در بيان شمه اى از حكمت آفرينش
حبيب سجستانى گويد از امام باقرعليهالسلام
شنيدم مى فرمود: چون خداى متعال ذريه آدمعليهالسلام
را از پشتش برآورد تا به پروردگارى خود و نبوت پيامبران از آنان پيمان گيرد، نخستين پيامبرى كه به پيامبرى او از ايشان پيمان گرفت ، محمد بن عبداللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود سپس خداوند به آدمعليهالسلام
فرمود: بنگر كه چه مى بينى ؟ آدمعليهالسلام
به ذراريش نگريست ، ديد بمانند مورچگان فضاى آسمان را پر كرده اند پس عرض كرد: پروردگارا، چه بسياراند ذرارى من ؟! براى چه آنها را خلق كرده اى و براى چه منظورى از آنان پيمان مى گيرى ؟!
خداى متعال فرمود: براى آنكه مرا بپرستند و براى من شريكى قرار ندهند و به پيامبرانم ايمان آورند و از آنان پيروى نمايند. آدمعليهالسلام
عرض كرد: پروردگارا، سبب چيست كه بعضى از ذره ها بزرگتر از بعضى ديگر و برخى از آنها داراى نورى زياد و برخى داراى نورى كم و برخى ديگر اصلا فاقد نور و روشنى است ؟!
خداوند فرمود: اينطور آفريدم آنان را تا بيازمايم در تمام حالاتشان
آدمعليهالسلام
عرض كرد: پروردگارا، اجازه مى دهى تا سخن گويم ؟ خطاب رسيد: سخن بگو كه جانت از من است و طبيعتت برخلاف هستى من است
آدمعليهالسلام
عرض كرد: پروردگارا، كاش همه را يكسان خلق مى كردى : در شرايط واحد به يك اندازه و به يك طبع و يك خوى و يكرنگ و عمرهاى مساوى و روزيهاى برابر كه بر يكديگر ستم روا ندارند و بهم ديگر حسد نبرند و باهم دشمنى نكنند و در هيچ مورد باهم اختلاف پيدا ننمايند.
خداى متعال خطاب فرمود: اى آدم ، به نيروى روحى كه من بتو افاضه كرده ام گويا شدى و با طبع ناتوانت آنچه را ندانى بر زبان آورى منم آفريدگار جهان به علم خود خلقت جهانيان را مختلف قرار دادم ، و بخواست خود فرمانم را در ميان آنان اجرا كنم ، و بتدبير و تقدير من بگردند. در آفرينشم تغيير و تبديلى نباشد. جن و انس را آفريدم تا مرا بپرستند و بهشت را براى كسانى آفريدم كه مرا اطاعت و عبادت كنند و از پيامبرانم پيروى نمانيد بدون هيچ ملاحظه اى و دوزخ را آفريدم براى كسانيكه بمن كافر شوند و نافرمانى كنند و پيامبران مرا پيروى نكنند بدون هيچ ملاحظه اى ؛ و تو و ذريه ات را بيافريدم بى آنكه نيازى بتو و ذريه ات داشته باشم بلكه تو و ايشان را آفريدم تا بيازمايم كه كدام يك از شما در دنيا و آخرت را طاعت و گناه را بهشت و دوزخ را و همچنين اراده كرده ام در تقدير و تدبيرم ، و بعلم نافذم اختلاف انداختم بين چهره ها و هيكلها و رنگها و عمرهايشان و رزقها و فرمان برى و نافرمانيشان از آنها قرار دادم بدبخت و خوشبخت - بينا و نابينا - كوتاه و بلند - زيبا و زشت - دانا و نادان - توانگر و فقير - فرمان بر و نافرمان - تندرست و بيمار - زمينگير و بى عيب - تا تندرست به بيمار بنگرد و مرا براى سلامتى خود سپاس گزارد و شكر نمايد، و آنكه بيمار است به تندرست نظر كند و بدرگاه من دعا و التجا نمايد تا سلامتش بدارم و بر بلايم شكيبا باشد تا عطاى شايانم را به او رسانم - توانگر به تهيدست نگرد و مرا شكر و سپاس گزارد - و تهيدست به توانگر نگرد و مرا بخواند و زوال تنگدستيش را از من بخواهد - مؤمن بكافر نگرد و مرا بر اينكه هدايتش نمودم سپاس گزارد.
