نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى0%

نردبان خوشبختى نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

نردبان خوشبختى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا محبى راد (لاهيجى)
گروه: مشاهدات: 14040
دانلود: 1968

توضیحات:

نردبان خوشبختى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14040 / دانلود: 1968
اندازه اندازه اندازه
نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

درجات و مراتب ايمان

امام سجادعليه‌السلام به درگاه الهى عرضه مى دارد:

بارالها! ايمان مرا به كامل ترين مدارج آن برسان ! براى آنكه كامل ترين مراتب و درجات آن را بشناسيم

لازم است در رواياتى كه از اولياى گرامى اسلام راجع به كمال ايمان رسيده ، دقت نماييم تا به وسيله آن بتوانيم به بالاترين مراتب ايمان دست پيدا كنيم

وجود نازنين پيغمبر خاتم محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

ثلاثه من كن فيه يستكمل الايمان : رجل لايخاف فى الله لومه لائم و لايرائى بشى ء من عمله و اذا عرض عليه امران ، احدهما للدنيا و الآخر للآخره اختار امر الآخره على الدنيا(٧٩)

سه چيز است كه اگر در كسى باشد، ايمان خود را كامل نموده است :

اول ، آن مردى كه در راه خدا و براى اعلاى حق از ملامت هيچ ملامت كننده ايى نترسد. دوم ، آنكه اعمال خود را به ريا آلوده نكند. سوم ، وقتى دو امر به او عارض شد كه يكى مربوط به دنياست و ديگرى مربوط به آخرت ، آن را كه مربوط به آخرت است برگزيند و بر امر دنيا مقدم دارد.

در روايتى از حضرت باقرعليه‌السلام است كه مى فرمايد:

ثلاث من كن فيه استكمل الايمان : من اذا رضى لم يدخله رضاه فى الباطل و اذا غضب لم يخرجه غضبه من الحق و من اذا قدر لم يتعاط ما ليس ‍ له(٨٠)

سه چيز است كه اگر در كسى باشد، ايمان خود را كامل نموده است :

انسانى كه چون به امرى راضى شد، رضاى او، او را در باطل وارد نكند.

وقتی خشمگين گرديد، خشم ، او را از حق منحرف نكند.

و زمانى كه قدرت پيدا كرد، به چيزى كه شايسته او نيست دست نگشايد.

شخصى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: دوست دارم ايمانم كامل شود؛ حضرت فرمود: اخلاق خود را نيكو و پسنديده كن ، كه بر اثر اين عمل ايمانت كامل مى شود.

ان اكمل المومنين ايمانا احسنهم خلقا(٨١)

با ايمان ترين مردم خوش اخلاق ترين آنهاست

ان شاء الله همه ما بتوانيم با عنايت پروردگار عالم به دين و ايمان خودمان عمق ببخشيم و پيرو واقعى امامان معصومعليهم‌السلام باشيم

ايمان كامل و ارزش يقين

راه رسيدن به ايمان كامل چيست ؟ و يقين در اسلام چقدر ارزش و منزلت دارد؟

ما معتقديم كه مطالعه در آيات الهى و دقت در نظام آفرينش ما را به وجود خداوند عليم و حكيم رهنمون مى سازد؛ ولى بايد توجه داشت كه تنها با اعتقاد به وجود خداوند، ايمان ما كامل نمى شود؛ بلكه لازم است انديشه و افكار ما و همچنين گفتار و رفتار ما نيز بر وفق رضاى حضرت حق باشد، تا به مقام شامخ ايمان برسيم

پس براى شناخت رضاى او بايد نسبت به تمام آنچه رسول گرامى اش از راه وحى الهى فرا گرفته و به مردم ابلاغ نموده است ، اعتقاد قلبى داشته باشيم و بر طبق آن عمل كنيم

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در جاى ديگر مى فرمايند:

ثلاث من كن فيه فقد اكمل الايمان : العدل فى الغضب و الرضا، و الاقتصاد فى الفقر و الغنى ، و اعتدال الخوف و الرجا(٨٢)

سه وصف در انسان دليل كمال ايمان است : يكى آنكه غضب و خوشنودى ، او را از عدالت بيرون نبرد؛ دوم آنكه در حال فقر و غنا اقتصاد و ميانه روى را رعايت نمايد و سوم اينكه خوف و اميدوارى اش از خدا معتدل و مساوى باشد.

