نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى0%

نردبان خوشبختى نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

نردبان خوشبختى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا محبى راد (لاهيجى)
گروه: مشاهدات: 14049
دانلود: 1968

توضیحات:

نردبان خوشبختى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14049 / دانلود: 1968
اندازه اندازه اندازه
نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قرآن بهترين و محكم ترين هدايت گر

قرآن مفسر جهان هستى است و داراى اسماى حسنى مى باشد. جهان هستى به دو بخش طبيعت و ماوراى طبيعت تقسيم مى شود، حجاب طبيعى كه مانع شناخت منطقه طبيعت است ، حجاب ظلمانى است ، و نقاب ماوراى طبيعت كه مانع معرفت و شناخت قلمرو آن است حجاب نورانى مى باشد؛ قرآن كريم كه مفسر جهان هستى است ، هم پرده ظلمانى را از رخ طبيعت برمى دارد و شناخت آن را آسان مى نمايد و هم حجاب نورانى را از چهره ماوراى طبيعت كنار مى زند و معرفت آن را ميسر مى سازد. خداوند در قرآن مى فرمايد:

( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ) (٥٣٠)

و ما بر تو اين قرآن عظيم را فرستاديم تا حقيقت همه چيز را روشن كند و براى مسلمين هدايت و رحمت و بشارت باشد.

بنابراين «قرآن شناسى يعنى مفسر هستى را شناختن».

قرآن و اسماى حسنى

قرآن تجلى خداوندى بى همتا و داراى اسماى حسنى مى باشد.(٥٣١) قرآن كلامى است بى مانند و داراى اسماى حسنى ، مانند «فرقان» كه كلام الله و كتاب الله و مى باشد و اين اوصاف برجسته مورد فهم عموم نيستند، بلكه هر كدام كمالى از كمالهاى آن وحى الهى را بيان مى كند.

همان طور كه صاحب قرآن خود در قرآن كريم مى فرمايد:

( هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ) (٥٣٢)

اوست خداى آفريننده پديد آورنده ، نگارنده صورت ، او را نام هاى نيكو است

امام علىعليه‌السلام به پيشگاه بارى تعالى عرض مى كند:

و طريقه حق لا اءزيغ عنها(٥٣٣)

بارالها! مرا آنچنان از راه حق بهره مندساز كه هرگز آن را ترك نگويم و به انحراف نگذاريم

طريق حق كه در دعاى امام سجادعليه‌السلام آمده ، همان صراط مستقيمى است كه در آيات و روايات مكرر از آن نام برده شده است

صراط مستقيم دو شاخه دارد: يكى شاخه هدايت تكوينى خداوند و ديگر شاخه هدايت تشريعى خداوند كه توسط پيامبران الهى براى انسان ها فرستاده شده است

خداوند مى فرمايد:

( مَّا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَاإِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) (٥٣٤)

هيچ حيوان و جنبده اى نيست ، مگر آنكه آفريننده توانا مالك و صاحب اختيار او است و بر آن قاهر و غالب است و خداوند تدبير كننده آنها بر صراط مستقيم است و كمترين انحرافى در برنامه ذات اقدس او نيست

هدايت تشريعى نيز صراط مستقيم آدميان و راه تعالى و تكامل آنان است ، با اين تفاوت كه بشر به مشيت حكيمانه خداوند، مختار آفريده شده و در قبول و رد آيين الهى آزاد است

( فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ ) (٥٣٥)

هر كس مى خواهد دعوت پيغمبر را اجابت كند و به او ايمان بياورد و هر كه مى خواهد از آن اعراض كند و به كفر گرايش يابد.

ممكن است اين سؤ ال براى كسى پيش بيايد كه حضرت على بن الحسينعليه‌السلام مطيع بى قيد و شرط اوامر الهى است و همواره راه حق و صراط مستقيم را مى پيمايد، چطور در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند درخواست مى كند كه مرا از راه حق متمتع و بهره مند فرما؟

از اين سؤ ال مهم تر آن است كه تمام ائمه معصومينعليهم‌السلام در شبانه روز چندين بار نماز واجب و مستحب مى خواندند و مكرر مى گفتند:( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ) ؛ كه خدايا ما را به راه راست هدايت فرما؛ مگر ائمه طاهرين در راه حق و صراط مستقيم نبودند كه از پيشگاه الهى آن را درخواست داشتند؟

