• شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15180 / دانلود: 4277
اندازه اندازه اندازه
صحيفه امام حسن (ع)

صحيفه امام حسن (ع)

نویسنده:
فارسی

فصل چهارم: گزيده اى از گفتار آن حضرت

1- قولهعليه‌السلام فى فضل التقوى

من يتق الله يجعل له مخرجا، من الفتن و يسدده فى امره، و يهيى له رشده، و يفلجه، بحجته، و يبيض و جهه و يعطيه، رغبته، مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء، و الصالحين، و حسن اولئك رفيقا

1- سخن آن حضرت در فضيلت تقوى

هر كه تقواى الهى پيشه سازد، خداوند راه رهايى از فتنه ها را براى او گشوده، و در كارها او را تاءييد، مى نمايد، و راه هدايت، را براى او آماده، ساخته، و حجت دليلش را غالب مى گرداند، و چهره اش را نورانى و آرزويش را بر مى آورد، با كسانى كه خداوند بر آنان نعمت خود را ارزانى داشته، باپيامبران و راستگونيان، و شهيدان و صالحان، و اينان دوستان نيكوئى هستند.

2- قوله،عليه‌السلام فى وصف التقوى

التقوى باب كل توبة و راءس كل حكمة، و شرف كل عمل

2- سخن آن حضرت در توصيف تقوى

تقوى درگاه، هر توبه، و آغاز هر حكمت، و شرافت هر عمل است.

3- قولهعليه‌السلام فى توكل على الله

من اتكل على حسن الاختيار من الله لم يتمن انه فى غير الحال، التى اختارها، الله له

3- سخن آن حضرت در توكل بر خداوند

هر كه بر نيكويى اختيار خداوند توكل نمايد، هرگز آرزو نمى كند كه درحالتى غير از آنچه خداوند براى او اختيار كرده، قرار داشته باشد.

4- قولهعليه‌السلام فى وصف العقل

رأس العقل معاشرة الناس بالجميل و بالعقل تدرك الداران جميعا، و من حرم من العقل حرمهما جميعا

4- سخن آن حضرت در توصيف عقل

معاشرت نيكو با مردم ابتداى عقل و دور انديشى است و با عقل دنيا و آخرت به دست مى آيد، و هر كه از عقل محروم گرديد از اين دو جهان بى بهره است.

5- قولهعليه‌السلام فى معنى المروة

المروة حفظ الدين، و اعزاز النفس، ولين الكنف و تعهد الصنيعة و اداء الحقوق

5- سخن آن حضرت در معنى جوانمردى

(جوانمردى ) حفظ دين، و گرامى داشتن، خود، و مهربان بودن و انجام درست امور، و اداء حقوق مى باشد.

6- قولهعليه‌السلام فى معنى المروة

شح الرجل على دينه، و اصلاحه ماله، وقيامه بالحقوق

6- سخن آن حضرت در معنى جوانمردى

(جوانمردى ) حرص انسان در دينش و اصلاح كردن مالش و اداء حقوقش ‍ مى باشد.

7- قولهعليه‌السلام فى الصمت

ستر العمى، زين العرض، و فاعله، فى راحة و جليسه امن

7- سخن آن حضرت در مورد سكوت

(سكوت ) پوششى براى مجهولات، و زينتى براى آبرو، مى باشد، و انسانى كه سكوت مى كند همواره، در راحتى بوده و همنشينش از او در آسايش ‍ است.

8- قولهعليه‌السلام فى الرضا بقضاء الله

كيف يكون المؤمن مؤمنا و هو يسخط قسمه، و يحقر منزلته، و الحاكم عليه الله، و انا الضامن لمن لم يهجس فى قلبه الا الرضا، ان يدعوا لله فيستجاب له

8- سخن آن حضرت در خشنودى به قضاى الهى

چگونه مؤمن مؤمن است، در حاليكه به قسمت الهى ناخشنود، مى باشد، و و ارزش را پست مى شمرد، با اينكه خداوند، بر او حكم مى راند و من ضامن هستم هر كه در قلبش جز خشنودى از قسمت الهى را نگذراند، دعاهايش را خداوند اجابت كند.

9- قولهعليه‌السلام فى الادب و الحياء و المروة

لا ادب لمن لا عقل له، و لامروة، لمن لاهمة له، و لاحياء لمن لادين له

9- سخن آن حضرت در مورد ادب و حياء و جوانمردى

هركه عقل ندارد ابد ندارد، و هر كه همت ندارد، جوانمردى ندارد، و هر كه دين ندارد حيا ندارد.

