تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم0%

تحليلى اجتماعى از صله رحم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تحليلى اجتماعى از صله رحم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد حسين شرف الدبن
گروه: مشاهدات: 21169
دانلود: 2828

توضیحات:

تحليلى اجتماعى از صله رحم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 320 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21169 / دانلود: 2828
اندازه اندازه اندازه
تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مصاديق صله و قطع

صله و قطع به استثناى حكم كلى آن يعنى وجوب و حرمت كه از انشائات شرع مقدس است ، در ساير امور جانبى و متفرع به عرف عقلا و معيارهاى مورد نظر آن ارجاع شده است ماهيت متغير زمينه ها و شرايط و ضمايم ؛ موقعيت هاى مختلف افراد؛ تنوع بيش از حد مصاديق واجب و مستحب احسان ؛ و بالطبع نبودن امكان ثبت و ضبط همه خصوصيات و ويژگى هايى كه بسته به شرايط زمانى و مكانى ، جوامع ، اوضاع و احوال محيط متفاوت است مرجعيت عرف را همچون ساير موارد به ميان كشيده است

يكى از اين موارد كه بيش از ساير موارد، عرف در آن ميدان دارى مى كند تعيين و تشخيص مصاديق صله و قطع مى باشد. به طور كلى ، هر گونه عملى كه از روى لطف و احسان و با هدف تاءمين نيازهاى اولى و ثانوى افراد خويشاوند يا ابراز علاقه به آنها، به انگيزه وفادارى به حقوق و تكاليف متقابل و تحكيم روابط عاطفى و صميمى ميان ايشان صورت پذيرد، مصداق صله و متقابلا هر نوع بى اعتنايى ، سرپيچى از اداى وظايف ، بى توجهى به انتظارات و توقعات مشروع خويشاوندان يا ارتكاب اعمال منافى يا اقتضائات خويشاوندى ، آگاهانه يا ناآگاهانه ، كه موجب ناخشنودى ، كدورت و ايجاد فاصله روانى و اجتماعى ميان ايشان مى گردد، از مصاديق قطع رحم شمرده مى شود.

بر پايه اين مبناى كلى ، هر فرد واجد شرايط، مكلف به تشخيص وظيفه ، گزينش مصاديق متناسب با وضعيت و شرايط خود و انتظارات و توقعات به حق ديگران از وى و يافتن پاسخ مناسب براى اجابت اين تقاضاى فطرى و طبيعى و ضرورى زندگى اجتماعى ، خواهد بود.

در پايان اين بخش براى زيادت اطلاع و ايقان به موضوعيت نداشتن مصاديق خاص از نظر شارع - به استثناى مصاديقى كه در زمره گناهان تعريف شده اند - به نقل مصاديقى از صله و قطع كه در ابواب مختلف روايات از آن ذكرى به ميان آمده مى پردازيم موارد مستخرج از روايات را در يك گروه بندى ابتدايى ، قطع نظر از دغدغه ها و وسوسه هاى محققانه ، به چهار دسته تقسيم كرده اند. اين موارد، بدون رعايت ترتيب در مصاديق جزئى آن عبارتند از:

١. انفاق زبانى

همچون سلام و رد سلام ، ارسال سلام (از طريق وسايط) دعا كردن در حق احسان شونده (و مقدم داشتن او در دعاى خود) ، دعا به هنگام عطسه مؤمن (تسمية العاطس) ، برخورد دوستانه داشتن ، اظهار همدردى و غمخوارى ، ذكر نام او به نيكى ، دورى گزيدن از غيبت ، تهمت ، فحش ، سعايت و... حفظ الغيب او، برحذر داشتن عيب كنندگان او، دروغ گفتن براى تاءمين مصالح او، شيرين زبانى با او، آشكار ساختن نيكى هاى او، عدم اشاعه سيئات او، تشكر و سپاس از خدمات او، پذيرفتن عذر او، استغفار براى مردگان ، دلجويى مستمر؛ نصيحت و موعظه و تذكار به نعمت هاى حق ، رذايل اخلاقى ، امور مهم و... دادن علم و آگاهى (از طريق زبان و قلم) در امور دينى و دنيوى ، تلاش در جهت اصلاح اعمال دينى و دنيوى آنها، تلاش در جهت اصلاح انحرافات اعتقادى و اخلاقى همچون شرك ، نفاق ، سوء ظن ، ريا و... هدايت به هنگام طلب مشورت ، يافتن پاسخ ‌هاى مناسب براى حل مشكلات و شبهات آنها، بهره گيرى از سرمايه هاى علمى و اخلاقى آنها، اعطاى كلمات حكمت آميز، خوشباش گفتن (نثار كردن بارك الله و كلمات تشويق كننده به هنگام لزوم) ، اعطاى كلمات حكمت آميز، تلاش در جهت رفع همه آنچه به پستى و حقارت او منتهى مى شود، دفاع از ايشان مادام كه حقند و...

