نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى0%

نردبان خوشبختى نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

نردبان خوشبختى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا محبى راد (لاهيجى)
گروه: مشاهدات: 14034
دانلود: 1968

توضیحات:

نردبان خوشبختى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14034 / دانلود: 1968
اندازه اندازه اندازه
نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

امتحان با نظر كردن به اموال مردم

امام سجادعليه‌السلام به درگاه الهى عرضه مى دارد:

ولا تفتنى بالنظر

خدايا! با توجه و التفات به اموالى كه در دست ثروتمندان است ، من را مورد آزمايش و امتحان قرار نده

اين دعا ناظر به غناى نفس و بى اعتنايى به دارايى و اموال سرمايه داران و مال اندوزان دنياست و اين همان چيزى است كه خداوند در قرآن به پيامبر گرامى خود محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده و او را مخاطب ساخته است :

ولا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحيوه الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير وابقى(٣٤٥)

اى رسول معظم ! چشمان خود را به اموال و زينتهاى دنيوى كه به اصناف كفار اعطا نموده ايم مگشاى كه اين ثروت و سرمايه را به منظور آزمايش و امتحان داده ايم و رزق و روزى پروردگارت (كه براى اهل ايمان مقرر گرديده) به مراتب بهتر (و عالى تر) است و همواره باقى (و برقرار) خواهد بود.

در ذيل همين آيه حديثى از رسول مكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمود:

من اتبع بصره بما فى ايدى الناس طال همه و لم يشف غيظه(٣٤٦)

كسى كه چشم خود را براى نگاه كردن به اموال و ثروت ديگران بگشايد، اندوهش طولانى خواهد بود و غيظ و غضبش هرگز شفا نمى يابد.

طبع بشر حريص و افزون طلب است ، هر قدر ثروت بياندوزد و مال جمع نمايد، حرص و طمع او بيشتر مى شود و همواره در باطن با خود در جنگ و ستيز است ؛ از نظر دارايى احساس كمبود مى كند و سرانجام با ناكامى از دنيا مى رود، مگر آنكه خود را اصلاح نمايد و عنان حرص را به دست عقل واقع بين بسپارد و خويشتن را از سركشى و طغيان آن برهاند.

مردى به شكايت نزد امام صادقعليه‌السلام آمد و عرض كرد: من از پى مال مى روم و آن را به دست مى آورم ، اما از درآمد خودم قانع نمى شوم و همواره با نفس خود در جنگم و از آن بيشتر مى خواهم ، به من چيزى بياموزيد كه از آن منتفع شوم و درمانم نماييد.

حضرت فرمود: اگر آن مقدار از درآمد كه امر تو را كفايت مى كند و بى نيازت مى سازد، چيز جزئى از مال دنيا تو را غنى مى نمايد و اگر درآمدى براى تو كافى است ، ولى بى نيازت نمى كند، تمام آنچه در دنيا است ، بى نيازت نخواهد نمود.

در واقع امام صادقعليه‌السلام مى خواهد بفرمايد: اگر مايلى از جنگ درونى خلاص شوى ، هدف خود را از كسب مال ، اداره زندگى شرافت مندانه قرار بده ، در اين صورت مال كمى تو را غنى و بى نياز مى سازد، اما اگر هدفت ثروت اندوزى و سرمايه دارى باشد، تمام اموال جهان براى تو كافى نخواهد بود.

ابى بصير مى گويد: از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: عثمان به وسيله دو نفر از غلامان خود دويست دينار طلا براى ابوذر فرستاد و گفت : نزد او ببريد و سلام مرا به او برسانيد و بگوييد: اين دويست دينار است كه عثمان براى شما فرستاده كه نياز خود را برطرف نمايى و حوائج خويشتن را تاءمين كنى

ابوذر گفت : آيا به هيچيك از مسلمانان چنين مبلغى را داده است ؟ گفتند: نه ، ابوذر گفت : من يكى از مسلمانان هستم ، گشايشى كه براى من است ، بايد براى همه مسلمين باشد.

ابوذر گفتند: عثمان اين مبلغ را از مال شخصى خود فرستاده و قسم ياد كرده كه من آن را به حرام نيالوده ام و براى شما جز حلال نفرستاده ام

ابوذر گفت : من احتياجى به اين پول ندارم و امروز صبح نموده ام و از غنى ترين مردم هستم غلامان گفتند: خداوند به شما عافيت بدهد، ما كه در اطاق شما كم يا زياد چيزى كه از آن بهره مند شوى نمى بينيم

ابوذر گفت : در اين سفره من دو قرص نان جو است و من به اين پول احتياجى ندارم و به خدا هرگز آن را نمى گيرم

امام جوادعليه‌السلام نيز در موضوع غناى نفس و بى نيازى روح مى فرمايد: غنا عبارت است از كمى تمنيات درونى و راضى بودن به همان چيزى است كه زندگى انسان را كفايت مى كند.

