فصل يازدهم : تكبر و تواضع
قال علىعليهالسلام
:
استعيذوا بالله من لواقع الكبر، كما تستعيذونه ، من طوارق الدهر، فلو رخص الله فى الكبير لاءحد من عباده لرخص فيه لخاصه اءنبيائه و اءوليائه ولكنه سبحانه كره اليهم التكابر و رضى لهم التواضع
حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايند: از آثار بدى كه تكبر در دل ها مى گذارد به خدا پناه ببريد، همان گونه كه از حوادث روزگار به او پناه مى بريد. و اگر قرار بود خداوند به يكى از بندگانش اجازه دهد كبر ورزد، به پيامبران و اولياى مخصوصش اجازه مى داد، ولى تكبر را براى همه آنها منفور شمرده و تواضع و فروتنى را براى آنان پسنديده است
نهج البلاغه ، خطبه ١٩٢؛ اصول كافى ، ج ٤، ص ١٦٨
كبر و خودبرتربينى
وجود نازنين حضرت زين العابدين و الساجدين على بن الحسينعليهالسلام
به درگاه الهى عرضه مى دارد:
ولاتبتلينى بالكبر
پروردگارا! مرا به كبر كه از بيمارى هاى خطرناك اخلاقى است مبتلا نفرما.
جاى اين سؤ ال است كه پرسيده شود: آيا بين عزت نفس و كبر رابطه ايى وجود دارد كه امام سجادعليهالسلام
پس از درخواست عزت نفس از ابتلاى به كبر سخن مى گويد؟
پاسخ به اين سؤ ال مثبت است ، زيرا ممكن است عزت نفس در روحيه بعضى از افراد و اشخاص از حد و مرز خود تجاوز كند، آدمى را دچار خود بزرگ بينى و كبر نمايد و مردم را بر اثر آن با ديده تحقير بنگرد و آنان را كوچك و ناچيز بشمرد؛ معناى ابتلاى به تكبر بر اثر زياده روى در امر عزت نفس همين است و افراد با ايمان بايد از آن اجتناب نمايند.
حالت روانى عزت نفس با كبر، آنقدر به هم نزديك است كه بعضى از افراد عادى ، از عزت نفس مردان بزرگ الهى برداشت كبر نموده و آنان را خود بزرگ بين تلقى كرده اند.
بعضى از صفات پسنديده و ممدوح ، آن چنان در مجاورت پاره ايى از صفات ناپسند و مذموم قرار دارند كه اگر آدمى غافل شود، ممكن است خلق خوبش از حد خود تجاوز نمايد و به خلق بد مبدل شود.
حضرت امام سجادعليهالسلام
در جمله ديگرى به درگاه الهى عرضه مى دارد:
واعصمنى من الفخر
بارالها! بر اثر نيل به مكارم الاخلاق و صفات عالى انسانى مرا از مباهات نسبت به مردم مصون و محفوظ بدار كه با تخلق به صفات عالى انسانى به مردم فخر فروشى ننمايم
از جمله صفات بسيار مذموم در آيين اسلام خود برتربينى و مباهات نمودن به مردم است ، اين خلق ناپسند به قدرى مذموم است كه حضرت علىعليهالسلام
فرمودند:
اهلك الناس اثنان : خوف الفقر و طلب الفخر
دو چيز است كه مردم را به مسير هلاكت و تباهى سوق مى دهد: يكى ترس از فقر و تهيدستى است و آن ديگر فخر فروشى به مردم
وجود نازنين پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمايد:
ما اخشى عليكم الفقر و لكن اخشى عليكم التكاثر
من از فقر بر شما نمى ترسم ، ولى از فخر فروشى بيم دارم
مردم نادان عصر جاهليت به شدت گرفتار مباهات نسبت به يكديگر بودند و در اين باره اغلب به دو چيز تكيه مى كردند: يكى به پدران و افراد قبيله خود و ديگر به مال و ثروت
براى شناخت بيشتر اين صفت رذيله رجوع مى شود به سوره تكاثر؛ اين سوره مباركه بنابر اعتقاد بسيارى از مفسران در مكه نازل شده است بنابراين سخنى كه درباره تفاخر در آن آمده ، على القاعده مربوط به قبايل قريش مى باشد.
ولى بعضى مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان معتقدند كه اين سوره در مدينه نازل شده و آنچه از تفاخر در آن آمده ، ناظر به قوم يهود يا دو طائفه از انصار مى باشد، (ولى مكى بودن اين سوره صحيح تر به نظر مى رسد).
محتواى اين سوره ، نخست سرزنش و ملامت افرادى است كه بر اساس يك مطلب موهوم بر يكديگر تفاخر و فخرفروشى مى كردند و سپس هشدارى است نسبت به مساءله معاد و قيامت و آتش دوزخ و سرانجام هشدارى در زمينه مساءله سؤ ال و بازپرسى از نعمت ها مى دهد.
