آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن0%

آزمايش و امتحان انسان در قرآن نویسنده:
گروه: علوم قرآنی
صفحات: 124

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده: سيد جعفر موسوى نسب
گروه:

صفحات: 124
مشاهدات: 41591
دانلود: 4024

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 124 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41591 / دانلود: 4024
اندازه اندازه اندازه
آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده:
فارسی

ان الله يدخل الذين ءامنوا و عملوا الصلحت جنت تجرى من تحتها الاءنهر (۱۶۷) يدخل من يشاء فى رحمته و الظلمين اءعد لهم عذابا اءليما (۱۶۸)

بنابراين وجه جمع ميان اين دسته از آيات كه ثواب و عذاب اخروى را به مشيت و خواست الهى نسبت مى دهد به عملكرد انسان و آياتى كه بهشت و جهنم اخروى را معلول و اثر مستقيم اعمال دنيوى انسان بيان و سرنوشت قهرى و جبرى هر كسى را در آخرت ناشى از انتخاب و رفتار اختيارى او در اين دنيا مى داند، پاسخ اين قبيل سوالات با توجه به آنچه در مطلب قبل ذكر شد، واضح است زيرا فرق است بين اينكه گفته شود فلان چيز از عوامل و در سلسله علل فلان چيز قرار دارد و بين اينكه فلان چيز علت تامه و منحصره براى آن پديده است . در بحث رابطه عمل با آثار اخروى آن ، حداكثر چيزى را كه مى توان گفت اين است كه اعمال انسان نسبت به پيامدهاى اخروى ، علت معده است و نياز به اذن الهى دارد، اذن الهى است كه در نهايت به اعمال انسان اثر مى بخشد كما اينكه همه تاثيرات در عالم وجود در اين حد نقش دارد.

در هيچ مرحله اى انسان از مبداء فاعلى بى نياز نيست ، در قيامت نيز انسانهاى صالح ، بهشتى هستند اما با اذن تكوينى الهى ، نه اينكه آنان بالضروره بهشتى باشند، منتهى اين اذن تكوينى الهى در مورد اثر بخشى اعمال صالح قطعى و تخلف ناپذير است چون خلف وعده از او محال است .

_________________________

۱۶۷- حج آيات ، ۱۴ و ۳۳.

۱۶۸- انسان / آيه ، ۳۱.

۱۰۱

بنابراين اعمال نسبت به آثار آن علت منحصره نيستند زيرا خداوند بدون عمل نيز مى تواند با تفضل خود انسانها را مشمول نعمت خود قرار دهد، مشيت محدوديت ندارد منتهى اين مشيت و اراده او حكمت و معيار دارد. نه علت تامه است چون اذن الهى است كه در حقيقت اين زنجيرها را پيوند مى دهد.

توضيح مطلب اين است كه : قانون عليت يك قانون و سنت فراگير است و اختصاص به جهان طبيعت و اين دنيا ندارد بلكه جهان آخرت و پديده هاى آن نيز محكوم اين قانون است ، هيچ پديده اى در عالم وجود - چه در دنيا چه در آخرت - از اين قاعده مستثنى نيست .

اعمال انسان از آن جهت كه مربوط به او است صرفا يك پديده طبيعى است كه داراى علل مادى و معنوى است .

اما از آن جهت كه منسوب به خدا است و مظهر اداره و اذن خالق جهان است ، آثار عظيمى بر آن مترتب مى شود و اين ناشى از عنايت و اذن الهى است كه سنت حكيمانه او در تعامل با بندگان است . نه مربوط به ارزش ‍ ذاتى عمل . و لذا چون اعمال انسان حتى اگر عنوان عبادت نيز داشته باشد، از آن جهت كه انتساب به فعل بى ارزش است و در همه حال انسان در پيشگاه الهى از قصد و تقصير خود بايد پوزش بطلبد و به حقارت و پوچى عمل خود اعتراف نمايد. چه اينكه سيره انبياء و اوليا عليهما السلام چنين بوده است . از اين جهت هيچ كس نبايد به اعمال خود متكى باشد و براى خود حساب باز كند تا چه رسد به اينكه در مقابل اين حركات فيزيكى خويش از خداوند خود و قصور بهشتى نيز طلبكار باشد.

۱۰۲

بنابراين آنچه بر جهان هستى حكومت مى كند سنت هاى الهى است ، اين سنت ها نظام خلقت را شكل مى دهد و جهان را اداره مى كند. همچنان كه خلقت پديده هاى جهان معلول سنت قضا و قدر الهى است تنظيم روابط متقابل ميان اين پديده ها نيز در دست او است اوست كه ميان اشياء تاثير و تاثر ايجاد نموده است ، اوست كه عمل انسان را داراى آثار عظيم مادى و معنوى قرار داده است او است كه اعمال خوب انسان را به بهشت جاويد تبديل مى كند، او است كه گناهان را داراى خاصيت شعله ور شدن و تبديل به آتش جهنم نموده است ، او است ميان اعمال دنيوى انسان و سرنوشت اخروى او پيوند ايجاد كرده است و او است كه به اعمال ناچيز و محدود انسان قابليت و اثرگذارى نامحدود داده است و حاصل كار انسان را ابدى و جاودانه قرار داده است و اوست ...