توضيح بيشتر اينكه : ايمان انسان زمانى كامل مى شود كه :

اولا: با خلق اگر دوست و يا دشمن است ، حب و بغض شخصى نداشته باشد و ملكه عدالت و انصاف را حفظ كند كه جور به دشمن و طرفدارى از دوست به حكم هواى نفس ، نقص ايمان و خلاف وجدان و دور از طريق خداپرستى است

ثانيا: در حال فقر و غنا معتدل باشد؛ نه فقر او را به دنائت بيافكند و نه غنا و ثروت او را به اسراف و عياشى و شهوترانى كشاند.

و ثالثا: خوف و اميدش با خدا مساوى باشد، نه خوفش از اميدش افزون باشد و نه اميدش از خوفش كمتر، كه اگر خوفش كمتر از اميدوارى به خدا شد، چه بسا نفس جراءت پيدا مى كند خصوصا در دوران جوانى كه شهوت و غضب قوى است و تجرى نفس و تمسك به قول معروف خدا ارحم الراحمين است و عفو خدا بيشتر از جرم ماست او را به ورطه عصيان و گناه مى كشاند.

و اگر خوفش بيشتر از اميد باشد، چه بسا نفس از راه شدت خوف او را از توجه به رحمت واسعه الهى غافل مى كند و به حال نااميدى و ياءس از رحمت الهى - كه بزرگ ترين گناه است - مى كشاند؛ در صورتى كه اميد به رحمت الهى موجب شوق و رغبت به كار نيكو مى گردد و روح انسان را شاد مى كند.

پس بايد اهل ايمان در خوف و رجاء اعتدال داشته باشند. در روايتى وارد است كه رسول مكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

لايكمل عبد الايمان بالله ، حتى يكون فيه خمس خصال : التوكل على الله ، و التفويض [الامور] الى الله ، و التسليم لامرالله ، و الرضا بقضاءالله ، و الصبر على بلاءالله ؛ وابغض فى الله ، و اعطى لله ، و منع لله ، فقد استكمل الايمان(٨٣)

ايمان بنده به خدا كامل نمى شود، مگر اينكه در او پنج خصلت باشد: توكل بر خدا، واگذارى امور به خدا، تسليم در برابر مقدرات خدا، رضايت به قضاى خدا، شكيبايى بر آزمايش خدا؛ چرا كه هر كس دوستى و دشمنى اش ‍ و عطا و منع عطاى اش ، خدايى باشد، ايمان را كامل كرده است

پيامبر عظيم الشاءن اسلام در اين حديث ، مراتب كمال ايمان را بيان مى فرمايد و علماى اخلاق نيز، در مراحل سير و سلوك اين مراتب و مراحل را مطرح كرده اند.

چهارده كلام نورانى از امير بيانعليه‌السلام

١ - الايمان اءمان(٨٤)

ايمان به خدا، امان از نگرانى هاست

٢ - النجاه مع الايمان(٨٥)

نجات ، در پرتو ايمان است

٣ - بالايمان تكون النجاه(٨٦)

در سايه ايمان ، نجات و رستگارى است

٤ - ثمره الايمان الفوز عندالله

ثمره ايمان ، رستگارى در پيشگاه خداوند است

٥ - فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك(٨٧)

خداوند براى پاكيزگى دل ها از زنگار شرك ، ايمان را واجب كرده است

٦ - شرف المؤمن ايمانه ، و عزه بطاعته(٨٨)

شرافت مؤمن به ايمان او، و عزت و بزرگى اش به اطاعت و فرمانبردارى او از خداوند متعال است

٧ - زين الايمان طهاره السرائر، و حسن العمل فى الظاهر(٨٩)

زينت ايمان به پاكيزگى باطن ها و كار نيك در ظاهر است

٨ - لاايمان كالحياء و الصبر(٩٠)

هيچ ايمانى مانند حياء و صبر نيست

٩ - سوسوا ايمانكم بالصدقه(٩١)

ايمانتان را با صدقه دادن پاس داريد.

