٢- بررسى ساختار جملات
در مباحث غير فقهى نيز مفاهيم واژه ها نقش تعيين كننده اى در معنادهى دارند، كه از نمونه هاى بارز آن واژه «ولى» است . بر اساس مدعاى متكلمان ، محدثان و مفسران شيعه ، واژه «ولى» در آيه ولايت (٦١٣) و نيز حديث غدير «من كنت مولاه فعلى مولاه» به معناى اولى در تصرف ، يا همان حكومت و امامت است ، اما عالمان اهل سنت آن را به معناى هم پيمان ، دوست ، ناصر، عاقبت و... دانسته اند (٦١٤). طبق اين تفسير نادرست نمى توان به حديث غدير، يا آيه ولايت براى اثبات امامت حضرت امير (عليه السلام) كمك گرفت .
در بررسى واژه ها مى بايست نكات ذيل مورد توجه قرار گيرد:
١-١. توجه به ريشه واژه ها
واژه ها بسان شاخ و برگ هاى يك درخت تنومنداند كه در نهايت به يك تنه و ريشه مى رسند و بر همين اساس دانش صرف شكل گرفته است ؛ زيرا در علم صرف گفته مى شود كه هر واژه يك مصدر يابن دارد كه بنابه كاركردهاى مختلف از نظر شمار انجام دهنده كار، زمان و كيفيت صدور عمل ، دفعه ، يا استمرار عمل و... به قالب هاى مختلف فعلى ، فاعلى ، اسم مفعولى ، صفت مشبهى ، اسم زمان ، اسم مكان و... تغيير مى يابد. اما وقتى به تمام شكل ها و قالب هاى متعدد آن نگريسته شود، ريشه و بن كلمه هم چنان در همه آنها وجود دارد. بر اين اساس توجه به ريشه واژه ها نقش مهمى در معنادهى آن دارد.
به عنوان مثال شيخ طوسى پس از ذكر رواياتى كه موجبات وضو را بيان كرده اين روايت را ذكر مى كند: «... راءيت اءبى - صلوات الله عليه - و قدر رعف بعد ما توضاء دما سائلا فتوضا؛ پدرم را ديدم كه پس از وضو گرفتن وقتى خون روانى از بينى او خارج شد، دوباره وضو ساخت (٦١٥)».
طبق ظاهر روايت ، خروج خون از بينى از جمله موجبات وضو عنوان شده است ، در حالى كه با روايات پيشين و با ديدگاه مشهور، بلكه اجماع فقهاء شيعه سازگار نيست . شيخ طوسى براى حل اين اشكال ، از رهگذر ريشه واژه بهره مى گيرد، به اين معنا كه مى گويد: واژه «توضا» در اين روايت به معناى وضوء اصطلاحى نيست ، بلكه به معناى شستن است ؛ زيرا ريشه آن وضائت به معناى حسن است . و به كسى كه دستش را شسته و نظيف و تميز نمايد مى گويند: «وضاها؛ دستش را نيكو ساخته است .» در حالى كه توضا اصطلاحى از ريشه وضوء به معناى شستن اعضاء به صورت خاص است (٦١٦).
٢-١. توجه به گوهر معنايى
گذشته از واژه هايى كه بخاطر اشتراك معنوى ، داراى مفهوم مشترك ، يا به تعبير ما گوهر معنايى هستند، آن دسته از واژه هايى كه از مفاهيم لاهوتى و ماوراء حس و ماده حكايت مى كنند نيز داراى گوهر معنايى هستند. و بر اين اساس هم بر مصاديق مادى قابل انطباق اند و هم بر مصاديق فرا مادى .
به عنوان مثال در آيات و رواياتى كه از چند و چون عالم قبر و قيامت سخن به ميان آورده ، واژه هايى ، هم چون سراج (=چراغ)؛ ميزان (=ترازو)؛ ظل (=سايبان)، و... بكار رفته است . يا در آيات و رواياتى كه به خداشناسى و الم ملكوت پرداخته از واژه هايى ؛ هم چون نور، سميع ، بصير، غضب ، رضايت ، عرش (= سخت)؛ جناح (= بال فرشتگان)؛ خزينه (= گنجور الهى) و... استفاده شده است . در برخورد با اين دست از واژه ها سه مكتب وجود دارد:
الف - مكتب تعطيل ، كه معتقد است ما حق هيچ گونه تفسير و تبيينى ؛ برابر مفاهيم لاهوتى كه دور از دسترس است نداريم و تنها وظيفه ما ايمان به وجود اين مفاهيم و واگذارى حقيقت آن به خداوند است . بر اين اساس ما نمى دانيم مقصود از چراغ در قبر و قيامت چيست ؟ ميزان اعمال ، يا سايبان بهشتيان ، يا جهنميان چه ماهيتى دارد؟ يا اين كه خداوند نور، سميع و بصير است ، يعنى چه ؟ يا اين كه خداوند داراى خشم ، را يا خزينه است ، يعنى چه ؟ يا اين كه فرشتگان داراى دو، سه يا چهار بال هستند به چه معناست ؟ هر چند وجود و تحقق اين مفاهيم را در عالم واقع مى پذيريم .
ب - مكتب تشبيه ، كه تمام اين واژه ها را به همان مفاهيم مادى شان حمل مى كنند. پس اگر آمده است كه خداوند نور يا سميع و بصير است به همين معناى شناخته شده نور، شنيدن و ديدن در اين نظم دنياست ، چنان كه ترازوى اعمال در قيامت نيز ترازويى از نوع ترازوى دنياست .
ج - مكتب ميان تعطيل و تشبيه [مكتب اعتدال ]، كه ضمن رد تعطيل ، به ورطه تشبيه هم نمى غلطد، يكى از اصولى كه اين كتب در تفسير اين دست او واژه هاى كمك مى گيرد، اصل گوهر معنايى در مفاهيم واژه هاست . بر اساس اين اصل ، واژه هايى مثل نور داراى مراتب وجودى متفاوت اند كه از نور شمع گرفته تا نور الهى استمرار مى يابد، اما شمع يا خورشيد بودن جزء مقوم ماهيت نور نيست تا استعمال اين واژه درباره خداوند، مفهوم مادى آن را به دست دهد. نور داراى يك گوهر معنايى است كه بدون در نظر گرفتن عناصر مادى و ماوراء مادى بر مصاديق متعدد نور صادق است . آن گوهر معنايى عبارت است از: «الظاهر لنفسه المظهر لغيره ؛ آنچه كه در ذات خود داراى روشنى و براى غير خود روشنگرى است». اين تعريف همان گونه شمع ، نور افكن هاى بزرگ و خورشيد را در عالم ماده در بر مى گيرد، نور بودن خداوند را نيز شامل مى شود، بى آن كه مفهومى مادى از آن به دست آيد. بر اين اساس خداوند حقيقتى است كه افزون ! آشكارى درونى آشكار كننده غير خود نيز هست .
هم چنين مفهوم ميزان به معناى : «مايوزن به ؛ آنچه بدان سنجش انجام مى گيرد» خواهد بود كه در دنيا بر ترازوهاى كفه دار و ديجيتالى و در قيامت بر انسان كاملى اطلاق مى شود كه به عنوان معيار سنجش انسان ها و ارزش كارهاى آنان بكار مى رود.
بنابراين اگر در روايتى آمده باشد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ميزان اعمال مردم اند، واژه ميزان به همين معنا بكار رفته است (٦١٧).
٣- ١. توجه به مفاهيم واژه ها در عصر صدور
برخى از واژه ها در گذار زمان و متاءثر از تحولات اجتماعى و فرهنگى از معانى نخستين فاصله گرفته و در مفاهيمى ديگر، يا مفاهيمى كه از نظر گستره مفهومى با معناى نخست دچار ضيق ، يا سعه است ، بكار رفته است . از اين جهت زبان را هماهنگ با فرهنگ ها داراى حيات ، پويايى و قدرت تحول دانسته اند. گذشته از خوب ، يا بد بودن اين تحول معنايى آنچه قابل اهميت است ، توجه به عصر صدور اين واژه هايى تحول يافته را بر اساس مفاهيم عصر خود معنا كنند.
اين پديده درباره واژه هاى انعكاس يافته در متون دينى ؛ اعم از قرآن و حديث كه از عصر صدور تا روزگار ماگاه با تحولات زيادى روبرو بوده ، كاملا صادق است . از اين جهت در به دست آوردن مفاهيم آنها مى بايست به مفاهيم واژهاى در همان عصر صاور كه طبعا مورد نظر صاحبان گفتار بوده توجه داشت . و به دست آوردن اين امرگاه با مراجعه به منابع لغت نيز ميسر نمى گردد، از اين جهت بايد به نوع كاركرد واژه هاى متحول را مود بررسى قرار مى دهيم :
در قرآن كريم در آيه «نفر» تفقه در دين به عنوان هدف ميانى كوچ كردن براى تحصيل علم اعلام شده است ، آنجا كه خداوند مى فرمايد:
فلو لا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا فرمود: الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون (٦١٨) و شايسته نيست مومنان همگى كوچ كنند پس چرا از هر فرقه اى از آنان ، دسته اى كوچ نمى كنند تا در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان بازگشتند بيم دهند - باشد كه آنان بترسند؟».
هم چنين در روايت مشهور نبوى درباره انتشار چهل حديث چنين آمده است :
من حفظ من اءمتى اربعين حديثا ينتفعون بها بعثه الله يوم القيامه فقيها عالما؛ (٦١٩) هر كس از امت من چهل حديث سودمند حفظ كند، خداوند او را در روز قيامت فقيه و عالم محشور مى كند».
حال وقتى به مفهوم فقه و تفقه در دوران معاصر، بلكه چند سده اخير مراجعه مى كنيم ، در مى يابيم كه مقصود از اين واژه قدرت اجتهاد و استنباط در احكام شرعى و فروع دينى است . حال اگر اين معنا مقصود آيه و روايت فوق باشد، مفهوم آنها اين خواهد بود كه خداوند هدف از كوچ كردن به مراكز علمى دينى را دستيابى به اجتهاد مصطلح دانسته و مقصود از روايت نبوى آن است كه منتشر كننده چهل حديث به صورت مجتهد اصطلاحى محشور مى گردد.
اما وقتى به مفهوم اين واژه در عصر صدور آنها مراجعه كنيم ، در مى يابيم كه مقصود از آنها بصيرت در دين بوده و فقاهت در دين ، تمام عرصه ها؛ اعم عقيده ، اخلاق و احكام را در بر مى گيرد، نه اجتهاد در خصوص احكام شرعى را.
شيخ بهاءالدين عاملى در ذيل روايت نبوى مزبور چنين آورده است :
«مقصود از فقه در گفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم): بعثه الله يوم القيامه فقيها عالما... علم به احكام شرعيه علميه از روى ادله تفصيلى (معاى اصطلاحى فقه) نيست ؛ زيرا اين معنا، معناى نوپيدايى است بلكه مقصود از آن بصيرت در امر دين است و فقه در اءحاديث بيشتر به همين معنا آمده است ... (٦٢٠)».
٤ - ١. توجه به اصطلاحات خاص روايات
برخى از واژه ها با صرف نظر از معناى لغوى در زبان روايات و در مفاهيم خاصى بكار رفته اند كه بخاطر كثرت اين استعمال مى توان معناى ثانوى و اصطلاحى آنها را حقيقت شرعيه دانست ، به دست آوردن چنين مفاهيمى با مراجعه به كتب لغت ، يا عرف امكان پذير نيست ، و تنها راه دستيابى به آنها مراجعه مستقيم به كاركرد اين دست از واژه ها در متن روايات است . به عنوان مثال ميان كاركرد دو واژه ايمان و نفاق در فرهنگ قرآن و روايات تفاوت وجود دارد. ايمان در قرآن به مرتبه اى فراتر از اسلام و ابراز شهادتين ؛ يعنى دستيابى به باور قلبى به غيبت اطلاق شده است ، چنان كه در اين آيه بدان تصريح شده است : قالت الا عراب آمنا قل لم تومنوا و لكن قولو اسلمنا و لما يدخل الاءيمان فى قلوبكم (٦٢١).
