توبه (الاءوبة الى التوبه من الحوبة)

توبه (الاءوبة الى التوبه من الحوبة)0%

توبه (الاءوبة الى التوبه من الحوبة) نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

توبه (الاءوبة الى التوبه من الحوبة)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: استاد حسن زاده آملى
گروه: مشاهدات: 7605
دانلود: 2170

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7605 / دانلود: 2170
اندازه اندازه اندازه
توبه (الاءوبة الى التوبه من الحوبة)

توبه (الاءوبة الى التوبه من الحوبة)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل هفتم : آيا به ياد آوردن گناه ، گناه است و تجديد توبه لازم است ؟

متكلمان در اين كه آيا هنگامى كه مكلف از گناهى توبه كند ليك پس از مدتى آن را به خاطر آورد، بايد دوباره توبه كند يا خير، در اختلاف افتاده اند. در اين باره ، محقق طوسى مى فرمايد: و در وجوب تجديد (توبه) نيز اشكال است

علامه -رضي‌الله‌عنه - در شرح تجريد مى فرمايد:

ابو على گفته است : آرى ! (يعنى با ياد آوردن گناه ، توبه واجب مى شود) بر اين مبنا كه مكلف قادر، هيچ گاه از دو ضد به دور نيست : يا فعل و يا ترك ، پس چون معصيت را به ياد آورد يا از آن پشيمان است و يا بر آن مصر. مصر بودن ، فعلى است قبيح ؛ پس واجب است پشيمان باشد. و ابو هاشم گفته است : توبه واجب نيست ، چه جايز است كه شخص ‍ قادر، بر آن دو ناتوان باشد.(٥٢)

بنابراين ، ممكن است شخص تائب ، گناه را به ياد آورد و از آن پشيمان نباشد، ليك بر آن اشتها و ابتهاجى نيز نداشته باشد.

در كتاب رياض السالكين ، در روضه سى و يكم در ذيل روايت پس اين توبه ام را چنان كن كه نياز به توبه اى ديگر نيفتد(٥٣) آمده است :

از كلام حضرتعليه‌السلام كه مى فرمايد: پس اين توبه ام را چنان كن كه دريافته مى شود كه چون گناه به خاطر آيد، تجديد توبه لازم نباشد؛ بر خلاف عقيده كسى كه پنداشته است چون تائب ، گناه را به ياد آورد، كسى را ماند كه آن گناه را مرتكب شده ؛ از اين رو بايد توبه را تجديد كند.

همچنين آمدى در اين باره مى گويد:

بر بطلان چنين راءيى ، اين حقيقت گواه است كه همه به بداهت مى دانيم كه صحابه و كسانى كه پس از كفر، مسلمان شدند، كفرى را كه در زمان جاهليت بدان متصف بودند، به ياد مى آوردند، و با اين حال بدانان امر نشد كه از اين توبه كنند؛ پس هر گناهى نيز كه از آن توبه شود، چنين باشد.

نگارنده گويد: بى شك توبه ، تنها در جايى محقق است كه گناهى انجام پذيرد. حال اگر از كسى گناهى سر زند و سپس توبه كند، و پس از آن گناه را به ياد آورد، به اتفاق متكلمان نمى توان چنين عملى را قبيح دانست و اساسا گناهى به وقوع نپيوسته است و تا توبه لازم شود.

بنابراين ، آنچه از ابوعلى نقل گشت ، به دور از تحقيق است ؛ چنانكه دليلى كه آمدى بدان متوسل شد، مويد راى و نظر ما در اين مساله است

فصل هشتم : عزم بر بازنگشتن

در كتاب رياض السالكين است :

شيخنا بهايى در شرح الاربعين مى فرمايد: در توبه ، عزم بر اين كه شخص در باقى عمر خويش به گناه بازنگردد، لازم است ، ولى آيا امكان صدور گناه از شخص تائب در باقى عمر شرط صحت توبه است ؟ مثلا اگر كسى مرتكب گناه زنا شود و سپس از گناه خويش دست كشيده ، توبه كند و بر آن شود كه هرگز چنين گناهى از او سرنزند، آيا فقط در صورتى كه بر انجام آن گناه قدرت داشته باشد توبه اش صحيح است يا اين كه وجود قدرت در صحت شرط نيست ؟