١٠ - ثلاث من كنوز الايمان : كتمان المصيبه ، و الصدقه و المرض(٩٢)

سه چيز از گنج هاى ايمان است : پنهان ساختن مصيبت ، صدقه پنهان و مخفى كردن بيمارى

١١ - صدق الايمان و صنائع الاحسان من اءفضل الذخائر(٩٣)

از بهترين اندوخته ها، ايمان راستين و به كار بستن خوبى هاست

١٢ - سئل عن الايمان ؟ فقال : الايمان على اءربع دعائم : على الصبر، و اليقين ، و العدل ، و الجهاد(٩٤)

درباره ايمان سؤ ال شد، حضرت فرمود: ايمان بر چهار پايه استوار است : صبر، يقين ، عدالت و پيكار در راه خدا.

١٣ - الايمان سبيل اءبلج المنهاج ، اءنور السراج ، فبالايمان يستدل على الصالحات ، و بالصالحات يستدل على الايمان ، و بالايمان يعمر العلم(٩٥)

ايمان ، روشن ترين راه و نورانى ترين چراغ است ، پس انسان در پرتو ايمان به سوى اعمال شايسته راهنمايى مى شود و با اعمال شايسته به ايمان استدلال مى شود، و با ايمان ، كاخ علم و دانش آباد مى گردد.

١٤ - الايمان شجره : اءصلها اليقين ، و فرعها التقى ، ونورها الحياء، و ثمرها السخاء(٩٦)

ايمان درختى است كه ريشه اش يقين و شاخه اش تقوا و شكوفه اش شرم و حياء و ميوه اش بخشندگى و سخاوت است

فصل سوم : توكل و مراتب آن

قال الله تعالى :

( وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّـهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَيْتُمُونَاوَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ)

و چرا بر خدا توكل نكنيم ، با اينكه ما را به راههاى (سعادت) رهبرى كرده است ؟! و ما بطور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهيم كرد (و دست از رسالت خويش برنمى داريم). و توكل كنندگان ، بايد فقط بر خدا توكل كنند.

توكل به خدا

اولين مرحله دعا توكل به خداست ؛ در حقيقت مؤمن مى گويد: چون به علم و قدرت ، رحمانيت و رحيميت او ايمان و علم دارم ، او را در كارها وكيل خود قرار مى دهم ؛ در دعاى روز دهم ماه مبارك رمضان مى خوانيم :

اللهم اجعلنى فيه من المتوكلين عليك

خدايا! در اين روز مرا از توكل كنندگان بر خودت قرار بده

قرآن مجيد در موارد متعددى توكل را از ويژگى هاى افراد با ايمان مى داند و مى فرمايد:

( وَعَلَى اللَّـهِ فَتَوَكَّلُوا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ) (٩٧)

بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:

من وثق بالله توكل عليه(٩٨)

هر كس به خدا وثوق و يقين دارد، بر او در كارها توكل مى كند.