باديه نشينان گفتند: «ايمان آورديم»، بگو: «ايمان نياورده ايد، ليكن بگوييد: اسلام آورديم .» و هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است .» و منافق در قرآن به كسى اطلاق مى شود كه بر غم پنهان ساختن كفر در باطن ، در ظاهر خود را مؤ من معرفى مى كند. اما در اصطلاح روايات ايمان به معناى باور به امامت ائمه (عليهم السلام) است . در برابر، به كسانى كه به امامت ائمه (عليهم السلام) ايمان نداشته باشند، منافق اطلاق شده است (٦٢٢).
٢- بررسى ساختار جملات
پس از نقش اساسى كه واژه ها در معنادهى ايفاء مى كنند، نوبت به نوع چينش و نوع ارتباطى مى رسد كه واژه ها نسبت به يكديگر پيدا كرده و ساختار جملات را مى سازند. با توجه به اين كه در زبان عربى ساختار جملات از تنوع زيادى برخوردار بوده و هر يك از نوع چينش جملات در نوع معناى آنها موثر است ، دقت در اين امر كه با آگاهى گسترده از علم نحو و بكار بستن قواعد آن ميسور است امرى ضرورى مى باشد.
اين امر اختصاص به اءحاديث ندارد، بلكه درباره قرآن نيز صادق است . به عنوان مثال در ذيل آيه شريفه : و ما يعلم تاءويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون امنا به كل من عند ربنا (٦٢٣) و تاءويل آن را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند و آنان كه مى گويند: ما بدان ايمان آورديم ، همه از جانب پروردگار است .»
مباحث مفصلى در نوع تركيب اين آيه ارئه شده است ، برخى از مفسران و نحويان عطف «الراسخون فى العلم» بر «الله» را مطابق با قواعد نحوى دانسته گفته اند كه راسخان در علم نيز از تاءويل قرآن آگاه اند.
گروهى نيز آن را مخالف قواعد نحوى دانسته و نتيجه گرفته اند، كه آگاهى از تاءويل متشابهات منحصر به خداوند است ، يا آن كه براى اثبات آگاهى راسخان در علم از تاءويل قرآن مى بايست از دليل ديگرى كمك گرفت (٦٢٤).
در روايت معروفى آمده است : «ان الله خلق آدم على صورته» از ظاهر اين روايت - اساس بازگشت ضمير «صورته» به الله ، - چنان كه مدافعان تشبيه و تجسيم مى گويند - استفاده مى شود كه خداوند آدم را بسان صورت خود آفريده ؛ پس خداوند نيز داراى قد و قامت و قواره است . سيد مرتضى در تبيين اين روايت اين است : خداوند آدم را بر صورتى كه با آن قبض روح مى شود آفريده است ؛ يعنى صورت آدمى از آغاز تا پايان حيات ثابت است . برخى نيز گفته اند: به رغم بازگشت ضمير به الله ، اضافه ، تشريفيه است نه حقيقيه ؛ نظير اضافه در آيه : «نفخت فيه من روحى» (٦٢٥) در اين صورت نيز تجسيم استفاده نمى شود (٦٢٦).
٣- توجه به زبان روايات
چنان كه گفته شد، روايات ، منطبق با زبان عرف صادر شده و در زبان محاوره اى عرف و نيز در شعر و نثر پديده هايى ؛ هم چون مجاز، تشبيه ، استعاره ، تمثيل يا نمادگويى ، حذف بخشى از گفتار با تكيه بر قرائن و... وجود دارد، بى آن كه در فهم آنها دچار چالش جدى شويم . اگر مجموعه اى از گفتارى كه در يك روز با آن روبرو مى شويم را مورد توجه قرار دهيم مى بينيم كه حجم قابل توجهى از اين پديده ها در گفتار ما متداول است .
اين پديده ها در آيات قرآن نيز به صورت گسترده منعكس شده است . به عنوان مثال در آيه : ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اءتينا طائعين (٦٢٧). سپس آهنگ [آفرينش ] آسمان كرد و آن بخارى بود، پس به آن و زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان پذير آمديم .
شمارى از مفسران گفته اند: زبان اين آيه زبان تمثيل است ؛ يعنى مخاطبه واقعى ميان خداوند با آسمان و زمين - كه جماد و فاقد شعوراند -، صورت نگرفته است ، بلكه كرنش و اطاعت پذيرى كامل آنها به صورت زبان حال و در قالب گفت و شنود به تصوير كشيده شده است (٦٢٨).
و نيز آياتى ، نظير: «و جاء ربك و الملك صفا صفا». و (فرمان) پروردگارت و فرشته (ها) صف در صف آيند.» و «وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره» (٦٢٩). در آن روز چهره هايى شاداب اند، به سوى پروردگار خود مى نگرند.» به مجاز حذف تفسير شده است (٦٣٠).
برخى از مفسران گفته اند: در اين دو آيه واژه «رحمت» حذف شده است . بدين ترتيب مقصود از آمدن خداوند آمدن رحمت اوست و منظور ازنگريستن به خداوند نگريستن به رحمت اوست . بنابراين از اين آيات جسمانيت خداوند به دست نمى آيد.
در روايات نيز پديده هاى مجاز، تشبيه ، استعاره ، تمثيل و... نيز به صورت قابل توجه راه يافته است . به عنوان مثال در روايت معروف : «لاصلاه لجار المسجد الا فى المسجد؛ براى همسايه مسجد نماز جز در مسجد روانيست .» گفته شده كه بخاطر دلالت مجاز حذف در آن راه يافته است . و صورت كامل رواى چنين است : «لا صلاه كامله لجار المسجد الافى المسجد» بنابراين مقصود از اين روايت بطلان نماز همسايه مسجد در صورتى كه در خانه نماز بخواند، بلكه به اين معناست كه نماز چنين شخصى فاقد كمال است ، نه فاقد شرط صحت (٦٣١)».
و نيز در روايت معروفى درباره آفرينش عقل چنين آمده است : لما خلق الله العقل استنطقه ، هم قال له : اقبل ، فاقبل ، ثم قال له : ادبر، فادبر...؛ هنگامى كه خداوند عقل را آفريد آن را به نطق در آورد و به او فرمود: پيش بيا و عقل پيش آمد. آنگاه فرمود: عقب رو و عقل به عقب بازگشت (٦٣٢)».
برخى از شارحان اين حديث گفته اند كه مقصود از اين روايت ، مخاطبه واقعى ميان خداوند و عقل نيست ، بلكه تصويرى از زبان حال عقل است . به عنوان مثال علامه مجلسى آورده است كه به گفت و گو پرداختن با عقل ، پشت و رو كردن عقل از باب استعاره تمثيليه است تا نشان دهد كه محور تكاليف ، كمالات و توقيات عقل است (٦٣٣).
هم چنين در برخى از روايات از گريه آسمان و زمين بر مرگ مؤ من سخن به ميان آمده است . نظير روايت امام كاظم (عليه السلام) كه در آن آمده است : اذا مات المؤ من بكت عليه الملائكه و بقاع الاءرض التى كان يعبد الله عليه (٦٣٤) هرگاه مومنى از دنيا برود، فرشتگان و بخش هايى از زمين كه بر روى آنها خداوند را عبادت كرده ، براى او مى گريند».
گريه فرشتگان ، حقيقى است ، اما گريه مناطقى از زمين كه بر روى آن عبادت كرده ممكن است از باب مجاز تمثيل باشد.
علامه شعرانى در حاشيه اين روايت چنين آورده است : «چنين گفتارى در زبان عربى و فارسى متداول است . و شاعر عربى مى گويد:
لما الى خبر الزبير تواضعت سور المدينه و الجبال الخشع (٦٣٥) هنگامى كه خبر زبير آمد، ديوار شهر و كوه ها تواضع كردند و سر به خاك ساييدند.
... و در شعر فارسى چنين آمده است :
ماتم سراى گشت سپهر چهارمين روح الامين به تعزيت آفتاب شد گردون سر محمد يحيى به باد داد محنت رقيب سنجر مالك رقابت شد (٦٣٦) هم چنين ملاصالح مازندرانى احتمال داده كه اين روايت از باب مبالغه در بزرگداشت مؤ من است ؛ زيرا عرب در مرگ انسان هاى گران قدر از باب مبالغه در شاءن آنان مى گويد كه آسمان و زمين بر او مى گريند (٦٣٧).
در برخى از روايات آمده است كه آسمان و زمين بر شهادت امام حسين (عليه السلام) چهل شبانه روز گريستنداند (٦٣٨). به نظر مى رسد اين روايت نيز بر زبان نمادين و مجاز تمثيل قابل حمل است .
٤ - نقش سياق در معنارسانى
سياق را به معناى اسلوبى كه گفتار بر اساس آن جارى مى شود، (٦٣٩) شيوه سخن ، طرز جمله بندى (٦٤٠) تسلسل و پى درپى هم آمدن گفتار (٦٤١) دانسته اند.
شهيد صدر در تعريف آن آورده است :
«سياق عبارت است از نشانه هايى كه معناى لفظ مورد نظر را كشف كند. چه اين نشانه ها، نشانه هاى لفظى باشند؛ مانند كلماتى كه با لفظ مورد نظر كلام واحدى را با اجزاء به هم پيوسته به يكديگر تشكيل مى دهند و چه اين نشانه ها قرائن حاليه اى باشند كه كلام را در بر گرفته و بر معناى خاص دلالت دارند. (٦٤٢)».
با توجه به موارد كاركرد سياق ، به نظر مى رسد كه مقصود از آن تنها نشانه هاى لفظى است و بر قرائن حاليه ، سياق اطلاق نمى گردد، هر چند ممكن است اين قرائن در نوع معنادهى گفتار موثر باشد.
هر گفتارى افزون بر واژه هاى و نوع چينش آنها با در نگريستن به مجموعه و صدر و ذيل آن در بسيارى از موارد قرائنى را به دست مى دهد كه براى فهم صحيح تر آن كمك مى رساند. اين امر در آيات قرآن كه فقرات آن از يكديگر با عنوان آيه جدا شده بيشتر مشهود است . به عبارت ديگر در موارد زيادى مراجعه به آيه بدون توجه به آيات پيشين و پسين ، معنادهى كاملى را به دست نمى دهد، اما وقتى به آيات قبل و بعد، يا حتى صدر و ذيل همان آيه توجه شود، اين معنادهى كامل شده و ابهام هاى احتمال مرتفع مى شود (٦٤٣).
سياق در روايات نيز گاه نقش تعيين كننده اى ايفاء مى كند و مانع برخى برداشته هاى ناقص ، يا نادرست مى گردد. به يك نمونه اشاره مى كنيم .
الف - به رغم تواتر حديث غدير عموم متكلمان اهل سنت زير بار دلالت آن نرفته اند.
بسيارى از آنان با اذعان به صحت روايت : «من كنت مواه فهذا على مولاه» مى گويند: مقصود از ولايت در اين حديث ، حكومت و امامت ، يا جانشينى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيست ، بلكه مقصود دوستى و يارى است ؛ يعنى هر كس من دوست ، يا يار او هستم على نيز چنين است .
