نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى0%

نردبان خوشبختى نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

نردبان خوشبختى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا محبى راد (لاهيجى)
گروه: مشاهدات: 14046
دانلود: 1968

توضیحات:

نردبان خوشبختى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14046 / دانلود: 1968
اندازه اندازه اندازه
نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

كامل ترين مدارج ايمان

امام سجادعليه‌السلام بعد از ذكر صلوات ، اولين درخواستى كه از خداوند مى كند اين است كه مى گويد:

و بلغ بايمانى اكمل الايمان

بارالها! ايمانم را به كامل ترين مدارج آن برسان

درباره ايمان سخن بسيار است ، اما بحث و سخن ما اين است كه اصل ايمان يعنى چه ؟ جمعى از بزرگان مى گويند: ايمان از ماده «اءمن» است و آن حالت آرامش و اطمينان خاطرى است كه در باطن انسان محقق مى شود.

ايمان عبارتست از حالت باور معنوى و آرامش نفس ؛ روايتى از امام باقرعليه‌السلام ، كه مى فرمايد:

از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پرسيده شد از ايمان ، حضرت در پاسخ فرمودند: به راستى خداوند عزوجل ايمان را بر چهار ستون نهاده است : اول بر صبر؛ دوم بر يقين ؛ سوم بر عدالت ؛ و چهارم بر جهاد.

صبر از اين ميان بر چهار قسم است ؛ ١. شوق ؛ ٢. نگرانى ؛ ٣. زهد؛ ٤. مراقبت هر كس شوق بهشت دارد، از هوسرانيها خوددارى كند و هر كه از دوزخ نگران است ، از هر چه حرام است ، رو برگرداند و هر كه در دنيا بى رغبت است ، گرفتارى ها بر او آسان است و هر كه مراقب مرگ است ، به كارهاى خوب شتابد؛

اما يقين نيز بر چهار قسم است : ١. هوش تيز؛ ٢. سنجش درست آينده ؛ ٣. فهم عبرت ؛ ٤. توجه به روش پيشينيان ؛ هر كس هوش تيز دارد، سنجش ‍ درست را مى فهمد و هر كس نسبت به آينده سنجش درستى دارد، عبرت گيرد و هر كس عبرت گيرد، روش گذشتگان را بشناسد و هر كس روش‍ گذشتگان را بشناسد، گويا با آنان زندگى كرده است و رهبرى شود به آنچه درست باشد و نگاه كند هر كه نجات يافته ، به چه وسيله نجات يافته و هر كس هلاك شده ، براى چه هلاك شده و همانا خدا هر كس را هلاك كرده براى گناه او بوده است و هر كس را كه نجات داده ، براى طاعت او نجات بخشيده است

و اما عدالت نيز بر چهار قسم مى باشد: ١. فهم عميق ؛ ٢. موج دانش ؛ ٣. شكوفه حكم ؛ ٤. بستان بردارى ؛ هر كس بفهمد همه علم را، مى تواند تفسير كند و هر كس بداند و علم داشته باشد، دستورهاى صدور حكم را بشناسد، و هر كس بردبار باشد، در كار خود كوتاهى نكند و ميان مردم ستوده زندگى كند.

و اما جهاد نيز بر چهار قسم مى باشد: ١. جهاد بر امر بر معروف ؛ ٢. جهاد بر نهى از منكر؛ ٣ جهاد و پايدارى در جبهه ها؛ ٤. جهاد بر بغض فاسقان ؛ هر كس كه امر به معروف كند، پشت مؤمن را نيرو بخشيد و هر كس نهى از منكر كند، بينى منافق را به خاك ماليده است و از نيرنگش آسوده شود و هر كس ‍ در جبهه ها مراقب باشد، آنچه به عهده دارد انجام دهد و هر كس كه فاسقان را دشمن دارد، براى خدا خشم كند، اين است ايمان و ستون ها و اقسام آن(٥٢).

