تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم0%

تحليلى اجتماعى از صله رحم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تحليلى اجتماعى از صله رحم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد حسين شرف الدبن
گروه: مشاهدات: 21178
دانلود: 2828

توضیحات:

تحليلى اجتماعى از صله رحم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 320 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21178 / دانلود: 2828
اندازه اندازه اندازه
تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١٠. تكاپوى زياد و كثرت ارتباطات برونى

يكى ديگر از عواملى كه در مساءله كاهش ارتباطات خويشاوندى جلب توجه مى كند، تكاپوى زياد، كثرت اشتغال و دل مشغولى فراوان انسان امروز است كه فراغت بال ، آرامش خاطر و نيز علاقه و اشتياق او به انجام دادن وظايف فوق برنامه همچون صله رحم و تاءمين حقوق خويشاوندان را به شدت تحت تاءثير قرار داده است امروز هر چند به يمن تكنولوژى و امكانات پيشرفته صنعتى ، تقسيم كار، تفكيك وظايف ، تاءسيس مراكز خدماتى و... بسيارى از اشتغالات توانفرساى انسان در تمدن سنتى از ميان رفته و با محدود شدن حيطه شغلى ، دستيابى به امكانات و سرمايه هاى اجتماعى ، برخوردارى از حقوق و امتيازات دولتى ، تاءمين اجتماعى ، امكانات رفاهى و... فراغت خاطر و آسايش و آرامش بيشترى حاصل شده است ، اما نبايد از نظر دور داشت كه بشر امروز، هر چند در مقايسه با انسان گذشته از نظر كمى ، كار و مسؤ وليت كمترى به خود متوجه مى بيند اما در عين حال ، به علت تعدد نقش ها، كثرت ارتباطات متنوع با گروه هاى مختلف اجتماعى ، نو گرايى لاينقطع ، ايده آل خواهى بى حد و حصر، رفاه زدگى ، طرح نيازهاى ثانوى و روزافزون ، علاقه وافر به ارضاى تمايلات سيرى ناپذير، آينده گروى و تعالى خواهى ، درگير شدن در عرصه هاى مختلف رقابت اجتماعى ، تعارض و اصطكاك منافع افراد در زندگى پيچيده اجتماعى ، كاهش اعتماد، محدوديت بسترهاى موجود در جامعه براى ارضاى مشروع تمايلات متنوع ، چشم همچشمى زياد، فردگرايى ، عقلانيت محاسباتى ، ضعف اعتقادات دينى و كاهش دل مشغولى هاى معنوى و حجم انبوه اطلاعات لازم الحصول ، پيچيدگى بيش از حد نظام اجتماعى و... زندگى بسيار پر تكاپويى را تجربه مى كند و براى تاءمين غايات مطلوب و تحقق آمال مورد نظر، خود را به كار و فعاليت لاينقطع اعم از فكرى و بدنى مجبور مى يابد.

گران شدن و ارزشمندى اوقات فراغت ، كمبود اوقات فراغت نيز كه برخى بدان اشاره كرده اند از جمله نتايج درگير شدن در وضعيتى است كه در بالا به اجمال به توصيف آن پرداختيم و سنجش و مبادله اوقات و لحظات عمر با نمادهاى ملموس بر پايه معيار كمى ، دستيابى به امكانات و ايده آل هاى مورد نظر در پرتو بذل وقت ، احساس محدوديت عمر، سنگينى وظايف و مسؤ وليت هاى محوله ، گذر زمان را براى انسان امروز سرعت داده و حساسيت بيشترى نسبت به وقت در او ايجاد كرده است

از اين رو ضعف ارتباطات خويشاوندى و قصور اكثر افراد در پاسخ دهى مناسب به اين سنخ از انتظارات و توقعات كه در مقايسه با بسيارى از حيطه هاى فعاليت اجتماعى در رتبه اى متاءخر از اهميت و اعتبار جاى مى گيرند، تا حد زياد به محدوديت وقت افراد - بسته به ميزان تحرك ، موقعيت اجتماعى ، توسعه شخصيت ، در اختيار داشتن عرصه هاى مختلف فعاليت اجتماعى ، علاقه مندى به مشاركت - برمى گردد.

نكته ديگرى كه در اين بخش بدان ضرورى است ، چگونگى پر كردن اوقات فراغت افراد در جامعه شهرى و تمدن صنعتى است نظام اجتماعى جديد، چه در ناحيه اوقات مفيد براى كار و تلاش و چه در ناحيه اوقات فراغت افراد اقداماتى را صورت داده كه در هر دو حيطه كاملا آنها را به خود مشغول ساخته و زندگى ايشان را به اشكال مختلف پوشش داده است وجود تاءسيسات و امكاناتى همچون پارك ، سينما، تئاتر، راديو، تلويزيون ، ويدئو، مطبوعات ، موزه ، امكانات سير و سفر، فعاليت هاى فوق برنامه هنرى ، تفريحى ، ورزشى و انواع سرگرمى هاى مختلف ، انسان امروز را در ناحيه پر كردن اوقات فراغت نيز به مشكل كمبود وقت مبتلا ساخته است از طرفى ، تنزل اعتقادات مذهبى (هر چند در عمل و رفتار اجتماعى ، نه حيطه نظر و شناخت) ، كاهش موقعيت برخى ارزش هاى اخلاقى منبعث از دين يا برخوردار از پشتوانه هاى حمايتى آن همچون صله رحم و نيز وقوع برخى تغييرات ساختارى در نظام اجتماعى كه به برخى از آنها در گذشته اشاره شد، كاهش توجه افراد به رعايت اين وظايف و عدم اتيان آن حتى به عنوان يك فعاليت جانبى و فوق برنامه در ايام فراغت را موجب شده است

البته جوامع برخوردار از فرهنگ هاى مذهبى همچون جامعه اسلامى ما در اين امر نيز تفاوت محسوسى با جوامع صنعتى غرب دارند. مطالعات انجام شده نشان مى دهد كه در بسيارى از جوامع داراى آميزه هاى فرهنگى سنتى و مذهبى ، ارتباط با خويشان هنوز هم از جمله فعاليت هايى است كه بيشترين اوقات فراغت افراد را به خود اختصاص مى دهد.