پاسخ اين پرسش در بعضى از روايات آمده است كه براى روشن شدن مطلب دو روايت را متذكر مى شويم

امام حسن عسكرىعليه‌السلام از پدران گرامى و آباء خود از على بن ابى طالبعليه‌السلام حديث نموده كه در معناى اهدنا الصراط المستقيم ؛ فرمود:

ادم لنا توفيقك الذى به اطعناك فيما مضى ايامنا حتى نطيعك كذلك فى مستقبل اعمالنا(٥٣٦)

بارالها! توفيق خود را براى ما مستدام بدار! توفيقى كه در پرتو آن در ايام گذشته تو را اطاعت نموديم با همان توفيق در آينده عمرمان نيز تو را مطيع و فرمان بر باشيم

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ارشدنا الى الصراط المستقيم ، ارشدنا للزوم الطريق المؤ دى الى محبتك ، و المبلغ الى دينك ، و المانع من ان تتبع اهواءنا فنعطب او ناخذ بارائنا فنهلك(٥٣٧)

ما را به صراط مستقيم هدايت نما، ما را ملازم راهى قرار ده كه منجر به محبت و دوستى تو مى شود، دينت را به ما ابلاغ مى نمايد و مانع آن است كه از هواى نفسانى پيروى كنيم و معذب شويم يا به راءى خود، عمل كنيم و تباه و هلاك گرديم

اين دو روايت پاسخ آن پرسش را روشن مى كند، افراد با ايمان با آن كه در صراط مستقيم هستند، همه روزه از پيشگاه الهى درخواست مى كنند كه ما را به راه مستقيم هدايت فرما و توفيق خود را نسبت به ما مستدام بدار، يعنى همان طور كه در گذشته با عنايت معنوى ، صراط هدايت را پيموديم ، همچنين موفق مان بدار كه در آينده نيز از حمايتت بهره مند باشيم و فيضت هرگز از ما منقطع نشود.

به عنوان مثال يك لامپ براى آنكه روشن شود، نيازمند به نيروگاه برق دارد، بايد از آن كارخانه نيروى برق دريافت كند تا روشن شود، ولى اين نياز اوليه بدان معنا نيست كه وقتى روشن شد، احتياجش پايان مى يابد، بلكه لامپ براى روشن ماندن ، هر لحظه نيازمند نيروى برق جديد است و براى آنكه روشن بماند، بايد فيض نيروگاه على الدوام به او برسد و اگر يك لحظه برق نرسد، لامپ خاموش مى شود.

انسان نيز با نور هدايت خداوند رهرو صراط مستقيم مى شود، ولى اين نور بايد دوام يابد و اگر اين فيض منقطع شود، انسان از هدايت صراط مستقيم محروم مى شود و نمى تواند به سوى كمال و سعادت رهسپار گردد. پس ‍ انسان بايد هر لحظه از خداوند بخواهد كه فيضش را از او قطع نكند و عنايتش را از وى برنگيرد تا بتواند همچنان صراط مستقيم را بپيمايد و به كمال لايق خود برسد.

در روايتى صراط مستقيم را به معناى ديگر تفسير نمودند كه فراتر از تفسير قبل است ، از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه :

قال : ان الصوره الانسانيه هى الطريق المستقيم الى كل خير، والجهو الممدود بين الجنه و النار(٥٣٨)

صورت انسانيه همان راه مستقيم براى نيل به هر خير و خوبى است و همان صورت انسانى پلى است كشيده شده بين بهشت و دوزخ

بنابر حديث امام صادقعليه‌السلام كسى كه مى گويد:( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ) مقصودش اين است كه بارالها! مرا از حمايت و رحمت وسيع خود برخوردار فرما. و موفقم بدار كه همواره اعمال و اخلاقم انسانى باشد و از طريق انسانيت منحرف نشوم و به خلق خوى حيوانات و درندگان نگرايم ، كه بر اثر آن گرايش ، صورت انسانى ام از بين برود و رخسار حيوانات و درندگان به خود بگيرم

با توجه به اين حديث معلوم مى شود كه حيوانات و درندگان انسان نما در اين جهان بسيارند و اولياى الهى با چشم واقع بين خود آنان را مشاهده مى كنند و گاهى اجازه مى دهند كه ديگران نيز آنها را با چهره غيرانسانى ببينند.

