نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى0%

نردبان خوشبختى نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

نردبان خوشبختى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا محبى راد (لاهيجى)
گروه: مشاهدات: 14036
دانلود: 1968

توضیحات:

نردبان خوشبختى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14036 / دانلود: 1968
اندازه اندازه اندازه
نردبان خوشبختى

نردبان خوشبختى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

راه رسيدن به ايمان كامل

در حديثى از امام موسى بن جعفرعليه‌السلام وارد شده است كه مى فرمايد:

وجدت علم الناس فى الاربع : اولها ان تعرف ربك ، و الثانى ان تعرف ما صنع بك ، و الثالث ان تعرف ما اراد منك ، و الرابع ان تعرف ما يخرجك من دينك(١١٧)

حضرت فرمود: من علم مردم را در چهار چيز يافته ام :

اول : آنكه خدايت را بشناسى

دوم : آنكه بدانى در تو چه صنعتى و صنايعى را به كار برده

سوم : آنكه بدانى از آفرينش تو چه اراده ايى داشته و اينكه آيا تو را عبث و بيهوده آفريده است ، يا اينكه خداوند از خلقت من و شما اهدافى داشته است ؟

چهارم : اينكه بدانى چه چيز تو را از دينت خارج مى كند، تا اينكه بتوانى خروجى ها را ببندى

پس علم اول ، معرفت خداوند حكيم است كه شناخت خداوند به صورت معرفت فطرى با سرشت تمام انسانها آميخته است

ممكن است سؤ ال شود كه : آيا اين ايمان فطرى كفايت مى كند؟ آيا اين ايمان همان ايمان مورد نظر پيامبران الهى و اولياى الهى است ؟ و اگر چنين است ، پس چرا خداوند ١٢٤ هزار پيغمبر را براى هدايت ما انسانها فرستاده است و حيات اين پيامبران را در خطر انداخته ، در حالى كه همه ما انسانها فطرتا خداشناس و موحد بوده ايم ؟

در پاسخ مى گوييم : اين ايمان ، ايمان مورد نظر پيامبران نيست ، بلكه ايمان مورد نظر پيامبران الهى آن ايمانى است كه حس مسئوليت را در نهاد انسان ها بيدار مى كند و آنان را بر نيك و بد اعمال خويش مكلف و مؤ اخذ مى سازد. ايمانى كه رسول معظم اسلام ، محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى آن مبعوث گرديد و ماءموريت يافت تا مردم را بر طبق آن ايمان بسازد، ايمانى است كه قرآن شريف درباره كسانى كه به آن گرويداند، فرموده است :

( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ) (١١٨)

مردمان با ايمان كسانى هستند كه وقتى نام خدا ذكر مى شود، از ابهت و عظمت خداوند دلهاى آنان مى لرزد و دچار حالت خشيت درونى مى گردند.

اين ايمان است كه مردم را از گناه و سرپيچى باز مى دارد و آنان را به صراط مستقيم سوق مى دهد و وادارشان مى سازد كه اوامر الهى را بى چون و چرا اطاعت نمايند. براى نيل به ايمان انسان ساز و دست يافتن به چنين عقيده مقدسى ، انسان بايد از مرحله اول از علوم چهارگانه ايى كه امام موسى كاظمعليه‌السلام بيان فرموده ، بگذرد و به مرحله دوم آن برسد و در اين مرحله عقل خود را به كار اندازد و در خويشتن مطالعه نمايد.

و الثانى ان تعرف ماصنع بك(١١٩)

علم دوم ؛ اينكه انسان بداند آفريدگار بى همتا در وجود او چه صنايعى را به كار برده است

يعنى اينكه بداند ساختمان بدن او از چه ابزارهايى تشكيل يافته است اين علم ، انسان را از خواب غفلت بيدار مى كند و پرده ناآگاهى را از او زائل مى كند و انسان را وادار مى كند كه در كتاب خلقت خود دقت كند.

