• شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15150 / دانلود: 4273
اندازه اندازه اندازه
صحيفه امام حسن (ع)

صحيفه امام حسن (ع)

نویسنده:
فارسی

15- خطبه آن حضرت در فضيلت اهل بيت بعد از شهادت پدرش

روايت شده: هنگامى كه اميرالمؤمينعليه‌السلام به شهادت رسيد، امام حسنمعليه‌السلام بالاى منبر رفت و خواست سخنى بگويد اما گريه ايشان را امان نداد، لحظاتى نشست آنگاه ايستاد و فرمود:

سپاس خدائى را سزاست، كه در آغاز يگانه بود، و در ازل به خداوندى برترى يافت، به بزرگى و توانايى برتر گرديد، آغاز نمود، آن چه را ايجاد كرد، و پديد آورد آن چه را كه خلق نمود، در حاليكه نمونه اى در گذشته از آنها وجود نداشت.

پروردگار مهربان به علم الهى خود و به دانش بسيارش موجودات را پديد آورد و به سبب قدرت بسيارش مخلوقات را ايجاد نمود از اينرو كسى را ياراى تبديل خلقش، و تغيير دادن موجوداتش و مواخذه كردن در برابر حكمش نمى باشد، امرش را رد كننده، و خوانده اش را مانعى نمى باشد.

تمامى موجودات را خلق كرد، در حاليكه حكومتش را زوالى نبوده، و مدت آن را پايانى نمى باشد، برتر از هرچيز گشته، و به هر چيز نزديك است، براى خلق تجلى كرده بدون آنكه ديده شود و او در جايگاه برترى است.

به نورش پوشيده شده، و در برتريش اوج گرفته است از اينرو از مخلوقاتش ‍ پوشيده گرديده است، به سوى ايشان شاهدى را فرستاد، و بين ايشان پيامبرانى را فرستاد، كه بشارت دهنده و ترساننده هستند، تا هر كه به هلاكت مى رسد، و هر كه هدايت يابد با دليل و برهان و تواءم باشد و تا اينكه مردم بدانند آنچه نسبت به پروردگارشان در مورد آن جاهلند و بعد از انكار او را بشناسند.

و سپاس خدائى را سزاست كه خلافت را براى ما اهل بيت گرامى داشت و مصيبت خود را در حق پيامبر بهترين پدر، نزد خداوند به حساب مى آوريم، و نيز مصيبت خود در حق اميرالمؤمينعليه‌السلام را نزد خداوند محاسبه مى كنيم، شرق و غرب جهان به شهادت او دچار مصيبت گرديد، سوگند به خداوند كه او درهم و دينارى از خود به جاى نگذاشت، جز چهار صد درهم كه مى خواست، براى خانواده اش از آن كنيزى را بخرد.

دوستم و جدم پيامبر به من خبر داد كه خلافت را دوازده امام از خاندان و برگزيدگان از آن حضرت به دست خواهند گرفت، تمامى ما يا به قتل مى رسيم، يا مسموم مى گرديم.

آنگاه از منبر پائين آمد، و ابن ملجم را فرا خواند، او را نزد حضرتش آوردند، او گفت: اى پسر رسول خدا مرا باقى گذار براى تو كار خواهم كرد، و در مورد دشمنت، در شام تو را يارى مى نمايم، امام شمشيرى بر او زد، او دست خود را جلو برد، انگشت او قطع گرديد، آنگاه ضربت ديگرى بر او نواخت و او را به قتل رساند، - لعنت الهى بر او باد.

16- خطبتهعليه‌السلام فى فضل ابيه و نفسهعليه‌السلام

روى انهعليه‌السلام خطب بعد وفاة ابيه وذكره فقال:

خاتم الوصيين و وصى خاتم الانبياء و امير الصديقين و الشهداء والصالحين

ثم قال: ايها الناس! فقد فارقكم رجل ما سبقه الاولون ولايدركه الاخرون لقد كان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يعطيه الراية فيقاتل جبرئيل عن يمينه، و ميكائيل عن يساره، فما يرجع حتى يفتح الله عليه ما ترك ذهبا و لافضة الا شيئا على صبى له و ما ترك فى بيت المال الا سبعمائة درهم فضلت من عطائه اراد ان يشترى بها خادما لام كلثوم

ثم قال:

من عرفنى فقد عرفنى، و من لم يعرفنى فانا الحسن بن محمد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

ثم تلا هذا لاية قول يوسف:( وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ) (20)

ان ابن البشير، و انا ابن النذير، و انا ابن الداعى الى الله و انا بن السراج المنير، و انا ابن الذى ارسل رحمة للعالمين، و انا من اهل بيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا و انا من اهل البيت الذين كان جبرئيل ينزل عليهم ومنهم كان يعرج

و انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم و ولايتهم فقال فيما انزل على محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً ) (21) و اقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت

و فى رواية:

ايها الناس! فى هذه الليلة نزل القرآن، و فى هذه الليلة رفع عيسى بن مريم، و فى هذه الليلة قتل يوشع ابن نون و فى هذه اللية مات ابى اميرالمؤمنين و الله لايسبق ابى احد كان قبله من الاوصياء الى الجنة ولامن يكون بعده

و ان كان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اله ليبعثه فى السرية فيقاتل جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره، و ما ترك صفراء و لابيضاء الا سبعمائة درهم فضلت من عطائه، كان يجمعها ليشترى بها خادما لاهله

16- خطبه آن حضرت در فضيلت خودش و پدرش

روايت شده: آن حضرت بعد از شهادت پدرش در مين مسلمانان آمده و پدرش را به ياد آورد و فرمود:

او آخرين اوصياى الهى و وصى آخرين پيامبر خداوند و پيشواى راستگويان و شهداء و صالحان بود.

آنگاه فرمود: اى مردم! ديشب مردى از ميان شما رفت كه نه از پيشينيان و نه از آيندگان كسانى بر او پيشى نمى گيرد، پيامبر هميشه پرچم جهاد را به او مى سپرد، جبرئيل از سمت راست، و ميكائيل از سمت چپ او مى جنگيدند، و جز با پيروزى باز نمى گشت، و خداوند پيروزى مسلمانان را به دست او تحقق مى بخشد، او در زمان شهادت چيزى از طلا و نقره از خود باقى نگذارده، جز چيزى كه يكى از كودكانش داشت، و در بيت المال پولى را باقى نگذارد، جز هفتصد درهمى كه از عطايش باقى مانده بود و مى خواست براى ام كلثوم كنيزى بخرد.

آنگاه فرمود:

اى مردم! هر كس مرا مى شناسد، كه مرا مى شناسد، و آنكه نمى شناسد، بداند كه من حسن پسر علىعليه‌السلام هستم.

آنگاه اين آيه كه حكايت قول حضرت يوسف است را خواند: دين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى كردم.

من پسر را انذار كننده، و من پسر خواننده به سوى خدا، و من پسر كسى هستم كه به عنوان رحمت براى جهانيان فرستاده شده است، و من از خاندانى هستم كه خداوند پليدى را از آنان دور ساخت و ايشان را پاك و پاكيزه گرداند، و من از خاندانى هستم كه جبرئيل بر آنان نازل مى شد، واز خانه ايشان به سوى آسمان عروج مى كرد.

و من از خاندانى هستم كه خداوند دوستيشان و ولايتشان را واجب گردانيد، و در آنچه بر پيامبر نازل كرد فرموده است: بگو در برابر آنچه انجام داده ام اجر و پاداشى نمى خواهم، جز محبت به خاندانم را، و هر كه كار نيكى انجام دهد (ما هم بر پاداش نيكى او مى افزائيم ) و نيكى كردن همانا دوستى ما خاندان است.