روزى امام سجادعليه‌السلام به مكه معظمه مشرف شدند، در عرفات ، مردم بسيارى گرد آمده بودند، حضرت از زهرى پرسيد: به نظرت عدد اينها چقدر است ؟! او عدد زيادى را حدس زد و گفت : اين همه براى اداى فريضه حج آمده اند، امامعليه‌السلام فرمود:

يا زهرى ! ما اءكثر الضجيج واءقل الحجيج !

چقدر هياهو و فرياد زياد است و حج كننده كم !

زهرى از سخن امام تعجب كرد، حضرت به او فرمود:

يا زهرى ! ادن التى وجهك ، فاءدناه اليه ، فهسع بيده وجها ثم قال : انظر، فنظر التى الناس

اى زهرى ! صورتت را نزديكم بياور، نزديك آورد، امامعليه‌السلام دستى به صورتش كشيد، سپس فرمود: نگاه كن ، زهرى نگاه به مردم نمود.

قال الزهرى : فراءيت اولئك الخلق كلهم قرده الا قليلا(٥٣٩)

مى گويد: همه مردم را به صورت حيوان ديدم ، مگر عده كمى از آنان را.اين عده كه در عرفات بودند به ظاهر در صف مسلمين قرار داشتند و صراط مستقيم اسلام را مى پيمودند، اما فاقد اخلاق اسلامى و سجاياى انسانى بودند، از اين رو صورت انسانى نداشتند، موقعى كه امام پرده طبيعت را عقب زد و چشم زهرى را واقع بين ساخت ، حقيقت آشكار گرديد و شكل واقعى آنان مشهور شد. بنابراين با توجه با روايت امام صادقعليه‌السلام معناى( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ) ، براى كسانى كه راه راست را از خدا درخواست مى كنند اين است كه مى گويند: بارالها! ما را موفق بدار كه واجد اخلاق اسلامى و سجاياى انسانى شويم ، ما را آن چنان هدايت فرما كه در دنيا انسان باشيم ، انسان زيست كنيم و انسان بميريم و در قيامت به صورت انسان كه صراط مستقيم توست محشور گرديم

كلام امام سجادعليه‌السلام حاوى دو قسمت است : يكى از بهره مندى از راه حق و ديگر، منحرف نشدن از آن راه ، امامعليه‌السلام در متن دعا عرض مى كند:

و طريقه حق لا ازيغ عنها

مرا از راه حق بهره مند فرما به گونه اى كه آن را هرگز ترك نگويم و استقامت خود را از دست ندهم

«زيغ» عبارت است از اين كه آدمى در راه مستقيم به راست يا چپ متمايل شود و به انحراف گرايش يابد. شناخت صراط مستقيم و تمييز راه حق از باطل يك مطلب است و پيمودن راه حق با استقامت و ثبات ، مطلب ديگر.

سعادت و رستگارى براى كسانى است كه هر دو جهت را رعايت نمايند، از طرفى براى شناختن راه حق مجاهده كنند و سعى لازم را مبذول دارند و از طرف ديگر در پيمودن آن دودل و مردد نشوند و با پايدارى و استقامت آن را طى نمايند.

براى شناخت راه حق بايد از نيروى عقل استفاده كرد، بايد لجاجت و عناد، تعصب و تصلب ، خودخواهى و بلندپروازى و ديگر عواملى را كه حجاب واقع بينى و سد راه نيل به سعادت است ، ترك گفت و آزادانه از پى درك حقيقت رفت

براى پيمودن صراط مستقيم بايد خود را مهياى مصائب و مشكلات نمود، رنج ها و مشقت هايى كه در اين راه دامن گير مى شود، متحمل شد و با صبر و بردبارى به راه حق ادامه داد.

كسانى كه واجد اين مزايا و صفاتند و در راه حق قدم بر مى دارند، سرانجام خودشان به رستگارى مى رسند و ديگران را نيز به صلاح و سعادت مى رسانند.

در صدر اسلام افرادى پاك دل و بى غرض وقتى از دعوت رسول گرامى آگاهى يافتند، حضورش شرفياب مى شدند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و با عقل خود بسنجند، اگر آن را بر وفق واقع يافتند و قانع شدند، ايمان بياورند و به اطاعت حضرتش همت گمارند.