تحقيقى كه از چگونگى گذران اوقات فراغت كاركنان دانشگاه تهران در سال ١٣٥٨ انجام گرفته است ، نشان مى دهد كه روابط و معاشرت خويشاوندى و خانوادگى ، سهم عمده اى از اوقات فراغت افراد مورد مطالعه را به خود اختصاص داده است و شدت و ضعف اين روابط، به عواملى نظير ميزان تحصيلات ، درآمد ماهيانه ، منطقه محل سكونت بستگى دارد. توضيح اين كه در صد معاشرت ها و زمان صرف شده در اين رابطه در بين افرادى كه از لحاظ سواد و بضاعت مالى پايين ترند و همچنين در مناطق مستضعف نشين سكونت دارند بيشتر است ، يعنى ميزان معاشرت با ارحام و بستگان با ميزان سواد و ثروت و منطقه محل سكونت نسبت عكس دارد. به معناى روشن تر اين كه متاءسفانه هر اندازه سطح تحصيلات بيشتر مى شود و يا وضع اقتصادى بهتر مى گردد (در اغلب موارد) به همان نسبت از ميزان معاشرت هاى خويشاوندى كاسته مى شود.(٤٩٥)

نكته شايان توجه ديگر در اين ارتباط، مساءله عدم انطباق اوقات شغلى و بيشتر از آن اوقات فراغت افراد است كه يكى ديگر از عوامل كاهش توجه به ايفاى تعهدات حقوقى و اخلاقى در قبال خويشاوندان محسوب مى گردد. تنوع از منه و اوقات اشتغال در محيطهاى كشاورزى ، مراكز صنعتى و خدماتى ، تقسيم بندى ساعات كار و فعاليت (شيفت بندى) نيز در صورت ناهمسانى ، عذر و بهانه ديگرى براى سرپيچى از ارتباطات خويشاوندى و اداى وظيفه صله رحم ، فراروى انسان هاى بهانه جو قرار مى دهد.

نكته ديگرى كه تذكر آن در پايان اين بخش ضرورى به نظر مى رسد، مساءله تحصيلات بچه هاست تحصيلات بچه ها به عنوان يكى از مبرم ترين وظايف و مسؤ وليت هاى فردى و اجتماعى ايشان ، با توجه به اهميت و اعتبار آن ، تمام ارتباطات آنان و خانواده هاى ايشان را با محيطهاى برونى خانواده ، تحت تاءثير قرار مى دهد و اگر اوقات فراغت محدودى نيز باقى باشد(٤٩٦)، از قبل براى ديدن و شنيدن برنامه هاى متنوع راديو و تلويزيون در نظر گرفته شده است در ايام تابستان نيز بسيارى از خانواده ها به علت مشكلاتى همچون تجديدى بچه ها، قادر به مسافرت و ديد و بازديد از بستگان خويش نيستند.

از اين رو تنها فرصت مناسب براى ديد و بازديد خويشان و صله رحم به ايام و مناسبت هاى خاصى منحصر مى گردد كه زمينه ها و شرايط روحى و اجتماعى مهيا شده بر آن مساعدت نمايد (البته باز هم مشروط به اين كه با كارهاى به ظاهر مهم تر در تعارض و تزاحم نيفتد)

١١. غلبه عقلانيت ابزارى

عقلانيت ابزارى و خلق و خوى سوداگرانه و محاسباتى نيز از جمله بازتاب هاى ذهنى - روانى تمدن صنعتى در انسان امروز مى باشد كه فرهنگ جامعه و به تبع آن ، همه ارتباطات اجتماعى را متاءثر ساخته است اين نگرش ، انسان را به نوعى فردگرايى ، خود محورى ، منفعت جويى و روحيات استخدام گرى سوق مى دهد. در قاموس انسان صنعتى امروز، ارزش و اعتبار هر چيز تنها بر اساس ميزان نقش و تاءثيرى كه در ايصال او به غايات و ايدآل هاى فردى اين جهانى او ايفا مى كند، تعيين مى شود.

