فصل چهارم: صفات روز قيامت
خداى تعالى فرموده است:(
يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَىْ ءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ للَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ
)
.
و:(
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرينَ مالَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ
)
.
و:...(
مالَكُمْ مِّنْ مَلْجأٍ يَّوْمئِذٍ وَمالَكُمْ مِّنْ نَّكيرٍ
)
و:(
يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً
)
.
و:...(
ولا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً
)
و:(
وَاْلاَمْرُ يَوْمَئِذٍ للَّهِ
)
و آيات ديگر.
اين آيات، روز قيامت را به صفاتى توصيف نموده اند كه در ظاهر امر مختص به قيامت نيستند، چه «مُلك» و «امر» و «قدرت» همواره از آن خداست و موجودات نيز دائماً در مقابل خداوند آشكار و غير پنهانند. و هيچگاه در برابر او نه پناهگاهى است و نه ملجأاى.
لكن خداوند فرموده:...(
وَلَوْ يَرَى الَّذين ظَلَمُوا اِذْيَرَوْنَ الْعَذابَ اَنَّ الْقُوَّةَ للَّهِ جَميعاً وَاَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعَذابِ * اِذْتَبَّرَأَ الَّذين اُتّبِعُوا مِنَ الَّذين اتَّبَعُوا وَرَاَوُا الْعَذابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلاَسْبابُ
)
و در آن خبر داده است كه اسباب و روابط در آن هنگام همگى قطع مى گردند و تمام ارتباطات و تأثيراتى كه موجودات در نظام موجودشان در عالم جسم و جسمانيات و نيز در عالمى كه به دنبال آن مى آيد، دارند، به زودى همگى از بين خواهند رفت و نتيجتاً نه شيئى در شى ء ديگر تأثير خواهد نمود و نه شيئى از شى ء ديگر تأثير خواهد پذيرفت. نه از شيئى نفع برده خواهد شد و نه از آن زيانى خواهد رسيد. اگر شرايط همان شرايطِ اسباب و روابط بود و روز قيامت نيز چنين روزى بود، هيچ حكمى از احكام موجودات، از وضع كنونى اش تخلّف نمى نمود و زايل نمى گشت مگر با بطلانِ ذواتِ موجودات و انقلاب ماهيات. و چون كلمات خداوند تغيير ناپذير است، اين امر نيز محال مى گردد. بنابراين، آنچه كه زايل مى گردد و برداشته مى شود همانا وجودهاى سرابى اين موجودات است، وجودهايى كه به خداوند سبحان قائم و ثابتند و الاّ فى نفسه باطل و هيچ اند. نتيجتاً تنها نسبت آنها با خداوند باقى مى ماند و ديگر نسبتها همگى باطل مى گردند. و از آنجايى كه در نفس خويش باطل بوده اند، بنابراين، تنها بطلانشان منكشف (آشكار) مى گردد، نه اينكه (وجود داشته باشند و) باطل گردند، تنها حقيقتِ امر، ظاهر مى گردد يعنى اين حقيقت كه نه وجودى براى غير اوست و نه تأثيرى، نه كسى جز او مالك است و نه كسى جز او صاحب ملك است. و اين همان گفته اوست كه:
(
مالِكِ يَوْم الدّين
)
و:(
يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَاْلاَمْرُ يَوْمئِذٍ للَّهِ
)
.
و:...(
لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ للَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار
)
برآنچه گفتيم يعنى انكشاف بطلان موجودات سرابى و اسباب ظاهرى نه خود بطلان آنها، اين سخن خداوند دلالت مى كند:...(
وَلَو تَرى اِذِالظَّالِمُونَ فى غَمَراتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِكَةُ باسِطُوا اَيْديهِمْ اَخْرِجُوا اَنْفُسَكُمْ
)
تا آنجا كه:(
لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ
)
؛ زيرا با وجودى كه در هنگام مرگ شخص، هنوز اسباب و روابط در دنيا باقى است، اين آيه آنها را باطل شمرده است. بنابراين تنها بطلان آنها منكشف مى گردد (چه از ابتدا باطل بوده اند)
در نهج البلاغه، در خطبه اى حضرت مى فرمايد:«و بعد از فناى دنيا خداوند تنها مى گردد و هيچ شيئى همراه او نيست. و همانطور كه قبل ازخلق عالم تنها بوده، همانگونه هم بعد از فناى آن تنهاست؛ نه زمانى وجود دارد نه مكانى، اجلها و زمانها معدوم مى گردند و سالها و لحظه ها ناپديد مى گردند و هيچ شيئى جز خداوند واحد قهّار كه برگشت همه امور به سوى اوست، باقى نمى ماند».
در «احتجاج» از هشام بن الحكم در ضمن سؤالهايى كه از حضرت صادقعليهالسلام
مى نمود، آمده است:«آيا روح بعد از خروجش از قالب خويش، متلاشى مى گردد و يا اينكه باقى مى ماند؟ حضرت پاسخ داد: آرى، روح باقى خواهد ماند تا اينكه در صور دميده شود و در آن زمان همه اشياء باطل خواهند گشت؛ نه حسى خواهد ماند و نه محسوسى. سپس همه اشياء به وجودشان باز خواهند گشت همانگونه كه مدبرشان آنها را خلق نموده بود. اين عمل بعد از چهارصد سال، كه در آن هيچ خلقى وجود ندارد، به وقوع مى پيوندد و اين چهارصد سال، فاصله بين همان دو نفخه است».
در تفسير قمى از حضرت صادقعليهالسلام
در حديثى نقل گشته است:«سپس خداوند عزّوجل مى گويد: امروز ملك از آن كيست؟ و به خود پاسخ مى دهد: از آنِ خداى يكتاى قهّار».
در توحيد از اميرالمؤمنينعليهالسلام
در حديثى آمده است:«خداوند مى گويد امروز ملك از آن كيست؟ به دنبال آن ارواح انبيا و فرستادگان و حججش به سخن آمده و گويند: از آنِ خداىِ واحد قهّار».
در تفسير قمّى از امام سجّادعليهالسلام
در حديثى آمده است:«در آن هنگام خداوند قهّار با صداى بلند و رسايى كه همه قسمتهاى آسمان و زمين بشنوند، ندا درمى دهد كه امروز ملك از آن كيست؟ و چون هيچ كسى پاسخ نگويد،خود به عنوان پاسخگوى خويش ندا دهد: از آنِ خداىِ واحد قهّار».
در بيانات ائمهعليهمالسلام
كه همگى يك زبانند، دقّت كنيد كه چگونه بين فناى آسمانها و زمين و وجودشان، بين زوال سالها و لحظه ها و ثبوتشان، بين فقدان پاسخگوى نداى خداوندى و وجود آن، چگونه بين همه اينها جمع نموده اند. سپس به پاسخ خداوند به خويشتن دقت كنيد(
:للَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار
)
ِ، به هريك از اسماء «واحد» و «قهّار» توجه كنيد و جوانب امر را درنظر بگيريد تا صحّت آنچه را كه كمى قبل استنباط نموده بوديم، دريابيد.