٦. متحجران
٦. متحجران
مقصود از متحجران كسانى هستند كه درك درستى از دين و جامعيت دين بخصوص در مسائل اجتماعى ندارد و اگر بخواهيم به زبان روز بيان كنيم دين را تنها رابطه خدا و انسان مى دانند و از تنظيم روابط بين انسانها بر اساس دين عاجزند و حاضر نيستند سخنى بگويند و آن را نفى مى كنند و صرفا جنبه هاى عبادى دين توجه آنان را جلب كرده و به سختى پايبند هستند و اگر كسانى بخواهند جنبه هاى اجتماعى دين را پياده كنند برنمى تابند و به اسم مخالفت اين رفتار با دين به مخالفت با آن بر مى خيزند و هرگز شهامت قيام مسلحانه عليه حكومت را ندارند و مخالفت آنان در حد بليغات و ايرادهاى به ظاهر شرعى گرفتن خلاصه مى شود.
گرچه مشهور شده است كه اين گروه خوارج را تشكيل مى دادند ولى بايد توجه داشت كه همه خوارج از اين گروه نبودند بلكه بخش كوچكى از آنان را متحجران و به تعبير حضرت امير (ع) جاهل متنسك تشكيل مى دادند و آن دسته از خوارج كه قيام مسلحانه مى كردند از حاشيه امنيتى اين گروه در جامعه سوء استفاده مى كردند ما در عصر خود نيز اين گروه را ديده ايم چه در قبل از انقلاب و چه بعد از پيروزى انقلاب كه در جمعهاى خصوصى و محدود ايرادهاى شرعى بر حكومت وارد مى كردند و بعد از انقلاب نيز همين شيوه را ادامه مى دهند. در معرفى اين گروه به سخن معيار انقلايب اسلامى حضرت امام خمينى قدس سره توجه كنيد:
خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختى هاى ديگران نخورده است وقتى شعار جدايى دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردى و عبادى شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست حكومت دخالت نمايد حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضيلت شد به رغم بعضى افراد روحانيت زمانى قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الاعالم سياس و روحانى كاردان و زيرك كاسه اى زير نيم كاسه داشت و اين از مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مى رفت متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجى كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مى رفت در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفى از كوزه اى آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مى گفتم . (٣١٥)
به هر حال جمعى از مخالفان حضرت امير (ع) را اين گروه تشكيل مى دادند كه به دخالت امام على (ع) در مسائل اجتماعى و حاكميت دين اعتراض داشتند به اين نمونه توجه كنيد: از جمله مخالفان حضرت امير (ع) ابو سعيد بود درباره امام على (ع) مى گفت : اگر على در مدينه مى ماند و به خوردن خرما قناعت مى كرد برايش بهتر بود از آنچه كه در آن وارد شده است و تلاش زياد مى كرد كه مردم از على (ع) حمايت نكنند روزى او را ديد كه براى وضو گرفتن آب زيادى مصرف مى كند حضرت به او فرمود: آب زيادى را هدر دادى ؟! در پاسخ امير (ع) گفت : خونهايى كه اميرالمؤ منين هدر داده است بيشتر از اينهاست ؟!
حضرت فرمود: بخاطر آن خونها غمگين هستى ؟ آرى !
حضرت فرمود: براى هميشه غمگين باش .
گفته اند به دنبال اين سخنان تا پايان عمر هميشه گرفته و غمگين بود. (٣١٦)
روشهاى كاربردى مخالفان امام على (ع)
مخالفان حضرت امير (ع) در دوران حكومت آن حضرت از شيوه هايى استفاده مى كردند كه با بررسى آنها و روشن شدن آن روشها و تطبيق آن روشهاى جريانهاى سياسى كشور مى توان ميزان ديندارى افراد و پايبندى آنان را به نظام اسلامى مشخص كرد و همچنين به ميزان تاءثيرگذارى اين روشها و راههاى مقابله با آنها پى برد و اكنون به بررسى بعضى از شيوه هايى كه مخالفان آن حضرت از آنها استفاده مى كردند مى پردازيم ؛
١. سانسور خبرى يا حقيقت پوشى
يكى از شيوه هايى كه براى منحرف كردن نسل جوان هر جامعه اى بكار مى گيرند قطع ارتباط او با گذشته تاريخى اوست بطوررى كه نتواند افتخارات گذشنه ملت و مملكت خود را بداند و افتخار آفرينان حماسه هاى تاريخى را بشناسد در اين صورت الگوى تاريخى نداشته و با تبليغات مى توان براى الگوهاى جديد ارائه كرد و اين كار در اختيار صاحبان رسانه اى است . براى رسيدن به چنين هدفى چند شيوه وجود دارد:
الف : سانسور خبرى و يا حقيقت پوشى كه اصلا نسل موجود را در جريان وقايع گذشته قرار ندهيم تا او از گذشته هيچ اطلاعى نداشته باشد. مخالفان حضرت امير (ع)، مبارزات آن حضرت براى ترويج و گسترش دين ، ايثارها، رشادتها و سخنان پيامبر اسلام (به عنوان يكى از راههاى مطمئن براى شناخت حقايق) درباره او را حاضر نشدند منتشر كنند حتى در مواردى كه تحت فشار افكار عمومى قرار گرفتند تا پاسخ بدهند كه به عنوان اصحاب رسول خدا آيا چنين چيزى را از رسول خدا شنيده اند نيز منكر شدند به دو نمونه از اين وقايع توجه كنيد:
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام در مسجد كوفه براى اثبات حقانيت خود و اينكه پيامبر از طرف خدا او را به اين مقام نصب كرده است از مردم چنين تقاضا كرد:
هر كس حديث : «من كنت مولاه فعلى مولاه» (هر كس من سرپرست و مولاى اويم بعد از من على سرپرست و مولاى اوست) را از پيامبر (ص) شنيده است برخيزد و در حضور اين جمع (كه زمان پيامبر اسلام را درك نكرده اند) شهادت بدهد كه پيامبر چنين چيزى را فرموده است . از حاضران ١٢ نفر برخاستند و شهادت دادند كه ما بوديم و شنيديم كه پيامبر اين جمله را درباره امام على (ع) فرموده است . بعد از شهادت اين عده امام نگاهى به جمعيت كرد ديد انس بن مالك نيز در جمع حاضر است ولى براى شهادت بلند نشده است . فرمود: انس با اينكه تو نيز جزء شاهدان بودى و در جمع حاضر بودى و از پيامبر شنيدى چرا شهادت نمى دهى ؟!
انس پاسخ داد: من پير شده ام و فراموش كرده ام . (٣١٧)
نمونه ديگر: روزى امام على (ع) در مسجد كوفه براى اثبات نصب خود از طرف رسول خدا (ص) به عنوان رهبر امت اسلامى از مردم چنين تقاضا كرد: هر كس حديث : من كنت مولاه را از پيامبر (ص) شنيده ااست شهادت بدهد:
جمعى برخاستند و شهادت دادند كه پيامبر اسلام چنين حديثى را فرموده است و حضرت نگاهى به جمعيت كرد و ديد زيد بن ارقم در جمع نشسته است حضرت پرسيد تو كه اين حديث را از رسول خدا (ص) شنيده اى ؟ ولى او حاضر نشد شهادت بدهد. (٣١٨)
ب : تحريف تاريخ : شيوه ديگرى كه براى قطع ارتباط نسل جديد با گذشته او انجام مى گيرد تحريف تاريخ است ، تحريف تاريخ با كم و زياد كردن آن و يا با جابجا كردن شخصيتهاى تاريخى انجام مى گيرد به اين صورت كه كسى كه مبارزه كرده است حذف و آن مبارزات به اسم ديگران تمام مى شود به عنوان نمونه معاويه با تبليغات وسيعى كه انجام داده بود چنين وانمود كرد كه امام على (ع) يك نيروى ضد دين ، ضد خدا، ضد انسانيت ، مخالف رسول خدا، دشمن مسلمانان و... است بطورى كه مردم در قنوت نماز او را لعن مى كردند حتى كار به جايى رساندند كه مردم از اينكه اسمشان على است خجالت مى كشيدند به اين نمونه توجه كنيد:
حجاج از دشمنان سرسخت امام على (ع) و آل او و شيعيان او بوده است و براى حذف نام او از صحنه تاريخ آنچه در توان داشت بكار گرفت روزى سوار بر مركب بود شخصى جلو او را گرفت فرياد زد: اى امير پدر و مادر من مرا عاق كرده اند؟
از كجا مى گويى ؟
چون اسمم را على گذاشته اند؟!
محبتى كن و اسمم را تغيير ده او نيز چنين كرد؟! (٣١٩)
و بر عكس چنان تبليغ كردند كه معاويه محرم اسرار پيامبر اسلام (ص) بوده است . به يك نمونه توجه كنيد: بعد از جريان صلح امام حسن (ع)، معاويه در بازگشت به شام در حضور مردمى كه به ديدنش آمده بودند گفت : پيامبر به من فرمود: تو بعد از من به خلافت خواهى رسيد براى مركز خلافت شام را انتخاب كن بدين خاطر من اينجا را انتخاب كردم مردم ابو تراب را لعن كنيد (كنيه حضرت امير (ع» و مردم چنين كردند. فردا معاويه نامه اى نوشت و مردم را جمع كرد و دستور داد نامه را بخوانند در بخشى از اين نامه چنين آمده است : اين نامه اى است از طرف اميرالمؤ منين معاويه صاحب وحى خدايى كه محمد (ص) را به رسالت برگزيد او نه مى توانست بخواند و نه مى توانست بنويسد خدا از اهل محمد وزير امينى به عنوان كاتب وحى بر او انتخاب كرد و آن كس منم بنابراين وحى بر پيامبر نازل مى شد و من مى نوشتم و او نمى دانست كه من چه مى نويسم بين من و خدا هيچكس از خلق واسطه نبود!!