از اين منظر، ارزش ها و رسومى كه التزام عملى بدانها نفع درخور توجه محسوسى را به دنبال نمى آورد و يا پاداش عينى آن با هزينه هاى روانى و مادى ناشى از آن در ترازوى نسبت سنجى و محاسبه ، برابرى خرد پسندى را به دست نمى دهد. جايگاه و اعتبارى نمى توان قائل شد. از اين رو بسيارى از ارزش ها و تعاليم اخلاقى كه ارزش فى نفسه داشته و از آثار و كاركردهاى معنوى و سعادت زا براى اعضاى جامعه در دنيا و آخرت برخوردارند، همچون مساءله صله رحم - كه با توجه به فقدان ضمانت اجراى خارجى و ابتناى آن بر پشتوانه هاى اعتقادى در زمره همين تعاليم به شمار مى آيد - براى كسانى كه فارغ از دغدغه هاى اعتقاد دينى و نگرش هاى انسان مآبانه و ارزش مدارانه ، نتايج ملموس و محاسبه پذير و منفعتى خويش را جستجو مى كنند و تنها ملاك ارزشمندى يك عمل يا فضيلت اخلاقى را تاءمين مطالبات محدود خود قلمداد مى كنند، مشمول بى مهرى واقع خواهند شد و حذف آنها از پيكره فرهنگى و نظام ادارى جامعه و متقابلا جايگزين سازى ارزش هاى مناسب با اقتضائات دنياى جديد در زمان ، سرنوشت محتوم آنها خواهد بود.

يكى از دين شناسان معاصر در تحليل موقعيت دين در جامعه امروز و حاكميت عقلانيت ابزارى مى نويسد:

تحرك اجتماعى و جغرافيايى افراد كه به سبب فزونى گرفتن تراكم جمعيت براى پاسخگويى به نيازهاى توليدى و توزيع دستاوردهاى تكنولوژى يك جامعه ضرورت يافته بود، فردگرايى را رواج داد و انسان ها را از بافت هاى گروهى ثابت و نظم هاى مستقر نسل هاى پيشين كه علايق دينى نيز در آن ريشه داشت جدا كرد؛ همزمان با اين تحولات ، وابستگى يا اتكاى سازمان اجتماعى بر جماعات محلى نيز پيوسته كمتر مى شد. اين نظام اجتماعى نقش انديش بالضروره و ناگزير ابناى بشر را به اجزا و اعضاى خود تبديل مى كرد، در حالى كه محيط اجتماعى به دنبال محيط طبيعى و به تاءسى از آن ، هر روزه بيش از پيش مخلوق انسان مى شد. ساختارهاى عقلانى محيط اجتماعى از رهگذر نظام نقش ها، باعث شكل گيرى الگوهاى عقلانى عمل ابزاروارانه و غير شخصى گرديد و آن منش هاى شخصى و عاطفى را كه دين سنتا در صدد برانگيختن و حفظ آن بود، در رابطه با ديگران ، خنثى و برطرف كرد و سرانجام حتى روابط شخصى و خصوصى نيز - همچنان فى المثل در مورد كنترل مواليد - به اشغال و استيلاى فنون غير شخصى درآمد و مسائلى كه روزگارى اساسا متعلق و موضوع ساخت قدس تلقى مى شدند به موضوعات عقلانى برنامه ريزى هاى محاسبه پذير تبديل گرديدند. بدين نحو، جريان گسترده تر تحول اجتماعى ، بافت ها و بسترهايى غير دينى را پديد آورد و باعث شكل گيرى الگوهاى عمل اجتماعى عقلانى و به خصوص تحولاتى در آگاهى افراد شد كه انديشه ها و مفروضات مربوط به ماوراءالطبيعه و منش هاى ناشى از آن از روح و ذهن ايشان زدود.

... چون عملى دينى (يعنى عملى كه معطوف به ماوراى طبيعت باشد) امروزه ديگر در مورد امور دنيايى چندان مؤ ثر و مربوط تلقى نمى گردد، لذا ميزان و محدوده آن رو به كاهش نهاده است ديندارى ديگر تكليفى بر عهده اعضاى جامعه نيست و به صورت امرى كاملا دلخواهانه و داوطلبانه در آمده است حضور يافتن در كليسا، عضويت در كليسا، مناسك گذر (از يك مرحله به مرحله ديگر زندگى همچون بلوغ يا ازدواج) ، دعاى هنگام غذا، نيايش هاى جمعى و عمومى ، زيارت ها، نذر و قربانى ، روزه دارى ، آيين هاى توبه و اعتراف ، جشن هاى دينى و برگزارى مراسم ازدواج در كليسا، همه و همه هم از نظر دفعات وقوع و هم از نظر عمق باور به تقدسشان كاستى گرفته اند.

اگر بخواهيم جدا انگارى دين و دنيا را به اجمال تعريف كنيم مى توانيم بگوييم فرايندى است كه طى آن ، وجدان دينى ، فعاليت هاى دينى و نهادهاى دينى ، اعتبار و اهميت اجتماعى خود را از دست مى دهند و اين بدان معناست كه دين در عملكرد نظام اجتماعى به حاشيه رانده مى شود و كاركردهاى اساسى در عملكرد جامعه يا خارج شدن از زير قيود و نظارت عواملى كه اختصاصا به امر ماوراى طبيعى عنايت دارند، عقلانى مى گردد.(٤٩٧)

خصلت فرد گرايى نيز كه از جمله خصوصيات انسان صنعتى امروز - خصوصا در فرهنگ غرب - شمرده مى شود، يكى از زير ساخت هاى ويژگى مذكور است به اعتقاد برخى از جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعى ، يكى از ره آوردهاى تمدنى بشر امروز، درك خود به عنوان يك موجود فاقدالمثنى ، تافته جدا بافته و برخوردار از خصوصيات و امكانات ويژه است كه اثر طبيعى آن در خصيصه فردگرايى تجلى يافته است