بيشتر علما معتقد به وجه دومند؛ ليكن از بعضى متكلمان نقل است كه گذشتگان بر آن ، اجماع داشته اند. سزاوارتر از اين وجه به صحت ، جايى است كه شخص در مرضى توبه كند كه به غلبه گمانش ، در آن مرض ‍ خواهد مرد. اما توبه اى كه به هنگام مرگ يا يقين بر آن باشد - كه آن را به معاينه تعبير كنند - به اجماع ، صحيح نباشد، و قرآن عزيز بدين حقيقت ناطق است در آن جا كه خداى سبحانه فرمايد: كسى كه با اعمال زشت ، تمام عمر را اشتغال ورزد تا آن گاه كه مشاهده مرگ كند، در آن ساعت پشيمان شود و گويد: اكنون توبه كردم ، توبه اش پذيرفته نيست ، چنانكه هر كسى به حال كفر بميرد توبه اش قبول نشود؛ براى اينان عذابى بس ‍ دردناك مهيا بساختيم(٥٤) و(٥٥)

حديثى است از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مى فرمايد: خداوند توبه بنده را مادام كه غرغره نكرده است مى پذيرد(٥٦) در اين جا مراد از غرغره ، هنگامى است كه مرگ فرا رسيده و روح در حال قبض ‍ است

علاوه بر اين ، راويان اماميه ، احاديث بسيارى از ائمه اهل بيتعليه‌السلام نقل كرده اند كه بر اساس آنها، توبه در هنگام مرگ و ظهور نشانه ها و مشاهده اهوال آن پذيرفته نيست

همچنين كلام مبارك خداى تعالى در قرآن كريم نيز ناظر بر همين معناست ، در آن جا كه فرموده است :

و ما بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم پس آن گاه فرعون و سپاهش به ظلم و تعدى آنها را تعقيب كردند تا چون هنگام غرق او فرا رسيد، گفت : اينك ايمان بياوردم و شهادت مى دهم كه حقا جز آن كسى كه بنى اسرائيل بدو ايمان دارد خدايى نيست و من هم تسليم فرمان اويم (و با او در آن حال خطاب شد:) اكنون بايد ايمان بياورى در صورتى كه پيش ‍ از اين عمرى به كفر و نافرمانى زيستى و از بدكاران بودى ؟!(٥٧)

در اين آيات خداوند متعال به صراحت بيان مى فرمايد كه به هنگام يقين بر مرگ و هلاكت و ياس از زندگانى ، توبه مقبول نيست ؟ در اين هنگام چاره اى جز انجام اعمال نيك و ترك گناهان و زشتيها نيست بنابراين ، در وقت مرگ ، اعمال شخص از حد تكليف خارج است ؛ زيرا فعل او را استحقاق مدح و ذم نيست ؛ و به واقع تكليف از او ساقط است ؛ و در نتيجه توبه اش نيز صحيح نخواهد بود.

در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است :

از امام صادقعليه‌السلام از اين كلام خداى تعالى پرسش شد كه : كسى كه با اعمال زشت ، تمام عمر اشتغال ورزد تا آن گاه كه مشاهده مرگ كند، در آن هنگام پشيمان شود و گويد: اكنون توبه كردم ، توبه اش پذيرفته نيست امام در پاسخ فرمود: (يعنى :) هنگامى كه امر آخرت را به چشم بيند.(٥٨)

همچنين در حديث است :

كسى كه پيش از معاينه توبه كند، توبه اش پذيرفته شود كه اين فرمايش ‍ را چنين تفسير كرده اند: يعنى پيش از آن كه به چشم ، ملك الموت را بيند.(٥٩)

ممكن است مراد از معاينه علم شخص به حلول مرگ و قطع اميد از زندگى باشد و يقين بر اين امر؛ چنانكه گويى آن را مى بيند. همچنين ممكن است مراد؛ از ديدن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت وصىعليه‌السلام باشد؛ چه در روايت است كه آن دو بزرگوار بر بالين هر محتضرى حاضر شده ، او را به خير و شرى كه بدو مى رسد، بشارت مى دهند احتمال ديگر آن است كه مراد، آن باشد كه شخص ، منزلت و جايگاه خويش را در آخرت مى بيند؛ چنانكه از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت است كه فرمود:

هيچ يك از شما نميرد جز آن كه به عاقبت خويش علم بيابد و جايگاه خويش را در بهشت يا دوزخ بيند.(٦٠)

بالجمله به تصريح آيات و روايات و برهان عقل و اجماع توبه در هنگام معاينه قبول نيست حال ، چنانچه خبرى ، كه ظاهرش خلاف اين مطلب است يافت مى شود، تاويلش همين معناى صحيح است كه به حكم عقل و نقل مبرهن است

نكته ديگر آن كه مرض مهلك را نمى توان از باب معاينه دانست ؛ زيرا نمى توان مرگ كسى را كه بدان دچار است بطور كامل و قطعى و حتمى فرض نمود. از اين رو ممكن است مراد اخبارى كه با ظاهر مخالف كتاب و عقل و اجماعند، چنين حالى باشد.