جواب يك سؤ ال

آيا ايمان عقد قلبى صرف است و بس ؟ يا اينكه متضمن اقرار و شهادت به زبان و عمل به وسيله بدن نيز هست ؟ پاسخ : به اعتقاد عده ايى از بزرگان ، ايمان فقط عقيده قلبى است و بس ! و شهادت به زبان و عمل به بدن از شرايط ايمان نيست و اين گروه به آياتى استشهاد مى كنند:

( كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ ) (٥٣)

ايمان را در دلهاى آنان نوشته است

و همچنين متمسك شده اند به آيه شريفه كه مى فرمايد:

( قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ) (٥٤)

كسانى از اعراب گفتند: ما ايمان آورديم ، بگو ايمان نياورديد، بلكه اسلام آورديد و هنوز ايمان در دلهاى شما داخل نشده است

در مقابل اين ها كسانى هستند كه مى گويند: ايمان هم عقد قلب است و هم اقرار به لسان ! و استشهاد نمودند به آيه شريفه كه مى فرمايد:

( وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ) (٥٥)

و با آنكه پيش نفس خود به يقين دانستند (معجزه خداست) باز از كبر و نخوت و ستمگرى انكار آن كردند.

معجزات حضرت موسى را ديدند و در دل يقين داشتند كه موسىعليه‌السلام پيغمبر خداست ، اما به زبان انكار كردند.

پس معلوم مى شود اگر انسان در دل به نبوت حضرت موسىعليه‌السلام يقين داشته باشد، اما آن را به زبان نياورد، ايمان نياورده است

يا بر فرض مثال ، داستان ابليس در جريان سجده كردن بر حضرت آدمعليه‌السلام ، از آيات استفاده مى شود كه او به خدا ايمان داشت ؛ آن چنان ايمانى كه در صف فرشتگانش قرار داشت و آن را هم به زبان بيان مى نمود و حتى در مواقعى نام حضرت حق را با احترام بسيار بر زبان جارى مى كرد تا جايى كه وقتى مطرود درگاه الهى شد و از قضيه حضرت آدمعليه‌السلام رنجيده خاطر شد گفت :

( فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ) (٥٦)

به عزت و جلال تو قسم كه خلق را تمام گمراه خواهم كرد.

آنقدر در مقام بيان به خداوند احترام كرد كه به عزت او قسم ياد نمود. اما اين شيطانى كه ايمان باطنى دارد و به زبان هم اقرار مى كند، در مقام عمل و اطاعت از فرمان الهى سركشى كرد و طغيان نمود و از امر خداوند روى گردان شد؛ آن جايى كه خداوند به فرشتگان فرمود آدم را سجده كنند.

( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ) (٥٧)

و چون فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند مگر شيطان كه ابا كرد و تكبر ورزيد و از فرقه كافران گرديد.

ابليس از اطاعت امر الهى ابا كرد و در مقابل فرمان الهى استكبار نمود و زير بار اطاعت از فرمان خالق جهان نرفت و خداوند تصريح مى كند به اينكه ابليس با اين عمل به كفر گراييد و تمام اعمال گذشته اش بر باد رفت پس بنا بر فرموده اميرالمؤمنين حضرت علىعليه‌السلام :

الايمان معرفه بالقلب و قول باللسان و عمل بالاركان(٥٨)

ايمان عبارتست از: معرفت قلبى و عقيده باطنى و همچنين گفتارى است به زبان و عملى به اركان و جوارح

ايمان تنها لفظ و حرف جارى بر زبان نيست ، بلكه حقيقت ايمان ، اول معرفت و شناسايى خداست به قلب و به باطن ذات كه : قلب المؤمن عرش الرحمان(٥٩) و اين آن است كه خدا را با قلب مشاهده مى كند.

پس ايمان ، اول معرفت و شهود است به چشم قلب و مطابق قلب بر زبان نيز جارى مى شود تا خلق را هم به ايمان دعوت كند كه اگر زبان با قلب مطابق شود، سخن مؤ ثر خواهد افتاد.

الكلمه اذا خرجت من القلب وقعت فى القلب و اذا خرجت من اللسان لم تجاوز الاذان(٦٠)

سخن كز دل برون آيد لاجرم بر دل نشيند، و اگر به زبان تنها بود از گوش ‍ تجاوز نمى كند.