فقر نفسانى عبارت از حدت و شدت نوميدى از لياقت خود و ياءس از اموالى است كه در دست مردم است در عصر جاهليت ، ثروتمندى و تمكن مالى داراى ارزش انسانى بود و مردم تصور مى كردند كه افراد مال دار، گروه برتر و ممتاز اجتماع هستند و خواسته هاى خود را به اين گروه مى سپردند و تا اين حد به اينها اعتقاد داشتند كه وقتى وحى الهى بر رسول گرامى اسلام ، محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و آن حضرت به رسالت مبعوث گرديد، لب به اعتراض گشودند، كه خداوند مى فرمايد:

وقالوا لو لانزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم(٣٤٧)

گفتند: چرا اين قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از اين دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است ؟

گفتند: اگر خداوند اراده فرموده است كه پيغمبرى از جانب خود بين مردم بفرستد، چرا به وليد بن مغيره ، مال دار نامى مكه محول نفرمود؟ يا آنكه چرا عروه بن مسعود ثقفى ، ثروتمند مشهور طائف را براى اين كار ماءموريت نداد و اين امر را به عهده شخصى سپرده كه در كودكى يتيم بوده و در بزرگ سالى تهيدست و بى بضاعت است !؟

چنان در اشتباه بودند كه گمان مى كردند معيار صلاحيت رهبرى و نمايندگى خداوند بين مردم ، تمكن مالى و سرمايه دارى آن كسى است كه خداوند، او را به رسالت انتخاب مى نمايد و اين خود نمونه روشنى است از اينكه چقدر در آن زمان سرمايه دارى و ثروت مهم بوده و تا چه اندازه ، تمكن در نظر آنان جلوه داشته و معيار احراز شخصيت و مقام بوده است

گردآورى مال ، براى مردم عصر جاهليت ، آنقدر ارزشمند و گرانبها بود كه تا دم مرگ در پى آن بودند و براى آن تلاش مى نمودند. ثروتمندان بر اثر غرور مال ، مردم تهيدست را به باد مسخره مى گرفتند و حتى در زمان بعثت رسول اكرم محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤمنين را استهزاء مى نمودند و به آنان طعنه مى زدند و اين عمل ناروا را بر اثر داشتن ثروت ، انجام مى دادند و گمان مى كردند كه ثروت موجب حيات ابدى آنان مى گردد و اينان را براى هميشه نگه مى دارد.

اسلام افكار مردم را در مورد ثروت دگرگون ساخت و به آنان فهماند كه مال براى گذراندن زندگى و رفع نيازمندى است نه مايه افتخار و مباهات و ضمنا خاطرنشان ساخت كه خداوند مردم را به وسيله مال امتحان مى كند.

مراقب باشيد كه تمكن مالى حجاب نفس شما نشود و شما را از ياد خداوند و انجام وظايف دينى باز ندارد كه نه تنها مال دارى ، امتحان خداوند است ، بلكه مال ديگران را با ديده تمنا نگريستن نيز امتحان است ، و مردان الهى خود را از آن بر كنار مى دارند. امام سجادعليه‌السلام به درگاه الهى عرضه مى دارد:

ولا تفتنى بالنظر

خدايا! با توجه و التفات به اموالى كه در دست ثروتمندان است ، مرا مورد آزمايش و امتحان قرار نده

آمين يا رب العالمين

چهارده كلام نورانى از امير بيان عليه‌السلام

١ - استنزلوا الرزق بالصدقه(٣٤٨)

روزى را با صدقه دادن فرود آوريد.

٢ - [الى عبدالله بن العباس ] فانك لست بسابق اءجلك ، و لامرزوق ما ليس ‍ لك(٣٤٩)

نه بر مرگ پيشى مى گيرى و نه از آنچه روزى تو نيست خواهى خورد.