در كتاب شريف اصول كافى ، زراره از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه فرمود:

چون جان بدين جا رسد - و اشاره به گلوى خود فرمود - عالم را توبه نباشد، و نادان را توبه هست(٦١)

فصل نهم : مراد از قبول توبه

مقصود از توبه ، ساقط شدن عقابى است كه بر گناه مترتب است همه مسلمانان در اين كه با توبه ، عقاب گناه از ميان برداشته مى شود، اتفاق نظر دارند؛ ليك در اين به اختلاف افتاده اند كه آيا توبه اى كه داراى شرايط و صفات لازم است ، خود ذاتا باعث بر طرف شدن عقاب مى گردد، يا اين كه توبه را نزد خداوند ثوابى است كه اين ثواب موجب اسقاط عقاب مى شود. بنابراين ، گروهى بر آن رفته اند كه توبه بدان سبب كه داراى ثواب بسيارى است ، موجب از ميان رفتن عذاب مى گردد.

محقق طوسىرضي‌الله‌عنه راى نخست را اختيار كرده و براى اثبات آن دليل آورده است كه علامه حلى(٦٢) در شرح مى فرمايد:

اول آنكه گاه توبه ، محبطى است كه ثوابى بر آن مترتب نيست ؛ مانند توبه شخص بى دين از گناه زنا، كه عقاب زنا را برطرف مى كند؛ ليك ثوابى بر آن مقرر نيست دوم آن كه اگر كثرت ثواب توبه ، موجب اسقاط عقاب باشد، ديگر فرقى ميان توبه پيش از گناه و توبه پس از آن نيست ، مانند عباداتى كه به سبب فزونى ثواب ، عقاب را مرتفع مى نمايند، و اگر چنين معنايى صحيح باشد، شخص تائب نيز چون كافر يا فاسق ، بايد عقاب از او ساقط شود. سوم آن كه ، چنانچه سبب سقوط عقاب ، بسيارى ثواب توبه باشد، ديگر شخص گناهكار نمى تواند تنها از بعضى گناهان توبه كند، و بنابراين اسقاط عقاب از گناه توبه شده ، اولويتى بر اسقاط عقاب گناهى كه از آن توبه نشده ، نخواهد داشت ؛ چرا كه نمى توان ثواب را به يك عقاب اختصاص داد و به عقاب ديگر نه

مصنف (محقق طوسى) از دليلى كه بر مخالفت با او آورده اند پاسخ داده است بيان اين دليل چنين است كه اگر توبه ، ذاتا مسقط عقاب باشد، درحال معاينه و سراى آخرت نيز بايد آن را مرتفع نمايد. (مصنف) پاسخ داده است كهتوبه در صورتى موجب سقوط عقاب است كه بر وجه مقرر باشد، و اين وجه آن است كهبر گناه به سبب قبحش ، پشيمانى حاصل آيد؛حال آن كه در آخرت جايى براى پشيمانى نيست و تنها الجاءحاصل است

اختلاف ديگر در اين است كه آيا بخشش پس از توبه بر خداوند واجب ، و عقوبت پس از توبه ، ظلم و ستم است يا اين كه چيزى بر خداوند واجب نيست ، بلكه رفع عقاب ، بخشش ، تفضل و كرم و رحمت اوست بر بندگان ؟

متكلمان معتزلى به راى نخست معتقدند و اشعريان به راى دوم شيخ ابو جعفررضي‌الله‌عنه نيز در كتاب الاقتصاد، و علامه در بعضى از كتب كلامى اش راى نخست را صحيح دانسته و محقق طوسى در كتاب تجريد حكمى صادر ننموده است شيخين نيز دليل وجوب را مردود دانسته اند.

