كسانى كه از حكم نفخ صور، استثنا شده اند
و اما راجع به عبارت:(
اِلاَّ مَنْ شاءَاللَّهُ)
كه در هردو آيه نفخ آمده بود(
بايد گفت): استثنايى كه در آيه(
يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِى السَّمواتِ (وَمَنْ فِى اْلاَرْضِ اِلاَّ مَنْ شاءَاللَّهُ
)
وجود دارد، آيات بعدى آن را تفسير مى نمايد(
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْها وَهُمْ مِنْ فَزَع يَوْمَئِذٍ امِنُونَ * وَمَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوْهُهُمْ فِى النَّارِ هَلْ تُجْرَوْنَ اِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
)
البته مراد از «حسنه» به قرينه لفظ «أمن» و نيز به قرينه اينكه در مقابل «سيئه» و وعيد بر آن، واقع شده است، «حسنه مطلق» است (نه مشوب به سيّئه) و بنابراين، اگر در عمل شخصى حسنه و سيئه به هم آميخته باشد به علت وجود سيئه از «فزع» در امان نخواهد بود، لذا شخصى از «فزع» در امان است كه ذاتش پاك و اعمالش از بديها پيراسته باشد.
خداوند متعال گاه گاهى، اعمال بد را «خبائث» شمرده و فرموده است:
(
وَيَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ فِى جَهَنَّمَ
)
.
و نيز:(
الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَالْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَالطَّيّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ
)
همچنين خداوند، كفر و نفاق و شرك را در زمره پليديها و ناپاكيها خوانده است و فرموده:(
وَاَمَّا الَّذين فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً اِلى رِجْسِهِمْ وَماتُوا وَهُمْ كافِرُونَ
)
و:(
اِنَما الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ
)
و بعضى از مراتب ايمان را شرك شمرده است:(
وَما يُؤْمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ
)
.
بنابراين، كسى ذاتش از شرك پيراسته است كه ايمان به غيرخدا نداشته باشد و به كسى جز اوآرامش نيابد يعنى هيچ شريكى براى خداوند نبيند، نه در وجودش، نه در صفاتش و نه در افعالش هيچيك. اين همان ولايت است و اين سخن خدا نيز بدان برمى گردد:(
الَّذين تَتَوَفيَّهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ
)
يعنى به سبب ولايت، ذاتاً پيراسته اند،(
يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ
)
كه مراد از «سلام» همان «امن» است.
بنابراين، از توجيهى كه به عمل آورديم ظاهر مى گردد كه «حسنه» همان «ولايت» است و آيه ذيل نيز به همين مطلب مشعر است:(
قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّالْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَمْن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فيها حُسْناً اِنَ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ
)
. در تفسير قمى در مورد:(
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْها
)
از قول حضرتعليهالسلام
آمده است:«به خدا قسم! «حسنه» همان ولايت اميرالمؤمنين است و «سيئه» همان پيروى از دشمنان او».
و در كافى از حضرت صادقعليهالسلام
و ايشان هم از پدرش از اميرالمؤمنين نقل شده است:
«حسنه همانا معرفت ولايت و حبّ ما اهل بيت است و سيئه انكار ولايت و بغض نسبت به ما اهل بيت. سپس حضرت آيه مزبور را تلاوت نمود».
از آنچه گذشت وضع آيه ديگر نيز روشن مى گردد:(
وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَمَنْ فِى اْلاَرْضِ اِلاَّ مَنْ شاءَاللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ اُخْرى فَاِذاهُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ
)
آن طور كه از ظاهر آيه پيداست، همان كسانى كه از نفخه اول «صعق» مى نمايند، هم آنان «قيام» نيز مى كنند، روزى كه همه مردم براى خداى جهانيان قيام مى نمايند.
و به دليل آيه:(
اِنْ كانَتْ اِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَاِذاهُمْ جَميعٌ لَّدَيْنا مُحْضَرُونَ
)
هم اينان هستند كه نزد خداوند احضار مى گردند. خداوند بندگان مخلص خويش را از اين احضار شوندگان، استثنا مى نمايد هنگامى كه مى فرمايد:(
فَاِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ اِلاَّ عِبادَهُ الُْمخْلَصينَ
)
(٩٦).
سپس اين بندگان مخلص خويش را، از قول ابليس كه طرد شده بود، چنين مى شناساند:(
فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعيَن * اِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصينَ
)
.
