لوازم تصميم گيرى
اصلى كه در اين جا ثابت است ، آن است كه براى مشكلات راه حلّى وجود دارد و در اين اصل شك و ترديدى نيست . تنها چيزى كه در اين جا مطرح است ، يافتن راه حل و اضافه نمودن بر تعداد راه حلهاست ، زيرا هر چه راه هاى بيشترى به دست آيد، مى توان از بين آنها بهترين راه حلّ مناسب را انتخاب نمود و «تصميم گيرى» را به نحو صحيح ترى انجام داد.
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء؛ (٣٨٩)
كسى كه از آراى گوناگون استقبال كند، لغزشگاه ها را خواهد شناخت .
افرادى كه بر روى يك «تصميم» متمركز شده و به هيچ وجه دست بردار نيستند، خواسته يا ناخواسته دچار استبداد راءى شده اند. امّا كسانى كه آراى مختلف را جمع آورى كنند، بهتر مى توانند نقايص هر يك از آنها را به خوبى تشخيص داده ، درصد صحّت «تصميم» را بالا ببرند.
مرحله سوم : انتخاب معيار براى سنجش و ارزيابى راه حلهاست ، مثلا در مديريّتها گاهى سود بيشتر و گاهى هزينه كمتر و زمانى رضايت بيشتر ارباب رجوع يا مشترى و... به عنوان معيار پذيرفته مى شود؛ در هر صورت بايد ملاك سنجش راه حلها نسبت به يكديگر مشخص شود.
مرحله چهارم : كليه راه حلها با يكديگر مورد مقايسه و ارزيابى قرار مى گيرند كه هر يك از راه حلها چه نتايجى را به بار خواهند آورد؟
مرحله پنجم : سنجش راه حلها نسبت به هم با توجه به معيار پيش بينى شده در مرحله سوم و نتايج برآورد شده در مرحله چهارم مى باشد.
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
اضربوا بعض الرّاءى ببعض يتولّد منه الصّواب ؛ (٣٩٠)
افكار مختلف را با يكديگر مقايسه كنيد، راه صحيح از آن به دست خواهد آمد.
برخورد افكار گوناگون با يكديگر موجب بروز بهترين فكر و تصميم خواهد شد و انسان را به درستى و صحت انتخاب ، مطمئن مى سازد.
مرحله ششم : انتخاب يك راه حل از ميان كليّه راه هاست . (٣٩١)
لوازم تصميم گيرى
مقصود از لوازم تصميم گيرى مسائلى است كه بايد در همه مراحل ياد شده ، مورد توجه باشد تا درصد احتمال خطاى «تصميم»ها كاهش يابد:
١. عاقبت انديشى
عاقبت انديشى در تصميم گيرى از اهميت ويژه اى برخوردار است . هر مسؤ ول بايد در تمام مراحل تصميم گيرى به فرجام تصميمها توجه داشته باشد و هر تصميم را در دنياى اجرا و ابلاغ ببيند، واكنشها و تنشها يا نتايج مثبت و منفى آن را به خوبى درك نمايد.
در مورد «عاقبت انديشى» و اهميت آن از نظر روايات ، مطالبى در مبحثِ «پيش بينى» مطرح گرديد، اما اكنون دو روايت ديگر به عنوان نمونه مطرح مى گردد:
عن علىّ عليه السّلام : إ ذا هممت باءمر فاجتنب ذميم العواقب فيه ؛ (٣٩٢)
هنگامى كه بر كارى تصميم گرفتى از عواقب ناپسند آن بپرهيز.
در تصميمها بايد به عاقبت و نتايج آينده آن انديشيد؛ اگر موجب سرزنش و مذمّت مى شود از انتخاب آن خوددارى كرد.
مديران نبايد تحت تاءثير نتايج زودگذر قرار بگيرند و براساس كنشها و واكنشهاى مقطعى يا تعريف و تمجيد و سخنان بى عمق بعضى از مردم تصميم بگيرند، بلكه بايد با ژرف نگرى آينده هاى دور را مورد توجه قرار دهند و در صورتى كه نتايج ، مفيد و روشن به نظر رسيد، تصميم بگيرند، والّا از تصميم گيرى خوددارى نمايند.