انسان امروز به خلاف انسان سنتى پيشين كه بيشتر خود را مستهلك در جمع مى ديد و هويتى جدا از هويت قومى و قبيله اى براى خود قائل نبود و همواره مغلوب و اسير فرهنگ و سنت هاى ساخته و پرداخته پيشينيان و مردگان بود و از ابداع و نوآورى و تك روى گريزان و هراسناك بود، تفاوت ماهوى دارد؛ از اين رو، فرد گرايى و خودخواهى به معناى خاص آن معلول نوعى خودبينى و تفسير آن در پرتو تجاربى است كه بشر در گذر حيات اجتماعى خويش بدان نائل آمده است

خصيصه فرد گرايى و به تبع آن عقلانيت محاسباتى به عنوان دو مشخصه بارز انسان صنعتى از جمله عواملى است كه ارتباطات اجتماعى انسان ها را وارد مرحله جديدى كرده است آنچه از مطالعه واقعيات موجود در نظام روابط اجتماعى جوامع مغرب زمين به دست مى آيد، تماما از فرو پاشى برخى از الگوهاى ارتباطى پيشين همچون روابط خويشاوندى و صله رحم كه از آميزهاى ارزشى و عاطفى برخوردار بوده و بر بنيان هاى اعتقاد مذهبى و خلق و خوى اخلاق مدارانه به عنوان پشتوانه اجرايى قابل اطمينان متكى بودند، حكايت مى كند. عوامل متعددى در اين جريان مدخليت دارند كه به برخى از آنها به طور اجمال اشاره شد.

يكى از كارشناسان مسائل اجتماعى در اين باره مى نويسد:

بايد در نظر داشت كه فرهنگ هاى مختلف در مورد خنثى بودن و همدردى با يكديگر تفاوت بارزى دارند. برخى از فرهنگ ها بيشتر به طرف همدلى و همدردى گرايش داشته و با هر نوع از تظاهرات خنثى بودن به شدت مواجه مى شوند و برخى از فرهنگ ها در بيشتر موارد خنثى بودن را آسان تر، پذيرا بوده و از همدردى به شدت گريزان مى باشند. فرهنگ هاى غربى به معناى وسيع كلمه بر اساس فلسفه حاكم فرد گرايى ( Individualism ) بيشتر گرايش به نوع دوم داشته و با خنثى بودن و كم و بيش راحت تر برخورد مى كنند. برعكس ، فرهنگ هاى عاطفى شرقى كه خود در جمع منظم شده و در بيشتر موارد، ماهيت خود را از دست داده و يا آن را كم رنگ حس ‍ مى كند، بى تفاوتى و خنثى بودن كاملا نامطلوب بوده و نمى تواند به عنوان رفتارى پسنديده مطرح شود.(٤٩٨)

١٢. از دست دادن بسيارى از كاركردها

يكى ديگر از عواملى كه به اعتقاد جامعه شناسان ، بيشترين نقش را در كاهش موقعيت و اعتبار شبكه خويشاوندى بازى كرده و بالطبع ضعف ارتباط يا قطع ارتباط ميان اعضا را موجب شده است ، از ميان رفتن بسيارى از وظايف و كاركردهايى است كه اين شبكه در گذشته به صورت خود بسنده و انحصارى و به عنوان تنها تشكيلات غير رسمى مبتنى بر عادات و رسوم و سنن نا نوشته با هدف پاسخگويى و تاءمين نيازهاى مختلف اولى و ثانوى اعضا ايفا مى كرده است

موقعيت بر جسته و ارزش و اعتبار شبكه خويشاوندى در عرف سنتى و تمدن روستانشينى و نيز اهتمام شديد همگان به رعايت حقوق و وظايف متقابل و انگيزه وافر براى همسويى و تاءمين اقتضائات عضويت در اين شبكه و نيز خوف از طرد شدگى ، انزوا و محروم شدن از اين عضويت در نتيجه نا همنوايى و عدم انجام وظايف و مسؤ وليت هاى محوله و مورد انتظار و... تماما مرهون آثار و كاركردهاى ضرورى و قابل توجهى بود كه از طريق شبكه عائد مى شد. نيازهاى عاطفى ، تربيتى ، شغلى ، اقتصادى ، اجتماعى (تحصيل موقعيت) ، تفريحى ، امنيتى ، سياسى ، در گذشته صرفا از طريق شبكه خويشاوندى به عنوان تنها كانون جانشين ناپذير براى پاسخ يابى و رفع نيازها و حوايج مختلف فردى و اجتماعى افراد، تاءمين مى شد، در صورتى كه در نظام هاى شهرى و صنعتى امروز، بسيارى از اين نيازها در سطح و كيفيتى متناسب با اقتضائات جامعه جديد، از طريق تاءسيسات اجتماعى ديگر تدارك مى شود و از اين حيث وابستگى و تعلق افراد به شبكه خويشاوندى تا حد زياد كاهش يافته و به همين ميزان ، ارزش و اعتبار آن نيز در نگاه انسان فردگراء برخوردار از عقلانيت محاسباتى امروز تنزل يافته است

اين بخش را با نقل گزيده اى از ديدگاه هاى جامعه شناسان در اين خصوص ‍ به پايان مى بريم :