10- قولهعليه‌السلام فى فضل العفاف و القناعة

يابن ادم عف عن محارم الله تكن عابدا، و ارض بما قسم الله سبحانه تكن غنيا، و احسن جوار من جاورك تكن مسلما

10- سخن آن حضرت در مورد عفت وقناعت

اى پسر آدم، از محرمات الهى، پرهيز كن، تا عابد گردى، و به آن چه خداوند داده است، راضى باش تا بى نياز شوى، با همسايگانت به نيكى رفتار كن تا مسلمان باشى.

11- قولهعليه‌السلام فى فضل قبول المعذرة

لاتعاجل الذنب بالعقوبة و اجعل بينهما للاعتذار طريقا

11- سخن آن حضرت در فضيلت پذيرش معذرت

در عقوبت گناه عجله نكن، و بين اين دو راهى را براى معذرت خواهى قرار ده.

12- قولهعليه‌السلام فى العفو

اوسع ما يكون الكريم، بالمغفرة اذا ضاقت بالمذنب المعذرة

12- سخن آن حضرت در عفو و بخشش

آنگاه بخشش يك شخص بزرگوار موارد ديگر بيشتر است، كه معذرت خواهى براى گناهكار سخت و دشوار باشد.

13- قولهعليه‌السلام فى فضل الخلق الحسن

ان الحسن الحسن الخلق الحسن

13- سخن آن حضرت در فضيلت اخلاق خوب

بهترين زيبائى، اخلاق نيكوست

14- قولهعليه‌السلام فى الغنى و الفقر

خير الغنى القنوع و شر الفقر الخضوع

14- سخن آن حضرت در غنا و فقر

برترين بى نيازى، قناعت، و بدترين فقر، خضوع است

15- قولهعليه‌السلام فى الحلم

الحلم كظم الغيظ و ملك النفس

15- سخن آن حضرت در مورد حلم وبردبارى

حلم و بردبارى، فرو بردن، خشم و تسلط بر نفس مى باشد.

16- قولهعليه‌السلام فى السماح

السماح، البذل ء السراء والضراء

16- سخن آن حضرت در بخشش

بخشش، اعطاء، در حالت گشايش، و سختى است.

17- قولهعليه‌السلام فى ذم الكبر و الحرص و الحسد

هلاك الناس فى ثلاث: الكبر و الحص و الحسد، فالكبر هلاك الدين و به لعن ابليس، و الحرص عدو النفس، و به اخرج ادم من الجنة، و الحسد رائد السوء و منه قتل قابيل هابيل

17- سخن آن حضرت در مذمت تكبر و حرص و حسد

هلاكت مردم در سه امر است: تكبر و حرص و حسد، تكبر نابودى، دين را در برداشته و به سبب آن ابليس از درگاه، رحمت الهى، دور شد، و حرص ‍ دشمن انسان بوده، و به سبب آن آدم از بهشت، اخراج گرديده، و حسد پيشواى بدى بوده، و به سبب آن قابيل هابيل را كشت.

18- قولهعليه‌السلام فى وصف البخل

البخل ان يرى الرجل ما انفقه، تلفا، و ما امسكه، شرفا

18- سخن آن حضرت در توصيف بخل

بخل آن است كه آن چه انفاق كرده است، را تلف شده و آنچه ذخيره ساخته را براى خود شرافت بداند.

19- قولهعليه‌السلام فى ذم الحسد

ما رأيت ظالما اشبه بمظلوم من حاسد

19- سخن آن حضرت در مذمت حسد

جز شخص حسود، ظالمى را شبيه به مظلوم نديدم.

20- قولهعليه‌السلام فى ذم الحرص و الطمع

اجعل ما طلبت من الدنيا، فلن تظفر به بمنزلة ما لم يخطر ببالك

20- سخن آن حضرت در مذمت حرص و طمع

آنچه از امور دنيا كه خواستار آن بوده، و بدان دست نمى يابى را همانند چيزى قرار ده كه به فكرت خطور نكرده است.

21- قولهعليه‌السلام فى فضل التعليم و التعلم

علم الناس علمك، و تعلم علم غيرك، فتكون قد اتقنت علمك، و علمت ما لم تعلم

21- سخن آن حضرت در فضيلت تعليم و تعلم

علمت را به مردم بياموز، و از دانش، ديگرن بهره گير، تا علمت را استحكام بخشى، و آن چه نمى دانى را بياموزى.