على عليه السّلام مى فرمايد:
مكروه تُحمد عاقبته خير من محبوب تُذَمّ مغبّتُه ؛ (٣٩٣)
(كار) ناخوشايندى كه آينده آن پسنديده است از (كار) دوست داشتنيى كه آينده اى ناپسند دارد بهتر است .
از اين روايت به خوبى فهميده مى شود كه نبايد به كارهاى مقطعى كه داراى نتايج مثبت ، اما زود گذر، دلخوش بود و سازمان را از حركتهاى ارزشمند عميق و بنيادين بازداشت .
٢. استفاده از تجارب
در بخش «پيگيرى» از مبحث «كنترل» مطالبى درباره اهميت حفظ تجارب و لزوم ثبت آنها بيان گرديد. در تصميم گيرى استفاده از آن تجارب بسيار ارزشمند بوده مى تواند اطلاعات كافى از تصميمهاى مشابه را در اختيار مدير قرار دهد؛ در اين راه مى توان از نظريات مجريان آگاه نيز استفاده كرد.
اگر از تجربه ها به خوبى استفاده شود، خطاى تصميمها كاهش خواهد يافت و از ارزش بيشترى برخوردار خواهد شد. كسانى كه از تجارب به درستى بهره گيرند، فكر و انديشه آنها دقيق تر و ارزشمندتر خواهد شد؛ حضرت على عليه السّلام مى فرمايد:
راءى الرّجل على قدر تجربته ؛ (٣٩٤)
انديشه شخص به اندازه تجربه اوست .
هر كس هر اندازه داراى تجربه بيشترى باشد، فكر بهتر و دقّت زيادترى خواهد داشت . (٣٩٥)
٣. مشورت
مشورت در اسلام از اهميت والايى برخوردار است تا آن جا كه پيامبر اسلام ماءمور مى شود در امور مربوط به اداره جامعه با مسلمانان مشورت نمايد و پس از آن تصميم گرفته ، بر خدا توكّل كند؛ قرآن مجيد مى فرمايد:
و شاورهم فى الاءمر فإ ذا عزمت فتوكّل على اللّه إ نّ اللّه يُحبُّ المتوكّلين ؛ (٣٩٦)
و در كارها با آنها مشورت كن ، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش) بر خدا توكّل كن ، زيرا خداوند متوكّلان را دوست دارد.
بنابر آنچه در سيره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده در موارد بسيارى آن حضرت با اصحاب مشورت كرده و نظر آنها را عمل مى فرمود.
حضرت على عليه السّلام مى فرمايد:
حقّ على العاقل اءن يستديم الاسترشاد و يترك الاستبداد؛ (٣٩٧)
بر عاقل حق است كه همواره از ديگران راهنمايى بخواهد و استبداد را ترك كند.
باز هم آن حضرت مى فرمايد:
العاقل من اتّهم رايه و لم يثق بكلّ ما تُسوّلُ له نفسه ؛ (٣٩٨)
عاقل كسى است كه فكر و نظر خود را متّهم مى كند و بر هر چه نفسش خوب جلوه مى دهد، تكيه نمى كند.
افرادى كه عاقل و دانا هستند از خودپسندى در راءى و نظر پرهيز نموده ، سعى مى كنند با طلب راهنمايى از ديگران در تشخيص راه از بيراهه به اشتباه نيفتند.
بعضى از افراد هنگامى كه در تنگنا قرار مى گيرند اهل مشورت مى شوند، امّا هنگامى كه راه را بر خود باز مى بينند و احساس مى كنند كه درست عمل مى نمايند با هيچكس مشورت نمى كنند و حال آن كه از اين دو روايت به خوبى معلوم مى شود كه انسان عاقل هميشه مشورت مى كند، حتى در مواردى كه خيال مى كند راه را صحيح مى رود، باز فكر خود را متهم مى كند و استبداد به خرج نمى دهد.
بعضى مشورت مى كنند، ولى استبداد راءى نشان داده ، همانگونه كه به نظر خودشان مى رسد عمل مى كنند و حال آن كه انسان بايد با افراد اهل نظر و عاقل مشورت كند و اگر او را راهنمايى كردند، عمل نمايد تا به نتيجه مطلوب برسد.