در علم دوم انسان به اين نتيجه مى رسد كه : من و جميع حيوانات و كليه جهان هستى مخلوق آفريدگار حكيم هستيم و خداوند به من و همه حيوانات صفات حيوانى بخشيده است ؛ ولى در كنار اين صفات حيوانى به من عقل و هوش سرشار هم داده ، وجدان اخلاقى و تمايلات عاليه انسانى عطا فرموده ، آزادى عمل و قدرت تكامل و نامحدود بخشيده است ، نطق و بيان براى شرح افكار خود به من ارزانى داشته است و اين جهان با عظمت و تمام محتويات كره زمين را محكوم و مقهور و مسخر من ساخته است

اين انسان قدرى كه تفكر نمايد؛ از خودش مى پرسد كه آيا اين همه سرمايه را بى حساب به من داده است ؟ آيا خداوند لغو و بيهوده اينقدر مرا مهم ساخته است ؟ آيا ممكن است در اين جهان منظم ، من يك عضو زائد و بى حسابى باشم كه در خلقت من دقت نشده است ؟ هرگز! بلكه او داراى عقل و تفكر است و خداوند درباره انسانى كه داراى خرد است و تعقل مى كند، فرموده است :

( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿ ١٩٠ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّـهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ) (١٢٠)

در آفرينش آسمان و زمين و اختلاف شب و روز آياتى است براى صاحبان عقل و خرد، آنان كه در حال قيام و قعود و در حالى كه به پهلو دراز كشيده اند و به ياد خدا هستند، در خلقت آسمانها و زمين مى انديشند و مى گويند: بارالها! اين ساختمان عظيم خلقت را باطل و بيهوده نيافريدى

انسان عاقلى كه مى گويد: خلقت آسمان ها و زمين بى حساب نيست ، همين انسان عاقل چگونه مى تواند بگويد كه خلقت من با اين مزايا و با اين سرمايه هاى با ارزش بى حساب است !؟ خداوند مى فرمايد:

( خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ) (١٢١)

من تمام محتويات زمين را براى شما آفريده ام

در آيه اى ديگر مى فرمايد:

( وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ) (١٢٢)

همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است براى شما مسخر ساخته ايم

هرگز اين سرمايه گرانبها بيهوده به وى داده نشده است بايد قدم به قدم روى همه سرمايه ها دقت كنيم و روى هر يك از ودايع الهى فكر كنيم و به دنبال هر فكرى به مسئوليتى متوجه گرديم و خود را براى شناخت صراط مستقيم و پيمودن راه سعادت آماده نماييم

و الثالث ان تعرف ما اراد منك

و علم سوم اين است كه : آدمى بداند خداوند از خلقت انسان چه اراده فرموده است و از او چه مى خواهد.

اگر مقصود خداوند را درك نمايد و به هدف حكيمانه ذات اقدس الهى (جل واعلى) پى ببرد؛ آن وقت وارد شاءنيت انسانى مى شود، خود را در اعمال خويش مسئول مى داند. پس بايد آن خطى را بپيمايد كه خداوند اراده فرموده و از او خواسته است اما شناخت اراده الهى در مورد انسان جز به طريق وحى امكان پذير نيست

پس بايد براى شناخت اراده الهى به انبياى الهى مراجعه كنيم و از طريق آنان به اراده خداوند پى ببريم و دستورهاى خداوند را از آنان فرا بگيريم

و الرابع ان تعرف ما يخرجك من دينك

چهارمين علمى كه آموختن آن ضرورت دارد اين است كه : بدانى چه چيز تو را از دين خدا خارج مى كند (و آن خروجى ها را ببندى تا دينت از بين نرود).

چون خداى ناكرده انسان اگر بى دين از دنيا برود، بى دين نيز در قيامت محشور خواهد شد.

چهارده كلام نورانى از امير بيان عليه‌السلام

١ - التوكل اءفضل عمل(١٢٣)

توكل بهترين عمل است

٢ - التبرى من الحول و القوه و انتظار ما ياتى به القدر(١٢٤)

توكل بيزارى جستن است از حول و قوت و خود را خالص دانستن از آن ، و انتظار كشيدن آنچه را بيايد به آن قضا و تقدير خداوند.