يكى از براهين محكم متكلمان شيعه در پاسخ از اين شبهه تمسك به قاعده سياق است .
آنان مى گويند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش از بيان اين جمله فرموده است : الست اولى بالمومنين من انفسهم و اموالهم ؛ آيا من نسبت به جان و مال مؤ منين از آنان اولى به تصرف نيستم ؟».
و مسلمانان همگى پاسخ آرى دادند. اين سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ناظر به آيه شريفه : النبى اولى بالمومنين من انفسهم (٦٤٤) - پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مومنان از خودشان سزاوارتر است»، - است و روشن است كه ولايت در گفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و آيه مزبور به معناى ولايت در تصرف ؛ يعنى همان حاكميت على الاطاق است و وقتى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با گفتن اين جمله به عنوان مقدمه فرموده است : «هر كسى من مولاى او هستم على مولاى اوست» مقصود، ولايت در تصرف است ؛ يعنى هر كسى من نسبت به او ولايت در تصرف دارم على (عليه السلام) نيز نسبت به او ولايت در تصرف دارد. مى بينيد كه سياق به عنوان دليلى محكم از مفهوم روايت ابهام زدايى كرده است (٦٤٥).
٥ - توجه به قرائن خارجى
روايات ائمه (عليه السلام) بسان حلقات يك زنجير به هم مرتبط و متصل است . بدين خاطر ائمه (عليهم السلام) روايات خود را از طريق پدران خود عين روايات پيامبر دانسته اند. گويا از نظر محتوا و متن ميان مجموعه روايات آنان كه طى حدود ٢٥٠ سال ارائه شده ، هماهنگى كاملى وجود دارد و اين امر نشان گر آن است كه روايات در نهايت به منشاء وحيانى متصل است .
و چنان كه در آيه : افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا (٦٤٦) آيا در قرآن نمى انديشند؟ اگر از جانب غير خداوند بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى يافتند». آمده است كه هر آنچه منتسب به خداوند باشد با تناقض و تضاد روبرو نخواهد بود.
از اين گفتار دو نكته قابل استفاده است :
الف - در مجموعه آيات و روايات بخاطر هماهنگى پيكره آن ها، اختلاف به صورت تنافى و تناقض راه ندارد. بنابراين اگر در جايى از روايات به تنافى با قرآن ، يا سنت قطعى برخورد كنيم ، در صورتى كه روايت تاءويل بردار نباشد، مردود است ؛ يعنى از ائمه (عليهم السلام) صادر نشده و منشاء آن يا جعل است ، يا اشتباه راويان در نقل و كتابت .
ب - مجموعه آيات و روايات نسبت به يكديگر جنبه تفسيرى و تبيينى دارند؛ زيرا مجموعه آنها به منزله گفتار يك گوينده است كه حق دارد در آغاز، يا وسط يا پايان گفتار خود با آوردن قرائنى ، مقصود خود را به دست دهد. سر تفسير آيات قرآن با آيات ديگر همين نكته است . روايات نسبت به قرآن و نيز نسبت به روايات ديگر چنين حالتى دارند؛ يعنى مى توانند در رفع ابهام هاى يكديگر كمك رسانده و مفسر يكديگر باشند.
بر اين اساس توجه به رابطه روايات با قرآن و به عكس و نيز رابطه روايات نسبت به يكديگر، حائز اهميت زيادى است . مفاهيمى ؛ هم چون مجمل و مبين ، عام و خاص ، مطلق و مقيد، محكم و متشابه ، ناسخ و منسوخ و... بر همين اساس شكل گرفته است كه بخش قابل توجهى از آنها در مباحث اصول فقه مورد بررسى قرار گرفته و در فقه كارآيى خود را نشان داده است .
مقصود ما از توجه به قرائن خارجى همين نكته است ؛ يعنى وقتى يك روايت را در هر يك از عرصه هاى دينى از نظر واژه ها، ساختار جمله ، سياق و... مورد بررسى قرار داده و به معنا و مفادى دست يافتيم ، نبايد شتاب زده آن را مراد جدى و نهايى ائمه معصومين (عليه السلام) دانسته و به عنوان آموزه دينى قلمداد كنيم ، بلكه لازم است در كنكاشى شايسته ، تمام يا عموم روايات و آيات مرتبط با آن موضوع را گردآورى كنيم ، آنگاه دسته بندى آنها پرداخته و پس از انجام مبانى فقه الحديث درباره هر يك از آنها، نتيجه نهايى را دنبال كنيم .
پيداست كه هر قدر اين مراحل با دقت بيشترى انجام گيرد، منظر نهايى ارائه شده با منظر واقعى دينى هماهنگ تر خواهد بود و به عكس كوتاهى در چنين كاوشى نگاهى يك سويه از پيكره دين به دست خواهد داد. بدون ترديد يكى از مهم ترين عوامل انحرافات و پيدايش مذاهب و فرق در ميان مسلمانان همين يكسو نگرى و عدم توجه به قرائن بيرونى براى به دست آوردن نتيجه نهايى از يك متن دينى ؛ اعم از قرآن و روايات است .
به عنوان مثال نگاه جبرگرايانه كه در طيف گسترده اى از متفكران اسلامى پديد آمد و به پيدايش فرقه هايى ؛ هم چون مجبره انجاميد، ناشى از يكسو نگرى به آن دسته از آيات و رواياتى است كه از ظاهر بدوى آنها جبر فهميده مى شود.
و يا متصوفه به مجموعه اى از آيات و روايات در نگريسته اند كه در آنها از دنيا و محبت به آن نكوهش شده و به گرايش به زهد و آخرت ترغيب شده است .
بدون ترديد اگر اين دو دسته به بخشى ديگر از آموزه هاى دينى توجه مى كردند، كه در آنها به صراحت به آزادى و اختيار انسان و نيز نكوهش عزلت و گوشه گزينى تاكيد شده ، به چنين ورطه هاى خطرناكى نمى غلتيدند.
بر اين اساس ائمه (عليهم السلام) هماره از كسانى كه بدون اطلاع و احاطه به همه آموزه هاى دينى و چگونگى عرضه آنها به يكديگر به كار داورى ، يا تفسير يا فقاهت مى پردازند، به شدت نكوهش كرده و آنان را از اين كار بر حذر داشته اند. (٦٤٧)
والحمدلله رب العالمين
پى نوشت ها 1
1- اصول كافى ، ج 1.
2- اصول كافى ، ج 2.
3- كافى ، ج 1، ص 32. براى آگاهى بيشتر از تبيين اين روايت ر.ك : شرح اصول كافى از صدرذ المتاءلهين ، ج 2، ص 37؛ التعليقه على كتاب الكافى ، ص 66 - 67.
4- مسند احمد بن حنبل ، ج 4، ص 131؛ فتح القدير، ج 2، ص 2 118.
5- العين ، ج 3، ص 117.
6- مفردات راغب ، ص 110.
7- نهج البلاغه ، نامه 31.
8- مفردات راغب ، ص 110.
9- المصباح المنير، ج 1، ص 124.
10- مجمع البحرين ، ج 1، ص 371.
11- سوره تحريم ، آيه 3.
12- سوره نساء، آيه 78.
13- سوره طور، آيه 34.
14- سوره نجم ، آيه 59.
15- علم الحديث و دراية الحديث ، ص 9.
16- فوح البلدان ، ص 39.
17- سوره غاشيه ، آيه 1.
18- مفردات راغب ، ص 110.
19- سوره سباء، آيه 19.
20- فتح البارى فى شرح صحيح البخارى ، ج 1، ص 173.
21- تدريب الراوى ، ج 1، ص 23.
22- مقباس الهداية ، ج 1، ص 57.
23- قوانين الاصول ، ص 409.
24- الحديث و المحدثون ، ص 19 - 9.
25- القاموس المحيط، ج 2، ص 54؛ مختار الصحاح ، ص 169.
26- لسان العرب ، ج 13، ص 225.
27- براى تفصيل بيشتر ر.ك : المختصر الوجيز فى علوم الحديث ، ص 18 - 15.
28- المختصر الوجيز فى علوم الحديث ، ص 16؛ وسائل الشيعه ، ج 1، ص 431.
29- علوم الحديث و مصطلحه ، ص 19.
30- اين ديدگاه ما عكس نظريه اى است كه صبحى صالح ارائه كرده است ، او معتقد است كه حديث ، اعم از سنت است و سنت مخصوص افعال و سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است . علوم الحديث و مصطلحه ، ص 116.
31- الصحاح ، ج 6، ص 2364؛ لسان العرب ، ج 14، ص 347.
32- الصحاح ، ج 6، ص 2364؛ لسان العرب ، ج 14، ص 347.
33- لسان العرب ، ج 4، ص 226؛ مجمع البحرين ، ج 3، ص 281؛ النهاية فى غريب الاثر، ج 2، ص 6.
34- تاج العروس ، ج 3، ص 166.
35- المصباح المنير، ج 1، ص 122.
36- المنطق ، ص 52.
37- المنطق ، ص 53.
38- مجمع البحرين ، ج 2، ص 266؛ المختصر الوجيز فى علوم الحديث ، ص 20 - 19؛ الرعاية فى علم الدرايد، ص 58.
39- تدريب الراوى ، ج 1، ص 42؛ مختصر مقباس الهداية ، ص 11؛ علوم الحديث و مصطلحه ، ص 121.
40- المختصر الوجيز فى علوم الحديث ، ص 19؛ مختصر مقباس الهدايه ، ص 12.
41- تاج العروس ، ج 10، ص 13.
42- الصحاح ، ج 2، ص 575؛ تاج العروس ، ج 3، ص 5.
43- سوره يس ، آيه 12.
44- الصحاح ، ج 2، ص 575.
45- الرعاية فى علم الدراية ، ص 51.
46- علوم الحديث و مصطلحه ، ص 122؛ اصول الحديث ، علومه و مصطلحه ، ص 28.
47- براى نمونه ر.ك : مناقب امير مؤ منان ، ج 1، ص 142 و 266؛ الا حاد و المثانى ، ج 1، ص 36؛ تنوير الحوالك ، ص 147؛ فتح البارى ، ج 6، ص 355، مقدمه ابن صلاح ، ص 182.
48- الجواهر السنيه فى الاحاديث القدسيه ، ص 175.
49- دراية الحديث ، ص 13؛ معجم لغة الفقهاء، ص 177؛ فيض القدير، ج 4، ص 615.
50- الرواشح السماويه ، ص 205؛ فيض القدير، ج 4، ص 615.
51- دراية الحديث ، ص 14 - 13.
52- براى تفصيل بيشتر ر.ك : قوانين الاصول ، ص 409؛ دراسات فى علم الدراية ، ص 13؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى ص 155؛ اصطلاحات الاصول ، ص 141؛ علم حديث ، ص 23.
53- براى تفصيل بيشتر ر.ك : كشف المراد، ص 348؛ الشفاء، ص 441 - 443.
54- براى آگاهى بيشتر از دلايل عصمت پيامبر عليهم السلام ر.ك : كشف المراد، ص 349 - 350؛ الالهيات ، ج 2، ص 144 - 188.
55- سوره بقره ، آيه 213.
56- سوره نور، آيه 51.
57- سوره احزاب ، آيه 36.
58- سوره نساء، آيه 65.
59- سوره نساء، آيه 80.
60- سوره نساء، آيه 59.
61- سوره احزاب ، آيه 36.
62- سوره حجرات ، آيه 1.
63- سوره نجم ، آيه 3.
64- سوره آل عمران ، آيه 31.
65- سوره شورى ، آيه 52 و 53.