حضرت على عليه السّلام مى فرمايد:
اطع العاقل تغنم ؛ (٣٩٩)
از انسان دانا اطاعت كن ، بهره خواهى برد.
امّا اگر كسى به جاى اطاعت از فرد عاقل سعى در بى ارزش جلوه دادن انديشه و ضايع كردن شخصيت او نمود، نه تنها به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد، بلكه سست فكر بودن خود را به اثبات خواهد رساند.
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
من ضيّع عاقلا دلّ على ضعف عقله ؛ (٤٠٠)
كسى كه به عاقلى بى اعتنايى كند، ضعف عقل خود را نشان داده است .
نتيجه آن كه افراد مؤ من بايد با انسانهاى عاقل مشورت كنند و از راهنماييهاى آنان استفاده نمايند و هرگز در جهت تضعيف نيروهاى خوش فكر و انديشمند حركت نكنند.
فوايد مشورت
مشورت داراى فوايد بسيارى است كه در اين جا به چند نمونه اشاره مى شود:
الف) مشورت از لغزشهاى انسان مى كاهد.
ب) استعدادهاى زيردستان را رشد مى دهد.
پ) اگر نتيجه تصميم مثبت باشد، كمتر مدير مورد حسد قرار مى گيرد، زيرا افراد خود را صاحب يا شريك اين موفقيت مى دانند.
ت) اگر نتيجه شكست باشد، سرزنش و ملامت كمترى متوجه مدير مى شود.
ث) ميزان دوستى و علاقه افراد به مدير و پيشرفت سازمان به خوبى روشن مى شود.
تذكر:
افرادى كه مورد مشورت قرار مى گيرند، هر چه از آگاهى و تخصص بيشترى برخوردار باشند، نتيجه بهترى به دست خواهد آمد؛ حضرت على عليه السّلام مى فرمايد:
اءفضل من شاورت ذوالتجارب ؛ (٤٠١)
با فضيلت ترين كسى كه با او مشورت مى كنى فرد داراى تجربه است .
٤. رعايت خطوط كلّى برنامه جامع و برنامه عملياتى
«تصميم»ها نبايد مخالف با برنامه جامع يا برنامه عملياتى باشد، بلكه هر تصميم بايد به گونه اى بوده كه در جهت سير كلّى سازمان باشد و تحقق برنامه جامع و عملياتى را ميسّر سازد.
قاطعيّت
از بهترين ويژگيهاى يك «تصميم» صحيح ، قاطع بودن آن است . قاطعيت به معناى قطع كردن و فيصله دادن به امور و حل مشكلات است ، نه سماجت و يك دندگى .
بعضى خيال مى كنند «قاطعيت» به معناى پافشارى بيش از حدّ بر تصميم است تا آن جا كه اگر دلايل فراوانى ، خطا بودن تصميم را ثابت كرد، باز هم بر آن سماجت ورزيده ، دست بردار نيستند، در حالى كه مى توان گفت : يكى از مشكلترين و با ارزشترين موارد اعمال قاطعيت ،تغيير تصميمهاى غلط مى باشد، زيرا در اين موقعيت تصميم گرفتن و از ادامه خطا جلوگيرى كردن و ايستادگى در مقابل حرفها و تنشها كارى سخت و دشوار است .
بعضى هم تصوّر مى كنند «قاطعيت» به معناى سختگيرى و فشار بر زيردستان و بى اعتنايى به سخنان مردم است . آنان بر اين باورند كه فرد قاطع ، كار را پيگيرى مى كند و تا به نتيجه مطلوب برسد، ولو اين كه با انواع سختگيريهاى طاقت فرسا بر كاركنان همراه باشد.
اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمايد:
العُسرُ لُؤ م ؛ (٤٠٢)
فشار و سختگيرى پستى است .
نمودهاى قاطعيت
قاطعيت در تصميم گيرى داراى دو نمود بسيار اساسى است :
١. يافتن و انتخاب تصميمى قاطع و كارساز به نحوى كه مشكل را به طور اساسى حل كند و درگيرى را به طور كامل فيصله دهد، نه آن كه تصميمى ناقص اتخاذ و مساءله به طور مقطعى حلّ گردد، زيرا اگر به اين شكل تصميم گيرى شد، فردا باز همان مشكل بروز خواهد كرد و مدير ضعيف هم باز به تكرار حركتهاى نيم بند سابق خواهد پرداخت .