٣ - اءقوى الناس ايمانا اءكثرهم توكلا على الله سبحانه(١٢٥)

محكم ترين مردم از روى ايمان بيشترين اينان است از روى توكل به خداوند سبحان (يعنى هر كس ايمانش محكم تر توكلش بيشتر است).

٤ - ان حسن التوكل لمن صدق الايقان(١٢٦)

بدرستى كه نيكويى توكل از راستى يقين داشتن است

٥ - حسن توكل العبد على الله على قدر ثقته به(١٢٧)

نيكويى توكل بنده بر خداوند بر قدر اعتماد اوست بر خداوند.

٦ - لاتجعلن لنفسك توكلا الا على الله ولايكن لك رجاء الا الله(١٢٨)

مگردان براى خودت توكلى مگر بر خداوند و براى تو به جزء خداوند اميدى نباشد.

٧ - ينبغى لمن رضى بقضاء الله سبحانه اءن يتوكل عليه(١٢٩)

سزاوار است از براى كسى كه راضى و خشنود به قضا خداوند سبحان باشد اينكه كه بر او توكل كند.

٨ - اجعلوا كل رجائكم لله سبحانه و لا ترجوا اءحدا سواه فانه مارجا اءحد غير الله تعالى الا خاب(١٣٠)

بگردانيد تمام اميد خود را از براى خداوند و اميد ندارد كسى را غير از او، پس بدرستى كه اميد نداشت هيچ كسى غير خدا را مگر اينكه نوميد شد.

٩ - استخر ولاتتخير، فكم من تتخير اءمرا كان هلاكه فيه(١٣١)

استخاره كن و خود اختيار مكن پس بسا كسى كه اختيار كرده باشد كارى را كه هلاك او در آن بوده باشد.

١٠ - التوكل كفايه شريفه لمن اعتمد عليه(١٣٢)

توكل بر خداوند يعنى اظهار عجز خود كردن و اعتماد بر او نمودن كارگزارى بلند است از براى كسى كه اعتماد كند بر آن

١١ - اياك اءن تتخير لنفسك فان اءكثر النجج فيما لايحتسب(١٣٣)

دورى كن از اينكه برگزينى از براى خود، پس به تحقيق پيروزى در چيزى است كه گمان داشته شده نباشد.

١٢ - توكل على الله سبحانه فانه قدتكفل المتوكلين عليه(١٣٤)

توكل كن بر خداوند، پس به درستى كه او بر خود گرفته كارگزارى توكل كنندگان را.

١٣ - اءصل قوه القلب التوكل على الله(١٣٥)

اصل قوت و نيروى دل ، توكل بر خداست

١٤. بحسن التوكل يستدل على حسن الايقان(١٣٦)

به نيكويى توكل استدلال كرده مى شود بر خوبى يقين داشتن (يعنى هر كس ‍.توكلش بر خداوند نيكو باشد تمام امور را به او وامى گذارد.)

فصل چهارم : يقين و مراتب آن

قال علىعليه‌السلام :

ثبات الدين بقوه اليقين

پايدارى دين به نيروى يقين است

غررالحكم ، ص ٣٢٨.

قدر و منزلت يقين در دين مقدس اسلام

در فرازى ديگر امام سجادعليه‌السلام به درگاه الهى عرضه مى دارد:

واجعل يقينى افضل اليقين

بارالها! يقين مرا از برترين و بالاترين يقين ها قرار بده

يقين نقطه مقابل شك است و به مرحله عالى ايمان ، يقين گفته مى شود؛ امام باقرعليه‌السلام فرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است و تقوا يك درجه از ايمان بالاتر است و يقين يك درجه از تقوا بالاتر است(١٣٧).

در جاى ديگر مى فرمايند:

ولم يقسم بين الناس شى ء اءقل من اليقين(١٣٨)

در ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است !