و در روايتى اينگونه آمده است:

اى مردم! در اينشب قرآن نازل شد، و در اين شب عيسى بن مريم به آسمان عروج كرد، و در اين شب يوشع بن نون به شهادت رسيد، و در اين شب پدرم اميرالمؤمينعليه‌السلام رحلت كرد، سوگند به خدا كسى از اوصياء الهى بر پدرم در رفتن به بهشت سبقت نميگيرد، و بعد از او نيز كسى به پايه او نرسد.

و اگر پيامبر او را به جنگى مى فرستاد، جبرئيل در سمت راست و ميكائيل در سمت چپ او مى جنگيد، و از پولهاى زرد و سفيد چيزى را باقى نگذارد، جز هفتصد درهمى كه از قسمتش باقى مانده بود، و آن را جمع آورى كرده، تا براى خانواده اش خادمى بخرد.

17- خطبتهعليه‌السلام لما مات ابوهعليه‌السلام

ايها الناس! (اتقوا الله فانا امراؤ كم و اولياؤ كم، و انا اهل البيت الذين قال الله فينا:( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (22)

17- خطبه آن حضرت هنگامى كه پدرش وفات يافت

اى مردم! تقواى الهى پيشه سازيد، ما اميران و اولياى شما هستيم، و ما خاندانى هستيم كه خداوند درباره ما فرموده: خداوند اراده كرده است كه از شما خاندان رجس و پليدى را دور گرداند، و شما را پاك و پاكيزه گرداند.

18- خطبتهعليه‌السلام لما مات ابوهعليه‌السلام

ايها الناس! ان الدنيا دار بلاء و فتنة و كل ما فيها فالى زوال و اضمحلال

فلما بلغ الى قوله:

و انى ابايعكم على ان تحاربوا من حاربت و تسالموا من سالمت

فقال الناس: سمعنا و اطعنا فمرنا باءمرك يا اميرالمؤمنين

18- خطبه آن حضرت هنگاميكه پدرش وفات يافت

اى مردم! دنيا خانه بلاء و آشوب است، و آنچه در آن است زائل و نابود مى گردد.

تا آن جا كه فرمود:

و من با شما بيعت مى كنم به اين كه با هر كه جنگيديم بجنگيد، و با هر كه صلح كردم صلح كنيد.

مردم گفتند: شنيده و اطاعت مى كنيم، اى اميرالمومنين امرت را بيان نما.

19- خطبتهعليه‌السلام بعد البيعة له

نحن حزب الله الغالبون، و عترة رسوله الاقربون و اهل بيته الطيبون الطاهرون، و احد الثقلين اللذين خلفهما رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى امته و التالى كتاب لله فيه تفصيل كل شى ء لاياءتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه

فالمعمول علينا فى تفسيره، لانتظنى تاءويله بل نتيقن حقائقه، فاطيعونا، فان طاعتنا مفروضة اذ كانت بطاعة الله عزوجل و رسوله مقرونة

قال الله عزوجل: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ ) (23) و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم(24) و احذركم الاصغاء لهتاف الشيطان، فانه لكم عدو مبين، فتكونوا اولياءه الذين قال لهم: لاغالب لكم اليوم من الناس و انى جار لكم فلما تراءت الفئتان نكص على عقبيه، و قال انى برى ء منكم اين ارى ما لاترون(25)

فتلقون الى الرماح وزرا، و الى السيوف، جزرا، و للعمد حطما، وللسهام غرضا، ثم لاينفع نفسا ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا

19- خطبه آن حضرت بعد از بيعت با او

ما از حزبل خدائيم كه پيروز مى باشيم، و از خاندان و نزديكان پيامبر هستيم، مائيم اهل بيت پاك و پاكيزه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يكى از دو يادگار گرانبهائى كه او از خود به جاى گذاشت، ما يادگار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از كتاب خدائيم، كه بيان هر چيز در آن است، و باطل از پيش و پس در آن داخل نشده و همه چيز به آن باز مى گردد.

پس تفسير قرآن در اختيار ماست، ما هرگز در بيان مفاهيم قرآن اشتباه نمى كنيم، بلكه حقائق آن را آشكار مى سازيم، پس از ما فرمان بريد، كه فرمانبرى از ما بر شما واجب است، زيرا به اطاعت خدا و پيامبرش مقرون مى باشد.

و خداوند مى فرمايد: اى ايمان آورندگان از خدا و رسول او و صاحبان امر از بيان خود پيروى كنيد و اگر در چيزى اختلاف نموديد، آن را به خدا و رسولش بازگردانيد و اگر به پيامبر خدا و صاحبان امر از بيان خودشان رجوع دهند كسانى كه حقايق را از قرآن استنباط مى كنند شما را آگاه خواهند ساخت.

و شما را بر حذر مى دارم از اينكه فرياد شيطان را بشنويد، كه دشمن آشكار شماست، و از دوستان شيطان نباشيد، كه خداوند درباره آنان فرموده: شيطان رفتار آنان را بر ايشان، زينت داد و گفت: امروز هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و من شما را پناه مى دهم، ولى چون آن گروهها نمودار شدند، شيطان به پيروان خود پشت كرد و گفت: من از شما بيزارم، و من چيزى را مى بينيم كه شما نمى بينيد.

آنگاه است كه پشت ها را آماج نيزه ها، و پيكرها را در معرض شمشيرها و تيرها و بنيانها را عرصه شكستها مى سازيد، پس كسى كه از پيش ايمان نياورده ايمانش به او سودى نمى بخشد، و از كردارش خيرى نمى بيند، و خدا داناتر است.

20- خطبتهعليه‌السلام فى تحريض اصحابه للقتال

روى انه لما سار معاوية الى العراق، و بلغ جسر منبج، نادى المنادى: الصلاة جامعة، فلما اجتمعوا، خرج الحسنعليه‌السلام فصعد المنبر، فحمدلله و اثنى عليه، ثم قال:

اما بعد فان الله كتب الجهاد على خلقه و سماه كرها ثم قال لاهل الجهاد من المؤمنين:( وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ) (26) فلستم ايها الناس نائلين ما تحبون الا بالصبر على ما تكرهون

انه بلغنى ان معاوية بلغه انا كنا از معنا على المسير اليه، فتحرك لذاته، فاخرجوا رحمكم الله الى معسكركم بالنخلية حتى ننظر و تنظرون و نرى و ترون قال: و انه فى كلامه ليتخوف خذلان الناس له

20- خطبه آن حضرت در تحريض اصحابش به جنگ

روايت شده: هنگاميكه معاويه به سوى عراق آمد و به پل منبج رسيد، منادى ندا كرد و همه را دعوت به اجتماع نمود، هنگامى كه مجتمع شدند امام بالاى منبر رفت، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

اما بعد، خداوند فرمان جهاد را بر بندگانش نگاشت، اگر چه آنان را ناخوشايند باشد، و به مجاهدين، مؤمن فرمود: صبر كنيد كه خداوند با صابران است اى مردم به خواست، و آرمانتان نمى رسيد مگر آنكه بر آن چه ناخوشايند، مى شماريد، صبر كنيد.

به من خبر رسيده كه معاويه دانسته است كه به سوى او حركت كرده ايم، او هم به جانب ما آمده است خدا شما را ببخشايد، همگى به سوى نخليه قرارگاه ارتش است حركت كنيد، تا بنگريد، چه مى شود.

راوى گويد: امام در بيان اين كلمات بود، در حاليكه از نقض پيمان مردم در هراس بود.