٢. انفاق فعلى

به جا آوردن نماز، روزه ، حج ، زيارت به نيابت يا به عنوان هديه براى مردگان ؛ امر به معروف و نهى از منكر، وفا كردن به وعده ها، ديد و بازديد و گفتگو در حضر، رفتن به منازل آنها و دعوت از آنها در منزل ، نامه نگارى در سفر، مسافرت براى ديدار او، سلام و رد سلام ، تبسم و گشاده رويى در برخورد، مصافحه و معانقه و تقبيل ، ابراز محبت از طرق مختلف ، پرهيز از به خشم در آوردن او، فرو بردن خشم ناشى از عملكرد او، تلاش دايم در جلب خشنودى او، صبر بر ظلم و بى اعتنايى او، عدم قطع ارتباط، قهر نكردن بيش از سه روز، پيشى گرفتن در برقرارى دوستى با او به هنگام وقوع فاصله ، اصلاح اختلافات ميان آنها، دقت نداشتن و ضرورت تسامح در امور عادى و بى اهميت ، حفظ احترام و رعايت شاءن و موقعيت آنها، عيادت از بيمار، تشييع جنازه ، شركت در مجالس بزرگداشت او، اجابت دعوت او، پوشانيدن برهنگان ، دوستى با دوستان بى آلايش او، دشمنى با دشمنان وى ، تلاش براى رفع كدورت هاى او، دورى گزيدن از خيانت به او، كتمان اسرار او، مسرور كردن مؤ من ، خود را براى آنها به زحمت انداختن (تلاش ‍ در حل مشكلات آنها) اعانت و ايثار، اصلاح مفاسد، دست ماليدن بر سر و روى يتيم ، دفع ظلم از مؤ من (و از اذيت و آزار ديگران به او مانع شدن) ، در اختيار نهادن مركب ، سوار كردن او بر مركب ، دفع ظالم از مظلوم آنها، جا باز كردن به هنگام ورود او به مجالس ، دورى گزيدن از ايذاى آنها، مشايعت مسافر، استقبال مسافر، اطعام نمودن ، خوردن نيم خورده مؤ من ، فرمانبردارى از او، وفادارى به سوگندهاى مربوط به مصالح او، پذيرش ‍ درخواست هاى او، حاجتشان را قبل از ابراز برآورده كردن ، شريك بودن در شادى و غم او، اطعام و پوشاندن او به هنگام گرسنگى و برهنگى ، در هر حال راهنماى او بودن ، نكو داشت و بزرگداشت مستمر نيكان آنها، پنهان داشتن باورهايى كه اظهار آن موجب ايذاى خاطر ايشان مى گردد، عفو و چشم پوشى از خطاها و لغزش هاى او، تغافل از بدى هاى او، سرپرستى و مراقبت از فقرا و كار افتادگان و بى سرپرستان ايشان ، دستگيرى و راهنمايى نابينايان و ايجاد زمينه جهت گذراندن عادى زندگى آنها، انكار مؤ من را در مورد اتهام بر شهادت ديگران مقدم داشتن (حتى اگر چهل مؤ من كارى را به او نسبت دهند كه او خود منكر آن است ، حرف او را بايد بر ديگران مقدم نمود) ، شفاعت از او در روز قيامت و...

٣. انفاق قلبى

آرزوى وصول خيرات دنيوى و اخروى ، آرزوى دفع بلاهاى دنيوى و اخروى ، آرزوى ابقاى نعمت هاى موجود، مهر دوستان به دل داشتن و بيزارى جستن از دشمنان ايشان ، دايم به ياد يكديگر بودن ، آئينه او بودن (نشان دادن بى شائبه خوبى ها و بدى ها به يكديگر)

٤. انفاق مالى

اعطاى كمك مالى بلاعوض (براى رفع مشكلات مؤ منان) ، دادن قرض الحسنه ، دادن مهلت در پرداخت قروض (انظار معسر) ، ابراى ذمه و اسقاط حق خود، قضاى ديون ، رفع حاجات دنيوى ، اعطاى هدايا در مناسبت هاى خاص ، هزينه كردن مال براى رفع تخاصمات ايشان ، مواسات با او در مال ، حفظ اموال او و حذر كردن از وارد ساختن زيان هاى مالى ، پرداخت صدقات مالى به نيابت از آنها و...(٣٤)

و به قرينه تقابل ، اعمال هر گونه تسامح و تساهل در اداى حقوق والدين و ارحام خصوصا و ساير مؤ منان و ذوى الحقوق عموما و بى توجهى به وظايف و تكاليف مورد انتظار، چه در قالب نقض موارد مذكور در روايات و چه در قالب ارتكاب اعمالى كه عرف عقلا بر اساس ارزش ها و معيارهاى متعارف خويش در تنظيم روابط اجتماعى ، آن را به نوعى سرپيچى از وظايف ، نقض حقوق ، بى حرمتى ، سهل انگارى ، زورگويى طغيان طلبى ، ظلم و بى عدالتى و... در حق ديگران مى شمارد، در لسان دين و عرف متشرعين (دست كم به طور اجمال) از مصاديق عاق والدين و قطع رحم (ارحام نسبى يا ارحام معنوى و روحانى) به حساب مى آيد.