درك اين مطلب با توجه به سنت هاى الهى در نظام خلقت ، بسيار واضح و روشن است و چندان تعجب ندارد مطالعه و دقت در سنت هاى الهى نسبت به پديده هاى طبيعى نيز انسان را به اين حقيقت مى رساند چون صفحه طبيعت نيز سنت ها و آيات الهى را نمايش مى دهد - سيريهم آياتنا فى الافاق . (۱۶۹)

وقتى انسان عميقا در آيات آفاقى و پديده هاى طبيعى و مادى تفكر و مطالعه نمايد، دست هنرمند اعجاز گرايى را به خوبى مشاهده مى كند و سر انگشت تدبير و قضا و قدر او را در همه لحظه ها نسبت به تك تك ذرات عالم حس مى كند. انسان در اين مطالعه مى بيند كه دست تدبير الهى چگونه براى هر چيزى اثر خاصى بخشيده است

_________________________

۱۶۹- فصلت / آيه ۵۳.

۱۰۳

مثلا به آب خاصيت رفع عطش ‍ بخشيده است و آن را مايه حيات قرار داده است ، خاصيت ذاتى آتش را سوزندگى قرار داده است . به رطوبتى كه از نيش مار و عقرب تراوش مى كند اثر كشندگى داده است و رطوبت زنبور نسبت به انسان داراى اثر شفا بخش ‍ و گوارا قرار داده است انسان مى يابد كه چگونه دست قدرت الهى يك دانه گندم را به صدها دانه تبديل مى كند و به يك هسته ناچيز، قابليت و استعداد تبديل شدن به يك درخت و تكثير به هزاران درخت تنومند داده است و...

آن وقت معلوم مى شود كه چگونه خداوند امور معنوى را داراى آثار نامحدود قرار داده است و اعمال انسان را داراى خاصيت و استعداد تبديل شدن به نعمت هاى دائمى قرار داده است زيرا وقتى كه امور مادى را با همه محدوديت هاى آن دست تواناى الهى آن گونه داراى آثار عظيم قرار داده است ، نسبت به امور معنوى كه فاقد محدوديت هاى مادى به طريق اولى و اكمل اين اثر بخشى وجود دارد.

آن وقت معلوم خواهد شد كه چگونه خواندن ذكر تسبيح الهى ، اثر تبديل شدن به درخت پربار بهشتى را در قيامت دارد. چگونه دعا، صدقه ، صله رحم و امثال آن را داراى آثار نامحدود اخروى قرار داده است ، چگونه خداوند اثر عبادت در يك شب ((قدر)) را معادل و بلكه بيشتر از ۸۳ سال و ۴ ماه عبادت قرار داده است - و ما اءدرئك ما ليلة القدر (۱۷۰)

_________________________

۱۷۰- سوره قدر / آيه ، ۲.

۱۰۴

در اين ميان آن اعجاز و هنر اصلى مربوط به اذن الهى و قضا و قدر او است نه ذات عمل نظير حركت دادن كليد برق شهر كه موجب نورانى شدن تمام شهر و روشن شدن ميليونها لامپ مى شود در اين جا هنر اصلى در نورانى شدن شهر مربوط به دستگاه هاى قدرتمند مولد برق است نه مربوط به كسى كه مسئول وصل كليد نيروگاه برق است اما در عين حال نقش اساسى اين عمل وصل كليد كه يك عمل كوچك است اين است كه آن آثار عظيم دستگاه هاى مولد برق مترتب بر اين عمل كوچك روشن نمودن نيروگاه است و از اين طريق نور برق محفل انسانها را نورانى مى كند.

آثار اخروى نسبت به عمل فيزيكى دنيوى نيز بگونه اى نيست كه بالضروره منتسب به ذات عمل باشد و تخلف آن از عمل استحاله عقلى داشته باشد بلكه نقش عمل در حد كليد زدن برق است كه زمينه و شرط جريان نيروى برق و افاضه روشنائى از ناحيه نيروگاه است .

 ((عمل)) علت معده و زمينه است كه استعداد بهشتى شدن و يا جهنمى شدن را پديد مى آورد، اراده و فيض مبدا فاعلى است كه عمل انسان را تبديل به (روح و ريحان) يا (حفرة من حفرالنيران) مى كند زيرا براى تبديل شدن يك امرى به چيز ديگر علاوه بر استعداد و قابليت قابل ، نياز به فيض ‍ فاعل نيز وجود دارد معناى تجسم اعمال نيز اين نيست كه اعمال صالح ذاتا علت تامه براى پديد آوردن بهشت باشد بگونه اى كه نيكوكاران بالضروره به بهشت بروند و بدكاران بالضروره وارد جهنم شوند بلكه در مرحله نياز به فيض مبدا فاعلى همچنان باقى است ، همان طورى كه اصل وجود اشياء وابسته به اراده و اذن اوست و تاثيرگذارى و خصوصيات پديده ها

۱۰۵

نيز واسطه به اذن تكوينى او مى باشد اذن تكوينى او است كه آثار عظيم اخروى را مترتب بر اعمال بندگان نموده است اذن تكوينى او است كه افكار و انديشه ها و اعمال و رفتار ناچيز بندگان را به بهشت جاويدانه و نعمت هاى غير قابل وصف تبديل مى كند.