توكل چيست ؟

پيامبر گرامى اسلام حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تفسير توكل را از جبرئيل سؤ ال كرد، جبرئيل در جواب ايشان عرض ‍ كرد:

معناى توكل اين است كه انسان يقين كند به اينكه سود و زيان و بخشش و حرمان به دست مردم نيست و بايد از آنها نااميد بود و اگر بنده ايى به اين مرتبه از معرفت برسد كه جز براى خدا كارى نكند و جز او به كسى اميدوار نباشد و از غير او نهراسد و از غير خدا از كسى چشم داشت نداشته باشد، اين همان توكل بر خداست

شخصى به نام حسن بن جهم مى گويد: خدمت امام رضاعليه‌السلام رسيدم و عرض كردم : جانم به فدايت ، حد و مرز توكل چيست ؟ ايشان در جواب فرمودند:

لاتخاف مع الله احدا(٩٩)

توكل آن است كه با اتكاى به خدا از هيچ كس نترسى

همان طور كه از كلمات معصومينعليهم‌السلام پيداست ، توكل ، بريدن از غير خدا و پيوستن به اوست در حقيقت هر چه انسان مسلمان به سمت و سوى «انقطاع الى الله» پيش رود و ارتباط ظاهرى و باطنى خويش را با خداوند خود مستحكم نمايد، حقيقت توكل را بهتر در نفس خويش اجرا نموده است

تعريف توكل از علامه طباطبايى

ايشان مى فرمايند: حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم ماده نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفسانى است

هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مى شود و كليه عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مى كند، تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مى اندازد، همانا تعدادى از عوامل روحى (از قبيل سستى اراده و تصميم ، ترس ، غم و اندوه ، شتاب زدگى و عدم تعادل ، سفاهت و كم تجربگى و بدگمانى نسبت به تاءثير علل و اسباب و امثال آن) مى باشد.

در چنين وضعى اگر انسان بر خداوند سبحان توكل داشته باشد، اراده اش ‍ قوى و عزمش راسخ مى گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى مى شود، زيرا انسان در مقام توكل ، با مسبب الاسباب پيوند مى خورد و با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمى ماند و با قاطعيت ، با موانع دست و پنجه نرم مى كند تا به مقصود برسد.

علاوه بر اين ، خداوند متعال شخص متوكل را با امدادهاى غيبى من حيث لايحتسب ؛ از آنجايى كه به گمانش نمى رسد، مدد مى رساند كه اين امدادها از حوزه اسباب عادى و طبيعى فراتر و در رديف علل مادى قرار دارد.

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب و تبوء الخفض و الكرامه(١٠٠)

هر كس بر خدا توكل كند، سختى ها بر او آسان مى شود و وسايل و اسباب برايش فراهم مى شود و در راحتى و وسعت و كرامت قرار مى گيرد.

آثار توكل

بى ترديد توكل آثار مفيد و سازنده ايى دارد كه بر كليه شئون فردى و اجتماعى انسان تاءثير مى گذارد.

آثار توكل به حدى عظيم است كه تا انسان در اين وادى گام ننهد، نمى تواند به كنه حقيقتش برسد. براى نمونه به چند اثر، كه از قرآن مجيد برداشت مى شود، اشاره مى كنيم :

١ - قدرت تصميم گيرى

خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

( فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ) (١٠١)

هنگامى كه تصميم گرفتى ، قاطع باش و بر خداوند توكل كن ، زيرا خداوند متوكلان را دوست مى دارد.

و در آيه اى ديگر خداوند مى فرمايد:

( فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـه إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ ) (١٠٢)

پس بر خدا توكل كن كه تو بر جايگاه حق آشكار قرار دارى

يعنى با توجه به اين پايگاه ، بر خدا توكل كن و با عزمى راسخ و تصميمى قاطع به كار خود ادامه بده

٢ - شجاعت

خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

( وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّـهِ وَكِيلً ) (١٠٣)

و از كافران و منافقان پيروى مكن و به آزارهاى آنها بى اعتنا باش و بر خدا توكل كن و همين بس كه خدا حامى و مدافع تو باشد.

و در آيه اى ديگر مى فرمايد:

( فَعَلَى اللَّـهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ) (١٠٤)

من تنها بر خدا توكل مى كنم ، شما هم به اتفاق بتان و خدايان باطل خود هر مكر و تدبيرى داريد همه را فراهم آوريد و هيچ چيز از اسباب و وسايل بر شما مستور نماند.