حاضران همه گفتند: راست مى گويى اميرالمؤ منين ؟! (٣٢٠)
٢. تبليغات عليه امام على (ع)
كارى كه تبليغ ساخته است از اسلحه ساخته نيست ، تبليغ انديشه ها را تغيير مى دهد و با تغيير انديشه ها، افراد خود مسلح مى شوند و تا آخرين نفس مى جنگند اينكه مى بينيم بنى اميه توانستند شام را عليه امام على (ع)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) بسيج كنند نتيجه تبليغات معاويه بود نتيجه تبليغات گسترده معاويه اين شد كه هر صفت زشتى را به امام على (ع) نسبت دادند و بر اثر تبليغات گسترده و مداوم ، مردم نيز باور كردند كه چنين است معاويه تصميم گرفته بود كينه و دشمنى با امام على (ع) را در سراسر دنياى اسلام به صورت يك فرهنگ درآورد به سخنانش گوش كنيد: «ان قوما من بنى اميه قالوا المعاويه يا اميرالمؤ منين انك قد بلغت ما املت فلو كففت عن لعن هذا الرجل فقال لا و الله حتى يربو عليه الصغير و يهرم عليه الكبير و لا يذكر له ذاكر فضلا (٣٢١)» : جمعى از بنى اميه به معاويه گفتند: اى اميرالمؤ منين تو كه به آرزويت رسيدى اگر از لعن اين مرد دست بردارى بهتر است ؟ معاويه پاسخ داد، به خدا قسم هرگز،!! تا اينكه كودكان بر اين شيوه تربيت شوند و بزرگان بر اين روش پير شوند و هيچ گوينده اى از فضائل او نگويد.
معاويه براى رسيدن به اين هدف تمام امكانات تبليغى حكومت خود را بكار گرفته بود آنان اهل تبليغ بودند به شهرها و روستاها اعزام مى كرد و عليه امام على (ع) تبليغ كنند به يك نمونه توجه كنيد: عمرو بن ثابت سوار بر مركب مى شد و در شهرها و روستاها دور مى زد و هر جايى مى رسيد مردم را جمع مى كرد و عليه امام تبليغ مى كرد و جملاتى درباره حضرت مى گفت ابن ابى الحديد بخشى از آنها را آورده است ولى چون از ترجمه آن شرم داشتيم نياورديم . (٣٢٢)
و آنان كه توان تحرك لازم براى سفر نداشتند با دادن پول و... وادار مى كرد عليه امام حديث جعل كنند. به اين جريان توجه كنيد: معاويه جمعى از صحابه مثل ابوهريره ، عمرو بن عاص و مغيرة بن شعبه و جمعى از تابعين از قبيل عروة بن زبير را حقوق معتنابهى برايشان در نظر گرفت كه بنشينند و عليه امام على (ع) و ضرورت بيزارى از او جعل حديث كنند و احاديث را به پيامبر نسبت دهند. (٣٢٣)
اثر تبليغات بنى اميه آنقدر زياد بود كه پس از مدتى مردم مدينه كه مركز اسلام ، وحى پيامبر و على (ع) بود نه امام على (ع) را مى شناختند و نه از فضائل او خبر داشتند به اين نمونه توجه كنيد: عمرو بن عبد العزيز مى گويد: در دوران نوجوانى نزد يكى از فرزندان عبقه بن مسعود قرآن مى آموختم روزى در حالى كه با بچه ها بازى مى كرديم و ضمن بازى على (ع) را لعن مى كرديم از كنارم گذشت و از اين رفتار من خوشش نيامد داخل مسجد شد از بچه ها جدا شدم براى درس وارد مسجد شدم همين كه مرا ديد برخاست و شروع به نماز خواندن كرد و به عنوان اعتراض به من نماز طولانى كرد تا اينكه نمازش تمام شد به او گفتم استاد چه شده است ؟
گفت : پسرم درست شنيدم كه تو امروز على را لعن مى كردى ؟!
گفتم : آرى .
گفت : از كجا فهميدى بعد از اينكه خداوند از اصحاب بدر راضى شده است بر آنان غضب كرده است تا لعن آنان جايز باشد؟
گفتم : استاد مگر على از اهل بدر بوده است ؟!
گفت : مگر نقش آفرين بدر غير از على كسى بوده است ؟
گفنم : استاد عهد مى كنيم كه ديگر على را لعن نكنيم .
گفت : واقعا دو مرتبه او را لعن نمى كنى ؟
گفتم : عهد مى كنم كه نكنم .
و چون پدرم حاكم مدينه بود و نماز جمعه مى خواند من هم در نماز جمعه شركت مى كردم مى ديدم پدرم در سخنرانى بسيار تواناست ولى وقتى به قسمتى مى رسد كه مى خواهد على (ع) را لعن كند با لكنت زبان روبرو مى شود. تعجب مى كردم كه چرا چنين مى شود تا اينكه روزى به پدرم گفتم : پدر تو فصيح ترين مردم هستى چرا در خطبه نماز جمعه وقتى به لعن اين مرد مى رسى لكنت زبان مى گيرى ؟
گفت : پسرم مردمى كه پاى سخنرانى ما مى نشينند اگر آنچه از فضائل اين مرد را كه پدرت مى داند بدانند هرگز از ما پيروى نمى كنند!
اين سخن پدرم در دلم نشست سخن قبلى معلم هم به يادم آمد بين خودم و خدا عهد كردم اگر روزى اين قدرت بدست من بيفتد لعن او را بردارم و اكنون كه به قدرت رسدم بايد اين كار را مى كردم . (٣٢٤)
٣. ترور شخصيت
يكى از شيوه قطع ارتباط نسل جديد با گذشته تاريخ او و نقش آفرينان آن ترور شخصيت قهرمانان است يعنى بايد تصويرى از آنان براى نسل جديد ارائه كرد كه اين تصوير با ارزشهاى ايده آل اين نسل هماهنگ نباشد در اين صورت به دنبال آن نخواهد رفت و براى يافتن الگو تابع جو تبليغاتى كشور خواهد شد بكارگيرى اين شيوه درباره حضرت امير (ع) بقدرى زياد بود كه او را قاتل عثمان ، ضد خدا، ضد رسول خدا، بى نماز و... معرفى كردند و با اين ترور شخصيت راجع به كسى كه بيشترين سهم را در ترويج دين داشته است توانستند نسل جديد را عليه او بسيج كنند به اين جريان توجه كنيد:
هاشم بن عتبه يكى از سرداران سپاه امام على (ع) در صفين است در يكى از عملياتها جوانى در برابر هاشم بن عتبه قرار گرفت و با خواندن رجزى خود را چنين معرفى كرد: من بازمانده پادشاهان غسانم متدين به دين عثمانم قاريان ما به ما گفته اند كه على قاتل عثمان است !! و با ناسزا گفتن به امام على (ع) حملات تندى را عليه سپاه امام آغاز كرد. هاشم بن عتبه با ديدن اين صحنه او را خواست و به او گفت : جوان بعد از اين دنيا حساب و كتابى وجود دارد و خداوند درباره حضور تو در اين صحنه از تو بازخواست خواهد كرد از خدا بترس !!
جوان گفت : من بخاطر اين با شما مى جنگم كه شما نماز نمى خوانيد، رهبرتان نماز نمى خواند، رهبرتان عثمان را كشته است و شما نيز او را در كشتن عثمان يارى كرده ايد!!
هاشم گفت : تو با عثمان چكار دارى عثمان را اصحاب رسول خدا و فرزندانشان كشته اند. آنان اهل دين و دانش هستند و كار اين دين هم به زمين نمانده است . اما اينكه مى گويى رهبر ما نماز نمى خواند. لازم است بدانى بعد از رسول خدا رهبر ما اولين كسى است كه نماز خوانده است او نزديكترين فرد به رسول خدا (ص) و سزاوارترين فرد به اوست او دانشمندترين فرد امت اسلامى است و آگاه ترين فرد به دين خداست ، لازم است بدانى اين گروهى كه همراه من هستند اهل شب زنده دارى ، قرآن ، دعا و... مى باشد. (٣٢٥)
٤. تحريف دين
يكى از ويژگيهاى منافقان اين است كه از دين استفاده ابزارى مى كنند و تا آنجا كه بتوانند آن را در راستاى رسيدن به اهداف خود بكار مى گيرند بر اين اساس از هيچ نوع تحريفى نسبت به دين اباء ندارند يكى از شيوه هاى كارى مخالفان امام على (ع) تحريف شاءن نزول آيات قرآن بود به اين صورت كه آياتى كه درباره منافقان نازل شده بود را به امام على (ع) نسبت مى دادند و آياتى كه درباره امام على (ع) نازل شده بودرا به دشمنان او نسبت مى دادند و به عنوان نمونه به اين دو آيه توجه كنيد:
«و من الناس من يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الدالخصام و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد. (٣٢٦)» گفتار برخى از مردم درباره زندگى دنيا تو را شگفت مى آورد و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى گيرند، حال آن كه سرسخت ترين دشمنان است و چون از پيش تو بروند مدام مى كوشد تا بر زمين فساد كند و كشت و نسل را تباه سازد خداوند فساد را دوست نمى دارد.
