّفاق بدى بيفتد با تو همدردى كند با كسى مصاحبت كن كه هر گاه سخنى بگويى، سخنت را باور كند و هر گاه به كسى حمله بردى، حمله ات را تقويت كند كسى كه صدماتى از جانب او به تو نرسد، و راهها را بر تو مشتبه نسازد، و در برابر واقعيّتها تو را تنها نگذارد و اگر با هم قصد انجام كارى را كرديد، همفكرى كند و اگر در موردى اختلاف نظر داشتيد، تو را بر خود مقدّم بدارد.» گويا وى تمام حقوق رفاقت را در اين گفتار جمع كرده و مشروط به اين كرده كه تمام اينها را انجام دهد.
ابن اكثم گويد: مأمون گفت: كجا چنين دوستى پيدا مى شود؟ به او گفتند: آيا مى دانيد كه او چرا به فرزندش اين سفارشها را كرده است؟ گفت: خير. ابن اكثم گفت:
مقصود وى آن بوده كه با هيچ كس رفاقت نكند! يكى از ادبا مى گويد: فقط با كسى رفاقت كن كه راز تو را پنهان كند و عيبت را پوشيده دارد و در مصائب با تو باشد و در كارهاى مورد علاقه تو را بر خودش مقدّم بدارد و در بين مردم از تو به نيكى ياد كند و بدى تو را بازگو نكند. بنابراين اگر چنين كسى را پيدا نكردى جز با خودت، با كسى رفاقت نكن.
على (عليه السلام) در يكى از رجزهايش مى فرمايد: «برادر راستين تو كسى است كه همراه تو باشد، و كسى است كه به خود زيان مى رساند تا به تو سودى برسد و آن كه هر گاه آشفتگى روزگار تو را ناراحت كرد، تمام نيروهايش را بگمارد تا پريشانى تو را بر طرف كند.»
يكى از بزرگان گويد: مردم چهار گروهند: يك گروه كاملا شيرين اند و از آن نمى توان سير شد دسته ديگر كاملا تلخ اند و از آن نمى توان خورد و گروه ديگر، طعم ترشى دارند، پيش از آن كه اين گروه از تو چيزى بگيرند، تو از آنان چيزى بگير، و دسته ديگر طعم شورى دارند تنها در وقت نياز از اين گروه استفاده كن و بس.
امام جعفر صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «با پنج نفر رفاقت نكن: ١- دروغگو، زيرا تو را فريب مى دهد و او چون سرابى است كه دور را به تو نزديك، و نزديك را دور مى نماياند. ٢- احمق، زيرا تو نمى توانى به او اعتماد كنى او مى خواهد به تو سودى برساند ولى زيان مى رساند. ٣- بخيل، زيرا او چيزى را كه بدان نياز مبرم دارى از تو دريغ مى دارد. ٤- ترسو، زيرا او تو را به هنگام سختى وا مى گذارد و از تو مى گريزد. ٥- فاسق، كه تو را به لقمه اى و يا كمتر از آن مى فروشد.» پرسيدند: كمتر از لقمه چيست؟ فرمود:
«كسى كه به لقمه اى طمع مى بندد و سپس به آن نمى رسد.»
مى گويم: اين حديث در كافى با اختلاف عبارت روايت شده، و امام صادق (عليه السلام) آن را به جدّش علىّ بن الحسين (عليه السلام) اسناد داده و به جاى، ترسو، شخصى را كه قطع رحم كند، آورده است و مى گويد: من او را در كتاب خداى تعالى در سه مورد، ملعون يافتم خداى تعالى مى فرمايد: فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا في الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ. أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ الله فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ و فرموده است: وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ الله من بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ الله به أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ في الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ و در سوره بقره مى فرمايد: الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ الله من بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ الله به أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ في الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ..
از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل شده كه مى گويد: «رسول خدا (ص) فرمود: دقت كنيد كه با چه كسى همصحبت مى شويد، زيرا كسى نيست كه مرگش فرا برسد مگر آن كه دوستانى كه در پيشگاه خدا داشته، در آن وقت در نظرش مجسم مى شوند اگر خوب باشند با صورتهاى خوب و اگر بد باشند با سيماى بد، و كسى نيست كه از دنيا برود مگر آن كه در نظر او به هنگام مرگ، نمودار شوند.»