مشركين كه از دعوت آن حضرت بسيار خشمگين و ناراحت بودند، وقتى از اسلام بعضى از افراد عادى آگاه مى شدند، براى ترساندن ديگران او را در مقابل چشم مردم شكنجه مى كردند و به شدت زجر و آزارش دادند تا دوباره به بت پرستى برگردد و عقيده قلبى خود را دنبال نمايد. ولى آن مسلمانان واقعى كه راه حق را يافته بودند به خاطر شكنجه و ايذا عقيده خود را ترك نمى گفتند و در پيمودن صراط مستقيم متزلزل نمى شدند و همچنان با پايدارى و ثبات به راه خود ادامه مى دادند.

از جمله افرادى كه به جرم مسلمان شدن مورد شكنجه و آزار سخت قرار گرفت و از عقيده و ايمان خود دست نكشيد، بلال است او مردى بود با ايمان و ثابت قدم پس از آنكه اسلام به پيروزى رسيد، رسول گرامى ، اذان گفتن و اعلام وقت را به وى محول فرمود و مردم با شنيدن صداى بلال به مسجد مى آمدند و اقامه جماعت مى نمودند و اين منصب از افتخارات بلال بود.

اميه بن خلف ، شكنجه بلال را به عهده داشت ، در نيمه روز و شدت گرمى هوا دستور مى داد بلال را مى آوردند؛ او را بر زمين مكه به پشت مى خواباندند؛ پس امر مى نمود سنگ بزرگى را روى سينه اش قرار مى دهند، آنگاه با صداى بلند قسم ياد مى كرد كه تو از اين وضع ، نجات پيدا نمى كنى تا بميرى يا آنكه به حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كافر شوى و بتهاى لات و عزى را پرستش نمايى ! اما بلال با ايمان اين وضع دردناك را تحمل نمى نمود و در آن فشار شديد از يگانگى خداوند سخن مى گفت : فرياد مى زد: «احد احد».

در صدر اسلام افراد ديگرى هم نظير بلال بودند كه در دست مشركين شكنجه شدند تا از دين خدا دست بردارند و راه حق را ترك گويند، ولى آنان نيز استقامت مى نمودند و به صراط مستقيم ادامه مى دادند؛ در نتيجه هم خودشان به سعادت رسيدند و مايه پيشرفت اسلام گرديدند، به علاوه انسان هاى ديگر هم را از قيد بندگى و اسارت شرك آزاد ساختند.

به موجب روايات متعددى كه علماى شيعه و سنى در كتاب هاى خود آورده اند، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا زنده بود براى اتمام حجت و به منظور اينكه مردم بعد از آن حضرت ، تفسير قرآن شريف را از زبان هر كسى نشنوند و راه حق را با راهنمايى انسان آگاه بشناسند، در موارد متعدد با تعبيرهاى مختلف از علىعليه‌السلام نام برده اند، از آن جمله اين حديث شريف است :

عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : ان عليا منى و اءنا منه و هو ولى كل مؤمن بعدى(٥٤٠)

حضرت فرمود: على از من است و من از او هستم و على بعد از من ولى هر مؤمنى است

علامه امينىقدس‌سره صاحب الغدير، اين حديث را از چند كتاب از كتب عامه و از روايت مورد اعتماد آقايان علماى عامه نقل نموده است

بين پيروان علىعليه‌السلام افراد ثابت قدمى بودند كه با تهديد دشمنان از صراط مستقيم دين منحرف نمى شدند و راه حق علىعليه‌السلام را ترك نمى گفتند و حجر بن عدى يكى از آنان بود.

زمانى كه علىعليه‌السلام بر اثر ضربت ظالمانه عبدالرحمن بن ملجم بسترى گرديد، روز بيستم رمضان ، جمعى از دوستان و اصحاب آن حضرت به عيادت آمدند و حجربن عدى از جمله آنان بود، براى آنكه تاءسف و تاءثر خود را از رويداد علىعليه‌السلام بيان كند، چند بيت شعر حضور حضرت انشاء كرد و پس از آنكه علىعليه‌السلام او را نگريست و شعرش را شنيد، به او فرمود: چگونه خواهى بود وقتى تو را به برائت و دورى از من بخوانند؟

در جواب گفت : يا اميرالمؤمنين ! اگر مرا با شمشير قطعه قطعه كنند يا آنكه آتش بيافروزند و مرا در آن بيفكنند به اين حرف تن درنمى دهم و هرگز از تو تبرى نمى جويم حضرت فرمود: اى حجر! موفق باشى و خداوند، تو را با علاقه اى كه به اهل بيت رسول گرامى دارى از پاداش خير بهره مند نمايد.

