گروههاى مختلف شهدا
يك گروه ازشهدا همان اوليا و انسانهاى مقربند، مانند انبيا و صالحين. خداوند مى فرمايد:(
وَجى ءَ بِالنَّبِيّينَ وَالشُّهَداءِ
)
و جدا ساختن «نبيين» از شهدا محتملاً به عنوان نوعى تكريم و ارج نهادن به مقام انبياست.
و نيز فرموده است:(
وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِ اُمَّةٍ شَهيداً ثُمَّ لايُؤْذَنُ لِلَّذينَ كَفَرُوا وَلاهُمْ يُسْتَعْتَبُونَ
)
امت به معناى گروهى از مردم است و هرگاه پيامرى يازمانى يا مكانى اضافه شود به سبب اين اضافه از گروههاى ديگر متمايز و مشخص مى شود و از آنجا كه امت در آيه شريفه به چيزى اضافه نشده است، آيه شامل تمام گروهها مى شود و وَلىّ و شهيد هرگروهى را در بر مى گيرد هرچند در ميان امت پيامبر واحد، اولياى متعددى وجود داشته باشند، خداى تعالى فرموده:(
وَكَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً
)
و با توجه به مطالبى كه در معناى شهيد گفته شد كاملاً واضح است كه اين مقام (مقام شهادت) به همه افراد امت محمدصلىاللهعليهوآله
ارزانى نشده است بلكه مقصود بعضى از افراد امت هستند، هرچند كه در ظاهر، تمام امت مخاطب قرار گرفته اند و اين بدان خاطر است كه آن گروه خاص مورد نظر، از ميان اين امت برخاسته اند.
اين شيوه در سخن گفتن امرى طبيعى و متداول است، خداوند متعال در آيه ديگرى مى فرمايد:مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم
و اين وصف «اشداء» را براى كسانى كه با حضرت هستند، ذكر مى كند، در صورتى كه مسلماً مقصود بعضى از ياران حضرت هستند چرا كه به اجماع امت، عده اى ازكسانى كه با حضرت بودند منافق و فاسق بودند و چنين وصفى (اشداء ...) درباره آنها صادق نبود و نظاير اين آيه (كه خطاب به جمع باشد و مقصود گروهى خاص) زياد است. بنابراين، شهداى امت گروه خاصى هستند كه شهيد و گواه بر مردم مى باشند و رسول اللَّه شهيد بر آنهاست و آن گروه شهيد، واسطه بين پيامبرصلىاللهعليهوآله
ومردم هستند، چنانكه در اين آيه ذكر شده است. همچنين در آيه ديگرى مى فرمايد:(
هُوَاجْتَبيكُمْ وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدّين مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبْراهيمَ هُوَ سَمَّيكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفى هذا لِيَكُونَ الرّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ
)
.
و اين آيه در بيان اين حقيقت كه شهداى اين امت گروه خاصى هستند، از آيه سابق صريحتر و گوياتر است. اين قسمت از آيه كه فرمود:(
هُوَ سَمَّيكُمُ الْمُسْلِمِينَ
)
اشاره اى است به دعاى حضرت ابراهيمعليهالسلام
و فرزندانش و اسماعيلعليهالسلام
هنگام ساختن كعبه(
رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَاَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ * رَبَّنا وَابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَيُعَلِمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكّيهِمْ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ
)
و نظر به اينكه ادعاى آن حضرت در حق فرزندان خود و اسماعيل و به طور كلى اهل مكه بود، قهراً دعايى در حق قريش به شمار مى رود ولى از آنجا كه آن حضرتعليهالسلام
از خداى متعال خواست كه آنها را مسلمان قرار دهد و مناسك و وظايف دينى آنها را به ايشان بياموزد و آنها را ببخشايد و نيز از درگاه خداوند مسئلت نمود كه پيامبرى در ميان آنها برانگيزد و مبعوث فرمايد كه آنها را پاك گرداند و تزكيه نمايد، از مجموع اين خواسته ها مى توان فهميد كه مقصود آن حضرت تمام قريش نيستند، بلكه گروه خاصى هستند كه پاكى ذات و هدايت و راهيابى به عهدها و پيمانهاى الهى و ايمان به پيامبرصلىاللهعليهوآله
و تطهير و تزكيه به وسيله او را يكجا دارا باشند، پس آنها اشخاص معينى هستند كه از ميان امت مورد لطف و عنايت خاص خداى متعال قرار گرفته اند.