از امام صادق (عليه السلام) نقل است: «تو را به معاشرت با دوستان قديمى توصيه مى كنم. و زنهار از دوست جديدى كه سابقه او را ندارى و از او ايمن نيستى و عهد و پيمانى با او نداشته اى و از مطمئن ترين افراد مردم نيز برحذر باش.»
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «دوستى امكان ندارد، مگر با شرايط و حدودش. بنابراين هر كس داراى اين حدود يا مقدارى از آن باشد، به او نسبت دوستى بده و هر كه داراى آن شرايط نباشد، او را هرگز دوست نشمار: اول آن كه ظاهر و باطنش با تو يكى باشد دوم آن كه افتخار تو را افتخار خودش و ننگ تو را ننگ خودش بداند سوم آن كه مقام و ثروت وضع او را نسبت به تو دگرگون نسازد چهارم آن كه آنچه در توان دارد از تو دريغ ندارد پنجم آن كه جامع تمام حدود و شروط باشد و آن در صورتى است كه تو را در وقت گرفتاريها وانگذارد.»
از آن حضرت نقل شده است كه به عمّار بن موسى فرمود: «عمّار! اگر دوست دارى كه نعمتت پايدار و مروّت براى تو به حد كمال برسد و زندگى براى تو شيرين باشد بردگان و فرومايگان را در كار خود شركت مده، زيرا تو اگر به ايشان امانتى بسپارى آنان خيانت كنند و اگر سخنى با تو بگويند، دروغ بگويند و اگر گرفتار شوى تو را واگذارند و اگر به تو وعده اى دهند، خلاف كنند.»
آن حضرت فرمود: «دوستى خوبان با خوبان، اجر و مزد براى خوبان است و دوست داشتن بدكاران، به خاطر نيكان، فضيلتى است براى نيكان و دشمنى بدكاران با نيكان افتخارى است براى نيكان و دشمنى نيكان با بدان ذلّت و خوارى است براى بدان.»
در مصباح الشّريعه از آن حضرت نقل شده كه فرمود: «دورى كن از دوستى كسى كه براى طمع يا ترس، يا تنبلى و سستى، و يا خوردن و نوشيدن به سراغ تو آمده است و در پى دوستى با پرهيزگاران باش هر چند كه در تاريكيهاى زمين باشند و هر چند كه عمرت را در جستجوى چنين دوستانى بگذرانى زيرا خداوند عزّوجلّ پس از پيامبران در روى زمين بهتر از ايشان نيافريده است و خداوند بر بنده اى نعمتى را ارزانى نداشته است كه به پاى نعمت توفيق رفاقت با ايشان برسد. خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:
الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ، و به عقيده من اگر كسى در روزگار ما، چنين دوست بى عبيبى را بجويد، بدون دوست بماند. مگر نمى بينى كه بالاترين كرامتى را كه خداوند به پيامبرانش به هنگام اظهار دعوت نبوّتشان، مرحمت فرموده است، تصديق شخص امين و يا يكى از اوليا مى باشد. همچنين از بالاترين عنايات پروردگار اين است كه به دوستان و اوليا و امناى خود، دوستى پيامبرانش را مرحمت كرده و اين خود دليل بر آن است كه در دو دنيا، پس از معرفت خدا، نعمتى بالاتر و پاك و پاكيزه تر از دوستى و برادرى در راه خدا نيست.»
در كافى، از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «از كسى پيروى كن، كه خير خواه تو است و تو را مى گرياند و پيروى نكن از كسى كه تو را فريب مى دهد و مى خنداند و بزودى همه شما به نزد خدا باز گردانده مى شويد و آنگاه خواهيد دانست.»
اكنون بر مى گرديم به سخنان غزالى كه مى گويد: جنيد گويد: اگر تبهكار خوش خلقى با من رفيق شود بهتر است از رفاقت قارى قرآنى كه بدخلق باشد.
يكى از دانشمندان مى گويد: جز با دو تن رفاقت نكن: يكى آن كس كه از او چيزى از امور دينت مى آموزى، و براى تو سودمند است و ديگرى آن كس كه چيزى از امور دينى را به او مى آموزى و از تو مى پذيرد، و از سومّين فرد، حذر كن.