٣ - يا ابن آدم ، الرزق رزقان : رزق تطلبه ، و رزق يطلبك ، فان لم تاءته اءتاك ، فلاتحمل هم سنتك على هم يومك ، كفاك كل يوم على ما فيه ، فان تكن السنه من عمرك فان الله تعالى سيؤ تيك فى كل غد جديد ما قسم لك ، و ان لم تكن السنه من عمرك فما تصنع بالهم فيما ليس لك ، و لن يسبقك الى رزقك طالب ، و لن يغلبك عليه غالب ، و لن يبطى عنك ما قد قدر لك(٣٥٠)

اى فرزند آدم ! روزى دو نوع است : يكى روزى كه در جستجوى آن هستى و ديگر آنكه او در جستجوى توست كه اگر به دنبال آن نروى او به سراغت مى آيد، بنابراين غصه سال را بر اندوه امروز اضافه نكن ! زيرا براى تو اندوه همان روزى كه در آن هستى كافى است پس اگر سال آينده جزو عمرت باشد خداوند هر روز تازه روزى تازه مى دهد، و اگر جزو عمرت نباشد. پس ‍ چرا غم و اندوه چيزى را بخورى كه مربوط به تو نيست ؟! آگاه باش كه كسى پيش از تو به روزى تو نخواهد رسيد و آن را از دست تو بيرون نتواند آورد، و آنچه برايت مقدر شده ، هرگز تاءخير نخواهد افتاد.

٤ - ياابن آدم ، لاتحمل هم يومك الذى لم ياءتك على يومك الذى قد اءتاك ، فانه ان يك من عمرك ياءت الله فيه برزقك(٣٥١)

اى پسر آدم ! غصه رزق آن روزى كه نيامده بر آن روزى كه آمده ، اضافه نكن چرا كه اگر عمرت باشد، روزيت را خداوند در آن روز خواهد داد.

٥ - من رضى برزق الله لم يحزن على ما فاته ! (٣٥٢)

هر كس به روزى خدادادى راضى شود، نسبت به آنچه از دستش رفته است غمناك نگردد.

٦ - شاركوا الذى قد اءقبل عليه الرزق ، فانه اءخلق للغنى و اءجدر باقبال الحظ عليه(٣٥٣)

با كسى كه روزى به او روى آورده شريك شويد، زيرا او به بى نيازى خليق تر و در روى آوردن سود به جانبش سزاوارتر است

٧. وسئلعليه‌السلام : كيف يحاسب الله الخلق على كثرتهم ؟! فقالعليه‌السلام : كما يرزقهم على كثرتهم فقيل : كيف يحاسبهم و لايرونه ؟! فقالعليه‌السلام : كما يرزقهم و لايرونه(٣٥٤)

از امامعليه‌السلام سؤ ال شد: خداوند چگونه از بندگانش با كثرتشان محاسبه مى كند؟

فرمود: همان گونه كه آنان را با كثرتشان روزى مى دهد. سپس پرسيده شد: چگونه آنها را محاسبه مى كند در حالى كه آنها را نمى بيند؟ فرمود: همان طور كه آنها را روزى مى دهد در حالى كه او را نمى بينند.

٨ - وقيل لهعليه‌السلام : كيف الرزق و الاجل ؟ فقالعليه‌السلام : ان لك عندالله رزقا، و له عندك اءجلا، فاذا وفاك ما لك عنده اءخذ ماله عندك(٣٥٥)

به امامعليه‌السلام گفته شد: روزى و اجل چگونه اند؟ فرمود: براى تو نزد خداوند رزقى است و براى او نزد تو مهلتى ، پس هرگاه آنچه را براى تو نزد اوست ، وفا كند، آنچه را كه از آن او نزد توست ، مى ستاند. يعنى همين كه روزيت تمام شد، مهلت تو هم به پايان مى رسد.

٩ - من اءجمل فى الطلب اءتاه رزقه من حيث لايحتسب(٣٥٦)

هر كه آهسته در جستجوى روزى رود، روزى او از جايى كه گمان نمى كند به او خواهد رسيد.

١٠ - كم من متعب نفسه مقتر عليه ، و كم من مقتصد فى الطلب قد ساعدته المقادير(٣٥٧)

چه بسيار افرادى كه خود را به زحمت انداخته ، ولى روزگار بر آنها تنگ شد، و چه بسيار افرادى كه در جستجوى روزى ، ميانه رو بودند، اما مقدرات آنها را يارى كرد.

١١ - ان الله سبحانه اءبى اءن يجعل اءرزاق عباده المؤمنين الا من حيث لايحتسبون(٣٥٨)

خداوند سبحان ابا دارد كه روزى بندگان مؤمنش را قرار دهد جز از جايى كه گمان نمى كنند. (اين براى آن است كه تنها توجهشان به خدا باشد)

١٢ - رزق كل امرى مقدر كتقدير اءجله(٣٥٩)

روزى هر كس (در لوح محفوظ) تعيين شده است ، همان طور كه مرگش تعيين شده است

١٣ - كلكم عيال الله ، و الله سبحانه كافل عياله(٣٦٠)

همه شما خانواده (و روزى خور) خداوند هستيد و خداوند سبحان هم ضامن روزى خانواده خويش است

١٤ - من اهتم برزق غد، لم يفلح اءبدا(٣٦١)

هر كه براى روزى فردايش اهتمام ورزد، رستگار نخواهد شد. (زيرا از فكر آخرت غافل خواهد ماند).