ابن ابى جمهور احسائى در مجلى مى گويد:

معتزله راى خويش را بر اين مبنا نهاده اند كه عفو و بخشش فاسق ممنوع است پس چنانچه عقاب به وسيله توبه ساقط نشود، قبح تكليف شخص ‍ گناهكار لازم خواهد آمد، چه حسن تكليف از آن روست كه به واسطه اش ‍ به ثواب دست يافته مى شود، و حال آن كه به اعتقاد آنان ثواب با عقاب قابل جمع نيست ؛ در نتيجه رهايى از عقاب ممكن نخواهد بود. پس ‍ تكليف ، قبيح مى شود، ولى اين خلاف است همچنين اگر پس از توبه ، سقوط گناه واجب است ، پس سقوط عقاب نيز لازم خواهد بود؛ زيرا گناه و عقاب هر دو معلول علتى واحدند كه عبارت است از فعل قبيح ، و سقوط يكى از دو معلول مستلزم سقوط معلول ديگر است ؛ چه هنگامى كه يكى از دو معلول ، مرتفع شود علت نيز مرتفع شده است در نتيجه معلول ديگر نيز مرتفع مى گردد. از اين رو شخص به كسى كه نسبت بدو عملى زشت به انجام رسيده ، عذر آورد و خلوص نيت و عذر و پشيمانى اش آشكار شود، ديگر نمى توان او را ذم و نكوهش كرد و هم از اين روست كه عقلا هر آن كس را كه او را نكوهش كنند، لايق ذم و نكوهش مى دانند.

بايد گفت كه كلام فوق را اشكالات است يكى آن كه بخشش را در مورد مذكور ممنوع دانسته است ديگر آن كه ما مى دانيم كه بعضى از افعال و اعمال زشت كه از مكلف صادر مى شود، تنها مقتضى ذم و نكوهش است نه عقاب و مجازات بنابراين ، دانسته مى شود كه ذم و عقاب هميشه در وقوع ملازم يكديگر نيستند و چه بسا يكى از آنها، بر خلاف ديگرى ، حاصل باشد. البته نمى توان اين حقيقت را انكار كرد كه آنها داراى تلازم در استحقاقند.

ممكن است كه در مقام اشكال بگويند: اگر قبول توبه واجب نباشد، پس ‍ قبول اسلام نيز از شخص كافر واجب نخواهد بود، و در نتيجه ، تكليف او صحيح نيست و حال آن كه اجماع ، بر خلاف اين است

در پاسخ بايد گفت : دو مورد ياد شده ، با يكديگر متفاوتند. بيان اختلاف اين است كه درباره شخص كافر، به ادله نقليه ثابت است كه عقاب او در سراى واپسين دايم است و آن را انقطاعى نيست از اين رو حسن تكليف او جز به وجوب قبول اسلام وجهى نخواهد داشت در حالى كه انقطاع عقاب از شخص گناهكار (غير كافر) واجب ، بلكه عفو او جايز است و در نتيجه ، تكليف او قبيح نيست ؛ چه استحقاق ثواب براى گناهكار ثابت است اگر چه قبول توبه اش واجب نيست

كوتاه سخن آن كه حق نزد ما اين است كه سقوط عقاب به واسطه توبه تفصل خداى تعالى است ، نه امرى واجب ؛ چه اگر واجب باشد سبب آن از دو حال خارج نيست

اول آن كه قبول توبه بر خداوند متعال واجب باشد كه اين فرض ، ممنوع است سبب ، آن است كه چنانچه كسى از ديگرى نافرمانى ، و به بدترين شكل ممكن نسبت به او بدى و ناسپاسى كند و سپس عذر آورده ، طلب بخشش نمايد، بخشش و قبول عذر او، نزد عقلا واجب نيست به طورى كه اگر او بخشيده نشود، مذمت و نكوهش عقلا را در پى نخواهد داشت بلكه به عكس ، گاه عقلا عدم بخشش و عفو را نيك مى دانند.

دوم آن كه سبب وجوب سقوط عقاب را كثرت و بسيارى ثواب توبه بدانيم كه اين فرض نيز ممنوع است ؛ چه بناى اين فرض بر تحابط مى باشد؛ و تحابط باطل است ، چنانكه در محل خود محقق گشته است

فصل دهم : استحباب غسل براى توبه ، و اشارتى به گناهان بزرگ و كوچك

جناب سيد عليخان مدنى در روضه سى و يك كتاب رياض السالكين در شرح صحيفه سيدالساجدين گويد:

اكثر علماى ما - يعنى علماى اماميه - تصريح فرموده اند كه بعد از توبه ، غسل توبه مستحب است خواه توبه از كفر باشد و خواه توبه از فسق خواه آن فسق از ارتكاب به گناهان كوچك باشد و خواه به گناهان بزرگ بلكه شهيد ثانىرحمه‌الله در شرح لمعه قائل به استحباب غسل توبه براى مطلق گناه شده است اگر چه گناه كوچك نادرى باشد كه موجب فسق نبوده باشد.