ابن ابى الحوارى مى گويد: استادم ابو سليمان به من گفت: احمد! جز با دو تن با كسى رفاقت نكن: يكى آن كه در كار دنيايت از او سود مى برى و ديگرى آن كه با رفاقت او بر كمالت افزوده مى شود و در راه آخرتت نيز از او نفع مى برى و سرگرمى به رفاقت غير از اين دو تن نادانى بزرگى است.
سهل بن عبد الله شوشترى گويد: از رفاقت سه گروه از مردم دورى كن: ١- سركشان غفلت زده. ٢- قاريان چاپلوس. ٣- صوفيان نادان. بايد دانست كه اين سخنان تمام هدفهاى رفاقت را در بر نمى گيرد و سخن جامع، توجّه به هدفها و رعايت شرايطى است كه علاوه بر اينها بيان كرديم. بنابراين آنچه در هدفهاى دنيوى شرط دوستى است، در دوستى و برادرى اخروى، شرط نيست چنان كه بشر مى گويد: برادران سه دسته اند:
١- برادر اخروى. ٢- برادر دنيوى. ٣- برادرى كه براى انس انتخاب مى كنى، و اين هدفها بندرت در يك مورد جمع مى شود، بلكه در مجموع افراد پراكنده است و شرايط نيز ناگزير پراكنده است.
مأمون گفته است: برادران سه دسته اند: يك دسته، مانند غذايند كه بى نيازى از آنها ممكن نيست دسته ديگر مانند دارو مى باشند كه گاه و بيگاه مورد نياز هستند و دسته سوم مانند دردند كه هرگز نيازى به آنها نيست ولى بنده خدا گاهى گرفتار آنها مى شود و اينها همان كسانى هستند كه نه مايه انس هستند و نه سودى دارند و بعضى گفته اند: مثل توده مردم همانند درخت و گياه است كه بعضى سايه دارند ولى ميوه ندارند همانند كسى كه در دنيا مفيد است نه در آخرت، زيرا سود دنيوى همچون سايه اى است زودگذر، و بعضى از درختان ميوه دارند ولى سايه ندارند، همانند كسى كه براى آخرت خوب است نه براى دنيا بعضى از درختان هم ميوه دارند و هم سايه و بعضى نه ميوه دارند و نه سايه، مانند خار مغيلان كه لباس را پاره مى كند و نه خوردنى است و نه نوشيدنى و مثال آن از حيوانات موش و عقرب است، همان طورى كه خداى تعالى فرموده است: يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ من نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ.
شاعرى مى گويد:
انسانها از يكديگر متفاوتند، وقتى كه آنها را بچشى برابر نيستند همان طورى كه همه درختان همسان نيستند، يكى داراى ميوه تلخ است و آن ديگرى بى طعم و بى ميوه است از اين رو، هر كس رفيقى نيافت تا با او همدم شود و به يكى از اين هدفها از طريق او برسد، تنهايى برايش بهتر است. ابوذر- رضى الله عنه- گويد: تنهايى بهتر از همنشين بد است، و همنشين خوب بهتر از تنهايى است. اين بود، آنچه ما خواستيم درباره معانى برادرى و شرايط و فوايد دوستى بيان كنيم. اينك بايد به مطالب مربوط به حقوق برادرى، لوازم آن و راه اداى حقّ دوستى بپردازيم.
باب دوم درباره حقوق برادرى و رفاقت
بايد دانست كه پيمان برادرى رابطه اى است بين دو شخص، همانند عقد ازدواج ميان دو همسر و همان گونه كه ازدواج، موجب حقوقى مى شود- چنان كه در كتاب آداب نكاح گذشت- كه بايد آنها را ادا كرد، آداب پيمان برادرى نيز بايد رعايت شوند.