پس متوجه شديم كه اين سوره يك سوره به تمام معنا كامل و تام مى باشد، چون ما سه عالم را در زندگى خود بايد بگذرانيم :
اول ، عالم دنيا كه مشتمل بر نطفه و علقه و مضغه و بعد طفل شيرخوار كه بزرگ مى شود و پير مى شود و مى ميرد.
دوم عالم برزخ ، از زمانى كه انسان را وارد قبر كردن و سنگ لحد را گذاشتند، آغاز مى شود و تا قيامت يعنى زمانى كه زمين و زمان و كوه ها همه كن فيكون شوند و قيامت برپا شود، ادامه خواهد داشت (البته اين عالم براى انسانهاى پاك و متقين ، گذراندنش لذت بخش و تواءم با نعمتهاى الهى است و براى انسانهايى كه بنابر فرموده قرآن اصحاب شمال هستند، گذراندن اين عالم كه شروعش از نكير و منكر و فشار قبر. است ، بسيار سخت مى باشد.
سوم ، عالم قيامت است كه روز ميزان و سنجش اعمال است ، خدا مى داند آن روز چه بر ما خواهد گذشت و كان مقداره خمسين الف سنه
آيا مى توانيم در پيشگاه عدل الهى سربلند بيرون آييم ؟! آيا شفاعت پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اهل بيت مكرمشعليهمالسلام
شامل حالمان مى شود؟! خدا مى داند.
اين سوره در ميان قبايلى نازل شد كه بر يكديگر فخر فروشى مى كردند و با كثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود بر يكديگر مباهات مى نمودند، تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات خود به گورستان مى رفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مى شمردند. خداوند اين سوره را نازل نمود كه در آيات نخست آن با لحنى ملامت بار مى فرمايد:
(
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ
)
فخر فروشى شما را از خدا و قيامت به خود مشغول داشته است(
حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ
)
تا آنجا كه به زيارت و ديدار قبرها رفتيد و قبور مردگان خود را بر شمرديد.
«الهاكم» از ماده «لهو» به معنى سرگرم شدن به كارهاى كوچك و غافل ماندن از اهداف مهم مى باشد، يعنى شما به فخر فروشى مشغول شديد و قيامت و مرگ را فراموش كرديد.
در آيه بعد خداوند آنها را با اين سخن مورد تهديد شديد قرار مى دهد و مى فرمايد:(
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ
)
شما به زودى نتيجه اين فخر فروشى را خواهيد دانست
باز براى تاءكيد در آيه چهارم مى فرمايد:(
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ
)
؛ سپس چنين نيست كه مى پنداريد، به زودى خواهيد دانست
خداوند دو آيه را در اينجا تكرار مى كند. در تعليل اين امر بعضى گفته اند: هر دو به صورت سربسته از عذاب هايى كه در انتظار آنهاست خبر مى دهد، بعضى گفتند:(
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ
)
اول اشاره به عذاب قبر و عالم برزخ است كه انسان بعد از مرگ با آن روبرو مى شود و فراز نورانى دوم اشاره به عذاب قيامت و عالم قيامت دارد.
در حديثى از اميرالمؤمنين حضرت علىعليهالسلام
آمده است كه فرمود:
ما زلنا نشك فى عذاب القبر، حتى نزلت الهاكم التكاثر
گروهى از ما پيوسته درباره قبر در شك بودند تا اينكه سوره تكاثر نازل شد.
الى قوله كلا سوف تعلمون يريد فى القبر، ثم كلا سوف تعلمون بعد البعث
تا آنجا كه فرمود:
(
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ
)
منظور از آن عذاب قبر است
سپس فرمود:
:(
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ
)
منظور عذاب قيامت است
سپس در آيه پنجم مى فرمايد:(
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ
)
چنين نيست كه شما فخر كنندگان مى پنداريد، اگر شما به آخرت ايمان داشتيد و با علم اليقين آن را مى دانستيد، هرگز به سراغ اين امور نمى رفتيد و تفاخر و مباهات به اين مسائل باطل نمى كرديد. (تو اى انسان ، تويى كه از يك قطره گنديده و بدبو و متعفن به وجود آمده ايى و پس از مرگ نيز به يك لاشه بدبو و متعفن تبديل مى شوى ، به فرموده اميرالمؤمنين علىعليهالسلام
اوله نطفه و آخره جيفه
به چه چيز خود تكبر دارى).
(
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ
)
، شما قطعا جهنم را خواهيد ديد. منظور مشاهده دوزخ با شهود قلبى در همين عالم دنيا است ، مى فرمايد:
اگر شما علم اليقين ، يعنى (ايمان قلبى داشتيد)، جهنم را در همين جهان با چشم دل مشاهده مى كرديد، چرا كه مى دانيم بهشت و دوزخ آفريده شده و وجود خارجى دارد.
