قرآن در خلافت ابوبكر
جمعى جاه طلبان بنابر توطئه قبلى كه از روز پس از غدير خم شروع شد پيمان بستند كه نگذارند اسلام مسير خود را كه پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرموده طى كنند و لذا پس از مردن پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
سقيفه بنى ساعده را ايجاد كردند و ابوبكر را بصورت جمهوريت حزبى انتخاب نمودند ولى او مواجه با چند دسته و حزب مخالف شد كه از آنجمله مسيلمه كذاب طليحه سجاح تميمى اسود عنسى علقمه بن علاثه ام رفل سلمى مرتد مدعيان نبوت و مرتدين بودند كه جنگ رده بوجود آوردند و ابوبكر با انقلابات عميقى مواجه شد و بارها گفت اقيلونى اقيلونى و لست بخير منكم و فيكم ابوالحسن
در اين ٣ سال حكومت ابوبكر كه خودش اهليت علمى نداشت نتوانست قرآن را آنچنان كه شايسته است بيك صورت واحد نشر و تعميم دهد.
قرآن در خلافت عمر
عمر بن خطاب بر خلاف اجماع و انتخاب بصورت ولايتعهدى بدستور ابوبكر بر كرسى خلافت نشست و در امور سياسى سرو سامانى داد ولى در كار دين چون وارد نبود قرآن بحال اجمال و ابهام باقى ماند مگر در مواردى كه بعلى بن ابيطالبعليهالسلام
ارجاع مى شد و او كه باب مدينه علم بود مشكلات را حل مى كرد و ٦٣ بار عمر گفت لولا على لهلك العمر (اگر على نبود عمر هلاك مى شد)
چون آموزش و پرورش و نشر معارف دين و احكام شريعت بايد با صلح و سلم و محيط امن و آرامش تعليم شود تا تشنه گان وادى خلافت سيراب گردند دوران عمرى هم فتوحات و جنگها و اختلاط و امتزاج ملل و نحل فرصتى براى درس قرآن و بيان احكام آنچنان كه شايسته بود نداد تا عمر راهم كشتند سال -.
قرآن در خلافت عثمان
چون دوره به عثمان رسيد كه او هم بحكم شمشير شوراى شش نفرى كه اكثريت آن باز در دست امويان بوده بر اريكه خلافت تكيه زد حكومت عربى خاصى متمايل باموى تشكيل داد و موضوع انتخاب و ولايتعهدى از بين رفت بلكه بصورت توطئه شوراى حزبى بضرب الاجل شمشير برگزار و انتخاب شد و امويان در آراء عثمان تاءثير بسزا يافتند و تحولاتى ريشه دار بوجود آوردند و عثمان كه عزم راسخ نداشت ناسخ و منسوخ بسيار براى فرمانروايان طرفداران اموى صادر مى كرد كه بدين جرم كشته شد و فقط كار مثبتى كه انجام شد بالضروره انجمنى از كتاب وحى تشكيل دادند و پس از تبادل افكار ناگزير همانها كه مى گفتند ما به قرآن على احتياج نداريم ناچار شدند على بن ابيطالبعليهالسلام
را رئيس آن انجمن نمايند و قرآن ها را با قرآن على بن ابيطالب تطبيق دهند و تنظيم كنند و همه اوراق قرآن هاى متفرقه را جمع نمايند و فقط قرآنى كه به امضاء علىعليهالسلام
رسيده و او كاتب وحى بود بنحوى كه سايه صفت از پيغمبر خدا و نزول وحى غفلت و جدائى نداشت قرآن را تنظيم نمودند و شش قرآن از روى آن نوشتند و بشرحى كه در آخر قرآن هاى چاپ مصر است تمام مسلمين را موظف نمودند از آن تبعيت نمايند. «بمقدمه ترجمه و تفسير قرآن نگارنده مراجعه شود»
در اين عصر هم فرصتى كامل براى نشر احكام دست نداد و تحولات فكرى و انديشه جمع مال و صرف در راه حزبى و فعاليتهاى سياسى ميدان بدرس و بحث قرآن و نشر احكام نمى داد.