پس از شهادت علىعليه‌السلام حجربن عدى و چند نفر از يارانش در دوستى آن حضرت ثابت قدم بودند و همه جا در مقابل ماءمورين طاغوت مراتب علاقه خود را نسبت به آن حضرت ابراز مى نمودند. سرانجام معاويه دستور داد آن چند نفر را به زنجير ببندند و روانه شام كنند. اين عمل انجام شد و ماءمورين معين شدند و آن عده را به سوى دمشق حركت دادند و در نقطه اى نزديك شهر دمشق آنان را زندانى نمودند تا به معاويه خبر دهند و كسب دستور نمايند.

ماءمورين معاويه به ملاقات آنان آمدند و پيام او را چنين ابلاغ كردند كه : ما ماءموريت داريم به شما بگوييم كه از علىعليه‌السلام تبرى بجوييد و او را لعن كنيد، اگر به ماءموريت ما ترتيب اثر داديد و عمل كرديد، شما را آزاد مى كنيم و اگر از تبرى جستن و لعن كردن ! ابا نموديد همه شما را به قتل مى رسانيم

اين افراد پاكدل و با ايمان گفتند: بارالها! ما هرگز به گفته اينان ترتيب اثر نمى دهيم و به چنين عملى دست نمى زنيم دستور داده شد كه قبرهاى آنان را حفر كنند و كفن هاى آنان را نيز به آنان بدهند.

آن شب تا صبح به آنان مهلت داده شد، اينان به عبادت خدا مشغول بودند. صبح دوباره ماءمورين ، پيشنهاد خود را تكرار كردند و آنان چنين پاسخ دادند: ما دوستدار علىعليه‌السلام هستيم و تبرى مى جوييم از كسى كه از علىعليه‌السلام تبرى مى جويد. بعد از اين قضيه همه آنها به دست ماءموران معاويه كشته شدند. در آن روز جمعا شش نفر از دوستداران على به درجه شهادت رسيدند و ثبات و استقامت خود را در راه حق و اطاعت از اوامر الهى اثبات نمودند.

اين دوستداران ثابت قدم علىعليه‌السلام در پيمودن صراط مستقيم ولايت و تحقق بخشيدن به كلام رسول اكرمعليه‌السلام حداكثر پايدارى را از خود نشان دادند. اين قبيل افراد، مصداق ارزشمند دعاى امام سجادعليه‌السلام هستند كه در پيشگاه الهى عرض كرد:

بارالها مرا از راه حقى بهره مند كن كه در پيمودن آن پايدارى و استقامت را از دست ندهم و به راست و چپ تمايل نيابم

چرا بعضى از افراد، در راه حق دچار تزلزل مى شوند و از صراط مستقيم منحرف مى گردند؟

در پاسخ مى توان گفت كه : اين امر علل متعددى دارد: يكى از آن علل ، ضعف ايمان است ؛ حضرت حسين بن علىعليه‌السلام روزى كه وارد كربلا شدند اين حقيقت مهم را براى اصحاب خود ضمن عبارت كوتاهى بيان فرمود:

الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونه ما درت معايسهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون(٥٤١)

مردم بندگان دنيا هستند و دين را زبان زد كرده اند، تا موقعى كه زندگى آنان جريان دارد، گرد دين مى گردند و چون به بلا و امتحان مبتلا شدند، عدد متدينين و افراد با ايمان كم و ناچيز خواهد بود.