66- سوره احزاب ، آيه 21.
67- البته قرآن در سوره توبه آيه 14 توضيح مى دهد كه استغفار ابراهيم (عليه السلام) تا زمانى بود كه براى پدرش تعيين كرده بود و همينكه به دشمن بودن او با خداوند اطمينان يافت از او تبرى جست براى تفصيل بيشتر ر.ك : تفسير الصافى ، ج 5، ص 162؛ التبيان ، ج 9، ص 580.
68- سوره حشر، آيه 7.
69- براى تفصيل بيشتر ر.ك : الاحكام ، ج 4، ص 554 564؛ المستصطفى ، ج 1، ص 203.
70- براى تفصيل بيشتر ر.ك : فرائد الاءصول ، ج 1، ص 75 - 101؛ كفاية الاصول ، ج 2، ص 68 - 77.
71- كافى ، ج 1، ص 96.
72- بحارالانوار، ج 79، ص 335؛ السنن الكبرى ، ج 2، ص 345.
73- فتح البارى ، ج 1، ص 193؛ فيض القدير، ج 1، ص 100.
74- براى تفصيل بيشتر ر.ك : كافى ، كتاب الحجة ، باب هاى معرفة الامام و الرد اليه ، فرض طاعة الائمة ؛ ان الائمه ولاة اءمر الله و خزنة علمه و...
75- براى تفصيل بيشتر ر.ك : كشف المراد، ص 364.
76- كافى ، ج 8، ص 107، معانى الاخبار، ص 74.
77- سوره مائده ، آيه 55.
78- سوره مائده آيه 67.
79- سوره نساء، آيه 59.
80- تبيان ، ج 3، ص 236؛ مجمع البيان ، ج 3، ص 114، الميزان ، ج 4، ص 391 - 392.
81- جامع البيان ، ج 5، ص 202؛ الجامع لاءحكام القرآن الكريم ، ج 5، ص 259 - 260.
82- الميزان ، ج 4، ص 394 - 400.
83- كافى ، ج 1، ص 187.
84- سوره بقره ، آيه 143.
85- كافى ، ج 1، ص 190.
86- كافى ، ج 1، ص 190.
87- براى تفصيل بيشتر ر.ك : الميزان ، ج 16، ص 309 - 313؛ مجمع البيان ، ج 8، ص 156 - 158.
88- كافى ، ج 8، ص 105؛ معانى الاخبار، ص 74.
89- در روايتى كه با طرق و مضامين نزديك به هم ، از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده چنين آمده است : عن جابر بن سمرة قال : سمعت النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) يقول : «اءلا ان الاسلام لايزال عزيزا الى اثنى عشر خليفة ، ثم قال كلمة لم اءفهمها. فقلت لاءبى : ما قال ؟ قال : كلهم من قريش . جابر بن سمرة مى گويد: از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود: «بدانيد اسلام هماره سرافراز خواهد بود تا زمانى كه دوازده جانشين باشد». آنگاه كلمه اى فرمود كه من نفهميدم و به پدرم گفتم : چه فرمود؟ گفت : پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همه آنان از قريش اند. اين روايت در بسيارى از منابع اهل سنت آمده است و از ديدگاه هر محقق منصفى جز بر ائمه عليهم السلام قابل انطباق نيست . براى تفصيل بيشتر ر.ك : صحيح بخارى ، ج 8، ص 127؛ صحيح مسلم ، ج 6، ص 403، مسلم اين روايت را به شش طريق آورده است ؛ مسند احمد بن حنبل ، ج 5، ص 87 - 108. در اين كتاب طرق و مضامين مختلف اين حديث به طور مفصل آمده است . براى آگاهى از توجيهات عالمان اهل سنت درباره اين حديث ر.ك : فتح البارى ، ج 13، ص 181 - 186؛ شرح مسلم ، ج 12، ص 201 - 203.
90- الارشاد، ص 233، براى تفصيل بيشتر ر.ك : عسكرى ، نجم الدين ، حديث الثقلين ؛ محمدى رى شهرى ، محمد، اهل البيت فى الكتاب و السنة .
91- مسند احمد بن حنبل ، ج 3، ص 4 و 17؛ سنن دارمى ، ج 2، ص 432؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 148. صحيح مسلم ، ج 4، ص 36 - 37، براى (آگاهى بيشر از ساير منابع ر.ك : اهل البيت فى الكتاب و السنة ، ص 126.)
92- سوره علق ، آيه 5 - 1.
93- گفتار معروف پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين باره چنين است : اطلبوا العلم و لو بالصين ؛ دانش را حتى اگر در چين باشد، فراگيريد». شرح اصول كافى ، ج 1، ص 157؛ وسائل الشيعه ، ج ، ص 27، استاد معروف هاشم حسنى معتقد است : «رفتن به چين در عصر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از رفتن به ماه در دوران ما سخت تر بوده است». دراسات فى الحديث و المحدثين ، ص 19.
94- امام صادق (عليه السلام) فرمود: «طلب العمل فريضة على كل حال ؛ طلب دانش در هر حالى واجب است». وسائل الشيعه ، ج 27، ص 27.
95- تعليم كتابت ، قرآن و... در برخى از روايات جزء حقوق فرزندان برشمرده شده است . كافى ، ج 6، ص 49؛ بحارالانوار، ج 71، ص 80.
96- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 22.
97- سوره توبه ، آيه 122. براى آگاهى از تفسير اين آيه ر.ك : جامع البيان ، ج 11، ص 89 - 92؛ التبيان ، ج 5، ص 321 - 323.
98- تاريخ ابن خلدون ، ج 2، ص 222؛ تاريخ طبرى ، ج 2، ص 293 - 295.
99- سوره صف ، آيه 9.
100- سوره نساء، آيه 79.
101- سوره انبياء، آيه 107.
102- علامه مجلسى پس از نقل روايات مختلف در اين زمينه مى نويسد: «اين مضمون مشهور و مستفيض ميان خاصه و عامه است ، بلكه گفته شده كه متواتر است». بحارالانوار، ج 2، ص 156؛ شيخ بهايى نيز نظير چنين گفتارى را در ضمن شرح اين روايت آورده است . الاربعين ، ص 506. 103- الخصال ، ص 541 - 543؛ علامه مجلسى ده روايت با مضامين مختلف در اين باره نقل كرده است . بحارالانوار، ج 2، ص 153 - 156.
104- براى آگاهى بيشتر از مفهوم حديث ر.ك : اربعين شيخ بهايى ، ص 503 - 507.
105- شيخ آغا بزرگ تهرانى ، پس از نقل گفتار علامه مجلسى و تاكيد بر اين نكته كه روشن ترين مصداق حفظ، كتابت حديث است ، مى نويسد: «بدين سبب بسيارى از بزرگان با پيروى از اين سيره به تاليف كتابى كه در آن چهل حديث گرد آمده باشد، روى آوردند». آنگاه ايشان 90 مورد از اءربعين نويسى را برشمرده است . ر.ك : الذريعة ، ج 1، ص 409 - 433.
106- كافى ، ج 1، ص 291، تحف العقول ، ص 34.
107- بحارالانوار، ج 74، ص 146؛ مسند اءحمد، ج 5، ص 183.
108- سوره انعام ، آيه 19.
109- تقييد العلم ، ص 72.
110- بحارالانوار، ج 76، ص 139؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 1، ص 106.
111- صحيح بخارى ، ج 3، ص 95، ج 8، ص 38؛ صحيح مسلم ، ج 4، ص 110.
112- به نقل از تدوين السنة الشريفه ، ص 88.
113- امام محمد باقر (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين نقل كرده است : «پيامبر اكريم (صلى الله عليه و آله و سلم) به امير مؤ منان (عليه السلام) فرمود: آنچه بر تو املاء مى كنم بنويس . على (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا، آيا از فراموشى من بيم داريد؟ پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من بر و از فراموشى هراسى ندارم . چه ، براى تو از خداوند درخواست كردم كه به تو حافظه فراموش ناپذير عطا كند، ليكن براى شريكان خود بنويس . على (عليه السلام) عرض كرد: شريكان من كيستند اى رسول خدا؟ حضرت فرمود: فرزندان امامت ...». امالى صدوق ، ص 327؛ بصائر الدرجات ، ص 147.
114- صحيح بخارى ، ج 1، ص 37؛ و ج 7، ص 9؛ مسند احمد بن حنبل ، ج 1، ص 336.
115- الحديث و المحدثون ، ص 124.
116- امام صادق (عليه السلام) فرمود: «على (عليه السلام) در دستگيره شمشير رسول خدا نوشته اى يافت ...» كافى ، ج 7، ص 274.
117- بحارالانوار، ج 40، ص 133.
118- فؤ اد سزگين اين صحيفه را جزء نگاشته هاى حديثى عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برشمرده است . ر.ك : تاريخ نگارش هاى عربى ، ص 123.
119- التشريع والفقه فى الاسلام تايخا و منهجا، ص 275؛ به نقل از مقاله تدوين حديث (3)، فصلنامه علوم حديث ش 3، ص 31.
120- معرفة النسخ و الصحف الحديثيه ، ص 179، به نقل از مقاله تدوين حديث (3).
121- مسند احمد بن حنبل ، ج 2، ص 158 به بعد.
122- تقييد العلم ، ص 84؛ المحدث الفاصل ، ص 366.
123- فؤ اد سزگين از صحيفه جابر عبدالله انصارى به عنوان نگاشته هاى عصر اموى و سده نخست ياد كرده است . ر.ك : تاريخ نگارش هاى عربى ، ص 123.
124- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مقدمه معجم بحارالانوار، ج 1، ص 31 - 32؛ مقدمه وسائل الشيعه ، ج 1 ص 6 - 8؛ تاءسيس الشيعه ، ص 280 - 285.
125- بصائر الدرجات ، ص 187.
126- عمار، با يكى ديگر از راويان مى گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم : به هنگام داورى مستند شما چيست ؟ امام فرمود: «حكم خدا و حكم داود و حكم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و هرگاه با چيزى روبه رو شويم كه در كتاب على (عليه السلام) نيست ، روح القدس به ما القاء مى كند و خداوند الهام مى نمايد». بحارالانوار، ج 25، ص 56.
127- مختلف الشيعه ، ج 9، ص 29.
128- بحارالانوار، ج 26، ص 34.
129- به نقل از دروس فى فقه الاماميه ، ص 190.
130- براى تفصيل بيشتر ر.ك : الخلاف ، ج 1، ص 132؛ المهذب ، ج 2، ص 31؛ السرائر، ج 3، ص 560؛ المعتبر، ج 1، ص 50 و 99؛ و...
131- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مجمع الفائده ، ج 12، ص 513؛ زبدة البيان ، ص 485؛ كافى ، ج 1، ص 41؛ ج 2، ص 136 و ص 259 و 347؛ ج 8، ص 395؛ و... .
132- رجال نجاشى ، ص 306.
133- بصائر الدرجات ، ص 173.
134- دراسات فى الحديث و المحدثين ، ص 302.
135- معالم المدرستين ، ج 2، ص 32.
136- بصائر الدرجات ، ص 173.
137- بصائر الدرجات ، ص 173.
138- معالم المدرستين ، ج 2، ص 312.
139- معالم المدرستين ، ج 2، ص 364.
140- مناقب آل ابى طالب ، ج 3، ص 374؛ بصائر الدرجات ، ص 181.
141- الفهرست ، ص 30، هم چنين ر.ك : بحارالانوار، ج 28، ص 266. شگفت آن كه ابن نديم افزوده است : «اين است ترتيب سوره ها در آن مصحف» اما اين بخش از كتاب حذف شده است !