البته اين فيض الهى چون حكيمانه است زمينه مى خواهد. زمينه فيض و رحمت الهى را در خصوص انسان خداوند به دست خود او نهاده است و كليد بهره مندى از عنايت و رحمت خاصه الهى در اختيار خود او گذارده شده است زيرا خداوند اعمال جوانحى و جوارحى انسان را موجبات رحمت و مغفرت خويش قرار داده است و اراده و خواست انسان را زمينه افاضه رحمت قرار داده است بنابر اين گرچه خداوند نسبت به بندگان هم دائم الفضل است و هم در افاضه و اعطائش - باسط اليد است اما بحكم قاعده سنخيت كه يك اصل علمى و فلسفى برگرفته از سنت تكوينى مبنى بر ضرورت تناسب ميان علت و معلول است ، ميزان بهره مندى هر كسى در جذب عطاياى الهى به مقياس استعداد و شاءن فعلى او است هرگز ثواب و عقاب الهى بدون حكمت و دليل نيست بلكه آثار و پيامدهاى اعمال انسان دقيقا متناسب و هم سنخ با نفس اعمال انسان و نقش فاعلى او در اين جهان است .

آنچه به نقش انسان مربوط مى شود، چگونگى استفاده و نحوه بكارگيرى اين موهبت الهى است زيرا اگرچه انسان تكوينا ناگزير از انتخاب است ويژگى ((اختيار)) جزء خلقت او است ، اما در نحوه انتخاب ناگزير نيست بلكه كاملا مختار است و هنر انسان در اين نقطه بسيار حساس نشان داده مى شود

۱۰۶

چه اين كه موضوع ابتلاء نيز از اين جا معناى واقعى خود را مى يابد.

اراده و سرنوشت

همچنان كه نوع اعمال انسان و نحوه رفتار او از عنصر ((اراده)) و خواست انسان نشاءت مى گيرد، سرنوشت اخروى هر كسى نيز به لحاظ اين كه بر اساس نوع نگرش ها و اعمال او مبتنى مى باشد، مستقيما وابسته به ((اراده)) و مشيت او است . و چون عامل ((اراده)) نسبت به سرنوشت در مقام علت نسبت به معلول قرار دارد لذا در مقوله سرنوشت عامل اراده است كه همواره حرف آخر را مى زند بگونه اى كه حتى اين تاثيرگذارى شامل تقديرات گذشته نيز مى شود و اعمال سابق انسان را نيز دچار دگرگونى مى كند و تقدير جديدى براى او پديد مى آيد.

توضيح مطلب اين است كه باى انسان دو نوع تقدير است و دو نوع كتاب مطرح است :

۱. كتاب تقدير - كه شامل تقديرى كلى و تقدير ساليانه مى شود.

۲. كتاب عمل .

اما كتاب تقدير

تقدير كلى همه جهان آفرينش را شامل مى شود - انا كل شى ء خلقنه بقدر (۱۷۱) اما در تقدير ساليانه كه مربوط به شب قدر است ، امور جارى و پيشامدهاى مربوط به يكسال و شئونات و سلوك يكساله انسان ، ترسيم و مشخص مى شود.

_________________________

۱۷۱- قمر / آيه ، ۴۹.

۱۰۷

دو نوع تقدير: ۱. تقدير محتوم . ۲. تقدير مشروط.

اما تقدير محتوم : عبارت است از امورى كه خداوند تحقق آن را مطلق قرار داده و بطور حتم در آينده بوجود مى آيد.

اما تقدير مشروط و معلق : عبارت است از تقدير شاءنى و استعدادى مثلا مقدر شده است كه فلان دانه شاءن و استعداد تبديل شدن به درخت را داشته باشد مشروط به اينكه مانعى در برابر او پديد نيايد اين نوع تقدير نظر به طبيعت يك امر دارد كه اگر اين شرط تحقق يافت آن مقدر محقق مى شود و الا فلا. البته خداوند از ازل نسبت به تحقق اين شرط و يا شرطها و همچنين به عدم تحقق آن ، علم دارد و مشروط بودن منافات با علم ازلى الهى ندارد چون اين شرط نظر به علم فعلى و حادث دارد.