از كلمه «لعق» كه در سخن امام حسينعليه‌السلام آمده است ، مى توان استفاده نمود و ضمن تشبيهى ضعف و قوت دين را توضيح داد: مردم براى قوت جسم بايد تغذيه مادى نمايند و براى قوت روح نيز بايد تغذيه معنوى و ايمانى داشته باشند. روح نيز مانند بدن است ، اگر انسان به آفريدگار جهان مؤمن باشد، تعاليم الهى را كه به وسيله پيغمبر اسلام فرستاده است ، درست به كار بندد؛ وظيفه شناسى و تخلق به كرامات اخلاق را همواره مورد عنايت قرار دهد، روحى توانا و قدرتمند به دست مى آورد؛ مى تواند در مقابل مصائب و بلايا خود را نگه دارد و قدرتمند باشد، در مرگ فرزندان و عزيزان و در زيان هاى مالى بردبار و خويشتن دار باشد. اما اگر روحش را به قدر كافى تغذيه نكند، او را از ذخاير معنوى درست برخوردار نگرداند و رفته رفته نيروى معنوى را از دست بدهد، چنان ناتوان مى گردد كه در مقابل حوادث كوچك خود را مى بازد و تاب مقاومت در مقابل مشكلات زندگى و ضربات طاقت فرساى آن را ندارد.

امامعليه‌السلام مى خواهد بفرمايد: مردم ، مسلمان زبانى اند، دروغ مى گويند كه ما دين داريم ، اما بدبختى اينجاست كه غذاى جان را در حد ليسيدن انگشت در غذاى مادى ، پذيرا نمى شوند و به جان قوت معنوى نمى بخشند، در اين صورت آدمى در مقابل حوادث سنگين روزگار قدرت مقاومت را از دست مى دهد.

اين قبيل افراد با شكنجه هاى جانكاهى مانند شكنجه هايى كه بر بلال وارد آوردند، مواجه شوند، يا اگر به مصائب و بلايايى مانند مصائبى كه بر حجربن عدى و ياران او وارد شد، مواجه گردند؛ حتما با اين قدرت ناچيز ايمان تاب مقاومت در مقابل آن بلايا را ندارند و از ميدان دين بيرون مى روند و از صراط مستقيم هدايت خارج مى شوند.

در بين لشكريان عبيدالله عده اى بودند كه قبلا به حضرت امام حسينعليه‌السلام نامه نوشته و آن حضرت را براى امر امامت به كوفه دعوت نموده بودند، نمى توانيم قطعا بگوييم آنان دروغ مى گفتند و ايمان نداشتند؛ ايمان داشتند اما وقتى عبيدالله وارد كوفه شد و شهر كوفه را قبضه كرد، پيام هاى تندى براى افراد مؤ ثر فرستاد، آنها فقط براى جان ، مال ، زن ، فرزند، خانه و زندگى خود نامه حسين بن علىعليه‌السلام را از ياد بردند و به عنوان لشكريان عبيدالله به طرف كربلا حركت كردند و با امام حسينعليه‌السلام جنگيدند.

در همان موقعى كه با آن حضرت مى جنگيدند، دل هاى آنان مى دانست كه حسين بن علىعليه‌السلام بر حق است و امام واقعى است ، اما از ترس ‍ قدرت عبيدالله بايد با حسين بن علىعليه‌السلام بجنگند تا خودشان و خانواده و اموالشان محفوظ بماند.

فرزدق موقعى كه نزديك دروازه مكه با حسين بن علىعليه‌السلام برخورد نمود و از وضع كوفه خبر داد، حضرت فرمود: مردم را چگونه ديدى ؟ عرض كرد:

قلوب الناس معك واسيافهم عليك(٥٤٢)

من مردم را آن چنان ديدم كه دلهاشان با شما، اما شمشيرهاى آنان به روى شما كشيده است

آنان كه ايمان واقعى دارند، اگر چنانچه براى اظهار عقيده معنوى و حقيقى خودشان با مشكل مواجه گردند، نمى هراسند، حقيقت را با صراحت مى گويند و به عوارض سنگينش تن مى دهند؛ اما آنان كه ضعف ايمان دارند، با آنكه داراى عقد قلبى صحيحند، اما جراءت نمى كنند عقيده قلبى خود را به زبان بياورند؛ زيرا از عوارض آن مى ترسند و ايمانشان آنقدر قوى نيست كه آن عوارض را تحمل كند.

عامل ديگرى كه مى تواند آدمى را در پيمودن راه حق دودل و مردد سازد و از صراط مستقيم منحرفش نمايد اين است كه مشاهده كند طرفداران راه حق عده كمى هستند، اما آنان كه در نقطه مقابل راه حق قرار دارند و به مسير باطل مى روند، جمعيت بسيارند، كثرت جمعيت در پيمودن راه باطل و قلت افراد در صراط مستقيم و راه حق موجب مى شود كه افراد ظاهربين تحت تاءثير قرار گيرند، حق را ترك گويند و از پى اكثريتى بروند كه راه باطل را در پيش گرفته و به خطا مى روند.