ملا احمد نراقى (ره) با توجه به مصاديق بر وصله مذكور در روايات ، در يك جمع بندى كلى ، در توضيح مصاديق قطع رحم و عقوق والدين مى نويسد: و قطع رحم كه حرام است اين است كه ايذا به او برسانى به گفتار يا كردار و با او رفتار ناشايست كنى يا سخن ناخوش نسبت به او بگويى كه دل شكسته گردد يا او را احتياجى يا ضرورتى باشد به سكنايى يا لباسى يا خوراكى يا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتياج او داشته باشى ، زيادتر از قدر ضرورت متمكن باشى و از او مضايقه كنى يا ظالمى نسبت به او ظلمى كند و تو توانى آن را رفع كنى و كوتاهى نمايى يا از راه كينه و حسد از او كناره گيرى و دورى جويى بدون عذر مسموع در وقت مرض ، عيادت او نكنى و چون از سفر آيد به ديدن او نروى و چون او را مصيبتى روى دهد به تعزيه او حاضر نشوى و امثال اينها و جمع اينها قطع رحم (است) و صله رحم ضد آنهاست كه خود را از سخن درشت و كردار زشت نسبت به او نگاه دارى و او را به مال و دست و زبان و آبرو اعانت كنى و با او آمد و شد نمايى و از احوال او پرسش نمايى و بدان كه عقوق پدر و مادر عبارت است از خشم آوردن و شكستن دل و آزردن خاطر ايشان و به هر نوع كه دل آزرده شوند عقوق حاصل و آدمى مستحق عذاب الهى و بلاى غير متناهى مى گردد خواه به زدن باشد يا دشنام دادن يا صدا به ايشان بلند كردن يا تيز برايشان نگريستن يا از ايشان روى گردانيدن و بى اعتنايى اى نافرمانى ايشان نمودن در امرى كه اطاعت ايشان لازم است(٣٥)

مشكلى كه در تعيين مصاديق صله و قطع و محوريت عرف رخ مى نماياند، موارد تعارض عرف با شرع است آنچه مسلم است گناه و معصيت و ترك واجبات تحت هر عنوان و با هر انگيزه از مصاديق صله مطلوب شمرده نمى شود، هر چند عرف به علت بى توجهى و تسامح و رعايت نكردن مطلوبات شرع ، آن را تجويز كرده باشد و اما تعيين وظيفه در ساير موارد تعارض به آسانى و وضوح مورد مذكور نيست اين امر خصوصا در حقوق والدين و تكاليفى كه از اين طريق به فرزندان متوجه مى سازند، خود را نشان مى دهد.

بسيارى از فقها به تبع شهيد اول (ره) به برخى از اين موارد و تعيين وظيفه فرد در آنها كه ظاهرا بيشتر از ساير موارد، مورد ابتلاى مؤ منان بوده است ، اشاره كرده اند؛ اين بخش را با نقل موارد مذكور به پايان مى بريم :

در بعضى از كتب سلف ، مسطور است كه ده چيز است كه به حسب شرع در آن مخالفت با پدر و مادر نتوان كرد:

اول : به سفر مباح و مندوب و بى اجازت و رخصت پدر و مادر نتوان رفت و بعضى از فقها گويند كه سفر تجارت و طلب علم دينى بى اجازت ايشان مى توان كرد به شرط آن كه تحصيل تجارت و كسب علم در آن شهر ممكن نباشد.

دوم : در بعضى اخبار واقع است كه واجب است بر فرزند اطاعت پدر و مادر در همه افعال و اعمال كه ممنوع و حرام نباشد و اگر چه ارتكاب آن مشتمل بر شبهه باشد، مثل طعام شبهه به امر ايشان خوردن ، زيرا كه طاعت ابوين واجب است و ترك شبهه سنت و اختيار واجب بر سنت لازم است

سوم : اگر پدر و مادر امر نمايند فرزند را به تاءخير نماز و مشغول بودن به فعل مباحى مثل خوردن و آشاميدن ، واجب است قبول امر ايشان اگر وقت نماز موسع باشد و آن تاءخير موجب فوت نماز نشود.