براى اين آفريدمشان كه در خوشى و ناخوشى و در عافيت و گرفتاريشان بيازمايم ، و منم خداى مقتدر توانا، و حق من است آنچه مقدر كرده ام اجرا نمايم و حق من است آنچه از مقدرات خودم را بخواهم تغيير دهم بعضى را مقدم و يا مؤ خر بر بعضى ديگر نمايم - و منم خداى فعال مايشاء، از آنچه كنم بازپرسى نشوم و خلق خود را از آنچه كنند بازپرسى كنم
پيامبر اسلام نخستين كسى بود كه بربوبيت حق تعالى اقرار كرده
از حضرت امام صادقعليهالسلام
روايت شده كه عده اى از قريش از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
پرسيدند: بچه چيز بر تمام فرزندان آدم پيشى گرفتى ؟ آنحضرت فرمود: من نخستين كسى بودم كه به ربوبيت پروردگارم اقرار كردم ، همانا خداى تعالى از پيامبران پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه گرفت و فرمود الست بر بكم ؟ فالوابلى : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند، بلى ، و من نخستين كسى بودم كه بلى گفتم
خداوند شرايع پيامبران اولوالعزم را به خاتم پيامبران محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
عطا فرمود
در باب شرايع ضمن دو حديث از حضرت امام صادقعليهالسلام
روايت شده كه : خداى تعالى به محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و سلم شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسىعليهالسلام
را عطا فرموده كه اساس همه آنها توحيد و اخلاص و ترك بت پرستى و فطرت حنيف - مسلمانى سهل و آسان كه بر كنارى از گوشه گيرى و خانه بدوشى است - هرچيز پاك را در آن حلال و هر ناپاك و پليدى را حرام نموده است - بارهاى سنگين و زنجيرهائى را كه بر گردن آنان بود - يعنى تكاليف شاقه را - برداشته ، سپس ضمن دستورهاى اسلامى ؛ نماز و زكات و روزه و حج - امر بمعروف و نهى از منكر - حلال و حرام - مواريث و حدود و فرائض را بر آنها واجب نمود، و جهاد در راه خدا و وضو را بر آن افزود و آن را بفاتحه الكتاب برترى داد و به آيات آخر سوره بقره و سوره هاى مفصل
و غنيمت را بافى ء
براى آنحضرت حلال نمود و با ايجاد هراس در دل كفار او را يارى كرد و تمام زمين را براى او سجده گاه و وسيله طهارت قرارداد (مانند تيمم بر خاك) و او را بر تمام مردم از سفيد و سياه جن و انس برانگيخت و او را حق جزيه گرفتن
و حق اسير نمودن مشركين و فديه اى كه براى آزار كردن اسيرانشان مى داند عطا فرمود. سپس مكلف به تكليفى شد كه هيچيك از پيامبران گذشته به آن مكلف نبودند و خداوند براى او شمشيرى بى غلاف از آسمان فرو فرستاد و باو خطاب شد كه بايد در راه خدا نبرد كنى و بجز خودت را در وهله اول بدان مكلف ندانى
مقصود از اولوالعزم چيست و پيامبران اولوالعزم كيانند؟
سماعه بن مهران از امام صادقعليهالسلام
پرسيد: مقصود از اولوالعزم كه در آيه ٣٥ سوره احقاف مى فرمايد:
(
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ
)
كيانند؟ امام صادقعليهالسلام
در پاسخ فرمود: آنان پنج تن بودند: نوح ابراهيم موسى عيسى و محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
.
سماعه پرسيد: چگونه اولوالعزم شدند؟ آنحضرت فرمود: به اين معنى كه نوحعليهالسلام
با كتاب و شريعتى برانگيخته شد و پيامبران بعد از وى تا حضرت ابراهيم تابع شريعت او و به روش وى عمل مى كردند. حضرت ابراهيم كه مبعوث شد. صحف بر او اعطاء گرديد، و ماءمور به ترك كتاب نوحعليهالسلام
شد ولى نه از راه كفر بدان ، و همچنين هر پيامبرى كه بعد از آنجناب آمد بشريعت و روش و صحف ابراهيمعليهالسلام
عمل مى نمود تا زمان موسىعليهالسلام
حضرت موسىعليهالسلام
كتاب تورات آورد و ماءمور به تبليغ شريعت و روش خود و ترك صحف ابراهيم گشت ، تا زمانيكه عيسىعليهالسلام
مبعوث شد و كتاب انجيل آورد با عزيمت به ترك شريعت موسىعليهالسلام
و پيامبران بعد از او نيز پيرو آئين و شريعت او بودند تا اينكه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و سلم برانگيخته شد و بر آن حضرت قرآن كريم نازل شد و آئين حنيف و شريعت مقدس اسلام را تشريع فرمود، پس حلال او حلال است تا روز قيامت و حرام او حرام است تا روز قيامت اينهايند اولوالعزم از پيامبران
ستون هاى اسلام كدامند؟
پانزده حديث در اين مورد از ائمه اطهار بيان شده است كه از جمله روايتى است از امام باقرعليهالسلام
كه فرمود:
بنى الاسلام على خمس ، على الصلوه ، و الزكوة ، و الصوم ، والحج ، و الولايه ، ولم يناد بشيى ء كما نودى بالولايه ،
يعنى اسلام بر پنج ركن پايه گذارى شده است : اول نماز دوم زكات سوم روزه - چهارم حج پنجم ولايت ، در هيچ چيزى بقدر امر ولايت توصيه و تاءكيد نشده است
در حديث ديگرى از اين مبحث ، پس از آنكه حضرت صادقعليهالسلام
همين پنج ركن را بر زراره بيان مى كند، زراره مى گويد اهم و افضل اين پنج ركن كدام است ؟ امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: ولايت از همه افضل است ، زيرا كه آن ، كليد چهار ركن ديگر است و والى مردم را بدانها رهبرى مى نمايد.