پس برادر تو در مال، جان، زبان و در دل تو حقى دارد كه بايد آن را با عفو، دعا، اخلاص و وفادارى و نيز با سبكبارى و ترك تكلّف و تكليف ادا كنى و مجموع اينها هشت تا است:
حق اوّل: حق در مال
رسول خدا (ص) فرمود: «مثل دو برادر همچون دو دست است كه هر يك ديگرى را مى شويد» و اين كه پيامبر (ص) به دو دست تشبيه مى كند، نه به يك دست و يك پا بدان سبب است كه دستها به خاطر يك هدف هميارى مى كنند همان طور دو برادر، تنها در صورتى برادريشان كامل مى شود كه براى يك هدف همكارى كنند. بنابراين آن دو از جهتى همانند يك شخص مى باشند و اين همسويى در خوشى و ناخوشى و در زمان حاضر و آينده، همكارى كردن و ناديده گرفتن منافع شخصى و سود جويى را مى طلبد. مواسات در مال با برادران سه مرتبه دارد:
١- كمترين مرتبه آن است كه او را به منزله بنده و خدمتگزارت بدانى و از مازاد مالت، حاجت او را بر آورى و هر گاه نياز او را برآوردى و مازاد بر نيازت مالى داشتى بدون اين كه او درخواست كند، بى مقدمه به او ببخشى و اگر كار به آنجا كشيد كه او لازم ديد، درخواست كند، اين نهايت كوتاهى در رفاقت است.
٢- آن كه او را به منزله خودت بدانى و راضى باشى كه او در مالت شريك باشد و او را بدان حدّ به مثابه خود بدانى كه حاضر شوى مالت را با او تقسيم كنى زيرا كه گفته اند: يكى از برادران پيراهنش را با برادرش دو قسمت مى كرد.
٣- كه بالاترين مراتب است، آن است كه او را بر خودت مقدّم بدارى و حاجت او را بر حاجت خويش مقدم بدارى كه اين مرتبه صديقين و منتها درجه دوستى است. از جمله نتايج اين مرتبه نيز، جان دادن در راه دوست است. چنان كه روايت كرده اند در نزد يكى از خلفا درباره گروهى از صوفيه، سخن چينى كردند و او دستور داد تا گردن آنان را بزنند و در بين ايشان ابو الحسين نورى بود. او پيش از همه نزد جلاد شتافت تا نخستين كسى باشد كه كشته مى شود. از او پرسيدند كه چرا اين كار را مى كنى؟ پاسخ داد:
من دوست دارم كه در اين لحظه، زندگى برادرانم را بر زندگى خودم مقدّم بدارم! در ضمن داستان مفصّلى آمده است كه همين عمل باعث نجات همه آنان شد. اما اگر خودت را در هيچ يك از اين مراتب با برادرت، موافق نمى بينى بدان كه در واقع عقد اخوّت بسته نشده است، بلكه آنچه ميان شما مى گذرد يك معاشرت رسمى است كه از نظر عقل و دين ارزش زيادى ندارد. ميمون بن مهران گويد: هر كه از ترك احسان نسبت به برادران خود راضى باشد، بايد با اهل قبور دوستى كند. و اما مرتبه دنيوى نيز نزد دينداران قابل قبول و پسنديده نيست.
نقل كرده اند كه عتبه غلام، به منزل مردى آمد كه با او دوست بود و گفت: من به چهار هزار درهم از مال تو نياز دارم. او گفت: دو هزار درهم بگير! وى خود دارى كرد و گفت: تو دنيا را بر خدا مقدم داشتى. آيا با وجود ادعاى دوستى در راه خدا از گفتن چنين سخنى شرم نكردى؟ و هر كه از دوستى در مرتبه دنيوى باشد سزاوار است كه تو با او در دنيا داد و ستد نكنى.
ابو حازم گويد: هر گاه دوستى الهى داشتى با او در امور دنيايت داد و ستد نكن و مقصود وى، كسى است كه در اين رتبه باشد. و اما مرتبه بالاتر مقامى است كه خداوند مؤمنان را به آن مقام توصيف كرده و فرموده است: وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ يعنى: اموالشان در هم آميخته است و اثاث زندگى شان از يكديگر جدا نيست. فتح موصلى در غياب دوستش به منزل او وارد شد و به همسر او دستور داد كه پول بياورد. او صندوق شوهرش را آورد و موصلى به مقدار نيازش از صندوق برداشت. كنيز به آقايش جريان را گفت او از خوشحالى به وى گفت: اگر راست گفته باشى در راه خدا آزادى.
علىّ بن حسين (عليه السلام) به مردى فرمود: «آيا كسى از شما دستش را به جيب و كيسه برادرش داخل مى كند تا بدون اجازه وى هر چه مى خواهد، بر دارد؟ گفت: نه، فرمود:
بنابراين شما برادر يكديگر نيستيد.»