يعنى شما هرچه در بساط داريد به ميدان بياوريد و من هم با توكل بر خدا يك تنه و ميدان شما و خدايان شما مى آيم و از هيچ چيز باكى ندارم

٣ - عدم سلطه شيطان بر متوكلين

خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

( إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ) (١٠٥)

چرا كه او (شيطان) بر كسانى كه ايمان دارند و بر خداوند توكل مى كنند، تسلطى ندارد.

پس هر اندازه ايمان و توكل داشته باشى از زير سلطه شيطان بيرون خواهى بود و در نتيجه از آلودگى و انحراف مصون خواهى ماند.

نمونه ها و اسوه هاى توكل

يكى از بهترين نمونه هاى اعتماد و توكل بر خدا، حضرت ابراهيم خليل الرحمنعليه‌السلام است كه در آن شرايط حساس به پروردگار خود اعتماد نمود؛ آنگاه كه بت پرستان تصميم گرفتند او را در ميان آتش ‍ بسوزانند و از بين ببرند.

قرآن كريم جريان را چنين بازگو مى كند:

( قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ ) (١٠٦)

گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است

آنقدر براى جمع آورى هيزم كوشش مى كردند و به آن اهميت مى دادند كه مرحوم طبرسى مى نويسد:

حتى اءن الرجل منهم ليمرض فيوصى بكذا و كذا من ماله ، فيشترى به حطب و حتى اءن المراءه لتغزل ، فتشترى به حطبا(١٠٧)

كسانى كه بيمار بودند و به زنده بودن خود اميد نداشتند، وصيت مى كردند كه مقدارى از مالشان را هيزم بخرند تا ابراهيم را بسوزانند و حتى برخى از زنان كه كارشان پشم ريسى بود، از درآمد آن هيزم تهيه مى كردند.

فخر رازى مى نويسد:

حتى ان المراءه ، لو مرضت قالت : ان عافانى الله لاءجعلن حطبا لابراهيم و نقلوا له الحطب على الدواب اءربعين يوما(١٠٨)

اگر زنى مريض مى شد، نذر مى كرد چنانچه شفا يابد، مقدارى هيزم براى سوزاندن ابراهيم تهيه نمايد.

به هر حال تا آنجا كه توان داشتند، هيزم روى هم انباشتند و آنگاه كه هيزم ها را آتش زدند و خواستند حضرت ابراهيم را در ميان آتش بيفكند، از شدت حرارت نمى توانستند نزديك آتش بروند تا اينكه شيطان منجنيقى براى آنان ساخت و ابراهيم را بر بالاى آن نهادند و او را داخل آتش پرتاب كردند.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

لما اجلس ابراهيم فى المنجنيق و اءرادوا ان يرموا به فى النار، اءتاه جبرائيل فقال : السلام عليك يا ابراهيم و رحمه الله و بركاته ، الك حاجه ؟ فقال : اءما اليك فلا؛ فقال جبرئيل فاسئل ربك ؛ فقال : حسبى من سؤ الى علمه بحالى(١٠٩)

وقتى كه ابراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش ‍ بيفكند، جبرئيل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت : آيا نيازى دارى كه به تو كمك كنم ؟ حضرت فرمود: آرى ، اما به تو نه ! جبرئيل به حضرت ابراهيم پيشنهاد كرد (حال كه از من كمك نمى طلبى) پس از خدا نيازت را بخواه ! ابراهيم گفت : همين مقدار كه از حال من آگاه است ، كافى است

و سرانجام براى اينكه كار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد كرد، آتش ‍ بر او گلستان شد و خداوند در ادامه اين داستان مى فرمايد:

( قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ) (١١٠)

و ما گفتيم : اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سالم باش

صاحب علل الشرايع مى فرمايد:

لو لم يقل «سلاما» لاءهلكه بردها(١١١)

اگر خداى متعال به آتش نمى فرمود: بر ابراهيم سالم باش ! و تنها مى فرمود: سرد باش ، جان ابراهيم از سرما به خطر مى افتاد.