چهارم : ايشان را رسد منع فرزند از رفتن به نماز جماعت به شرط آن كه در رفتن به جماعت مشقتى باشد ايشان را از اين جهت كه بر فرزند ترسند كه در ظلمت و تاريكى شب برود و به او ضرر رسد و مانند آن مخفى نماند كه اين حكم با اصول و قواعد ظاهرا مطابقت ندارد، بلكه بدون مشقت نيز منع او مى توانند نمود مگر در نماز جماعت واجبه

پنجم : چون فرزند خواهد به جهاد رود، پدر و مادر او را منع توانند نمود، اگر امامعليه‌السلام امر به جهاد او ننموده باشد. در خبر است كه شخصى نزد حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و گفت : يا رسول الله شرط مى كنم (بيعت مى كنم) كه با تو مهاجرت نمايم و از جهاد كفار تخلف نورزم آن حضرت فرمود: هل من والديك احد، آيا هست از پدر و مادر تو يكى گفت : هر دو هستند. فرمود كه اءفتبتغى الاءجر من الله ؛ آيا مى خواهى اجر و مزد را در اين امر از حق تعالى گفت : بلى يا رسول الله

آن حضرت فرمود:فارجع الى والديك فاءحسن صحبتهماباز گرد به طرف پدر و مادر خود و نيك مصاحبت با ايشان به جا آور كه اين نسبت به حال تو اولى است از جهاد كفار.

ششم : ابوين را رسد منع فرزند از مشغولى به واجبات كفائيه ، چون ديگرى به آن واجبات قيام و اقدام نمايد و مراد به واجب كفايى واجبى است كه چون بعضى از مردم به آن قيام و اقدام نمايند يا ظن آن باشد كه آن را به جا آورند از ذمت باقى ساقط شود، مثل كفن كردن و نماز بر مرده گزاردن و امر به معروف و نهى از منكر نمودن بر قولى

هفتم : خلاف است ميان فقها در اين كه چون فرزند مشغول به نماز سنت (مستحب) باشد و پدر و مادر او را طلبند جايز است او را قطع نماز يا واجب است اتمام و در اين مساءله اشكالى واقع است از اين جهت كه قطع نماز جايز نيست بنابر نص كلام مجيد:لاتبطلوا اءعمالكم ؛ فاسد و باطل مى گردانيد عمل هاى خود را و از جهت روايتى كه پير زنى پسرى داشت جريح نام و در حالتى كه او نماز نافله گزارد، مادرش او را طلب نمود و گفت : يا جريح پسر گفت : اللهم اءمى و صلاتى ، بار خدايا مادر مرا ندا مى كند و نماز من به آخر نرسيده و متردد شد در جواب مادر دادن و اتمام نماز نمودن و جواب مادر نداد و نماز را تمام كرد. چون اين حكايت را به عرض حضرت رسالت رسانيدند، آن حضرت فرمود كه لو كان جريح فقيها لعلم اءن اجابة اءمه اءفضل من صلاته ؛ اگر جريح فقيه و دانا بودى دانستى كه جواب دادن مادر افضل است از اتمام نماز و اين حديث صحيح ، صريح است در جايز بودن قطع نماز سنت و همچنين باقى سنت ها مثل سفر سنت و غير آن

هشتم : روزه سنت بى اذن پدر جايز نيست و در اذن و رضاى مادر خلاف است و نصى و حديثى درباره مادر ظاهر نيست كه رضاى او نيز شرط باشد.

نهم : سوگند و عهد پسر بى اذن پدر منعقد و ثابت نيست به شرط آن كه در فعل واجب و ترك حرام نباشد و از اين قبيل است سوگند زن بى اذن شوهر و بنده بى اذن صاحب

دهم : خلاف نموده اند فقها در اين كه نذر پسر مثل عهد و يمين بى اذن پدر صحيح است يا نه اكثر برآنند كه صحيح نيست به سبب آن كه نذر نيز يمين و سوگندى است مخصوص ، پس هر دو در حكم يكى باشند و بعضى گويند كه نذر حكم سوگند ندارد و در اين باب نص و رواياتى صريح واقع نشده و بسيارى از فقها گويند كه سوگند و نذر پسر منعقد است ، غايتش آن است كه پدر را رسد كه آن را بگشايد و باطل سازد.(٣٦)

برخى از فقها آثار و تبعات حقوقى ديگرى همچون شبهه در جواز قطع دست سارق در سرقت از ارحام بر شمرده اند.(٣٧)

1 -فصل دوم : انواع و سطوح شبكه خويشاوندى

تحقق قطع

پس از تعيين حدود وجوب و مستحب از صله ، درخور ذكر است كه قطع به عنوان يك عمل محرم ، تنها با ترك جميع انحاى صله حاصل مى گردد. به بيان ديگر: صله اعم از واجب و مستحب ، طيف وسيع و غيرقابل احصايى از مصاديق را در خود جاى مى دهد و اتيان هر مورد از آن ، هر چند نازل ترين مصداق همچون سلام و احوالپرسى ، دادن آب و... فرد را در جرگه محسنين قرار داده و از ابتلاى به قطع مى رهاند.