قرآن در خلافت امام على بن ابيطالبعليهالسلام
اوضاع آشفته ، اختلافات حزبى و سياسى مردم را بناچار بساحت مقدس شاه اولياء و پيشواى متقيان تجمع داد و باصرار و تاءكيد و سوگند زمام امور را باو قبولاندند بشرحى كه در خطبه شقشقيه مى فرمايد آنچنان بر من هجوم كردند كه نزديك بود حسنين زير پاى مردم هلاك شوند امام براى مردم در عمر خود اقامه دليل و حجت مى نمود و خطاياى گذشته گان را در آنچه مرتكب شده بودند و بر خلاف هدف آسمانى پيغمبر اسلام بود مى فهمانيد و روى بر مى گردانيد و آنها اصرار مى نمودند و سوگند مى دادند تا آنكه قبول كرد و سر بلند نمود عرض كرد:
اللهم انت تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا الناس شى ء من فضول الطعام ولكن لنرد المعالم فى دينك و نظهر الصلاح فى بلادك سقيفه ص ١٣٢
پروردگارا تو ميدانى آنچه از ما سر زده براى رقابت و ميل و رغبت بسلطنت و حكومت دنيا نبود و نيست و خواهش و التماس چيزى براى زياد شدن خوراك رنگين كردن سفره طعام نبود.
بلكه منظور من از قبول اين زمامدارى اين است كه معالم دين و معارف شريعت و آثار احكام سيد المرسلين را بمردم بياموزم و خير و صلاح آنها را در شهرها و بلاد و كشورهاى تو ظاهر و آشكارا سازم كه نگويند نمى دانستيم براى اينكه مردم در بى خبرى از قرآن و دين نمانند.
مردم على را مى شناختند مى دانستند او بلندگوى عدالت الهى و مجرى آنست معذلك آنهائى هم كه از حاشيه نشينان مجمع جاه طلبان بودند هنوز چشمداشت بمال و منصب دنيا داشتند و با خود گفتند شايد بتوان از علىعليهالسلام
فرمانى بگيرند و كام دلى بر گيرند.
اما اميرالمؤمنين علىعليهالسلام
امام متقيان و پيشواى مؤمنان و صوت عدالت اجتماعى و حق گو و حق جو بود و جز بحق عمل نمى كرد و در راه حق از سرموئى نمى گذشت
در دوران پنج ساله خلافت خود شروع كرد به قرآن فرمانروائى نمود در شوارع و طرق و معابر و مساجد و ميدان ها و معركه هاى جنگ و بزم صلح و چهار سوق بازار سواره و پياده حتى در رجزهاى جنگ قرآن مى خواند و احكام مكاسب و متاجر را به مردم مى آموخت آنها را به وظيفه فردى و اجتماعى و به عدالت و تقوى و زاد و توشه آخرت دعوت مى كرد و در قريب چهار سال نمى توانستند بياموزند كتب تاءليفات اميرالمؤمنين نهج البلاغه ٢٦ جلد كلمات قصار او بهترين نمونه صدق گفتار است
اما جاه طلبانى كه ديدند با اين شخصيت آسمانى كه بهيچ منطق حاضر نيست ذره اى از حق و عدالت عدول كند منظور آنها تاءمين نمى شود مانند معاويه طلحه زبير و غيره دور عايشه را گرفتند و او را بخون خواهى عثمان متهم ساختند و جنگ جمل را بر پا نمودند و پس از آن جنگ صفين را معاويه توطئه ديد و جنگ خوارج را مشتركا و تمام وقت امام عادل را گرفتند و تا او را كشتند.