21- خطبتهعليه‌السلام فى ذم اصحابه لتثاقلهم عن الجهاد

اما والله ما ثنانا عن قتال اهل الشام ذلة و لاقلة و لكن كنا نقاتلهم بالسلامة و الصبر فشيبت السلامة بالعداوة و الصبر بالجزع و كنتم تتوجهون معنا و دينكم امام دنياكم، و قد اصبحتم لان و دنياكم امام دينكم و كنالكم و كنتم لنا و قد صرتم اليوم علينا

ثم اصبحتم تعدون قتيلين: قتيلا بصفين تبكون عليهم و قتيلا بالنهر تطلبون بثارهم، فاما الباكلى فخاذل و اما الطالب فثائر

و ان معاوية قد دعا الى امر ليس فيه عز و لانصفة فان اردتم الحياة قبلناه منه و اغضضنا على القذى و ان اردتم الموت بذلناه فى ذات الله و حاكمناه الى الله فنادى القوم باجمعهم: بل البقية و الحياة

21- خطبه آن حضرت در مذمت احصابش به خاطر عدم اهتمامشان به جهاد

به خدا سوگند ما هرگز در مبارزه با مردم شام پشيمانى و ترديدى نداريم، ما اكنون با دشمن با سلامت و صبر مى جنگيم، پس سلامت با دشمنى و صبر با ناراحتى مخلوط شده است، و شما آن روز كه (در جنگ صفين ) همراه ما بوديد، دينتان، پيشاپيش دنيايتان بود، ولى امروز دنيايتان دين شما را به پشت سر افكنده است و ما براى شما و شما براى ما بوديد، اما اكنون دشمن ما شده ايد.

و در برابر دو گروه از كشته شدگان قرار داريد: كشته هائى كه در صفين بودند و برآنها مى گرييد، و كشته هايى كه در نهروان خواستار انتقام آنهائيد، گريه كننده خوار، و انتقامجو خواستار انتقام است.

و معاويه ما را به كارى مى خواند كه در آن عزتى نيست، اكنون اگر براى مرگ آماده ايد، بر او حمله مى بريم، و با ضربه هاى شمشير بر او فرمان مى رانيم، و اگر خواهان زندگى هستيد دعوتش را مى پذيريم و به درخواستش رضايت مى دهيم.

هنوز سخنان امام پايان نيافته بود، كه از همه سوى لشكر فرياد برآمد: زنده مى مانيم، زنده مى مانيم.

22- خطبتهعليه‌السلام فى غدر اصحابه به

روى انه لما مات علىعليه‌السلام جاء الناس الى الحسنعليه‌السلام و قالوا: انت خليفة ابيك و وصيه و نحن السامعون المطيعون لك، فمرنا بامرك فقالعليه‌السلام :

كذبتم و الله ما وفيتم لمن كان خيرا منى فكيف تفون لى و كيف اطمئن اليكم و لااثق بكم ان كنتم صادقين فموعد ما بنى و بينكم معسكر المدائين فوافوا الى هناك فركب و ركب معه من اراد الخروج، و تخلف عنه كثير فماوفوا بما قالوه، و بما وعده و غروه كما غروا اميراالمؤمنينعليه‌السلام من قبله، فقال خطيبا و قال:

غررتمونى كما غررتم من كان من قبلى، معن اى امام تقاتلون بعدى مع الكافر، الظالم الذى لم يؤ من بالله و لابرسوله قط، و لااظهر الاسلام، هو و بنى امية الا فرقا من السيف و لو لم يبق لبنى امية الا عجوز درداء، بغت دين الله عوجا، و هكذا قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

ثم وجه اليه قائدا فى اربعة الاف و كان من كندة، و امره ان يعسكر بالانبار و لايحدث شيئا حتى ياءتيه امره - ثم ذكر صيرورة الرجل الى معاوية بسبب تطميعه، الى ان قال: - فبلغ ذلك الحسنعليه‌السلام فقام خطيبا و قال:

هذا الكندى توجه الى معاوية و غدر بى و بكم، و قد اخبرتكم مرة بعد مرة، انه لاوفاء لكم، انتم عبيد الدنيا، و انا موجه رجلا اخر محله، و انى اعلم انه سيفعل بى و بكم ما فعل صاحبه و لايراقب الله فى ولا فيكم

فبعث اليه رجلا من مراد فى اربعة الاف، و تقدم اليه بمشهد من الناس و توكد عليه، و اخبره انه سيغدر كما غدر الكندى، فحلف له بالايمان التى لاتقوم لها الجبال انه لايفعل فقال الحسنعليه‌السلام : انه سيغدر - ثم ذكر غدره بالامامعليه‌السلام .

22- خطبه آن حضرت در حيله اصحابش به آن حضرت

روايت شده: هنگامى كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام رحلت فرمود مردم نزد امام حسنعليه‌السلام آمده و گفتند: تو خليفه و جانشينى پدرت مى باشى، و ما پيرو تو و شنونده فرامين تو هستيم، ما را به امرت آشنا نما، امام فرمود:

به خدا سوگند دروغ گفتيد، و به كسى كه از من بهتر بود وفا نكرديد چگونه به من وفا مى كنيد، و چگونه به شما مطمئن باشم، در حاليكه به شما اعتمادى ندارم، اگر راست مى گوئيد موعد من و شما پادگان مدائن است، به آنجا بيائيد.

امام سوار شد و هر كه قصد داشت، با ايشان سوار شد، و بسيارى ماندند، و به گفتار خود وفا نكردند، و همچنانكه به اميرالمؤمنينعليه‌السلام مكر زدند به ايشان نيز حيله نمودند، امام برخاست و فرمود:

به من حيله زديد، همچنانكه با كسى كه قبل از من بود نيز حيله زدند، با كدام پيشوائى بعد از من مى خواهيد بجنگيد، با كافر ستمكارى كه به خدا و رسولش يك لحظه ايمان نياورده، اسلام را نه او و نه بنى اميه ظاهر نساختند مگر از ترس شمشير، و اگر از بنى اميه تنها يك پيرزن فرتوتى باقى نماند، دين خدا را به انحراف مى كشاند، و اينگونه پيامبر خبر داده است.

آنگاه شخصى كه از كنده بود را همراه چهار هزار سرباز به سوى معاويه فرستاد و فرمود تا در انبار چادر بزنند، و تا دستور او نيامده كارى نكنند - آنگاه ذكر مى كند كه معاويه او را تطميع كرد و به سوى خود خواند، تا آنجا كه گويد: اين خبر كه به امام رسيد برخاست و فرمود:

اين كندى به سوى معاويه رفته و به من خيانت نموده است، همواره به شما خبر داده ام كه وفا در شما نيست، و بنده دنيائيد، من مرد ديگرى را جاى او قرار ميدهم و مى دانم كه همانند او عمل مى كند، و خداوند را در مورد من و شما مراقبت نمى كند.

پس امام مردى از قبيله مراد را همراه چهار هزار نفر به سوى معاويه فرستاد و پيشاپيش مردم آمد و از او تأكيدات محكمى گرفت ولى خبر داد كه همانند فرد گذشته خيانت مى كند، اما او سوگندهاى محكمى خورد كه پايدار مى ماند، امام فرمود: او خيانت مى كند - سپس خيانت او به امام را ذكر مى كند.