فصل دهم : عزت و كرامت

قال علىعليه‌السلام :

كل عزيز غير [غيرالله تعالى ] ذليل و كل قوى غيره ضعيف

پايدارى هر عزيزى غير خداوند، خوار و ذليل ، و هر نيرومندى غير از او ضعيف و ناتوان است

نهج البلاغه ، خطبه ٦٥

عزت و عزت خواهى

وجود نازنين زين العابدين و الساجدين ، حضرت على بن الحسينعليه‌السلام به درگاه الهى عرضه مى دارد:

واعزنى و لاتبتلينى بالكبر

بارالها! موجبات عزت نفس و رفعت معنويم را كه لازمه افراد با ايمان است ، فراهم نما و مرا از تكبر و خودبزرگ بينى منزه و محفوظ بدار.

قرآن شريف مى فرمايد:

( وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ ) (٣٦٢)

عزت براى خداوند است و براى پيغمبر خدا و براى افراد با ايمان

عزت كلمه بزرگى است و حالت بلندى روح است كه نمى گذارد انسان ، مغلوب و مقهور چيزى شود و دچار ذلت و گرفتارى آن گردد. عزت براى آن انسان آزاده ايى است كه خود را در مقابل هيچ يك از تمايلات نفسانى و عناوين مادى اسير نبيند، آزاد زندگى كند و با سربلندى امرار حيات نمايد، كه چنين انسانى را مى توان «عزيز النفس» دانست

حقيقت عزت چيست ؟

آيا هدف انسان چيزى جز رسيدن به مرحله شكست ناپذيرى مى باشد؟ اگر چنين است عزت را در كجا بايد جستجو نمود و چه چيز مى تواند به انسان عزت بدهد؟ حقيقت عزت در درجه نخست قدرتى است كه در دل و جان انسان ظاهر مى شود و او را از خضوع و تسليم و سازش در برابر طاغيان و ياغيان باز مى دارد.

قدرتى كه با داشتن آن هرگز اسير شهوات نمى شود و در برابر هوا و هوس ‍ سر فرود نمى آورد. قدرتى كه او را به مرحله نفوذ ناپذيرى در برابر «زر» و «زور» ارتقا مى دهد.

آيا اين قدرت جز از ايمان به خدا، يعنى ارتباط با منبع اصلى قدرت و عزت سرچشمه مى گيرد؟ اين در مرحله فكر و عقيده و روح و جان است ، اما در مرحله عمل ، عزت از اعمالى سرچشمه مى گيرد كه داراى ريشه صحيح و برنامه و روش حساب شده باشد و به تعبير ديگر آن را در «عمل صالح» مى توان خلاصه كرد، اين دو است كه به انسان سربلندى و عظمت و عزت مى دهد.

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

عبد الشهوه اذل من عبد الرق(٣٦٣)

كسى كه بنده (و مطيع بى قيد و شرط غريزه جنسى يا ديگر) شهوات نفسانى خويشتن است (و نمى تواند از اقناع غير مشروع آنها، خود را نگاه دارد) از عبد زرخريد ذليل تر است

چنين انسانى قادر نيست به مقام رفيع عزت دست پيدا كند. عزت واقعى براى كسانى است كه از تذلل در مقابل غير خدا بپرهيزند و از بندگى مخلوق اجتناب كنند. فقط خداوند را معبود خود بشناسند و تمام تذلل و تضرع خود را در پيشگاه او ابراز نمايند، كه اين عالى ترين مقام عزت براى اولياى الهى است آمده است كه حضرت علىعليه‌السلام در پيشگاه الهى عرض مى كند:

خدايا! براى من اين عزت كافى است كه : ان اكون لك عبدا؛ بنده تو باشم ، و كفى بى فخرا ان تكون لى ربا؛ و اين افتخار هم كافى است كه تو مالك من باشى .عرض كرديم عزت براى خداوند است ، و رفعت براى پيامبر است و سرافرازى براى مؤمنين ، اما مى دانيم كه عزت خداوند كه آفريدگار عالم و مالك واقعى تمام جهان هستى است با عزت مخلوق تفاوت اساسى دارد، او غالب و قاهر بر همه موجودات و مخلوقات است ، اما خودش مغلوب و مقهور موجودى نيست ، همه موجودات به او احتياج دارند و او غنى بالذات است و به احدى احتياج ندارد. خداوند مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ ۖ وَاللَّـهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ) (٣٦٤)

اى مردم ! همه شما نيازمند به خداوند بزرگ هستيد، اما خداوند غنى مطلق و بى نياز است

كمال بارى تعالى اين است كه عزتش خالى از ذل و غنايش منزه و به دور از فقر است

يا من هو العزيز بلا ذل ، يا من هو غنى بلا فقر(٣٦٥)

اى خداوندى كه عزتت خالى از ذلت است ، و اى پروردگارى كه غنايت مبرا از فقر است

اين كمال خداست ، اما كمال بشر در اين است كه هرگز خدا را فراموش نكند و نيازمندى خويشتن به ذات اقدس او را از ياد نبرد.