قرطبى مى نويسد: اين آيه درباره اخنس بن شريق نازل شده است او يكى از منافقان بود خدمت رسول اكرم آمد و اظهار اسلام كرد و قسم خورد كه راست مى گويم و سپس از مدينه فرار كرد و در مسير به شترها و مزارع مسلمانان برخورد كرد مزارع را آتش زد و شتر را پى كرد كه اين آيه نازل شد. (٣٢٧)
آيه دوم : «و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد. (٣٢٨)»
بعضى از مردم در طلب خشنودى خدا جان خود را مى فروشند و خدا نسبت به بندگانش مهربان است .
قرطبى مى گويد اين آيه در شاءن على (ع) نازل شده است زمانى كه رسول خدا (ص) در شب هجرت او را در بستر خود خوابانيد تا امر بر كفار مشتبهه شود. (٣٢٩)
با اين وصف معاويه براى اينكه بتواند عليه امام على (ع) موج تبليغى بيافريند به سمرة بن جندب پيشنهاد كرد ١٠٠ هزار درهم بگير و تبليغ كن آيه اولى (كه درباره منافقين نازل شده بود) درباره على (ع) نازل شده است و آيه دوم (كه بيانگر ايثار على (ع) است) درباره ابن ملجم مرادى نازل شده است ؟! سمره اين پيشنهاد را نپذيرفت معاويه ٢٠٠ هزار دهم پيشنهاد كرد سمره نپذيرفت معاويه ٣٠٠ هزار درهم پيشنهاد كرد سمره نپذيرفت تا اينكه معاويه ٤٠٠ هزار درهم پيشنهاد كرد سمره پذيرفت و اين كار را انجام داد. (٣٣٠)
٥. تشويق مخالفان
يكى از شيوه هاى كارى مخالفان امام على (ع) تشويق كسانى بود كه عليه امام تلاش مى كردند مى باشد اين تشويق با سه انگيزه انجام گرفت :
الف : تشويق خرابكاران تا در خرابكارى ثابت قدم باشند و بيشتر ضربه بزنند.
ب : تخريب روحيه طرفداران تا دست از طرفدارى بردارند.
ج : جذب نيروهاى بى تفاوت زيرا وقتى جو حاكم به سمتى رفت كه خرابكاران قهرمان ملى معرفى شدند اين گروه نيز جذب اين جريانها مى شوند به اين نمونه توجه كنيد:
ابوبرده پسر ابوموسى اشعرى از مخالفان سرسخت امام على (ع) بود روزى ابوالعاديه قاتل عمار ياسر را ديد (عمار ياسر به فرموده رسول خدا (ص) معيار تشخيص حق و باطل بود زيرا پيامبر (ص) درباره او فرمود: « تقتلك الفئة الباغية» گروه متجاوز تو را مى كشند و عمار در جنگ صفين همراه امام على (ع) بود كه به دست سپاهيان معاويه به شهادت رسيد) به او گفت : قاتل عمار ياسر تويى ؟!
آرى .
دستت را بده دستش را گرفت و بوسيد و گفت : هرگز آتش به آن نرسد (٣٣١) . در جلسات عمومى وقتى ابوبرده ابوالعاديه را مى ديد به احترام او برمى خواست و در كنارش مى نشاند و مى گفت برادرم اينجا بنشين !! (٣٣٢)
٦. جلوگيرى از تثبيت مديران
يكى از چيزهايى كه حكومت را از پاى در مى آورد عدم ثبات مديريت مى باشد كه هر روز مديران عوض شوند زيرا اين كار مانع انجام كارهاى اساسى مى شود حكومت روزمره زندگى مبتلا خواهد شد همچنين حكومت نوپاى جديد كه بر اساس عدالت اسلامى مى خواهد عمل كند نمى تواند با مديران حكومت اشرافى كار كند. يكى از شيوه هاى كارى مخالفان امام جلوگيرى از تثبيت مديران منصوب از طرف امام بود براى رسيدن به اين هدف با ايجاد تظاهرات ، راه پيمايى ، جار و جنجال اين كار را به دو شيوه انجام مى دادند:
الف : جلوگيرى از ورود مديران : از شيوه هاى كارى معاويه اين بود كه به محض اطلاع از نصب مدير جديد از طرف امام با تحريك دستجات و راه بندان و تظاهرات مانع ورود مديران منصوب از طرف امام على (ع) به حوزه ماموريتى آنان مى شد تا مديران منصوب از طرف عثمان همچنان بر سر كار باشند در اين صورت نتيجه كار نيز مشخص بود به اين نمونه توجه كنيد:
به دنبال به قدرت رسيدن امام ، حضرت سهل بن حنيف را به عنوان حاكم منطقه شام نصب كرد و او را روانه حوزه ماموريت خود شد جاسوسان معاويه كه اين خبر را بدست آورده بودند، به معاويه گزارش دادند معاويه نيروهايش را بسيج كرد و در منطقه تبوك نوار مرزى شام و عربستان راه را بر سهل بن حنيف بستند!
تو كيستى ؟
سهل بن حنيف
چكاره هستى ؟
فرمانده و امير.
امير كجا؟
امير شام .
اگر عثمان تو را منصوب كرده است به منطقه خوش آمدى و اگر غير عثمان تو را نصب كرده است به همانجا كه آمدى برگرد؟!
مگر شما نشنيده ايد كه عثمان كشته شده است و اميرالمؤ منين على بن ابيطالب حاكم مسلمانان است ؟
چرا همه را شنيده ايم به سوى على (ع) برگرد؟! (٣٣٣)
نمونه ديگر: عماره بن شهاب را به عنوان حاكم كوفه نصب كرد (قبل از اينكه امام به كوفه منتقل شود) او عازم منطقه شد طرفداران بنى اميه همانند مورد قبل راه را بر او بستند و بدون مذاكره به او گفتند: از اينجا برگردد مردم اميرى غير از امير عثمان نمى خواهند (كه در اين دوران ابوموسى اشعرى معروف امير كوفه بود) و اگر بخواهى مقاومت كنى گردنت را مى زنيم ؟! او نيز برگشت و گزارش كار را به امام على (ع) داد. (٣٣٤)
ب : بيرون كردن مديران ثابت : مخالفان امام شيوه ديگرى كه براى عدم تثبيت مديريت كشور بكار گرفتند اين بود كه اگر مديرى مى توانست به حوزه كارى خود برسد و كار را آغاز مى كرد با جار و جنجال ، تبليغات و آشوب او را بيرون مى كردند. با اين نمونه توجه كنيد:
وقتى سپاه عايشه وارد بصره شدند عثمان بن حنيف از طرف امام حاكم بصره بود عثمان با آنان مذاكره كرد و نتيجه مذاكرات اين شد كه عثمان نامه اى به امام بنويسد و خواسته هاى آنان را مطرح و منتظر جواب باشند ولى بعد از دو روز در يك حمله غافلگيرانه عثمان را دستگير و ابتدا فرمان قتل او را صادر كردند ولى از خشم انصار ترسيدند و به عنوان شكنجه موهاى سرش را به جاى تراشيدن كندند!! محاسن و ابروها را نيز كندند و بشدت او را كتك زدند و سپس از شهر، خارج كردند. (٣٣٥)
عثمان در راه بازگشت در منطقه اى ذى قار با سپاه حضرت برخورد كرد كه به سوى بصره در حركت بود خدمت حضرت آمد و عرض كرد: اى امام روزى كه مرا به بصره فرستادى محاسن ، ابرو و موى سر داشتم ولى اكنون كه به خدمت تو رسيدم كوسه هستم ؟!
امام فرمود: تو پاداش خود را خواهى يافت ولى تعجب من از اينجاست كه ابوبكر و عمر به قدرت رسيدند اين گروه چيزى نگفتند، عثمان به قدرت رسيد و هر چه دلش خواست انجام داد اين گروه كارى نكردند ولى همين كه من به قدرت را بدست گرفتم و اين گروه با من بيعت كردند و مى دانند كه من از آن سه نفر كمتر نيستم در عين حال بيعت مرا شكستند و مردم را عليه من تحريك كردند (٣٣٦) .