23- خطبتهعليه‌السلام لما اتى اصحابه الى معاوية

خالفتم ابى حتى حكم و هو كاره، ثم دعاكم الى قتال اهل الشام بعد التحكيم، فاءبيتم حتى صار الى كرامة الله، ثم بايعتمونى على ان تسالموا من سالمنى، و تحاربوا من حاربنى، و قد اتانى ان اهل الشرف منكم قد اتوا معاوية، و بايعوه بحسبى منكم، لاتغرونى من دينى و نفسى

23- خطبه آن حضرت هنگاميكه اصحابش به معاويه پيوستند

با پدرم مخالفت كرديد تا اينكه تحكيم را پذيرفت، در حاليكه خواستار آن نبود، آنگاه بعد از واقعه تحكيم شما را به نبرد با شاميان برانگيخت باز امتناع ورزيديد، تا اينكه به سراى ديگر شتافت، آنگاه شما با من بيعت كرديد كه با هر كه سازش كنم سازش كنيد، و با هر كه بجنگم بجنگيد، اما به من خبر رسيده كه بزرگان شما به معاويه پيوسته و با او بيعت كرده اند، شما را شناختم، پس مرا در دين و جانم فريب ندهيد.

24- خطبتهعليه‌السلام فى الكوفة قبل الصلح

يا ايها الناس! فان الله قد هداكم باولنا، و حقن دمائكم باخرنا، و ان لهذا الامر مدة، و الدنيا دول، و ان الله تعالى قال لنبية: و ان ادرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين

24- خطبه آن حضرت در كوفه قبل از صلح

اى مردم! خداوند شما را به پيشينيان ما هدايت كرد، و خونهاى شما را به گروه ديگرى از ما حفاظت نمود، و براى اين امر زمان چندى است، و دنيا در اختيار افرادى قرار مى گيرد، و خداوند به پيامبرش فرمود: و نمى دانيد، شايد اين امر آزمايشى و بهره مندى اندكى براى شما باشد.

24- خطبتهعليه‌السلام لم عزم الصلح

روى انه لما صار معاوية نحوالعراق، و تحرك الحسنعليه‌السلام و استنفر الناس للجهاد فتثاقلوا عنه، صارعليه‌السلام حتى نزل ساباط و بات هناك، فلما اصبح ارادعليه‌السلام ان يمتحن اصحابه، و يستبرى ء احوالهم فى طاعته، ليميز، اولياءه من اعدائه، و يكون على بصيرة من لقاء معاوية، فاءمر ان ينادى فى الناس بالصلاة جامعة فاجتمعوا فصعد المنبر فخطبهم فقال:

الحمد لله كلما حمده حامد، و اشهد ان لااله اله الله كلما شهد له شاهد، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، ارسله بالحق و ائتمنه على الوحى.

اما بعد، فوالله انى لارجو ان اكون قد اصبحت بحمدالله و منه و انا انصح خلق الله لخلقه و ما اصبحت محتملا على امرى مسلم ضغينة، و لامريد، له بسوء و لاغائلة، و ان ما تكرهون فى الجماعة خيرلكم مما تحبون فى الفرقة و انى ناظر لكم خيرا من ناظر لكم خيرا من نظركم لانفسكم فلاتخالفوا، امرى و لاتردوا على راءيى، غفر الله لى و لكم، و ارشدنى، و اياكم، لما فيه، المحبة، و الرضا

قال: فنظر الناس، بعضهم الى بعض، و قالوا: ما ترونه يريد بما قال: قالوا: نظن انه يريد ان يصالح، معاوية و يسلم الامر اليه، فقالوا: كفر والله الرجل و شدوا على فسطاطه، فانتهبوه، حتى اخذوا مصلاه من تحته - الخ

25- خطبه آن حضرت هنگامى كه قصد صلح كردن را نمود

روايت شده: هنگامى كه معاويه به سوى عراق رفت، امام آماده نبرد شد و مردم را دعوت به جهاد كرد، آنان ار آن خوددارى كردند، امام حركت كرد تا با ساباط رسيد و در آنجا شب را گذراند، بامداد روز بعد خواست اصحاب خود را امتحان نمايد و اطاعتشان را نسبت به خود بداند، تا دوستانش از دشمنانش شناخته شوند و با آگاهى به نبرد با معاويه برخيزد، دستور داد كه مردم را فرا خوانند، هنگاميكه مردم اجتماع كردند بر فراز منبر رفت و چنين گفت:

سپاس خداى را سزاست هرگاه ستايشگرى او را سپاس گويد، و شهادت مى دهم كه معبودى جز خداوند نمى باشد، هرگاه شاهدى بر آن گواهى دهد، و گواهى مى دهم كه محمد بنده و رسول اوست، او را به حق ارسال كرد و بر وحيش امين شمرد.

اما بعد، سوگند به خداوند اميد دارم، كه به لطف و منت پروردگار بهترين اندرزگوى بندگانش باشم، و هرگز كينه اى از هيچ مسلمانى به دل نمى گيرم، و نسبت به كسى اراده بد و نيت ناروائى ندارم و شما آنچه را كه در هماهنگى و يگانگى ناخوش داريد، بهتر است از پراكندگى و تفرقه اى كه دوست مى داريد، آنچه من درباره شما مى دانم، و مى خواهم، از خواست، خود شما بهتر است پس نافرمانى مرا نكنيد، و رأى مرا ناچيز نشماريد، خداوند من و شما را ببخشايد، و ما را به آن چه خواست و خشنودى اوست، هدايت فرمايد.

راوى گويد: مردم به يكديگر نگاه كردند، و گفتند: قصدش از اين گفتار چيست؟ بعضى گفتند: گمان مى كنيم كه مى خواهد با معاويه صلح كند و حكومت را به او بسپارد، گفتند: سوگند به خدا كه او كافر شده و به خيمه اش ‍ هجوم آوردند، و آن را غارت كردند، حتى سجاده اش را از زير پايش كشيدند - تا آخر حديث.

26- خطبتهعليه‌السلام لمابرى من جراحته

يا اهل الكوفة: اتقواالله فى جيرانكم و ضيفانكم و فى اهل بيت نبيكم، لذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا

26- خطبه آن حضرت هنگاميكه از جراحت سلامتى حاصل شد

اى اهل كوفه! خداوند را در همسايگان و ميهمانتان به ياد آوريد، و نيز در خاندان پيامبران كه خداوند زشتى و پليدى را از ايشان دور انديشه و پاك و پاكيزه شان گردانيد.

27- خطبتهعليه‌السلام حين صالح معاويه

عن على بن الحين السجادعليهما‌السلام قال: لما اجمع الحسن ابن علىعليهما‌السلام على صلح معاوية خرج حتى لقيه، فلما اجتمعا قام معاوية خطيبا فصعد المنبر و امر الحسنعليه‌السلام ان يقوم اسفل منه بدرجة

ثم تكلم معاوية فقال: ايها الناس هذا الحسن بن على و ابن فاطمة، رآنا للخلافة اهلا، و لم يرنفسه، لها اهلا، و قد اتانا ليبايع طوعا، ثم قال: قم يا حسن.

فقام الحسنعليه‌السلام فخطب فقال:

الحمدلله المسصتحمد بالالاء و تتابع النعماء، و صارف الشدائد، و البلاء، عند الفهماء، و غير الفهماء، المذعنين من عباده، لامتناعه بجلاله و كبريائه، و علوه عن لحوق الاوهام، ببقائه، المرتفع عن كنه طيبات المخلوقين، من ان تحيط بمكنون غيبه روايت عقول الرائين

و اشهد ان لااله الاالله و حده، فى ربوبته و وجوده و وحدانية صمدا لاشريك له، فرد لاظهير له.