و آنگاه كه قلب و زبان مطابق شد؛ باز عمل به اركان هم شرط ايمان است يعنى با مطابقت قلب و زبان ، عمل نيكى هم كه به جسم يا به مال او مربوط است لازم است ، مانند: نماز، روزه ، انفاق مال و جهاد در راه خدا، تا به مقام ايمان ، راستى و حقيقت ، نائل شود.

اگر ايمان در قلب نبود، منافق است و اگر در قلب بود، ولى در زبان و در عمل و در اركان نبود، مؤمن است ، اما فاسق و مقامش در ايمان ضعيف است

از وجود نازنين امام صادقعليه‌السلام درباره اينكه آيا ايمان قول همراه با عمل است يا قول است بدون عمل ، سؤ ال شد. حضرت در پاسخ فرمود: تمام ايمان عمل است و اقرار قسمتى از آن است كه از طرف خدا واجب شده است آنگاه فرمود: پس از آنكه نبى مكرم اسلام در نماز از بيت المقدس متوجه كعبه شد و قبله تغيير كرد، مسلمانان گفتند: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وضع ما در نمازهايى كه به طرف بيت المقدس خوانده ايم چه مى شود و همچنين وضع گذشتگان ما كه نمازهايشان را به سوى بيت المقدس خوانده اند چه مى شود؟ اين آيه نازل شد:

( وَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ ) (٦١)

خداوند ايمان شما را ضايع نمى كند.

آنگاه حضرت فرمود: پروردگار نماز را ايمان خوانده است

پس نتيجه بحث اين شد كه ايمان ، مجموعه عقد قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح مى باشد. ان شاء الله خداوند همه ما را جزء مؤمنين درگاه خودش قرار بدهد. (آمين)

جواب دو سؤ ال

ممكن است دو سؤ ال در اينجا مطرح شود:

اول اينكه : فرق بين ايمان و اسلام چيست ؟

دوم اينكه : درجات ايمان چيست ؟

امام صادقعليه‌السلام رساله ايى خطاب به اصحاب خود نوشته اند كه تمام آن نقل شده و در ضمن آن اين جمله آمده است :

و اءعلموا ان الاسلام هو التسليم و التسليم هو الاسلام ، فمن سلم فقد اسلم و من لم يسلم فلا اسلام له(٦٢)

بدانيد كه اسلام عبارتست از تسليم و تسليم نيز اسلام است ، پس كسى كه (از صميم دل) تسليم خدا شد، او اسلام واقعى دارد و آن كس كه تسليم نشود، داراى اسلام واقعى نيست

بنابراين اسلام قبل از ايمان ، تسليم ظاهرى است و ارزش معنوى ندارد. اما تسليم بعد از ايمان يكى از بهترين و عالى ترين نشانه هاى ايمان واقعى مى باشد.

اما راجع به گروه اول كه اسلام قبل از ايمان دارند، قرآن مى فرمايد:

( قالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ) (٦٣)

اما درباره گروه دوم كه اسلام آنها بعد از ايمان است ، قرآن مى فرمايد:

( وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ ) (٦٤)

دين و آيين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد.

كدام مسلمانى دينش بهتر است از آن انسان شريفى كه ذات خود را تسليم خداوند سبحان (سبحانه و تعالى) نموده و به تمام معنا مطيع حضرت حق باشد و در مقام عمل محسن و نيكوكار گردد؟!

از امام صادقعليه‌السلام روايت است كه مى فرمايد:

ان الاسلام قبل الايمان و عليه يتوارثون و يتناكحون و الايمان عليه يثابون(٦٥)

اسلام قبل از ايمان است و به اسلام بين مردم مسلمان توارث برقرار مى شود (يعنى از يكديگر ارث مى برند) و امر ازدواج واقع مى شود و به طور خلاصه ظواهر جامعه بر اساس اسلام است

اما در ادامه روايت حضرت مى فرمايد: و عليه يثابون ؛ اما بر اساس ‍ ايمان واقعى و عقد قلبى و تسليم بر اثر ايمان ، ثواب الهى و اجر خداوند به آنان مى رسد.