آنچه كه در معناى اين آيه شريفه گفته شد، همان تفسيرى است كه در اخبار منقول از اهل بيتعليهمالسلام
نيز آمده است. در كافى و تفسير عياشى از حضرت باقرعليهالسلام
نقل شده است كه «ما امت وسط هستيم و ما شهدا (گواهان) خدا بر بندگان و حجّتهاى او در زمين و آسمان مى باشيم» و نيز در شواهد التنزيل از اميرالمؤمنينعليهالسلام
نقل شده است كه مقصود خداى تعالى در آيه:(
لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ
)
تنها ما هستيم. رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
شاهد بر ماست و ما شهداى خدا بر بندگان و حجت او در زمين مى باشيم و ما كسانى هستيم كه خداى متعال درباره ما فرموده:(
وَكَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً
)
.
در مناقب نيز از حضرت باقرعليهالسلام
ضمن حديثى نقل شده است كه:«هيچ گروهى نمى توانند شهداى بر مردم باشند مگرائمه و پيامبران - صلوات اللَّه عليهم اجمعين - و امّا خود امت نمى تواند از سوى خداى تعالى شاهد قرار گيرد؛ زيرا در ميان امت كسانى هستند كه شهادت آنها در دنيا حتى بر (امور بى ارزشى چون) دسته اى سبزى پذيرفته نيست».
در تفسير عياشى از حضرت صادقعليهالسلام
روايت شده است كه:«آيا گمان مى كنى كه خداى تعالى در آيه:(
لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ
)
تمام اهل قبله (مسلمانان) را مخاطب قرار داده است؟ آيا فكر مى كنى كسى كه شهادتش در دنيا در مورد صاعى از خرما پذيرفته نيست، خداوند در روز قيامت از او مى خواهد در حضور تمامى امتها (بر اعمال بندگان) شهادت دهد؟ هرگز خداوند چنين چيزى را از امثال اينها نخواسته است، مقصود اين آيه «ائمه» هستند كه دعاى حضرت ابراهيم در مورد آنها مستجاب شده است و آنها «امت وسط»(
وَخَيْرُ اُمَّةٍ اَخْرَجَتْ لِلنَّاسِ
)
مى باشند».
اخبار و احاديث در اين باره بسيار است. بدين ترتيب معناى اين آيه شريفه(
فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَجِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً
)
روشن مى شود و از آنجا كه رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
مستقيماً و بلاواسطه شاهد بر آحاد امتش نيست بلكه شاهد بر شهيدان امت است به خوبى مى توان دريافت كه «مشاراليه» در آيه:(
وَجِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً
)
شهداى امتها هستند، نه خود امتها و اين شهداى امتها هستند كه رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
شاهد بر آنهاست.
آيه ديگرى كه با صراحت بيشتر، اين حقيقت را بازگو مى كنند آيه:(
وَيَوْمَ نَبْعَثُ فى كُلِ اُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَجِئْنابِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ
)
است اين آيه از آيات سابق صراحت بيشترى در اين معنا دارد؛ زيرا از آوردن شهيدانِ امتهاى ديگر براى شهادت در روز قيامت به «نَبْعَثُ» تعبير فرمود در صورتى كه در مورد رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
وَجِئْنابِكَ به كار برده.
و همچنين براى شهيدان امتهاى ديگر وصف مِنْ اَنْفُسِهِمْ آورده است (اين قرائن همه دلالت بر اين معنا دارد كه رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
شاهد بر شهيدان است نه بر تمام امت) و رسول خداصلىاللهعليهوآله
همان گونه كه شهيد بر شهداى امت خويش است، شهيد بر شهيدان امتهاى ديگر نيز هست.