حضرت علىعليه‌السلام براى آنكه مردم را متوجه اين خطر بزرگ نمايد، در ضمن يكى از خطبه هاى خود فرمود:

ايها الناس لاتستوحشوا فى طريق الهدى لقله اهله(٥٤٣)

مردم ! در راه هدايت از كمى جمعيت وحشت زده نشويد و صراط مستقيم را ترك نگوييد (واضح است كه ترك راه هدايت مايه گمراهى و ضلالت است).

طرق معرفه الله

گرچه راهها به سوى خداوند هرگز محدود نيست و به گفته بعضى از دانشمندان به تعداد خلايق ، راه به سوى او وجود دارد.

الطرق الى الله بعدد نفوس الخلائق(٥٤٤)

ولى عمدتا پنج راه عقلى و يك راه فطرى براى اثبات ذات پاك او در پيش ‍ داريم : اما راههاى عقلى عبارتند از:

١ - برهان نظم ؛

٢ - برهان حركت ؛

٣ - برهان وجوب و امكان (فقر و غنا)؛

٤ - برهان علت و معلول ؛

٥ - برهان صديقين

و ششمين راه ، همان راه فطرت و سير درونى و كاوش اعماق روح انسانى است و جالب اينكه قرآن مجيد روى همه اين طرق ، تكيه كرده است

برهان نظم

منتهى يكى از گسترده ترين براهينى كه قرآن در برابر مخالفان ، مطرح نموده است همان برهان نظم است كه وجود آن منبع لايزال و علم و قدرت او را از طريق ارائه شگفتى هاى آفرينش و آثار بديع و نظام هاى عجيب جهان هستى ، اثبات مى كند.

برهان حركت

اما برهان حركت : جهانى كه در آن زندگى مى كنيم در حال دگرگونى دائم است ، هيچ موجودى در يك حال نمى ماند و همه چيز در حال تغيير است ، در اين ميان آميخته بودن زندگى انسان ها و حيوانات و گياهان ، با تغيير و دگرگونى و حركت چشم گيرتر است و هيچ كس نمى تواند اين تغيير و دگرگونى را چه در وجود خود و چه در سطح جهان ماده انكار كند؛ چرا كه انسان شب و روز با صحنه هاى مختلف آن دگرگونى روبرو است

بلكه همين دو پديده اى كه نام آن را شب و روز گذاشته ايم از روشن ترين نمونه هاى تغيير و دگرگونى در عالم محسوب مى شود.

اين دگرگونى ها و حركت ها كه بر ظاهر و باطن جهان حاكم است به خوبى نشان مى دهد كه نقطه ثابتى در اين جهان وجود دارد كه همه اين دگرگونيها و حركات از او سرچشمه مى گيرد و همه چون پرگار برگرد آن مركز ثابت مى گردند. بعضى آن را با تغيير به عدد انفاس الخلائق نقل كردند.

برهان وجوب و امكان (فقر و غنا)

براى اثبات وجود خدا دلائل گوناگونى از سوى فلاسفه و علماى عقائد مطرح شده است و از جمله آنها برهان «وجوب و امكان» و برهان «علت و معلول» است

اساس برهان «وجوب و امكان» يا «فقر و غنا» بر اين است كه ما هنگامى كه به خود و ساير و موجودات اين جهان نگاه مى كنيم ، آنها را سراپا نياز و حاجت مى بينيم ، نياز و حاجتى به بيرون وجود خود، پس نمى توان قبول كرد كه جهان هستى مجموعه اى از نياز و فقر باشد و اين نياز و فقر عمومى جهان دليل بر وجود يك منبع عظيم غنا و بى نيازى نباشد كه ما آن منبع را «خدا» مى ناميم

( يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ وَاللَّـهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ) (٥٤٥)

اى مردم ! شما نيازمندان به خدا هستيد، تنها خداوند است كه بى نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است و خداوند بى نياز است و شما به او نيازمنديد.