22- قولهعليه‌السلام لصغار قومه ثیفضل تعلم العلم

انكم صغار قوم، و يوشك ان تكونوا، كبار قوم اخرين، فتعلموا العلم، فمن لم يستطيع منكم ان يحفظة فليكتبه وليضعه فى بيته

22- سخن آن حضرت براى كودكان خاندانش، در مورد ارزش دانش اندوزى

به درستيكه شما كودكان اين خاندان هستيد، و به زودى بزرگان و خاندان ديگرى مى گرديد، دانش بياموزيد، هر كدام از شما كه قادر به حفظ مطالب نيست آن ها را بنويسد و در خانه اش قرار دهد.

23- قولهعليه‌السلام فى فضل المشورة

ما تشاور قوم الا هدوا الى رشدهم

23- سخن آن حضرت در فضيلت مشورت

هيچ گروهى مشورت نكرد، جز آن كه به راه هدايت خود راهنمايى شدند.

24- قولهعليه‌السلام فى التفكر فيما يودع الصدر

عجبت لمن يتفكر فى ماءكوله، كيف، لايتفكر فى معقوله، فيجنب بطنه ما يوذيه، و يودع صدره، ما يرديه

24- سخن آن حضرت در مورد تفكر در منبع اخذ علم

تعجب ميكنم از كسى كه در مورد غذاهاى خود مى انديشد، چگونه در علومى كه فرا مى گيرد، تفكر نمى نمايد، تا شكم خود را از غذاهاى آزار دهنده، دور دارد، و سينه اش را از آن چه او را هلاك مى گرداند، باز دارد.

25- قولهعليه‌السلام فى فضل التفكر

عليكم بالفكر، فانه حياة قلب البصير، و مفايتح ابواب الحكمة

25- سخن آن حضرت در فضيلت تفكر

بر شما باد، به فكر كردن، چرا كه آن زندگى قلب انسان دانا، و كليدهاى درهاى حكمت است

26- قولهعليه‌السلام فى وصف اخ صالح كان له

كان من اعظم الناس، فى عينى، صغر الدنيا، فى عينه، كان خارجا من سلطان، الجهالة، فلا يمد يدا الا على ثقة لمنفعة، كان يشتكى، و لايتسخط ولايتبرم، كان اكثر دهره، صامتا، فاذا قال بذاالقائلين

كان ضعيفا مستضعفا، فاذا جاء الجد فهو الليث عاديا، كان اذا جامع العلماء، على ان يستمع احرص منه على ان يقول كان اذا غلب على الكملام لم يغلب على السكوت

كان لايقول مالايفعل، و يفعل مالايقول، كان اذا عرض له امران لا يدرى ايهما اقرب الى ربه، نظر اقربهما من هواه، فخالفه، كان له يلوم احدا على ما قد يقع العذر فى مثله

26- سخن آن حضرت در توصيف برادر صالحى كه داشت

او در ديد من از ارزشمندترين مردم بود، دنيا در چشمش بى ارزش، و از فرمانروايى جهل و نادانى، خارج شده بود، و دستش را به سوى چيزى جز با اعتماد به ارزشمندى آن دراز نمى كرد، از وقايع روزگار شكايت نكرده و خشمگين و ملول مى گرديد، اكثر ايام، ساكت بود، و چون لب به سخن مى گشود، و بر گويندگان غالب مى گرديد.

انسانى ضعيف و ناتوان شمرده مى شد، و چون زمان كوشش فرا مى رسيد، همانند شير ژيان مى گرديد، آنگاه كه در جمع دانشمندان قرار مى گرفت، حرص او در شنيدن از گفتن بيشتر بود، مغلوب كلام و سخن مى گشت، اما مغلوب سكوت نمى گرديد.

و در مورد آنچه انجام نمى داد، سخنى نمى گفت، در مقابل آنچه نمى گفت را انجام مى داد، اگر دو امر بر او عرضه مى شد كه نمى دانست، كداميك مورد خشنودى خداست، آنچه بر هواى نفس خود نزديك بود، را يافته و ترك مى كرد، كسى را بر امرى كه مورد اعتذار واقع مى گردد ملامت نمى كرد.

27- قولهعليه‌السلام فى التزود اليوم القيامة

يابن ادم! انك لم تزل فى هدم عمرك منذ سقطت من بطن امك، فخذ مما فى يديك، لما بين يديك فان المؤمن، يتزود و الكافر يتمتع

27- سخن آن حضرت در توشه گرفتن براى روز قيامت

اى پسر آدم تو از زمانى كه از مادر زاده شدى همواره در حال نابودى عمرت مى باشى. از آنچه در دست دارى، براى آينده ات توشه گير، مؤمن توشه گرفته، و كافر بهره مند، مى گردد.