درخواست عزت از پيشگاه الهى به معناى طلب توفيق و تسبيب اسباب در راه رسيدن به عزت نفس و علو فكر است ، يعنى دعا كننده مى خواهد بگويد: اى خداوندى كه عزيز واقعى هستى و بر جميع عوالم وجود سلطه دارى ! اى آفريدگارى كه قادرى و همه مخلوقات مقهور تو هستند و بر تمام موجودات غلبه مى كنى و هرگز مغلوب نمى شوى ! بر من منت بگذار و موفقم بنما كه داراى قوت نفس و قدرت اراده شوم تا بتوانم در مقابل تمنيات ذلت بار هواى نفسى مقاومت كنم و به حول و قوه تو عز ايمانى خويش را كه مايه سربلندى دنيا و آخرت است ، نگاه دارى كنم

آمده است كه وجود نازنين على بن موسى الرضاعليه‌السلام مى فرمايد:

من استغفر الله بلسانه و لم يندم بقلبه ، فقد استهزء بنفسه و من سال الله التوفيق و لم يجتهد، فقد استهزء بنفسه(٣٦٦)

اگر كسى براى عفو گناهان خود به زبان استغفار نمايد و از خداوند طلب بخشش نمايد، اما در دل از اعمال زشت خود پشيمان نباشد، او در اين استغفار خود را مسخره نموده است ، اگر كسى از خداوند طلب توفيق نمايد، اما در مقام عمل ، مجاهده و كوشش نكند، او در طلب توفيق ، خويشتن را به استهزاء گرفته است

چند نكته براى به دست آوردن عزت نفس

براى آنكه دعاى شخص با ايمان در طلب توفيق براى عزت نفس ، به جا واقع شود و به طور صحيح آن را از خدا بخواهد، لازم است به چند نكته توجه شود:

اول آنكه : بداند حفظ عزت براى مسلمان از وظايف دينى او است و هيچ فرد با ايمانى حق ندارد عزت خود را درهم بشكند و موجبات خوارى و ذلت خود را فراهم نمايد. پيامبر گرامى اسلام محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

ليس للمؤمن ان يذل نفسه(٣٦٧)

انسان با ايمان حق ندارد كه موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم سازد.

دوم آنكه : بداند عوامل متعددى از قبيل حب مال ، علاقه به دنيا و مقام ، جاه طلبى ، شهرت دوستى ، محبوبيت اجتماعى و نظاير اينها مى تواند آدمى را مغرور و مغلوب نمايد، و اگر كسى احساس نمود كه در باطن خود، اسير قدرت اين تمايلات است ، بايد بداند كه عزت و شرفش در معرض خطر قرار دارد. حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

كل عزيز داخل تحت القدره فذليل(٣٦٨)

هر عزيزى كه تحت قدرتى قرار دارد، ذليل و خوار است

براى آنكه از خطر آن تمايلات نفسانى مصون بماند و عزت و شرف خود را در راه نيل به آنها از دست ندهد، بايد خويشتن را با ايمانى قوى بسازد و از ذات اقدس الهى استمداد نمايد، بر هواى نفس غلبه نمايد و عزت نفس ‍خويشتن را با هيچ يك از آن تمايلات معامله ننمايد.

سوم آنكه : بدانند اولياى گرامى اسلام ، صفت رذيله طمع را در نابود ساختن سرمايه گرانقدر عزت نفس از ديگر رذايل خطرناك تر دانسته اند و اين مطلب را در ضمن روايات متعددى خاطرنشان ساخته اند و پيروان خود را از آن بر حذر داشته اند.

آمده است كه وجود نازنين اميرمؤمنان اسدالله الغالب على بن ابى طالبعليه‌السلام مى فرمايد:

ثمره الطمع ذل الدنيا و الاخره(٣٦٩)

ميوه طمع ذلت دنيا و آخرت است

يعنى اگر كسى بذر طمع را در دل بيفشاند و آن شجره خبيثه در باطن او رشد كند، ميوه ايى كه از آن بر مى دارد ذلت است ، نه فقط ذلت دنيا، بلكه اين صفت هم در دنيا و هم در آخرت ذلت بار است

و نيز فرموده است : كسى كه نفس خود را از پستى طمع ها منزه ننمايد با اين صفت مذموم ، خود را در دنيا ذليل كرده و در آخرت ، ذلت و خوارى اش ‍ فزونتر خواهد بود.