ممكن است كسى بپرسد: آنان كه ايمان واقعى و قلبى به دين نداشتند، چرا اسلام آوردند و از چه رو در مقابل مسلمين تسليم شدند؟ در پاسخ مى توان گفت : تسليم اين گروه ممكن است دو علت داشته باشد: ١. ترس ؛ ٢. طمع ، اما ترس از اين نظر كه اگر در صف مشركين و كفار باقى بمانند، ممكن است جنگى پيش آيد و ناچار شوند به نفع كفار بجنگند و بر اثر حملات قوى و نيرومند سربازان اسلام كشته و يا اسير گردند. اما طمع ، از آن جهت كه مى ديدند ريشه دولت اسلام ثابت گرديده و بيت المالى وجود دارد و پيروان پيامبر درآمدها و منافعى در اين دولت دارند، گاهى از بيت المال استفاده مى كنند و موقعى هم از غنائم جنگ بهره مى برند، پس اگر اينان بروند و به ظاهر قبول اسلام كنند، پيغمبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را قبول مى كند و از منافع و درآمدهايى كه عايد مسلمانان مى گردد، بهره مند مى شوند.

اينان به ظاهر مسلمان بودند و در باطن دشمن اسلام و مسلمين قرآن كريم اين گروه را به منافق تعبير مى كند و مى فرمايد:

( وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ) (٦٦)

اين ها وقتى به مسلمانان و مؤمنين مى رسند، مى گويند: كه ما ايمان آورديم ، اما وقتى با شياطين خود خلوت مى كنند، مى گويند: كه ما همچنان با شما هستيم و مسلمانان را مسخره مى كنيم

پس اولين تفاوت بين ايمان و اسلام آن است كه : مؤمنين در مقام اول داراى عقد قلبى و اطمينان خاطرند و در مقام دوم ، آن را به زبان اظهار مى دارند؛ اما منافقين ، عقد قلبى ندارند و به اسلام و كتاب الهى معتقد نيستند، بلكه به ظاهر و به منظور جلب منفعت يا دفع ضرر پيش آمده قبول اسلام مى كنند تا از قتل و اسارت مصون و محفوظ بمانند و از منافع بيت المال و غنائم جنگى بهره مند گردند.

اما تفاوت دوم : در مكتب پيامبران الهى ، مؤمن واقعى كسى است كه به تمام آنچه از طرف خداوند نازل شده ايمان بياورد و عملا طبق آن رفتار نمايد. اما گاهى اوقات اتفاق مى افتد كه بعضى از افراد در مقابل پيغمبر خودشان چنين نبودند و به جميع ما انزل الله ؛ ايمان نمى آوردند، يا اينكه بعضى را مى پذيرفتند و بعض ديگر را رد مى كردند. قرآن شريف اين مطلب را در دو مورد متذكر مى شود: اول ، در كارهاى ناروا و عهدشكنى هايى كه بنى اسرائيل نموده بودند:

( أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ ) (٦٧)

آيا به قسمتى از كتاب الهى ايمان مى آوريد و به بعض ديگر كافر مى شويد؟ دوم ، درباره مسلمانان اخلال گر است كه خداوند مى فرمايد:

( وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلً ) (٦٨)

اينان مى گويند: ما به پاره ايى از آنچه بر پيغمبر نازل شده ايمان داريم و به قسمت هاى ديگر ايمان نداريم

اين گروه كه در صدر اسلام بودند، اكنون نيز وجود دارند؛ اينان نيز مسلمانند ولى فاقد ايمان هستند.

ارزش مهم براى آن تسليمى است كه يك نفر آگاهانه به خداوند و تعاليم الهى داشته باشد و از صميم قلب بجوشد و وقتى چنين حالتى پيدا شد، آن وقت بى قيد و شرط مطيع اوامر الهى مى گردد؛ به عنوان مثال :

عبدالله بن اءبى يعفور صحابه امام صادقعليه‌السلام است كه به حضرت عرض مى كند: اگر شما انارى را به دو نيم كنيد و بفرماييد كه : نيم آن حلال و نيم ديگر آن حرام است ، من بى قيد و شرط مى پذيرم

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لاايمان افضل من الاستسلام(٦٩)

ايمانى نيكوتر از تسليم فرمان خدا بودن نيست (نيكوتر از مقام تسليم در درجات ايمان و مقامات عرفان مقامى نيست).