على بن ابراهيم قمى درباره جمله:(
شَهيداً عَلى هؤُلاءِ
)
روايت كرده است كه مقصود از هؤُلاءِ ائمه هستند و رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
شهيد بر ائمه است و آنها شهيد بر مردم.
در احتجاج از اميرالمؤمنينعليهالسلام
(ضمن حديثى كه اوضاع و احوال اهل محشر را بيان مى كند) روايت شده است كه «(در آن روز) پيامبران را برپا مى دارند و آنگاه از آنها درباره اداى رسالتهايى كه به دوش داشتند، سئوال مى شود و آنها پاسخ خواهند داد كه پيام الهى را به امتهايشان ابلاغ كردند و رسالت خويش را ادا نمودند».
همچنين از امتها درباره رسالت انبيا سئوال مى شود و آنها منكر (ابلاغ رسالت) مى شوند. چنانكه خداى تعالى فرمود:(
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذيَن اُرْسِلَ اِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ
)
و مى گويند(
ما جاءَنا بَشيرٌ وَلا نَذير
ٌ)
بشارت دهنده و اخطاركننده اى نزد ما نيامد، در اين هنگام پيامبران، رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
را به گواهى مى طلبند و آن حضرت هم به صدق آنها گواهى مى دهد و گفته كسانى را كه منكر رسالت انبيا شده بودند، تكذيب مى فرمايد و به هر امتى از آنها مى گويد: آرى، بشير و نذيرى نزد شما آمدند (و رسالت الهى را ابلاغ نمودند) و خدا بر هر امرى قادر وتواناست، يعنى قادر است كه اعضا و جوارح شما را به شهادت وادارد تا آنجابه تبليغ رسالت الهى توسط پيامبران، گواهى دهند و به همين جهت (كه رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
گواه و شاهد پيامبران است) خداى متعال خطاب به پيامبر مى فرمايد:(
فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَجِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً
)
عياشى در تفسيرش از اميرالمؤمنينعليهالسلام
در وصف روز قيامت روايت كرده است كه «(در آن روز) همه در مكان معينى جمع مى شوند و همه خلايق مورد سئوال و استنطاق قرار مى گيرند و هيچ كس نمى تواند سخن بگويد مگر كسى كه خداى تعالى به او اذن دهد و سخن به حق و ثواب گويد،آنگاه پيامبران را بپا مى دارند و مورد سئوال قرار مى دهند و اين جريان، همان است كه در سخن خداى تعالى خطاب به پيامبر آمده است(
فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَجِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً.
)
بنابراين، رسول اللَّه شهود بر شهداست و شهدا هم همان پيامبران هستند». پيش ازاين درباره انكار رسالت انبيا از جانب امتها و سوگند ياد نمودن آنها و همچنين دروغ گفتنشان در اين مورد كه در احاديث آمده است، توضيح داديم.
گروه ديگر از شهدا عبارتند از ملائكه (ثبت كننده اعمال) كه خداوند در اين باره مى فرمايد:(
وَما تَكُونُ فى شَاُنٍ وَّما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَّلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً اِذْ تُفيضُونَ فيهِ
)
و نيز فرمود:(
وَلَقَدْ خَلَقْنَااْلأِنْسانَ وَنَعْلَمُ ماتُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ اِذْيَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمينِ وَعَن الشِّمالِ قَعيدٌ * ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ * وَجاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَشَهيدٌ
)
و همچنين فرمود:(
وَاِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ * كِراماً كاتِبينَ * يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ
)
و آيات ديگرى كه بر شاهد بودن ملائكه دلالت دارند، اعضا و جوارح انسان هستند.
خداى تعالى در اين باره مى فرمايد:(
اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى اَفْواهِهِمْ وَتُكَلِّمُنا اَيْديهِمْ وَتَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ
)
.