٧. جاسوسى براى دشمنان على (ع)
امروزه همه پى برده اند كه نقش جاسوسان در سرنگونى حكومتى كمتر از نقش نيروهاى نظامى و لشكر مهاجم دشمن نيست بلكه آن نيروى مهاجم وقتى موفق مى شود ككه جاسوسان شرايط داخلى را فراهم كنند از شيوه هاى كارى مخالفان امام على (ع) كه در مركزحكومت او زندگى مى كردند و به ظاهر با آن حضرت بيعت كرده بودند و كسى نمى توانست آنان را متهم به ضديت با نظام كند جاسوسى بود، آنان از اين طريق براحتى اسرار كشور را خارج و در اختيار معاويه قرار مى دهند، هم در برابر آن پول دريافت مى كردند و هم بيشترين ضربه را بر پيكر نظام اسلامى وارد مى كردند به اين نمونه توجه كنيد:
عمارة بن عقبه برادر وليد از مخالفان سرسخت امام در كوفه بود و به حسب ظاهر با امام مخالفتى نداشت ولى اخبار كشور بخصوص مسائل مربوط به اختلافات داخلى طرفداران امام على (ع) را به شام مخابره مى كرد (ابن ابى الحديد يكى از نامه هاى او را به شام را آورده است) روزى معاويه به وليد گفت :
بالاخره برادرت راضى شد كه به عنوان جاسوس ما عمل كند وليد ضمن تاييد جاسوسى برادرش نزد معاويه از او تجليل كرد و ضمن ارسال اشعارى او را به ادامه كار تشويق نمود. (٣٣٧)
٨. رشوه دادن
يكى از شيوه هاى كارى مخالفان امام براى جذب افراد و استفاده ابزارى از آنان استفاده از رشوه دادن بود البته متناسب با افراد و روحيات آنان به آنان پيشنهاد رشوه مى كردند به يكى پول ، به يكى پست و... به دو نمونه توجه كنيد:
الف : به محض اينكه امام على (ع) مالك اشتر را براى حكومت مصر منصوب كرد جاسوسان معاويه گزارش اين تحول را به شام مخابره كردند معاويه دست به كار شد و مسير حركت مالك اشتر را شناسايى و به عامل ماليات ، منطقه طى يك نامه خصوصى نوشت : مالك اشتر به سمت مصر در حركت است اگر بتوانى حذفش كنى تا زنده ام و زنده اى ماليات منطقه را از تو نمى گيرم ؟!! او نيز روانه شد تا به منطقه قلزم رسيد در آنجا آنقدر ماند تا مالك اشتر به آنجا رسيد خدمت مالك اشتر آمد و خود را معرفى كرد و چنين وانمود كرد كه از ياران امام مى باشد سپس به مالك اشتر گفت : منزل ، غذا و علف براى چهارپايانت آماده است و پس از صرف غذا با نوشيدنى مسمومى مالك اشتر را به شهادت رساند (٣٣٨) و روانه شام شد و گزارش عملكرد خود و قتل مالك اشتر را به معاويه رسانيد معاويه در يك سخنرانى شهادت مالك اشتر را چنين به مردم گزارش داد: على (ع) دو بازوى توانا داشت يك عمار ياسر كه در جنگ صفين از او گرفتيم و يكى مالك اشتر كه امروز از او گرفتيم . (٣٣٩)
به نمونه ديگر از وعده پست توجه كنيد:
بعد از به قدرت رسيدن امام ، حضرت جمعى را به شام فرستاد تا با معاويه مذاكره كنند پس ار مذاكره تندى كه بين آنان و معاويه در گرفت و جمعيت متفرق شدند معاويه مامورى فرستاد نزد زياد بن خصفه (رئيس قبيله اى قدرتمند بود) و خصوصى با او وارد مذاكره شد و به او گفت : برادر، على (ع) با ما قطع رحم كرده است رهبر ما را كشته و به قاتلان عثمان پناه داده است من از تو تقاضاى كمك دارم و تعهد مى كنم بين خود و خداى خودم كه پس از پيروزى هر يك از دو ايالت (مصر، بصره) را كه تو دوست داشته باشى به تو واگذار مى نمايم !!
زياد گفت : با توجه به شناختى كه از خدا دارم و نعمتى كه به من داده است نمى توانم حامى ستمگران باشم و از جا برخاست (٣٤٠)
٩. غارت بيت المال
بدون ترديد امكانات اقتصادى در پيشبرد اهداف نقش كليدى دارند بر اين اساس يكى از شيوه هاى مخالفان امام على (ع) نابود كردن امكانات اقتصادى و غارت بيت المال و انتقال آن به شام بود به عنوان نمونه : قبل از به قدرت رسيدن امام على (ع) حاكم يمن يعلى بن منيه بود و بعد از به قدرت رسيدن امام ، حضرت عبيدالله بن عباس را به عنوان حاكم جديد نصب كرد و همين كه يعلى شنيد امام حاكم جديد نصب كرده است تمام خزانه دولت را جمع آورى و به مكه فرار كرد كه وقتى ابن عباس رسيد با خزانه خالى و دهها مشكل روبرو شد. (٣٤١)
غارت بيت المال اختصاص به حاكمان منصوب به عثمان نداشت بلكه آنان در سايه تظاهر به حمايت از على (ع) نيز به قدرت رسيده بودند بعد از مدتى دست به چنين اقداماتى زدند. به عنوان نمونه : امام على (ع) حاكميت منطقه اهواز، فارس ، كرمان و... را به عبدالله بن عباس سپرده بود او نيز زياد بن ابيه را براى منطقه كرمان و فارس نصب كرد و بعد از مدتى بيت المال را غارت و به شام پناهنده شد نامه ٢٠ نهج البلاغه خطاب به زياد در همين راستا مى باشد (٣٤٢) .
١٠. ايجاد ناامنى
امنيت و آرامش اساس كار هر جامعه اى محسوب مى شود و اگر دولتها نتوانند امنيت كشور را تاءمين كنند ملتها از دولتها مايوس مى شوند و دست از حمايت دولت برمى دارند و در آرزوى دولتى هستند كه امنيت را برقرار كند، حال هر كس باشد و با هر انديشه اى كه باشد. يكى از شيوه هاى مستبدين تاريخ براى به قدرت رسيدن ايجاد ناامنى در سلب امنيت است بطورى كه مردم از وضع موجود عاصى شده و دولت خود را ناتوان مى دانند و هر كس به آنان وعده امنيت بدهد از او حمايت كنند سپس خود با چهره ناجى ملت و حامى آرامش و امنيت ، مخالف خشونت و ارعاب و... به صحنه مى آيند از شيوه هايى كه معاويه براى متلاشى كردن حكومت امام على (ع) بكار گرفت اين بود كه پس از قرارداد آتش بس نا زمانى كه دوران راجع به مساءله بررسى و اظهارنظر كنند، معاويه انسانهاى شرور و بى عاطفه اى را با امكانات فراوان و اختيارات تام به طرف مناطق تحت نفوذ امام بسيج كرد و به آنان دستور غارت ، آتش سوزى ، آدم ربايى ، قتل و تجاوز داد اين گروه نيز با نيروهايى كه در اختيار داشتند غافلگيرانه حمله مى كردند. به چند نمونه توجه كنيد:
الف : در سال ٣٩ هجرى معاويه نعمان بن بشير را با ٢٠٠٠ نيروى نظامى روانه منطقه عين التمر نمود او نيز پس از غارت و... به طرف شام برگشت . (٣٤٣)
ب : در همين سال سفيان بن عوف را با ٦٠٠٠ نفر روانه منطقه هيت كرد و به او دستور داد پس از غارت هيت به طرف شهر انبار و پس از غارت آنجا به طرف شهر مدائن مى روى ؟! او نيز با ٦ هزار نفر كه سپاهى گسترده بود وارد منطقه شد و با غارت ، تجاوز و قتل ، اين شهرها را يكى پس از ديگرى ويران كرد و پس از ماموريت به طرف شام برگشت . (٣٤٤)
ج : در همين سال عبدالله بن سعد را با ١٧٠٠ نفر روانه منطقه تيماء كرد و به او دستور داد: در مسير خود با هر كس برخورد كردى از او بخواه كه ماليات مال خود را به تو بدهد و اگر امتناع كرد گردن او را مى زنى و پس از تيماء به طرف مكه و پس از آنجا به طرف مدينه و حجاز حركت مى كنى و دستورات را مو به مو اجرا مى كنى او نيز با اين سپاه حركت كرد و طبق دستور در مسير دهها انسان بى گناه را گردن زد و پس از غارت اين شهرها به شام بازگشت . (٣٤٥)
د: در همين سال معاويه ضحاك بن قيس خون آشام معروف تاريخ را با ٣٠٠٠ نفر نيروى نظامى روانه واقصه كرد و به او دستور داد: به هر كس از پيروان هعلى برخورد كردى اموال او را غارت و خودش را نيز بكش او نيز در مسير چنين كرد و حتى به شيعيان على (ع) كه رحم نكرد بماند بلكه به اهل كتاب نيز رحم نكرد غارت او تا آنجا گسترده بود كه خلخال از پاى زنان نيز در مى آوردند. (٣٤٦)
اثر روانى اين حملات وحشينه و غارت گران تاريخ اين بود كه وقتى اخبار آن به كوفه رسيد حضرت خطبه ٢٧ نهج البلاغه را بيان فرمود: حضرت در اين سخنرانى گزارشى از اين حملات به مردم مى دهد كه چگونه اين سپاه به قتل و غارت و تجاوز پرداختند و به زنان ، پيران ، مسلمان و غيرمسلمان رحم نكرده اند و هيچ مقاومتى در برابر آنان انجام نگرفت و از اين سكوت پيروان خود بشدت مى تالد و در اينجاست كه حضرت امير (ع) آرزو مى كند اى كاش هرگز شما را نديده بودم . (٣٤٧)
١١. طرح براندازى :
هدف اصلى مخالفان امام على (ع) سرنگونى حكومت دينى او بود و بقيه روشها به عنوان مقدمه براى رسيدن به اين هدف بكار گرفته مى شد و هنگامى كه احساس مى كردند شرايط براى يك هجوم گسترده جهت نابودى نظام اسلامى آماده است وارد مى شدند و در اين راستادر ٥ سال حكومت او سه جنگ گسترده به نام جمل ، صفين و نهروان را بر امام على (ع) تحميل كردند كه نياز به توضيح ندارد.