وجود نازنين على بن موسى الرضاعليه‌السلام مى فرمايد:

واعلموا ان راس طاعه الله سبحانه التسليم لما عقلناه و ما لم نعقل(٧٠)

سرآمد تمام شرايط اطاعت و فرمانبردارى از خداوند اين است كه ، ما تسليم بى قيد و شرط خداوند باشيم ؛ چه در امورى كه عقل ما آنها را درك مى كند و چه آن امورى كه عقل ما به عمق آنها راه ندارد و حقيقت آن را نمى تواند درك كند.

براى آنكه معناى تسليم و اطاعت بى چون و چرا در امورى كه حاوى مصلحت است بهتر روشن شود، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين مورد مى فرمايد:

يا عباد الله ! انتم كالمرضى و رب العالمين كالطبيب فصلاح المرضى فيما يعلمه الطبيب و تدبيره به لا فيما يشتهيه المريض و يقترحه ، الا فسلموا الله امره تكونوا من الفائزين(٧١)

اى بندگان خدا! شما همانند بيماران هستيد و خداوند همانند طبيب معالج ، صلاح مريض ها در آن چيزى است كه طبيب مى داند و تدبير درمان خود را بر آن استوار مى سازد، نه آن چيزى كه هواى نفس مريض طلب مى كند و خواهش غريزى خود را درخواست مى كند. پس تسليم امر خداوند باشيد تا به فوز و پيروزى موفق گرديد و از خطرات و مهالك نجات يابيد.

مريض كه به طور طبيعى داراى حب ذات و عشق به زندگى است ، براى اينكه خود را از گرفتارى بيمارى برهاند و درد خود را درمان كند، بى قيد و شرط خود را تسليم طبيب مى كند و با تمام وجود، مطيع فرمان او مى شود؛ اگر مثلا نياز به جراحى دارد و بايد عضوى از اعضاى او عمل شود، خود را كاملا در اختيار طبيب قرار مى دهد و هر چه بگويد عمل مى كند، چون مى داند دستور طبيب به صلاح اوست روز عمل كه فرا مى رسد، با ميل و رغبت روى تخت جراحى مى خوابد، با اينكه در دل مضطرب است ، اما يك قدم از اطاعت طبيب سرباز نمى زند و به آنچه پزشك مى گويد عمل مى كند.

بعد از عمل باز هم مطيع مطلق پزشك است و هرچه بگويد اطاعت مى كند و تمام داروها را طبق دستور پزشك مرتب و سر وقت مى خورد، به اميد اينكه در پى اين اطاعت ها به سلامتى نايل گردد و بيمارى اش درمان شود.

اين است مقام تسليم و رضاى يك بيمار در مقابل طبيب ، رسول مكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: مردم ! شما مانند مريض ‍ هستيد و خداوند مانند طبيب ؛ همان طورى كه بيمار از پزشك معالج خود بدون چون و چرا اطاعت مى كند، انسان هاى با ايمان هم بايد بدون چون و چرا از امر الهى اطاعت كنند و تسليم فرامين الهى باشند تا به صلاح و سعادت برسند.

با توجه به اينكه مريض مى داند پزشك معالج با اينكه درس خوانده و انسان داراى فضيلتى است و كوچك ترين انحرافى را (عمدا از مسير علم پزشكى) مرتكب نمى شود، باز در عمق جان احتمال مى دهد كه در اين مورد اشتباه كرده باشد و در نتيجه بيمار به آن مصلحتى كه بايد برسد دست نيابد؛ اما مؤمنين واقعى در اوامر الهى چنين احتمالاتى را نمى دهند و مى دانند كه خداوند به تمام حقايق آگاه است و يقين دارند كه تمام مصلحت هاى مردم را مى داند و مطمئن هستند كه خداوند طالب سعادت انسانها و تعالى و تكامل آنان است ، فلذا با اطمينان خاطر تسليم امر الهى مى شوند و بى چون و چرا اوامرش را اطاعت مى كنند و در نتيجه به سعادت ابدى و كمال واقعى نايل مى گردند.