راوى سؤ ال مى كند، يقين چيست ؟ مى فرمايد:

التوكل على الله ، و التسليم لله ، و الرضا بقضاء الله ، و التفويض الى الله(١٣٩)

حقيقت يقين توكل بر خدا و تسليم در برابر ذات پاك او و رضا به قضاى الهى و واگذارى تمام كارهاى خويش به خداوند است

در اسلام روايات بسيار زيادى در مورد قدر و منزلت يقين آمده است به عنوان مثال از اميرمؤمنان حضرت على بن ابى طالبعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايد:

واساءلوا الله اليقين و ارغبوا اليه فى العاقبه و خير ما دار فى القلب اليقين(١٤٠)

از خداوند يقين را بخواهيد و راغب باشيد كه خداوند پرونده زندگى شما را با يقين ببندد، چون يقين بهترين سرمايه معنوى است كه در قلب دوران پيدا مى كند.

در رابطه با اين مطلب رسول مكرم اسلام حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خير ما القى فى القلب اليقين(١٤١)

بهترين ذخيره و سرمايه ايى كه در قلب افكنده مى شود، يقين و اطمينان خاطر است

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام هم مى فرمايد:

الايمان شجره ، اصلها اليقين و فرعها التقى و نورها الحياء و ثمرها السخاء(١٤٢)

ايمان به خدا در مثل درختى است كه ساقه آن يقين است و شاخه اش تقوا و شكوفه اش حياء و ميوه اش سخاوت است

حضرت ، ايمان به خدا را به درختى مثل زده و اصل آن (يعنى ساقه و ريشه و ذات آن درخت) مقام يقين به مبداء و معاد است ؛ به اين معنا كه بى هيچ شك و ريبى به خدا و قيامت معتقد باشد به گونه اى كه هيچ تشكيكى او را از اين عقيده بيرون نبرد.

( الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ ) (١٤٣)

به يقين كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است ، سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند.

و تمثال ثبات در ايمان را فرمود:

المؤمن كالجبل الراسخ لاتحركه العواصف(١٤٤)

مؤمن مانند كوهى استوار است و هيچ باد فتنه و حوادث عالم ، او را از جاى خود نمى تواند حركت بدهد.

اما در مورد شكوفه آن درخت كه زينت و جمال اوست ، فرموده است : حياء از خود و خدا و خلق است ، كارى كه انسان آن را بالوجدان زشت مى داند، انجام ندهد و از آنچه خدا نهى كرده ، شرم نمايد و كار بد خود را از خلق مستور دارد و از تجاهر به عصيان شرم كند كه اگر فسق و گناه پنهان را آشكار نمايد، موجب پرده درى و خرابى جامعه و فساد و جراءت مردم به عصيان مى شود.

اما در مورد ميوه درخت ايمان فرمود: سخاوت نفس ، كه عالى ترين مرتبه سخاوت است كه ؛

انما نطعمكم لوجه الله(١٤٥)

مى گويند ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم

يعنى با وجود احتياج خود به چيزى آن را براى خدا به خلق عطا نمايد. وفقنا الله تعالى ان شاء الله

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مى فرمايد:

يستدل على الايمان الرجل بلزوم الطاعه و التحلى بالورع و القناعه(١٤٦)

دليل بر ايمان مرد ملازمت در طاعت خداست و آراستگى به صفت ورع و عفت نفس و قناعت است

انسان با ايمان وقتى خدا را به عظمت و اوصاف كمال يافت و به رحمت ، راءفت و مهربانى ، جود و عطاى بى حد، حسن و جمال بى نهايت ، جلال بى مثل و مانند را شناخت ، تنها به او عشق ، اشتياق و انس دارد؛ از خلق براى آنكه او را از خدا باز مى دارند، مى گريزد و جز با عاشقان و دوستان خدا ابدا با كسى انس نمى گيرد.