و نيز مى فرمايد:(
وَيَوْمَ يُحْشَرُ اَعْداءُاللَّهِ اِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ * حَتَّى اِذا ماجاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَاَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ * وَقالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا اَنْطَقَنَااللَّهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَىْ ءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ * وَما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلا اَبْصارُكُمْ وَلا جُلُودُكُمْ وَلكِنْ ظَنَنْتُمْ اَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ * وَذلِكُمْ ظَنّكُمُ الَّذى ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ اَرْديكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِريَن
)
سياق اين آيات درباره دوزخيان است، ازاين رو مسأله شهادت اعضا و جوارح نيز به آنها اختصاص دارد و شامل مؤمنان و اهل بهشت نمى باشد.
مسأله شهادت دادن اعضا و جوارح اهل دوزخ بر گناهان مى تواند دليل و شاهد ديگرى باشد بر اينكه كافران نيز مكلف به فروع و احكام دين مى باشند و علت اينكه دوزخيان تنها «جلود = پوستها»شان را مخاطب قرار مى دهند و مى پرسند چرا عليه ما شهادت داديد؟ اين است كه چشم و گوش، به حيات و فهم نزديكتر است و از عالَم ماده دورتر؛ به خلاف «جلود = پوستها» كه به ماده نزديكتر است و شهادتشان تعجب برانگيزتر.
اين قسمت از آيه كه فرمود:(
قالُوا اَنْطَقَنَااللَّهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَىْ ءٍ
.)
پاسخ اعضا و جوارح، به سؤال صاحبانشان است و در پاسخ آنها از به كار بردن كلمه «شهادت» عدول كردند و كلمه «نطق = سخن گفتن» را به كار بردند و در اين مورد هم باز واژه «انطاق = به سخن آوردن» را برگزيدند، تا برسانند كه اين امر نيز به دست خداى تعالى است و اوست كه آنها را به سخن آورده است، از اين رو عتاب و سرزنش كردن اعضا و جوارح به عنوان يك موجود مستقل تام الاختيار بى مورد است؛ چراكه نطق هر ناطق وسخنگويى ازخداى تعالى است و هيچ موجودى در كارها و شئونش مستقل نيست و به همين جهت به دنبال آن گفتند:(
وَهُوَ خَلَقَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
)
يعنى كه آغاز و انجام و بدأ و اختتام همه اشياء و همه پديده هابه دست اوست و اوست كه قائم و واقف برهرامرى است و از هيچ امرى و جريانى غايب نيست،بلكه مراقب و نگهبان همه چيزاست.
و از آنجا كه مراقبت و نگهبانى از شى ء، به وسيله چيزى انجام مى گيرد و نيز استتار و پرده پوشى هم نياز به وسيله اى دارد، لذا به دنبال فراز پيش، فرمود:(
وَما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلا اَبْصارُكُمْ
)
يعنى شما قادر نبوديد نسبت به گناهانى كه به وسيله جوارحتان انجام داديد پرده پوشى كنيد، نه به علت اين كه اعضا و جوارح را به حساب نمى آورديد و از شهادت دادنها حذر نمى كرديد، بل بدين علت كه گمان كرديد اشياء از خود استقلال دارند و از ذات حقتعالى جدا هستند و حقتعالى از آنها غايب است، در صورتى كه اعضا و جوارح انسان (در حقيقت) مرصاد و كمينگاه الهى هستند (و وسيله اى براى مراقبت و كنترل بندگان مى باشند) و همين تصور غلط شما باعث شد كه گمان كنيد خداى تعالى بسيارى از آنچه را كه انجام مى دهيد، نمى داند (و همين گمان) عين غفلت از حقتعالى و عين بى توجهى به اين حقيقت است كه او بر هر امرى گواه و شهيد است و هرچيزى كه نزد كسى حاضر باشد و يا هر امرى كه كسى آن را بداند، آن چيز به عينه نزد حقتعالى حاضر است وبه عينه براى او معلوم و مكشوف است:(
وَذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذى ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ اَرْديكُمْ فَاَصْبْحْتُمْ مِنَ الْخاسِريَن
)