خلافت امام حسن مجتبىعليهالسلام
فتنه هاى جنگ آميز و شورش ها و قتل اميرالمؤمنين علىعليهالسلام
نشان مى داد كه معاويه و همكارانش هرگز نخواهند گذاشت امام حسن مجتبىعليهالسلام
خلافت و حكومت نمايد لذا به تدابير حيل و سياست و زر و زور و فريب و مكر افسران ارشد و ياران ناپايدار امام حسن مجتبىعليهالسلام
كار بصلح انجاميد صلحى كه اثرش كمتر از جنگ سيد الشهداعليهالسلام
نبوده بشرحى كه در زندگانى امام حسنعليهالسلام
نگاشته ايم و اهميت آينده صلح امام حسنعليهالسلام
در پيشگوئى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
آشكار بود.
صلحنامه بهانه اى براى معاويه بود تا امام حسن مجتبىعليهالسلام
به كنار برود و معاويه بعهد شكنى و ناپايدارى بكرسى مراد بنشيند و جناياتى كه معاويه و آل ابوسفيان و آل مروان مرتكب شدند بنابر آنچه مقريزى در كتاب خصومت بين بنى هاشم بنى اميه نوشته و نويسنده در كتاب زندگانى امام حسينعليهالسلام
قسمتى را شرح داده ام و در تاريخ مفصل اسلام نگاشتيم بى شمار است
دوران اموى هزار ماه طول كشيد و ١٤ خليفه حكومت نمودند كه به شجره ملعونه در قرآن ياد شد. و در قدر مى فرمايد ليله القدر خير من الف شهر شب قدر بهتر از هزار ماه است قدرى كه على سرنوشت مسلمين را نگاشت و بدست آنها داد بهتر از هزار ماهى است كه خلفاى اموى مست و لايعقل در محراب و منبر چون ميمون و انتر بنابر خواب پيغمبر بالا مى رفتند بنى اميه اسلام را فقط براى حكومت و سلطه و سلطنت بر جان و مال و خون مردم مى خواستند و حتى قرآن هر كجا مخالف ميل آنها بود مكتوم مى داشتند چنانچه معاويه بابن عباس نوشت از تفسير قرآن جز بنظر ما خوددارى كن (براى اطلاعات بيشتر بكتاب عاشورا چه روزيست مراجعه فرمائيد).
دوران معاويه گذشت و يزيد جوان مست مغرور مخمورى كه در روى زينهاى اسبها در بيابانهاى سرسبز شامات با مادرش و سگها و ميمون ها و تازيهاى شكارى رقاصه ها و ساقيها مى گذرانيد بر اريكه سلطنت نشست و سه خيانت غير قابل جبران نمود: اول امام حسينعليهالسلام
را با يارانش در روز عاشورا كشت !! دوم فرمان قتل عام مردم مدينه را داد بطورى كه خون در كوچه ها راه افتاد و به ١٢ هزار دختر تعدى نمودند سوم منجنيق بست تا خانه كعبه را خراب كنند كه اثرى از اسلام باقى نماند ولى خداوند طومار عمرش را درهم پيچيد و در سى سالگى هلاك شد در اين دوران هزار ماهه هم نامى از قرآن و دين و احكام و شريعت نبود مگر بنفع آنها تمام شود و رجال بزرگ را تبعيد و متوارى و قتل عام نمودند و درب خانه آنها را گچ گرفتند و خاندان آنها را نابود ساختند تا دوران بنى مروان هم بپايان رسيد و بدست ابومسلم اصفهانى از خراسان ايرانيان قيام نمودند تا حق از دست رفته ائمه معصومينعليهمالسلام
را بگيرند ولى در خلال عمل زمام از بنى اميه گرفته شد اما بدست بنى عباس سپرده شد (بشرحى كه در تاريخ مفصل اسلام جلد اول نگاشته ام).