(
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ
)
؛ سپس با ورود در آن ، آن را با عين اليقين مشاهده خواهيد كرد. عين اليقين جايى است كه انسان به مرحله مشاهده مى رسد، مثلا خودش آتش جهنم را مى بيند.
(
ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
)
؛ سپس در آن روز همه ما از نعمت هايى كه داشتيم سؤ ال خواهيم شد.
از اين آيات استفاده مى شود كه يكى از عوامل اصلى فخر فروشى ، همان جهل و نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و عدم ايمان به معاد است و عامل ديگر، همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شكست ها است كه افراد براى پوشاندن شكست هاى خود پناه به فخر فروشى مى برند.
لذا روايتى است كه امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:
ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله وجدها فى نفسه
هيچ كس تكبر و فخر فروشى نمى كند، مگر به خاطر ذلتى كه در نفس خود مى يابد.
لذا وقتى احساس كند به حد كمال رسيده است ، ديگر نيازى به فخر فروشى نمى بيند.
امام باقرعليهالسلام
فرمود: در روز فتح مكه پيغمبر عظيم الشاءن اسلام محمد بن عبداللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
به پا خواستند و خطبه ايى ايراد فرمودند: در آغاز خطبه حمد و ثناى پروردگار عالم را به جا آورند و سپس فرمودند: مردم ! شما همه از آدميد و آدم هم از خاك ، آگاه باشيد كه امروز بهترين و گرامى ترين فرد نزد خداوند كسى است كه تقوايش بيشتر و اطاعتش از حضرت حقعليهمالسلام
فزونتر باشد.
اسلام با تعاليم آسمانى خود تكبر و افتخار زمامداران و صاحبان مقام را در سازمانهاى كشورى و لشكرى برانداخت و آن خوى پست و پليد را نشانه كوته فكرى كسانى كه به آن مبتلايند تلقى نمود.
حضرت مولى الكونين اسدالله الغالب على بن ابى طالب علىعليهالسلام
فرموده است : از پست ترين و سخيف ترين حالات زمامداران نزد مردم صالح و درستكار اين است كه به آنان گمان برده شود كه به فخر و مباهات علاقه دارند.
بعضى از مسلمانان كه عادت ديرينه آبا و اجداد خويش را از ياد نبرده بودند و گاه به پدران خود مباهات مى كردند، اگر در حضور يكى از ائمه معصومينعليهمالسلام
آن گونه سخن مى گفتند، فورا امام تذكر مى داد و آنان را متوجه روش نادرست شان مى نمود.
عقبه بن بشير اسدى مى گويد: به امام باقرعليهالسلام
عرض كردم ، من عقبه بن بشير اسدى هستم ؛ و در قوم خود از جهت شرافت پدرى بسيار عظيم و رفيع هستم حضرت فرمود: با حسب خود بر ما منت مگذار كه خداوند به وسيله ايمان ، كسى را كه مردم او را پست مى خواندند، اگر مؤمن باشد، بالا برد و به واسطه كفر كسى را كه مردم او را شريف مى خواندند، اگر كافر باشد، پست نمايد.
پس هيچ كس بر ديگرى فضيلت و برترى ندارد، مگر به وسيله تقوا.
نتيجه اينكه در اسلام ، فخر فروشى و مباهات به مردم كه ناشى از خودبزرگ بينى و تكبر است ، ممنوع شناخته شده است ، خواه پايگاه افتخار، امرى موهوم و غيرواقعى باشد مانند: دارا بودن مال يا داشتن آبا و عشيره متعين و بزرگ ، خواه منشاء مباهات و فخر فروشى كمال واقعى باشد، مانند: علم و ملكه تقوا و مكارم اخلاق
فخر فروشى به مردم به هر انگيزه و از هر منشايى كه باشد دو زيان بزرگ اخلاقى دارد:
١ - وسيله ابراز كبر و خودبزرگ بينى شخص فخر كننده است
٢ - موجب تحقير مردم و كوچك شمردن آنان است و هر دو در تعاليم الهى ممنوع مى باشد.