گفتنى است كه صله افراد به دو سبب متفاوت ارزيابى مى شود:

الف) موقعيت هاى مختلف ايشان و افراد آخذ؛ ب) انتظارات و توقعاتى كه عرف ، بسته به ويژگى هاى شخصى يا نوعى ، تاءمين آن را سزاوار شاءن آنها مى بيند. حال ممكن است در يك مقايسه درون مصداقى ، مرتبه اتيان شده نسبت به مرتبه بايسته و مورد انتظار، قطع تلقى گردد، اما اين قطع نسبى با قطع محرم مورد نظر تفاوت دارد.

همان گونه كه در مباحث قبل ذكر داده شد، عموميت و اطلاق ادله وجوب صله ، هر عمل نيكى را كه عرف از مصاديق احسان برشمارد، شامل مى گردد و بالطبع قطع مورد نظر نيز با ترك همه انحا حاصل مى شود.

به عبارت ديگر، حد واجب از اين وظيفه با صرف تحقق صله حاصل مى گردد و متقابلا عدم اتيان اين حد يعنى ترك واجب ، مصداق قطع تلقى شده و حرام خواهد بود. از سوى ديگر، اتيان مراتب بالاتر از صله (همچون اعطاى كمك مالى ، علاوه بر عيادت از فرد مورد نظر) مستحب بوده و بالطبع ترك آن ، حرام و گناه تلقى نمى شود.

شايان ذكر است يكى از ملاك هاى درخور توجه در تحقق صله و قطع ، انتظارات و توقعاتى است كه از هر فرد، بسته به شاءن و موقعيت او مطالبه مى شود براى مثال : يكى از بارزترين مصاديق صله افراد ثروتمند در برابر ارحام فقيرشان اعطاى كمك مالى و تاءمين نيازهاى مادى ايشان مى باشد و به طور قطع ، سركشى مستمر ايشان هر چند عرفا از مصاديق صله محسوب مى شود، اما آنها را از وظيفه دينى شان يعنى اداى صله مطلوب برى ءالذمه نمى سازد؛ بر همين اساس ، اعطاى هديه و كمك مالى به ارحامى كه به ديد و بازديد و ابراز صميميت و دلجويى ارحام خويش نياز دارند، آنها را از ايفاى وظيفه و صله مطلوب برى ءالذمه نمى سازد.

از اين رو براى صله ، مصاديق متعددى وجود دارد كه برخى واجب و برخى مستحب است و اتيان هر مورد هر چند در مقايسه با موارد مهم تر مستحب تلقى شود، مانع از تحقق قطع خواهد بود، اما براى قطع تنها يك مصداق وجود دارد و آن ترك جميع انحاى صله مى باشد. نكته درخور توجه اين كه در مساءله عاق والدين ، علاوه بر ترك انحاى صله ، ارتكاب كمترين عملى كه باعث نگرانى ايشان شود نيز از مصاديق قطع شمرده شده است ، هر چند انجام دادن همين عامل در مورد ساير اقارب ، مشمول چنين حكمى نشود.

مصاديق صله(٣٨)

تعيين مصاديق رحم از جمله مواضعى است كه اختلاف نظرهاى فراوانى را ميان مفسران و فقها برانگيخته است در يك تقسيم بندى كلى ، مجموع عناصر شبكه خويشاوندى هر فرد را مى توان در دو دسته اقارب نسبى و اقارب سببى جاى داد. اقارب سببى (قرابت از طريق دامادى) به اتفاق آرا جزو ارحام و خويشاوندانى شمرده نمى شوند كه صله ايشان طبق وظيفه دينى واجب و قطع آن حرام باشد.

از اين موارد كه بگذريم ، ساير موارد همچون تعيين مصاديق ارحام (خويشاوندان نسبى) ، حدود و ثغور اين شبكه ، مراتب خطى آن ، كيفيت رتبه بندى اعضا و... مورد اختلاف واقع شده است

آراى مربوط به تعيين مصاديق ارحام در يك جمع بندى كلى از اين قرار است :

١. ارحام به كسانى گفته مى شود كه به صورت بى واسطه (مثل برادران و خواهران) يا باواسطه (مثل نوه ها و عموزاده ها) به يك رحم واحد منتسب باشند.

٢. اقاربى كه در انتساب به آخرين پدر و مادر مسلمان (يعنى اولين جد و جده اى كه به اسلام تشرف حاصل كرده باشند) اشتراك داشته باشند، ارحام يكديگر شمرده مى شوند و چون اسلام ، موجب قطع ارحام جاهليت شده است ، منتسبان به اجداد و جدات مشرك و كافر ارحام تلقى نمى شوند.

٣. ارحام ، تنها محارم باب نكاح را شامل ميشود، بنابراين همه كسانى كه به سبب قرابت نسبى و طبق ملاك هاى شرعى از ازدواج با يكديگر ممنوع شده اند، ارحام يكديگر شمرده مى شوند. در مقابل ، كسانى همچون پسر عموها و دختر عموها كه ازدواج آنها محذور شرعى ندارد، ارحام يكديگر به حساب نمى آيند.