٢. ابراز تصميم به طور قاطع و به دور از هر گونه ترديد و شك و دودلى .
توضيح :
بعضى از افراد در انتخاب تصميم بسيار ترديد مى كنند و وسواس به خرج مى دهند و غالبا در اين حالت باقى مى مانند. اينان در اتخاذ تصميم ضعيفند، امّا دسته ديگرى در انتخاب تصميم ضعيف نيستند، بلكه تصميم گيرى مى كنند و خيلى هم جدّى ابلاغ مى كنند، ولى تصميم كارسازى نبوده ، افراد را دچار سرگيجه و سرگردانى مى كند.
به عنوان مثال ممكن است دو تن از معاونان مدير با يكديگر اختلاف داشته باشند و هر چه براى حلّ اختلاف به مدير مراجعه مى كنند، او در تصميم گيرى دچار ترديد شده ، حدود كارى هيچ كدام را تعيين نمى كند و در پايان با نصيحت و بدون نتيجه جلسه را ختم مى كند. گاهى تصميم مى گيرد و ابلاغ هم مى كند، امّا تصميم قاطع و كارساز نيست ، بلكه بر اثر ملاحظات فراوان تصميم ضعيف و غير مفيدى را اتخاذ مى كند و با ابلاغ آن ، مشكلات بيشترى به وجود مى آورد.
در خور يادآورى است كه گاهى ضرورى است مدير اين چنين با قضايا برخورد كند و از كنار بعضى از كارها با مسامحه و نصيحت و امثال اين حرفها بگذرد؛ اما اگر اين مساءله به صورت يك خصلت در وجود مدير درآمد به نحوى كه در تمام كارها اين چنين عمل كرد، دچار مشكل عدم قاطعيت شده ، بايد در اصلاح اين حالت بكوشد.
موانع قاطعيت
علل عدم قاطعيت مى تواند مسائل بسيارى باشد، ولكن در اين بحث با توجه به روايات ، چند علّت به عنوان نمونه مطرح مى شود:
١. ترديد و دودلى
اين حالت يكى از حالات خطرناك و مهلك براى مديريّت است ، زيرا ترديد و دودلى مانع بزرگى در برابر تصميم گيرى است . كسى كه نتواند در امور مربوط به مديريّت تصميم بگيرد، نمى تواند مديريّت كند. كسانى كه در هر مساءله اى با وسواس و ترديد و احتياطهاى بيش از حد و توقفهاى بيجا از اتخاذ تصميمى قاطع عاجز مى مانند، هرگز موفق نخواهند بود.
عده اى از مبتلايان به اين بيمارى هنگامى كه مورد اعتراض واقع مى شوند، مى گويند: «بايد با دقّت عمل كرد، نمى توان بى گدار به آب زد» و امثال اين حرفها و حال آن كه بايد به اين افراد فهماند كه دقت و تدبير بسيار خوب است ، امّا در حد معقول و متعارف آن ، ولى اگر بيش از آن ترديد شود موجب ركود و اختلال امور مى گردد و هيچ كارى به سامان نخواهد رسيد.
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
روِّ تحزم ، فإ ذا استوضحت فاجزم ؛ (٤٠٣)
در كارها فكر كن ، به راه دقيق و صحيح دست خواهى يافت . پس هنگامى كه امور برايت روشن شد، تصميم بگير.
در هر كارى بايد فكر كرد، امّا تا زمانى كه جوانب روشن شود و پس از آن بايد تصميم گرفت .
حضرت على عليه السّلام مى فرمايد:
إ ذا استَبَنت فاعزم ؛ (٤٠٤)
هنگامى كه مسائل برايت روشن شد، تصميم بگير.
مدير بايد مرز حزم و دقت در كارها را با تعلّلهاى بيجا بشناسد و در حد لازم فكر كند، زيرا تفكر درباره امور لازم و ضرورى است امّا پس از فكر كردن و معلوم شدنِ اطراف كار، سستى به خرج دادن غلط و بى معناست .
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
قدّر ثمّ اقطع و فكّر ثمّ انطق و تبيّن ثمّ اعمل ؛ (٤٠٥)
اندازه بگير سپس قطع كن و فكر كن پس از آن سخن بگو و بشناس سپس عمل كن .