١٢. ترور فيزيكى امام
مخالفان امام وقتى از بكارگيرى همه شيوه ها براى سرنگونى حكومت آن حضرت مايوس شدند و تحمل سه جنگ پياپى با آن همه تلفات و مسائل جانبى آن و غارت ها و... راه به جايى نبردند در نهايت تصميم گرفتند اين عدالت مجسم و عصاره فضائل انسانى و اسلامى را با ترور فيزيكى از دست امت اسلامى بگيرند خفاشانى كه در روز به دليل شجاعت روبرو شدن با آن حضرت را نداشتند و در برابر منطق قوى او حرفى براى گفتن نداشتند تصميم گرفتند در ماه خدا و در دل شب و در مسجد خانه خدا كه امن ترين مكان روى زمين است و در حال نماز كه آن عارف كامل وقتى به نماز مى ايستاد همه هستى جز خدا از انديشه او محو مى شد او را ترور كنند عامل اين ترور نيز عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود. (٣٤٨) سلام و صلوات خدا، ملائكه و انبياء و صالحان به روان پاک او باد و لعن و نفرين خدا ملائکه و انبياء و آزادگان جهان بر قاتلان او باد.
مسير نگردد به كس اين سعادت
به كعبه ولايت به مسجد شهادت
پى نوشت ها
1- عماد افروغ ، نگرش دينى و انتقادى به مفاهيم عمده سياسى . تهران : انتشارات فرهنگ و دانش ، 1379.
2- نهج البلاغه ، خطبه 214
3- همان ، قصار الحكم ، 31
4- همان ، قصار الحكم ،224
5- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، جلد9، باب 165، صفحه 261
6- همان ، قصار الحكم ،437
7- همان
8- همان ، قصارالحكم ،476
9- همان ، خطبه 15
10- همان ، قصار الحكم ، 341
11- همان ، نامه 53
12- همان
13- همان
14- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، جلد 15، باب 334.صفحه 240.
15- همان ،نامه 53
16- همان ، نامه 53
17- همان
18- تاريخچه نظريه هاى جمعيتى تاءليف نويسنده ؛ ص 155.
19- حتى دختر يزدگرد سوم مثل ديگر اسراى جنگى ايران امام سوم ما را از بين صنفى از خواستگاران به همسرى برگزيد.
20- هنوز در برخى از كشورهاى به اصطلاح متمدن زنان از اين قبيل حقوق محرومند.
21- از ظرايف نهج البلاغه است . هم كسانى كه انسان دوستى را مطلق مى كنند و هم كسانى كه انسان دوستى را منافى حب الهى مى دانند به اين لطيفه و ظرافت كم توجه كرده اند.
22- آل عمران ، 18.
23- رحمن ،9.
24- حديد، 26.
25- اعراف ، 26.
26- بقره ، 282.
27- مائده ، 96.
28- طلاق ، 3.
29- انعام ، 152.
30- مائده ، 8.
31- يونس ، 47.
32- هود، 85.
33- نحل ، 90.
34- اسرى ، 35.
35- نساء، 58.
36- شعراء، 182.
37- حجرات ، 9.
38- رحمن ، 8.
39- رحمن ، 9.
40- ممتحنه ، 8.
41- يونس ، 54.
42- هود، 84.
43- نساء، 90.
44- محمد مرتضى زبيدى ، تاج العروس ، 10 جلد، چاپ اول ، بيروت ، دارمكتبة الحياة ، 1306 ه -.ق ، جلد 8، ص 9
45- محمد فريد وجدى ، دائرة معارف القرن العشرين ، 10 جلد، چاپ سوم ، بيروت ، دارالمعرفه ، 1971، جلد6،ص 209.
46- لويس معلوف ، المنجد فى اللغه ، چاپ سوم ، قم ، نشر بلاغت ، 1376.
47- دكتر خليل جر، فرهنگ لاروس عربى - فارسى ، مترجم ، سيد حميد طبيبيان ، چاپ پنجم ، تهران ، امير كبير، 1373.ص 1432.
48- فؤ اد افرام البستانى ، فرهنگ عربى - فارسى . ترجمه منجد الطلاب ، مترجم : محمد بندر ريگى چاپ پانزدهم ، تهران ، اسلامى ، 1377،ص 352.
49- فخر الدين طريحى ، مجمع البحرين ، بيروت ، مؤ سسه وفا 1983، جلد 4، ص 268.
50- فخر الدين طريحى ، مجمع البحرين ، 6 جلد، بيروت ، مؤ سسة وفا، 1983، جلد 5،ص 420 و 421.
51- سيد على اكبر قرشى ، قاموس قرآن ، 7 جلد، چاپ دهم ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1367، جلد 4، ص 301
52- نحل ، 90.
53- سيد على اكبر قرشى قاموس قرآن ، 7 جلد، چاپ دهم ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1376، جلد 4، ص 301.
54- يونس ، 4.
55- تفسير صافى ، ذيل آيه 7، سوره الرحمن .
56- اين چهار معنى از كتاب عدل الهى نوشته استاد شهيد مطهرى ، با اندكى تلخيص ، اقتباس گرديده است .
57- الحديد، 24.
58- المائده ، 66.
59- آل عمران ، 144.
60- جمعى از دانشمندان اسلامى ، بحثى درباره مرجعيت و روحانيت ، چاپ دوم ، تهران ، انتشار، صفحات 80، 81، 82 (مقاله ولايت و زعامت : علامه سيد محمد حسين طباطبائى).
61- نهج البلاغه ، خطبه 40.
62- نهج البلاغه - خطبه 33.
63- نهج البلاغه - خطبه 214.
64- همان .
65- خطبه سوم نهج البلاغه - خطبه شقشقيه .
66- همان
67- حضرت آيت الله سيد على خامنه اى ، گفتارى در باب حكومت علوى ، تهران ، حزب جمهورى اسلامى ، صفحات 16، 17، 18.
68- نهج البلاغه ، بخشى از خطبه 131.
69- نهج البلاغه ، حكمت ، 437.
70- حكمت ، 437.
71- نهج البلاغه ، از خطبه 15.
72- نهج البلاغه ، خطبه 3،شقشقيه .
73- نهج البالغه ، خطبه 126.
74- جهت اطلاع از سيره علوى در خصوص عدالت نگاه كنيد به خطبه هاى 15، 16، 215، 216 و نامه هاى 38، 45، 46.
75- نهج البلاغه ، خطبه 27.
76- حضرت آيت الله سيد على خامنه اى ، گفتارى در باب حكومت علوى ، ص 27.
77- ميخائيل نعيمه ، نويسنده مسيحى لبنان در مقدمه كتاب الامام على تاءليف جرج جرداق مسيحى .
78- شهيد مرتضى مطهرى ، سيرى در نهج البلاغه ، قم ، صدرا، صفحات 28 و 29.
79- حضرت آيت الله سيد على خامنه اى ، گفتارى در باب حكومت علوى ، ص 52 و 53.
80- قاسم رسا، على بن ابيطالب ، حاج على شمس آريا (شمس آبادى)، چاپ دوم ، انتشارات فروغى ، تهران ، ص 566 و 567.
81- دكتر سيد محمد باقر حجتى ، اسلام و تعليم و تربيت ، بخش اول ، چ 11 دفتر فرهنگ اسلامى ، تهران ، 1366، ص 68 و 69.
82- دكتر سيد محمد باقر حجتى ، اسلام و تعليم و تربيت ، بخش دوم ، چ هفتم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران ، 1366، ص 10.
83- ابوالفضل حاذقى ، مقدمه اصول اساسى فن تربيت ، حسين كاظم زاده ايرانشهر، چ چهارم ، انتشارات اقبال ، تهران ، 1357، ص الف .
84- همان كتاب ، ص ب .
85- عمادزاده ، چهارده معصوم به نقل از سيد ابراهيم الحسنى السعيدى ، على آيينه حق نما، ج اول ، احرار، تبريز، 1372، ص 58.
86- دو بيت ياد شده را در شب شعرى به تاريخ 16/6/79 به مناسبت بزرگداشت باباطاهر بر مزار آن سوخته دل همدانى از شاعرى روشندل به نام «روح القدس» شنيدم .
87- دكتر على شريعتى ، على ، مكتب ، وحدت ، عدالت ، كنفرانس در حسنيه ارشاد به تاريخ 11/9/1348 ص 7.
88- همان كتاب ، ص 8.
89- مرتضى مطهرى ، داستان و راستان (ج 1 و 2) دفتر انتشارات اسلامى ، قم 1362، ص 47 و 48.