٤. ارحام ، تنها به كسانى گفته مى شود كه در طبقه بندى كتاب الارث (سلسله وارث نسبى) جزو مصاديق مورد نظر به شمار آيند.

٥. ارحام به كسانى اطلاق مى شود كه در انتساب به چهارمين جد (و بالطبع اجداد مادون) از سلسله اجداد خويش اشتراك داشته باشند.

٦. ارحام همه اقاربى را گويند كه از ناحيه پدر و مادر(و بالاتر از آنها اجداد و جدات و نيز پايين تر از ايشان اولاد و نوه ها) به فرد منتسب باشند. از اين رو، برادران و خواهران و فرزندان ايشان ، عموها و عمه ها و فرزندان آنها، عموها و عمه ها پدرى و مادرى ، دايى ها و خاله ها و فرزندان ايشان و به طور كلى ، همه كسانى كه در اين سلسله به نوعى به فرد انتساب يافته اند، اعم از اين كه جزء محارم باب نكاح باشند يا نه ، وارث باشند يا نه ، دور باشند يا نزديك از ارحام محسوب مى گردند.

البته ارتقاى سلسله و بعد آن تا حدى است كه عرف بر آن مساعدت كند، چه همه افراد انسانى در نهايت به يك پدر و مادر واحد (حضرت آدم و حوا) ختم مى شوند؛ از اين رو در گستره سلسله ارحام و تعيين حدود و ثغور شبكه خويشاوندان به اطلاقات عرف ارجاع مى شود.

اين قول با مؤيدات زياد، شواهد متقن ، انطباق با عرف و ايرادات كمتر، بيشتر از ساير اقوال نزد بزرگان مقبول افتاده است از اين رو رحم همه منسوباتى را كه از اين طريق به فرد انتساب يافته اند، شامل مى گردد و نبايد با جمود بر واژه رحم و مناقشه در برخى مصاديق همچون پدر و مادر از عموميت مورد نظر عرف ، رفع بد نمود، چه رحم و ارحام در اين اصطلاح ، مرادف با قريب و اقربا مى باشد و مسلم دايره آن وسيع تر از مصاديقى است كه با واسطه يا بى واسطه به يك رحم واحد منتسب باشند.(٣٩)

درخور ذكر است كه همه اقوال مذكور به نوعى مورد ايراد و مناقشه صاحب نظران واقع شده اند. طالبان اطلاعات تفصيلى مى توانند به منابع فقهى و كتب تفسيرى (تفاسير آيات الاءحكام) مراجعه كنند.

اين بخش را با نقل يكى از ديدگاه هايى ، كه اندراج برخى مصاديق را مورد ترديد قرار داده است ، به پايان مى بريم :

اين حجر هيثمى در كتاب زواجر، تصريح كرده است كه اولاد از جمله ارحام مى باشند و ظاهر آيه شريفه - بقره آيه ٨٣ - كه اقربين را عطف بر والدين كرده ، نشان مى دهد كه والدين از جمله اقارب و در نتيجه از جمله ارحام به شمار نمى آيند، زيرا ارحام همان اقاربند. كلام فقهاى ما نيز در آن جا كه مى گويند اگر شخصى براى اقارب و خويشان يا ارحام خود چيزى را وصيت كند، آن چيز براى اقارب نزديك و در رتبه بعد براى اقارب دور از ارحام او خواهد بود و به والدين و فرزندان او چيزى تعلق نمى گيرد، صراحت دارد كه والدين و فرزندان ، از جمله ارحام محسوب نمى شوند. اما در مورد جد و نوه ، ابوالسعود از علامه قاسم از كتاب بدايع نقل كرده است كه قول صحيح عدم دخول اين دو در ارحام مى باشد و در كتاب اختيار نيز همين راءى را پذيرفته و در تحليل آن مى نويسد: قريب كسى است كه با واسطه غير به كسى متصل گردد و واسطه ميان آن دو در اين جا ملاحظه نمى شود. اما در كتاب شرح الحموى آمده است كه صحيح تر دخول اين دو در ارحام مى باشد و از ظاهر كتاب المواهب نيز استفاده مى شود كه جده و نوه و همچنين جده از جمله ارحام مى باشند. گاه گفته مى شود كه وجه عدم دخول والدين و فرزندان و همچنين جده و نوه در ارحام ، نزد كسانى كه بدان قائلند، از عدم شمول اين لفظ ناشى شده است ، چه لفظ ارحام نه به دلالت لغوى و نه به ظهور عرفى كه نزد برخى همچون طحاوى در اكثر مسائل وصيت معتبر تلقى شده ، هيچ يك از موارد فوق را شامل نمى شود.