و همچنين امام باقرعليه‌السلام در وصيت خود به جابر جعفى فرمود:

واطلب بقاء العز باماته الطمع و ادفع ذل الطمع بعز الياس(٣٧٠)

بقاى عز خود را با نابود ساختن طمع در ضمير خود طلب كن و ذلت طمع را با عز نااميدى از آنچه در دست مردم است دفع نما.

خداوند حكيم آدمى را آزاد آفريده و گزينش خوبى ها و بدى ها را به اختيار او گذارده است و اختيار خود مى تواند در جميع شئون زندگى پاكى و درستى را انتخاب كند و يا راه نادرستى و ناپاكى و انحراف را در پيش ‍ بگيرد.

پس حفظ عزت نفس يا تن دادن به ذلت و پستى از جمله امورى است كه در اختيار انسانها مى باشد، اما همه ما بايد بدانيم كه ارزش و شخصيت هر فردى وابسته به روشى است كه اتخاذ نموده است ، اگر نفس خويش را از پستى بركنار نگه داشت ، به مقام رفيع انسانيت نائل مى گردد و مدارج كمال را مى پيمايد و اگر عزت و حيثيت معنوى خود را از دست داد، به پستى و ذلت مى گرايد و راه سقوط را مى پيمايد.

پيامبر گرامى اسلام ، محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

من عظم صاحب دنيا و احبه لطمع دنياه سخط الله عليه(٣٧١)

اگر كسى صاحب دنيا را بزرگ بشمرد و از روى طمع ، او را دوست بدارد، مشمول غضب خداوند خواهد بود.

نصاراى نجران اشخاص ثروتمند و متمكنى بودند؛ حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنان نامه نوشت و آنها را به دين مقدس‍ اسلام دعوت نمود. پس از مشورت به اين نتيجه رسيدند كه هياءتى را براى مذاكره به مدينه بفرستند. آن هياءت وقتى به نزديكى مدينه رسيدند، با هم تبادل نظر كرده و گفتند: مسلمانان بى بضاعت و فقيرند، اگر ما طلا و زيورهاى گران قيمتى را كه با خود داريم ، روى لباس ها بپوشيم ، مسلمانان از مشاهده آن همه ثروت خاضع مى شوند و ما را با ديده عظمت مى نگرند و اين خود موجب پيروزى ما خواهد بود.

زيورآلات خود را پوشيدند و خود را به آنها آراسته كردند، وقتى وارد شهر شدند، مسلمانان فقير كه ناظر جريان بودند، نه تنها خويشتن را در مقابل طلاها نباختند و احساس حقارت نكردند، بلكه اين عمل موجب شد كه آنان در نظر مسلمانان حقير و كوچك شوند؛ مسلمانان پيش خود مى گفتند: پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ، اينان را براى عزت معنوى و تشرف به اسلام دعوت نموده و آنان ثروت خود را به رخ ما مى كشند.

بى اعتنايى مسلمانان كه نتيجه تربيت اسلامى و دينى آنان بود، در روحيه نصارا اثر منفى گذاشت و آنها دانستند كه با نشان دادن ثروت ، عظمتى در قلوب مسلمانان به دست نمى آورند و مسلمانان بلند همت و عزيز النفس ‍ تحت تاءثير اين عمل آنان قرار نمى گيرند.

منزلت و عزت ظاهرى و كرامت باطنى

امام سجادعليه‌السلام در اين قسمت از دعاى مكارم اخلاق به پيشگاه الهى عرض مى كند:

اللهم صل على محمد و آله ، و لاترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها

بارالها! بر محمد و آلش درود فرست و هيچ درجه ايى از من بين مردم بالا مبر جز آنكه مرا معادل آن منزلت و مزيت ، در نزد خودم پست گردانى

از جمله مسائل مهم در زمينه مكارم اخلاق و سجاياى انسانى ، موازنه و تعادلى است كه بايد همواره بين روح و جسم و حالات درونى و حركات بيرونى انسان وجود داشته باشد تا در پرتو آن انسان بتواند در مقابل رويدادهاى خوب و بد و پيشامدهاى مطبوع و نامطبوع كرامت خلق را محافظت نمايد. آمده است كه وجود نازنين پيغمبر اسلام محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

كفى بالمرء فتنه ان يشار اليه بالاصابع فى دين او دنيا(٣٧٢)

حضرت فرمود: براى آزمايش و امتحان يك انسان كافى است كه مردم با انگشت به او اشاره كنند و او را از نظر دين يا دنيا به هم نشان دهند.