قابل توجه خوانندگان
در اين فترت و دوران تحول فرصتى پيش آمد كه امام سجادعليهالسلام
بصورت دعا حقايق را حفظ فرمود و امام محمد باقرعليهالسلام
هزار نفر از جوانان صحابه را برگزيد و بآنها درس علم و فضيلت آموخت و آماده مستعد كرد تا دوران مكتب كامل اسلام را فرا گيرند در نيمه قرن دوم مكتب امام جعفر صادقعليهالسلام
گشوده شد.
يكى از شاگردانش جابر بن حيان بود كه بيش از ٣١٠ جلد كتاب در فنون مختلف نوشت و ١١٠ كتاب او به زبانهاى زنده دنيا ترجمه شد و چندين اختراع شيميائى نمود كه هنوز مورد استفاده مى باشد اكسير اعظم را او اختراع نمود كه پس از ١٢ قرن بدان فرمول در سويس طلا ساختند و در جرايد دنيا منتشر نمودند كه فرمول جابربن حيان شاگرد امام جعفر صادقعليهالسلام
است
(جلد سوم زندگانى امام صادق ص ١٧٨ ١٥٦)
در فترت سياست اموى و عباسى موقع مقتضى بدست آمد تا امام صادقعليهالسلام
در طول نيم قرن مكتب جعفرى را تاءسيس نموده تشكيل داد و در اين مدرسه قريب ٢٠ هزار دانشمند بزرگ كه هر يك از آنها براى يك كشورى زمامدارى نمودند تربيت فرمود از اين بيست هزار نفر چهار هزار مدرس فحل و فقيه نيرومند و صاحب نظر تربيت كرد از اين چهار هزار نفر چهارصد نفر مصنف و مؤ لف بوجود آورد و بآنها تعليم فرمود كه اصول علمى اسلام را بنويسند و آنها بنام اصول اربع مائه «چهارصد اصل» كتب خود را نوشتند و به امضاء امامعليهالسلام
رسانيدند و از ميان اين اصول تا عصر امام زمان (عج) بحث اصولى بود امام صادقعليهالسلام
بنابر شرحى كه در سه جلد زندگانى آن حضرت داده شد به تنهائى ٢٢٠ رشته علم تدريس مى فرموده احتجاجات حضرت موسى بن جعفرعليهالسلام
به دنباله مكتب جعفرى و احتجاجات عميق و ريشه دار امام رضاعليهالسلام
در كاخ امپراطورى مامون عباسى و احتجاجات امام هادىعليهالسلام
و عسكرىعليهالسلام
دنباله آن بود تا در نيمه قرن سوم عصر حضرت عسكرىعليهالسلام
علمائى بزرگ در انديشه تجمع اصول اربع مائه بر آمدند و شيخ كلينى كتاب نفيس كافى را نوشت كه امام فرمود كافى لشيعتنا و ابن بابويه صدوق كتاب من لايحضره الفقيه را و شيخ طوسى تهذيب و استبصار را نوشتند اين چهار كتاب خلاصه فشرده اصول اربعمائه مى باشد.
و پس از اين چهار كتاب چهار كتاب ديگر از چهار شخصيت ديگر تتميم و تكميل گرديد.
و سائل شيخ حر عاملى وافى فيض كاشانى بحارالانوار علامه مجلسى مستدرك الوسايل شيخ نورى
مؤ لف كافى حضرت ثقه الاسلام كلينى (كلين بفتح كاف نام قريه اى از قراء ورامين است و اينك از توابع تهران بشمار مى رود).
محمد بن يعقوب بن اسحق كلينى رازى متولد ٣٢٩ از محدثين عالى مقام بود كه در مدت بيست سال و اين كتاب را تاءليف نمود. كافى مشتمل بر ٣٤ كتاب است
اصول كافى مشتمل بر عقل جهل توحيد حجت ايمان و كفر و دعا و فضل قرآن و كتاب عشره است
فروع كافى مشتمل بر ٢٦ كتاب است : طهارت حيض جنايز صلوة زكوة صيام - حج جهاد معيشت تجارت نكاح عقيقه طلاق تدبير كتابه صيد ذبايح اطعمه اشربه و غيره كه تمام كتب فقه را تشكيل مى دهد.