و اشهد ان محمد عبده و رسوله اصطفاه و انتجبه و ارتضاه، و بعثه داعيا الى الحق سراجا منيرا، و للعباد مما يخافون نذيرا و لما ياءملون بشيرا، فنصح للاءمة و صدع بالرسالة، و ابان لهم درجات العمالة شهادة عليها امات و احشر، و بها فى الاجلة اقرب و احبر و اقول:

يا معشر الخلائق! فاسمعوا، و لكم افئده، و اسماع فعوا، انا اهل بيت اكرمنا الله بالاسلام و اختارنا و اصطفانا، و اجتبانا، فاذهب، عناالرجس و طهرنا تطهيرا، الرجس هو الشك، فلانشك، فى الله الحق و دينه ابدا، و طهرنا و من كل افن و غية مخلصين الى ادم نعمة منه، لم يفترق الناس قط فرقتين الا جعلنا اله فى خيرهما.

فادت الامور و افضت الدهور الى ان بعث الله محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم للنبوة، و اختاره للرسالة، و انزل عليه كتابا ثم امره، بالدعاء، الى الله عزوجل فكان ابىعليه‌السلام اول من استجاب لله تعالى و لرسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اول من امن و صدق الله ورسوله.

و قد قال الله تعالى فى كتابه المنزل على نبية المرسل:( أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ ) (27) فرسوله الله الذى على بينة من ربه، و ابى الذى يتلوه و هو شاهد منه

و قد قال له رسوله حين امره ان يسير الى مكة و الموسم ببرائة سربها ياعلى فانى امرت ان لايسير بها الا انا او رجل منى و انت هو، فعلى، من رسول الله و رسول الله منه

و قال له النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حين قضى بينه و بين اخيه جعفر بن ابى طالب و مولاه زيد بن حارثه فى ابنه حمرة: اما انت يا على فمنى و انا منك و انت ولى كل مؤمن من بعدى، فصدق ابى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سابقا و وقاه بنفسه

ثم لم يزل رسول الله فى كل مؤمن يقدمه و لكل شديد يراسله ثقة منه به و طماءنينه اليه، لعلمه بنصيحته لله و رسوله، و انه اقرب المقربين من الله و رسوله و قدقال الله عزوجل:( وَالسَّابِقُونَ أُولَٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) (28) فكان ابى سابق السابقين الى الله، تعالى و الى رسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اقرب الاقربين.

و قد قال الله تعالى:( لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَٰئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً ) (29) فابى كان اولهم اسلاما و ايمانا، و اولهم الى الله و رسوله هجرة، اسلاما و اميانا، و اولهم الى و رسوله هجرة و لحوقا، و اولهم على وجده، و وسعه نفقة.

قال سبحانه:( وَالَّذِينَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ) (30)

فالناس من جميع الامم يستغفرون له بسبقه اياهم الى الايمان بنبيه، وذلك انه لم يسبقه، الى الايمان به احد، و قد قال: الله تعالى:( وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ) (31) فهو سابق جميع السابقين، فكما ان الله عزوجل فضل السابقين على المتخلفين و المتأخرين فكذلك فضل سابق السابقين على السابقين

و قد قال الله تعالى:( أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ) (32) فهو المجاهد فى سبيل الله حقا، و فيه نزلت هذه الاية

و كان ممن استجاب لرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمه حمزه و جعفر ابن عمه فقتلا شهيدين رضى الله عنهما فى قتلى كثيرة معهما من اصحاب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

فجعل الله تعالى حمزة سيد الشهدا من بينهم، و جعل لجعفر جناحين، يطير بهما مع الملائكة كيف يشاء من بينهم و ذلك لمكانهم من رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الله عليه و اله و منزلتهما وقرابتهما منه، وصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على حمزه سبعين صلاة من بين الشهداء الذين استشهدوا معه

و كذلك جعل الله تعالى لسناء النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم للمحسنة منهن اجرهن و للمسيئة منهن وزرين صعفين لمكانهن من رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جعل الصلاة فى مسجد رسول الله بالف صلاة فى سائر المساجد، الا مسجد الحرام، مسجد خليله ابراهيمعليه‌السلام بمكة، و ذلك لمكان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من ربه

و فرض الله عزوجل و جل الصلاة على نبيه على كافة المؤمنين فقالوا: يا رسول الله كيف الصلاة عليك؟ قال: قالوا اللهم صل على محمد و آل محمد فحق على كل مسلم ان يصلى علينا مع الصلاة على النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فريضة واجبة و احل الله تعالى خمس الغنيمة لرسوله و اوجبها له فى كتابه، و اوجب لنا من ذلك ما اوجب له، و حرم عليه الصدقة و حرمها علينا معه، فادخلنا - و له الحمد - فيما ادخل فيه نبيهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اخرجنا و نزهنا مما اخرجه منه و نزهه عنه، كرامة اكرمنا الله عزوجل بها، و فضيلة فضلنا على سائر العباد.

فقال الله تعالى لمحمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حين جحده كفرة اهل الكتاب و حاجوه:( فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ) (33) فاخرج رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من الانفس معه ابى و من البنى انا و اخى و من النساء، امى فامطة من الناس جميعا، فنحن الله و لحمه، و دمه و نفسه، و نحن منه و هو منا.

و قد قال الله تعالى:( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (34) فلما نزلت اية التطهير جمعنا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انا و اخى و امى و ابى، فجللنا و نفسه فى كساء لام سلمة خيبرى و ذلك فى حجرتها و فى يومها، فقال: اللهم هولاء اهل بيتى و هولاء اهلى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا

فقالت ام سلمة رضى الله عنها: ادخل معهم يا رسول الله؟ قال لها رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : يرحمك الله انت على خير و الى و ما ارضانى عنهك، ولكنها خاصة لى و لهم

ثم مكث رسول الله بعد ذلك بقية عمره حتى قبضه الله اليه، ياءتينا فى كل يوم عند طلوع الفجر فيقول: الصلاة يرحمكم الله، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا

و امر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسد الابواب الشارعة فى مسجده غير بابنا فكلموه فى ذلك فقال: اما انى لم اسد ابوابكم و لم افتح باب على من تلقاء نفس ولكنى اتبع ما يوحى الى، و ان الله امر بسدها، و فتح بابه، فلم يكن من بعد ذلك احد تصيبة جنابة فى مسجد رسول الله و يولد فيه الاولاد غير رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابى على بن ابى طالبعليه‌السلام تكرمة من الله تبارك و تعالى لنا و فضلا اختصنا به على جميع الناس.

و هذا باب ابى قرين باب رسول الله فى مسجده، و منزلنا، بين منازل رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

و ذلك ان الله امر نبيه ان يبنى مسجده، فبنى فيه عشرة ابيات تسعة لبنيه و ازواجه، و عاشرها و هو متوسطها لابى، وها هو بسبيل مقيم، و البيت هو المسجد المطهر، و هو الذى قال الله تعالى:( اهل البيت فنحن اهل البيت و نحن الذى اذهب الله عنا الرجس و طهرنا تطهيرا )

ايها الناس! انى لو قمت حولا اذكرالذى اعطانا الله عزوجل و خصنا به من الفضل فى كتابه و على لسان نبيهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لم احصه، و انا ابن النبى النذير البشير و السراج، المنير، الذى جعله الله رحمة للعالمين و ابى علىعليه‌السلام ولى المؤمنين وشبيه هارون

و ان معاوية بن صخر زغم انى رأيته للخلافة اهلا، و لم ارنفسى لها اهلا، فكذب معاوية، و ايم الله لانا اولى للناس بالناس فى كتاب الله و على لسان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غير انا لم نزل اهل البيت مخيفين مظلومين مضطهدين منذ قبض رسول الله.