كسانى كه در جامعه قدر و منزلتشان بالا مى رود، مورد توجه مردم قرار مى گيرند و همين امر وسيله امتحان آنان است اگر بتوانند در آن موقعيت حساس بر تواضع خود بيفزايند و به مردم در سلام كردن سبقت بگيرند و آنان را با ديده تكريم و احترام بنگرند، از عهده آزمايش بر آمده و امتحانشان مورد قبول خواهد بود.

تواضع از صفات حميده و سجاياى پسنديده است و كسانى كه علاقه مند به حسن خلق هستند، بايد از پى آن بروند و به فروتنى متخلق گردند. اما اين صفت براى اشخاصى كه در جامعه به رفعت درجه نائل مى شوند، خواه از جهت قدرت و مقام باشد، يا از نظر ثروت و مال ، فروتنى و تواضع شان در مكتب اسلام به مراتب ارزنده تر است

امام سجادعليه‌السلام به محمد بن مسلم فرمود: هيچگاه گمان مبر كه تو بر افراد ديگر اجتماع فضيلت و برترى دارى ، همه مردم را به منزله خويشاوندان خود فرض نما، پيرمردان را و پيرزنان را به جاى پدر و مادر و خردسالان را به جاى فرزندان و افرادى كه هم سن و سال تو هستند را به منزله برادران خود به حساب آور و همه آنان را به همان اندازه دوست بدار كه آن سه دسته را دوست مى دارى اگر شيطان اعمالت را در نظرت جلوه داد و به تو فهماند كه تو بر مسلمانان ديگر فضيلتى دارى ، با خود بگو كه آن كس كه از من بزرگ تر است ، در ايمان به خدا و اعمال نيك بر من پيشى گرفته است (و او از من بيشتر خدا را عبادت كرده است). اما آن كس كه از من كوچك تر است ، از من كمتر گناه كرده است ، پس او از من بهتر است و من بايد شديدا به او علاقه مند باشم

و اما آن كسى كه با من هم سن و سال است ، بايد در مورد او معتقد باشم كه او بر من شرف و منزلت دارد، چون يقين به گناه و نواقص خود دارم ، ولى درباره برادر مسلمان خود اين موضوع را ترديد دارم و كجا مى توان گناه كار واقعى را بر كسى كه معصيت او قطعى نيست ، فضيلت داد؛ پس بايد همه افراد اجتماع را سخت دوست بدارم

آمده است كه وجود نازنين پيغمبر اسلام ، محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

افضل الناس من تواضع عن رفعه(٣٧٣)

برتر و افضل مردم كسى است كه از موضع رفعت و قدرت ، فروتنى نمايد و نسبت به مردم متواضع باشد.

در همين مورد حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام مى فرمايد:

ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عندالله(٣٧٤)

چقدر پسنديده و ممدوح است كه ثروتمندان براى نيل به پاداش الهى ، نسبت به فقرا تواضع و فروتنى نمايند.

تواضع قدرتمندان نسبت به افراد عادى و همچنين فروتنى صاحبان ثروت در مقابل فقرا همانند عفو و اغماض كسى است كه از موضع قدرت ، لغزش ‍ گناهكارى را مى بخشد و از كيفر او چشم پوشى مى نمايد.

برداشتى را كه انسان از دعاى مكارم الاخلاق امام سجادعليه‌السلام مى نمايد اين است كه اگر خداوند درجه كسى را بين مردم بالا برد و او در معرض غرور و تكبر قرار گرفت ، از پيشگاه الهى درخواست نمايد كه معادل رفعت و بلندى اجتماعى به وى پستى و انحطاط درونى بدهد كه خود را كوچك و حقير ببيند، نسبت به مردم فروتنى نمايد و از خطر بلند پروازى و خود بزرگ بينى مصون و محفوظ باشد.

ممكن است براى ما اين سؤ ال پيش آيد كه اگر كسى به اقتضاى پاره ايى از اعمال نارواى خويش يا به مصلحت حكيمانه خداوند بين مردم دچار پستى و انحطاط گرديد يا بر اثر ابتلا به بيمارى جانكاهى رفعت خويش را از دست داد وظيفه او چيست ؟ چه كند كه بر اثر آن رويداد تلخ و ناگوار گرفتار حقارت درونى نشود، به زبونى و فرومايگى نگرايد و شخصيت خود را از دست ندهد؟

پاسخ اين است كه از خداوند قوت روح و قدرت مقاومت بخواهد، درخواست نمايد كه به او نيروى صبر عنايت فرمايد تا بتواند در زمينه سقوط اجتماعى بردبارى نمايد و خويشتن را نبازد و ارزش انسانى خود را از دست ندهد.