اگر در كارى اندازه گيرى شد و حدود و ثغور آن معلوم گرديد، بايد با قاطعيت مساءله را فيصله داد و اقدام كرد و همچنين پس از واضح شدن جوانب كار بايد عمل نمود.
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
الحزمُ بضاعة ، التّوانى إ ضاعة ؛ (٤٠٦)
دقت در امور، سرمايه است و انتظار كشيدن (بيجا) ضايع كردن است .
معالجه :
در مديريّت لازم است با سستى در تصميم گيرى مبارزه كرد و با عزم راسخ كارهاى صحيح را شروع كرد. تصميم گرفتن و بى اعتنايى به وسوسه هاى بيجا بهترين راه درمان ترديد و دودلى است .
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
ضادّوا التّوانى بالعزم ؛ (٤٠٧)
به وسيله تصميم گيرى ، با انتظار كشيدنهاى (بيجا) مبارزه كنيد.
اگر خوب و به موقع تصميم گرفته شود و به وسواسهاى بيجا و تعللهاى بى مورد اعتنا نشود و با قاطعيت تصميم گيرى شود، كم كم اين بيمارى مرتفع خواهد شد. ترديد و دودلى موجب مى شود كه مديران در اتخاذ تصميم تعلل ورزيده ، بهترين فرصتها را از دست داده خود را به غم و اندوه مبتلا گردانند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
اءفضل الرّاءى مالم يفت الفُرص و لم يورث الغُصص ؛ (٤٠٨)
بهترين انديشه ها آن است كه فرصتها را از بين نبرد و غم و اندوه به ارث نگذارد.
٢. ترس
علّت ديگرى كه موجب سستى در تصميم گيرى مى شود، خوف و ترس است . بعضى از مديران با تصوّر ناكامى و به خيال اين كه اگر زمانى با شكست مواجه شوند، مورد نكوهش دشمنان واقع مى شوند، دچار ضعف در تصميم گيرى مى گردند.
همانگونه كه در مباحث گذشته مطرح گرديد، لازم است در تصميم گيرى خطرات و مشكلات را پيش بينى كرد و در مورد آنها تحليل دقيق و روشنى به دست آورد و براى موانع برنامه صحيحى فكر كرد و زمينه را براى انتخاب تصميمى عاقلانه آماده ساخت . دقّت در امور تا اين حدّ لازم و ضرورى و ارزشمند است ، اما اگر بيش از اين مقدار در مورد خطرها و مشكلات توقف شود و با بزرگ جلوه دادن آنها از اتخاذ تصميمى قاطع خوددارى گردد صفت مذموم «ترس» حاكم شده است .
ترس از صفات زشت بوده و در روايات مورد نكوهش واقع شده است اينك از باب نمونه يك روايت ذكر مى شود؛ اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
الجُبنُ ذُل ظاهر؛ (٤٠٩)
ترس ، ذلت آشكار است .
افراد ترسو در اداره زندگى شخصى و حلّ مشكلات آن ناتوانند، مصائب بسيارى به وجود مى آورند. اگر اين افراد در پست مديريّت قرار بگيرند مشكل فراگير شده ، سازمان را دچار تزلزل و سستى مى كنند و در مشكلات از تصميم گيرى ترسيده ، ذلّت و عجز خود را ظاهر مى سازند.
علل تزلزل و ترس در مديران مسائل مختلفى مى تواند باشد كه در ذيل به چند مورد كلّى و مبتلا به اشاره مى شود:
١. قدرتهاى جهانى ؛
٢. مسؤ ولان مافوق ؛
٣. ورشكستگى سازمان ؛
٤. عدم موفقيت ؛
٥. افراد بزن بهادر در مجموعه يا خارج از مجموعه ؛
٦. بركنارى از رياست ؛
٧. اخراج ؛
٨. بى آبرويى ؛
در همه موارد مذكور اگر تهديدى واقعى وجود داشته باشد، بايد براى آن فكر كرد و با برنامه و دقيق وارد كار شد، امّا اگر در حدّ ترس باشد لازم است با تقويت ايمان و ياد خداوند بر اين حالت چيره گشت و با صلابت و مردانگى ، ترس و دلهره را از خود دور ساخت .
