سوگنامه امام علی (علیه السلام)

سوگنامه امام علی (علیه السلام)0%

سوگنامه امام علی (علیه السلام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

سوگنامه امام علی (علیه السلام)

نویسنده: عباس عزیزی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 119767
دانلود: 5151

توضیحات:

سوگنامه امام علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 565 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 119767 / دانلود: 5151
اندازه اندازه اندازه
سوگنامه امام علی (علیه السلام)

سوگنامه امام علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

سوگنامه امام علی عليه‌السلام

400 داستان از مصایب امام على عليه‌السلام

مؤلف : عباس عزیزى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

پیشگفتار

بر على مظلوم چه گذشت؟

بر على چه گذشت بعد از رحلت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟

بر على چه گذشت بعد از شهادت فاطمه زهرا عليها‌السلام ؟

بر على چه گذشت هنگامى كه بعد از فاطمه زهرا تنها ماند؟

بر فرزندان على چه گذشت هنگامى كه پدر خود را از دست دادند؟

بر یتیمان على چه گذشت؟

بر على چه گذشت كنار بستر رسول خدا؟

بر امیرمؤمنان چه گذشت؟ آن زمان كه فاطمه زهرا عليها‌السلام ، امام حسن عليه‌السلام ، امام حسین عليه‌السلام ، زینب كبرى عليها‌السلام كنار رسول خدا بودند، و آن حضرت حسین را بغل كرد و گریه مى كرد و فرمود: همه شما را مى كشند.

بر على چه گذشت؟ هنگامى كه دید در خانه را آتش زدند و فاطمه زهرا بین در و دیوار قرار گرفت و محسنش را شهید كردند.

على عليه‌السلام چقدر مظلوم بود، براى بیعت دامن و گریبانش را گرفتند و او را به مسجد كشاندند و به او گفتند: با ابوبكر بیعت كن. او فرمود: اگر بیعت نكنم چه مى شود؟ در پاسخ گفتند: گردنت را مى زنیم. على عليه‌السلام سرش را به سوى آن آسمان بلند كرد و گفت: خدایا من تو را گواه مى گیرم این قوم آمدند تا مرا به قتل برسانند، با این كه من بنده خدا و برادر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم.

بر على چه گذشت هنگامى كه او را دست بسته به سوى مسجد براى بیعت مى بردند، حضرت زهرا عليها‌السلام جلوى در خانه بین مردم و امیرالمؤمنین مانع شد،

قنفذ ملعون با تازیانه به گونه اى به آن حضرت زد كه اثر آن تازیانه تا وقتى كه حضرت از دنیا رفت باقى مانده بود.

چه گذشت بر على وقتى خبر شهادت فاطمه زهرا را به او دادند؟

چه گذشت بر على كنار بستر همسرش؟

چه گذشت بر على هنگام غسل و كفن كردن همسرش؟

چه گذشت بر على وقتى فهمید همسرش را در كوچه سیلى زدند؟

چه گذشت بر على جلو چشمش همسرش را تازیانه زدند و نتوانست كارى كند.

چه گذشت بر على وقتى همسرش گفت: (مرا شبانه دفن كن تا قبر من پنهان بماند).

چه گذشت بر على وقتى كه همسرش را شبانه دفن كرد؟

چه گذشت بر على وقتى دید عمر از قنفذ به خاطر تازیانه اى كه به فاطمه زهرا زده است تشكر نمود.

چه گذشت بر على شب نوزدهم، در منزل دخترش.

چه گذشت بر فرزندان على در فراق پدر.

چه گذشت بر على... زمانى كه شمشیر بر فرقش خورد... و آخرین كلام نمازش چه بود؟ و وقتى پیشانى او شكافت چه گفت؟

چه گذشت بر على در لحظه آخر عمر كنار فرزندانش در حالى كه به فكر مصایب امام حسن و امام حسین و زینب كبرى است؛ چه سفارش ‍ دلخراشى به عباس كرد، آن زمان كه فرمود: (حسینم را در كربلا تنها نگذار، تا او تشنه است آب نخور).

واقعا امیرمؤمنان چقدر مظلوم است؛ تمام زندگى او پر از رنج و اندوه و مصیبت بود.

نمى دانم على عليه‌السلام و فرزندانش چگونه آن همه مصایب را تحمل كردند.

در عالم مظلوم تر از على كسى نبود.