امام صادقعليه‌السلام به جابر جعفى مى فرمايد:

يا اخا جعفى ! ان اليقين افضل من الايمان و ما من شى ء اعز من اليقين(١٤٧)

اى جابر! يقين از ايمان برتر و بالاتر است و چيزى گرانقدرتر و ارزشمندتر از يقين نيست

به قدرى يقين در پيشگاه الهى اهميت دارد كه در همين كتاب آمده است كه :

اذا اراد الله بعبد خيرا فقهه فى الدين و الهمه اليقين(١٤٨)

وقتى خدا به بنده ايى اراده نيكى كند و بخواهد او را مشمول خير و رحمت خود قرار دهد، اولا او را دين شناس مى كند (و به مقررات اسلام آگاه مى نمايد) و ثانيا؛ يقين را به او الهام مى كند (و دل او را از اين نعمت مهم برخوردار مى سازد).

يقين مقامى رفيع تر و بالاتر از ايمان دارد، به همين جهت امام سجادعليه‌السلام اول از درگاه الهى درخواست مى كند: بارالها! ايمان مرا به كامل ترين مدارج آن برسان ، سپس عرض مى كند: بارالها، يقين مرا از بهترين يقينها قرار بده اينكه يقين را بعد از ايمان آورده ، مبين اين است كه يقين تقاضاى بالاترى است و اخبار هم مى گويند: يقين از ايمان بالاتر است

سؤ ال ؛ با اينكه ايمان حالت باور معنوى است كه در آن ترديد وجود ندارد، پس چگونه يقين از آن بالاتر است ؟ مگر حالت روانى ايمان با يقين چه تفاوتى دارد؟

در جواب مى گوييم : زمينه اين مطلب در سخن حضرت ابراهيم خليل الرحمنعليه‌السلام است كه در قرآن آمده : جناب ابراهيمعليه‌السلام به خداوند عرض مى كند:

( رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ ) (١٤٩)

پروردگارا! به من بنمايان كه چگونه مردگان را زنده مى كنى

- خطاب آمد: او لم تومن ؟

. آيا به احياء موتى از ناحيه من ايمان ندارى ؟ قال بلى

.گفت : بله ، ايمان دارم ، ولكن ليطمئن قلبى ؛ اما مى خواهم اطمينان خاطر پيدا كنم

از اين جمله حضرت ابراهيمعليه‌السلام استفاده مى شود كه يقين و اطمينان خاطر هر دو در يك مرحله در روان انسان وجود دارد. صاحبان يقين اطمينان دارند و صاحبان اطمينان خاطر يقين دارند و قرآن هم وقتى درباره مؤمنين صحبت مى كند، مى فرمايد:

( وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ ) (١٥٠)

اى پيغمبر! مژده بده به آنان كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند؛ كه براى آنان جنات و بهشتهايى آماده و مهياست

اما وقتى درباره صاحبان اطمينان سخن مى گويد؛ مى فرمايد:

( يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴿ ٢٧ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً ﴿ ٢٨ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي﴿ ٢٩ وَادْخُلِي جَنَّتِ ) (١٥١)

اى صاحبان نفس مطمئن و اى كسانى كه واجد مقام مقدس يقين هستيد! برگرديد به سوى خدا و رجوع كنيد به حضرت حق (جل واعلى)، در حالى كه شما از خداوند راضى هستيد و خداوند هم از شما راضى و خشنود است

اى گروه مطمئن ! در عباد من وارد مى شويد (يعنى در گروه بندگان عالى مقام كه مراقب تمام دقايق و وظايف عملى خود بوده اند) و علاوه بر آنكه در گروه عباد مخلص من وارد مى شويد، به بهشت من وارد شويد.

بنابراين مؤمنين داراى عمل صالح به بهشت مى روند، اما آن كسانى كه نفس ‍.مطمئن دارند به بهشت خدا مى روند؛ تمام بهشت ها متعلق به خداوند است ، اما اينكه بهشت افراد مطمئن را به خودش منتسب مى كند، اين نمونه و نشانه مقام عالى تر و بالاتر آنان است

در سوره واقعه هم خداوند سبحان وقتى در مورد سابقين سخن به ميان مى آورد، مى فرمايد:

( وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿ ١٠ أُولَـٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿ ١١ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿ ١٢ ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ ﴿ ١٣ وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ﴿ ١٤ عَلَىٰ سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ ﴿ ١٥ مُّتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ ) (١٥٢)

و سومين گروه پيشگامان پيشگامند، آنها مقربانند، در باغهاى پرنعمت بهشت (جاى دارند). گروه زيادى از آنها از انتهاى پيشين هستند، و اندكى از انتهاى آخرين ، آنها بر تختهايى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند، در حالى كه بر آن تكيه زدند و رو به روى يكديگرند.