28- قولهعليه‌السلام فى بعض المواعظ

ما فتح الله عزوجل على احد باب مساءلة فخزن عنه باب الاجابة و لافتح الرجل باب عمل فخزن عنه باب القبول، ولافتح لعبد باب شكر فخزن عنه باب المزيد

28- سخن آن حضرت در بعضى از مواعظ

خداوند درگاه سؤال و خواهش را بر كسى نگشود، تا درگاه اجابت بسته شود، و بنده درگاه عمل را نگشود، تا درگاه قبول از او بسته شود، و درگاه شكر بر بنده گشوده نشد تا درگاه افزايش نعمت بر او بسته شود.

29- قولهعليه‌السلام فى افضل البصائر و الاسماع و القلوب

ان ابصر الابصار ما نفذ فى الخير مذهبه، و اسمع الاسماع ما و عى التذكير و انتفع به، و اسلم القلوب ما طهر من الشبهات

29- سخن آن حضرت در برترين ديدگان و گوش و قلب

تيزترين ديدگان آنست كه در خير و نيكى باز شود، و شنواترين گوشها آنست كه پند را بشنود، و از آن بهره جويد، و سالم ترين قلبها آنست كه از موارد شبهه پاك باشد.

30- قولهعليه‌السلام فى كيفة مصاحبة الناس

صاحب الناس مثل ما تحب ان يصاحبوك به

30- سخن آن حضرت در كيفيت مصاحبت با مردم

با مردم آنگونه مصاحبت و همنشينى كن كه دوست دارى با تو آنگونه رفتار كنند.

31- قولهعليه‌السلام فى وصف الاخاء

الاخاء الوفاء فى الشدة و الرخاء

31- سخن آن حضرت در توصيف برادرى

برادرى، وفادارى، در سختى و راحتى است.

32- قولهعليه‌السلام فى اهمية الفرائض

اذا اضرت النوافل بالفريضة فارفضوها

32- سخن آن حضرت در اهميت واجبات

آنگاه كه نوافل به واجبات ضرر مى زنند، آنها را ترك كنيد.

33- قولهعليه‌السلام لمن وقف بين يدى الله

حق على كل من وقف بين يدى رب العرش ان يصفر لونه و ترتعد مفاصله

33- سخن آن حضرت براى آنكه در پيشگاه خدا مى ايستد

بر كسى كه در پيشگاه خداوند مى ايستد، سزاوار است كه چهره اش زرد گردد و اندامش بلرزد.

34- قولهعليه‌السلام فى فضل نعم الله تعالى

تجهل النعم ما اقامت، فاذا ولت عرفت

34- سخن آن حضرت در فضيلت نعمتهاى الهى

نعمتهاى الهى تا هنگامى كه وجود دارند شناخته نمى شوند، و آنگاه كه روى گردانند، شناخته مى شوند.

35- قولهعليه‌السلام فى الاجمال فى طلب الرزق

لاتجاهد الطلب جهاد الغالب، و لاتتكل على القدر اتكال المستسلم، فان ابتغاء الفضل من السنة و الاجمال فى الطلب من العفة، و ليست العفة بدافعة رزقا، و لاالحرص بجالب فضلا، فان الرزق، مقسوم و استعمال، الحرص استعمال الماءثم

35- سخن آن حضرت در مورد اجمال در طلب روزى

در طلب روزى مانند افراد بسيار تلاشگر كوشش نكن، و بر قضا و قدر الهى همانند افراد ناتوان متكى نباش، بدنبال روزى رفتن از سنتهاى الهى، و اجمال در طلب آن از عفت است، عفت هرگز از روزى نشده، و حرص و طمع جلب كننده روزى نيست، روزى تقسيم شده، و حريص بودن موجب گناه است.

36- قوله فى الفرصة

الفرصة سريعة الفوت، بطيئة العود

36- سخن آن حضرت در مورد ارزش فرصت

فرصت زود از دست مى رود، و كند باز ميگردد.

37 قولهعليه‌السلام فى ذم المزاح

المزاح ياءكل الهيبة، و قد اكثر من الهيبة الصامت

37- سخن آن حضرت در مذمت خنده

خنده هيبت انسان را برده، كسى كه سكوت مى كند از همه با هيبت تر است.