شبكه هاى دوستى و خويشاوندى داراى كاركردهاى متعدد هستند و علاوه بر تاءمين حمايت روانى و عاطفى ، امكان دست زدن به مبالات مادى ، كالاها و خدمات و كسب ارائه راهنمايى هاى مختلف را فراهم مى آورند، به نحوى كه عملا نوعى اقتصاد غير رسمى امكان ظهور مى يابد. يكى از نمودهاى حياتى اين شرايط شيوه ساختمان سازى است كه اعضاى خانواده در آن مشاركت دارند. مردان جوان كه اكثرا كشاورز زاده هستند، قطع زمينى را به ارث مى برند، سپس با استفاده از تخصص هاى موجود در شبكه خويشاوندى ، گروه هاى ساختمانى را تشكيل مى دهند كه اعضاى آنها در اوقات فراغت خود، مثلا شب ها يا در تعطيلات آخر هفته ، به كار پرداخته و تمامى خانه را از زيرزمين تا شيروانى تكميل مى كنند، بى آن كه از كارگر متخصص دستمزدى استفاده كرده باشند، مگر اين كه تخصص فوق در گروه خويشاوندى يافت نشود... شبكه هاى خويشاوندى عملا نهادهاى رابط بين فرد و جامعه هستند، آنها به كاستن از شدت ضربات ناشى از دگرگونى هاى اجتماعى ، ضرباتى كه بر فرد وارد مى شوند، كمك مى كنند و به او اين امكان را مى دهند تا در دنيايى كه بيش از اندازه رسمى و ورود به آن ، دشوار و فضايش مبهم است به جايگاهى براى خود دست يابند.(٤٩٩)

روشن است كه بسيارى از كاركردهاى فوق ، امروزه از طريق تاءسيسات اجتماعى ديگر حاصل مى شوند و سهم درخور توجهى براى شبكه خويشاوندى در آن نمى توان جستجو كرد.

نيروى اخلاق در برانگيختن ، كميتى ثابت نيست اين كميت بسته به اين است كه خواست اخلاقى تا چه حد با منافع و تجربه زندگى و آگاهى افراد منطبق باشد. هر قدر محتواى اخلاق بيشتر با شرايط عينى زندگى منطبق باشد، نقش آن به عنوان عامل تعيين كننده رفتار بيشتر مى شود. برعكس ، اگر بين خواست هاى اخلاقى با زندگى افراد، همخوانى نباشد و يا بدتر از آن ، تضاد وجود داشته باشد به ناچار اثر بخشى اخلاق كاهش مى يابد؛ در چنين صورتى خواست ها و معيارهاى اخلاقى به پند و اندرزهايى تبديل مى شوند كه هيچ ارتباطى با زندگى واقعى و عمل انسانى ندارند.(٥٠٠)

از اين رو كاهش ارزش و اعتبار صله رحم به عنوان يك اخلاق اجتماعى و ضعف انگيزه هاى فردى در عمل به وظايف مورد انتظار، عمدتا به تنزل موقعيت اين شبكه و از دست دادن كاركردهايى منجر شده است كه در گذشته ، عامل مشوق افراد به رعايت حقوق و تكاليف متقابل در خصوص ‍ تعلقات خويشاوندى شمرده مى شد.(٥٠١)

الكسيس كارل در تبيين نقش محبت فارغ از دغدغه هاى سوداگرانه در استحكام پيوندهاى اجتماعى مى نويسد:

هيچ كارى لازم تر از پايان دادن به اين پراكندگى نيست براى آن كه جامعه روى سعادت بيند بايد كه افرادش مانند خشت هاى يك بنا با هم بستگى داشته باشند ولى با چه سيمانى مى توان مردم را اين چنين به هم نزديك كرد؟ تنها سيمان مقاوم محبت است ، همان محبتى كه گاهى بين افراد يك خانواده مى توان ديد ولى به خارج از كانون خانوادگى بسط نمى يابد. به گفته ارسطو: كسى را دوست داشتن يعنى خوبى او را خواستن نكته جالب آن كه بشريت تا امروز نخواسته است بفهمد كه خواستارى خوبى ديگران براى پيشرفت زندگى اجتماعى لازم است مع هذا مى داند كه محبت به همنوع و حتى به دشمنان و پوزش از خطايا و نوع دوستى ، پايه اصلى زندگى اخلاقى را مى سازد... فقط عشق و محبت مى تواند در اجتماع همان نظمى را برقرار كند كه غريزه در طول ميليون ها سال در اجتماع مورچه و زنبور عسل به وجود آورده است(٥٠٢)

١٣. كوچك شدن فضاى مسكونى

آپارتمان نشينى و كوچك شدن فضاى سكونت خانواده نيز از جمله عواملى است كه گاه ضعف توجه افراد به خويشاوندان و كاهش برقرارى ارتباط با ايشان را خصوصا براى كسانى كه در مجاورت هم و در يك محيط جغرافيايى زندگى مى كنند، توجيه مى كند. در جامعه ما معمولا اين گونه است كه خويشاوندان و ساير گروه هاى دوستى ، ارتباطات عاطفى خويش ‍ را بيشتر در منزل و در قالب پذيرايى هاى نسبتا تشريفاتى - بسته به ميزان تمكن مالى ، شاءن اجتماعى و انتظارات و توقعات طرفين - ابراز مى دارند. (به خلاف استفاده از طرق سهل المؤ ونه اى مثل تلفن ، نامه ، تلگراف و...) اين امر خود در عين دارا بودن آثار مثبت فراوان ، هزينه هاى زيادى را بر ميزبان تحميل مى كند.