برهان علت و معلول

بدون شك ، جهانى كه در آن زندگى مى كنيم ، مجموعه اى از علت و معلولات است و اصل عليت يكى از روشن ترين قوانين جهان است و نيز بدون شك ما و كره اى كه روى آن زندگى مى كنيم هميشه وجود نداشته ، بلكه خود معلول علت ديگرى است جالب اينكه استدلال هاى ديگر اثبات وجود خداوند، نيز سرانجام به برهان «علت و معلول» منتهى مى شود و بدون استفاده از آن ، ناقص و ناتمام است

( أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ) (٥٤٦)

آيا آنها بى سبب آفريده شده اند؟ يا خود خالق خويشند؟!

اءم خلقوا السموات و الارض بل لايوقنون(٥٤٧)

آيا آنها آسمان ها و زمينى را آفريده اند؟ بلكه آنها طالب نيستند؟

برهان صديقين

برهان صديقين كه به عنوان يكى از دلائل اثبات وجود خدا با الهام از قرآن مجيد و روايات ، مورد توجه علما و فلاسفه اسلامى قرار گرفته و چنانچه از نامش پيداست يك دليل عمومى و همگانى نيست و تنها براى اشخاصى كه در مسائل عقيدتى و فلسفى اطلاعات و عمق بيشترى دارند، قابل استفاده است ؛ قرآن مجيد مى فرمايد:

( أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ) (٥٤٨)

آيا كافى نيست كه او بر همه چيز شاهد و گواه است

( وَاللَّـهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِيطٌ ) (٥٤٩)

و خداوند به همه آنها احاطه دارد.

( هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ) (٥٥٠)

اول و آخر و ظاهر و باطن او است و او از همه چيز آگاه است

چهارده كلام نورانى از امير بيان عليه‌السلام

١ - الهدى يجلى العمى(٥٥١)

هدايت ، كورى را از بين مى برد.

٢ - من غرس اءشجار التقى جنى ثمار الهدى(٥٥٢)

كسى كه درخت پرهيزگارى بكارد، ميوه هاى هدايت بچيند.

٣ - السنه سنتان : سنه فى فريضه ، اءلاخذ بها هدى ، وتركها ضلاله وسنه فى غير فريضه الاءخذ بها فضيله ، وتركها غير خطيئه(٥٥٣)

سنت بر دو گونه است : سنتى در واجب كه عمل به آن هدايت و ترك آن گمراهى است و سنتى در غير واجب كه عمل به آن فضيلت است و ترك آن گناه نيست

٤ - من اهتدى بهدى الله فارق الاءضداد(٥٥٤)

كسى كه به هدايت خداوند شود از مخالفين جدا گردد.

٥ - كيف يستطيع الهدى من يغلبه الهوى ؟!(٥٥٥)

چگونه مى تواند هدايت شود كسى كه هواى نفسش بر او غالب است ؟!

٦ - طوبى لمن بادر الهدى قبل ان تغلق اءبوابه(٥٥٦)

خوشا به حال كسى كه به سوى هدايت شتافت پيش از آنكه درهاى آن بسته شود.

٧ - من اهتدى بغير هدى الله ضل(٥٥٧)

هر كه به غير هدايت خدايى ، هدايت شود، گمراه گردد.

٨ - من علم اهتدى(٥٥٨)

كسى كه عالم شد، هدايت يافت

٩ - طاعه الهدى تنجى(٥٥٩)

پيروى از هدايت ، رهايى بخش است

١٠ - خير اخوانك من دلك على هدى واءكسبك تقى وصدك عن اتباع هوى(٥٦٠)

بهترين دوست تو كسى است كه تو را به هدايت دلالت كند و تو را در كسب تقوا كمك نمايد و از پيروى هواى نفس باز دارد.

١١ - هدى من اءشعر قلبه التقوى(٥٦١)

كسى هدايت شده كه پرهيزكارى را به قلب خود بفهماند.

١٢ - هدى من اءطاع ربه وخاف ذنبه(٥٦٢)

كسى هدايت شده كه خدايش را اطاعت كرد و از گناهش ترسيد.

١٣ - هدى من سلم مقادمه الى الله سبحانه و رسوله و ولى اءمره(٥٦٣)

هدايت از آن كسى است كه زمام امورش را به خدا و پيامبرش و امام زمانش ‍ واگذار نمود.

١٤ - هدى من ادرع لباس الصبر واليقين(٥٦٤)

كسى كه لباس صبر و يقين را زره خود قرار داد، هدايت يافت

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

رضا محبى راد (لاهيجى)