آیا مى توان مظلومیت على عليه‌السلام را به سادگى بر زبان آورد. یا با قلم توصیف كرد، حتى تجسم دور نماى زندگى پر درد آن حضرت هر دلى را مى سوزاند و هر چشمى را اشكبار خواهد كرد. این كتاب شمه اى از مصایب و رنجهایى را كه على عليه‌السلام در زمان حیات و دوران كوتاه خلافتش تحمل نموده است، بازگو مى كند.

از خداوند منان مى خواهم كه به ما توفیق و لیاقت این این را بدهد كه شیعه واقعى على عليه‌السلام باشیم و چشم خود را وقف اشك ریختن بر مظلومیت على عليه‌السلام و فرزندانش كنیم.

از خداوند متعال خواهان پاداش و جزاى خیر و رحمت براى برادران و خواهران، از جمله كادر ویراستارى، حروفچینى و طراحى، و مدیریت انتشارات سلسله مى باشم.

امید آن داریم هنگام مرگ و در عالم برزخ و در پل صراط، على عليه‌السلام به فریاد همه ما برسد.

فصل اول: على عليه‌السلام در سوگ پدر و مادر و فرزندان

بخش اول: على عليه‌السلام در سوگ پدر و مادرش

1 گریه على در مرگ مادر

یك روز على بن ابى طالب گریان نزد پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و مى گفت: (انا لله و انا الیه راجعون). رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: اى على چرا گریه مى كنى؟ عرض كرد: یا رسول اللّه مادرم فاطمه بنت اسد مرد. پیغمبر گریست و فرمود: اگر مادر تو بود، مادر من هم بود این عمامه مرا با این پیراهنم برگیر و او را در آن كفن كن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بیرونش نبر تا من بیایم كه كار او با من است. پیغمبر پس از ساعتى آمد و جنازه او را برآورد و بر او نمازى خواند كه بر دیگرى نخوانده بود مانند آن را، و چهل تكبیر بر او گفت و در قبر او دراز خوابید بى ناله و حركت، و على و حسن عليه‌السلام را با خود وارد قبر كرد و چون از كار خود فارغ شد به على و حسن فرمود: از قبر بیرون شدند و خود را بالین فاطمه كشانید تا بالاى سرش رسید و فرمود: اى فاطمه من محمد سید اولاد آدمم و بر خود نبالم اگر منكر و نكیر آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت كیست؟ بگو خدا پروردگار من است و محمد پیغمبر من است و اسلام دین من است و قرآن كتاب من پسرم امام و ولى من.

سپس فرمود: خدایا فاطمه را به قول حق بر جا دار و از قبر او بیرون آمد و چند مشت خاك روى آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تكانید و فرمود: به آن كه جان محمد به دست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنید. عمار بن یاسر از جا برخاست و عرض كرد: پدرم و مادرم قربانت یا رسول اللّه نمازى بر او خواندى كه بر احدى پیش از او نخواندى؟ فرمود: اى ابویقظان او لایق آن بود ابوطالب فرزندان بسیار داشت و خیر آنها فراوان و خیر ما كم، این فاطمه مرا سیر مى كرد و آنها را گرسنه مى داشت مرا جامه در بر مى كرد و آنها برهنه بودند و مرا با صابون مى شست و آنها ژولیده بودند، عرض كرد: چرا چهل تكبیر بر او گفتى؟ فرمود: به راست خود نگریستم چهل صف فرشته حاضر بودند براى هر صفى تكبیرى گفتم، عرض كرد: بى ناله و حركت در قبر دراز كشیدى؟ فرمود: مردم روز قیامت برهنه محشور شوند و من از خدا بر اصرار خواستم كه او با ستر عورت محشور كند به آن كه جان محمد در دست او است از قبرش بیرون نشدم تا دیدم دو چراغ نور بالاى سر او است و دو چراغ نو برابر او و دو چراغ نور نزد پاهاى او و دو فرشته بر قبر او موكلند كه تا روز قیامت برایش آمرزش جویند . (1)

__________________________

1- امالى شیخ صدوق، ص 315 314.

2 اندوه على عليه‌السلام در مرگ مادر

حضرت صادق عليه‌السلام فرمود: هنگامى كه فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین عليه‌السلام از دنیا رفت، على عليه‌السلام (با حالتى كه غم و اندوه كاملا در رخسارش ‍ دیده مى شد) خدمت پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد آن جناب فرمود: چه شده؟ عرض ‍ كرد: مادرم از دنیا رفت.

پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مادر من از دنیا رفته، شروع به گریه كرد و همى پیوسته مى گفت مادر جان! پیراهن و رداى خود را به على عليه‌السلام داد، فرمود: با اینها او را كفن كنید وقتى فارغ شدید مرا نیز اطلاع دهید. جنازه را كه به مدفن آوردند، پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر او نمازى گذاشت كه بر احدى قبل از او و بعد از او چنین نمازى نخواند. آنگاه در قبر فاطمه داخل شد و در آن جا خوابید، پس از دفن فرمود: فاطمه! جواب داد: لبیك یا رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

پرسید: آن چه پروردگارت وعده داده بود درست یافتى؟

جواب داد: بلى، خدا شما را بهترین پاداش عنایت كند. پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان قبر فاطمه بنت اسد مناجاتى طولانى كرد.

همین كه خارج شد، سؤ ال كردند: عملى كه با جنازه فاطمه كردید از خوابیدن در قبر و كفن نمودن با لباس خود و نماز طولانى و راز و نیاز دراز با احدى این كار را نكردید؟ (2)

فرمود: آرى این كه لباس خودم را كفنش قرار دادم، براى آن بود، كه روزى كیفیت محشور شدن مردم را در قیامت برایش شرح مى دادم.

  بسیار متاءثر شده، گفت: آه! واى به من، به لباس خود كفنش كردم و در نماز از خدا خواستم كه آنها كهنه نشود تا همان طور قیامت محشور گردد و داخل بهشت شود خداوند پذیرفت.

این كه داخل قبرش شدم به واسطه آن بود كه روزى به او گفتم، وقتى میت را در قبر مى گذارند دو ملك (نكیر و منكر) از او سؤ ال خواهند نمود.

گفت: آه! به خدا پناه مى برم از چنین روزى، در قبرش خوابیدم و پیوسته از خدا درخواست كردم تا درى از بهشت براى او باز شد و وارد باغستانى از باغ هاى بهشت گردید . (3)

ابوبصیر گفت: از حضرت صادق عليه‌السلام شیندم. مى فرمود: وقتى رقیه دختر پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفت، حضرت رسول بر فراز قبر او ایستاده، و دست هاى خود را به طرف آسمان بلند نموده، شروع به اشك ریختن كرد. عرض كردند: یا رسول اللّه به سوى آسمان دست بلند نموده گریه كردید براى چه بود؟

  (فقال انّى ساءلت ربى ان یهب لى رقیة من ضغطة القبر) از خدا درخواست كردم دخترم رقیه را از فشار قبر به من ببخشد. (4)

__________________________

2- ابن ابى الحدید در ص 6 شرح نهج البلاغه ج 1 مى نویسد: پیغمبر در قبر فاطمه بنت اسد خوابید و با جامه خود او را كفن كرد از این موضوع سؤ ال كردند. فرمود زیرا فاطمه بعد از ابوطالب نیكوكارترین مردم نسبت به من بود. جامه خود را به او پوشانیدم تا به بركت آن از جامه اى بهشتى بپوشد و داخل قبرش خوابیدم تا از فشار قبر ایمن باشد.

3- جزء 6 بحار، ص 217.

4- جزء 6 بحارالانوار، ص 232

3 شفاعت ابوطالب  

هنگامى كه ابوطالب پدر بزرگوار على عليه‌السلام (اواخر سال دهم بعثت) از دنیا رفت، على عليه‌السلام به حضور پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و به او خبر داد.

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از این خبر، فوق العاده ناراحت شد و اندوهى جانكاه سراسر وجود پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را فرا گرفت، به على عليه‌السلام فرمود: (برو امور غسل و حنوط و كفن او را انجام بده، سپس وقتى كه او را در تابوت گذاشتى، مرا با خبر كن).

على عليه‌السلام این دستورات را انجام داد وقتى كه جنازه ابوطالب را در تابوت گذارد، به حضور پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و جریان را به عرض رساند.

وقتى كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كنار جسد ابوطالب آمد و چشمش به تابوت افتاد، سخت متاءثر گردید و قطرات اشك از چشم هایش سرازیر شد، و خطاب به ابوطالب گفت: (تو به خوبى صله رحم كردى، و به جزاى خیر نایل شدى، سرپرستى از كودك یتیم كردى، و او را بزرگ نمودى و از بزرگ، حمایت و یارى كردى)، سپس به جمعیت حاضر رو كرد و فرمود:

  (لا شفعنّ لعمى شفاعة یعجب بها الثقلین).