نقل كرده اند كه به مردى از اصحاب رسول خدا (ص) سر گوسفندى را هديه دادند، گفت: فلان برادر من از من محتاجتر است و آن را براى وى فرستاد و او نيز براى ديگرى، تا آخر همچنان هر كدام براى ديگرى مى فرستاد تا اين كه پس از هفت نفر دوباره به اولى برگشت.
روايت كرده اند كه مسروق وام كلانى داشت. برادرش خيثمه نيز وامى داشت.
مسروق وام او را بدون اين كه او مطّلع شود پرداخت و خيثمه هم بدون اطّلاع مسروق، دين او را ادا كرد.
ابو سليمان دارانى گويد: اگر تمام دنيا مال من بود، همه آن را يك جا در دهان يكى از برادرانم قرار مى دادم و هنوز هم آن را براى او كم مى دانم. و نيز گفته است: براستى كه من هر گاه لقمه اى در دهان يكى از برادرانم قرار مى دهم، طعم آن را در گلوى خودم احساس مى كنم، چرا كه انفاق بر برادران بالاتر از صدقه بر مستمندان است.
على (عليه السلام) فرمود: «بيست درهم كه در راه خدا به برادر دينى ام بدهم در نزد من بهتر از صد درهم است كه بر مستمندان صدقه دهم» و نيز فرموده است: «اگر يك صاع (حدود يك من) طعام فراهم كنم و برادرانم را بر سر آن سفره جمع كنم در نزد من بهتر از آن است كه بنده اى را آزاد كنم.» تمام اينها به پيروى از رسول خدا (ص) است. روايت شده كه آن حضرت وارد نيزارى شد و دو مسواك از آن جا چيد، يكى كج و ديگرى راست. مسواك راست را به همراهش داد او گفت: يا رسول الله! شما شايسته تريد كه مسواك راست را داشته باشيد. فرمود: «هيچ رفيقى همراه رفيقى نمى شود- هر چند كه يك ساعت از روز باشد- مگر اين كه از رفيقش درباره او مى پرسند آيا حق الله او را برآورده و يا آن را ضايع كرده است.» بنابراين پيامبر (ص) اشاره فرموده كه ايثار در رفاقت همان اداى حق الله اوست.
روزى رسول خدا (ص) از مدينه به مقصد چاه آبى بيرون شد تا غسل كند. حذيفة بن يمان- رضى الله عنه- جامه خود را پوشش رسول خدا (ص) قرار داد تا آن حضرت غسل كرد. سپس حذيفه آماده غسل كردن شد، رسول خدا (ص) جامه را برداشت و سرپا ايستاد تا حذيفه را از انظار مردم پوشيده دارد. حذيفه مانع شد و عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد! يا رسول الله اين كار را نكن. امّا رسول خدا (ص) قبول نكرد و او را با جامه پوشاند تا غسل كرد، پيامبر (ص) بدين وسيله اشاره فرموده بر اين كه معناى اداى حق الله در رفاقت همان ايثار است.
آن حضرت فرمود: «هر گاه دو تن با يكديگر رفاقت كنند آن كه با رفيقش مدارا كننده تر است نزد خدا محبوبتر است.»
حق دوم: كمك به شخص، در برآوردن حاجتها
و اقدام به آن پيش از آن كه درخواست كند و مقدّم داشتن آن بر حاجتهاى شخصى، و اين خود مراتبى دارد، همان طورى كه مواسات به مال چند مرتبه دارد. پايين ترين مرتبه آن، برآوردن حاجت است در وقت درخواست طرف و توانايى شخص، كه بايد با خوشرويى و شادمانى و اظهار مسرت و قبول منّت باشد. يكى از بزرگان گويد: هر گاه از برادرت درخواست حاجتى كردى و او برآورده نساخت پس آن را دوباره ياد آورى كن كه شايد او فراموش كرده باشد و اگر باز هم بر آورده نكرد، بر او تعظيم كن و اين آيه را بخوان: وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ الله.