90- دكتر حسين رزمجو، شعر كهن فارسى در ترازوى نقد اخلاق اسلامى (ج 1 و 2)ذ چ دوم ، مؤ سسه چاپ و انتشارات آستان قدس ، مشهد، 1369، ص 322.
91- سعدى شيرازى ، گلستان ، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفى ، چ اول ، انتشارات خوارزمى ، تهران ، 1368 ه - ش ، ص 253.
92- همان كتاب ، ص 328.
93- دكتر حسين رزمجو، شعر كهن فارسى در ترازوى نقد اخلاق اسلامى همان كتاب ، ص 293.
94- مرتضى مطهرى ، تعليم و تربيت در اسلام ، چ بيست و پنجم ، انتشارات صدرا، 1374، ص 334.
95- احمد احمدى بيرجندى و سيد على تقوى زاده ، مدايح رضوى در شعر فارسى ، چ دوم ، 1372، مؤ سسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى ص 20.
96- ناصر خسرو، ديوان به نقل از همان كتاب ص 2.
97- جواد فاضل ، سخنان على (ع) از نهج البلاغه ، به اهتمام حسن سادات ناصرى . چ بيستم 1398، مؤ سسه مطبوعاتى علمى ، ص 744.
98- نهج البلاغه ، به نقل از غلامحسين يوسفى ، بوستان (سعدى نامه) چ دوم ، انتشارات خوارزمى ، تهران ، 1363، ص 246.
99- على بى ابيطالب (ع)، كلمات قصار، به كوشش ابوالقاسم حالت ، ترجمه به فارسى و انگليسى و رباعيات فارسى ، ص 8.
100- انما الاعمال بالنيات ، ترجمه احياء علوم الدين ، 6/1010، 1021، 1027. به نقل از دكتر غلامحسين يوسفى ، روانهاى روشن ، چ اول ، انتشارات يزدان ، تهران ، 1363، ص 6.
101- نية المؤ منين خير من عمله ، همان كتاب 6/1021، به نقل از دكتر غلامحسين يوسفى ، همان كتاب و همان صفحه .
102- «اخلصوا اعمالكم لله فان الله لايقبل الا ما خلص اله» فيض القدير، 1/217. به نقل از همان كتاب ، ص 8.
103- حديث امام صادق (ع) الحياة ، ج 1، ص 290 به نقل از حجة الاسلام جواد محدثى ، مجموعه آثار، دومين كنگره جهانى حضرت رضا (ع)، ج 3، 1368، ص 131.
104- الكافى ، ج 2، ص 78. به نقل از همان كتاب و همان صفحه .
105- دكتر غلامحسين يوسفى ، روانهاى روشن ، همان كتاب ، ص 4.
106- سعدى شيرازى ، بوستان (سعدى نامه)، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفى ، چ دوم ، انتشارات خوارزمى ، تهران ، 1363، ص 133.
107- من سائر عيبك ، فهو عدوك ، انما سمى العدو لانه يعدو عليك ، فمن داهنك فى معايبك ، فهو العدو.
108- معايبك اعجاب المره بنفسه ، دليل على ضعف عقله . نيز رك : الحياة ، تدوين محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، دو جلد، (دفتر نشر و فرهنگ اسلامى) تهران ، 1399 ه - ق 1/153، 154، 164، 168، 169، 171، 177، 178، 179. به نقل از دكتر غلامحسين يوسفى ، روانهاى روشن ، همان كتاب ، ص 207.
109- دكتر غلامحسين يوسفى ، روانهاى روشن همان كتاب ، ص 16.
110- على بن ابيطالب ، نهج البلاغه ، (خطبه ها، نامه ها، و سخنان حكمت) دكتر اسدالله مبشرى ، چ پنجم دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران 1371، ص 319.
111- على بن ابيطالب (ع)، كلمات قصار، به كوشش ابوالقاسم حالت ، همان كتاب ، ص 17.
112- مولوى ، جلال الدين ، آفتاب معنوى ، (چهل داستان از مثنوى) به كوشش نادر ورزين پور، چ اول ، امير كبير، تهران ، 1365، ص 381.
113- مولوى ، جلال الدين ، مثنوى معنوى ، نيكلسون ، چ چهارم ، دفتر اول ، انتشارات مولى ، تهران ، 1365، ص 229.
114- گفتار فلسفى جوان از نظر عقل و احساسات ، هيئت نشر معارف اسلامى ، چاپ 15، ص 7.
115- قاضى ناصح الدين ابى الفتح عبد الواحد بن محمد التميمى الامدى (متوفى 550 ه - ق /1155م) غررالحكم و درالكليم ترتيب و تدقيق عبد الحسن دهينى ، بيروت لبنان ، دار الهادى ، 1413 ه -/ 1992م ، ص 236 حديث 26.
116- شيخ كلينى (م 328 / 329 ه - ق) الاصول الكافى ، تهران ، مكتبة الصدوق ، 1381 ه - ق 135/2.
117- رك : ابن هشام ، سيرت رسول (ص)، ترجمه قاضى ابر قوه ، تصحيح دكتر مهدوى ، تهران ، 1361، جلد 1، ص 430.
118- جهت اطلاع بيشتر از فعاليتهاى مصعب رك : همان ص 438 - 430.
119- ابن اثير، اسد العابه فى معرفة الصحابة ، جلد 3 ذيل حرف (ع) شماره 3532، ص 556.
120- همان مآخذ و همان صفحه .
121- ابن اثير، اسد الغاله فى معرفة الصحابة ، جلد 1، ذيل عنوان اسامة بن زيد ص 80.
122- محمد بن كاتب واقدى (230-168 ه - ق)، طبقات ، ترجمه دكتر مهدوى دامغانى ، انتشارات فرهنگ و انديشه ، 1374، 184/2 و محمد بن عمر واقدى مغازى ، ترجمه مهدوى دامغانى ، تهران ، مركز نشر دانشگاهى ، 1366، 855/2.
123- ابن سعد، طبقات ، 184/2 و واقدى ، معازى ، 855/3.
124- علامه شهيد مرتضى مطهرى ، حماسه حسينى ، تهران ، انتشارات صدرا، 1361، جلد 1، ص 225-224.
125- ابن اثير، الكامل فى التاريخ دار صادر بيروت ، 1399 ه - ق / 1979-262-261/3 و تاريخ طبرى ، ترجمه پاينده ، انتشارات اساطير2435/6 و عندالمقصود، الامام على بن ابيطالب ترجمه سيد مهدى جعفرى 1354، 324-322/3
126- ابن اثير الكامل فى التاريخ 262/3.
127- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابيطالب ،393/4.
128- عبد الفتاح عبد المقصود، امام على بن ابيطالب ، 393/4.
129- نهج البلاغه ، ترجمه فيض الاسلام ، خطبه 11.
130- جهت اطلاع بيشتر رك : عبد الفتاح عبد المقصود. امام على بن ابيطالب (ع) در جاى ديگر ايشان به توقف محمد پس از گرفتن پرچم اشاره مى كند: جلد 3 ص 336 دينورى نيز به اين مطلب اشاره كرده است اخبار الطوال ، ترجمه دكتر دامغانى ، تهران ، نشر نى ، 1371، ص 186-185.
131- عبد الفتاح عبد المقصود، امام على ابن ابيطالب ، 362-360/3.
132- گفتار فلسفى جوان از ديدگاه عقل و احساسات ، ص 43.
133- ابن اعثم كوفى ، الفتوح ، ترجمه احمد مستوفى هروى (قرن 6) تصحيح غلامرضا طباطبايى مجد، تهران ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى 1372، ص 371.
134- همان ص 666.
135- الهيارى عليرضا، كميل ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، ص 2، 1 و مغيفيه محمد جواد، شيعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفى زمانى ، قم ، سلسله انتشارات اسلام شناسى ص 119-118.
136- سوره عنكبوت آيات 2 و 3.
137- نصر بن مزاحم منقرى (متوفى 212ه - ق) پيكار صفين ، تصحيح عبدالسلام محمد هارون ترجمه پرويز اتابكى ، تهران ، شركت انتشارات علمى و فرهنگى ، 1375، ص 617.
138- نصر بن مزاحم ، پيكار صفين ، صص 169-618.
139- عبد الفتاح عبد المقصود، امام على ابن ابيطالب ، 187/5.
140- همان ص 270.
141- شيخ مفيد، الجمل ، تحقيق السيد على مير شريفى ، قم ، مكتب الاعلام الاسلامى 1371 ه - ق ، ص 258 - 257.
142- ابن اعثم كوفى ، الفتوح ، ص 425 و ابن قتيبه (270 ه - ق) الامامة و السيامة ، طبع محمد مصطفى فهمى واخوته ، مصر، 321، مى نويسد: فرماندهى پياده نظام را به عهده داشت .
143- عبد الفتاح عبد المقصود، امام على بن ابيطالب ، 439-438/3 و ابن اعثم كوفى الفتوح ص 440.
144- ابو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى اصفهانى (متوفى 283 ه - ق) الغارات با مقدمه و حواشى و تعليقات مير جلال الدين حسينى رموى (محدث) تهران 1359 ه - ق . جلد 1 ص 226.