در لسان آيات و روايات از مقدرات مشروط به ((لوح محو و اثبات)) نيز تعبير شده است چه اينكه از مقدرات محتوم به ((لوح محفوظ)) و يا ((ام الكتاب)) ياد شده است : يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتب (۱۷۲) مراد از لوح محو و اثبات كه در حال زياده و نقصان است ، صفحه طبيعت و صفحه وجود و علم فعلى الهى است كه حادث است به حدوث الاشياء و همراه با تحقق خارجى يك امرى كه قابل تفسير و دگرگونى نمى باشد و منشاء لوح محو اثبات نيز، لوح محفوظ است چون مقدرات مشروط و نتيجه حتمى آن در لوح محفوظ ثبت است .

_________________________

۱۷۲- رعد / آيه ، ۳۹.

۱۰۸

مساءله ((بداء)) نيز از لوح محو و اثبات پديد مى آيد. زيرا انسان روند امور را بر اساس طبع اولى و ظاهرى محاسبه مى كند و تحقق امرى بر خلاف روند ظاهرى - بداء - براى انسان بر خلاف انتظار است و لذا نتيجه چنين امرى را كه براى او تازگى دارد بعنوان ((بداء)) تلقى مى كند در حاليكه مقدرات طبيعى و مشروط صدها شرط دارد كه در حال تغيير و تحول است و منشاء اين تغيير و تحول مقدرات مى باشد و در خصوص انسان اين تغيير شرائط و علل كار وابسته به نوع افكار و رفتار او است و مقدرات انسان در اثر عملكرد مثبت و منفى او دچار دگرگونى مى گردد.

علم به مقدرات مشروط يعنى ((لوح محو و اثبات ، از مختصات خداوند متعال است ، فقط او مى داند كه چه تغييراتى در مقدرات و طرح اوليه پديد خواهد آمد و لذا اميرالمومنين (عليه السلام) مى فرمايد: او لا آية فى كتاب الله لاخبرتكم بما يكون و بما هو كائن الى يوم القيامه و هى هذه الايه : يمحو الله ما يشاء و الله و يثبت و عنده ام الكتاب (۱۷۳)

اما آنچه كه در شب قدر از امور يكساله به ائمه عليهما السلام ارائه مى شود، مقدرات محتوم مى باشد كه تغيير و تبديل در آن راه ندارد.

بنابراين علوم ملائكه و انبيا و ائمه عليهما السلام دو نوع است : يكى علوم كلى بر اساس طرح و طبع اولى اشياء كه باذن الهى نسبت به روند امور آگاه مى شوند. ديگرى علوم جزئى و دقيق كه در شب قدر نسبت به امور يكسان بطور تفصيلى به اهل بيت عليهما السلام ارائه مى گردد.

_________________________

۱۷۳- اصول كافى / ج ۱، ص ۱۴۶، رقم ۸.

۱۰۹

در علوم كلى انبيا و اوليا عليهما السلام بداء حاصل مى شود چون از نتيجه تغيير و تحولات آگاهى ندارند. اما در علومى كه در شب قدر در رابطه با حوادث يكساله به آنان ارائه مى گردد بداء راه ندارد چون اين علوم بر اساس مقدرات محتوم مى باشد نه مقدرات مشروط و معلق .

اما كتاب عمل

آنچه به موضوع ((اراده و سرنوشت)) بيشتر ارتباط دارد مساءله كتاب عمل است و بررسى آيات مربوط به آن مراد از ((عمل)) در اين جا معناى فقهى آن نيست كه اختصاص به اعمال فيزيكى و ظاهرى انسان دارد بلكه مراد معناى عام كلامى آن است كه هم اعمال ظاهرى و جوارحى را شامل مى شود و هم اعمال قلبى و جوانحى را در بر مى گيرد.

منظور از ((كتاب عمل)) نيز عبارت است از متن عمل كه در صحيفه نفس ‍ انسان ثبت مى گردد، و هميشه ملازم و همراه انسان است . و چون انسان عامل عملش را در صحيفه جان خود نوشته است لذا كتاب با كاتب در اين جا يكى است . سر مطلب نيز اين است كه ساختار نفس و جان انسان متناسب با اعمال و اعتقادات او شكل مى گيرد و اعمال انسان تاثير در ساختن شخصيت باطنى او دارد و چون نفس در روح انسان باقى و جاويد است اين تاثيرگذارى نيز جاودانه و ابدى است و لذا در قيامت نيز عمل با عامل همراه است چون در صحيفه جان انسان نقش بسته است ، چنانچه در بحث ((تجسم اعمال)) بحد كافى به اين بحث پرداخته است .

۱۱۰

قرآن و كتاب عمل

قرآن كريم در آيا متعددى به موضوع كتاب عمل پرداخته است ، بررسى و تامل در اين نوع آيات نشان مى دهد كه آنچه بعنوان صحيفه نفس و به تعبير خود قرآن ((نامه عمل)) براى انسان مطرح است ، از سنخ الفاظ و نوشته جات نيت كه كتاب چيزى جداى از انسان باشد و به او عرضه شود، بلكه از سنخ حالات و ملكات و شئون نفس انسان است كه در اين جا ((كتاب))، ((كاتب)) و ((قارى)) يكى است .