٣ - امام سجادعليهالسلام
اول از خداوند درخواست معالى اخلاق مى كند و بعد از خداوند مى خواهد كه مرا با دارا بودن مكارم اخلاق از فخر فروشى و مباهات بر مردم محفوظ بدار، گويى مى خواهد عرض كند:
بارالها! من مكارم اخلاق را براى طاعت تو و اجابت دعوت پيغمبرت مى خواهم نه براى آنكه معالى اخلاق را به رخ مردم بكشم و در پرتو آن مباهات نمايم
تكبر و يا همان فخر فروشى از صفات بسيار رذيله و خطرناكى است كه اگر انسان خداى ناكرده و خودش ببيند و به فكر علاج آن كه تواضع و فروتنى است نباشد، به حدى براى او خطرناك است كه ممكن است انسان را بى ايمان و كافر گرداند، مثل قضيه ابليس كه خداوند او را امر به سجده كرد، اما ابليس از سجده كردن سر باز زد:
(
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ
)
ابليس از اطاعت امر الهى ابا كرد، در مقابل فرمان استكبار نمود و زير بار اطاعت فرمان خالق جهان نرفت و خداوند تصريح مى كند به اينكه ابليس با اين عمل به كفر گراييد و تمام اعمال گذشته اش بر باد رفت ؛ در حالى كه ابليس شش هزار سال عبادت كرده بود و فرشته مقرب الهى شده بود.پس در اين امر خطير، كه يا علاج كبر است و يا جلوگيرى از كبر، از خداوند يارى و استعانت مى جوييم و از خداوند مى خواهيم كه ما را با صفت تواضع و فروتنى زينت بخشد.
پادشاها! جرم ما را در گذار
|
|
ما گنه كاريم و تو آمرزگار
|
تو نكو كارى و ما بد كرده ايم
|
|
جرم بى پايان و بى حد كرده ايم
|
دائما در فسق و عصيان مانده ايم
|
|
هم قرين نفس و شيطان مانده ايم
|
بى گنه نگذشته بر ما ساعتى
|
|
با حضور دل نكرده طاعتى
|
روز و شب اندر معاصى بوده ايم
|
|
غافل از يؤ خذ نواصى بوده ايم
|
بر در آمد بنده بگريخته
|
|
آبروى خود به عصيان ريخته
|
مغفرت دارد اميد از لطف تو
|
|
زان كه خود فرموده ايى : لاتقنطوا
|
نفس و شيطان زد كريما راه من
|
|
رحمتت بادا شفاعت خواه من
|
چشم دارم كز گنه پاكم كنى
|
|
پيش از آن كاندر لحد خاكم كنى
|
اندر آن دم كز بدن جانم برى
|
|
از جهان با نور ايمانم برى
|
چهارده كلام نورانى از امير بيان
عليهالسلام
١ - تكبر الدنى يدعو الى اهانته
تكبر كردن آدم پست و فرومايه ، وى را به رسوايى مى كشد.
٢ - آفه الشرف الكبر
كبر، آفت شرف و بزرگى است
٣ - لايتعلم من يتكبر
كسى كه تكبر مى كند، دانش نمى آموزد.
٤ - لايتكبر الاكل وضيع خامل
تكبر نمى كند، مگر هر آدم پست گمنامى
٥ - لاثناء مع كبر
با كبر، سپاس و ستودنى نيست
٦ - من تكبر على الناس ذل
هر كه با مردم تكبر كند، خوار گردد.
٧ - لاتهفيمن محاسنك بالفخر و التكبر
خوبى هايت را با تفاخر (به خود باليدن) و تكبر درهم مشكن
٨ - من لبس الكبر و السرف ، خلع الفضل و الشرف
هر كه لباس كبر و اسراف به تن كند، جامه فضل و شرف را بيرون آورد.
٩ - من اءقبح الكبر تكبر الرجل على ذى رحمه و اءبناء جنسه
از زشت ترين كبرها، تكبر كردن مرد با خويشان و همنوعان خودش است
١٠ - الكبر يساور القلوب مساوره السموم القاتله
كبر بر دل ها مى تازد، چون تاختن زهرهاى كشنده
١١ - ثلات موبقات : الكبر فانه حط ابليس عن مرتبته ، والحرص فانه اءخرج آدم من الجنه ، و الحسد فانه دعا ابن آدم الى قتل اءخيه
سه چيز هلاك كننده است : كبر، چرا كه شيطان را از مرتبه اش به زير كشيد. حرص (و آز) كه آدم را از بهشت بيرون راند و حسد كه فرزند آدم را به كشتن برادرش واداشت
١٢ - قل ان ترى اءحدا تكبر على من دونه الا و بذلك المقدار يجود بالذل لمن فوقه
هر كسى را مى بينى كه به زيردست خود تكبر و بزرگى فروشد، مگر اينكه به همان مقدار به بالا دست خود، خوارى و كوچكى مى كند.
١٣ - صنع فخدك واخطط كبرك ، واذكر قبرك
تفاخر را كنار بگذار و تكبر را فرو ريز و به ياد قبرت باش
١٤ - الحرص و الكبر و الحسد دواع الى التقعم فى الذنوب
حرص و كبر و حسد، انسان را به فرو رفتن در گناهان فرا مى خواند.