مى رسد تا به آيه ٢٠ و بعد مى فرمايد:

( وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ ﴿ ٢٠ وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ ﴿ ٢١ وَحُورٌ عِينٌ﴿ ٢٢ كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ ) (١٥٣)

و ميوه هايى از هر نوع كه انتخاب كنند، و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند. و همسرانى از حورالعين دارند، همچون مرواريد در صدف پنهان

اما وقتى سخن از انسان هاى اهل يمين مى كند، مى فرمايد:

( وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ ﴿ ٣٢ لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ ) (١٥٤)

و ميوه هاى فراوان ، كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود.

نعمت ها متفاوت مى شود، آنجا هر چه اشتها داشتند بود، اما اينجا ميوه هاى زيادى است فرق دنيا با آخرت با مراتب بهشت با همديگر در اينجاست كه يك وقت انسان يكى از دوست هاى بسيار نزديك خود را دعوت مى كند و به او مى گويد: از هر ميوه ايى كه دوست دارى بگو تا برايت فراهم كنم اما در جاى ديگر مهمانى مى آيد، او هم با دو با سه نوع ميوه ايى كه دارد از او پذيرايى مى كند. روايتى از حضرت علىعليه‌السلام وارد شده است كه مى فرمايد:

ان الاسلام هو التسليم و التسليم هو اليقين(١٥٥)

اسلام عبارت است از تسليم و تسليم همان يقين واقعى و اطمينان خاطرى است كه در ضمير مسلمانان راستين پديد مى آيد.

در جاى ديگر مى فرمايد:

اءصل الايمان [حسن ] التسليم لاءمرالله(١٥٦)

اصل و اساس ايمان به خدا تسليم امر خدا شدن است

يعنى اينكه حقيقت ايمان به خداوند اين است كه : انسان در اثر عبادات و طاعات و مجاهدات با نفس به مقام تسليم و رضا نائل گردد. لذا حضرت در حديث كميل بعد از فنا و بقا كه عالى ترين مقامات نفس است ، مى فرمايد:

لها خاصيتان : الرضا و التسليم(١٥٧)

مقام رضا و تسليم خاصيت نفس كليه الهيه است

كه اين نفس الهيه اشرف و اعلاى نفوس قدسيه است ، پس بنابراين اصل ايمان در اينجا مراد كمال و حقيقت ايمان است كه براى نفوس كليه الهيه حاصل مى شود و ملازم مقام رضا و تسليم است كه انسان عارف پس از طى جميع مقامات سلوك به مقام رفيع رضا و تسليم مى رسد. برخى چون حكيم سبزوارى مقامات كلى سلوك را به ترتيب چنين ذكر كرده اند:

١ - مقام ايمان ؛

٢ - مقام توبه ، (توبه عام ، توبه خاص و توبه اخص) توبه از گناه ، توبه از ترك اولى و توبه از توجه به غير خدا؛

٣ - مقام تقوا؛ كه سه مرتبه دارد: تقواى از حرام ، تقواى از لذات مباح و تقواى از غير لذات شهود حق ؛

٤ - مقام صدق و انابه ؛

٥ - مقام مراقبه ؛

٦ - مقام محاسبه ؛

٧ - مقام توكل ؛

٨ - مقام رضا

٩ - مقام تسليم ؛ كه عارف در اين مقام ابدا بر خود يا بر غير چيزى از حق نخواهد و هرگز اعتراض بر فعل حق ندارد و به هرچه پيش آيد، خوش ‍ است ؛ چون كه در كار حكمت ازلى ، چون و چرا، خلاف مقام است

در ابتداى سوره بقره خداوند مى فرمايد:

( وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ) (١٥٨)

مؤمنين راستين كسانى هستند كه به تمام آنچه از طرف خدا بر تو نازل شده ، ايمان دارند و به آنچه قبل از تو بر ديگر پيغمبران نازل شده ، مؤمن و معتقد هستند.