در سوره اسراء مى فرمايد: و كل انسن اءلزمنه طئره فى عنقه و نخرج له يوم القيمة كتبا يلقه منشورا اقراء كتبك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا من هتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و لا تزر وازرة وزر اءخرى (۱۷۴) كتابى كه در اين آيه مطرح است همان متن عمل است كه داراى حقيقت ملكوتى است و با جان انسان گره خورده است و در قيامت نيز اين حقايق خود را نشان مى دهد و لذا وضعيت اخروى هر كسى بطور قهرى ، متناسب با اعمال او جلوه گر مى شود و چون سيرت و صورت و هر كسى براى او واضح و آشكار است نياز به بررسى و سوال و جواب نيست بلكه خود انسان در محاكمه خويش كافى است - اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا در سوره جاثيه مى فرمايد: و ترى كل اءمة جاثية كل اءمة تدعى الى كتبها اليوم تجزون ما كنتم تعملون هذا كتبنا ينطق عليكم بالحق انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون (۱۷۵)

_________________________

۱۷۴- اسراء / آيات ، ۱۳ تا ۱۵.

۱۷۵- جاثيه / آيه ، ۲۸ تا ۲۹.

۱۱۱

((جاثيه)) يعنى بزانو در آمد كه اشاره به عظمت و ابهت صحنه محاسبه اعمال دارد در اين همايش بزرگ حساب و كتاب ، هيچ فردى توان حركت و ايستادن را ندارد. در چنين صحنه اى هر امتى دعوت به محاسبه بر اساس ‍ آنچه كتاب اعمال نشان مى دهد مى شود و مطابق آن جزاء داده مى شود.

كلمه ((امت)) نشان مى دهد كه علاوه بر كتاب فردى هر امتى كتاب جداگانه اى نيز دارد زيرا اعمال انسان هم داراى جنبه فردى و شخصى است و هم داراى جنبه سياسى و اجتماعى جنبه فردى همه انسانها مساوى است اما از آن جهت كه هر گروه و مجموعه بعنوان ((امت)) داراى ارتباطات و تكاليف اجتماعى است و كارهاى جمعى و سياسى هر مجموعه با محوريت رهبرى و مكتب خاصى صورت مى گيرد، هر امتى داراى شناسنامه و صليغه گروهى خاصى است .

اينكه فرمود: اليوم تجزون ما كنتم تعملون . و نفرمود: (بما كنتم تعلمون)، بيانگر وحدت جزاء و عمل است يعنى جزاى اخروى كه نصيب هر كسى مى شود نفس اعمال دنيوى او است نه چيز ديگر. ولذا كسى حق عذر خواهى نخواهد داشت زيرا كتاب اعمال در برابر او عملكرد او را بنمايش در مى آورد - هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق - در چنين حالى كه كتاب اعمال پيامدهاى رسوا كننده تبهكاران را بازگو مى كند براى آنان تعجب آور و غافل گير كننده است و لذا خداوند بعنوان پاسخ مى فرمايد: انا كنا ستنسخ ما كنتم تعملون . اين جمله در واقع تعليل براى فراز قبلى است كه سخن از ينطق عليكم بالحق را به ميان آورده است يعنى شهادت و نطق كتاب عمل بر عليه خواست و ميل شما تعجب ندارد زيرا ما تمام عملكرد شما را نسخه بردارى كرده ايم و اعمال شما از ريز و درشت در كتاب اعمال نقش بسته است

۱۱۲

و مطابق با متن عمل شما است ، پس هر آنچه پيش رو داريد قبلا خودتان ساخته ايد چون استنساخ مستلزم داشتن اصل و ريشه است كه بعنوان متن اولى مطرح است والا استنساخ معنى نخواهد داشت . البته در اين استنساخ ((جزاء)) يعنى نسخه دوم و ((عمل)) يعنى متن اولى ، ماهية يكى است چنانچه در بحث تجسم اعمال بيان گرديد، در سوره زاريات نيز مى فرمايد:

المتقين فى جنات و عيون اخذين ما آتاهم اليهم انهم كانوا قبل ذلك محسنين استنساخى كه در آيه (۲۹) جاثيه مطرح است دقيقا همان چيزى است كه در آيه (۱۵) اسراى بعنوان (و نخرج) از آن تعبير شده است و آيات اين دو سوره بسيار هماهنگ و شبيه هم است و چون كتاب عمل مربوط به تحقق خارجى عمل است لذا در اين كتاب ، تقدير اعمال با عمل همراه است نه اينكه قبل از تحقق عمل چيزى ثبت شود زيرا كتاب عمل مرحله حتميت و فعليت رسيدن تقديرات شاءنى است هر آنچه تحقق مى يابد بر اساس كتاب عمل است كه مربوط به طرح و نقشه اجراى حركت انسان است و بوسيله فرشتگان الهى در شب قدر هر سال تنظيم مى گردد و به اطلاع ولى معصوم الهى مى رسد هر آنچه كه براى انسان سرنوشت ساز است ((كتاب عمل)) است كه بوسيله دو مامور الهى بعد از تحقق و استقرار عمل ثبت و ضبط مى شود و در قيامت نيز اين كتاب بعنوان ((نامه عمل)) به او ارائه مى گردد، هم اصل فلاح و صلاح و يا خسران و بدبختى افراد مبتنى بر اين كتاب است و هم ميزان درجات و منزلت بهشتيان و تفاوت در كار اهل جهنم بر اساس كتاب عمل تعيين مى شود. بنابر اين آنچه سرنوشت انسان را رقم مى زند و انسان هميشه با آن سر و كار دارد ((كتاب عمل)) است .