قرآن مجيد مى فرمايد:
اءلا إ نّ اءولياء اللّه لا خوف عليهم و لاهم يحزنون الّذين آمنوا و كانوا يتّقون لهم البُشرى فى الحيوة الدّنيا و فى الآخرة لا تبديل لكلمات اللّه ذلك هو الفوز العظيم ؛ (٤١٠)
آگاه باشيد اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند، كسانى كه ايمان آوردند و از مخالفت فرمان خدا پرهيز كردند، در زندگى دنيا و آخرت شاد و مسرورند. وعده هاى الهى تخلف ناپذير است و اين رستگارى بزرگى است .
كسانى كه ايمان آورند و تقوا پيشه كنند از دوستان خدايند؛ آنان هيچ ترس و اندوهى ندارند.
ترسهاى بى مورد، زاييده ايمان ضعيف مى باشد. هر چه ايمان قوى تر شد، ترس و اندوه انسان كمتر مى شود.
از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود:
يا على ، من خاف اللّه عزّ و جلّ خاف منه كُلُّ شى ء و من لم يخف اللّه اءخافه اللّه من كلّ شى ء؛ (٤١١)
يا على ، كسى كه از خداوند عزّ و جلّ ترسيد همه چيز از او خواهد ترسيد و كسى كه از خداوند نترسيد، خداوند او را از همه چيز مى ترساند.
نتيجه آن كه كسانى كه از غير خدا مى ترسند، به علّت آن است كه بر اثر ضعف ايمان از خدا نمى ترسند، اما اگر ايمانشان قوى شد و از خداوند ترسيدند، خوف از غير خدا براى آنان معنا و مفهوم ندارد.
٣. هوسهاى مردم
يكى ديگر از علل عدم قاطعيت در تصميم گيرى ، توجه به هوسهاى بيجاى مردم است . اگر كسى بخواهد در پست مديريّت براى خشنودى و هوسهاى بى مورد مردم تصميم بگيرد، چون در هر تصميمى عده اى را مخالف مى يابد، هيچ گاه عزمى جزم نمى كند و از صفت ارزشمند قاطعيت دور مى گردد.
به طور كلّى در تصميم گيريها بايد قوانين الهى و رضايت پروردگار به عنوان ارزشمندترين ملاك در نظر گرفت ، اگر كارى مخالف دستورات خداوند بود، از انجام دادن آن پرهيز كند گرچه همه مردم به آن علاقه مند باشند.
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
و لا تُسخط اللّه برضى اءحد من خلقه ، فإ نّ فى اللّه خلفا من غيره و ليس من اللّه خلف فى غيره ؛ (٤١٢)
و هرگز خداوند را براى رضايت احدى از مخلوقاتش به خشم نياور، چرا كه خداوند جاى همه كس را مى گيرد و كسى نمى تواند جاى خداوند را بگيرد.
اگر كسى براى رضاى مردم ، خداوند را از خود ناراضى كند، انسان بسيار بدبخت و بيچاره اى است . عده اى براى منافع خود دين فروشى مى كنند، اينها انسانهاى بدبختى هستند، امّا از آنها شقى تر و بدبخت تر كسانى هستند كه براى منافع ديگران خود را به گمراهى بيندازند؛ در روايتى آمده است :
سُئِل اءميرالمؤ منين عليه السّلام : اىُّ الخلق اءشقى ؟ قال : من باع دينه بدنيا غيره ؛ (٤١٣)
از اميرالمؤ منين سؤ ال شد كه چه كسى از همه شقى تر است ؟ آن حضرت فرمود: كسى كه دينش را براى دنياى ديگرى بفروشد.
نتيجه آن كه در تصميمها بايد رضاى خداوند را در نظر گرفت ، كارى به هواهاى نفسانى مردم نداشت .اگر كسى رضاى خداوند را تحصيل كند، خداوند مردم را هم از او راضى كرده ، مشكلاتش را برطرف خواهد كرد؛ اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
من اءصلح ما بينه و بين اللّه اءصلح اللّه ما بينه و بين النّاس و من اءصلح اءمر آخرته اءصلح اللّه له اَمردُنياه ؛ (٤١٤)
كسى كه بين خود و خداوند را اصلاح كرد، خداوند بين او و مردم را اصلاح خواهد كرد و كسى كه امر آخرتش را اصلاح نمود، خداوند امر دنيايش را اصلاح خواهد كرد.