در كتاب جامع الفصولين آمده است كه كلمات رايج ميان مردم ، همواره بر معانى متعارف آن حمل مى شود و صاحب كتاب المعراج نيز مى نويسد: از روايتى كه مى گويد: كسى كه پدر خود را قريب بخواند، به درستى كه او را عاق كرده است بر نمى آيد كه قريب در لغت پدر را شامل نمى شود. آنچه اين روايت در مقام آن است ، بيان حكم شرعى و تذكر اين نكته است كه اين نوع خطابات عرفا، ايذاى پدر را موجب مى گردد و قدر و منزلت او را تنزل مى دهد، چه اين كه خطاب پدر به اسم او نيز موجب كراهت وى مى شود... آنچه به نظر من ترجيح دارد اين كه ارحام - آن گونه كه ديگران نيز تصريح كرده اند - همان اقارب غير سببى است كه در مقابل اجانب به كار مى رود و همه نزديكان را اعم از اصل و فرع و منسوبين از ناحيه پدر يا مادر را شامل مى گردد، و همه آنها از جمله ارحام مى باشند و بدون شك ، قطع هر يك از آنها به شهادت سوره محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله آيه ٢٣ حرام مى باشد.(٤٠)

سلسله مراتبى بودن ارحام

پيش از بحث تعيين حقوق و تكاليف افراد خويشاوند در برابر يكديگر بررسى دو موضوع ضرورى است :

الف) درك ميزان اهميت يك يك آن حقوق و تعيين اولويت به هنگام تزاحم آنها با يكديگر و نيز توجيه حقوق و تكاليف متفاوت و اولويت هاى خاصى كه در منابع دينى براى برخى از آنها ملاحظه شده است ؛

ب) شناخت جايگاه و موقعيت افراد و گروه هاى خويشاوند در سلسله مراتب شبكه خويشاوندى سلسله مراتبى بودن حقوق و تكاليف ارحام در مقابل يكديگر، به تبع جايگاه و موقعيت متفاوت ايشان ، امرى مسلم است هر چند در الگوى چينش آن اختلاف نظرهايى وجود دارد. در كيفيت رتبه بندى اعضاى شبكه ، الگوهاى متعددى ارائه شده كه به برخى از آنها به اجمال اشاره مى شود:

اولين الگوى رتبه بندى چيزى است كه از رساله حقوق امام سجادعليه‌السلام استفاده مى شود. امامعليه‌السلام در جايى از اين رساله مى فرمايد:

و حقوق رحمك كثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم فى القرابة ، فاوجبها عليك حق اءمك ، ثم حق ولدك ، ثم حق اءخيك ثم الاقرب فالاءقرب ، والاءول فالاءول ...؛(٤١)

حقوق ارحام متعدد و متنوع است و بر حسب ميزان قرابت (و دورى) پيوند نسبى ايشان ، تنظيم مى گردد. واجب ترين اين حقوق ، حق مادر و در رتبه بعد حق پدر و در مرتبه سوم حق اولاد و در مرحله بعد حق برادران و بر همين اساس حقوق ساير خويشان بر پايه ميزان قرابت آنها تعيين مى شود.

برخى از فقها با استناد به آيهاءولوا الاءرحام بعضهم اءولى ببعض كه به اتفاق آرا در مساءله ارث وارد شده است ، طبقه بندى مورد نظر در كتاب الارث را مرجع رتبه بندى خويشاوندان در مطلق حقوق قرار داده اند. بر اساس اين تقسيم بندى ، ارحام يا خويشاوندان نسبى به سه منقسم مى گردند و در هر طبقه ، مصاديق آن به ترتيب اهميت رتبه بندى شده اند.

نمودار ذيل ، الگوى اين چينش را به دست مى دهد:(٤٢)

برخى نيز با استناد به آيات در عين اعتراف به سلسله مراتبى بودن اين حقوق ، الگوى خاصى را براى اين رتبه بندى پيشنهاد نكرده اند:

در مورد ساير ارحام تعبيرات مختلفى داريم ، مانند اولوالقربى و ذى القربى و اقربين شايد از تعبير اقربين استفاده شود كه در بين كسانى كه قرابت دارند، بعضى اقرب از ديگران هستند. پس در درجه اول ، پدر و مادر هستند و در درجه دوم ، كسانى كه قرابت نزديك دارند، مثل خواهر و برادر و بعد ساير خويشاوندان

در چند آيه اى كه تاكيد شده بود بر احسان به پدر و مادر به دنبالش احسان به ذى القربى ذكر شده است ، از جمله آيه ٨٣ از سوره بقره بودو بالوالدين احسانا و ذى القربى اول عبادت خدا، بعد احسان به والدين ، در مرتبه سوم احسان ذى القربى است همان طور در آيه كه در مورد وصيت داشت :ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاءقربين (٤٣) همين طور در آيه ٢١٥ از سوره بقره :قل ما اءنفقتم من خير فللوالدين و الاءقربين و در آيه ٣٦ از سوره نساء:و بالوالدين احسانا و بذى القربى ؛ از اين آيات استفاده مى شود كه بعد از احسان به والدين ، نوبت به احسان به ذوالقربى مى رسد.(٤٤)