۱۱۳

تاءثير اراده بر سرنوشت

نكته اساسى در بحث انسان و سرنوشت اين است كه در اين صحنه ابتكار عمل همواره در دست انسان است و اداره او تا آخرين لحظه حيات مى تواند نقش معجزه آساى خود را نسبت به سرنوشت ايفا نمايد و دست او هميشه باز است حتى مى تواند در تقديرات مربوط به سرنوشت كلى خويش تاثيرگذار باشد و مقدرات محتوم را نيز تغيير دهد زيرا مقدرات قبل از تحقق و فعليت يافتن آن مشروط است و با تحقق مقدمات و شرايط، حتمى و قطعى مى گردد اما اين تقدير مشروط و شاءنى ، تقدير جديد ديگرى را نفى نمى كند زيرا خداوند محكوم به تبعيت از مقدرات و سننى نيست بلكه مشيت او حاكم بر همه تقديرات است چون منيت او سنت سازى است و لذا در سوره الرحمن مى فرمايد: كل يوم هو فى شاءن در هر آن و در هر شرائطى شاءن خاصى دارد و با رسم خاصى و صفت خاصى ظهور مى كند، تقديرى را با تقديم ديگر تغيير مى دهد.

تاثيرگذارى اراده انسان نسبت به مقدرات محتوم نيز در اين راستا است زيرا اراده انسان به حكم ، كل يوم هو فى شاءن - جزء تقدير و سنت الهى است بلكه بخاطر اين است مشيت الهى حاكم بر همه چيز است و قانون و ملاك اندازه براى مشيت او تصور نمى شود اراده او از همه قيود مطلق است - ان ربك فعال لما يريد - هود - آيه - ۱۰۷ او هر چه اراده كند انجام مى پذيرد، اراده او حكمت دارد اما حدود اندازه و مرز نمى شناسد.

۱۱۴

در سوره رعد مى فرمايد: يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده اءم الكتب (۱۷۶) در اين آيه مشيت الهى در محدوده اثبات مطلق است اين محدوده اثبات شامل تقديرات حتمى نسبى نيز مى گردد چون آيه اطلاق دارد. اراده و خواست انسان نيز بر اساس سنت (محو و اثبات) مى تواند سرنوشت محتوم را به سرنوشت ديگر تبديل و تغيير آن به سرنوشت ديگر - از چنين موقعيتى كه هيچگاه در برابر يك بن بست - قرار ندارد چون سرنوشت انسان قابل تغيير است اين محكوم بودن بر اساس شرائط خاصى و علل خاصى است . و مشروط بودن بلحاظ طبع اولى است . آنچه بن بست دارد محتوم مطلق است كه با مشروط نمى سازد اما محتوم نسبى با مشروط سازگار است .

اينكه بعض اعمال انسان داراى چنين اثر معجزه آسايى است نظير: دعا، صدقه ، صله رحم و... بخاطر اين است كه چنين اعمالى مجراى سنت الهى است كه يك صله رحم و يا يك جمله دعا خالصانه مى تواند اثرى چندين ساله را نحو نمايد و يك توبه و انابه سرنوشت كسى را بعد از يك عمر مى تواند تغيير دهد، زيرا اعمال انسان تاثير متقابل دارد اگر اين تاثيرگذارى مثبت بودن در اصطلاح قرآن بعنوان ((تكفير)) ياد مى شود و اگر منفى بود، به ((احباط)) تعبير مى شود، بهر حال آنچه بيشتر از هر چيز مهم است توجه به اين حقيقت است كه در عرصه سرنوشت هيچگاه براى او كار از كار نگذاشته است بلكه انسان تا آخرين دقايق عمر خود اين موقعيت را دارد كه بتواند در جهت تدارك آنچه از دست داده است اقدام نمايد و مسير سرنوشت خويش را بسوى صلاح و فلاح ابدى رهنمود گردد

_________________________

۱۷۶- رعد / آيه ، ۳۹.