142- الاتقان فى علوم القرآن ، ج 1، ص 57.
143- التمهيد فى علوم القرآن ، ج 1، ص 290، به نقل از التسهيل علوم التنزيل ، ج 1، ص 4.
144- المسائل السرويه ، ص 79.
145- مناقب آل ابى طالب ، ج 1، ص 319؛ بحارالانوار، ج 40، ص 155.
146- تفسير عياشى ، ج 1، ص 14؛ تفسير صافى ، ج 1، ص 19.
147- ر.ك : مقدمه سيد رضى بر نهج البلاغه .
148- براى تفصيل بيشتر نك : حسينى عبدالزهراء، مصادر نهج البلاغه و اسانيده ؛ جعفرى ، محمد مهدى ، پژوهشى در اسناد و مدارك نهج البلاغه ؛ دانشنامه امام على (عليه السلام)، ج 12، مقاله : اسناد نهج البلاغه ، ص 93 - 117.
149- الذريعه ، ج 13، ص 345 و ج 15، ص 18؛ الصحيفه السجادية ، تحقيق : ابطحى ، ص 657؛ فتح الابواب ، ص 76.
150- اءعيان الشيعه ، ج 1، ص 638. هم چنين ر.ك : فتح الابواب ، ص 76.
151- براى آگاهى بيشتر ر.ك : الرسائل الرجاليه ، ص 561 - 620. آقاى محمد على ابطحى در پايان صحيفه سجاديه به صورت مسبوط اسناد و اجازات صحيفه را آورده است . ر.ك : الصحيفه السجاديه ، ص 630 - 686.
152- الذريعه ، ج 13، ص 346 - 359.
153- مقدمه معجم بحارالانوار، ص 47، به نقل از قاموس الرجال ، ج 1، ص 65.
154- مقدمه معجم بحارالانوار، ص 47، به نقل از قاموس الرجال ، ج 1، ص 46 - 47.
155- الذريعة ، ج 2، ص 126.
156- وسائل الشيعة ، ج 18، ص 59، 60، 71، 73؛ و... .
157- الذريعه ، ج 2، ص 129.
158- الذريعه ، ج 2، ص 129.
159- الذريعه ، ج 2، ص 129.
160- مقدمه معجم بحارالانوار، ص 48، به نقل از القواميس ، ص 73.
161- الذريعه ، ج 2، ص 134 - 135.
162- الذريعه ، ج 2، ص 135 - 167.
163- به نقل از پژوهشى در تاريخ حديث شيعه ، ص 195.
164- اين روستا در 38 كيلومترى جنوب غربى رى قرار دارد. ر.ك : معجم البلدان ، ج 4، ص 303، به نقل از مدقمه كافى ، ج 1، ص 9.
165- رجال نجاشى ، ص 266.
166- مقدمه معجم بحارالانوار، ص 63.
167- الكلينى و الكافى ، ص 52؛ علم حديث ، ص 261 - 263.
168- الفهرست ، ص 210د الكنى و الالقاب ، ج 3، ص 121.
169- براى تفصيل بيشتر ر.ك : الكلينى و الكافى ، ص 163.
170- براى شمار روايات كافى ارقام ديگرى مانند: 16121، يا 16000، يا 15176 نيز گفته شده است ، اما رقم 16199 مورد پذيرش بيشتر صاحب نظران است . ر.ك : مقدمه معجم بحارالانوار، ص 65.
171- براى شمار روايات كافى ارقام ديگرى مانند: 16121، يا 16000، يا 15176 نيز گفته شده است ، اما رقم 16199 مورد پذيرش بيشتر صاحب نظران است . ر.ك : مقدمه معجم بحارالانوار، ص 65. به نقل از لؤ لؤ ة البحرين ، ص 394؛ مرآة العقول ، ج 2، ص 437؛ گزيده كافى ، ج 1، ص 21؛ الذريعة ، ج 17، ص 245.
172- مقدمه كافى ج 1، ص 9.
173- پژوهشى در تايخ حديث شيعه ، ص 470.
174- مقدمه معجم بحارالانوار، ص 63.
175- پژوهشى در تاريخ حديث شيعه ، ص 470.
176- مقدمه كافى ، ج 1، ص 9.
177- وافى ، ج 1، ص 5.
178- براى تفصيل بيشتر ر.ك : الكلينى و الكافى ، ص 408 - 415؛ الذريعه ، ج 11، ص 302.
179- مقدمه معانى الاخبار، ص 72 - 73.
180- الكنى و الاءلقاب ، ج 1، ص 222.
181- مقدمه معانى الاخبار، ص 36.
182- پژوهشى در تاريخ حديث شيعه ، ص 499 - 500.
183- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مقدمه معانى الاخبار، ص 68 - 72. در اين كتاب نام 27 تن از شاگردان و راويان شيخ آمده است .
184- مقدمه معانى الاخبار، ص 82.
185- مقدمه معانى الاخبار، 75.
186- شمار روايات من لا يحضر در چاپ جديد با تحقيق استاد على اكبر غفارى 5920 روايت است ، مقدمه معجم بحارالانوار، ص 68.
187- من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 2.
188- من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 5.
189- مقدمه النهايه ، به قلم : شيخ آغا بزرگ تهرانى ، ص 6.
190- خلاصة الاقوال ، ص 148؛ مقدمه النهايه ، ص 6.
191- مقدمه الخلاف ، ج 1، ص 8 9.
192- الكنى و الالقاب ، ج 2، ص 395.
193- الكنى و الالقاب ، ج 2، 395 - 396.
194- اين رقم بر اساس چاپ جديد است . اما سيد محسن جبل عاملى و شيخ آغا بزرگ تهرانى شمار روايات تهذيب را 13590 روايت دانسته اند. ر.ك : اعيان الشيعه ، ج 9، ص 161؛ الذريعة ، ج 4، ص 504.
195- مقدمه معجم بحارالانوار، ص 69.
196- تهذيب الاحكام ، ج 1، ص 2 - 3.
197- الاستبصار، ج 4، ص 450.
198- الاستبصار، ج 4، ص 451، شيخ طوسى پس از ذكر ابواب و روايات هر باب و جلد و مجموع آنها مى گويد: من ا نها را شمارش كردم تا فزونى و كاستى در آن ها رخ ندهد.
199- الاستبصار، ج 1، ص 43 و 44.
200- الاستبصار، ج 1، ص 43 و 44.
201- الاستبصار، ج 1، ص 44 و 45.
202- مقدمه معجم بحار الاءنوار، ج 1، ص 71.
203- الفوائد المدنيه ، ص 181.
204- وافى ، ج 1، ص 11.
205- سائل الشيعة ، ج 20، ص 96 - 104.
206- الحدائق الناضرة ، ج 1 ص 15 - 24.
207- هداية الاءبرار، ص 83 - 84؛ الفوائد المدنيه ، ص 176.
208- هداية الابرار، ص 56.
209- الفوائد المدنيه ، ص 183. براى آگاهى بيشتر از دلايل اخباريون بر قطعيت روايات اربعة ر.ك : مصادر الاستنباط بين الاءصوليين و الاءخباريين ، ص 111 - 119.
210- اختيار معرفة الرجال ، ج 2، ص 491؛ بحار الاءنوار، ج 64، ص 202.
211- بحار الاءنوار، ج 96 ص 264.
212- براى تفصيل بيشتر ر.ك : تلخيص مقباس الهداية ، ص 266 - 269، اصول الحديث ، ص 143.
213- معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 103 - 104.
214- براى آگاهى بيشتر از نقد دلائل اخباريون ر.ك : مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الاءخباريين ، ص 119ب 124.
215- الكنى و الاءلقاب ، ج 3، ص 148 - 149.
216- كتاب مفاخر اسلام . (علامه مجلسى بزرگمرد علم و دين)، ص 14 - 15. براى آگاهى از ماخذ شرح حال علامه مجلسى ر.ك : همين كتاب ، ص 14 15.
217- علامه مجلسى بزرگمرد علم و دين ، ص 15.
218- همان ، 360 - 425.
219- همان ، 360 - 425.
220- الفيض القدسى ، ضمن بحار الاءنوار، ج 105، ص 29.
221- مقدمه معجم الاءنوار، ص 99؛ زندگى نامه علامه مجلسى ، ج 2، ص 266. استاد على دوانى پس از نقل اين ادعا از سوى برخى كه گفته اند: بحار الانوار حاصل تلاش شاگردان علامه است نه خود او، با استناد به گفتار برخى از شاگردان علامه مجلسى ، از جمله سيد نعمة الله جزائرى به نقد آن پرداخته است . ر.ك : علامه مجلسى بزرگمرد علم و دين ، ص 175 - 182.
222- مقدمه معجم بحار الاءنوار، ص 87 - 98.
223- هداية الامة ، ج 1، ص ح ؛ وسائل الشيعة ، ج 1، ص 75.
224- وسائل الشيعة ، ج 1، ص 77.
225- به احتمال زياد تعظيم شاهان صفويه نسبت به عالمان شيعى و نيز دامنه اختلافات فرقه اى ميان شيعه و سنى كه در اثر اختلاف ميان دولت عثمان و صفوى در شهرهاى مختلف ايجاد شد، كه منجر به شهادت شهيد ثانى در سال 966 هجرى گرديد، از جمله عوامل مسافرت شيخ حر عاملى به ايران بوده است ، چنان كه پيش از او فرزند شهيد ثانى و صاحب مدارك الاءحكام (نوه شهيد)، محقق كركى صاحب جامع المقاصد و شيخ بهايى به ايران هجرت كرده بودند.
226- همان ، ص ط؛ وسائل الشيعه ، ج 1، ص 79.
227- شيخ در امل الامل در شرح حال خود عناوين اين كتاب ها را بر شمرده است . ج 1، ص 142 - 145.
228- وسائل الشيعه ، ج 1، ص 88. مرحوم استاد مدير شانه چى با استناد به مقدمه وسائل چاپ اسلاميه تهران ، آورده است كه شيخ حر عاملى در تاءليف اين كتاب از 180 كتاب استفاده كرده است . علم الحديث ، ص 86.
229- علم الحديث ، ص 88.
230- همان ، ص 87، وسائل الشيعة ، ج 1، ص 95.
231- وسائل الشيعة ، ج 1، ص 95.
232- وسائل الشيعة ، ج 1، ص 95.
233- همان ، ص 7.
234- علامه طباطبايى در اين باره مى گويد: «فقهاء شيعه سيصد سال است كه به اتفاق به اين كتاب مراجعه كرده و روايات آن را نقل و بدان استناد مى كنند و اين نيست مگر بخاطر حسن ترتيب كتاب و خوبى تبويب و گستره احاطه او به حديث از منابع روايى اهل بيت (عليه السلام»)، به نقل از مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 33.
235- الوائد الرضويه ، ج 1 ص 149 - 153.
236- مستدرك الوسائل ج 1 ص 2.
237- الفائد الرضويه ، ج 1، ص 152. براى محدث نورى 30 اثر شمرده شده است .
238- همان .
239- الكنى و الالقاب ، ج 2 ص 445.
240- الذريعة ، ج 21، ص 8.
241- همان .
242- شيخ آغا بزرگ ، تهرانى معتقد است خاتمه مستدرك خود مستقلا نفيس ترين كتاب به شمار مى رود كه مى تواند ما را از ساير كتب علم دراية الحديث و رجال بى نياز سازد. ر.ك : الذريعه ، ج 21، ص 8.
243- براى آگاهى بيشتر از شرح حال آية الله بروجردى ر.ك : عباس عابدى ، زندگينامه آية الله بروجردى ؛ فروغ فقاهت (يادنامه آية الله بروجردى).