بديهى است مشاركت فعال در اين جريان با هدف همسويى با ديگران و پاسخ به انتظارات اقارب و دوستان از طريق تدارك ميهمانى و پذيرايى از ايشان ، خصوصا با توجه به خصيصه تشريفاتى دائم التزايد اين قبيل ارتباطات در جامعه عاطفى ، مستلزم در اختيار داشتن امكاناتى است كه اهم آن ، خانه مسكونى مناسب است

فقدان خانه مسكونى مناسب و مطابق شاءن ميهمان ، اراده فرد را از برقرارى ارتباط صميمانه و مستحكم با خويشان و همه كسانى كه به ارتباطات خانوادگى و حضور در منزل و شركت در ميهمانى منتهى مى شود، خصوصا هنگامى كه در خود امكان مقابله به مثل و دادن پاسخ مناسب را نبيند، تضعيف مى كند. حضور در خانه ديگران چه در ملاقات ها و ارتباطات عادى ، چه در قالب مسافرت هايى كه از دور و نزديك براى گذراندن تعطيلات و سياحت و زيارت به شهر محل سكونت فرد توسط اقوام و دوستان صورت مى پذيرد، هنگامى كه امكان پذيرايى مناسب از ايشان - كه در اين بخش ، بيشتر فضاى مسكونى مورد نظر است - در اختيار فرد نباشد، مناسب ترين و عادى ترين شيوه اى كه معمولا براى رهانيدن خود از اين وضعيت اتخاذ مى شود، كم كردن ارتباطات از حيث ميزان وقوع ، كاهش ‍ كيفيت و بى آب و رنگ كردن آنها، حركت در مسير كاستن توقعات ديگران و به طور كلى سوق يابى به برخى از شيوه هاى ارتباطى سهل المؤ ونه و در برخى موارد نيز كه فاصله اجتماعى زيادى با شبكه خويشاوندان و دوستان احساس كرده و خود را از تدارك پاسخ مورد انتظار عاجز و مستاءصل ببيند، قطع كامل اين ارتباطات مى باشد.

از اين رو بايسته است ، خويشاوندان علاقه مند به استمرار ارتباطات و ايفاى صله رحم ، انتظارات و توقعات خويش را متناسب با وضعيت كلى افراد مربوط تنظيم كند و از هر كس متناسب با شاءن و موقعيت او انتظار مشاركت داشته باشند و از تحميل هر آنچه شرمندگى و كاهش تمايل افراد به شركت در برقرارى روابط خويشاوندى را موجب مى شود، به شدت احتراز كنند كه اين ، نقش بسيار مهمى در استمرار و تقويت اين گونه ارتباطات ايفا مى كند. گفتنى است كه برخى كارشناسان اجتماعى يكى از علل آسايشگاهى شدن والدين پير را همين محدوديت فضاى مسكونى و آپارتمان نشينى بر شمرده اند.

١٤. پر هزينه بودن برخى از ارتباطات

يكى ديگر از عواملى كه به تبع عامل قبل و در فرايندى مشابه با آن ، زمينه تضعيف يا قطع ارتباطات خويشاوندى را فراهم مى سازد، پر هزينه بودن اين قبيل ارتباطات خصوصا در شبكه هاى خويشاوندى پر تراكم مى باشد. لزوم برپايى ميهمانى هاى پر تشريفات ، شركت در مجالس خويشاوندى ، دادن هديه و كادو به هر بهانه متناسب با شاءن گيرنده ، مشاركت در برخى اقدامات هزينه بر و وقت گير فاميل ، تاءمين نيازهاى مختلف والدين به صورت مستمر، لزوم سرپرستى و بذل كمك مالى به اقارب فقير و... موجب شده است تا برخى افراد چه به دليل ضعف و ناتوانى در تاءمين اين هزينه ها و چه به علت برخى روحيات همچون بخل ، خود را از درگير شدن در اين ارتباطات و تحمل تبعات قهرى آن به ميزان زياد و در مواردى به طور كامل معاف سازند.

قطع نظر از روحيات و ويژگى هاى شخصى و انگيزه هاى خاص و موقعيت اجتماعى و اقتصادى افراد، انكار نمى توان كرد كه اين عامل ، يكى از عوامل بسيار مهم در تضعيف تعلقات خويشاوندى در اين زمان و در جوامع برخوردار از قطب بندى هاى اجتماعى شمرده مى شود و نبايد از نظر دور داشت كه بسيارى از سنت ها و رسوم فرهنگى در يك جامعه حدوثا يا بقائا از روحيات نخبگان از جمله نخبگان اقتصادى متاءثرند و تجارب عينى نشان داده است كه مشاركت اين افراد در برخى عادات و رسوم فرهنگى با توجه به ويژگى هاى شخصيتى و اجتماعى ايشان موجب مى شود تا برخى عادات فرهنگى مورد اعتناى همگان (مثل هديه دادن) در گذر زمان ، به سبب عوارض تشريفاتى آن ، رغبت عموم را به رعايت آن رسم ، تحت تاءثير منفى قرار دهد و از سويى ، عادات و رسومى كه ايشان خود به اقتضاى موقعيت ممتاز اجتماعى شان ابداع كرده و در گذر زمان با نفوذ در تاءسيسات اشاعه فرهنگ به پيكره فرهنگ عمومى تزريق مى كنند، الگوها و عادات فرهنگى اكثريت متوسط و ضعيف جامعه را گرفتار تزلزل و در هم ريختگى مى كنند. ادامه اين وضعيت از يك سو، فراموشى عادات سنتى و رايج جامعه و از سوى ديگر، عدم امكان انطباق بسيارى از افراد ناتوان جامعه را با الگوها و عادات تحميلى جديد (خصوصا در عادات هزينه بر و تشريفاتى) موجب مى گردد. البته در فهرست عوامل مؤ ثر در تغييرات فرهنگ و الگوهاى فرهنگى يك جامعه ، نخبگان اقتصادى تنها يكى از عوامل تاءثير گذار به حساب مى آيند.