۱۱۵

 و من اءراد الاءخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن فاءولئك كان سعيهم مشكورا كلا نمد هولاء و هولاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا (۱۷۷)

اراده و عوامل بيرونى

اراده انسان نسبت به عوالم و پديده هاى بيرونى رابطه متقابل دارد تاثير و تاءثرش نيز متقابل است انسان بر پديده هاى ديگر و مخلوقات ارضى و سماوى اثرى مى گذارد و هم موجودات ديگر بر اراده انسان اثر گذار است اما اين تاثيرگذارى بر انسان بگونه نيست كه انسان را مقهور خود نمايد و اراده او را از او سلب نمايد.

اراده انسان نسبت به سرنوشت نيز حرف آخر را مى زند و هيچ عامل بيرونى نمى تواند سرنوشت انسان را بر او تحميل نمايد مثلا - امدادهاى معنوى و مادى توسط فرشتگان و ماموران الهى در انسان تاثير مثبت دارند و اين گونه نيست كه بدون تاثير باشند اما اين حمايت و تاثيرگذارى مثبت بگونه اى كه انسان را در انتخاب و انجام عمل ناگزير و مقهور نمايد بلكه در هر مرحله اى اراده انسان نقش محورى و نهادى در انجام عمل را دارد و الا اگر بنا باشد كه اراده انسان بنحوى در آن عمل نقشى نداشته باشد اين عمل نمى تواند بعنوان كمال به انسان منتصب باشد چون ويژگى اراده و اختيار در وصف كمال براى انسان لحاظ شده است كه بدون آن نمى تواند به انسان اسناد داده شود و متصف به كمال و نقص گردد.

_________________________

۱۷۷- اسرى / آيات ، ۱۹ تا ۲۰.

۱۱۶

همچنين تاثيرگذارى منفى و دخالت هاى شيطان در اراده و عمل انسان فقط در محدوده اختيار و اراده انسان است هرگز اراده انسان مغلوب و مقهور شيطان نيست كما اينكه اجنه در اراده انسان دخالت قهرآميز ندارند.

در مورد شيطان قرآن كريم در آيات متعددى نقش منفى و دخالت هاى اغواگرانه شيطان را فقط در وسوسه مى داند، هنر شيطان را محدود به دعوت كردن بگناه معرفى مى كند. هرگز شيطان نمى تواند انسان را مجبور به گناه كند و اراده او را مقهور خود نمايد، اغواگرى و اضلال شيطان وقتى عملى مى شود كه خود انسان با اراده و اختيار خود او را مساعدت كند و از طرح و پيشنهاد او پيروى كند. در سوره حجر بعد از اينكه جريان مخالفت ابليس يا دستور الهى مبنى بر سجده بر آدم را بيان مى كند، به دشمنى ابليس ‍ با دستور الهى مبنى بر سجده بر آدم را بيان مى كند، به دشمنى و عداوت كنيه توزانه ابليس نسبت به بنى آدم اشاره مى كند - قال رب بما اءغويتنى لاءزينن لهم فى الاءرض و لاءغوينهم اءجمعين الا عبادك منهم المخلصين (۱۷۸) بعد خداوند در پاسخ سوء نيت ابليس نسبت به فرزندان آدم مى فرمايد: ان عبادى ليس لك عليهم سلطن الا من اتبعك من الغاوين و ان جهنم لموعدهم اءجمعين (۱۷۹) يعنى تو در موقعيتى قرار ندارى كه بر بنى آدم سلطه داشته باشى و آنان را گمراه كنى بلكه سهم تو در اغواگرى فقط در حد وسوسه و دعوت است جمله اخير در آيه (۴۲) كه مى فرمايد: الا من اتبعك من الغاوين بيانگر عدم سلطه شيطان و مقدار سهم شيطنت او در گمراهى انسان است

_________________________

۱۷۸- حجر / آيه ، ۳۹ و ۴۰.

۱۷۹- حجر / آيه ، ۴۲ و ۴۳.

۱۱۷

كه اغواگرى شيطان را بدون تبعيت و پيروى خود انسان ، بى نتيجه و بى اثر مى داند. بنابراين اگر عده اى در اين ميان فريب شيطان را مى خورند و به جهنم داخل مى شوند باز هم نقش ‍ اصلى را خود انسان دارد.

او است كه با اراده خويش به طرف جهنم حركت كرده است .

در سوره نحل نيز اين مطلب را با توجه به دسته بندى افراد اين گونه بيان كرده است : انه ليس له سلطن على الذين ءامنوا و على ربهم يتوكلون انما سلطنه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون (۱۸۰) سر مطلب نيز روشن است زيرا اگر وسوسه هاى شيطان در حد الجاء و اضطرار باشد و انسان هيچ گونه نقشى در ضلالت و گمراهى خويش نداشته باشد معقول نيست كه اين تبعات سخت به حساب او گذاشته شود و عذاب و عقاب جهنم را به او كه هيچ نقشى در مساءله نداشته بچشاند زيرا چنين امرى با حكمت الهى قابل جمع نيست و خداوند متعال منزه از آن است كه بدون جهت كسى را عذاب نمايد چه اين كه سراسر آيات قرآن گوياى اين مطلب است كه جزاء اخروى نفس اعمال شما است - انما تجزون ما كنتم تعملون (۱۸۱) مقوم عمل نيز اراده و خواست انسان است و الا نمى تواند عمل انسان باشد چون عنصر ((عمل)) كه داراى آثار فقهى و كلامى است نسبت به انسان هميشه با وصف اختيار همراه است و به همين جهت انسان خود پاسخگو است و آثار اعمال نيز ناگزير متوجه خود او است در قيامت نيز شيطان خود را از اعمال جهنمى تبرئه مى كند و با استدلال به اين كه تصميم گيرنده و صاحب اختيار شما بوده ايد؛ پيروانش را مورد ملامت قرار مى دهد.