فالله بيننا و بين من ظلمنا حقنا، و نزل على رقابنا، و حمل الناس، على اكتافنا و منعنا سهمنا فى كتاب الله من الفى ء و الغنائم و منع امنا فاطمةعليها‌السلام ارثها من ابيها.

انا لانسمى احدا و لكن اقسم بالله قسما تاءليا لو ان الناس سمعوا قول الله و رسوله لاعطتهم السماء قطرها، و الارض بركتها، و لما اختلف فى هذه الامة سيفان، و لاكلوها خضراء خضرة الى يوم القيامة، و اذا ما طمعت يامعاوية فيها.

ولكنها لما اخرجت سالفا من معدنها، و زحزحت عن قواعدها تنازعتها قريش بينها و ترامتها كترامى الكرة حتى طمعت فيها انت يا معاويه و اصحابكم من بعدك و قد قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ما ولت امة امرها رجلا قط، و فيهم من هو اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتى يرجعوا الى ماتركوا و قد تركت بنوا اسرائيل، و كانوا اصحاب موسىعليه‌السلام هارون اخاه، و خليفته و وزيره، و عكفوا على العجل و اطاعوا فيه سامريهم و هم يعلمون انه خليفة موسىعليه‌السلام

و قد سمعت هذه الامة رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقول ذلك لابى: انه منى بمنزلة هارون من موسى، الا انه لابنى بعدى

و قد رأوا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حين نصبه لهم بغدير خم و سمعوه و نادى له بالولاية ثم امرهم ان يبلغ الشاهد منهم الغائب و قد خرج رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حذرا من قومه الى الغار لما، اجمعوا على ان يمكروا به، وهو يدعوهم لما لم يجد عليهم اعوانا، و لو وجد اعوانا لجاهدهم

و قد كف ابى يده، و ناشدهم و استغاث اصحابه فلم يغث و لم ينصر و لو وجد عليهم اعوانا ما اجابهم، و قد جعل فى سعة كما جعل النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى سعة و قد خذلتنى الامة و بايعتك يابن حرب و لو وجدت عليك اعوانا يخلصون ما بايعتك و قد جعل الله عزوجل هارون فى سعة حين استضعفوه قومه و عادوه كذلك انا و ابى فى سعة من الله حين تركتنا الامة و بايعت غيرنا، و لم نجد عليه اعوانا، و انما هى السنن و الامثال يتبع بعضها بعضا

ايها الناس! انكم لو التمستم بين المشرق و المغرب رجلا جده رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوه وصى الله رسول الله لم تجدوا غيرى و غير اخى فاتقوا الله و لاتضلو بعدالبيان، و كيف بكم و انى ذلك منكم الا و انى قد بايعت هذا - و اشار بيده الى معاوية - و ان ادرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين

ايها الناس! انه لايعاب احد بترك حقه و انما يعاب ان يأخذ ما ليس له، و كل صواب نافع، و كل خطاء ضار لاهله، و قد كانت القضية فهمها سليمان فنفعت سليمان و لم تضر داود.

فاما القرابة فقد نفعت المشرك، و هى والله للمؤمنين انفع قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لعمه ابى طالب و هو فى الموت: قل لااله الاالله، اشفع لك بها يوم القيامة و لم يكن رسو ل اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقول له و يعد الا ما يكون منه على يقين، و ليس ذلك لاحد من الناس كلهم غير شيخنا - اعنى اباطالب - يقول الله عزوجل( وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ) (35)

ايها الناس! اسمعوا و عوا، و اتقوا لله و راجعوا، و هيهات منكم الرجعة الى الحق، و قد صارعكم النكوص، و خامركم الطغيان، الحجود، انلزمكموها و انت لها كارهون و السلام على من اتبع الهدى

27- خطبه آن حضرت هنگاميكه با معاويه صلح كرد

از امام سجادعليه‌السلام نقل شده: هنگاميكه امام حسنعليه‌السلام تصميم گرفت با معاويه صلح كند، از خانه خارج شد تا اينكه او راديد، هنگاميكه با يكديگر اجتماع كردند، معاويه بالاى منبر رفت و بر دستور داد امام روى منبر يك پله پائين تر از او بايستد.

آنگاه معاويه اينگونه سخن گفت: اى مردم اين حسن پسر على و پسر فاطمه است، ما را شايسته خلافت دانسته و خود را سزاوار آن نمى داند، و آمده است تا با اختيار صلح كند، آنگاه گفت: اى حسن بايست.

امام برخاست و اينگونه سخن گفت:

سپاس خداى را سزاست كه به سبب نعمت ها و پياپى بودن آنها و برطرف ساختن شدائد و بلاءها نزد دانايان و غير آن ها شايسته حمد و ستايش ‍ است، بندگانى كه به وجودش اعتراف دارند، به سبب آنكه به خاطر جلالت و بزرگيش از تو هم به دور مانده و از آنكه اوهام به او راه يابد، برتر مى باشد و از آنكه در افكار مخلوقاتش قرار گيرد، و عقول انديشمندان او را احاطه نمايد اوج گرفته است.

و گواهى مى دهم كه معبودى جز او نمى باشد، در پروردگارى و وجود و يگانگى اش يكتاست و بى نياز بوده و شريكى ندارد، يكتائى است كه پشتيبان ندارد. و گواهى مى دهم كه محمد بنده و رسول اوست، او را برگزيد، و انتخاب كرد، از او خشنود شد، و او را برانگيخت، تا به سوى حق دعوت كند و چراغى فروزان است و از آنچه بندگان مى ترسند بيم دهنده و به آنچه بدان اميد دارند، بشارت دهنده است، پس براى امت پند داد و رسالتش را به انجام رسانيد، و درجات عمل را به ايشان نماياند، شهادتى كه بر آن عقيده و محشور شوم، و با آن در روز قيامت نزديك شده و مسرور گردم، و مى گويم:

اى بندگان خدا بشنويد، و شما قلبها و گوشهائى داريد، پس بينديشيد، ما خاندانى هستيم كه خداوند ما را به اسلام گرامى داشت، و ما را برگزيد، و انتخاب كرد، و از ما پليدى را برطرف كرد و پاك و پاكيزه نمود، و پليدى همان شك و ترديد است، هرگز در خداوند و دينش شك نمى كنيم، و از هر پليدى و گمراهى ما را پاك گرداند، در حاليكه از حضرت آدم تا ما مخلصانه براى او بوده ايم، در حاليكه آن نعمتى از جانب اوست، در هر دو گروهى كه در ميان مردم وجود پيدا مى كند، خداوند ما را در بهترين آنها قرار داده است.

قرون و اعصار در گذر بود، تا اينكه خداوند محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به پيامبرى برانگيخت و براى رسالت او را برگزيد، و كتاب بر او نازل فرمود، آنگاه او را امر كرد، كه به سوى خداوند بخواند، پدرم اولين كسى بود كه سخن خداوند و پيامبرش را پذيرفت، و اولين كسى است كه به او ايمان آورد، و خداوند و پيامبرش را تصديق كرد.

و خداوند در كتابى كه بر پيامبرش فرستاد چنين مى فرمايد: آيا كسى كه نشانه اى از خداوند همراه او باشد، و شاهدى از جانب خداوند او را همراهى نمايد پس پيامبر خدا كسى است كه نشانه اى از جانب خداوند دارد، و پدرم كسى است كه همراهى او نموده و بر او گواه است.

و پيامبر در هنگاميكه به او دستور داد به مكه رفته و سوره برائت را در مراسم حج بخواند، فرمود: اى على حركت كن من ماءمور شده ام كه اين نوشته را كسى جز من يا شخصى از من نبرد، و تو آن شخص هستى، پس على از رسول خدا و رسول خدا از اوست.