  (قطعا از عمویم شفاعتى خواهم نمود كه همه جنّ و انس، از آن، تعجب كنند).

امام حسین عليه‌السلام نقل مى كند: پدرم على عليه‌السلام در رحبه (میدان معروف كوفه) نشسته بود، و مردم به گردش حلقه زده بودند، مردى برخاست و به على عليه‌السلام گفت: (اى امیرالمؤمنان! تو در چنین مقام ارجمندى از ناحیه خدا هستى ولى پدرت در آتش دوزخ است؟ ).

امیرمؤمنان فرمود:

فض الله فاك، و الذى بعث محمدا بالحق نبیا لو شفّع ابى فى كلّ مذنب على وجه الارض لشفّعّه اللّه...

  (خدا دهانت را بشكند، سوگند به خداوندى كه محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حق به پیامبرى برانگیخت، اگر پدرم از همه گنهكاران زمین شفاعت كند، خدا شفاعت او را مى پذیرد... ).

سپس فرمود: (آیا پدرم در آتش است و پسر او تقسیم كننده بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ است، سوگند به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نور ابوطالب در روز قیامت، نورهاى همه خلایق از تحت الشعاع قرار مى دهد، جز نور محمد و فاطمه و حسن و حسین و امامان معصوم از فرزندانش، آگاه باشید كه نور ابوطالب از نور ما است كه خداوند دو هزار سال قبل آفرینش آدم عليه‌السلام آن را آفریده است). (5)

__________________________

5- الغدیر، ج 7، ص 387 368.

بخش دوم: على عليه‌السلام در سوگ امام حسین

4 نوحه حیوانات وحشى بر حسین عليه‌السلام

امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: پدر و مادرم فداى حسین باد! در پشت كوفه كشته مى شود، گویا مى بینم حیوانات وحشى را كه كنار قبر او گردن كشیدند و شب تا صبح بر او مى گریند و نوحه مى كنند وقتى آن زمان شد مبادا كه جفا كنید. (یعنى شما از حیوانات وحشى كمتر نباشید شما هم گریان باشید. ) (6)

__________________________

6- كامل الزیارت، ص 79.

5 گریه على عليه‌السلام در نینوا

ابن عباس گوید: در سفر صفین خدمت امیرالمؤمنین على عليه‌السلام بودم چون به نینوا در كنار فرات رسید به آواز بلند فریاد زد: اى پسر عباس این جا را مى شناسى؟

گفتم: یا امیرالمؤمنین نه.

فرمود: اگر مانند من این جا را مى شناختى از آن نمى گذشتى تا چون من گریه كنى و چندان گریست كه ریشش خیس شد و اشك بر سینه اش روان شد و با هم گریه كردیم و مى فرمود: واى واى مرا چه كار با آل ابوسفیان، چه كار با آل حرب حزب شیطان و اولیاى كفر صبر كن اى عبداللّه كه پدرت مى بیند آن چه را تو مى بینى از آنها. سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز كرد. سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش چرتى زد و بیدار شد و گفت: یابن عباس.

گفتم: من حاضرم.

فرمود: خوابى كه اكنون دیدم برایت بگویم.

گفتم: خواب دیدى خیر است انشاءاللّه.

گفت: در خواب دیدم گویا مردانى فرود آمدند از آسمان با پرچم هاى سفید و شمشیرهاى درخشان به كمر و گرد این زمین خطى كشیدند و دیدم گویا این نخل ها شاخه هاى خود را با خون تازه به زمین زدند و دیدم گویا حسین فرزند و جگر گوشه ام در آن غرق است و فریاد مى زند و كسى به دادش نمى رسد و آن مردان آسمانى مى گویند صبر كنید اى آل رسول شما به دست بدترین مردم كشته مى شوید و این بهشت است اى حسین كه مشتاق تو است و سپس مرا تسلیت گویند و گویند اى ابوالحسن مژده گیر كه چشمت را در روز قیامت روشن گردد و سپس به این وضع بیدار شدم و بدان كه جانم به دست او است صادق مصدوق ابوالقاسم احمد برایم باز گفت كه من آن را در خروج براى شورشیان بر ما خواهم دید، این زمین كرب و بلا است كه حسین به هفده مرد از فرزندان من و فاصله در آن به خاك مى روند و آن در آسمانها معروف است و به نام زمین كرب و بلا شناخته شده است چنان چه زمین حرمین (مكه و مدینه) و زمین بیت المقدس یاد شوند پس از آن فرمود: یابن عباس برایم در اطراف آن پشك آهو جستجوى كن كه به خدا دروغ نگویم و دروغ نشنوم آنها زرد رنگند و چون زعفرانند.