_________________________

۱۸۰- نحل / ۹۹ و ۱۰۰.

۱۸۱- طور / ۱۶.

۱۱۸

در سوره ابراهيم جريان گفتگوى شيطان با پيروانش را اين گونه بيان مى كند: و قال الشيطن لما قضى الاءمر ان الله وعدكم و عد الحق و وعدتكم فاءخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطن الا اءن دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا اءنفسكم ما اءنا بمصرخكم و ما اءنتم بمصرخى انى كفرت بما اءشركتمون من قبل ان الظلمين لهم عذاب اليم . (۱۸۲)

اين بيان شيطان و استدلال او كاملا منطقى و حق است . اولا اعتراف مى كند كه من در برابر وعده هاى حق الهى و وعده هاى بى ثمر و باطل به شما مى دادم . ثانيا: تصريح مى كند كه من بر شما سلطه نداشتم بلكه نقش من در حد وسوسه و دعوت بود من عملم صرفا فرا خواندن بود، تصميم گيرنده بوديد و با وجود وعده هاى الهى و تبليغ انبياء و رسل الهى ، دعوت من را اجابت كرديد و به دنبال من آمديد. بنابراين حق اعتراض بر من نداريد بلكه سزاوار است خود را سرزنش و ملامت كندى و ناچار بايد نتيجه اعمال و انتخاب ظالمانه خود را بچشيد!

جالب اين است كه رهبران باطل و شيطان انسى كه ديگران را به تبعيت خوى وادار نموده اند و از راه حق منحرف كرده اند نيز در قيامت آنچه شيطان به پيروانش مى گويد، استدلال مى كند و مسئوليت گمراهى پيروان و مريدان مكتب و حزب خود را به خود آنها واگذار مى كنند، در سوره صافات مناظره و گفتگوى آنان را نيز بيان كرده است . (۱۸۳)

_________________________

۱۸۲- ابراهيم / آيه ، ۲۲.

۱۸۳- صافات / ۲۳ و ۳۳.

۱۱۹

بعد از اين كه مى فرمايد: فاهدوهم الى صراط الجحيم و قنوهم انهم مسئولون . وقتى مامورين الهى آنان را به طرف جهنم حركت مى دهند در آن حال گروه مريدان مرئوسين به گروه سركردگان و رؤ سا رو مى آورند - و اقبل بعضهم على بعض يتساءلون . گروه پيرو سعى مى كنند كه گناه كار خود را به گردن رهبران خود بياندازند و به آن ها مى گويند: شما بوديد كه به دنبال ما مى آمديد و ما را به اين سرنوشت گرفتار كرده ايد. اما اين سخن آنان با پاسخ منطقى سران و پيشوايان باطل مواجه مى شود - قالوا بل لم تكونوا مومنين .

يعنى تقصير خود را به ديگران محول نكنيد بلكه اشكال كار در اين است كه خودتان اهل ايمان نبوديد. بعد مى گويند: و ما كان لنا عليكم من سلطان بل كنتم قوما طاغين ما گروه سران بر شماها سلطه نداشتيم تا شما را مجبور كنيم بلكه خودتان اهل طاغوت بوديد - فاغويناكم انا كنا غاوين . ما فقط در حد فريب و دعوت شما را به همراهى و عضويت در حزب خود نموديم الان ما نتيجه كار خود را مى چشيم - انا لذائقون - بعد خداوند اين پاسخ را تاييد مى كند و مى فرمايد: فانهم يومئذ فى العذاب مشتركون . يعنى گروه پيرو و بهانه جو نيز شرى جرم هستند و در عذاب جهنم نيز با رهبران خود محكوم به يك سرنوشت مى باشند. (۱۸۴) بنابر اين اراده انسان ، مغلوب و مقهور هيچ عامل بيرونى نيست و خداوند متعال هيچ عاملى را بر اراده انسان در عملكرد و انتخاب او، سلطه قاهرانه نداده است بلكه اين خود انسان است كه در صحنه عمل و سرنوشت با آگاهى و اراده ، راه خود را انتخاب مى كند و مطابق آن حركت مى نمايد.

_________________________

۱۸۴- در سوره اعراف آيات ۳۸ و ۳۹ مى فرمايد: قالت اخراهم لاولى هم ربنا هولاء اضلونا فاتهم عذابا ضعفا من النار قال لكل ضعف .

۱۲۰