و بعد درباره آخرت مى فرمايد: اين افراد با ايمان به آخرت يقين و اطمينان قلبى دارند. خداوند امر معاد را با يقين آورده است ، براى اينكه عامل مؤ ثر در بازداشتن مردم از گناه و واداشتن آنان به اطاعت اوامر الهى همان يقين به معاد و مطمئن بودن به پاداش و كيفر الهى در روز حشر است

اين حالت است كه اگر در دنيا براى كسى پديد آمد، تمام اعمالش منظم مى گردد و كوچك ترين تخلفى از امر الهى نمى كند.

اين حالت اگر پديد آمد، آن انسان سرمايه هاى خود را در راه خدا انفاق مى كند، براى اينكه به سعادت و خوبى برسد. خداوند متعال در قرآن مجيد در اين باره فرموده است :

( لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ) (١٥٩)

هرگز به مقام بر و نيكوكارى نمى رسيد، تا وقتى كه انفاق كنيد در راه خدا، آن چيزهايى كه خود به آنها علاقه داريد.

انجام چنين عمل مقدسى ناشى از يقين درونى و اطمينان خاطر است اصلا نشانه ايمان همين است ، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

لايستكمل عبد الايمان حتى يحب للغير ما يحب لنفسه(١٦٠)

ايمان بنده كامل نمى گردد تا اينكه براى ديگران همان پسندد كه براى خود مى پسندد.

براى يقين هم مراتبى وجود دارد كه خداوند متعال مى فرمايد:

( إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ ) (١٦١)

اين مطلب حق و يقين است

كه اشاره به مراحل يقين دارد.

مراحل يقين

مرحله اول ؛ علم اليقين است ؛ و آن اين است كه انسان از دلايل مختلف به چيزى ايمان مى آورد، مانند كسى كه با مشاهده دود ايمان به وجود آتش ‍ پيدا مى كند.

مرحله دوم ؛ عين اليقين است ؛ و آن در جايى است كه انسان به مرحله مشاهده مى رسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مى كند.

مرحله سوم ؛ حق اليقين است ؛ و آن همانند كسى است كه وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس نمايد و به صفات آتش متصف گردد و اين بالاترين مرحله يقين است

در حقيقت مرحله اول جنبه عمومى دارد و مرحله دوم ، براى پرهيزكاران است و مرحله سوم مخصوص خاصان و مقربان است

اميرالمؤمنين حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

و قوه باليقين(١٦٢)

دلت را به يقين (و باور به خدا و رسول و قيامت) توانا كن

در مصباح الشريعه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: يقين ، بنده را به حال روشنى و مقام عجيبى مى رساند، وقتى كه نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ذكر شد از بزرگى شاءن يقين كه به وسيله آن حضرت عيسى بن مريمعليه‌السلام بر روى آب راه مى رفت ، حضرت فرمودند:

اگر يقينش زياد بود، هر آينه در هوا راه مى رفت

پس اين خبر دلالت دارد كه كرامات انسان با زياد شدن يقين زياد مى شود.

سؤ ال : چگونه ايمان خود را تقويت كنيم تا به يقين برسيم ؟

راه هاى متعددى براى تقويت ايمان وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :

اول : آشنايى با قرآن

هر چه بيشتر با قرآن آشنا شويم ، ايمانمان قوى تر مى شود و هرچه از اين منبع نور و سعادت فاصله بگيريم ، ايمانمان ضعيف تر مى شود.

قرآن مجيد، در بر دارنده معارف و احكام و فرامينى است كه به كارگيرى آنها سعادت دنيا و آخرت انسان را تضمين مى كند.