145- همان ص 227 و ابو محمد حسن بن على بن حسين بن شعبه حرانى (ابن شيعه حرانى)، قرن 4 ه - ق ، تحف العقول ، قم ، منشورات مكتب بصيرتى ، 1390 ه - ق ، ص 119.
146- جهت اطلاع از متن نامه ها رك : حسن ابراهيم حسن ، تاريخ الاسلام ، قاهره ، مكتبة النهصة المصريه ، 1964 م ، الجزء الاول ص 238-234.
147- ابو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى اصفهانى ، الغارات ، ص 254 -226 و ابن شعبه حرانى ، تحف العقول 122-119.
148- الهيارى عليرضا، كميل ، ص 80-79 و على بن حسين الهاشمى الخطيب ، كميل بن زياد نخعى ، بغداد، مطبهة الارشاد، 1381 ه - ق . مقدمه .
149- الهيارى عليرضا، كميل ، ص 34.
150- ابن اعثم كوفى ، الفتوح ، ص 714.
151- همان ص 715.
152- رك : نهج البلاغه ترجمه عبدالمحمد آيتى نامه 61 و نيز ترجمه فيض الاسلام نامه 61.
153- ابن اعثم كوفى ، الفتوح ص 716-715.
154- على بن حسين هاشمى خطيب ، كميل بن زياد نخعى ، ص 15، وحيد رخانى (مشقاقعلى) حسين ، كميل محرم اسرار اميرالمؤ منين ، تهران ، انتشارات فواد، 1371، ص 134.
155- عليرضا اللهيارى ، كميل ص 107-105 و مغينه محمد جواد، شيعه و زمامداران خودسر، ص 119.
156- اسراء، 70.
157- بقره 281 و 123 و 48./ نساء 173./ انعام 164 و 132 و 49./ زمر 70./ مؤ من 18./ سجده 46.
158- بقره ، 34/ نهج البلاغه ، الدكتور، صبحى صالح ، (بيروت 1378 ه - ق ، افست فى ايران 1351 ه - ق) خطبه 1. ص 42.
159- بقره / 24./ نهج البلاغه ، همان ، خطبه 192، ص 286./ ترجمه متن از عبد المجيد معادى خواه ، فرهنگ آفتاب (تهران نشر ذره 1372) ج 1، ص 496.
160- نهج البلاغه ، سيد جعفر شهيدى ، (تهران : انتشارات ، آموزش انقلاب اسلامى 1371)، نامه 25، ص 286 و نامه 26 ص 288 و نامه 51، ص 324.
161- همان ، قصار شماره 322، ص 419./ محمد باقر المجلسى ، بحار الانوار (بيروت ، مؤ سسه الوفاء 1403 ه - 1989 م) ج 76، ص 299.
162- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، تحقيق : محمد ابوالفضل ابراهيم (بيروت : داراحياء انراس العربى ، 1385 ه ق ، 1965 م) ج 3 ،صص 4-203.
163- نهج البلاغه ، پيشين ، قصار شماره 37، ص 366.
164- براى نمونه رك : همان خطبه 5، ص 14، ص 16.
165- محمد تقى جعفرى ، حكمت اصول سياسى اسلام (تهران ، بنياد نهج البلاغه ، 1369) ص 319.
166- نهج البلاغه ، پيشين ، نامه 53، ص 326.
167- محمد تقى جعفرى ، پيشين ، ص 319.
168- تعبير حضرت خطاب به حاكم مصر چنين است : ولو تكونن عليهم سبعا ضاربا تقتتموا اكلهم . و مباش همچون جانورى شكارى (درنده) كه خوردن شان را غنيمت شمارى ، نهج البلاغه ، پيشين ، نامه 53، ص 326.
169- محمد بن الحسن الحرالعاملى ، وسائل الشيعه ، تحقيق : عبد الرحيم الربانى الشيرازى (بيروت : داراحياء التراس العربى ، 1430 ه - 1983 م .
170- همان ، ج 2، ص 476.
171- ههمان ، ج 18، ص 415 / ابو الحسن ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى اصفهانى ، الغاراة (تهران ، انتسارات انجمن آثار ملى ، 1355)، ج 1، ص 231-230.
172- محمد بن الحسن الحرالعاملى ، پيشين ، ج 26، ص 318، ج 21، ص 199.
173- محمد باقر المجلسى ، پسشين ، ج 41، ص 53 و ج 74، ص 157.
174- نهج البلاغه ، پيشين ، نامه 53، ص 331.
175- همان ، ص 336.
176- همان ، ص 340.
177- سوره صف ، آيه 3.
178- همان ، ص 337.
179- همان ، ص 337.
180- همان ، 327./ محمد تقى جعفرى ، پيشين ، ص 218-217.
181- همان ، خطبه 136، ص 134،/ على اكبر عليخانى . توسعه سياسى از ديدگاه امام على (ع) (تهران : شركت چاپ و نشر سازمان اسلامى ، 1377) ص 50-149.
182- نهج البلاغه ، پيشين ، نامه 53، ص 335.
183- همان ، ص 5-235.
184- همان .
185- همان .
186- ابوالفرج الاصفهانى ، مقاتل الطالبيين (قم : منشورات - رضى ، 1405 ه - ق)، ص 24.
187- نهج البلاغه ، پيشين ، خطبه 136، ص 134.
188- همان ، خطبه 206، ص 240.
189- طبوعات ، 1989م) ج 3، ص 544./ ابوالحسن على بن عيسى بن ابى الفتح اربلى ، كشف الغمه فى معرفة الائمه (بيروت ، دار الاضواء 1405 ه - ق ، 1985) ص 123./ ابوالحسن على بن حسين المسعودى ، مروج الذهب ، ابوالقاسم پاينده (تهران ، شركت انتشارات علمى و فرهنگى ، 1370)، ج 2، ص 405.
190- محمد بن الحسن الحرالعاملى ، پيشين ، ج 11، ص 62.
191- چند بيت برگزيده از يكى از غزلهاى «عليرضا قزوه» شاعر معاصر.
192- يث شريف را به نظر علامه جعفرى (ره) علاوه بر شيعيان ، اهل سنت نيز نقل نموده اند من جمله «ابن عساكر» در تاريخ «مدينه و دمشق» و ملاعلى قوشچى در شرح «تجريد الاعتقاد» خواجه نصيرنگ : مقدمه علامه جعفرى بر «المجم المفهوس من نهج البلاغه» محمدى دشتى - ص 2.
193- نهج البلاغه ، خطبه 189، قسمت 5 «من به راههاى آسمان آشناتر از راههاى زمين هستم».
194- مقدمه شرح نهج البلاغه - سيد رضى (ره) - مترجم : على دوانى - انتشارات نهج البلاغه - چاپ چهارم - 1359 ص 23.
195- بخشى از خطه 233 - نهج البلاغه .
196- مثنوى - مولانا جلال الدين بلخى .
197- سوره مباركه زخرف - آيه 71 «آنچه نفوس را بدان ميل باشد و چشمها را شوق و لذت ...».
198- نهج البلاغه - حكمت 238.
199- نهج البلاغه - حكمت 211.
200- نهج البلاغه - حكمت 456.
201- سعد الدين كافى در قرن هفتم گويد:
كاشكى قيمت انفاس بدانستى خلق
تا دمى چند كه ماندست غنيمت شمرند
202- نهج البلاغه - نامه هاى حضرت - نامه 31 - بخش 87.
203- نهج البلاغه - حكمت 237.
204- نهج البلاغه - حكمت 413.
205- راجع به كوفيان حضرت در خطبه 97 سخن رانده است .
206- نهج البلاغه - خطبه 129 - بند 5.
207- الرائد - جبران مسعود - ترجمه دكتر رضا اترابى نژاد - چاپ اول 1373 - جلد دوم ، ص 1438.
208- فصوص الحكم ابن عربى - فصل 10.
209- بخشى از خطبه 198 نهج البلاغه - «خوار و حقير نمود دشمنانش را با كرامت و بزرگوارى كه بخشيده بود».
210- كلمات قصار نهج البلاغه شماره 113.
211- بخشى از خطبه 94.
212- بخشى از خطبه 96.
213- نهج البلاغه - حكمت 247.
214- خطبه 215 نهج البلاغه .
215- بخشهايى از خطبه 192 نهج البلاغه .
216- بخشهايى از خبطه 192، نهج البلاغه .
217- بخشهايى از خطبه 192 نهج البلاغه .
218- نهج البلاغه - حكمت 449.
219- نهج البلاغه - 436.
220- بخشى از خطبه 86.
221- بخشى از خطبه 165 نهج البلاغه .
222- مولانا مى فرمايد:
اى على كه جمله عقل و ديده اى
شمه اى واگو از آنچه ديده اى .
223- يعقوبى ، ابن واضح ، تاريخ يعقوبى ، بيروت 1379 ه -/1960 م ، 2/178-179.
224- طبرى ، محمد بن حرير، تاريخ الرسل و الملوك ، چاپ حوادث سال 35 ه - 3066...3088.
225- دينورى ، ابوحنيفه ، الاخبار الطوال ، تحقيق عبدالنعم عامر، قاهره 1960 م 144، 155، 202.
226- امام على (ع) نهج البلاغه ، ترجمه سيد جعفر شهيدى ، انتشارات انقلاب اسلامى ، 1370، ص 222.