و پيامبر در زمانى كه بين او و برادرش جعفر بن ابى طالب و مولاى او زيد بن حارثه دختر حمزه حكم كرد، چنين فرمود: اى على اما تو از من و من از توام، و تو بعد از من سرپرست هر مؤمنى هستى پس پدرم اولين تصديق كننده پيامبر بوده و با جانش او را حفاظت كرد.

آنگاه پيامبر در هر جايگاهى او را مقدم مى داشت، و براى هر امر مشكلى او را مى فرستاد، چرا كه به او اعتماد و اطمينان داشت، و اين بخاطر آن بود كه نسبت به خداوند و رسولش خير خواه بود، واز نزديكترين فرد به خدا و رسول اوست.

و خداوند مى فرمايد: پيشى گيران پيشى گرفته اند آنان مقرب درگاه الهى اند پس پدرم پيشى گيرنده ترين فرد به خدا و رسول او بود، و او نزديكترين نزديكان است.

و خداوند مى فرمايد: مساوى نيستند آنان كه قبل از فتح مكه انفاق كرده و جنگيده اند بلكه آنان درجات برترى را دارا هستند پس پدرم اولين كسى بود كه اسلام آورد، و مؤمن شد، و اولين فردى بود كه به سوى خدا و رسولش هجرت كرد، و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملحق گرديد، و اولين فردى بود كه از سرمايه خود انفاق نمود.

خداوند مى فرمايد: و آنان كه بعد از ايشان آمدند گويند، پروردگارا ما و برادرانى كه پيش از ما ايمان آورده اند را ببخشاى، و در قلوب ما از كسانى كه ايمان آورده اند، كينه اى قرار مده، پروردگارا! تو با راءفت و مهربانى.

پس مردم از تمامى امتها به جهت آنكه پيش از او ايمان نياورده است، و خداوند مى فرمايد: و پيشى گيرندگان از مهاجرين و انصار و كسانى كه با نيكى آنان را پيروى كردند پس او پيشى گيرنده ترين پيشى گيرندگان است، پس همچنانكه خداوند پيشى گيرندگان را بر بازماندگان و عقب ماندگان برترى داد، همينگونه پيشى گيرنده ترين پيشى گيرندگان را بر پيشى گيرندگان برترى داد.

و خداوند مى فرمايد: آيا آب دادن به حجاج و ساختن مسجد الحرام را همپايه ايمان به خدا و روز قيامت و جهاد در راه خدا قرار مى دهيد، پس ‍ او به تحقيق مجاهد راه خدا بود، و اين آيه در حق او نازل گشت.

از كسانى كه گفتار پيامبر را اجابت كردند عمويش حمزه و پسر عمويش جعفر مى باشند، كه هر دوى آنها در ميان بسيارى از اصحاب پيامبر به شهادت رسيدند، خداوند از آن دو خشنود باد.

خداوند از بين آن شهدا حمزه را سيدالشهدا قرار داد، و براى جعفر دو بال قرار داد كه با آن به همراه فرشتگان هر گونه كه بخواهد پرواز مى كند، و اين بخاطر جايگاه و منزلت و ارزش ايشان و نزديكى آنان به پيامبر خدا است، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بين شهدائى كه همراه حمزه به شهادت رسيدند، تنها بر حمزه هفتاد نماز گزارد.

و همينگونه خداوند براى زنان پيامبر براى نيكوكارانشان دو پايش و براى بدكارانشان دو عذاب را قرار داد، و اين افزايش پاداش و عذاب بخاطر نزديكى ايشان به پيامبر است.

و نماز در مسجد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را همانند هزار نماز در سائر مساجد قرار داد، غير از مسجد الحرام در مكه، كه مسجد خليلش حضرت ابراهيمعليه‌السلام مى باشد، و اين اهميت بخاطر آنستكه پيامبر نزد خداوند بسيار ارزش دارد.

و خداوند درود بر پيامبرش را بر تمام مؤمنان واجب ساخت گفتند: اى رسول خدا درود بر تو چگونه است؟ فرمود: بگوئيد: خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست، پس بر هر مسلمان واجب است كه به همراه درود بر پيامبر بر ما نيز درود فرستد.

و خداوند خمس غنائم را براى پيامبرش حلال كرد و در كتابش آنرا براى او واجب ساخت، و آن چه براى او واجب ساخته براى ما نيز واجب گرداند و صدقه را براى او حرام گرداند و براى ما نيز حرام نمود، پس ستايش او را سزاست كه ما در هر چه پيامبرش را در آن داخل ساخت، داخل گرداند، و از آن چه پيامبرش را از آن منزه دانست ما را نيز منزه نمود، و اين كرامتى است كه خداوند ما را به آن گرامى داشت، و فضيلتى است كه ما را بر سائر مردم برترى داد.

خداوند هنگاميكه اهل كتاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را انكار كرده و طلب محاجه نمودند فرمود: بگو بيائيد تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جانهايمان و جانهايتان را خوانده آنگاه قسم ياد كرده و مباهله انجام دهيم، و لعنت الهى را بر دروغگويان قرار دهيم و پيامبر به همراه خود از ميان مردم از جانها پدرم، و از پسران من و برادرم، و از زنان مادرم فاطمهعليها‌السلام را برد، پس ما خاندان و از گوش و خون و جان او هستيم، و ما از او و او از ماست.

و خداوند مى فرمايد: خداوند اراده كرده است تا از شما خاندان رجس و پليدى را درو گرداند و شما را پاك و پاكيزه نمايد، هنگاميكه اين آيه نازل شد پيامبر من و برادرم و مادر و پدرم را جمع نمود، و خود و ما را زير عبائى كه از ام سلمه بود جمع كرد، و اين كار در حجره او و در روزى كه مختص به او بود انجام گرفت، پيامبر فرمود: خداوندا ايشان خاندان من مى باشند، و اينان اهل بيت من هستند، پس از ايشان رجس و پليدى را دور دار، و پاك و پاكيزه شان گردان.

ام سلمه - كه خداوند از او خشنود باد - گفت: اى رسول خدا آيا با ايشان داخل شوم؟ پيامبر به ايشان فرمود: خداوند، تو را رحمت كند، تو در ره نيكى بوده و به سوى خير پيش مى روى از تو راضى هستم ولكن اين موضوع مخصوص من وايشان است.

سپس پيامبر بعد از اين جريان، تا مدتى كه زندگى كرد و قبل از رحلتشان هر روز هنگام طلوع فجر نزد ما مى آمد، و مى فرمود: خداوند شما را رحمت كند وقت نماز است خداوند اراده كرده كه از شما خاندان رجس و پليدى را دور دارد، و شما را پاكيزه گرداند.

و پيامبر دستور داد دربهائى كه به مسجد باز مى شد را ببندند، جز درب خانه ما، به ايشان اشكال گرفته شد، فرمودند: من دربها را نبستم، و درب خانه على را از پيش خود باز نگذاردم، بلكه پيرو وحى الهى هستم و خداوند مرا امر به بستن دربها و بازگذاشتن درب خانه او نمود، بعد از اين جريان كسى با حالت جنابت داخل مسجد پيامبر نشد، و فرزندى در آن متولد نگرديد، جز براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پدرم علىعليه‌السلام و اين بخاطر كرمت و فضلى است كه خداوند نسبت به ما ابراز فرموده، و ما را در ميان مردم بدان اختصاص داده است.