244- جامع احاديث الشيعه ، ج 1، ص ف - ث .
245- وافى ، ج 1، ص 18.
246- مقدمه تفسير الصافى ، ج 1، ص 5؛ الكنى و الالقاب ، ج 3، ص 39 - 41.
247- الكنى و الالقاب ، ج 3 ص 41.
248- الذريعة ، ج 25، ص 13.
249- وافى ، ج 1، ص 19 - 20.
250- الذريعة ، ج 13، ص 10.
251- امل الامل ، ج 1، ص 57؛ روضات الجنات ، ج 2، ص 296.
252- نتقى الجمان فى الاءحاديث الصحاح و الحسان ، ج ، ص 14.
253- همان ، ص 15.
254- همان ، ص 12 و 13.
255- همان ، ص 6.
256- منتقى الجمان ، ج 1، ص 2.
257- بحار الانوار، ج 57، ص 233.
258- وافى ، ج 1، ص 10.
259- علم الاصول تاءريخا و تطورا، ص 169.
260- نظير محمود ابوريه در اضواء على السنة المحمدية ، ص 121.
261- براى آگاهى بيشتر درباره گلدزيهر ر.ك : فرهنگ خاورشناسان ، ص 328 - 336.
262- صحيح بخارى ، ج 1، ص 54؛ صحيح مسلم ، ج 2، ص 16؛ مسند احمد بن حنبل ، ج 1، ص 355.
263- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 5، تاريخ الاسلام الثقافى و السياسى ، ص 362 - 363.
264- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 3؛ معالم المدرسين ، ج 2، ص 44.
265- تقييد العلم ، ص 50.
266- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 140.
267- تقييد العلم ، ص 52.
268- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ تدوين السنة الشريفه ، ص 436.
269- تاريخ مدينة دمشق ، ج 4، ص 500، كنز العمال ، ج 10، ص 293.
270- سنن ابن ماجه ، ج 1، ص 12؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 1، ص 102.
271- تاريخ مدنية دمشق ، ج 67، ص 344؛ البداية و النهاية ، ج 8، 155.
272- از او نقل است كه گفت : هيچ كس را روا نيست كه حديثى را كه به روزگار ابوبكر و عمر نشنيده است ، گزارش كند الطبقات الكبرى ، ج 2، ص 336.
273- الطبقات الكبرى ، ج 2، ص 336. براى آگاهى بيشتر از اقدام خلفاء در اين زمينه ر.ك : تدوين السنة الشريفه ، ص 423 - 436.
274- توثيق السنة ، ص 46، به نقل از مقاله تدوين حديث 2 فصلنامه علوم حديث ، ش 2، ص 35.
275- دراسات فى الحديث النبوى و تايخ تدوينه ، ج 1، ص 80، به نقل از همان .
276- المستدرك ، ج 1، ص 127، مسند احمد بن حنبل ، ج 3، ص 12 و 21. براى تفصيل بيشتر ر.ك : تدوين السنة الشريفه ، ص 288 - 289.
277- براى تفصيل بيشتر ر.ك : تدوين السنه الشريفه ، ص 295.
278- سنن . بى داود، ج 2، ص 176.
279- تقييد العلم ، ص 35.
280- تقييد العلم ، ص 35.
281- مسند احمد بن حنبل ، ج 3، ص 13.
282- تقييد العلم ، ص 35.
283- براى آگاهى از اين نقدها ر.ك : تدوين السنة الشريفه ، ص 300 - 302.
284- براى آگاهى از اين نقدها ر.ك : تدوين السنه الشريفه ، ص 318، به نقل از تيسير الوصول ، ج 3، ص 177.
285- المستدرك على الصحيحين ، ج 1، ص 106.
286- تدريب الراوى ، ج 2، ص 62.
287- تدوين السنة الشريفه ، ص 88.
288- اضواء على السنة المحمديه ، ص 48.
289- سنن ترمذى ، ج 4، ص 146؛ كنز العمال ، ج 10، ص 245.
290- نهج البلاغه ، خطبه 22.
291- السنة قبل التدوين ، ص 306.
292- السنة قبل التدوين ، ص 306.
293- به نقل از: اضواء على السنة المحمدية ، ص 49 - 48.
294- علوم الحديث و مصطلحه ، ص 7 - 9.
295- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 5.
296- علوم الحديث و مصطلحه ، ص 39.
297- براى تفصيل بيشتر ر.ك : السنة و مكانتها من التشريع الاسلامى ، ص 75؛ السنة قبل التدوين ، ص 178 - 189؛ الحديث و المحدثون ص 480؛ لمحات من تاريخ السنة المشرفه ، ص 36. برخى از اين نويسندگان آغاز اختلاف و فرقه فرقه شدن مسلمانان را سال 35 هجرى و پس از كشته شدن عثمان دانسته اند و برخى همزمان با جنگ صفين و برخى نيز سال 40 هجرى پس از شهادت حضرت على (عليه السلام) را آغاز پراكندگى مسلمانان دانسته اند.
298- شرف اصحاب الحديث ، ص 97 - 98، به نقل از مقاله تدوين حديث (5)، فصلنامه علوم حديث ، ش 6، ص 23.
299- مسند احمد، ج 3، ص 12 - 13.
300- تقييد العلم ، ص 49.
301- براى تفصيل بيشتر ر.ك : تدوين السنة الشريفه ، ص 317.
302- مقدمه ابن صلاح ، ص 119.
303- تقييد العلم ، ص 57.
304- اءدب الاملاء و الاستملاء، ص 146.
305- علوم الحديث و مصطلحه ، ص 20.
306- اءضواء على السنة المحمديه ، ص 53 - 54.
307- تاريخ الحديث و مناهج المحدثين ، ص 27.
308- سوره شعرا، آيه 214.
309- براى تفصيل بيشتر ر.ك : شيره حلبى ، ج 1، ص 321؛ بحارالانوار، ج 18، ص 163.
310- بهترين و جامع ترين منبع در بررسى ماجراى غدير كتاب گرانسنگ الغدير نگاشته علامه نستوه امينى است .
311- المراجعات ، ص 356.
312- براى آگاهى از اين ستايش ها ر.ك : موسوعة الامام على بن اءبى طالب ، ج 8، فصل هاى على از زبان قرآن ، از زبان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و از زبان خود.
313- درباره شجاعت و از خودگذشتگى آن حضرت در جنگ ها ر.ك : همان ، ج 9، ص 421 - 439.
314- الغدير، ج 3، ص 184؛ كنز العمال ، ج 11، ص 622.
315- قرب الاسناد، ص 26؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 129؛ المعجم الاوسط، ج 2، ص 328.
316- شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 310؛ تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 181.
317- شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 233، امالى شيخ طوسى ، ص 137.
318- قرب الاسناد، ص 8، خلاصه عبقات الانوار، ج 4، ص 44.
319- سوره مائده ، آيه 67.
پى نوشت ها 2
320- صحيح مسلم ، ج 8، ص 25.
321- شرح نهج البلاغه ، ج 6، ص 289؛ شرح الاخبار، ج 2، ص 147.
322- مسند اءحمد بن حنبل ، ج 4، ص 421.
323- و ما جعلنا الرويا التى اءربناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن ... (سوره اسراء، آيه 60) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با نزول اين آيه و پس از آگاهى از قتل و غارت هاى بنى اميه ، تا پايان عمر هرگز خندان ديده نشد ر.ك : المستدرك على الصحيحين ، ج 4، ص 48.
324- المستدرك على الصحيحين ، ج 4، ص 481.
325- مسند اءحمد بن حنبل ، ج 2، ص 162؛ المستدرك على الصحيحين ، ج 1، ص 106.
326- معالم الفتن ، ج 1، ص 332، به نقل از مقاله تدوين حديث (6)، فصلنامه علم حديث ، س 8، ص 28 - 9. 2
327- از اين مصحف در فصل سوم سخن خواهيم گفت .
328- منع تدوين الحديث ، ص 357 - 359.
329- دروس فى فقه الاماميه ، ج 1، ص 111.
330- موسوعة فقه ابراهيم النخعى ، ج 1، ص 85، به نقل از مقاله تدوين حديث 7 فصلنامه علوم حديث ، ش 9ت ص 33.
331- فجر الاسلام ، ص 236 - 237.
332- من له رواية فى كتب السته ، ج 1، ص 527؛ تهذيب التهذيب ، ج 5، ص 71.
333- المدخل الى علوم الحديث ، ص 12 - 13.
334- تدوين السنة الشريفه ، ص 528 - 532.
335- المجروحين ، ج 1، ص 62؛ كتاب الموضوعات ، ج 1، ص 18.
336- كتاب الموضوعات ، ج 1، ص 20.
337- كتاب الموضوعات ، ج 1، ص 37، اءحاديث اءم المومنين عائشه ، ج 2، ص 327.
338- براى تفصيل بيشتر ر.ك : الوضع فى الحديث ، ج 1، ص 265 - 280؛ اءصول الحديث ، ص 132 - 133.
339- موسوعة الاحاديث و الاثار الضعيفه و الموضوعة ، ج 1، ص 209 - 211.
340- سوره بقره ، آيه 282.
341- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مناهل العرفان ، ج 1، ص 260؛ التمهيد فى علوم القرآن ، ج 1، ص 338 - 354.
342- اءضواء على السنة المحمديه ، ص 121.
343- تاريخ الاسلام ، ج 11، ص 318.
344- سير اعلام انبلاء، ج 8، 49، در اين ميان ابوبكر عبدالله بن يزيد معروف به ابن هرمز (م 148) بيشترين تاءثير در تربيت علمى او داشته است . ر.ك : موطا مالك ، ج 1، ص 20.
345- اماى صدوق ، ص 134؛ الخصال ، ج 1ت ص 167.
346- حلية الاولياء، ج 6، ص 324 - 326.
347- اضواء على السنة المحمديه ، ص 313.
348- اضواء على السنة المحمديه ، ص 310 - 311.
349- راويان مشترك ، ج 2، ص 777. به نقل از شرح زرقانى بر موطا، ج 1، ص 12.
350- مقدمه موطا، ج 1، ص 4؛ الحديث و المحدثون ، ص 246.
351- اءضواء على السنة المحمديه ، ص 311. شمار روايات كنونى موطا به مراتب بيش تر اين رقم است .
352- تاريخ عمومى حديث ، ص 124. برخى از دانشمندان ؛ همچون دار قطنى و ابو الوليد باجى ، كتابى با عنوان «اختلاف الموطا» نگاشتند.
353- براى تفصيل بيشتر ر.ك : موطا مالك ، ج 1، ص 10 - 16.
354- براى تفصيل بيشتر، ر.ك : موطا مالك ، ج 1، ص 16.
355- براى تفصيل بيشتر ر.ك : موطا مالك ، ج 1، ص 4؛ اضواء على السنة المحمديه ، ص 310.
356- اضواء على السنة المحمديه ، ص 310.
357- علم حديث ، ص 36.
358- سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 180.
359- ذهبى شمار زيادى از اساتيد او را نام برده است . ر.ك : همان ، ص 180 181.
360- الفهرست ، ص 285؛ الاعلام ، ج 1، ص 203.
361- سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 222؛ تاريخ الاسلام ، ج 18، ص 16.
362- مسند نويسى ، ص 333 - 334 به نقل از ابن جزرى و سفارينى .
363- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مسند نويسى ، ص 350 - 351.
364- اءضواء على السنة المحمديه ، ص 345؛ خصايض المسند، ص 21.
365- ر.ك : مسند نويسى ، ص 334 - 335.