به تعبير يكى از روان شناسان اجتماعى : مردم به محاسبه ارزش ها و منافع واقعى و مورد انتظار هر عمل در هر گونه وضعيت فعلى يا آتى تكيه مى كنند. مردم تا وقتى درگير تعامل اجتماعى با يكديگر مى شوند كه منافع بالفعل و بالقوه اين اعمال بر هزينه هاى آن غلبه كنند... انسان ها اساسا تصميم گيران هوشمند و منطقى هستند كه رفتارهاى اجتماعى خويش را با بررسى بخردانه و سنجش انتخاب هاى ممكن تنظيم مى كنند.(٥٠٣)

١٥. تجارب اجتماعى

يكى ديگر از عواملى كه تمايل افراد به برقرارى ارتباطات فاميلى و حركت در مسير تحكيم پيوندهاى اصيل خويشاوندى را متاءثر مى سازد وقوع برخى رفتارها و تصميمات ناخوشايند است كه اتخاذ آن توسط برخى از افراد فاميل در يك برهه خاص به مكدر شدن حافظه تاريخى اقارب نسبت به يكديگر منجر مى شود و در گذر زمان ، ارتباط ايشان را تحت تاءثير منفى قرار خواهد داد و بالطبع در صورت فعال بودن حضور ذهنى اين رخدادهاى تلخ در سطح روان افراد، ارتباط نسل هاى بعدى را نيز به شدت متاءثر خواهد ساخت

سوء ظن هاى افراد به يكديگر، وقوع جنگ هاى خونين در گذشته در ميان خويشان ، همكارى با دشمنان در نظام هاى قبيلگى ، بى احترامى علنى به بزرگان و افراد صاحب نام فاميل ، ظلم و بى عدالتى برخى در حق ديگران ، بى توجهى به حقوق و وظايف متقابل ، زير پا نهادن ارزش و اعتبار اجتماعى فاميل خصوصا در جوامع سنتى خرد، همسو نبودن با انتظارات و توقعات خويشاوندان ، حمايت و مساعدت نكردن از خويشاوندان در برخى رخدادها و حوادث مهم زندگى ، دورى گزيدن بى دليل و شركت نكردن در برنامه ها و مناسبت هاى خويشاوندان ، دست يازيدن به برخى فعاليت هاى انحرافى و لكه دار كردن حيثيت خويشاوندى ، تبعيض ناروا ميان فرزندان يا بستگان ديگر، تعدد زوجات و وقوع اختلافات ميان زنان و به تبع آن ميان فرزندان ايشان ، زير پا نهادن برخى عقايد و سنن فرهنگى مثل ارتداد از مذهب مورد احترام خويشاوندان يا جامعه كامل و... از جمله عواملى است كه وقوع آن ، تضعيف تعلقات و ارتباطات خويشاوندى و در مواردى قطع آن را موجب مى گردد. اين امر خصوصا در عرف هاى پيشين تاءثير محسوس ترى مى گذاشت ، زيرا خويشاوندان عمدتا در مجاورت يكديگر زندگى مى كردند و به اقتضاى ضرورت آن عرف ، ارتباطات ثانوى متعددى را با تكيه بر پيوندهاى طبيعى خويشاوندى خود به وجود آورده و در ابعاد مختلفى ، سرنوشت خويش را به يكديگر گره زده بودند.

يكى از جامعه شناسان در حساسيت و ضربه پذيرى بسيار زياد پيوندهاى عاطفى و فاقد پشتوانه اى رسمى و سازمانى مى نويسد:

يك منشاء اين خشونت (دعواهاى خانوادگى) در پويايى هاى خانواده براى دست يافتن به يك محيط صميمى نهفته است ، زيرا روابط صميمى بيشتر احتمال تضاد و درگيرى را با خود دارد تا روابط غير صميمى ، چرا كه در روابط صميمى بيشتر احتمال بروز تنش وجود دارد و نيز احتمال بروز عواطف عميق در آنها بيشتر است منشاء ديگر خشونت در خارج از خانواده قرار دارد...(٥٠٤)

١٦. انحراف و كجروى

يكى ديگر از عواملى كه به تضعيف يا در مواردى به قطع ارتباطات خويشاوندى منتهى مى شود و علاقه طبيعى افراد به يكديگر را تا پايين ترين سطح ممكن تنزل داده و در برخى صور نيز به عكس به قهر و دشمنى خصمانه مبدل مى سازد، دست يازيدن و ابتلا به برخى كجروى ها و انحرافات اجتماعى است

بدون شك در هر جامعه متناسب يا معيارهاى متعارف ، تنها افرادى شايسته براى مصاحبت و قابل براى برقرارى ارتباطات اجتماعى در سطح عام (در كل جامعه) يا در سطح خاص (شبكه خويشاوندان) تشخيص داده مى شوند كه از اعتبار و وجاهت لازم برخوردار باشند. بخش درخور توجهى از اين اعتبار و وجهه در همسويى با خصوصيات و ويژگى هاى فرهنگى مقبول همگان تحقق مى يابد و خود را در قالب هاى گوناگون بينشى و رفتارى به عنوان عادى ترين تراوشات شخصيتى و بارزترين نمودهاى تربيت و جامعه پذيرى مطلوب متظاهر و متجلى مى سازد.