يونس بن عمار از اصحاب امام صادقعليه‌السلام بود، زمانى دچار بيمارى برص شد و لكه هاى سفيدى بر صورتش آشكار گرديد؛ اين عارضه او را به سختى آزرده خاطر ساخت بعلاوه بر اثر اين عارضه ، كسانى درباره اش سخنان ناروا مى گفتند! آن گفته ها قدر و منزلتش را در جامعه كاهش مى داد و نمى توانست مانند گذشته در مجامع عمومى حضور يابد و با مردم سخن بگويد. تصميم گرفت به محضر امام صادقعليه‌السلام شرفياب شود و اوضاع و احوال خود را به عرض آن حضرت برساند و چاره جويى كند.

محضر حضرت شرفياب شد و توضيح داد كه از طرفى گرفتار بيمارى برص ‍ هستم و از طرف ديگر سخنان دردناك بعضى از اشخاص به شدت مرا رنج مى دهد و سخت متاءثرم امام صادقعليه‌السلام براى آنكه روحيه او را تقويت نمايد و مشكل اجتماعى اش را حل نمايد به وى فرمود:

لقد كان مؤمن آل فرعون مكنع الاصابع فكان ، يقول هكذا و يمد يديه و يقول : يا قوم اتبعوا المرسلين(٣٧٥)

دست مؤمن آل فرعون عيب مادر زادى داشت انگشتانش خميده و به هم چسبيده بود. اما موقع سخن گفتن بدون احساس ضعف و انكسار، دست معيوب خود را به سوى مردم دراز مى كرد و مى فرمود: اى مردم ! از فرستادگان خداوند پيروى كنيد.

امام با اين بيان كوتاه از يك طرف جواب سخنان بى اساس مردم را داد و خاطر نشان فرمود كه ممكن است يك نفر انسان شريف و پاكدل كه خدمت گزار دين خداست به عارضه ايى مبتلا باشد، همان طور كه مؤمن آل فرعون دچار بود و از طرف ديگر با نقل قضيه مؤمن آل فرعون روحيه يونس‍ بن عمار را تقويت فرمود و به وى فهماند كه به سبب عارضه ايى كه براى او پديد آمده است از مردم كناره گيرى نكند و اطمينان و شخصيت خود را از دست ندهد.

بيان امام صادقعليه‌السلام ، خاطر پريشان يونس بن عمار را آرام كرد و او را براى تجديد آميزش با مردم و سازش با محيط، تقويت و تشويق نمود و به شخصيت متزلزلش استقرار بخشيد.

به طور حتم بيان نافذ مربيان بزرگ در جبران شكست هاى روحى افراد و تقويت شخصيت و اراده آنان اثر بسيار درخشانى دارد. پس امام سجادعليه‌السلام از درگاه الهى اين درخواست را نمود كه براى من بين مردم درجه ايى را بالا مبر جز آنكه معادل آن درجه ، مرا در نفس خودم پست و منحط نمايى

با اين بيان مشخص مى شود كه نتيجه اين دعا مصون ماندن از عجب و خودبزرگ بينى است ، كه خداوند همه ما را از اين دو صفت رذيله محفوظ بدارد و عاقبت ما را به آبرو و عزت اهل بيت ختم به خير قرار بدهد، ان شاء الله

عزت ظاهرى و ذلت باطنى

وجود نازنين امام سجادعليه‌السلام به درگاه الهى عرضه مى دارد:

و لاتحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها

بارالها! براى من عزت و احترام آشكارى در جامعه پديد نياور، مگر آنكه به اندازه عزت ظاهرى در ضميرم ذلت باطنى پديد آورى و مرا پيش نفس ‍ خودم ، به همان مقدار خوار نمايى

حضرت با اين جمله از حضرت بارى تعالى عزت ظاهرى و ذلت باطنى درخواست مى كند. در فراض چهاردهم ، وجود نازنين حضرت على بن الحسينعليه‌السلام به درگاه الهى عرضه داشته بود: و اءعزنى و لاتبتلينى بالكبر؛ و در اين فراز از دعا نيز حضرت از خداوند عزت ظاهرى و ذلت باطنى درخواست مى كند: فرق اين دو فراز چيست ؟

در جواب بايد گفت كه : فرق در اين است كه در فراز چهاردهم حضرت ، عزت باطنى را از خداوند طلب كرده بود، ولى در اين فراز از دعاى مكارم الاخلاق عزت ظاهرى را هم به همراه ذلت باطنى مى خواهد.