زراره گويد، عرض كردم پس از ولايت كدام يك از چهار ركن ديگر برتر است ؟ امامعليهالسلام
فرمود: نماز، زيرا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود:
الصلوه عمود دينكم
نماز ستون دين شما است زراره سپس مى پرسد: پس از نماز كدام برتر است ؟
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: زكات ، زيرا كه خدا آنرا قرين نماز بيان فرموده و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرموده زكات گناهان را از بين مى برد.
زراره عرض مى كند: پس از زكات كدام برتر است ؟
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: حج ، زيرا خداوند فرموده است :
(
وَلِلَّـهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَن
)
آيه ٩٧ سوره آل عمران يعنى : براى خدا است كه مردم مسلمان در صورت امكان و استطاعت شرعى خانه كعبه را زيارت كنند و هر كس از امتثال اين امر سر پيچى كند خداوند از جهانيان بى نياز است
زراره به سئوال خود ادامه مى دهد و مى پرسد: بعد از فريضه حج كدام برتر است ؟ امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: روزه
زراره عرض مى كند: يابن رسول الله جهت اينكه روزه از لحاظ فضل آخر همه قرار گرفته چيست ؟
امام صادقعليهالسلام
پاسخ پرسش زراره را چنين بيان مى فرمايد: زيرا رسول خدا فرموده است : الصوم جنه من النار روزه سپر است از آتش دوزخ ، بديهى است بهترين اشياء آنست كه چون از دستت رفت جبران ناپذير باشد مگر آنكه برگردى و عين آنرا اتيان كنى ، نماز و زكات و حج و ولايت چون از دست رفت چيزى جاى آنها را نگيرد بجز اداى خود آنها؛ و اما اگر روزه واجب از تو فوت شود يا درباره آن كوتاهى كردى و يا به سفر رفتى قضاى آنرا در ايام ديگر بجا مى آورى و يا بجاى روزه كفاره مى دهى و قضاء بر تو نيست سپس فرمود:
ذروه الامر و سنامه و مفتاحه و باب الاشيا و رضى الرحمن و الطاعه للامام بعد معرفته
بهترين و برترين روش و والاترين طريق ديندارى و كليه گنجينه ايمان و باب هر چيزى و خشنودى خداى رحمان اطاعت امام است بعد از شناختن و معرفت به او، زيرا خداوند در آيه ٨٠ سوره نساء مى فرمايد:
(
مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّـهَ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا
)
هر كس پيروى كند رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را همانا پيروى كرده است خدا را، و هر كس روى گرداند از اطاعت ، پس تو را بر آنها نگهبان نفرستاده ايم
و اما هر گاه مردى همه شبها عبادت كند و روزها روزه بدارد و تمام دارائيش را صدقه دهد و تمام عمر را حج بجا آورد ولى امر ولايت خدا را نشناسد تا پيرو او بوده و اعمالش به راهنمائى او باشد، او را بر خداى تعالى حق ثوابى نيست و از اهل ايمان محسوب نباشد...
در حديث ديگر سائلى از امام صادقعليهالسلام
از ستونهاى دين مى رسد، آنحضرت همين پنج را نام مى برد و سپس ميفرمايد:
و من مات و لم يعرف امامه مات ميته جاهليه
يعنى كسى كه بميرد و امامش را نشناسد بمانند مردن جاهليت مرده است ؛ آنگاه فرمود: بيش از همه وقت نياز انسان به معرفت امام آنوقتى است كه جانش به گلو رسد كه در آنوقت مى گويد: من در مذهب خوبى بودم كه معرفت به امام خود داشتم
در حديث ديگر امام باقرعليهالسلام
فرموده : درهاى خير عبارتند از: نماز كه اصل اسلام است و زكات كه فرع آن ، و جهاد كه كنگره نيروى آن است سپس فرمود: روزه سپر است از دوزخ و آتش ، صدقه گناه را ببرد و قيام مرد در دل شب براى ياد خدا...