آرى كسى كه تا اين حد بر خدا توكل كند، خداوند متعال نيز او را از گرفتارى ها و سختى ها نجات مى دهد و آتش را براى او تبديل به گلستان مى كند.

چند سال زندان براى توسل به غير خدا

حضرت يوسفعليه‌السلام با آن مقام و عظمت كه خداى متعال درباره او مى فرمايد:

انه من عبادنا المخلصين(١١٢)

او از بندگان مخلص ما بود.

هنگامى كه احساس كرد يكى از آن دو نفرى كه در زندان با او به سر مى برند آزاد خواهد شد، گفت : وقتى از زندان رهايى يافتى ، نزد سلطان مصر كه رفتى به ياد من نيز باش ! قرآن مى فرمايد:

( وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ ) (١١٣)

و به يكى از آن دو كه مى دانست رهايى مى يابد، گفت : مرا نزد اربابت يادآور، ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر او برد و به دنبال آن ، چند سال در زندان باقى ماند.آن مرد بعد از مدتى يادش آمد كه يوسف از او خواسته بود نزد سلطان او را ياد كند، كه تا آن موقع يوسف سال ها در زندان مانده بود.

در ادامه داستان مى خوانيم :

جاء جبرئيل فقال : يا يوسف ! من جعلك اءحسن الناس ؟

جبرئيل نزد يوسف آمد و گفت : چه كسى تو را زيباترين مردم قرار داد؟

قال : ربى گفت : پروردگارم

قال : فمن حببك الى اءبيك دون اخوانك ؟

چه كسى فقط تو را از ميان برادرانت محبوب پدرت قرار داد؟

قال : ربى

گفت : پروردگارم

قال : فمن ساق اليك السياره ؟

چه كسى كاروان را به سراغ تو فرستاد تا تو را از چاه نجات دهد؟

قال : ربى

گفت : پروردگارم

قال : فمن صرف عنك الحجاره ؟

چه كسى سنگ را (كه از بالاى چاه افكنده بودند) از تو دور كرد؟

قال : ربى

گفت : پروردگارم

قال : فمن انقذك من الجب ؟

چه كسى تو را از چاه نجات داد؟

قال : ربى

گفت : پروردگارم

قال : فمن صرف عنك كيد النسوه ؟

چه كسى مكر و حيله زنان مصر را از تو دور نمود؟

قال : ربى

گفت : پروردگارم

قال : فان ربك يقول : ما دعاك الى اءن تنزل حاجتك بمخلوق دونى البث فى السجن بما قلت بضع سنين(١١٤)

پروردگارت مى گويد: چه چيز سبب شد كه حاجتت را نزد مخلوق ببرى و نزد من نياورى ؟ به همين جهت بايد چند سال در زندان بمانى

نتيجه توسل به غير و اعتماد كردن به مردم و روى گرداندن از خدا را با حديثى از امام صادقعليه‌السلام بيان مى كنيم :

شخصى به نام حسين بن علوان مى گويد: در مجلسى كه براى كسب دانش ‍ شركت كرده بوديم ، نشسته بوديم و هزينه سفر من تمام شده بود؛ يكى از كسانى كه در آن مجلس بود گفت :

براى اين گرفتارى به چه كسى اميدوارى ؟

گفتم : به فلانى

گفت : به خدا سوگند حاجتت برآورده نمى شود و به آرزوى خود نمى رسى و مقصودت حاصل نخواهد شد.