پس تسليم قبل از ايمان ناشى از ترس است ، يا طمع اما تسليم بعد از ايمان ناشى از معرفت خداوند و به منظور نيل به صلاح و سعادت است و گردن نهادن به اوامر الهى است

در كتاب اصول كافى روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است به اين مضمون :

ابو عمرو زبيرى مى گويد: خدمت حضرت صادقعليه‌السلام شرفياب شدم ، عرضه داشتم : اى دانا! مرا خبر بده كه كدام عمل نزد خداوند برتر است ؟ فرمود: آنچه خدا چيزى را بدون آن نمى پذيرد. گفتم : آن چيست ؟ فرمود: ايمان به خدا كه جز او سزاوار پرستشى نيست ، از همه اعمال بالاتر است و از همه شريفتر، و در بهره مندى آدمى از آن از همه عالى تر... فرمود: ايمان حالت ها و درجه ها و مرتبه هايى دارد: گونه ايى از آن تمام تمام است و گونه اى ناقص كه نقص آن آشكار است و گونه اى برجسته كه رجحان و برجستگى زياد دارد.

گفتم : آيا ايمان هم تمام و ناقص و زايد دارد؟ فرمود: بله

گفتم : چگونه چنين مى شود؟ فرمود: براى آنكه خدا ايمان را بر اندام هاى فرزندان آدم واجب نموده است و آن را بر آن پخش كرده است و براى هر يك بخشى قرار داده است

پس هيچ اندام و عضوى نيست جز اينكه براى آن ايمانى است و در ايمان به كارى ماءمور است

ايمان و عمل دل : ايمانى كه خدا بر قلب واجب كرده است اعتراف ، شناخت اعتقاد، رضا و تسليم است به اينكه خدايى جز الله نيست ، او يگانه است و بى شريك ، و سزاوار پرستش ، و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و فرستاده اوست و اقرار كردن به همه پيامبران و كتاب هايى كه از جانب خدا آمده است

پس ماءموريت قلب اقرار و معرفت است ، كه راءس ايمان است

ايمان و عمل زبان : خدا بر زبان واجب كرده كه آنچه را قلب به آن معتقد و معترف است ، بگويد و ابراز نمايد، چنان كه خداوند مى فرمايد:

( وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا ) (٧٢)

با مردمان سخن نيكو بگوييد،

و اين عملى است كه خدا بر زبان واجب نموده است

ايمان و عمل گوش : خداوند بر گوش واجب نموده كه از گوش دادن به آنچه خدا حرام كرده است ، خوددارى و اجتناب كنند و از آنچه كه خداوند نهى نموده است ، دورى نمايند؛ مثلا مى فرمايد:

( وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا ) (٧٣)

چون به لغو برخورد مى نمايند، از آن بزرگوارانه مى گذرند.

اين عمل و ايمان گوش است

ايمان و عمل چشم : خداوند بر چشم واجب كرده كه آنچه ديدنش را حرام نموده است ، ننگرد و اين عمل و ايمان چشم است ، كه خداوند مى فرمايد:

( قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ) (٧٤)

به مؤمنان بگو كه چشم هاى خود را فرو گيرند و فروج خويش را نگاه دارند.

ايمان و عمل دست : بر دست ها واجب نموده است كه آدمى با آنها آنچه خدا حرام كرده است را انجام ندهد و مقرر داشته است تا براى صدقه دادن و صله رحم و جهاد در راه خدا و پاكيزه كردن بدن براى نماز به كار افتد. چنانكه مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ) (٧٥)

اى مؤمنان ! چون خواهيد به نماز بايستيد، رو و دست هاى خود را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاى خود را تا برآمدگى پا مسح نماييد.

و اين است عمل و ايمان دست

ايمان و عمل پا: بر پاها واجب كرد كه با آنها در راه نافرمانى خدا قدم بر ندارد و فقط براى رضاى خداوند گام بردارند؛ چنانكه در قرآن مجيد آمده است كه :

( وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ) (٧٦)

به كبر و ناز در زمين راه مرو.