وجه تمايز ايمان بر اسلام
مفضل از امام صادقعليهالسلام
روايت كرده كه آنحضرت فرمود:
الاسلام يحقن به الدم ، و تؤ دى به الامانه و تستحل به الفروج ، و الثواب على الايمان
به اسلام (يعنى با اقرار به شهادتين) خون شخص محترم و محفوظ و امانت باورد مى شود، و امر ازدواج بدان حلال مى گردد؛ اما ثواب آخرت بر ايمان مترتب گردد.
در روايت ديگر ايمان و اسلام را چنين معرفى مى كند:
الايمان اقرار و عمل ، و الاسلام اقرار بلاعمل
ايمان ، اقرار است توام با عمل ؛ و اسلام اقرار است بدون عمل
در روايت ديگر، آن حضرت در جواب سائلى از فرق ميان اسلام و ايمان مى فرمايد: اسلام همان ظاهر وضعى است كه مردم مسلمان برآنند يعنى شهادت بر وحدانيت خداى تعالى و نبوت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اقامه نماز و ايتاء زكات و حج خانه خدا و گرفتن روزه ماه مبارك رمضان است ، وليكن ايمان شناختن امر ولايت است با شرايط نامبرده ؛ به اين معنى كه علاوه بر اقرار و انقياد بر اينها اعتقاد قبلى به امر ولايت معتبر است و لذا در آخرت روايت مى فرمايد: چنانكه شخصى به شش امر نامبرده اقرار نمايد ولى امر امامت را نشناسد و اعتقاد پيدا نكند مسلمان گمراهى است
ايمان آنست كه بر دل نشيند و بنده را بسوى خدا كشاند... ولى اسلام گفتار و كردار ظاهرى است
روايت ديگرى حمران بن اعين از امام باقرعليهالسلام
نقل كرده كه آن حضرت مى فرمود: ايمان آنست كه بر دل نشيند و شخص را بسوى خدا كشاند و عمل به طاعت و تسليم به امر خدا نيز مصدق او باشد. اما اسلام گفتار و كردار ظاهرى است كه اجتماع مردم بر آنند از همه دستجات مسلمين و نيز در سايه اسلام جانها محفوظ و مواريث اجراء مى گردد و زناشوئى تجويز مى شود و بدين جهت از كفر بيرونند و به ايمان نسبت دارند. اسلام شريك و ملازم ايمان نيست ولى ايمان شريك و ملازم اسلام است اسلام و ايمان در گفتار و كردار با هم جمع شوند همچنانكه كعبه در مسجدالحرام است ولى همه مسجدالحرام در خانه كعبه نيست و لذا خداى متعال فرمود:
(
قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ
)
اعراب گفتند ايمان آورديم ، بايشان بگو كه ايمان نياورده ايد بلكه بگوئيد مسلمان شده ايم و ايمان هنوز در دلهايتان قرار نگرفته است (آيه ١٤ حجرات).
حمران راوى حديث از امامعليهالسلام
مى پرسد: آيا براى مؤمن نسبت به مسلم فضيلتى در احكام و حدود و غير اينها هست ؟ آن حضرت مى فرمايد: نه ، هر دو در اين باره يكسانند، ولى مؤمن بر مسلم در كردار و تقربى كه بخداى تعالى مى جويد برترى دارد. راوى مى گويد: مگر نه اينست كه خداى تعالى فرموده است :
(
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء
)
هر كسى يك كار نيك كند براى اوست ده برابر آن از پاداش ؟ (آيه ١٦٠سوره انعام) و شما معتقديد كه مسلمان با مؤمن متفقند بر نماز و زكوة و روزه و حج ؟
امام باقرعليهالسلام
در پاسخ مى فرمايد: مگر نه اينست كه خداى عزوجل فرموده است :(
فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً
)
خدا بيفزايد برايش چندين برابر؟ (آيه ٢٤٥ سوره بقره) پس آنها مؤمنانند كه خداوند حسنات شان را چندين برابر پاداش دهد، براى هر كار نيكى تا هفتاد برابر، اينست برترى مؤمن بر مسلم ، و بقدر نيروى ايمانش به اضعاف كثيره در حسناتش مى افزايد، و خداوند آنچه بخواهد از خيرات درباره مؤمن عطا مى فرمايد...