گفتم : از كجا مى دانى خدا تو را رحمت كند؟

گفت : من از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه فرمود:

در يكى از كتاب ها خواندم كه خداى متعال فرموده است : به عزت و عظمت و شرف و بزرگوارى و سلطه ام بر جميع ممكنات سوگند كه آرزوى هر كس را كه به غير من اميد ببندد، نااميد خواهم كرد و لباس ذلت و خوارى بر او خواهم پوشاند و او را از پيش خود مى رانم و از فضل خويش دور مى كنم آيا در گرفتارى ها غير از من را مى طلبد در حالى كه رفع تمام گرفتارى ها به دست من است !؟ آيا به غير من اميد دارد و در خانه غير مرا مى كوبد با آنكه كليدهاى همه درهاى بسته نزد من است و در خانه من به روى كسى كه مرا بخواند باز است ؟! كيست كه در گرفتارى هاى خود به من اميد بسته و من اميد او را قطع كرده باشم ؟! آيا كسى كه به غير من اميدوار است ، نمى داند كه اگر براى او حادثه ايى پيش آيد، چه كسى غير از من مى تواند بدون اذن من گرفتارى او را برطرف سازد؟ پس چرا از من روى گردان است با اينكه از فضل و كرم خود چيزى به او داده ام كه از من نخواسته بود، سپس آن را از او مى گيرم و برگشت آن را از من نمى خواهد و از غير من مى طلبد؟

او درباره من چه انديشه ايى دارد؟ من كه بدون تقاضا و سؤ ال به او عطا مى كنم ، آيا هنگامى كه از من بخواهد به او پاسخ نمى دهم ؟ آيا من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى پندارد؟ آيا هر جود و كرمى از من نيست ؟ آيا عفو و رحمت در دست من نيست ؟ مگر من محل آرزوها نيستم ؟

بنابراين چه كسى جز من مى تواند آرزوها را قطع كند؟ اگر همه اهل آسمان ها و زمين به من اميد بندند و به هر يك از آنها به اندازه اميدوارى همه آنها بدهم ، به اندازه عضو مورچه ايى از فرمانروايى و قدرت و ملك من كاسته نمى شود.

پس بدا به حال آنها كه از رحمتم نااميدند و بدا به حال آنها كه مرا معصيت كرده و از من پروا ندارند.

بنابراين انسان فقط بايد به خدا اعتماد كند و از ديگران چشم بپوشاند كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

من توكل عليه كفاه(١١٥)

هر كس بر او توكل كند، خدا او را كفايت مى كند.

تفويض

دومين مرحله ، مرحله تفويض است ؛ در مرحله قبل ، گويى مؤمن خط مشى خدا را در مورد خود تعيين مى نمايد؛ اما در اين مرحله ، مؤمن در حقيقت به خدا عرضه مى دارد:

خدايا! تو خود بهتر مى دانى ، من همه چيز را به تو واگذار كردم

فرق بين توكل و تفويض اين است كه : در توكل انسان به تمام منافع خود اهميت مى دهد؛ از اين رو، همه حد و حدود منافع خويش را مى بيند، اما در تفويض مى داند كه منافعى دارد، ولى مرز آن را نمى بيند و همه را به خداى تعالى واگذار مى كند؛ چرا كه به خدا اعتماد كامل پيدا كرده است

تسليم

سومين مرحله ، مرحله تسليم بر امر الهى است ؛ ديگر منفعت معنا و مفهومى ندارد و ديگر خواسته من مطرح نيست

سؤ ال مى شود، اگر اينطور باشد، ديگر دعا چه معنايى دارد؟

در جواب مى گوييم : تسليم اين نيست كه از خدا درخواستى نكنيم و او را نخوانيم ، بلكه تسليم به اين معناست كه اگر حاجت خواستيم و اجابت نشد، تسليم باشيم

رضا

چهارمين مرحله ، مرحله رضاست ؛ اين مرحله از مرحله قبل نيز بالاتر است در مرحله تسليم ، گويا انسان منافعى دارد، ولى از آن چشم مى پوشد و دندان روى جگر مى گذارد، اما در مرحله رضا، حتى در درون نفس هم مقاومتى نسبت به خواسته ها و تمايلات نيست و همين امر تفاوت مرحله تسليم با رضاست

اين چهار مرحله ، مراحل سير به سوى خدا و قرب به اوست بيان آن با الفاظ آسان است ، ولى چه بسا، بين هر كدام از اينها، فرسنگ ها راه است از اين مرحله گاهى به «فناء فى الله» نيز تعبير مى كنند.