ابن عباس گوید: آن را جستم و گرد یافتم و فریاد كردم: یا امیرالمؤمنین آنها را یافتم به همان وضعى كه على فرموده بود.

فرمود: خدا و رسولش راست گفتند و برخاست و به سوى آنها دوید و آنها را برداشت و بویید و فرمود: همان خود آنها است. ابن عباس مى دانى این پشك ها چیست؟ اینها را عیسى بن مریم عليه‌السلام بوییده و این براى آن است كه به آنها گذر كرده با حواریون و دیده آهوها این جا گرد هم مى گریند

عیسى با حواریون خود نشستند و گریستند و ندانستند براى چه گریه مى كنند و چرا نشستند. حواریون گفتند: اى روح خدا و كلمه او، چرا گریه مى كنید؟

فرمود: شما مى دانید این چه زمینى است؟

گفتند: نه، گفت: این زمینى است كه در آن جگر گوشه رسول احمد و جگر گوشه حره طاهره بتول همانند مادرم را مى كشند، و در آن به خاكى سپرده شود كه خوشبوتر از پشك است چون خاك سلیل شهید است و خساك پیغمبران و پیغمبرزادگان چنین است، این آهوان با من سخن مى گویند در این زمین مى چرند به اشتیاق تربت نژاد با بركت و معتقدند كه در این زمین در امانند. سپس دست به آنها زد و آنها را بویید و فرمود: این مشك همان آهوان است كه چنین خوشبو است به خاطر گیاهش. خدایا آنها را نگهدار تا پدرش ببوید و تسلى جوید فرمود تا امروز مانده اند و به طول زمان زرد شدند این زمین كرب و بلا است و فریاد كشید: اى پرودگار عیسى بن مریم بركت به كشندگان حسین مده و به یارى كنندگان آنان خذلان و با آن حضرت گریستم تا به رو در افتاد و مدتى از هوش رفت و به هوش آمد و آن پشك ها را در رداى خود بست و به من گفت: تو هم در ردایت بینداز و فرمود: یابن عباس هرگاه دیدى خون تازه از آنها روان شد بدان كه ابو عبداللّه در آن زمین كشته شده و دفن شده.

ابن عباس گوید: من آنها را بیشتر از یك فریضه محافظت مى كردم و از گوشه آستینم نمى گشودم تا در این میان كه در خانه خوابیده بودم به ناگاه بیدار شدم دیدم خون تازه از آنها روان است و آستینم پر از خون تازه است من گریان نشستم و گفتم: به خدا حسین كشته شده على در هیچ حدیث و خبرى كه به من داده دروغ نگفته و همان طور بوده چون رسول خدا به او خبرها داده كه به

دیگران نداده من در هراس شدم و سپیده دم بیرون آمدم و دیدم كه شهر مدینه یكپارچه مه است و چشم جایى را نبیند و آفتاب برآمد و گویا پرده اى نداشت و گویا دیوارهاى مدینه خون تازه بود من گریان نشستم و گفتم: به خدا حسین كشته شد و از گوشه خانه آوازى شنیدم كه مى گوید صبر كنید خاندان رسول كشته شد فرخ نحول روح الامین فرود شد با گریه و زارى.

سپس به فریاد بلند گریست و من هم گریستم در آن ساعت كه دهم ماه محرم بود بر من ثابت شد كه حسین را كشتند و چون خبر او به ما رسید چنین بود و من حدیث را به آنها كه با آن حضرت بودند گفتم و گفتند: ما در جبهه آن چه شنیدى شنیدیم و ندانستیم چه خبر است و گمان كردیم كه او خضر است. (7)

__________________________

7- امالى شیخ صدوق، ص 600 597.

6 اشك هر مؤ من  

امیرالمؤمنین عليه‌السلام به حضرت حسین عليه‌السلام نظر نموده پس فرمودند:

اى اشك هر مؤ منى.