و بدين وسيله خداوند روشن مى سازد كه شيطان را نسبت به آنان، راهى نيست و اغواى او در اين بندگان مخلص، تحقق نمى يابد. اصلاً اغواى شيطان به صورت «وعده» است:
(
وَقال الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِىَ اْلاَمْرُ اِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَالْحَقِ وَوَعَدْتُكُمْ فَاَخْلَفْتُكُمْ تا آنجا كه:... فَلا تَلُومُونى وَلُومُوا اَنْفُسَكُمْ ما اَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِىَّ اِنّى كَفَرْتُ بِما اَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ
)
همانطور كه ملاحظه مى كنيد، شيطان چنين استنتاج كرده است كه سرزنش گمراهان به خودشان بايد برگردد و گناه آنان ريشه در شركشان دارد و به مقتضاى شقاوت ذاتى خويش، ظالمند و ظالمين را نيز عذابى دردناك است.
بنابراين، مخلصين همانا كسانى هستند كه ذاتاً از شرك، پاك و پيراسته اند و براى غير خدا وجودى نمى بينند و نام و نشانى جز براى او نمى يابند. نه اختيار نفع خويش را دارند و نه ضرر، نه مرگ و نه حيات. اين همان ولايت است.
بارى تنها اولياءاللَّه هستند كه از حكم صعقه و فزع استثنا مى گردند و در حالى كه همه كسانى كه در زمين و آسمانند، با نفخه در مى گذرند، آنان به حيات خود ادامه مى دهند. خداوند سبحان فرموده است:(
يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِ السِّجِلِ لِلْكُتُبِ
)
و(
وَالسَّمواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ
.)
پس بيان نموده كه در آن زمان، آسمانها با همه كسانى كه در آنند، اجلشان فرا خواهد رسيد و درهم خواهند پيچيد. با چنين بيانى آشكار مى گردد مخلصينى كه استثنا شده بودند در آسمانها نيستند، بلكه جايگاهشان در وراى آسمانها و زمين است و با اين حال جزئى از همه هستند. خدا مى فرمايد:...(
كُلُّ شَىْ ءٍ هالِكٌ اِلاَّ وَجْهَهُ
)
بنابراين، آنان از همين «وجه» هستند. و نيز فرموده:...(
فَاَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجُه اللَّهِ
)
.
بنابراين، به واسطه احاطه خداوند بر اين عالم، آنان نيز بر اين عالم محيطاند.
خداوند در آيه ديگرى، پس از اينكه بيان مى دارد اهل بهشت در آسمانند و اهل آتش در آتش، همين مطلب را به نحو ديگرى روشن مى سازد:(
وَبَيْنَهُما حِجابٌ وَعَلَى اْلاَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ
)
در محل ديگرى بحث اين مطلب خواهد آمد.
از همين جا آشكار مى گردد كه مخلصين مذكور، از شدايد و اهوال و ديگر امورى كه در بين دو نفخه واقع مى گردد، در امان و آسايش هستند:(
فَاذا نُفِخَ فِى الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ * وَحُمِلَتِ اْلاَرْضُ وَالْجِبالُ فَدُكَّتادَكَّةً واحِدَةً * فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ
)
. «دك» يعنى خُرد شدن و هنگامى كه مى گويى:«دككت الشى ء» يعنى آن را خُرد ساخته و با زمين يكسان نموده اى.
خداوند مى فرمايد:(
يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ
)
.
و:(
يَوْمَ تَرْجُفُ اْلاَرْضُ وَالْجِبالُ وَكانَتِ الْجِبالُ كَثيباً مهَّيلاً
)
و:...(
اِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ ءٌ عَظيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا اَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُكارى وَماهُمْ بِسُكارى وَلكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ
)
.
و:(
وَاِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ
)
و:(
وَتَكُونَ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ
)
.
و:(
فِاذا بَرِقَ الْبَصَرُ * وَخَسَفَ الْقَمَرُ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ
)
.
و:(
وَاِذَاالشَّمْسُ كُوِّرَتْ
)
.
و:(
وَاِذَاالْكَواكِبُ اِنْتَشَرَتْ
)
و:(
وَاِذَاالْعِشارُ عُطِّلَتْ
)
و:(
وَاِذَاالْبِحارُ سُجِّرَتْ
)
ظاهر اين آيات تا حد زيادى بر مقدمات «ساعت» و «قيامت» و نابودى دنيا و هلاكت ساكنين آن، منطبق است.