اولويت و تقدم والدين

در سلسله مراتب ارحام ، بالاترين موقعيت از آن والدين است همه تعابير وارد در منابع دينى بر عظمت و اولويت حقوق ايشان دلالت دارد. از ميان انحاى رابطه اجتماعى ، رابطه ترسيمى ميان فرزند با والدين از اهميت و اعتبار منحصر به فردى برخوردار است و در نظام حقوقى و اخلاقى اسلام ، رابطه هيچ انسانى با انسان ديگر (به استثناى معصومينعليهم‌السلام كه از ولايت مطلقه برخوردارند) در سطح ارتباط با والدين تنظيم نشده است

قرآن كريم در آيات متعدد(٤٥) پس از امر به عبادت و پرستش خدا و تهى از شرك ، احسان به والدين را متذكر شده استاعبدوا الله و لاتشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا .

يكى از مفسران در توضيح آيه ٨ از سوره عنكبوت :و وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعهما مى نويسد:

مقارنت اين دو مطلب مى رساند كه چه اندازه انسان بايد در مقابل پدر و مادر خاضع باشد كه جاى اين توهم بوده كه اگر آنها انسان را دعوت به شرك و كفر هم بكنند بايد اطاعت كند، از اين روى اين مورد را استثنا مى كند. پس ‍ خود اين استثنا، مؤ كد اين است كه مساءله احسان به والدين خيلى دايره اش ‍ وسيع است كه احتياج داشته به اين كه روى اين موضوع تاءكيد بشود(٤٦)

- در برخى آيات شكر گزارى از پدر و مادر را پس از شكر گزارى از خدا ذكر كرده است :اءن اشكرلى و لوالديك .(٤٧)

- در برخى آيات(٤٨) بر حمايت از ايشان به هنگام پيرى و سالخوردگى ، تواضع رحيمانه بيش از حد در مقابلآنهاو اخفض لهما جناح الذل من الرحمة ، دورى جستن اكيد از هر گونه عملى كه مايه اذيت و آزار ايشان گردد(فلا تقل لهما اءف) ، القاى سخن كريمانه (و قل لهما قولا كريما) و دعا در حق ايشان(قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا) تاءكيد شده است

- در برخى آيات به مصاحبت معروف با ايشان توصيه نموده است :و صاحبهما فى الدنيا معروفا. (٤٩)

- در برخى آيات آنان را در حقوق مقدم داشته است :قل ما اءنفقتم من خير فللوالدين و الاءقربين (٥٠)

- در برخى آيات(٥١) احترام به والدين را از جمله محاسن و كمالات برخى از پيامبران خود بر شمرده است : و برا بوالديه

تقدم حق مادر

در برخى از آيات و روايات از ميان والدين ، حق مادر مقدم بر پدر شمرده شده است قرآن كريم در سوره احقاف ، آيه ١٥ مى فرمايد:

و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته اءمه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اءربعين سنة .

براى ترجمه آيه رجوع شود به صله و قطع رحم در آيات و روايات

اين آيه در حقيقت ، فلسفه تقدم حق مادر را مبرهن مى سازد. امام سجادعليه‌السلام در قسمتى از رساله حقوق در وجه تقدم حق مادرى مى فرمايد:

حق مادرت اين است كه بدانى او تو را در جايى حمل كرد كه هيچ فردى ، ديگرى را حمل نكرد و از ثمره و شيره جانش تو را غذا داد در حالى كه هيچ كس به ديگرى چنين نمى كند و با تمام اعضا و جوارحش از تو محافظت نمود، باكى نداشت كه خود گرسنه بماند ولى تو را غذا بدهد، تشنه بماند و سيرابت كند، برهنه بماند و به تو لباس بپوشاند، در آفتاب بماند و تو را در سايه قرار دهد، و از خواب خود براى تو صرف نظر كرد و از گرما و سرما نگهدارى ات نمود تا برايش بمانى و طاقت و توان شكر او را ندارى مگر با يارى خداوند ذوالجلال

اريك فروم ، روان شناس معروف در اين باره مى نويسد:

روابط مادر و فرزند، برخلاف عشق برادرانه و عشق زن و مرد كه عشق برابرهاست ، به سبب ماهيت خاصى كه دارد، مبتنى بر نابرابرى است يكى به همه يارى ها نياز دارد و ديگرى همه آن يارى ها را فراهم مى آورد و به سبب همين خاصيت نوع پرستانه و فداكارانه است كه عشق مادرانه بالاترين نوع عشق ها و مقدس ترين پيوندهاى عاطفى ناميده شده است(٥٢)