حضرت حسین عليه‌السلام عرض نمود: اى پدر، من اشك هر مؤ منى هستم؟

امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: بلى پسرم. (8)

__________________________

8- كامل الزیارت، ص 352.

7 خبر شهادت حسین عليه‌السلام

ابى عبداللّه جدلى گفت: بر امیرالمؤمنین عليه‌السلام داخل شدم در حالى كه حضرت حسین عليه‌السلام در كنار آن حضرت نشسته بودند، امیرالمؤمنین عليه‌السلام دست بر شانه حسین عليه‌السلام زد و سپس فرمود: این كشته خواهد شد و احدى یارى او نخواهد نمود.

راوى مى گوید: عرضه داشتم یا امیرالمؤمنین به خدا قسم این زندگى بدى است. حضرت فرمودند: این حادثه حتما به وقوع مى پیوندد.

حضرت على عليه‌السلام به حضرت امام حسین عليه‌السلام فرمودند: اى ابا عبداللّه از قدیم ثابت و مسلم شده كه تو اسوه و مقتداى خلق مى باشى. حسین عليه‌السلام عرضه داشت: فدایت شوم حالم چیست؟

حضرت على عليه‌السلام فرمودند: مى دانى آن چه را كه خلق نمى دانند و عن قریب عالم به آن چه مى داند منتفع خواهد شد، فرزندم بشنو و ببین پیش ‍ از آن كه مبتلا گردى، قسم به كسى كه جانم در دست اوست، بنى امیه خون تو را خواهند ریخت ولى نمى توانند تو را از دینت جدا كرده و قادر نیستند یاد پروردگارت را از خاطرت ببرند.

حسین عليه‌السلام عرضه كرد: قسم به كسى كه جانم در دست اوست همین قدر مرا كافى است به آن چه خدا نازل فرموده اقرار داشته و گفتار پیامبر خدا را تصدیق داشته و كلام پدرم را تكذیب نمى كنم.

امیرالمؤمنین عليه‌السلام بیرون آمده و در مسجد نزول اجلال فرموده و اصحاب و یاران دور آن حضرت حلقه زدند در این هنگام حضرت حسین عليه‌السلام تشریف آوردند تا رسیدند مقابل امیرالمؤمنین عليه‌السلام و آن جا ایستادند، امیرالمؤمنین عليه‌السلام دست مبارك بر سر ایشان نهاده و فرمودند: پسرم، خداوند متعال، اقوام و طوایفى را به وسیله قرآن تقبیح نموده و مورد سرزنش و ملامت قرار داده و فرموده است:

  ( فَمَا بَكَتْ عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِینَ) .

به خدا قسم حتما پس از من تو را خواهند كشت سپس آسمان و زمین بر تو گریه خواهند نمود. (9)

__________________________

9- كامل الزیارات، ص 220 221، 222، 284.

8 گریه على عليه‌السلام بر شهادت حسین عليه‌السلام

هنگامى كه جبرییل عليه‌السلام خبر شهادت ابا عبداللّه الحسین عليه‌السلام را به پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رساند آن جناب دست امیرالمؤمنین را گرفته و مقدار زیادى از روز را با هم خلوت كرده و هر دو گریستند، و از یكدیگر جدا نشدند مگر آن كه جبرییل عليه‌السلام بر ایشان نازل شد و عرضه داشت:

پروردگارتان سلام مى رساند و مى فرماید: صبر نمودن را بر شما واجب و لازم نمودم. پس هر دو صبر كرده و بى تابى نكردند. (10)

__________________________

10- ترجمه كامل الزیارت، ص 164.

9 گذر على عليه‌السلام از كربلا

اما سجاد مى فرماید: على عليه‌السلام از كربلا عبور كرد، در حالى كه چشمانش پر از اشك شده بود، فرمود: این جا محل زانو زدن شتران آنها است. و این جا محل انداختن بارهاى آنها است. و در این جا خون آنها ریخته مى شود، خوشا به حال خاكى كه در آن خود دوستان، ریخته مى شود!

امام باقر عليه‌السلام مى فرماید: على عليه‌السلام با مردم مى رفت تا به یك یا دو میلى كربلا رسیدند، حضرت جلوتر از مردم رفت و جایى را طواف كرد كه به آن (مقذفان) مى گفتند. فرمود: (در اینجا دویست پیامبر و دویست سبط پیامبر كشته شده است و همه آنها شهید بودند. و این جا مركب ها را مى خوابانند و اینجا شهدا به خاك مى افتند كه هیچ كس قبل از آنها مثل ایشان نبوده و در آینده نیز هیچ كس نمى تواند مانند آنها باشد). (11)

__________________________

11- بحار: 41/295، حدیث 18.

