مقدمه مؤلف
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدللّه الذى لايعلم خير عباده سواه، و من استخاره هداه، و من استشاره كفاه، و من استجاره آواه، والصّلاة على خير من استجابه اللّه و لبّاه محمد و آهل بيته الذين من والاهم كانت الجنّة مأواه، و من عاداهم فالنّار مثواه.
و بعد: مستمد فيوض قدسى محمد باقر مجلسى عفى اللّه عن سيّئاته، و حشره معه مواليه و ساداته بر الواح ارواح برادران ايمانى، و سالكان مسالك قرب يزدانى مى نگارد كه چون اخبار متكاثره و احاديث متضافرة از حضرت رسالت پناه و عترت طاهره (صلوات اللّه عليه و عليهم آجمعين) در فضيلت استخاره و استشاره از جناب مقدس ربّ الارباب، و بيان انواع
آن، به نظر قاصر اين بى بضاعت رسيده بود، و اكثر خلق را اطلاع بر آنها ميسر نبود، و به اين سبب از فوائد و بركات آن محروم بودند، لهذا در اين رساله كه بر فاتحه و هشت مفتاح به عدد ابواب جنان، و خاتمه مشتمل است اخبار و اثار معتبره كه در اين باب وارد شده ايراد نمود، و به مفتاح الغيب مسمّى گردانيد، مستمدّا من اللّه المعونة، و هو حسبى و نعم الوكيل.
فاتحه: در بيان فضيلت استخاره است
بدان كه استخاره در لغت طلب خير و راهنمايى به صلاح خود از كسى نمودن است، و استشاره نيز مراجعت به كسى كردن است در امرى كه آدمى را در آن ترددى باشد، تا آنكه او اشاره كند به امرى كه صلاح اين كس در آن است به مقتضاى رآى او، و اگرچه استشاره از برادران مؤ من نيز مطلوب است، چنانچه بعد از اين اشاره به آن خواهد شد.
اما مقصود اصلى در اين مقام طلب خير از جناب مقدس الهى است، و رجحان آن به حسب عقل و نقل معلوم است، چه ظاهر است كه صانع عالم به مصالح دنيا و عقباى بنى آدم از همه كس داناتر است، و با لطف و كرم نامتناهى و بى نيازى از جميع خلق و قدرت بر جميع امور ممكنه در آنچه صلاح بندگان در آن است ضنت و بخل نمى نمايد، خصوصا وقتى كه بنده امور خود را به او گذارد و از او صلاح خود را طلب نمايد، پس بايد كه بنده خير خود را در جميع امور از پروردگار خود طلب نمايد و مصلحت خود را به لطف او گذارد.
و ايضا معلوم است كه مقتضاى بندگى و كمال مرتبه عبوديت آن است كه مرادات و ارادات خود را تابع ارادات حق گرداند، و به مقتضاى(وَمَا تَشَآُونَ إِلَّا أَن يَشَآَ اللَّهُ)
از مشيت خود خالى گردد، و خواهش خداوند خود را، بر خواهش خود مقدم دارد، تا آن كه خداوند رحيم او را به خود نگذارد، و در هر ميسور و معسور مدبّر امور او گردد، و به فحواى(...وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ...)
حق تعالى كافى مهمات او باشد، و اين مرتبه اعلاى درجات مقربان است.
و به سندهاى بسيار، شيخ مفيد و سيدبن طاووس و ديگران از حضرت امام جعفر صادق (عليهالسلام
) روايت كرده اند كه حق تعالى مى فرمايد كه از جمله شقاوت بنده من آن است كه كارها كند و طلب خير خود از من ننمايد
و سيد و برقى، به سندهاى معتبر از حضرت صادق (عليهالسلام
) روايت كرده اند كه هر كه در امرى بدون استخاره داخل شود و به بلايى مبتلا شود، خدا او را در آن بلآ اجرى ندهد
.
و سيد به سند معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه مى گفت كه هرگاه در امرى طلب خير از حق تعالى كرده باشم، پروا ندارم كه به راحت افتم يا به بلآ، و فرمود كه پدرم مرا تعليم استخاره مى نمود، چنانچه سوره هاى قرآن، مرا تعليم مى نمود
.
و ايضا از حضرت امام محمد باقر (عليهالسلام
) روايت كرده است كه ما استخاره را ياد مى گرفتيم، چنانچه سوره هاى قرآن را مى آموختيم
.
و ايضا به سند صحيح، از حضرت صادق (عليهالسلام
) روايت كرده است كه هيچ بنده طلب خير از خداوند عالميان نكرده است مگر آن كه خير او را براى او ميسر گردانيده است هر چند او نخواهد
.