227- همان ، 120.
228- ابن سعد، الطبقات الكبرى ، بيروت (بى تا) 2/138.
229- همان 2/337، سبط ابن الجوزى ، تذكرة الخواص ، قم ، شريف رضى 1376 خ / 1418 ق ، 52.
230- شيخ مفيد، مصنفاف .
231- احمدى ، على بن حسين بن على ، مكاتيب الرسول ، بيروت (بى تا) 1/20-21.
232- ابن سعد 2/338.
233- ابو نعيم اصفهانى ، حلية الاولياء، بيروت 1407 ه -/ 1978 م 1/61-84
234- مطهرى ، مرتضى ، سيرى در نهج البلاغه ، دارالتبليغ ، 1354، خ 11.
235- جهشيارى ، الوزراء و الكتاب ، ترجمه ابوالفضل طباطبائى ، تابان ، 1348 خ ، 82، سيرى در نهج البلاغه 11. امراء البيان ، محمد كرد على قاهره 1374 ه - / 1954، 1/45.
236- ابن سعد 23/338...339. سبط ابن جوزى ، 139.
237- بستى ، ابن حبان ، مشاهير علماء الامصادرء... تحقيق مرزوق على ابراهيم ، بيروت 1408 ه - / 1987 م ، 24.
238- نهج البلاغه 206.
239- همان 387-388.
240- همان 226.
241- غنيمه ، عبدالرحيم ، تاريخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى ، ترجمه نورالله كسائى ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1372 خ ، 254-255. به نقل از كرمانى در شرح بخارى .
242- نهج البلاغه ، 421. غنيمه 193-194، مطهرى ، تعليم و تربيت در اسلام ، الزهراء 1362 خ 2-6.
243- نهج البلاغه ، 419-427.
244- غنيمه ، 261، 399.
245- نهج البلاغه ، ص 329.
246- همان ، ص 58.
247- سبط ابن جوزى 131.
248- ابن جوزى ، المنتظم ، تحقيق محمد القادر عطاء، بيروت 1412 ه - / 1992 م ، 5/95-96.
249- نهج البلاغه ، ص 418.
250- همان ص 419.
251- همان ، 426.
252- سيوطى ، 211.
253- حموى ، ياقوت معجم البدان ، بيروت 1376 ه / 1957 م ، 4/492.
254- يعقوبى ، 2/200-213.
255- ابن اثير، كامل ، بيروت 1385 ه - / 1965 م ، 3/399.
256- ابن سعد، 2/367.
257- همان ، 2/360.
258- بلاذرى ، انساب الاشراف 3/69/1483 پياپى .
259- ابن سعد، 2/345.
260- جورج جرداق صاحب كتاب الامام على صوت العدالة الانسانيه كه در پنج جلد درباره حضرت على (ع) نوشته شده است .
261- سليمان كتانى مؤ لف كتاب امام على (ع) مشعلى و دژى .
262- جرجى زيدان مؤ لف كتاب فاجعه رمضان درباره ترور حضرت على (ع).
263- صاحب 8 جلد كتاب به نام الامام على (ع) درباره زندگى حضرت .
264 -است بلكه تمام موارد از منابع و كتب اهل سنت آن هم منابع دست اول استفاده كرده ايم كه جاى هيچ گونه شك و شبهه اى نباشد و درصدد بيان اعتقاد خودمان درباره حضرت على (ع) نيستم بلكه درصدد بيان آنچه در تاريخ آمده است مى باشيم آنهم نه همه واقعيتها بلكه آنچه ما يافتيم ، آنهم نه آنچه يافته ايم بلكه آنچه كه احساسات برادران اهل سنت را جريحه دار نكند.
265- السقيفة و الخلافة - عبد الفتاح عبد المقصود - ص 282، قاهره مكتبة غريب .
266- كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد - علامه حلى - ص 225، كتابفروشى جعفرى .
267- فرهنگى علوم عقلى - دكتر سيد جعفر سجادى - ص 504، انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران .
268- بحار الانوار - علامه مجلسى - ج 51 - ص 361، مؤ سسه الوفاء.
269- مذاهب المسلمين - الدكتور عبد الرحمن بدوى - ج 1 - ص 629، دار العلم بيروت ، الطبعة الثالثة .
270- قانون اساسى .
271- الفقه الاسلامى و ادلته - ج 682 - ج 6 - ص 682، دككتر وهبة زحيلى ، دارالفكر.
272- مقدمه ابن خلدون - عبد الرحمن بن محمد خلدون - ص 192، مؤ سسه الاعلمى للمطبوعات .
273- نساء 59.
274- الاصابه فى تمييز الصحابه - ابن حجر - ج اول الفصل الثالث من المقدمه - ص 6، دار الاسلاميه .
275- منافقين ، 1.
276- توبه ، 101.
277- احزاب ، 11.
278- توبه ، 47-45.
279- توبه ، 102.
280- آل عمران ، 154.
281- حجرات ، 6.
282- آل عمران ، 153.
283- صحيح بخارى - ج 4، كتاب الفتن .
284- سيره ابن هشام ، ج 4 - ص 139، دار احياء التراث .
285- اسد الغابه ابن اثير - ج 5، ص 91 - داراحياء الترات العربى .
286- الاصابة - ج 6 - ص 312، ترجمه 9143.
287- المعيار و الموازنه - ابو جعفر محمد بن عبدالله اسكافى - ص 82، تحقيق محمد باقر محمودى - الطبقه الاولى 1402 - 1988.
288- الاسيعات ، به نقل از زندگى على (ع) از زبان على .
289- اعدام النساء عمر رضا كحاله ...
290- الاصابة - ج 4- ص 269، ترجمه على ابن ابيطالب (ع)، شماره 5682.
291- فقها مى گويند هيچ مساءله اى نيست مگر اينكه يكى از احكام پنجگانه كه عبارتند از: وجوب ، حرمت ، استحباب ، كراهت ، و اباحه را در بردارد.
292- الاحكام فى اصول الاحكام ابن حزم - ج 2، ص 81 - بيروت دارالكتب العلمية .
293- مذاهب الاسلاميين - ج 1، ص 87.
294- الملل و النحل - ج 1 - ص 125، شهرستانى ، منشورات رضى .
295- مذاهب الاسلاميين - ج 1، ص 90.
296- لازم به تذكر است كه در مباحث آينده نيز نمونه هاى تاريخى فراوانى وجود دارد كه ما تنها به يكى دو نمونه استدلال مى كنيم و بخاطر طولانى نشدن آن از آوردن همه موارد خوددارى مى كنيم .
297- كامل ابن اثير - ج 3، ص 209.
298- كامل ابن اثير - ج 2، ص 209.
299- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 100.
300- نيروهاى مخالف امام على (ع) را هماهنگ ، هدايت ، حمايت و رهبرى مى كرد و وقتى آنان در حوزه حكومت امام على (ع) رسوا مى شدند و امام درصدد دستگيرى و مجازات آنان برمى آمد به حكومت معاويه پناهنده مى شدند و معاويه توسط همين نيروها عليه امام جنگ روانى به راه مى انداخت .
301- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 83.
302- شرح ابن ابى الحديد - ج 2، ص 65.
303- شرح ابن ابى الحديد - ج 1، ص 297.
304- شرح ابن ابى الحديد - ج 2، ص 65.
305- شرح ابن ابى الحديد - ج 5، ص 129.
306- كامل ابن اثير - ج 2، ص 197.
307- تاريخ طبرى - ج 3، ص 547.
308- حجرات ، 2.
309- كامل ابن اثير - ج 3، ص 341.
310- نهج البلاغه ، خطبه 90.
311- اعلى ، 14-13.
312- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 77.
313- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 77.
314- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 97.
315- پيام امام به مناسبت يازدهمين سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى .
316- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 95.
317- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 74.
318- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 74.
319- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 58.
320- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 58.
321- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 72.
322- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 103.
323- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 63.
324- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 58.
325- كامل ابن اثير- ج 3، ص 313.
326- بقره ، 204-205.
327- الجامع لاحكام القرآن - ج 3، ص 14.
328- بقره ، 207.
329- الجامع لاحكام القرآن - ج 3، ص 21.
330- شرح ابن ابى الحديد- ج 4، ص 73.
331- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 99.
332- شرح ابن ابى الحديد - ج 4، ص 100.
333- شرح ابن ابى الحديد- ج 3، ص 462.
334- كامل ابن اثير - ج 3، ص 202.
335- كامل ، ج 3، ص 216.
336- كامل - ج 3، ص 226.
337- شرح ابن ابى الحديد - ج 2، ص 114.
338- تاريخ طبرى - ج 4، ص 71.
339- كامل - ج 3، ص 253.
340- كامل - ج 3، ص 290.
341- كامل ابن اثير - ج 3، ص 202.
342- شرح ابن ابى الحديد- ج 15، ص 139.
343- تاريخ طبرى - ج 4، ص 102.
344- تاريخ طبرى - ج 4، ص 103.
345- تاريخ طبرى - ج 4، ص 103.
346- تاريخ طبرى - ج 4، ص 104.
347- نهج البلاغه ، خطبه 27.
348-كامل ابن اثير - ج 3، ص 388.