روضه كافى فقط اخبار راجع به خمس است
شيخ طوسى كتب ديگرى را هم نسبت به كلينى داده كه در اين و جيزه نمى گنجد.
اما سخن ما درباره كتاب ايمان و كفر اولين كتاب كافى كلينى است كه درباره ايمان و كفر است
كتاب كافى و شرح و ترجمه هاى آن
قديمترين كتاب جامع فقه و حديث فرقه اماميه كه مدار عمل اصحاب اثنى عشريه است كتاب كافى است كه اكثر آن عين عبارات اهل بيت عصمت و طهارت است اين كتاب در ٤ جلد شامل اصول فروع روضه است و داراى ١٦١٩٩ حديث مى باشد كه ٥٠٧٢ حديث صحيح و ١٤٤ حديث حسن و ١١١٨ حديث موثق و ٣٠٢ حديث قوى و ٩٠٨٥ حديث ضعيف دارد بسيارى بر اين كتاب نفيس شرح و حاشيه نوشته اند كه مشهورترين شروح كافى از اين قرار است :
شرح مجلسى
علامه مجلسى ملا محمدباقر بن محمدتقى متوفى ١١١١ شرحى بنام مرآة العقول نوشته چاپ شده
شرح ميرداماد
محقق داماد ميرمحمدباقر بن محمدالحسينى استر آبادى شرحى بنام الرواشح السماويه نوشته
شرح قزوينى شيخ خليل بن غازى قزوينى متوفى ١٠٨٩ بنام الشافى بر كافى نوشته است
شرح اصول كافى ملاصدرا بشرحى كه در فهرست مدرسه سپهسالار است ص ٢٥٧
شرح اصول كافى ملاصالح نسخه خطى مدرسه سپهسالار ص ٢٥٩
شرح اصول كافى بحرانى على بن حسين پلادى بحرانى سال ١٢١٩ نسخه مدرسه سپهسالار ص ٢٦١
شرح صافى
ملا خليل قزوينى شرح بنام الصافى در چند مجلد بر كافى نوشته است كه در ١٠٦٤ شروع كرده و ١٠٧٤ خاتمه يافته
شرح نائينى
سيد محقق حكيم ميرزا رفيع الدين نائينى ابن سيد حيدر طباطبائى كه از اجداد مرحوم جلوه بوده شرحى بنام حاشيه بر كافى نوشته كه مفصل است
شرح مازندرانى
ملا محمد صالح بن احمد بن شمس الدين سروى مازندرانى داماد مجلسى متوفى ١٠٨٤ شرحى بر كافى نوشته است
شرح ملا رفيع گيلانى
شيخ عارف كامل ملا رفيع الدين محمد بن مؤمن جيلانى متوفى ١١٦٠ صاحب كتاب الذريعه الى حافظ الشريعه كه غير از الذريعه الى مكارم اخلاق الشريعه راغب اصفهانى است و غير از الذريعه الى تصانيف الشيعه كه مدرك و منبع اين شرح است مى باشد» شرحى بر كافى نوشته است كه نسخه اى از آن در مكتبه حجة الاسلام آقاى سيد على فانى اصفهانى نزيل نجف است
شرح ملاهادى مازندرانى
ملامحمد هادى بن ملا محمد صالح مازندرانى متوف در فتنه افاغنه بنابر نقل علامه مجلسى شرحى بر كافى نوشته است
شرح بختيارى
شيخ يعقوب بن ابراهيم بن جمال بن ابراهيم بختيارى حريرى متوفى ١١٤٧ شرحى بر كتاب كافى نوشته كه نسخه آن در مدرسه بروجردى در نجف است
الذريعه جلد ١٤ ص ٢٩
و شروح ديگرى نيز از متاءخرين نوشته شده است تا ١٦ شرح آنرا اطلاع داريم