٤. خويشان و نزديكان
مساءله ديگرى كه مانع از قاطعيت در تصميم گيرى مى شود، مراعات نورچشميها و خويشان و نزديكان است . گاهى مديران درباره تخلفات زيردستان ، قاطع و سريع و نيرومند عكس العمل نشان مى دهند، امّا هنگامى كه همان تخلف از نزديكانشان سر زد، از آن عكس العملها خبرى نمى شود بلكه به آرامى و با اغماض فراوان از كنار آن گذشته و از اتخاذ تصميمى قاطع پرهيز مى كنند.
اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد:
و اءلزم الحقّ من لزمه من القريب و البعيد و كُن فى ذلك صابرا مُحتسبا واقعا ذلك من قرابتك و خاصّتك حيث وقع و ابتغ عاقبته بما يثقُل عليك منه ، فإ نّ مغبّة ذلك محمودة ؛ (٤١٥)
حق را درباره آن كه شايسته است ، چه خويشاوند و چه بيگانه رعايت كن و در اين باره صابر باش و به حساب خدا بگذار، هر چند اين كار موجب فشار بر ياران نزديكت شود و سنگينى اين راه را براى سرانجام ستوده آن تحمل كن .
در اين بخش از نامه امام عليه السّلام به چند مساءله اشاره شده است كه اكنون دو مورد از آن را بيان مى نماييم :
الف) اين كه اجراى حق درباره دور و نزديك كار سنگينى است . چرا كه مقاومت و ايستادگى در مقابل هجوم عواطف ، ايمان و استوارى مى طلبد.
ب) اين كه رعايت عدالت نسبت به خويشان و نزديكان ، پايان آبرومندى خواهد داشت . اگر كسى بتواند حق را در مورد همه اجرا كرده ، اين بار سنگين را تحمّل كند، وجدانهاى آگاه و چشمان بيدار و قلبهاى پاك و زبان انسانهاى با ايمان او را ستايش خواهند كرد و در بين مردم شرافتمندانه خواهد زيست .
٥. استهزا
معمولا هر تصميمى عده اى مخالف خواهد داشت . مخالفان در مورد «تصميم»ها، واكنشهاى گوناگونى بروز مى دهند، عده اى رسما مخالفت كرده و در برابر تصميم مقاومت مى كنند، عده اى هم مخفيانه و به اشكال گوناگون با تصميم جديد مبارزه نموده و در جهت جلوگيرى از آن اقدام مى نمايند.
يكى از اين واكنشها «استهزا و مسخره» است . اين حربه برخلاف تصوّر از كارآيى بسيار زيادى هم برخوردار است ، گاهى آن چنان كارساز مى شود كه نه تنها «تصميم»ها را نقض مى كند، بلكه مديران را ترسانده ، قاطعيت آنان را نابود مى نمايد، به نحوى كه در تصميم گيريها، استهزاى مخالفان مانند كابوسى وحشتناك آنان را از هر اقدامى باز مى دارد.
مديران بايد در تصميم گيرى بدون توجّه به مسخره كنندگان و با آرامش و متانت كامل آنچه را كه حق تشخيص دادند به كار گيرند، استوار و پا برجاى عمل كنند.
قرآن مجيد درباره عدّه اى از انسانهاى وارسته چنين مى فرمايد:
يا ايّها الّذين آمنوا من يرتدّ منكم عن دينه فسوف ياءتى اللّه بقوم يُحبُّهم و يُحبُّونه اءذلّة على المؤ منين اءعزّة على الكافرين يُجاهدون فى سبيل اللّه و لا يَخافون لومة لائم ؛ (٤١٦)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر كسى از شما از آيين خود باز گردد(به خدا زيانى نمى رساند) خداوند در آينده جمعيتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنها نيز او را دوست دارند، در برابر مؤ منان متواضع و در برابر كافران نيرومندند. آنها در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش كنندگان هراسى ندارند.
در روايات زيادى كه از طرق شيعه و اهل تسنن وارد شده ، مى خوانيم كه اين آيه در مورد حضرت على عليه السّلام نازل شده است .