10 تعزیت على عليه‌السلام در كربلا

ابن عباس گفت: با على عليه‌السلام در زمان خروج او به سوى صفین (یعنى براى جنگ با معاویه)، پس زمانى كه وارد زمین نینوا شد. آن زمین نزدیك شط فرات بود. با صداى بلند فرمود: اى پسر عباس آیا مى شناسى این موضع را؟

عرض كردم: نمى شناسم.

فرمود: اگر بشناسى این زمین را از این زمین عبور نمى كنى تا اینكه گریه كنى.

ابن عباس گفت: پس على عليه‌السلام گریست، گریه طولانى، تا آنكه محاسن شریفش تر شد و دانه هاى اشك آن جناب بر سینه او ریخت و ما نیز گریه كردیم با آن حضرت و او مى فرمود: آه آه چه مى خواهند از من آل ابى سفیان كه حزب شیطان و اولیاى كفرند.

سپس آب طلبید براى نماز و وضو گرفت و بعد از نماز مختصرى چشمانش به خواب رفت چون بیدار شد فرمود: ابن عباس براى تو چیزى را بگویم كه الآن در خواب دیده ام.

فرمود: دیدم مردهایى از آسمان نازل شدند كه با آنها علم هاى سفید بود و در شمشیرهاى سفید حمایل داشتند كه مى درخشید و كشیدند اطراف این زمین خطى را، و گویا درختانى بود در این زمین كه شاخه هاى آنها به زمین آمد و خونى تازه در این زمین پیدا شد مانند دریا و گویا حسین من كه پاره تن من است غرق بود در آن دریاى خون، استغاثه و طلب یارى مى كرد و كسى به داد او نمى رسید. و آن مردمان سفید كه از آسمان آمدند ندا مى كردند او را و مى گفتند: اى آل رسول صبر كنید البته شما كشته مى شوید به دست بدترین مردم و اینك بهشت به شما مشتاق است.

پس مرا تعزیت گفتند و گفتند: یا اءباالحسن بشارت باد تو را خداوند چشم تو را روشن گرداند در روزى كه مردم بلند مى شوند براى حساب.

سپس فرمود: قسم به آن كسى كه جانم به دست اوست خبر داد مرا صادق مصدق ابوالقاسم عليه‌السلام (یعنى حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اینكه عبور مى كنم به این زمین در وقت رفتن به سوى اهل طغیان و این كه این زمین كرب و بلا است.

دفن مى شود در این زمین حسین من و هفده نفر از اولاد من و فاطمه عليه‌السلام و این زمین در آسمانها معروف است به زمین كرب و بلاى حسین هم چنان كه ذكر مى شود بقعه مكّه و مدینه و بیت المقدّس. (12)

__________________________

12- مناقب اهل بیت، ص 11 و 112.

11 افسوس براء بن عازب  

اسماعیل بن زیاد گفته: روزى على عليه‌السلام به براء بن عازب فرمود: اى براء، فرزند من به شهادت مى رسد و تو زنده هستى و از او یارى نمى كنى.

چون پیشامد كربلا اتفاق افتاد، براء مى گفت: حقانیت على عليه‌السلام محقق شد، زیرا فرزندش شهید شد و من از او یارى ننمودم، آنگاه از كار خود دریغ خورد. این پیشامد نیز از جمله خبرهاى على عليه‌السلام و نشانه هاى ولایت اوست. (13)

__________________________

13- الارشاد، ص 321.