و شيخ مفيدرحمه‌الله استحباب غسل توبه را اختصاص به كبائر - يعنى گناهان بزرگ - داده است

و برخى گفته اند كه شايد نظر مفيد اين باشد كه همه ذنوب كبائرند - يعنى گناهان مطلقا گناه بزرگند - زيرا كه همه گناهان در اين امر كه گناه خروج از طاعت حق تعالى است اشتراك دارند يعنى هر گناهى كه موجب خروج از طاعت خداوند سبحان است ، و تقسيم گناه به بزرگ و كوچك به اضافه و لحاظ به مادون و مافوق آن پيش آمده است كه گناهى را نسبت به گناه مادونش بزرگ مى شمارند و نسبت به گناه مافوقش كوچك - مثلا بوسه ناشايست را نسبت به زنا، گناه كوچك گويند، و نسبت به نظر ناشايست ، گناه بزرگ

و جناب شيخ ابو على طبرسى صاحب تفسير مجمع البيانرحمه‌الله اين نظر جناب شيخ مفيد را به اماميه نسبت داده است كه فرموده اصحاب ما - يعنى اماميه - همه گناهان را بزرگ مى دانند و گناه كوچك و بزرگ به لحاظ نسبت با اين گناه و آن گناه پيش آمده است(٦٣)

فصل يازدهم : توشه اى از آداب توبه

در روضه سى و يكم كتاب رياض السالكين است كه ناصحى گفته است :

چون اراده توبه كردى ، نفس خويش را از تبعات و قلبت را از گناهان پيراسته كن و رويت را عزمى صادق و رجايى واثق به وجه علام الغيوب متوجه گردان و چنين دان كه تو بنده اى هستى فرارى از مولاى كريم و رحيم و حليم كه بايد به پيشگاهش بازگردى و از عذابش بدو پناه جويى او تو را چنين وعده داده كه اگر به سويش بازگردى و از گذشته ات ، پشيمان شوى ، تو را بخشد و هر چه خطا كرده اى ناديده انگارد.

پس برخيز و غسلى به احتياط به انجام رسان و لباست را پاكيزه نما و فرايضى چند به جاى آر، و به نافله اى آن را مزين كن اين نماز را سزاوار است كه بر زمين به خشوع و خضوع و حيا و سر افكندگى و گريه و اظهار نياز و فقر باشد؛ در مكانى كه كس تو را نبيند و صدايت را نشود جز خداى سبحان پس چون سلام گفتى ، نماز را به تعقيبات دنبال كن در حالى كه حيا و اميد در وجودت ظاهر گشته است سپس دعاى ، ماثور از زين العابدينعليه‌السلام را قرائت كن كه ابتدايش چنين است اى كسى كه پناه گناهكاران است(٦٤)

پس از آن ، روى بر خاك نه و خاك بر سر. رويت را كه گرامى ترين اعضاى تو است با اشكى روان و قلبى محزون بر خاك مال ، در حالى كه به صدايى بلند مى گويى : گناه بنده ات عظيم است پس او سزاوار بخشش تو است ، و اين را تكرار كن و گناهانت را كه به ياد دارى بر شمار و نفس خويش را ملامت گوى و آن را توبيخ و بر آن شيوه كن و از آنچه از آن صادر گشته اظهار پشيمانى نما. بر اين حال وقتى بسيار باقى باش و سپس برخيز و دست به سوى آن تواب رحيم بالا بر و چنين گو: پروردگارا! بنده فرارى ات به پيشگاهت بازگشته ، بنده نافرمانت به صلح با تو روى آورده ، بنده گناهكار با عذر و تقصير به سوى تو آمده و تو گرامى ترين گراميان و بخشنده ترين بخشندگانى سپس در حالى كه اشكهايت باريدن گرفته ، دعاى وارد شده از زين العابدينعليه‌السلام را بخوان كه اولش چنين است : خدايا! اى كسى كه وصف وصف كنندگان ، نتواند وصفش ‍ كند!(٦٥)

و بكوش تا قلبت بدو متوجه شود و تماما روى بدو نمايى ؛ در حالى كه به نفس خويش ، سعه جود و رحمتش را به احساس مى آورى سپس سر به سجده بره ؛ سجده اى همراه با گريه و زارى و شيون به صدايى كه جز خداى تعالى ، كس آن را نشنود، پس از آن سرافراشته دار و به وثوق بدان كه توبه مقبول افتاده و شاد باش كه آرزويت بر آورده گشته است و الله ولى التوفيق

فصل دوازدهم : شتاب در توبه

در همان روضه از كتاب رياض السالكين آمده است كه اهل دلى گويد:

مردم در توبه چند گروهند: كسى كه توبه را به پيش اندازد و از آن دورى گزيند، و فريفته شود به فراوانى آرزو و امل ، و غافل ماند از مرگ و اجل ، چنين كسى چون مرگ او را دريابد، بر اصرار باشد، پس هالك و نابود است

ديگر آن كه مادام كه شهوتى نيايد، تائب است و چون آن را بايد، بر مركب هوا و هوس سوار شده ، محاسبه نفس را ضايع كند. پس اين نيز مستوجب عقوبت خداوند است سه ديگر آن كه تائب است ، ليك نفس ، او را به آنچه نمى خواهد، خواند، پس اين را نيز نياز به ادب نفس باشد كه هر قدر مجاهدت كند، او را فايده رساند؛ ديگر آن كس كه همواره در حساب است و چون دشمن از خويش حساب كشد؛ پس اين شخص ، مستوجب عصمت از جانب خداوند است

علامه شيخ بهائىرحمه‌الله مى فرمايد:

كسى كه در توبه اهمال ورزد و آن را از وقتى به وقتى ديگر پيش اندازد، ميان دو خطر عظيم باشد كه اگر به فرض از يكى از آنها جان سالم به در برد، از ديگرى نتواند به در برد:

اول آن كه اجل بدو مهلت ندهد و از غفلت خويش آگاه نگردد جز هنگامى كه مرگش فرار رسد و فرصت تدارك از دست رود و درهاى تلافى گذشته بسته شود و وقتى فرا رسد كه خداى سبحان بدان اشارت فرموده : و (امروز) ميان آنها و آرزوهايشان (كه به دنيا برگردند يا توبه و ايمانشان را بپذيرند تا از عذاب رهايى يابند) به كلى دورى و مباينت افتاد(٦٦) و چنان شود كه روزى يا ساعتى مهلت طلبد ليك سوالش ‍ اجابت نشود؛ چنانكه حق تعالى فرمود: پيش از آن كه مرگ يكى از شما فرا رسد در آن حال (به حسرت) گويد: پروردگارا! اجل مرا اندكى به تاخير انداز(٦٧) يكى از مفسرين در تفسير اين كريمه گفته است : چون محتضر را پرده كنار رود، گويد: اى ملك الموت ! مرا روزى مهلت ده تا به خدايم عذر آورم و توبه كنم و عملى صالح انجام دهم ليك ، ملك الموت او را گويد: روزها را تباه ساختى ؛ پس گويد: يك ساعت مهلتم ده و به تاخير انداز. ملك الموت گويد: ساعات را بر باد داده اى و حال ، ساعتى مهلت خواهى ؟ پس در توبه بر او بسته شود و به روح خود، آتش را مزمزه كند و شربت حسرت و ندامت بنوشد بدان سبب كه عمر خويش را ضايع ساخته است و چه بسا اصل ايمانش نيز در اثر صدمات اين اهوال از دست رود.

دوم آن كه ظلمت و تيرگى گناهان بر قلبش تراكم يابد تا بر آن ، شكل يابد، و زنگار شود به طورى كه ديگر محو نشود، چه در اثر هر معصيتى كه انسان مرتكب شود، ظلمتى بر قلب پديد مى آيد؛ چنانكه در آيينه به واسطه دم انسان ، ظلمتى پديد مى آيد. پس چون ظلمت گناهان ، بر روى هم انباشته شوند، به صورت زنگار، درآيند؛ چنانكه بخار نفس انسان آيينه را چنين كند. هنگامى كه اين زنگار بسيار شوند و مدتى طولانى باقى بمانند، در قلب انسان چنان فرو روند كه ديگر به هيچ وجه صيقل نپذيرد.

گاه از اين ، به قلب منكوس و سياه تعبير كنند؛ چنانكه از (امام) باقرعليه‌السلام را تباه نكند. قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا گناه بر آن غالب آيد و آن را وارونه كند(٦٨) و نيز فرمود: بنده اى نيست جز آن كه در قلبش نقطه اى است سفيد. چون گناه كند؛ در آن ، نقطه اى سياه پديد آيد. چنانچه توبه كند، اين نقطه سياه برود، و چنانچه در گناهان پيش رود، نقطه افزون گردد تا روى سفيدى را بپوشاند و به طورى كه ديگر صاحبش ‍ به هيچ روى ، به خير باز نگردد، و اين مراد خداى عزوجل است كه فرمايد: چنين نيست ؛ بلكه ظلمت بدكارى و ظلمشان بر دلهاى آنان غلبه كرده است(٦٩)

اين كه فرمود: صاحبش به هيچ روى ، به خير باز نگردد، گواه است بر آن كه دارنده چنين قلبى ابدا از گناهان روى نگرداند و توبه نكند؛ حتى چنانچه به زبان بگويد كه به سوى خداوند توبه كردم ، صداقتى در آن نباشد و تنها زبان خويش را به حركت در آورده است ؛ بدون آن كه قلبش را با آن موافقتى باشد، پس آن را اصلا اثرى نيست ، چنانكه مجرد سخن غسال كه بگويد: لباس را شستم ، لباسها را از پليديها پاك نكند.