از اين رو كسانى كه تحت هر شرايط و با هر انگيزه - بسته به آستانه عفو و گذشت جامعه - به انحراف و كجروى روى مى آورند، موقعيت اجتماعى خويش را متزلزل ساخته و خود را از كانون توجهات عاطفى و احساسى خويشاوندان و امكان بهره گيرى از سرمايه ها و امكانات متنوع جامعه به دور مى دارند، چه در هر جامعه ، اين تنها رفتار اجتماعى است كه به علت صدور اختيارى ، مبانى گزينشى و زير ساخت هاى بينشى و روانى آن به عنوان ملموس ترين جلوه هاى شخصيتى فرد، همواره مناسب ترين معيار براى داورى و ارزيابى در مورد شخصيت و خصايص و ويژگى هاى او به شمار مى آيد و بدون شك ، توجه يا بى توجهى به اين مهم ، تاءثيرات مثبت يا منفى كاملا ملموسى را بر روابط خويشاوندى - خصوصا در جامعه اى كه به اصول و ارزش هاى فرهنگى خويش احترام وافر مى نهد - از خود به جاى مى گذارد.

روشن است كه حجم انحرافات و تنوع بيش از حد آن در اين زمان ، يكى از بيمارى هاى تمدنى تلقى مى شود و علت عمده آن ، شهرنشينى ، جامعه پذيرى ناهمگون ، مهاجرت ، كاهش وجدان جمعى ، بى عدالتى هاى اجتماعى ، ضعف نظارت و كنترل ، ضعف مديريت هاى اجرايى ، تنزل عقايد مذهبى و ارزش هاى اخلاقى و... قلمداد مى شود. در مقابل ، جامعه سنتى پيشين به سبب بسته بودن ساختار، وجدان جمعى شديد، نظارت و كنترل مستقيم ، بازتاب و عكس العمل شديد در مقابل انحرافات ، فقدان يا كاهش برخى عوامل وسوسه زا، التزام زياد به آداب و سنن فرهنگى و ارزش هاى اخلاقى ، نبودن انگيزه براى سوق يابى به برخى گناهان ، عدم امكان دست يازيدن به برخى انحرافات و... هنجار شكنى و انحرافات كمترى را تجربه مى كرد و به اقتضاى وضعيت تمدنى خاص آن دوره در مقابل بسيارى از انحرافات اجتماعى رايج امروز مصونيت داشت

به طور كلى ، روى آوردن به برخى انحرافات ، بسته به انتظارات و توقعات جامعه ، آثار و تبعات عمل ، شخصيت و موقعيت فرد خاطى ، كثرت يا قلت موارد وقوع ، هزينه هاى روانى و اجتماعى متعددى را براى افراد خاطى به دنبال دارد كه ضعف يا قطع پيوندهاى خويشاوندى از آن جمله است

يكى از نويسندگان در تاءثير گذارى متقابل عوامل زيستى و اجتماعى كه بالطبع برآيند آن در جلوه هاى رفتارى خاص ظهور مى كند مى نويسد:

اين تصور كه خويشاوندى صرفا به روابط خونى مربوط است ، برداشتى ساده انگارانه است و پيچيدگى هاى قضيه خويشاوندى را ناديده مى گيرد... يكى از حوزه هايى كه در آن طبيعت و جامعه آشكارا تدخل مى يابند، موضوع خويشاوندى است اين قضيه در تعريفى كه رادنى نيدهام از خويشاوندى به دست داده به خوبى بيان شده است

بررسى خويشاوندى در واقع ، تحقق درباره اين است كه پيوندهاى اجتماعى مبتنى بر تبار و زناشويى ، چگونه از يك سوى ، استقرار، استحكام و انسجام مى يابند و از سوى ديگر، چگونه تعديل ، فراموش و نابود مى شوند؛ در ضمن ، اين پيوندهاى اجتماعى ، چه ارتباطى با حوزه هاى ديگر عمل اجتماعى و شخصى دارند.(٥٠٥)

در جامعه ما انحرافاتى همچون قتل ، اعتياد به مواد مخدر، قاچاق فروشى ، عضويت در باندهاى تبهكار، روابط نامشروع ، سرقت ، كلاهبردارى و خيانت آشكار، سوء استفاده از موقعيت اجتماعى ، جاسوسى براى بيگانگان ، بى احترامى به مقدسات مذهبى ، گناهان سياسى همچون تمايلات ضد انقلابى ، بى اعتنايى به حقوق و وظايف اجتماعى و... كه قبح آن براى همگان مسجل شده است ، طرد و بى مهرى منحرفان را در اشكال مختلف موجب مى گردد. برخى از بيمارى ها نيز (خصوصا نوع مسرى آن) در همين ارتباط هر چند با انگيزه هاى ديگر تا حد زيادى مايه انزواى افراد بيمار مى گردد؛ براى مثال ، بيمارى هايى همچون ايدز، سل ، جذام ، سكته هاى فلج كننده ، جنون ادوارى ، جراحات و سوختگى هاى مشمئز كننده ، از دست دادن كنترل ادرار و... موقعيت فرد را در منظر ديگران ، هر چند ناخواسته ، تنزل مى دهد.