البته فنا دو معنا دارد كه يكى معقول است و آن فنا، همان رسيدن به مرحله رضاست در اين مرحله ، انسان خواسته هاى خود را به كلى در مقابل ذات پاك الهى فراموش مى كند، و اين معناى صحيح «فناء فى الله» است كه با شرع و عقل نيز سازگار است البته اين ها هيچ منافاتى با دعا و طلب حاجت از خدا ندارد و كسى كه به آخرين مرحله كمال ايمان ؛ يعنى ، مرحله رضا برسد، باز به دعا محتاج است

صبر

پنجمين مرحله ، مرحله صبر است ؛ تمام اين مقامات را با صبر و شكيبايى مى توان به دست آورد. اصولا صبر و استقامت ، ريشه همه سعادت هاست

در نهج البلاغه نيز، وقتى اميرالمؤمنينعليه‌السلام وصيت مى كند، سفارش پنجمش را صبر قرار مى دهد كه ضامن اجراى چهار مرحله قبلى است و در آخر حديث ، جمله ايى است كه همان مفهوم جمله هاى قبلى است ؛ يعنى : حب و بغضش در راه خدا و عطا و منعش براى خدا باشد، چنين شخصى ايمانش به مرتبه كمال رسيده است ؛ يعنى آن كس كه از ميل و هواى خود به كلى خالى شده است ، كسى است كه متخلق به اخلاق الله است ، بلكه فانى فى الله و عطا و منع و حب و بغضى از خود ندارد.

شخصى خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيد و عرض كرد: يابن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ! مى ترسم ، در صف مؤمنان نباشم !

امام فرمودند: چرا؟

آن شخص گفت : زيرا هنگامى كه بر سر دو راهى انتخاب برادر مؤمن و پول و ثروت قرار مى گيرم ، منافع شخصى خودم را ترجيح مى دهم ؛ امام فرمودند:

شما مؤمن هستيد؛ ولى ايمان شما كامل نيست !... به خدا قسم در اطراف و اكناف زمين مؤمنانى وجود دارند كه تمام دنيا در نظر آنها به اندازه بال مگس ‍ ارزش ندارد!

آرى ! مؤمنانى كه مراحل تكامل ايمان را پيموده اند و به قله ايمان رسيده اند، به گونه ايى هستند كه امام صادقعليه‌السلام در روايتى آرزوى ديدار آنها را مى كند و به كسانى كه توفيق درك آنها را پيدا مى كنند، سفارش مى كند كه از نور آنها استفاده نمايند.

خداوندا! ما را در پيمودن مدارج ايمان و رسيدن به اوج قله اين كوه با عظمت موفق بدار.

مطلبى در مورد ايمان

از ايمان به آرامش و سكينه نيز تعبير شده است ، كه در اصل از سكون به معناى يك نوع حالت آرامش و اطمينان است ، ايمان هر گونه شك ، دودلى ، ترس و وحشت را از انسان دور مى سازد و او را در برابر حوادث سخت و پيچيده روزگار ثابت قدم مى كند، «سكينه» با «ايمان» رابطه نزديكى دارد، يعنى زائيده ايمان است ، افراد با ايمان هنگامى كه به ياد قدرت بى پايان خداوند سبحان (جل واعلى) مى افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى آورند، موجى از ايمان در دلشان پيدا مى شود، خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

( هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ ) (١١٦)

او كسى است كه سكينه را در دلهاى مؤمنان فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان آنها افزوده شود.

در هر حال اين حالت فوق العاده روانى ، موهبتى است الهى و آسمانى كه در پرتو آن ، انسان مشكل ترين حوادث را در خود هضم مى كند و يك دنيا آرامش و ثبات قدم در درون خويش احساس مى نمايد و اين موهبت تنها نصيب افراد با ايمان مى شود.