38- قولهعليه‌السلام فى القريب و البعيد

القريب من قربته المودة، و ان بعد نسبه، و البعيد، من باعدته المودة و ان قرب نسبه

38- سخن آن حضرت در نزديك و دور انسان

شخصى نزديك كسى است كه دوستى او را نزديك گرداند، و اگر چه خويشاونديش دور باشد، و شخص غريب كسى است كه دوستى او را دور ساخته باشد و اگر چه خويشاونديش نزديك باشد.

39- قولهعليه‌السلام فى الخير الذين لاشرفيه

الخير الذى لاشرفيه: الشكر مع النعمة، و الصبر على النازلة

39- سخن آن حضرت در مورد خيرى كه شر در آن نيست

خيرى كه شر در آن، نيست شكر همراه با نعمت و صبر بر ناراحتى هاست.

40- قوله فى شكر النعمة و كفرانه

النعمة محنة، فان شكرت كانت نعمة، فان كفرت صارت نقمة

40- سخن آن حضرت در شكرگزارى، نعمتهاى الهى و كفران آن ها

نعمتهاى الهى وسيله امتحانند، اگر آنها را شكرگزارى نعمتند و هنگامى كه كفران كردى، نقمت، مى گردند.

فصل پنجم: اشعارى در مدح آن حضرت

توعين فاتحه اى بلكه سربسمله اى

صبااز لطف چو عنقا برو بقله قاف

كه آشيانه قدس استوشرفه اشراف

چوخضردرظلمات غيوب زنقدمى

كه كوى عين حياتست ومنبع الطاف

بطوف كعبه روحانيان به بند احرام

كه مستجارنفوس استوللعقول مطف

بطرف قبله اهل قبول كن، اقبال

بگير كام ز تقبيل خاك آن

بزن به قائمه عرش معدلت دستى

بگو كه اى ز تو بر پا قواعد انصاف

به دردخويش چرادرد من دوا نكنى

به محفلى كه بنوشند،عارفانمى صاف

به جام ماهمه خونريختندجاى مدام

نصيب ماهمه جوروجفا شدازاجلاف

منم گرفته بكف نقد جان، توئى نقاد

منم اسير صروف زمان، توئى صراف

شها بمصر حقيقت تو يوسف حسنى

من و بضاعت مزجاءواين كلافه لاف

رخ مبين تو، آئينه تجلى ذات

مه جبين تو نور معالى اوصاف

تو معنى قلمى، لوح عشق را رقمى

تو فالق عدمى،آن وجودغيب شكاف

توعين فاتحه اى،بلكه سر بسمله اى

توباء و نقطه بائى و ربط نونى وكاف

اساس ملكسعادت بذات تو منسوب

وجودغيبوشهادتبه حضرت تو مضاف

طفيل بود تو فيض وجود نامحدود

جهانيان همه برخوان نعمتت اضياف

برند فيض تو لاهوتيان بحد كمال

خورند رزق تو ناسوتيان بقدر كفاف

علوم مصطفوى را لسان تو تبيان

معارف علوى را بيان تو كشاف

لب شكر شكنت روح بخشگاه سخن

حسام سرفكنت دلشكاف گاه،مصاف

محيط بحر مكارم ز شعبه هاشم

مدار و فخر اكارم ز آل عبد مناف

ابومحمد امام دوم باستحقاق

يگانه وارث جد و پدر باستخلاف

تورا قلمرو حلم ورضا بزير قلم

به لوح نفس تونقش صيانت است وعفاف

سپهرمهر دو فرمانبرند،در شب و روز

يكى غلام مرصع نشان، يكى زرباف

ز كهكشان سپهر و خط شعاعى مهر

سپهر غاشيه كش، مهر خاورى،سياف

غبارخاك درت نوربخش مردم چشم

نسيم رهگذرت رشك مشكنافه ناف

در تو قبله حاجات و كعبه محتاج

ملاذ عالميان، در جوانب و اكناف

يكى بطى مراحل براى استظهار

يكى بهعرض مشاكل براى استكشاف

به سوى روى توچشم اميددشمن ودوست

ملوك را سر ذلت بدون استنكاف

نه نعت شأن رفيع تو كار هر منطيق

نه وصف قدر منيع تو حد هر وصاف

شهود ذات نباشد نصيب هر عارف

نه آفتاب حقيقت مجال هر خشاف

نه درشريعت عقلست بى ادب معذور

نه در طريقت عشقست از مديحه معاف

كمپانى.

55- الاسراء،: آيه 64

56- التوبة: 102

57- المطففين: 14

58- البقرة: 61

59- يونس: 35