366- اضواء عى السنة المحمديه ، ص 344.
367- تدريب الراوى ، ج 1، ص 171؛ القول المسدد، ص 3 - 4.
368- اضواء على السنة المحمديه ، ص 347.
369- تاريخ مدنية دمشق ، 52، ص 50؛ تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 555؛ سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 392.
370- تاريخ مدنية دمشق ، ج 52، ص 50! 52؛ سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 394! 396.
371- تاريخ مدنية دمشق ، ج 52، ص 56.
372- سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 401؛ مقدمه فتح البارى ، ص 5.
373- تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 556.
374- مقدمه فتح البارى ، ص 5.
375- مقدمه فتح البارى ، ص 7! 8؛ اصول الحديث ، ص 312! 313.
376- علم حديث ، ص 34، به نقل از مقدمد التاج ، ج 1، ص 15؛ مقدمه جامع الاءصول ، ج 1، ص 186.
377- الحديث ، و المحدثون ، ص 378.
378- الحديث و المحدثون ، ص 378.
379- مقدمه ابن صلاح ، ص 20.
380- مقدمه ابن صلاح ، ص 7! 8.
381- شرح مسلم ، ج 1، ص 14.
382- سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 470.
383- مقدمه فتح البارى ، ص 381؛ الكشف الحثيث ، ص 112؛ الصحيح من السيرة ، ج 1، ص 260.
384- علم حديث ، ص 352 - 353.
385- اءضواء على السنة المحمديه ، ص 327، به نقل از الفصول المهمة فى تاليف المه ، ص 159 و 168. همچنين ر.ك : المراجعات ، ص 415؛ النص و الاجتهاد، ص 527؛ معالم المدرسين ، ج 2، ص 39؛ دراسات الحديث و المحدثين ، ص 161! 191.
386- علم حديث ، ص 353.
387- اضواء على السنة المحمديه ، ص 317، به نقل از فتح البارى ، ج 2، ص 81.
388- اضواء على السنة المحمديه ، ص 317، به نقل از فتح البارى ، ج 2، ص 325.
389- اضواء على السنة المحمديه ، ص 317، به نقل از فتح البارى ، ج 2، ص 325.
390- علم حديث ، ص 356، براى آگاهى بيشتر از اين دست از روايات ر.ك : نجمى ، محمد صادق ، سيرى در صحيحين .
391- تاريخ بغداد، ج 13، ص 261؛ البداية و النهاية ، ج 11، ص 41.
392- تاريخ بغداد، ج 13، ص 101؛ تاريخ مدنية دمشق ، ج 58، ص 86! 87.
393- شرح مسلم ، ج 1، ص 8.
394- شرح مسلم ، ج 1، ص 8.
395- تاريخ بغداد، ج 13، ص 102؛ البدايه و النهايه ، ج 11، ص 40.
396- البداية و النهاية ، ج 11، ص 40؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 20.
397- براى تفصيل بيشتر ر.ك : شرح مسلم ، ج 1، ص 11، و 22؛ اصول الحديث ، ص 316! 318؛ اضواء على السنة المحمديه ، ص 322! 339.
398- تاريخ مدنية دمشق ، ج 22، ص 196؛ الاعلام ، ج 3، ص 122؛ البداية و النهاية ، ج 11، ص 65.
399- تاريخ مدنية دمشق ، ج 1، ص 191؛ سير اعلام النبلاء، ص 13، ص 203؛ تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 150.
400- تاريخ مدينة دمشق ، ج 1، ص 192 و ص 197؛ سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 205.
401- تاريخ مدينة دمشق ، ج 1، ص 194.
402- سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 209؛ البداية و النهاية ، ج 11، ص 64.
403- سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 209.
404- به نقل از علم حديث ، ص 41.
405- تاريخ عمومى حديث ، ص 148.
406- ترمذ از شهرهاى قديم ماوراء النهر و شمال بلخ و جزء جمهورى تاجيكستان است . علم حديث ، ص 47. 3
407- تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 636؛ تهذيب الكمال ، ج 26، ص 252، سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 271.
408- سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 270.
409- اءضواء على السنة المحمديه ، ص 334؛ اصول الحديث ، 331.
410- ضعيف سنن الترمذى ، ص 18.
411- ضعيف سنن الترمذى ، ص 17.
412- تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 364؛ سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 274.
413- تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 634؛ سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 274.
414- تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 701، سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 125. ذهبى ولادت او سال 210 هجرى دانسته است .
415- تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 36؛ البداية و النهايه ، ج 11، ص 123.
416- براى تفصيل بيشتر ر.ك : خصائص اميرالمومنين ، ص 32 - 34. از جمله مدعيان تشيع نسايى علامه سيد محسن جبلى عاملى است . ر.ك : اعيان الشيعه ، ج 8، ص 448. به نقل از همان .
417- سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 129.
418- سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 133.
419- به نقل از مقدمه سنن نسايى ، ص 5.
420- به نقل از اءضواء على السنة المحمديه ، ص 335.
421- علم الحديث ، ص 54.
422- اصول الحديث ، ص 325.
423- سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 277 - 278 الاعلام ، ج 7، ص 144.
424- الاعلام ، ج 7، ص 144.
425- كتابخانه ابن طاووس ، ص 322.
426- اصول الحديث ، ص 327؛ تاريخ عمومى حديث ، ص 147.
427- اصول الحديث ، ص 327؛ تاريخ عمومى حديث ، ص 147.
428- به نقل از تاريخ عمومى حديث ، ص 147.
429- الاعلام ، ج 6، ص 78.
430- هدية العارفين ، ج 1، ص 683.
431- براى تفصيل بيشتر ر.ك : المستدرك على الصحيحين ، ج 1، ص 7! 10.
432- براى تفصيل بيشتر، ر.ك : مقدمه مصابيح السنة ، ج 1، ص 110.
433- براى تفصيل بيشتر ر.ك : تمسند نويسى ، ص 457 - 467.
434- براى تفصيل بيشتر ر.ك : كنز العمال ، ج 1، ص 3! 4.
435- ر.ك : كافى ، ج 1، ص 52.
436- از محمد بن سيرين نقل شده است : «مسلمانان از سند احاديث پرسش نمى كردند، اما هنگامى كه فتنه (در سال چهلم هجرى) رخ نمود، مى گفتند: نام رجال روايات را بگوييد». لمحات من تاريخ السنة المشرفة ، ص 36.
437- تدريب الراوى ، ص 163؛ اصول الحديث و اءحكامه ، ص 75.
438- براى تفصيل بيشتر ر.ك : اصول الحديث و اءحكامه ، ص 92.
439- براى تفصيل بيشتر ر.ك : منهج النقد فى علوم الحديث ، ص 335- 337.
440- منهج النقد فى علوم الحديث ، ص 69.
441- منهج النقد فى علوم الحديث ، ص 69 - 70.
442- تاريخ الحديث و مناهج المحدثين ، ص 57.
443- تلخيص مقباس الهدايه ، ص 8.
444- اصول الحديث و احامه ، ص 14.
445- سوره شورى ، آيه 52.
446- بحارالانوار، ج 2، ص 184؛ معانى الاخبار، ص 2.
447- به نقل از: النهايه فى شرح البديه ، ص 45.
448- الوجيزه فى علم الدرايه ، ص 6.
449- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 44.
450- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 45.
451- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 45. تدريب الراوى ، ص 22.
452- اصول الحديث و احكامه ، ص 15 و 17.
453- تدريب الراوى ، ص 33.
454- براى تفصيل بيشتر ر.ك : اصول الحديث ، ص 20.
455- المنطق ، ص 286.
456- سوره مومنون ، آيه 44.
457- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 87 - 89؛ اصول الحديث و احكامه ، 23- 24.
458- مقباس الهدايه ، ج 1، 89 - 90.
459- البدايه فى علم الدريه ، ص 13.
460- علوم الحديث و مصطلحه ، ص 148، به نقل از نزهه النظر فى شرح نخبه الفكر، ص 3.
461- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مقباس الهدايه ، ج 1، ص 103- 111.
462- براى تفصيل بيشتر ر.ك : معالم الدين و ملاذالمجتهدين ، ص 185- 186.
463- من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص 364؛ مسند احمدبن حنبل ، ج 1، ص 78.
464- به نقل از اصول الحديث ، ص 79.
465- براى آگاهى بيشتر از اين روايات ر. ك : الغيبه ، شيخ طوسى ؛ معجم احاديث المهدى ، على كورانى ؛ بحار الانوار، ح 51 و 52.
466- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مقباس الهدايه : ج 1، ص 115- 117.
467- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مقباس الهدايه : ج 1، ص 125
468- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 137- 138.
469- مشرق الشمسين ، ص 3.
470- البدايه فى علم الدريه ، ص 19؛ الوجيزه فى علم الدرايه ، ص 5؛ مقباس الهدايه ، ج 1، ص 145- 146.
471- نخبه الفكر، ص 12؛ فتح المغيث ، ج 1، ص 18؛ تدريب الراوى ، ج 1، ص 43.
472- الوجيزه فى علم الدرايه ، ص 5؛ الدردايه فى علم الدرايه ، ص 21؛ مقباس الهدايه ، ج 1، ص 160- 161.
473- علوم الحديث و مصطلحه ، ص 158.
474- مقدمه ابن صلاح (علوم الحديث)، ص 31- 32؛ تدريب الراوى ، ج 1، ص 126- 129.
475- البدايه فى علم الدرايه ، ص 23؛ مقباس الهدايه ، ج 1، ص 168.
476- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 177- 178.
477- مقدمه ابن صلاح ، ص 41؛ تدريب الراوى ، ج 1، ص 144- 145.
478- به عنوان نمونه ر.ك : مقباس الهدايه ، ج 1، ص 201- 202؛ اصول الحديث و اءحكامه ، ص 65.
479- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 202- 203؛ تدريب الراوى ، ج 1 ص 147.
480- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 206؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 44.
481- الرواشح السماويه ، ص 126؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 255.
482- مقباس الهدايه ، حج 1، ص 332.
483- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 218.
484- مقباس الهدايه ، ج 111 ص 321- 322؛ تدريب الراوى ، ج 1، ص 159.
485- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 330.
486- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 47؛ تدريب الراوى ، ص 159.
487- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 254؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 265.
488- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 128- 129؛ البدايه فى علم الدرايه ، ص 16.
489- مقدمه ابن صلاح ، ص 270.
490- مقباس الهدايه ، ج ، 1 ص 253؛ الرواشح السماويه ، ص 163.
491- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 254؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 80.
492- الرواشح السماويه ، ص 128؛ مقباس الهدايه ، ج 1، ص 215.
493- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 335- 337؛ مقدمه اين صلاح ، ص 59.
494- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 207- 208.
495- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 338- 341؛ اصول الحديث و اءحكامه ، 107- 108.
496- مقباس الهدايه ، ج 1 ص 376؛ تدريب الراوى ، ج 1، ص 186.
497- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 399- 400.
498- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 283؛ الرواشح السماويه ، ص 164.
499- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 302.
500- الوجيزه فى علم الدرايه ، ص 9؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 309.
501- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 300- 301؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 309.
502- الوجيزه فى علم الدرايه ، ص 9؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 307.
503- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 397.
504- رجال نجاشى ، ص 192.
505- رجال نجاشى ، ص 192.
506- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 397؛ اصول الحديث و اءحكامه ، ص 118.
507- تاريخ آل زراره ، ج 1، ص 96 و ج 2، ص 81 (پاورقى).
508- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 288.
509- همان ، ص 289.
510- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 284؛ اصول الحديث و اءحكامه ، ص 92.
511- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 284؛ اصول الحديث و اءحكامه ، ص 92.
512- همان ، ص 316 - 317.
513- من لابحضره الفقيه ، ج 1، ص 376.
514- همان ، ص 200.
515- همان ص 318؛ اصوال الحديث و اءحكامه ، ص 97.
516- مقباس الهدايه ، 1، ص 316- 317.
517- بحارالانوار، ج 4، ص 132.
518- براى تفصيل بيشتر ر.ك : البيان فى تفسير القرآن ، ص 277؛ التمهيد فى علوم القرآن ، ج 2، ص 277- 278.
519- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 284- 285؛ اصول الحديث و اءحكامه ، ص 92.
520- شرح اصول الكافى ، ج 4، ص 270.
521- مقباس الهدايه تج 1، ص 316.
522- مصابيح الانوار، ج 8، ص 24.
523- مقباس الهدايه ، ص 231- 232؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 272.
524- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 279- 281؛ البدايه فى علم الدرايه ، ص 44.
525- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 282؛ اصول الحديث و اءحكامه ، ص 91.
526- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 314- 315.
527- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 366- 368؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 89.
528- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 219- 223؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 95.
529- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 2378، پاورقى .
530- مقباس الهدايه ، ج 1 ص 237- 238.
531- همان ، ص 265- 266؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 286.
532- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 58 - 59؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 128.
533- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 66 - 67؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 132.
534- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 69.
535- همان ، ص 83 - 85؛ تدريب الراوى ، ج 2، ص 28.
536- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 114- 115.
537- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 135؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 165.
538- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 136.
539- مقباس الهدايه ، ص 136- 146.
540- مقباس الهدايه ، ص 152؛ تدريب الراوى ، ج 2، ص 61.
541- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 158- 159؛ مقدمه ابن صلاح ، ص 175.
542- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 162- 163. تدريب الراوى ، ج 2، ص 56.
543- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 171.
544- ادب الا ملاء و الاستملاء، ص 11؛ الجامع الصغير، ج 1، ص 129.
545- كافى ، ج 1، ص 52؛ وسائل الشيعه ، ج 27، ص 81.
546- براى تفصيل بيشتر ر.ك : ضحى الاسلام ، ج 2، ص 131؛ جهود المحدثين فى نقد الحديث النبوى الشريف ، ص 450 - 451.
547- كافى ج 1، ص 30- 31.
548- كافى ، چج 1، ص 52؛ وسائل الشيعه ، ج 27، ص 81.
549- براى تفصيل بيشتر ر.ك : مقباس الهدايه ، ج 3، ص 245- 246؛ تدوين السنه الشريفه ، ص 516 - 518.
550- مقباس الهدايه ، ج 3، ص 256- 257، پاورقى .
551- سوره حجرات ، آيه 6.
552- سوره هود، آيه 113.
553- مقباس الهدايه ، ج 2، ص 13- 14؛ البدايه فى علم الدرايه ، ص 64.
554- مقباس الهدايه ، ج 2، ص 19- 20؛ نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى و هطيب در الكفايه بر اين شرط تاكيد كرده اند. ر.ك : همان ، پاورقى .
555- مقباس الهدايه ، ج 1، ص 21- 22.
556- مقباس الهدايه ، ج 1 ص 25- 26.
557- همان .
558- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 64.
559- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 64.
560- همان ، ص 43 - 49.
561- كافى ، ج 1، ص 327.
562- امام صادق (عليه السلام) در سال 114 هجرى پس از شهادت امام باقر (عليه السلام) به امامت رسيد و در سال 148 هجرى به شهادت رسيد.
563- اصول الحديث و اءحكامه ، ص 155.
564- مقباس الهدايه ، ج 2، ص 144- 145.
565- همان ، ص 142.
566- مقباس الهدايه ، ج 2، ص 146- 147.
567- مقباس الهدايه ، ج 2، ص 162.
568- مقباس الهدايه ، ج 2، ص 170- 171.
569- اصول الحديث و اءحكامه ، ص 162- 163.
570- معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 45.
571- رجال كشى ، ص 496.
572- براى تفصيل بيشتر ر.ك : فرائد الاصول ، ج 1، ص 77 - 104.
573- معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 59.
574- براى تفصيل بيشتر ر.ك : كليات ء علم الرجال ، ص 170- 168.
575- براى تفصيل بيشتر ر.ك : كليات فى علم الرحال ، ص 168- 179.
576- براى تفصيل بيشتر ر.ك : رجال نجاشى ، ص 326؛ فهرست شيخ طوسى ، ص 168.
577- كليات فى علم الرجال ، ص 251- 258.
578- رجال نجاشى ، ص 75.
579- به نقل از كليات فى علم الرجل ، ص 259.
580- معجم رجال الديث ، ج 3، ص 23- 24.
581- براى تفصيل بيشتر ر.ك : كليات فى علم الرجال ، ص 263- 259.
582- خلاصه الاقوال ، ص 14؛ و نيز ر.ك : معجم رال الحديث ، ج 1، ص 70 - 69؛ كليات فى علم الرجال ، ص 275.
583- رجال خاقانى ، ص 215. فطحيه فرقه اى از شيعه هستند كه به جاى امامت امام كاظم (عليه السلام) به امامت عبدالله افطح يكى ديگر از فرزندان امام صادق (عليه السلام) باور دارند. ر.ك : اصول الحديث و اءحكامه ، ص 217، به نقل از فرق الشيعه ، ص 88 - 89.
584- خاتمه المستدرك ، ج 4، ص 269 و ص 450؛ معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 67.
585- رجال نجاشى ، ص 123.
586- كامل الزيارات ، ص 4،
587- رجال نجاشى ، ص 260.
588- معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 54.
589- براى تفصيل بيشتر ر.ك : معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 54؛ كليات فى علم الرجال ، ص 313- 316.
590- معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 73.
591- فهرست شيخ طوسى ، ص 31.
592- رجال شيخ طوسى ، ص 425.
593- رجال ابن غضائرى تص 15- 16.
594- سماء المقال ، ص 22.
595- فهرست شيخ منتجب الدين ، ص 5 - 6.
596- براى تفصيل بيشتر ر.ك مقدمه معالم العلماء به قلم سيد محمد صادق آل بحر العلوم ، ص 1- 6.
597- براى آگاهى بيشتر از شرح حال ابن داوود ر.ك : مقدمه رجال ابن داوود به قلم سيد محمد صادق آل برح العلوم ، ص 5 - 12.
598- مجمع الرجال ، ج 1، ص 2-3.
599- براى تفصيل بيشتر ر،ك : الذريعه ، ج 20، ص 29.
600- نقد الرجال ، ج 1، ص 33-34.
601- الفوائد الرجاليه ، ج 1، ص 8-9.
602- تنقيح المقال فى علم الرجال ، ج 1، ص 1.
603- قاموس الرجال ، ج 1، ص 8-9.
604- همان ، ص 12.
605- مولف در مقدمه كتاب مزايا و ويژگى كتاب خود را بر شمرده است .ر.ك : معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 12-15.
606- ر.ك : الصحاح ، ج 6، ص 2243؛ النهايه فى غريب الحديث ، ج 3، ص 465؛ الفروق اللغويه ، ص 412.
607- بحارالانوار، ج 74، ص 146؛ مسند احمدبن حنبل ، ج 5، ص 183.
608- مفردات الفاظ قرآن ، ص 6.
609- سوره مائده ، آيه 38.
610- براى تفصيل بيشتر ر.ك : معالم الدين و ملاذ المجتهدين ، ص 157-158.
611- سوره جن ، آيه 18.
612- ر.ك : نور الثقلين ، ج 5، ص 439.
613- سوره مائده ، آيه 50.
614- براى تفصيل بيشتر ر.ك : الهدايه ، ص 152؛ معانى الاخبار، ص 69-70؛ رسائل المرتضى ، ج 4، ص 131.
615- تهذيب الاحكام ، ج 1، ص 13.
616- همان ، ص 14.
617- بحارالانوار، ج 97، ص 291؛ المزار، ص 185.
618- بحارالانوار، ج 97، ص 291؛ المزار، ص 185.
619- عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 41؛بحارالانوار، ج 2، ص 153.
620- اربعين شيخ بهايى ، ص 1.
621- سوره حجرات ، آيه 14.
622- مصباح الفقاهه ، ج 5، ص 95؛بحارالانوار، ج 29، ص 33.
623- سوره آل عمران ، آيه 7.
624- براى آگاهى بيشتر ر.ك : الاتقان فى علوم القرآن ، ج 3، ص 5، مفاتيح الغيب ، ج 7، ص 188- 189؛ التمهيد فى علوم القرآن ، ج 3، ص 38- 42؛ الميزان ، ج 3، ص 56.
625- سوره حجر، آيه 29.
626- براى تفصيل بيشتر ر.ك : التوحيد، ص 103- 104؛ شرح ملاصالح مازندرانى ، ج 3، ص 196- 198؛بحارالانوار، ج 4، ص 11- 15.
627- سوره فصلت ، آيه 11.
628- براى آگاهى بيشتر از ديدگاه مفسران در اين زمينه ر.ك : اطيب البيان ، ج 11، ص 416؛ مخزن العرفان ، ج 7، ص 315؛ مجمع البيان ، ج 5 ص 6؛ التبيان ، ج 9، ص 109؛ الميزان ، ج 17، ص 387؛ تفسير نمونه ، ج 2، ص 227.
629- سوره قيامت ، آيه 22 و 23.
630- براى تفصيل بيشتر ر.ك : التمهيد فى علوم القرآن ، ج 3، ص 92 - 97 و ص 112.
631- ر.ك : تذكره الفقهاء، ج 1، ص 170؛ ذكرى الشيعه ، ص 267؛ عده الاصول ، ج 3، ص 10.
632- كافى ، ج 1، ص 10.
633- مرآه العقول ، ج 1، ص 27.
634- كافى ، ج 1، ص 38.
635- اين شعر از جرير است . ابن عساكر مى نويسند: «هنگامى كه خبر كشته شدن زبير را براى على (عليه السلام) آوردند، آن حضرت و فرزندانش گريستند و ايشان فرمود: كشته شدن زبير ما را غصه دار كرد». آن گاه افزوده كه جرير چنين سرود:...»ر.ك : تاريخ مدنيه دمشق ، ج 18، ص 428، الطبقات الكبرى ، ج 3، ص 113.
636- شرح ملا صالح مازندرانى ، ج 1، ص 91، پاورقى .
637- شرح ملا صالح مازندرانى ، ج 1، ص 91، پاورقى .
638- ر.ك : مناقب آل ابى طالب ، 2، ص 212؛ العمده ، ص 405؛ مدينه المعاجز، ج 4، ص 146.
639- معجم لغه الفقها، ص 252.
640- فرهنگ معين ، ج 2، ص 1967.
641- معجم الفاظ الفقه الجعفرى ، ص 236.
642- روش علامه طباطبايى در تفسير الميزان ، ص 202 به نقل از دروس فى علم الاصول ، ج 1، ص 130.
643- به عنوان نمونه ر.ك : الميزان ، ج 20، ص 370.
644- سوره احزاب ، آيه 6.
645- براى تفصيل بيشتر ر.ك : خلاصه عبقات الانوار، ج 9، ص 87 - 93.
646- سوره نساء آيه 82.
647- براى تفصيل بيشتر ر.ك : وسائل الشيعه ، ج 17، ابواب صفات القاضى ، باب وجوب الجمع بين الاحاديث المختلفه و باب عدم جواز استنباط الاحكام النظريه من ظواهر القرآن .