و چه بسا صاحب چنين قلبى نسبت به اوامر و نواهى شرعى بى مبالات شود و امر دين در نظرش آسان آيد و وقع احكام الهى از قلبش رخت بربندد و طبعش از قبول آنها سرباز زند، و اين به اختلال در عقيده اش ‍ منجر شود و ايمانش زايل گردد و در نتيجه بر غير دين بميرد؛ و اين حالت همان است كه از آن به عاقبت شر تعبير كرده اند - نعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا.(٧٠)

بعضى از ارباب علم گفته است :

توبه را مغتنم بدار پيش از آن كه نزديك به مرگ تائب گردد و مقيم رهسپار شود، و پيش از آن كه نتيجه پشيمانى باشد و موجود عدم گردد (يعنى سرمايه عمر از كف بدر رود) و پيش از آن كه ادبار بر مصرت به گناه سراپرده زيان زند كه در آنگاه نه اقاله عثار است و نه توفيق انابه و اعتذار.

همچنين در اواخر كتاب كشكول شيخ بهائىرحمه‌الله است :

در حديث است كه چون پيرى كهنسال توبه كند، ملايك گويند: حال كه حواست به سستى و ناتوانى رسيده و نفست به سردى گراييده (توبه مى كنى ؟(٧١)

عطبى نقل كرده است كه مردى را هنگام مرگ گفتند: بگو: لا اله الا الله مرد گفت : آه ! افسوس بر جوانى ! در چه زمانى عنفوان جوانى را از دست داده ام ، و در حينى كه غيرتمند مرد و كابين ارزان شد و حجاب از هر باب بر كنار رفت : همچنين ، مردى در حال مرگ بود و چيزى نمانده بود كه جان به جان آفرين تسليم كند. او را گفتند: لا اله الا الله گفت : اندوه من بر زمان است و در چه زمانى روزگار ناگوار اصابت كرد؛ در حينى كه زمستان پشت كرد و تابستان روى آورد و شراب و ريحان خوشمزه و پاك و پاكيزه است

و به شخص ديگر در حال احتضارش گفتند: بگو لا اله الا الله گفت : شب سرد شد و آب خوشمزه و شراب گوارا، از ما حزيران و تموز و آب گذشت پس در همان وقت جان تسليم كرد.

حكايت است مردى منزلش در نزديكى حمام منجاب بغداد بود، روزى زنى از او پرسيد: اى مرد! حمام منجاب كجاست ؟ مرد، او را به جايى ديگر راهنمايى كرد، مكانى مخروبه كه زن را راه گريختن از آن نبود. مرد به دنبال او رفت و در همان جا به او تجاوز كرد. مدتها بعد هنگامى كه مرد در بستر مرگ افتاد، او را گفتند: بگو لا اله الا الله مرد در پاسخ اين بيت را خواند و مرد:

يا رب قائلة يوما و قد تعبت :

اين الطريق الى حمام منجاب(٧٢)

سؤ خاتمه اين گونه روى مى آورد و مخذول را از راه عاقبت مى اندازد، پناه مى بريم به خدا از سؤ خاتمه

از صاحب دلى است كه گفته است :

تائبان منيب را انواعى است : كسى كه توبه از گناهان و بديها مى كند، و كسى كه از لغزشها و غفلتها، و سه ديگر آن كه از رؤ يت حسنات و مشاهده طاعات خويش

و بر اين منوال كسى را پرسيدند كه ثواب كدام عمل بيشتر است ؟ در پاسخ ، اين بيت را بسرود:

اذا محاسنى اللاتى ادل بها

كانت ذنوبى فقل لى كيف اعتذر

ادل از ماده الدلال به معناى التغنج است كه در فارسى همان معناى ناز كردن را دارد. گويى اين بيت اشارت است به حديث مشهورى كه مى فرمايد:

حسنات ابرار، سيئات مقربان است(٧٣)

فصل سيزدهم : حث بر توبه در آيات و اءخبار

خداى عزوجل مى فرمايد:(٧٤)

( قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ) (٧٥)

همچنين مى فرمايد:

( إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ) (٧٦)

چنانكه مى فرمايد:

( أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّـهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ) (٧٧)

و نيز مى فرمايد:

( الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿ ٨ وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ ۚ وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ) (٧٨)

همچنين مى فرمايد:

( تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ ۚ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ) (٧٩)

در كتاب شريف و گران سنگ كافى ، از ابن وهب نقل است كه مى گويد:

شنيدم كه ابو عبدالله ، امام صادقعليه‌السلام فرمود:

چون بنده توبه نصوح كند، خداوند او را دوست بدارد، و در دنيا و آخرت ، (گناهان) او را بپوشاند. پرسيدم : چگونه (گناهان) او را مى پوشاند؟ فرمود: گناهانش را كه دو ملك بنوشته اند، از يادشان ببرد، و اعضاى بدنش را وحى فرمايد كه گناهش را پنهان كنيد، و به مواضعى از زمين (كه در آنها گناه كرده است) وحى فرمايد كه گناهى كه در شما مرتكب شده ، كتمان كنيد. پس او به لقاى خداى رود در حالى كه چيزى بر گناهش گواهى ندهد.(٨٠)

همچنين در همان كتاب شريف است كه محمد بن مسلم از ابو جعفر، امام باقرعليه‌السلام نقل كرده است :

اى محمد بن مسلم ! گناهانى كه مؤ من از آن توبه كند، بخشوده شود. پس ‍ بايد براى زمان پس از توبه از نو شروع به عمل كند، و به خدا سوگند كه اين توبه تنها اهل ايمان راست عرض كردم : چنانچه توبه خويش را بشكند و گناه كند و سپس توبه كند چه ؟ فرمود: اى محمد بن مسلم ! آيا توانى باور كنى كه بنده اى مومن بر گناه خويش پشيمان شده و از خدا آمرزش خواسته و توبه كرده ، ولى خداوند توبه اش را نپذيرفته است ؟ گفتم : او بارها چنين كرده ؛ گناه كرده و سپس توبه و استغفار! فرمود: هر گاه مومن به استغفار و توبه باز گردد، خداوند نيز بخشايش و آمرزش را به سويش باز گرداند، و خداوند، آمرزنده و مهربان است توبه را مى پذيرد و بديها را در مى گذرد. پس مبادا مؤ منان را از رحمت خدا دور نمايى !(٨١)

حديث ديگر از جابر است كه از ابوجعفر، امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند:

كسى كه از گناه توبه كند، چون آن است كه گناهى نداشته است ، و آن كه گناه بماند و در همان حال ، آمرزش طلبد (و توبه نكند) چون كسى است كه استهزا مى كند.(٨٢)

همچنين آيات و اخبار بسيار ديگرى درباره توبه موجود است كه ان شاء الله آنچه به عنوان نمونه ذكر نموديم ، كفايت مى كند.

ناگفته نماند آنچه در مباحث حاضر درباره توبه ، به اسلوب علم كلام بيان گشت ، مناسب با اين حال و مقام بود، و البته حقايق و مطالبى رفيع و سامى در اين باره موجود است كه از افشاى آن - كه خاص خواص است - خوددارى نموديم

خاتمه : تبرك به كلام علوى

در پايان ، مناسب است كه اين مباحث گرانقدر را به ذكر سخنان حضرت وصى ، امام الائمة ، امير مؤ منان ، علىعليه‌السلام مزين و متبرك كرده ، شرافتى ، افزون تر بدان ارزانى نماييم و شرحى كه در كتاب تكلمة منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة بر اين بخش از كلمات آن بزرگوار تحرير كرده ايم ذكر نماييم خطبه اى كه درصدد ذكر و شرح آنيم ، خطبه دويست و سى و پنجم كتاب شريف نهج البلاغه است ، كه امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

فاعملوا و انتم فى نفس البقاء و الصحف منشورة ، و التوبة مبسوط، و المدبر يدعى ، و المسى ء، يرجى قبل اءن يخمد العمل و ينقطع المهمل و ينقضى الاجل ، و يسد باب التوبة و تصعد الملائكه فاخذ امروء من نفسه لنفسه ، و اءخذ من حى لميت ، و من فان لباق ، و من ذاهب لدائم ، امرؤ خاف الله و هو معمر الى اجله ، و منظور الى عمله امرؤ الجلم نفسه بلجاهما، زمها بزمامها، فامسكها بلجاهما عن معاصى الله و قادها بزمامها الى طاعة الله(٨٣)