و شيخ طوسى، به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين (عليهالسلام
) روايت كرده است كه چون حضرت رسول (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مرا به يمن فرستاد مرا وصيت كرد كه يا على حيران نمى شود كسى كه از خدا استخاره كند، و پشيمان نمى شود كسى كه با مردم مشورت كند
.
و بدان كه بعد از طلب خير از حق تعالى بايد كه هر امر كه رخ نمايد به آن راضى باشد، و بداند كه خير او در آن بوده است كه واقع شده است، هرچند در نظر او بد نمايد و موافق خواهش او نباشد.
و برقى در محاسن به سند معتبر از حضرت صادق (عليهالسلام
) روايت كرده است كه دشمن ترين خلق خدا كسى است كه خدا را متهم دارد. راوى گفت: كسى باشد كه خدا را متهم دارد؟ فرمود: بلى كسى كه طلب خير از خداوند خود بكند، و بعد از آن امرى كه واقع شود به آن راضى نباشد، پس خدا در خيرخواهى خود يا دانستن خير او متهم داشته
.
و سيد بن طاووس، از حضرت صادق (عليهالسلام
) روايت كرده است كه خداوند عالم مى فرمايد: هر كه راضى به قضاى من نباشد، و شكر نعمتهاى من نكند، و شكيبايى در بلاى من به عمل نياورد، پس پروردگارى به غير من طلب كند، و هر كه به قضاى من راضى باشد و بر نعمتهاى من شكر كند و بر بلاى من صبر كند، بنويسم او را از جمله صديقان نزد خود.
و حضرت فرمود: هر كس طلب خير كند از خدا در امرى، و يكى از دو امر براى او به عمل آيد، و در دلش چيزى بوده باشد يعنى: از عدم خشنودى، يا خيربودن آن امر، پس خدا او را متهم داشته در قضاى او
.
و كلينى، به سند صحيح از حضرت صادق (عليهالسلام
) روايت كرده است كه داناترين مردم به خدا، كسى است كه راضى تر باشد به قضاى او
.
و به سند صحيح ديگر از حضرت امام زين العابدين (عليهالسلام
)روايت كرده است كه صبر كردن و از خدا راضى بودن سر طاعت و بندگى خداست، و هر كه صبر كند در بلا و راضى باشد از خدا در هر چه براى او حكم كند و مقدر گرداند،
خواه موافق خواهش او باشد و خواه نباشد، پس خدا مقدر نمى گرداند براى او مگر آنچه خير او در آن است، خواه دوست دارد و خواه مكروه او باشد
.
و بدان كه استخاره چند نوع است:
اول: آن كه در هر امرى كه اراده نمايد به جناب مقدس الهى متوسل شود، و خير خودرا در آن امر از حق تعالى طلب نمايد، و بعد از آن، آنچه روى دهد به آن راضى باشد، از ميسر شدن آن امر يا ميسر نشدن، و از مصالح و مفاسدى كه بر شدن يا نشدن آن مترتب شود، زيرا كه چون امر خود را به عالم الخفيّات تفويض كرده است، بايد كه راضى باشد بهرچه واقع مى شود، و بداند كه حق تعالى خير او را بهتر از او مى داند.
دوم: آن كه بعد از آن طلب خير از خدا بكند در دل خود نظر كند، و آنچه به خاطر او مى افتد به آن عمل كند.
سوم: آن كه بعد از طلب خير، مشورت كند با مؤ منى، و به آنچه آن مؤ من مى گويد عمل كند.
چهارم: آن كه استخاره به قرآن مجيد، يا به تسبيح، يا به بنادق، يا به رقاع بكند، به تفصيلى كه مذكور خواهد انشآ اللّه. و اكثر احاديث استخاره دلالت بر قسم اول مى كند.
و بعضى از علماى ما مانند شيخ مفيد و ابن ادريس و محقق (رضوان اللّه عليهم) در جواز استخاره بغير سه قسم اول، تردد و تآمل كرده اند، بلكه ابن ادريس، ترجيح عدم جواز داده. اما اكثر اعاظم تجويز كرده اند و مستحسن دانسته اند، و در كتب فقه و دعا كيفيت انواع استخارات را ذكر كرده اند، و شيخ شهيد و سيد بن طاووس (عليهما الرحمة) طعن بسيار بر انكار ابن ادريس (رحمه اللّه) نموده اند.
و حق آن است كه چون احاديث در باب هر يك واقع شده انكار نمى توان كرد. اما عمده استخاره، آن سه شق اول است كه در اين زمانها متروك است.