12 خبر دادن از قاتل امام حسین عليه‌السلام

ابوالحكم گوید: از پیرمردان و دانشمندان خود شنیدم مى گفتند: على عليه‌السلام در ذیل خطبه فرمود: هنوز كه دستتان از دامن من كوتاه نشده هر چه مى خواهید از من بپرسید، سوگند به خدا از عده مردمى كه صد نفر آنها گمراه كننده دیگران و صد نفرشان هدایت كننده آنان باشند، سؤ ال نكنید جز این كه از خواننده و رهنماى آنها كه تا فرداى قیامت پایدارند اطلاع خواهم داد. مردى همان وقت از جاى برخاست پرسید: بر سر و روى من چند تار موى روییده؟

على عليه‌السلام فرمود: سوگند به خدا دوست من رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از پرسش تو به من اطلاع داده و اضافه كرد همانا بر هر تار موى سر تو فرشته موكل است كه تو را لعنت مى كند و بر هر تار موى ریش تو شیطانى موكل است كه اسباب سرگردانى و بیچارگى تو را فراهم مى سازند و همانا در منزل تو بزغاله اى است كه فرزند رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى كشد و نشانه این پیشامد صحت و درستى سخن من است و هرگاه پاسخ پرسش تو دشوار نبود از حقیقت آن تو را با خبر مى ساختم، باز هم نشانه همان است كه گفتم: فرشته و شیطان تو را لعنت مى كنند.

پسر او در آن روزگار خردسال بود و تازه مى توانست بنشیند و در هنگام پیشامد كربلا او قاتل حسین شد و قضیه چنان بود كه على خبر داد. (14)

__________________________

14- الارشاد، ص 321 320.

13 پرچم دارى حبیب بن جماز

سوید بن غفله گفت: مردى حضور امیرالمؤمنین عليه‌السلام شرفیاب شده عرض ‍ كرد: از وادى القرى گذشتم و دیدم خالد بن عرفطه در گذشته اینك براى آمرزش گناهان او براى وى استغفار كن.

على عليه‌السلام فرمود: از این سخن دست بردار زیرا نمرده و نخواهد مرد مگر هنگامى كه پیش آهنگ لشكر گمراهى شود كه پرچم دار آن، حبیب بن جماز باشد، مردى از پایین منبر عرضه داشت سوگند به خدا من شیعه و دوست توام، على عليه‌السلام پرسید: تو كیستى؟ گفت: من حبیب بن جمازم.

على عليه‌السلام فرمود: اى پسر جماز از چنان پرچمى خوددارى كن با این كه مى دانم آن را به دوش خواهى كشید و از باب الفیل وارد خواهى شد.

پس از آن كه على و حسن علیهماالسلام شربت شهادت نوشیدند و نوبت امامت به امام حسین عليه‌السلام رسید و پیشامد كربلاى او اتفاق افتاد ابن زیاد، عمر بن سعد را ریاست لشكر داد و خالد نامبرده را پیش آهنگ و حبیب را پرچم دار آن قرار داد. او با همان پرچم از باب الفیل وارد مسجد كوفه شد و این قضیه از جمله اخبارى است كه دانشمندان و ناقلین آثار به صحت پذیرفته اند و در میان كوفى ها مشهور و مخالفى ندارد و از معجزات است. (15)

__________________________

15- الارشاد، ص 320 319.

بخش سوم: گریه امام على عليه‌السلام بر مصایب زینبعليها‌السلام

14 گریه امام هنگام ولادت زینب  

هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و خرم گردید، جز على بن ابى طالب عليه‌السلام كه ولادت هر یك از اولاد او سبب حزن او گردید.

در روایت است كه چون حضرت زینب متولد شد، امیرالمؤمنین عليه‌السلام متوجه به حجره طاهره گردید، در آن وقت حسین عليه‌السلام به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى تعالى خواهرى به من عطا فرموده.

امیرالمؤمنین عليه‌السلام از شنیدن این سخن بى اختیار اشك از دیده هاى مبارك به رخسار همایونش جارى شد. چون حسین عليه‌السلام این حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت. چه، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصیبت و سبب حزن و اندوه پدر گردید، دل مباركش به درد آمد و اشك از دیده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: (بابا فدایت شوم، من شما را بشارت آوردم شما گریه مى كنید، سبب چیست و این گریه بر كیست؟ )

على عليه‌السلام حسینش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: (نور دیده! زود باشد كه سرّ این گریه آشكار و اثرش نمودار شود. ) كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همین بشارت را سلمان به پیغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گردید.

چنان كه در بعضى كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشریف داشت آن وقت سلمان شرفیاب شد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنیت گفت. آن حضرت گریست و فرمود: (اى سلمان! جبرییل از جانب خداوند جلیل خبر آورد كه این مولود گرامى مصیبتش ‍ غیر معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود). (16)

__________________________

16- ناسخ التواریخ، حضرت زینب كبرى عليها‌السلام ، ج 1، ص 45 و 46.