ايمان و عمل چهره : و بر چهره سجده كردن براى خدا در شب و روز در هنگام نماز واجب است ، اين است كه خداوند فرموده است :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ) (٧٧)

اى ايمان آورندگان ! ركوع و سجود كنيد و پروردگار خود را بپرستيد و كار نيكو كنيد، شايد رستگار شويد.

و اين ركوع و سجود، فريضه ايى جامع براى صورت ، دست و پا مى باشد.

پس هر كسى خداوند سبحان را با اندام هاى نگاه داشته شده از گناه ملاقات نمايد و هر اندام آنچه را كه خداوند بر او واجب كرده است به انجام رسانيده باشد، چنين كسى با ايمان كامل خداوند را ملاقات مى نمايد و از فردوسيان خواهد بود، اما اگر كسى در بخشى از اين وظايف خيانت و يا كوتاهى كرده باشد، با ايمان ناقص با خداوند رو به رو خواهد شد.

ايمان كامل سبب ورود اهل ايمان به بهشت مى شود و زيادتى و برترى مراتب ايمان باعث تفاوت درجات مؤمنان در نزد خداوند مى گردد؛ اما ايمان ناقص و ناچيز موجبات دخول و خلود در دوزخ را فراهم مى نمايد.

ايمان سبب محبوبيت

خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ) (٧٨)

كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دادند، خداوند رحمان محبت آنان را در دلها مى افكند.

بعضى از مفسران ، اين آيه را مخصوص اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام و بعضى شامل مؤمنان دانسته اند.

بعضى گفته اند: منظور اين است كه خداوند محبت آنان را در دلهاى دشمنانشان مى افكند و اين محبت رشته ايى مى شود در گردنشان كه آنها را به سوى ايمان مى كشاند.

بعضى ديگر آن را به معنى محبت مؤمنان نسبت به يكديگر در آخرت دانسته اند و مى گويند: آنها آن چنان به يكديگر علاقه پيدا مى كنند كه از ديدار هم برترين شادى و سرور به آنان دست مى دهد.

البته همه اين مفهوم ها در آيه جمع شده است ، ولى نكته اصلى اين است كه ايمان و عمل صالح ، جاذبه و كشش فوق العاده ايى دارد، اعتقاد به يگانگى خداوند و دعوت پيامبران الهى كه بازتابش در فكر، گفتار و كردار انسان به صورت اخلاق عاليه انسانى ، تقوا، پاكى ، درستى ، امانت ، شجاعت ، ايثار، و گذشت تجلى مى يابد، باعث مى شود افراد ناپاك و آلوده هم از وجود و ديدار انسان هاى پاك لذت مى برند، البته اين نخستين پاداشى است كه خداوند به مؤمنان و صالحان مى دهد كه دامنه اش از دنيا به سراى ديگر كشيده مى شود.

وجود نازنين پيغمبر خاتم محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: هنگامى كه خداوند كسى از بندگانش را دوست بدارد به فرشته بزرگش جبرئيل مى گويد: من فلانى را دوست دارم ، شما نيز او را دوست داشته باشيد، جبرئيل او را دوست خواهد داشت و سپس در آسمان ها ندا مى دهد كه : اى اهل آسمان ! فلانى را دوست بداريد، چونكه خداوند او را دوست دارد و به دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست مى دارند و سپس ‍ پذيرش اين محبت در زمين منعكس مى شود.

اين حديث پرمعنا نشان مى دهد كه ايمان و عمل صالح بازتابى دارد به وسعت عالم هستى و شعاع محبوبيت حاصل از آن پهنه آفرينش را فرا مى گيرد، ذات پاك خداوند چنين كسانى را دوست دارد، و مؤمنين حقيقى نزد همه اهل آسمانها محبوبند و اين محبت در قلوب انسانهايى كه در زمين هستند پرتوافكن مى شود و چه لذتى از اين بالاتر كه انسان احساس كند محبوب همه بندگان و نيكان عالم هستى است ؟