و اين درگاه خانه پدرم مى باشد كه نزديك درب خانه پيامبر در مسجد اوست منزل ماست كه بين منازل پيامبر قرار گرفته است.

و اين بدين خطر است كه خداوند پيامبرش را امر فرمود كه مسجد را بسازد، پيامبر در كنار آن ده خانه ساخت، نه خانه براى فرزندان و همسرانش، و دهمين خانه كه در وسط آن ها قرار داشت براى پدرم بود، و آن هم اكنون نيز وجود دارد، و خانه همان مسجدى است كه پاكيزه قرار داده شد، و او كسى است كه خداوند، فرموده: اهل بيت پس ما اهل بيت هستيم، و ما كسانى هستيم كه خداوند زشتى را از ما دور گردانيد، پاك و پاكيزه مان نمود.

اى مردم! اگر سالها در اينجا بايستم، و آن چه خداوند به ما داده است در كتابش ما را به آن اختصاص داده، و بر زبان پيامبرش جارى ساخته است را بشمارم، تمام نمى شود، و من پسر پيامبر بشارت دهنده و بيم دهنده و چراغ فروزان هستم كسى، كه خداوند او را به عنوان رحمت براى جهانيان فرستاد، و پدرم علىعليه‌السلام سرپرست مؤمنان و شبيه هارون است.

و معاويه بن صخر مى پندارد كه من او را شايسته خلافت دانسته، و خود را سزاوار آن نمى دانم، اما معاويه دروغ مى گويد، سوگند به خدا كه ما در كتاب خدا و زبان پيامبر خدا نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتريم، جز آن كه ما خاندان از آنگاه كه پيامبر رحلت فرمود همواره در حال ترس بوده، مظلوم واقع شده، حقمان ضايع گرديده است.

و خداوند حكم مى كند بين ما و آنانكه حقمان را ضايع ساخته و بر ما مسلط شدند، و مردم را بر عليه ما شوراندند، و سهممان را از غنائم و فى ء كه در كتاب خداوند به ما تعلق گرفته بازداشتند، و ارث مادرمان فاطمهعليها‌السلام از پدرش را گرفتند.

ما نام كسى را نمى بريم، وليكن سوگند محكمى مى خورم، كه اگر مردم سخن خداوند و پيامبرش را مى شنيدند، آسمان بارانها و زمين بركتهايش را به آنان عطا مى كرد، و هرگز در اين امت دو شمشير به يكديگر برخورد نمى كردند، و تا روز قيامت با شادى و آرامش زندگى مى نمودند، و در اين حالت اى معاويه تو در آن طمع نمى كردى.

ولكن هنگاميكه او را از جايگاهش دور ساختند و بنيان آنرا دگرگون نمودند، قريش در آن نزاع پرداختند، و آنرا همچونم توپى براى يكديگر پرتاب كردند، تا اينكه تو اى معاويه و اصحابت بعد از تو در آن طمع كردند.

و پيامبر فرموده: گروهى رهبرى، خود را به دست كسى نسپرند، در حاليكه در بينشان داناتر از او نيز بود، جز آنكه همواره كارشان به تباهى كشيده مى شود، تا اينكه به آن چه ترك كرده بودند بازگردند.

بنى اسرائيل كه اصحاب حضرت موسىعليه‌السلام بودند، هارون برادر آن حضرت و خليفه و جانشينن را رها كردند، و به گوساله پرستى مشغول شدند! و از سامرى پيروى نمودند، در حاليكه آنان مى دانستند، او خليفه حضرت موسىعليه‌السلام است.

و اين امت شنيد كه پيامبر به پدرم، مى فرمود: او نسبت به من به منزله هارون به موسى است جز آنكه بعد از من پيامبرى نمى آيد.

و پيامبر خدا را ديدند، درحاليكه او را در غدير خم به امامت منصوب كرد، و گفتارش را شنيدند كه براى او به ولايت سخن گفت، آنگاه امر فرمود كه شاهدين به غائبين اين خبر را برسانند، پيامبر از ترس قومش (از شهر خارج شد و) به سوى غار رفت، آنگاه كه تصميم گرفتند به او مكر و حيله بزنند، و اين در حالى بود كه آنان را به راه حق مى خواند ولى يارانى نداشت كه از او دفاع كنند، و اگر يارانى داشت با آنان مى جنگيد.

و پدرم نيز دست از جنگ برداشت و اصحابش را سوگند داد و از آنان يارى خواست، ولى كسى او را يارى نكرد، و به فريادش نرسيدند، و اگر يارانى داشت دست از جنگ نمى كشيد، و خداوند او را در گشايشى قرار داد، همچنانكه پيامبر در گشايش بود.

و مردم مرا خوار كردند، و در اين حال اى پسر حرب با تو بيعت كردم، و اگر يارانى داشتم كه مرا از تو رهائى مى دادند، با تو بيعت نمى كردم، و خداوند هارون را در زمانيكه مردم او را ناتوان كرد و به دشمنى اش پرداختند در حال گشايش قرار داد.

همچنانكه من و پدرم در حال گشايش از جانب خداوند هستيم، در زمانيكه مردم ما را رها كرده و با ديگرى بيعت نمودند و ما يارانى را نيافتيم، و اين روشها و نمونه ها پى در پى يكديگر مى آيند.

اى مردم! اگر در بين مشرق و مغرب برگرديد، تا مردى را بيابيد كه جدش ‍ پيامبر و پدرش جانشين پيامبر با شد، جز من و برادرم را نخواهيد، يافت، پس تقواى الهى پيشه سازيد، و بعد از بيان مطلب گمراه نگرديد، و چگونه چنين كرد، و از شما چنين انتظارى نمى رفت، آگاه باشيد من با اين شخص - و به معاويه اشاره كرد - بيعت كرده ام، و شايد اين فتنه و آزمايشى براى شما باشدت و بهره مندى تا زمان اندك.

اى مردم! كسى را به خاطر واگذاردن حقش مؤاخذه نمى كنند، و اگر حق ديگرى را ظالمانه بگيرد مورد مؤاخذه قرار مى گيرد، و هر كار خوبى سود دهنده است، و هر كار خطايى به اهل آن ضرر مى رساند، امرى اتفاق افتاد و سليمان آن را دانست و او را بهره مند كرد ولى به داود ضرر نرسانيد.

اما نزديكى و خويشاوندى به مشرك بهره مى رساند، در حاليكه سوگند به خدا كه براى مؤمن بهره مندى اش بيشتر است پيامبر به عمويش ابوطالب كه در حال مرگ بود فرمود: بگو معبودى جز خداوند نيست، تا در روز قيامت شفاعت تو را بنمايم، و اين كلام را پيامبر به او نمى گفت و به او وعده نمى داد، جز در زمانيكه از طرف او اطمينان داشت، و براى كسى اين مطلب را نفرمود جز شيخ ما يعنى ابوطالب خداوند مى فرمود: توبه براى كسانى نيست كه كارهاى زشت انجام مى دهند و هنگاميكه مرگ دامنگيرشان شد گويند هم اكنون توبه كرديم، و نه براى كسانى كه با حالت كفر مى ميرند، براى آنان عذابى دردناك آماده كرده ايم.

اى مردم! بشنويد، و به آن توجه كنيد، و تقواى الهى پيشه سازيد، و به خود مراجعه كنيد، و بسيار دور است كه شما به سوى حق باز گرديد، در حاليكه گمراهى شما را بر زمين زده و طغيان و سركشى و انكار شما را فرا گرفته است، آيا شما را به آن مجبور كنيم، در حاليكه آنرا ناپسند مى شمريد، و سلام بر آنانكه از راه هدايت پيروى كنند.