جعفر بن محمّد (عليه السلام) فرمود: «همانا من براى بر آوردن حاجت دشمنانم شتاب مى كنم از بيم آن كه مبادا من آنها را رد كنم و آنان از من بى نياز شوند.» اين درباره دشمنان است تا چه رسد به دوستان. در ميان پيشينيان كسانى بودند كه مخارج زن و بچّه برادرانشان را پس از مرگ ايشان تا چهل سال بر عهده مى گرفتند و هر روز نزد ايشان مى رفتند و از مال خود خرج آنها را تأمين مى كردند به طورى كه آنها فقدان پدر را احساس نمى كردند، جز اين كه شخص او را از دست داده بودند و هر خوبى كه از پدرشان در زمان حياتش ديده بودند از ايشان مى ديدند. يكى از اين بزرگان به خانه برادرش مراجعه مى كرد و مى پرسيد: آيا روغن داريد؟ آيا نمك داريد؟ آيا احتياجى داريد؟ و اين كار را به نحوى انجام مى داد كه برادرش متوجّه نشود.
بدين وسيله محبّت و برادرى ظاهر مى شود، و هر گاه محبّت تا اين اندازه مفيد نباشد كه به برادرش محبّت كند، همان طورى كه به خود محبّت مى كند، پس خيرى در برادرى نيست. ميمون بن مهران گويد: هر كه دوستى اش بى فايده باشد، دشمنى اش نيز بى زيان است.
رسول خدا (ص) فرمود: «بدانيد كه خداوند در روى زمين ظرفهايى دارد و آنها دلهايند و محبوبترين دلها در نزد خدا، دلى است كه از همه دلها پاكتر، محكمتر و رقيقتر باشد پاكترين دل از گناهان و محكمتر از همه در دين و رقيقتر نسبت به برادران.»
خلاصه آن كه سزاوار است حاجت برادر دينى را مثل حاجت خودت، حتّى مهمتر شمارى و به زمان نياز داشتن وى توجّه داشته باشى و از احوال وى غافل نمانى، همان طورى كه از احوال خود غافل نيستى و او را از درخواست و اظهار نياز و كمك خواهى بى نياز گردانى، حتّى به گونه اى حاجت او را برآورى كه گويا تو بدون اطّلاع از نيازمندى او اقدام كرده اى و هيچگونه حقى براى خود، به اين خاطر قائل نباشى بلكه منّت او را به خاطر پذيرش عمل تو درباره او و اقدام به كارش پذيرا شوى و شايسته نيست كه به برآوردن حاجت او، بسنده كنى بلكه بايد در آغاز بكوشى هر چه بيشتر به او احسان و ايثار كنى و او را بر خويشان و فرزندان خود مقدم بدارى. در روايت آمده است: «هر كس برادر دينى اش را در حالى كه مشتاق ديدار اوست ملاقات كند فرشته اى از پشت سر صدا مى زند، خوشا به حال تو، بهشت گوارايت باد.»
عطا مى گويد: پس از سه روز از برادران دينى خود، احوالپرسى كنيد اگر مريض بودند از آنها عيادت كنيد و اگر گرفتارى داشتند به آنها يارى كنيد و اگر فراموش شده بودند آنان را به ياد آوريد.
از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود: «هر گاه با كسى دوست شدى از او نام و نام پدر و نشانى منزلش را بپرس، تا اگر بيمار شد از او عيادت كنى و اگر گرفتارى داشت يارى اش نمايى» و در روايت ديگرى آمده است: «و از نام جدّش و قبيله اش بپرس.»
شعبى درباره مردى كه با كسى همنشين مى شود- و مى گويد: چهره اش را مى شناسم ولى اسمش را نمى دانم،- گفته است: آن آشنايى، شناخت نادانان است.
به ابن عبّاس گفتند: چه كسى را بيش از همه مردم دوست دارى؟ گفت: همنشينم را.
سعيد بن عاص گويد: همنشينم سه حق بر من دارد: وقتى كه نزد من بيايد، خوش آمد بگويم و چون سخن گويد، گوش فرا دهم و در وقت نشستن برايش جا باز كنم.
خداى متعال فرمايد: «پيروان پيامبر (ص) نسبت به هم مهربانند.»»
اين جمله به شفقت و احسان اشاره دارد و از كمال شفقت آن است كه غذاى لذيذى را تنها نخورد و يا بدون او در محفل شادمانى حاضر نشود بلكه از فراق او ناراحت و از تنها بودن (بدون برادر دينى) احساس نگرانى كند.