قرآن ، كتاب زندگى است و انسان چيزى را از نظر راهنمايى در تمام زواياى حيات نياز ندارد، مگر اينكه در آن بيان شده است

قرآن ، انسان را به پا برجاترين و استوارترين راه هدايت مى كند و عمل كننده به آياتش را به اجر كريم بشارت مى دهد.

توجه باطنى به قرآن و انديشه در آيات اين كتاب ، بيمارى خطرناك جهل را معالجه و قلب را تبديل به كانون معرفت مى كند.

عمل به قرآن ، انسان را به همه حسنات آراسته مى كند و از همه سيئات دور نگه مى دارد و در برابر خطرات دنيايى و آخرتى به انسان مصونيت مى دهد.

دانش گذشته و آگاهى نسبت به آينده و دواى دردها و نظم امور زندگى در قرآن است

پيامبر ختمى مرتبت ، حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وسيله قرآن از بدترين مردم ، بهترين مردم را ساخت و عرب جاهلى و عجم دور از حقيقت را از لبه پرتگاه جهنم نجات داد و به مرزهاى خوشبختى و سعادت و بهشت آخرت رساند.

آمده است كه حضرت رسول خاتم ، محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن ، فانه شافع مشفع و ماحل مصدق و من جعله امامه قاده الى الجنه ، و من جعله خلفه ساقه الى النار(١٦٣)

هنگامى كه فتنه ها چون پاره هاى شب تاريك ، امور را بر شما مشتبه ساخت ، بر شما باد به قرآن ، زيرا قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش ‍ پذيرفته مى شود، و هر كس آن را پشت سر اندازد، او را به دوزخ سوق مى دهد.

وجود نازنين حضرت زين العابدين و الساجدين ، على بن الحسينعليه‌السلام مى فرمايد:

لومات من بين المشرق و المغرب ، لما استوحشت بعد اءن يكون القرآن معى(١٦٤)

اگر همه كسانى كه بين مشرق و مغربند بميرند، بعد از اينكه قرآن با من است ، دچار وحشت نمى شوم

آرى ، براى حضرت على بن الحسينعليه‌السلام كه آيات توحيد در وجودش تحقق داشت و به اين خاطر خدا را با چشم دل مشاهده مى كرد و با محبوب ازلى و ابدى انس داشت و آيات اخلاق از مشرق باطنش طلوع داشت و غرق نور بود و آيات احكام را مو به مو اجرا مى كرد و در زمينه اجرا، كمال اخلاص را رعايت مى كرد و آن چنان با آيات مربوط به قيامت انس داشت كه گويى خود را در قله رفيع نجات مى ديد، جايى براى وحشت در عين تنهايى نبود.

حضرتش مى فرمايد: آيات قرآن جايگاه گنج هاست ؛ پس هر گاه جايگاهى گشوده شد، سزاوار و شايسته است آنچه را در آن است با تاءمل بنگرى

كسى كه در آيات قرآن انديشه كند و مفاهيم ملكوتى آيات را بيابد، سپس ‍ آنها را عمل نمايد و همه حركات ظاهر و باطن خود را با قرآن هماهنگ نمايد، قدرت و نيروى حركت به سوى مقام قرب را پيدا مى كند و به سبب قرآن ، كه ذكر خداست در عرصه گاه قرب محبوب قرار مى گيرد و چشم دل از تماشاى جمالش تا ابد برنمى دارد، و به زبان حال مى گويد:

تا مرا نور در بصر باشد

به جمال وى ام نظر باشد

نظرى را كه او كند نظرى

آن نظر كيمياى اثر باشد

كافرم گر به جنب رخسارش

نظرم جانب ديگر باشد

شكر از قهر او بود حنظل

حنظل از لطف او شكر باشد

دوست دارم ز سينه سوزان

ناله ايى را كه با اثر باشد

اثر ناله سحر خيزان

در شبانگاه بيشتر باشد

سرنپيچد ز تيغ بيدادش

مگر آن كس كه خيره سر باشد

غمزه اش را كه تير دل دوزاست

نور خونين جگر باشد